برای داشتن یک تیم عالی باید اعضا را دور هم جمع کنید، به آنها انگیزه بدهید، همه را راضی نگه دارید و حواستان باشد همه حس خوبی داشته باشند. اگر این کارها را بکنید، میبینید که ساختن یک تیم واقعا هنر میخواهد! اما حقیقت این است که تیمسازی هم هنر است و هم علم. هر قدر سعی کنم، باز هم نمیتوانم به اندازهی کافی تاکید کنم که یک تیم خوب چقدر برای موفقیت کسبوکار مهم است.
کیفیت کار شما از کیفیت تیمی حاصل میشود که در پشت صحنه برای اهدافتان تلاش میکند. با اینحال، اگر کارآفرینها و مدیران بدانند که ساختن یک تیم همانقدر پیچیده است که درست کردن یک ساعت، خیلی از آنها درجا ناامید میشوند؛ در هر دو مورد، کلی چرخدنده در حال حرکتند و همه چیز باید دقیقا سر جای درست خودش قرار بگیرد تا بالاخره چنین وسیلهی حیرتآوری و چنین تیم شگفتانگیزی ساخته شود.
خوشبختانه تحقیقات علمی در باب فرهنگ تیمی و پویایی گروه کم نیست و دانشمندان خوب فهمیدهاند چطور میشود یک تیم ایدهآل درست کرد و انگیزه کافی هم به اعضای آن داد.
این لیست شامل نتایج ۹ مورد از بهترین تحقیقاتی است که در این زمینه انجام شده است. این نکتهها عملی و قابل انجام هستند و میتوانید مطمئن باشید که شما را به موفقیت خواهند رساند!
۱. تمرین کردن کار گروهی
با هر کسی که صحبت کنید، نظر متفاوتی در مورد آموزش مهارتهای کار تیمی دارد. تمرین ِ کار گروهی یکی از آن موضوعات کسبوکار است که همیشه کمی اخم و تخم هم پشتبندش میآید. اولین چیزی که با شنیدن اسم «کلاس مهارتهای کار تیمی» به ذهن خطور میکند، کلی تمرین عجیب و غریب است که در آن آدمها را مجبور میکنند در یک موقعیت خیلی معذبکننده قرار بگیرند، با نفرت این پروسه را تحمل کنند و برای تمام شدنش دستها را به آسمان بلند کنند! چرا باید اسم تمرینهایی که قاعدتا باید صمیمیت بین اعضای تیم را زیادتر کند، اینطور بد در برود؟
یک گروه تحقیقاتی، ۱۰۳ پژوهش را که مابین سالهای ۱۹۵۰ تا ۲۰۰۷ انجام شده بودند، بررسی کرده و مقالهی پر و پیمانی منتشر کرده است. این مقاله با قدرتمندترین شواهدی که تا به امروز منتشر شده، نشان میدهد که تمرین ِ کار گروهی میتواند نتایجی مثبت و قابل اندازهگیری بر عملکرد تیم داشته باشد. همانطور که در ادامه خواهید خواند، آن عنصرِ اسرارآمیزی که باعث میشود این تمرینها جوابگو باشند، این است که اوضاع را نرمال نگه دارید و از موقعیتهایی که باعث میشوند افراد معذب شوند، احساس کنند به حریم شخصیشان تجاوز شده یا فکر کنند مجبورند علیرغم میلشان این کار را انجام دهند، دوری کنید. یکی از بزرگترین اشتباهات مدیرانی که میخواهند صمیمیت را در تیمشان بیشتر کنند و به این ترتیب بازدهی را بالا ببرند، این است که همه را دور هم جمع میکنند و از تکتک افراد میخواهند بزرگترین ترسشان را با همه در میان بگذارند! این کار را نکنید! بیشتر مردم خوششان نمیآید که زندگی حرفهای و احساسات شخصیشان اینطور بهزور در هم آمیخته شود.
