روانشناسی رنگ ها از آن قصههای جذابی است که کل یک سیاره را از زمانیکه ساکنانش یادشان میآید، درگیر خودش کرده است؛ از آن داستانهای تخیلی که خوشت میآید چند ساعتی خودت را با آن سرگرم کنی، ولی اینطور هم نیست که به آن «اعتقاد» داشته باشی. حداقل برای من که اینطور است. مثل فال حافظی که از دخترک گوشه خیابان میخرم، برای خودم تفسیرش میکنم و شاید چند لحظه واقعا جدی به آن فکر هم بکنم، اما پنج دقیقهی بعد، فال به داخل سطل آشغال میرود و من هم برگشتهام به زندگی واقعی بیتفاسیر خودم که در آن قهوه میخورم و فکر پایاننامه دست از سرم برنمیدارد.
وقتی آدم کلمه «روانشناسی» را میبیند که کنار «رنگ» نشسته، ممکن است دو تا فکر به ذهنش بیاید: اول ممکن است فکر کنید که این هم یک مهملاتی است مثل بقیهی مهملات «روانشناسی» که به لطف انواع و اقسام کتابهای زردی که به اسم روانشناسی در بازار ریخته، چنین فکرهای ناخوشایندی در مورد این علم نازنین به ذهن آدم متبادر میشود. اما اگر مثل من همیشه دنبال بنیان علمی ادعاها باشید، فکری که به ذهنتان میرسد این خواهد بود که «واقعا چقدر از حرفهایی که در مورد روانشناسی رنگ ها میزنند، آزمایش شده و وجه علمی دارد؟»
خب، هدف از نوشتن این مقاله پاسخ به همین سؤال است. من تا میتوانستم در مورد رنگها بین مقالات علمی دنیا تفحص کردم و حالا میخواهم با چیزهایی که یاد گرفتهام، چند تا از مهمترین سؤالاتی را که در مورد رنگها به ذهن آدم میرسد، جواب بدهم. این شما، و این روانشناسی «علمی» رنگها:
آبی برای پسرها، صورتی برای دخترها؟
اگر تیشرتی صورتیای برای پسرعمهی من بخرید، چنان با تعجب نگاهتان میکند که آب شوید و بروید توی زمین. آن تیشرت صورتی را هرچه سریعتر به نزدیکترین مؤنثی که میشناسد – یعنی مامانش – تقدیم خواهد کرد و حتما احساس خواهد کرد که مردانگیاش به خطر افتاده. پسرعمهی من فقط هفت سالش است.
از وقتی بچه بودیم این تقسیم رنگ در مورد ما بهکار برده شد؛ آبی برای پسرها، صورتی برای دخترها. اما آیا واقعا زنها کشتهمردهی صورتیاند و مردها عاشق آبی؟
خب، تا حدی.
در واقع، تحقیقات نشان داهاند که آبی واقعا جزو پرطرفدارترین رنگهاست، اما نه فقط برای مردها! ایریس بکر و همکارانش از ۱۰۷۷ نفر رنگ موردعلاقهشان را پرسیدند و درصد عاشقان رنگ آبی از همهی رنگها بیشتر بود. ۲۵ درصد آقایان آبی را ترجیح دادند و برای خانمها هم این رنگ با ۱۳ درصد طرفدار در رتبهی دوم جای گرفت. جالب است بدانید که محبوبترین گزینه بین خانمها، اینجور بود که اصلا رنگ بهخصوصی را از همه بیشتر دوست ندارند!
خب پس تا اینجای کار، افسانهی آبی-صورتی چندان هم بیراه نرفته است – حداقل نصف مسیرش را. البته نکتهی ظریفی هم وجود دارد که آدم را بهاشتباه میاندازد؛ تمام کسانی که آبی رنگ موردعلاقهشان بود، فقط ۱۹ درصد جمعیت بودند. این یعنی علاقهی ۸۱٪ بقیهی ما، بین بقیهی رنگهای قرمز، سبز، بنفش، سفید و هزار رنگ دیگر پخش شده است. پس نمیشود به همین راحتی گفت که «آبی رنگ مورد علاقه اکثر آدمهاست». بلکه بیشتر آدمها روی یک رنگ مشترک تفاهم ندارند. ما آنقدر با هم متفاوتیم که اصلا نمیشود در مورد سلیقه بیشتر آدمها حکم کلی داد. اما میتوانیم بگوییم که آدمها روی آبی، بیشتر از رنگهای دیگر تفاهم نظر دارند.