با چنین تمرینهایی، آوازهی نه چندان دلانگیز آموزش کار گروهی زیاد هم تعجبآور نیست. طبق این نظرسنجی، ۳۱ درصد کارمندان در امریکا میگویند از این تمرینات از صمیم قلب متنفرند!
این انزجارِ بیشائبه واقعا تاسفآور است. آن هم وقتی این تحقیق انجمن روانشناسی امریکا (APA) را بخوانید که نشان داده اگر تمرین کار گروهی درست انجام شود، میتواند به کارمندان احساس ارزشمند بودن بدهد. تعجبی ندارد که ۹۳ درصد از کسانی که حس میکنند به آنها ارزش داده شده، انگیزهی بیشتری هم برای مایه گذاشتن از خودشان برای شرکت دارند.
راههایی هست که بتوان از این بارِ منفی که با آموزش کار تیمی عجین شده جلوگیری کرد. تمرین کار تیمی میتواند تجربهای بشود از احساس صمیمیت با همکاران. دیوید بلرد، رییس برنامهی سلامت روانی در محیط کار در انجمن روانشناسی امریکا، در این مصاحبه پنج تمرین ساده را برمیشمارد که بارها و بارها موثر بودهاند.
داوطلب شدن
بهترین تمرینها آنهایی هستند که همهی اعضای تیم با افتخار حاضرند در آنها شرکت کنند. پژوهشها حتی نشان میدهد که مردم وقتی به دیگران کمک میکنند، احساس میکنند برای بقیهی روز، زمان بیشتری در دست دارند! زمانی را به سفر دستهجمعی به آسایشگاه سالمندان و همنشینی با آنان اختصاص دهید، در فعالیتهای داوطلبانه محک مشارکت کنید، یا به گروههای حمایت از کودکان کار بپیوندید. بعد بنشینید و تماشا کنید که چنین تجربه خوشایندی چگونه گفتگوهای غیرکاری هیجانانگیزی خلق میکند.
ورزش
ورزش یکی از بهترین چیزهایی است که باعث میشود آدمها با همدیگر در یک تیم کار کنند. تازه، بدن خستهی کارمندانتان هم کمی کش و قوس میآید! اما مواظب باشید، بلرد هشدار میدهد که اگر همیشه همان ورزشی را انجام دهید که رئیس دوست دارد، ممکن است کارمندان زیاد تمایلی به شرکت کردن نداشته باشند؛ چون احساس میکنند این ورزش دستهجمعی، زوری و اجباری است. همچنین حواستان باشد که با احتیاط ورزشتان را انتخاب کنید؛ ورزشهایی که ممکن است به صدمه و آسیب ختم شوند (مثلا فوتبال) کمتر از ورزشهای ملایمتر و فردیتر (مثلا بولینگ یا اسکی روی یخ) تاثیر دارند.
گردش دستهجمعی
یک گشت و گذار ساده و دور همی مثل رفتن به پارک یا موزه یا رفتن به استادیوم برای تماشای فوتبال میتواند برای تیمتان معجزه بیافریند.
یادگیری مهارتهای شغلی
یک کارگاه مفید و باکیفیت به کارمندانتان فرصت میدهد در مباحث مربوط به کارشان بهروز باشند و در یک محیط جدید، روابط حرفهای جدیدی شکل دهند، آن هم بدون اینکه از تکروی کردن معذب شوند یا بقیه آنها را تافتهی جدا بافته ببینند.
غذا خوردن در کنار هم
وقتی هر روز همراه اعضای تیمتان غذا میخورید، فرصتی فراهم میکنید تا گفتگوهای دور همی در یک محیط راحت و نسبتا صمیمی شکل بگیرند. به این ترتیب، اعضای تیمتان فرصت میکنند کمی همدیگر را در خارج از چارچوب کاری بشناسند. چون کار من دورکاری است، هر روز نمیتوانم تیممان را ببینم. اما هر وقت که در شهر باشم حتما وقت ناهار را با هم میگذرانیم و هر از گاهی هم با اعضای تیم قرارهای دونفره میگذارم.
۲. صحبتهای غیر کاری
اگر یک تیم خوب میخواهید، به گپ و گفتهای غیر کاری هم نیاز دارید. مطالعه ای از محققین دانشگاه MIT نشان داده است مهمترین عنصری که موفقیت یک تیم را پیشبینی میکند، کیفیت ارتباطات آنها در دیدارهای غیررسمی است. معنی این حرف این نیست که اعضای تیم حتما باید رفیقِ شفیق باشند، بلکه منظور این است که مدیران حواسشان باشد که برای درست کردن تیمی که هوای همدیگر را داشته باشند، گفتگوهای غیرکاری از واجبات است؛ بدون این گپهای دوستانه، اعضای تیم همکارانشان را صرفا یک عضو ناچیز دیگر در یک تشکل بزرگ خواهند دید.
ولی چطور فرصت چنین گفتگوهایی را در تیممان ایجاد کنیم؟ یکی از پیشنهادهای این محققان MIT این است که زمان استراحت و چای خوردن اعضای تیم را طوری برنامهریزی کنید که همه در یک زمان از کار دست بکشند و همه با هم وقت استراحت را بگذرانند.
خلاصه بگویم، چنین کارهای سادهای هزار بار بهتر از آن تمرینهای زوری و عذابآوری است که به یک گفتگوی نرمال هم گند میزنند.
۳. متکی بودن به تیم
فعالترین کارکنان معمولا به تیمشان اتکا میکنند. آن کارمند نمونه که همه فکر میکنند استعداد ذاتی برای انجام کارها دارد، شاید بیشتر از آنچه فکر میکنید به تیمش متکی باشد.
پژوهشی از دانشگاه هاروارد در سال ۲۰۰۶ نشان داد وقتی جراحان قلب با تیم همیشگیشان و در بیمارستان اصلیشان کار میکردند، عملکرد کلیشان در گذر زمان افزایش پیدا میکرد (نتایج بر اساس میزان مرگ و میر بیماران بود).
اما وقتی این جراحان، به جای همکارانشان حاضر شده و جراحی آنان را انجام میدادند، داستان جور دیگری پیش میرفت. زمانی که آنها در یک بیمارستان آشنا بودند ولی تیم کمکِ جراحی آنجا را نمیشناختند، آن بهبود عملکرد قبلی مشاهده نمیشد. این دکترها کاملا با بیمارستان مورد نظر آشنا بودند و بنابراین مشکلشان گیج شدن یا نداشتنِ احساس تعلق به محیط نبود. مسئله این بود که آنها با تیمشان آشنایی نداشتند و همین باعث شد میزان عملکردشان به اندازهی وقتی که در بیمارستانی آشنا و در کنار تیمی آشنا بودند نرسد.
چه کارمند باشید و چه مدیر، این یافته واقعا مهم است. زمانی که فکر میکنید موفقیت تیمتان صرفا به خاطر تلاشهای آن کارمند نمونه است، آزمایش جراحان را به یاد بیاورید.
۴. دورکاری
تیمهایی که از راه دور کار میکنند میتوانند نسبت به تیمهایی که همه اعضایشان در یک مکان واحد هستند، عملکرد بهتری داشته باشند! زمانی که یاهو اعلام کرد دیگر نمیخواهد کارمندان از راه دور داشته باشد، جار و جنجالی به پا شده بود. با این حال، تحقیقات نشان میدهند که هر شرکتی هم نمیتواند به دورکاری بپردازد.
در سال ۲۰۰۹، پژوهشی در دانشگاه MIT انجام شد که نتیجهی آن این بود: تیمهای از راه دوری که برای شرکتهای برنامهنویسی کار میکردند مرتبا عملکرد بهتری از تیمهای در-محل داشتند، اما فقط و فقط زمانی که از تکنیکهای مناسب استفاده میکردند.