پس صورتی چه؟ وقتی این همه ویترین لباس زنانه در انحصار این رنگ است، لابد خانمها باید خیلی دوستش داشته باشند، نه؟
در پژوهش ایریس بکر، تنها ۸ درصد خانمها گفتند که صورتی رنگ محبوبشان است! یعنی درصدی حتی کمتر از علاقهمندان به آبی، قرمز، بنفش، و آنهایی که رنگ موردعلاقه خاصی نداشتند. اما پژوهش دیگری که آنیا هرلبرت و یاژو لینگ انجام دادند، نتیجهی کاملا متفاوتی داشت.
برخلاف پژوهش بکر که در آن آدمها صرفا رنگ مورد علاقهشان را اعلام میکردند، در این پژوهش، به شرکتکنندهها جفت رنگهایی داده میشد که باید از بینشان رنگی را که بیشتر خوششان میآمد، انتخاب میکردند. اینجا نتیجه به افسانهی آبی-صورتی نزدیکتر است: آقایان بیشتر رنگهای طیف آبی- سبز را انتخاب کردند، اما بین خانمها انتخاب گزینههای طیف قرمز-بنفش از همه بیشتر بود.
دانشمندان حسابی ما را قال گذاشتهاند، نه؟! قبل از اینکه شروع کنیم و نقدهای داخل تاکسیای را به عرصه بکشیم و «آقا اصلا کی از علم خیر دیده؟» را به تهاجم فرهنگی و فمینیسم و آمریکا ربط بدهیم، باید بگویم که راستش را بخواهید، فهمیدن رنگ مورد علاقهی آدمها آنقدرها هم کار راحتی نیست. شاید بچهها بتوانند جواب سؤال «کدوم رنگ رو بیشتر دوست داری؟» سریع و با صدای رسا فریاد بزنند، اما برای بزرگترها مسئله پیچیدهتر از این حرفهاست. مثلا شاید من لباسهای زرد را دوست داشته باشم، اما آیا میروم ماشینم را هم زرد بخرم؟ بسته به موضوع و جسمی که در موردش حرف میزنیم، رنگ محبوب آدم میتواند متفاوت شود و شاید همین است که باعث میشود تحقیقات مختلف، نتایج متفاوت بدهند.
ایریس بکر و همکارانش همت کردند و در مورد این موضوعات مختلف هم از مردم سؤال پرسیدند. نتایج خیلی جالب بود! در مورد رنگ مورد علاقه برای لباس، ۴۰ درصد خانمها یکصدا گفتند که رنگ سیاه را از همه بیشتر دوست دارند (چراکه نه؟ برای هر موقعیتی مناسب است، با هر رنگ دیگری هم میشود سِتَش کرد!) آقایان اما، سرسختانه بر علاقهشان به آبی پافشاری کردند و ۴۵ درصدشان گفتند که حتی برای لباس هم آبی و آبی تیره را از همه بیشتر دوست دارند! (توجه کنید که باز هم کمتر از ۴ درصد کل افراد گفتند که لباسهای صورتی را ترجیح میدهند. پس آن همه لباس صورتی در مغازهها را چه کسی میخرد؟)
برای اینکه قصهی رنگهای محبوب از این هم پیچیدهتر شود، تحقیقات نشان دادهاند که حتی مردم کشورهای مختلف هم سلیقهی رنگیشان باهم فرق دارد. لباس عروسی سنتی چینیها، رنگش قرمز است و این رنگ همیشه چینیها را یاد جشن، سرور و شادی میاندازد. همین میشود که در پژوهش هرلبرت و لینگ، ۳۷ دانشجوی چینی مهاجرتکرده به انگلستان، علایق متفاوتی با ۱۷۱ دانشجوی انگلیسی داشتند. هم دخترها و هم پسرهای چینی، طیف قرمز را از همه بیشتر انتخاب کرده بودند و حتی آبی محبوب پسرهای انگلیسی، برای پسرهای چینی چندان فرقی با دخترهای چینی و انگلیسی نداشت.
البته ترکیب فرهنگهای مکانهای مختلف باعثشده که بعضی از این تفاوتهای فرهنگی کمرنگتر شوند. مثلا عروسهای چینی جوان بهتازگی به لباس عروسی سفید بیشتر از لباس سنتی قرمزشان علاقه نشان میدهند. همین نکتهی کوچک، میتواند بهمرور زمان باعث شود که ارتباط بین مفهوم جشن و شادی با رنگ قرمز کمرنگتر از گذشته شود.
آیا رنگ مورد علاقهام، شخصیتم را نشان میدهد؟
هر جای دنیا را که نگاه کنید، مطالبی که اصرار دارند در جواب این سؤال بگویند «بله»، خوراک سرگرمی مردم است. اما در ایران، ریشهی بیشتر این «رنگشناسی»ها به کتاب روانشناسی رنگ ها از مکس لوشر برمیگردد.
لوشر در تاریخ پژوهش در مورد رنگها، فرد تأثیرگذاری بوده است. اما ترجمهی کتاب او به انگلیسی در سال ۱۹۶۹ انجام شده و این به زبان علمی یعنی «خیلی قدیمی». خواندن تئوریهای لوشر خوب است، اما فقط در صورتیکه بخواهید تاریخچهی قدیمیترین پژوهشها در مورد رنگها را بدانید! از سال ۱۹۶۹ تاکنون، تئوریهای جدیدی در مورد رنگها شکل گرفته و تحقیقات زیادی انجام شده که هیچکدام تئوریهای لوشر را تأیید نمیکنند.
اگر در اینترنت «روانشناسی رنگ ها» را جستوجو کنید، بهقطع و یقین چندتا «تست شخصیت» هم به تورتان میخورد. غیر از آن تستهایی که سایت گذارنده چون احساس بامزگی میکرده، از خودش ساخته و بهعنوان تست روانشناسی به مردم غالب کرده، بیشتر وقتها به تست لوشر برمیخورید. تست لوشر اینگونه است که هشت رنگ جلوی شما قرار میگیرد و شما باید آنها را برمبنای میزان علاقهتان، اولویتبندی کنید.
خیلی هیجانانگیز است که آدم بتواند فقط بر مبنای چند رنگ، کل شخصیت کسی را بفهمد، نه؟ اما واقعیت این است که این تست هم، در دنیای علمی منسوخ و ازاعتبارافتاده محسوب میشود. کوپر هولمز و همکارانش آن را با تست شخصیت MMPI که صدها آزمایش اعتبارش را مورد تأیید قرار دادهاند، مقایسه کردند و به این نتیجه رسیدند که نتایج دو تست اصلا شبیه هم نیست. بعضی از دانشمندان هم گفتهاند که در تست لوشر، «اثر بارنوم» دیده میشود. اثر بارنوم یعنی توصیف ارائهشده از شخص توسط تست، آنقدر مبهم و کلی است که میتواند در مورد عموم مردم صدق کند. برای همین هم حتی وقتی چند نفر با شخصیتهای مختلف یک نتیجه را میخوانند، همه فکر میکنند که این نتیجه با شناختی که از خودشان دارد منطبق است، پس لابد باید تست درستی باشد!
راستش را بخواهید، به نظر من چندان هم عجیب نیست که رنگها نتوانند شخصیت ما را پیشبینی کنند. شخصیت چیز پیچیدهای است. همین تست MMPI که معتبر محسوب میشود، بیشتر از ۳۰۰ سؤال دارد! تازه، حتی با نتیجهی MMPI هم درنهایت نمیشود حکم کلی در مورد شخصیت فرد داد و به روانشناسان اکیدا توصیه میکنند که آن را برای تکمیل شناخت خودشان از فرد به کار ببرند، نه بهتنهایی.
از طرف دیگر، برخلاف نتیجه تستهای معتبر شخصیت، معنی رنگها همیشه ثابت نیست. نهتنها مردم جاهای مختلف دنیا نظرات متفاوتی در مورد رنگها دارند، بلکه در طول زندگی آدم هم رنگ مورد علاقهاش تغییر میکند. وقتی بچه بودم همهی لباسهایم سبز بود، مدتی عاشق گلبهی بودم و الان زرد را دوست دارم. اما تمام شخصیت من در همهی این مدت فقط تغییرات جزیی کرده است.
هزاران عامل روی رنگ مورد علاقهی آدمها تأثیر دارند و روانشناسی رنگ ها هنوز آنقدر پیشرفت نکرده که همهی آنها را شناسایی کرده باشد. اما محققان زیادی به این موضوع علاقهمندند و برایش تلاش میکنند. مثلا یکی از سؤالات ایریس بکر و همکارانش در پژوهششان این بود که آیا خودشان را فردی «هنری» میدانند؟ کسانی که جوابشان مثبت بود، به رنگهایی مثل فیروزهای که بین عموم مردم محبوبیت کمتری داشت، علاقهی بیشتری نشان دادند.