این تکنیکها دو دستهاند: مسائل مربوط به وظایف، یعنی کارهایی که کمک میکنند مطمئن باشیم هرکدام از اعضای تیم کارش را به خوبی انجام میدهد و مسائل عاطفی-اجتماعی که انسجام و پیوستگی در گروه را بیشتر میکنند. اگر میخواهید یک تیم از راه دور موفق داشته باشید، باید حواستان به این نکته ها باشد:
- مطمئن باشید که دورکارها میدانند به آنها ارزش داده میشود. فقدان تماسهای رودررو میتواند به آسانی باعث شود کارمندانی که در شرکت نیستند احساس کنند نادیده گرفته میشوند و به کاری که میکنند بها داده نمیشود. اطمینان حاصل کنید که کارمندانتان از حمایت و قدردانی شما از آنها خبر دارند، حتی اگر هر روز با شما رودررو نمیشوند.
- راهحلی برای هماهنگ کردن کارها با همدیگر پیدا کنید. یک تیم دورکار بیش از هر چیزی به نرمافزاری نیاز دارد که به کمک آن پروژهها با همه در میان گذاشته شود، بشود به آنها نظم داد و زمان تحویل کارها را تعیین کرد. فرستادن تقویم برای همدیگر و ایمیل کردنهای مداوم میتواند شلوغپلوغ و گیجکننده باشد. از جمله برنامههای خوب برای مدیریت پروژهها، ترلو (Trello) و تسکولو (Taskulu) هستند.
- رسیدن به جواب سوال سادهای مثل «خب، امروز کارها رو به کجا رسوندی؟» برای تیمهای دورکار زیاد آسان نیست! تیم ما از P2 استفاده میکند که در واقع یک بولتن مجازی است. در آنجا میتوانیم به بقیه بگوییم این هفته چه کارهایی را به انجام رساندهایم و از پیشرفتهای بقیه هم باخبر شویم. P2 بر مبنای وردپرس کار میکند و راه انداختن آن واقعا آسان است.
۵. طوفان فکری
اینکه هرکس یکه و تنها برای دلِ خودش طوفان فکری (Brainstorming) کند، زیاد گزینهی خوبی برای تیمها نیست. تیمهای خوب به توانایی متحد شدن در یافتن راهحلهای شگفتانگیز برای مشکلات اعصابخردکن مشهورند.
مشکل اینجاست که تحقیقات یکی پس از دیگری نشان میدهند که در رسیدن به نوآورانهترین ایده، طوفان فکریِ گروهی معمولا یک شکست مفتضحانه است! اما چرا تکنیک به این خوبی اینطور به رذالت کشیده میشود؟!
۱. تنبلی اجتماعی: اگر از شما بخواهند یکتنه برای کسی کف بزنید، مقدار انرژیای که برای کوبیدن دستهایتان به همدیگر صرف میکنید بیشتر از وقتی خواهد بود که به همراه جمعی از افراد باشید و به عنوان عضوی از گروه این کار را بکنید. در دنیای روانشناسی به این واقعه تنبلی اجتماعی میگویند. اگر کسی در کوچه زخمی افتاده باشد و شما تنها کسی باشید که در آن کوچه است، احتمال بیشتری دارد که به او کمک کنید تا وقتی که مردم زیادی در حال گذر باشند (اثر تماشاگر). همین اتفاق در جلسهی طوفان فکری هم میافتد؛ افراد خلاق معمولا وقتی در گروهند تمام تلاششان را نمیکنند، چرا که فکر میکنند لابد یکی دیگر پیدا میشود که تلاش بکند.
۲. بلوکه شدن تولید ایده: در جلسهی طوفان فکری، وقتی یک نفر دارد ایدهاش را مطرح میکند، بقیه باید صبر کنند تا حرف او تمام شود. وقتی وسط ایده یکی، نفر دیگر شروع به صحبت کردن میکند، ممکن است نفر اولی خودش را از بحث کنار بکشد، چون خوشش نمیآید وسط حرفش بپرند و به ایدهاش بیتوجه باشند.
۳. ترس از قضاوت: تعجبی ندارد که شرکتکنندگان در جلسهی طوفان فکری میدانند که ایدههایشان مورد قضاوت قرار خواهد گرفت. محققان متوجه شدهاند که این قضاوت باعث میشود اعضای تیم ایدههایشان را مطرح نکنند، چرا که به اندازهی وقتی که تنهایی فکر میکردند وقت ندارند تا به ایدهشان پر و بال بدهند و بدین ترتیب ممکن است بقیه ایدهشان را دوست نداشته باشند.
اما طوفان فکری واقعا تکنیک مهمی برای کار تیمی است. پژوهشها نشان میدهند طوفان فکری باعث میشود کارمندان درگیر بهبود پروژه شوند. وقتی اعضای تیم احساس میکنند که در پیشرفت کار سهیم بودهاند، بیشتر برای موفقیت پروژه تلاش خواهند کرد. پس چه کار باید بکنیم؟
همین پژوهش، یک راهحل جدید را پیشنهاد میکند: طوفان فکری آنلاین یا ذهننویسی الکترونیکی. این نوع طوفان فکری از طریق چت انجام میشود و به این ترتیب بسیاری از مشکلات طوفان فکری رودررو را حل میکند. اگر این چند قانون ساده را رعایت کنید، وضعیت از این هم بهتر میشود: ایدهها را نقد نکنید. کیفیت ایدهها را ول کنید، به تعداد آنها بچسبید. ایدههای ارائه شده را با هم ترکیب کنید یا سعی کنید عیبهایشان را از بین ببرید.
تیم ما از هیپچت (HipChat) برای این کار استفاده میکند. مطمئنم که شما هم نرمافزارها و اپهای زیادی میشناسید که میتوان برای ذهننویسی الکترونیکی از آنها استفاده کرد.
۶. تحلیلگرها
داشتن یک نفر با تفکر تحلیلی در تیم، نعمتی است که نبودش عذاب است. این پژوهش نشان میدهد که وجود یک تحلیلگر برای برقراری توازن در مقابل استراتژیستهای بلندپرواز، ضروری است.
تحلیلگر کیست؟ همان پژوهش قبلی میگوید تحلیلگر یعنی کسی که تمرکزش بر روند کار است. چنین شخصی در تلاش است کارهایی را شناسایی کند که برای رسیدن به هدف، لازم است انجام شوند. به عبارت دیگر، این شخص همان کسی است که غصهی جزئیات و چیزهای کوچک را میخورد. در پازل کار تیمی، تحلیلگرها مکمل بزرگاندیشهایی هستند که تمرکزشان بر اجرای استراتژی کلی کار است.
نکتهی طلایی این است که اعضای تیم یاد بگیرند به جز هدف نهایی، نحوهی انجام کار و پروسهی آن نیز مهم است. به این ترتیب از بحثهای بالقوهای که ممکن است پیش بیاید، جلوگیری میشود. وقتی همهی اعضای تیم ارزش جزئیات را بدانند، تحلیلگر گروه هم میتواند بدون اینکه مدام به عنوان آن شخصیتِ «من میدونم» در داستان گالیور شناخته شود، به پیشرفت تیم کمک کند.
بگذارید مثالی برایتان بزنم. اگر در یک شرکت نرمافزاری کار میکنید، لابد میدانید که اضافه کردن «فقط یک کلید» یا «آن امکان ساده» هیچوقت آنقدرها که به نظر میرسد ساده نیست. خیلی به ندرت پیش میآید که این تغییرات کوچک واقعا همینقدر کوچک باشند و کسانی که فقط به کلیات و آن نتیجهی نهایی توجه میکنند باید در مورد اینجور چیزها نظر تحلیلگر را هم مد نظر داشته باشند. به این ترتیب، میشود از سوءتفاهمها و درگیریها جلوگیری کرد.