رنگها چه اثری روی ما دارند؟
از بین همهی سؤالات، این یکی برای من از همه جذابتر است. علتش هم این است که وقتی دنبال جوابش میگردید، چهار تا آزمایش علمی درستوحسابی به تور آدم میخورد که بشود واقعا به نتایجش تکیه کرد. نه اینکه بخشهای دیگر علمی و قابلاعتماد نباشند، اما این حیطه از روانشناسی رنگ کمی بیشتر از بقیهی آن رشد کرده است.
پایتان را در وادی این تحقیقات که میگذارید، اولین چیزی که متوجه میشوید این است که تعصبات فوتبالی را حتی از علم هم نمیشود جدا کرد، چون بیشترین نتیجهی تحقیقات یا در مورد آبی بوده یا قرمز!
اندرو الیوت از دانشگاه روچستر بعضی از این نتایج را یکجا جمع کرده است. اینها نتایجیاند که حداقل در پنج آزمایش مختلف بهدست آمدهاند و این یعنی از بقیه قابلاعتمادترند.
- نگاهکردن به رنگ قرمز قبل از انجام یک کار فکری چالشبرانگیز، باعث افت عملکردتان در آن کار میشود. مثلا وقتی از یک عده خواستند تا آزمون هوش بدهند، کسانی که رنگ جلد دفترچهی آزمونشان قرمز بود، نمرهی کمتری نسبت به صاحبان دفترچههایی با رنگ سبز یا خاکستری گرفتند.
- به هرکدام از شرکتکنندگان در آزمایش، یک بشقاب چیپس داده شد که نوش جان کنند. کسانی که بشقاب قرمز داشتند، نسبت به کسانی که بشقابشان آبی یا سفید بود کمتر چیپس خوردند. به نظر میآید دیدن رنگ قرمز تأثیر خوبی روی خوردن و نوشیدن نمیگذارد.
- لابد میدانید که در مسابقات تکواندو، یکطرف به طور شانسی کمربند آبی میبندد و طرف دیگر هم کمربند قرمز. چند پژوهش نشان دادهاند آنهایی که کمربند قرمز میبندند، نتیجهی بهتری در مسابقه میگیرند.
- از شرکتکنندگان در یک آزمایش خواسته شد تا در مورد میزان خشونت چند مردی که با آنها آشنایی قبلی نداشتند، نمره بدهند. آنها به مردانی که قرمز پوشیده بودند، نمرهی بیشتری دادند. شاید برای همین تکواندوکارهای قرمزپوش بیشتر میبرند، نه؟
- لوگوهای آبی وبسایتها بیشتر از لوگوهای سبز، حس اعتماد و باکیفیتی به مشتریها میدهند؛ حداقل در مورد آزمودنیهای شرکتکننده در این آزمایش.
نتایجی که اینجا گفتیم خیلی هیجانانگیزند و از بقیهی کارهای انجامشده هم معتبرترند. اما متأسفم که باید بگویم حتی اینجا هم باید در مورد نتایج خیلی محتاط برخورد کنیم. اگر بخواهید تأثیر رنگ بر انسان را بررسی کنید، متوجه میشوید که هزاران عامل وجود دارد که در این رابطه تأثیر میگذارند. تجربههایی که هر فرد داشته، مدل بزرگ شدنش، تفاوتهای فرهنگی، جسمی که در مورد رنگش صحبت میکنیم و …، همهوهمه میتوانند بر رابطهی رنگ و انسان تأثیر بگذارند. جدایی هرکدام از این عوامل از این رابطه سخت یا ناممکن است؛ مثلا مگر میشود تجربیات آدم را از خودش جدا کرد؟ این قضیه باعث میشود ما نتوانیم رابطهی خالص رنگ و انسان را دریابیم.
تحقیقات انجامشده دربارهی این موضوع هنوز خیلی کم هستند؛ حتی اگر از بقیهی قسمتها بیشتر باشند.
بالاخره هر چه که باشد، روانشناسی رنگ ها هنوز خیلی تازه است. برای همین نمیشود از روی همین تحقیقات اندک نتیجهی مشخص و جامع گرفت و آنها را به همگان اعلام کرد یا حتی از روی آن بیانیهای صادر کرد که بهطور عملی از آن استفاده کرد. مثلا به همهی شرکتها ابلاغ کنیم که لوگوهایشان را آبی بزنند!
روانشناسی رنگ ها هنوز بچهسال است، اما دارد بزرگ میشود. همین خودش جای امیدواری دارد. یک روزی هم میآید که بالاخره بتوانیم بفهمیم رنگها دقیقا چه اثری روی ما میگذارند. به امید آن روز.