۷. خُردهفرهنگها
به وجود آمدن «خردهفرهنگها» ممکن است برای تیم بد باشد. همیشه درجات مختلفی از صمیمیت و دوستی در درون یک تیم شکل میگیرند، اما پژوهشها نشان میدهد که معمولا ارتباطات صمیمانهتر بین آن اعضایی شکل میگیرد که از نظر هویت اجتماعی و بخشی که در آن کار میکنند (بازاریابی، تولید محصول، برنامهنویسی و…) به یکدیگر شباهت داشته باشند.
یک پژوهش روانشناسی به این نتیجه رسید که تیمهایی که اعضایی با تخصصهای گوناگون دارند، نسبت به تیمهای دیگری که تخصصهاشان یکی است، نوآوریهای باکیفیتتری داشتهاند، اما این پیشرفت فقط و فقط زمانی ادامهدار میشود که اعضای تیم به زیرگروههای کوچکتر تقسیم نشده باشند.
رهبران تیمها باید اطمینان حاصل کنند که تکتک اعضای تیم به هدف واحد تیم احساس تعهد میکنند و تکتکشان میتوانند نظر خود را بیان کنند.
هیچکس مشکلی با دوستیهای صمیمانهی خصوصی ندارد! مسئله این است که دستهدسته شدن آدمها و رقابت بین آنها، برای ساختن یک محیط سرشار از انرژی مثبت و متمرکز بر هدف خوب نیست.
۸. حساسیت اجتماعی
تیمها به حساسیت اجتماعی نیاز دارند. اگر میخواهید تیمتان در مقابل انبوه چالشهایی که قرار است با آنها روبهرو شود خوب عمل کند، ضروری است اعضای تیم شخصیت حساس به اجتماع داشته باشد.
یک پژوهش که بهتازگی انجام شده، نشان میدهد توانایی فهمیدن وضعیت روحی همکاران در پیشبینی میزان موفقیت یک تیم تاثیرگذار است. اینکه بفهمید همکارانتان چه زمانی آشفته و ناامیدند، کِی سرشان شلوغ است، گیج شدهاند یا شرمگیناند به اتحاد تیمتان کمک میکند.
حتی چیزهای کوچکی مثل رعایت کردن نوبت حرف زدن هم میتواند حساسیت اجتماعی را در اعضای تیم زیاد کند.
تعجبی ندارد که زنان بیشتر از مردان این ویژگی را دارند. شاید به همین دلیل تحقیقات انجام شده نشان میدهد شرکتهایی که در هیئتمدیرهشان حداقل یک زن حضور دارد، معمولا از آنهایی که همهی اعضایشان مرد هستند جلو میزنند.
۹. هم درونگراها، هم برونگراها
«اگر قضاوتتان در مورد یک ماهی بر مبنای تواناییاش در بالا رفتن از درخت باشد، آن ماهی همهي زندگیاش را با این اعتقاد خواهد گذراند که احمق است.»
– آلبرت انیشتین
شرکتهای زیادی هستند که مدام به اعضای تیمشان میگویند «حرفتو بزن، یکم برونگرا باش!». اما باید مراقب باشید، این توصیه آنقدرها هم خوب نیست. درست است که درونگراها در برخورد اول به اندازهی برونگراها تاثیر خوب نمیگذارند، اما واقعیت این است که همینها اعضای کلیدی تیم هستند.
معمولا درونگراها در ابتدا چندان جایگاه خوبی کسب نمیکنند یا همکارانشان آنها را چندان تاثیرگذار نمیدانند، اما تحقیقات نشان میدهد که با گذشت زمان، جایگاه آنها بهتر میشود، در حالی که وضعیت برونگراها افت میکند!
این آدمهای ساکت که همه آنها را دست کم میگیرند، میتوانند به طور خاصی تیم را به تعادل برسانند. بنابراین اطمینان حاصل کنید که آدمهای گوشهگیر تیمتان هم فرصتی برای نشان دادن خودشان دارند. شاید منزوی بودن آنها فقط به این معنی باشد که کمی خجالتیاند، نه اینکه چیزی برای ارائه کردن ندارند.
منبع: inc.com