دنیای کتابها، دنیایی از جنس ماجراجویی و رهایی است و به نوجوانهایی که دنبال هیجانهای تازه در زندگی هستند، کمک میکند تا این حس و حال را تجربه کنند. خواندن کتابهای خوب در دوران نوجوانی منجر به کشف راههای تازه و رسیدن به موفقیت میشود. نوجوانهایی که آثار ادبی میخوانند، مهارتهایی را در زمینهی مدیریت ایدههای پیچیده کسب میکنند. مطالعهی کتاب علاوه بر اینکه به نوجوانان کمک میکند تا در مدرسه عملکرد خوبی داشته باشند، به آنها کمک میکند تا اطلاعات زیادی دربارهی مردم و جهان کسب کنند، تخیلشان را تقویت کنند و افق دیدشان را گسترده کنند. در ادامه چند نمونه کتاب معرفی کردهایم که هر نوجوانی باید مطالعه کند.
۱. قصههای مجید
هوشنگ مرادی کرمانی متولد ۱۶ فروردین سال ۱۳۲۳ در روستای سیرچ کرمان است. بعضی از کتابهای مرادی کرمانی به انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، هلندی، عربی و ارمنی ترجمه شده است. او برندهی جوایز ملی و معتبر بینالمللی زیادی از جمله دیپلم افتخار هانس کریستین آندرسن (۱۹۸۰) و کتاب سال دانشگاه سانفرانسیسکو (۲۰۰۰) شده است. کتاب «قصههای مجید» یک مجموعه داستان است که در ۵ جلد چاپ شده است و اولین جلد آن سال ۱۳۵۳ منتشر شده است. این کتاب یک سری داستان کوتاه است که مربوط به پسری نوجوان به نام مجید است که پدر و مادرش فوت شدهاند و به همراه مادربزرگش در استان کرمان زندگی میکند. مجید علاقهی زیادی به نویسندگی دارد و کتاب زیاد میخواند. قصههای مجید دربارهی ماجراجوییهای مجید است. هر نوجوانی با مطالعهی این کتاب به دنیای مجید میرود و همراه او با چالشهای جدید روبرو میشود و به جوابهایی میرسد که شاید سوال آنها هم بوده است. مجموعهی «قصههای مجید» تا به الان بیش از ۲۳ بار تجدید چاپ شده است و سال ۱۳۷۰ از روی این کتاب یک سریال محبوب به کارگردانی «کیومرث پوراحمد» ساخته شد.
در قسمتی از کتاب «قصههای مجید» میخوانیم:
«هر چه بیبی عز و جز کرد و دلیل و برهان آورد و از نداری نالید و از توپ بد گفت و آدمهای توپدار را لعنت و نفرین کرد، به خرجم نرفت. راستش نمیشد تو آن محله بدون توپ زندگی کرد. صدای تاپ تاپ توپ که از تو کوچه بلند میشد، فیلام یاد هندوستان میکرد و از ترس بیبی جرات نمیکردم بروم سر کوچه و پایی به توپ بزنم. شاید هم اگر میرفتم آدم توپدار، مثل مهدی، آبرویم را میبرد و خیطم میکرد. به هرحال، هر چه به گوش بیبی خواندم، و گفتم:بیبی دور و برتو نگاه کن، ببین، همه توپ دارن…»
۲. نفرتی که تو میکاری
آنجی توماس از رماننویسهای معروف آمریکایی است. او متولد سال ۱۹۸۸ در میسیسیپی آمریکا است. توماس در دوران نوجوانی خوانندهی رپ بود. او وقتی که شش سال داشت یک صحنهی تیراندازی را دید و این مساله در روحیهاش تاثیر خیلی بدی گذاشت. مادرش روز بعد از این اتفاق توماس را به یک کتابخانه میبرد و با نشان دادن کتابها و داستآنهای مختلف میخواهد به او نشان دهد که در زندگی اتفاقهای خوب هم میافتد و زندگی در حادثهای که او دیده است خلاصه نمیشود. این داستان الهامبخش شروع نویسندگی آنجی توماس است.
کتاب «نفرتی که تو میکاری» اولین رمان آنجی توماس است و اولین بار سال ۲۰۱۷ منتشر شد. این کتاب بلافاصله پس از چاپ به مدت هشتاد هفته به یکی از پرفروشترین کتابهای «نیویورک تایمز» تبدیل شد و نامزد جایزهی کتاب ملی آمریکا شد. پس از انتشار کتاب «نفرتی که تو میکاری» از آن یک فیلم سینمایی به کارگردانی «جورج تیلمن» ساخته شد.
این کتاب دربارهی دختری نوجوان سیاهپوستی به اسم «استار کارتر» است. خانوادهی استار در یک محلهی عمدتا سیاهپوست و فقیرنشین زندگی میکنند. استار ۱۶ ساله یک روز که با دوستش «خلیل» که او هم سیاه پوست است، در حال برگشت از یک مهمانی هستند که پلیس به دلیل رانندگی با چراغ عقب شکسته جلوی آنها را میگیرد. پلیس خلیل را از ماشین پیاده میکند؛ خلیل برمیگردد که با استار حرف بزند، پلیس سفیدپوست با بیرحمی تمام در جلوی چشمان استار به خلیل بدون اینکه کار اشتباهی کرده باشد، شلیک میکند و او را میکشد.
درس بزرگی که این کتاب به ما میدهد این است که هر فردی در جامعه یک صداست و میتواند از حق خودش دفاع کند. این کتاب که عمدتا در زمینهی مبارزه با نژاد پرستی است، باعث میشود خواننده به عمق این موضوع پی ببرد و این عمل را محکوم کند.
در قسمتی از کتاب «نفرتی که تو میکاری» میخوانیم:
«درک میکنم گاردن هایتس واقعا سگدونی بود، دروغ هم نیست، اما این دقیقا مثل زمانی بود که نه سال داشتم و با سِوِن دعوام شد. برای زدن من آمد پایین و اسمم را گذاشت کوتولهی کوتولهنژاد. الان که بهش فکر میکنم توهین مسخرهای بود، اما آن زمان حسابی نابودم کرد. میدانستم ممکن است کوتوله بمانم. هرچه باشد آن زمان همه از من بلندتر بودند و شاید خودم هم خودم را کوتوله صدا میکردم، اما وقتی سون این قضیه را با صدای بلند گفت تبدیل شد به حقیقتی ناراحتکننده. من میتوانم به گاردن هایتس بگویم سگدونی، اما کس دیگری نمیتواند.»
۳. ارباب حلقهها
جان رونالد رویل تالکین، نویسنده، شاعر، سرباز کهنهکار جنگ جهانی اول انگلیس و استاد دانشگاه است، او متولد ۳ ژانویه ۱۸۹۲ در بلومفونتاین آفریقای جنوبی است. تالکین در خلوتش با نوشتن یک سری داستانهای فانتزی که اغلب تاریک و غمانگیز بودند سرگرم بود. او با کتاب «هابیت» و کتاب تخیلی حماسی مبتکرانهاش به نام «ارباب حلقهها» به شهرت رسید. از مضامین این روایت میتوان به نبرد خیر در برابر شر، فروتنی دربرابر غرور، مرگ و جاودانگی، رحمت و ترحم، نجات، توبه، از خودگذشتگی، عدالت، اقتدار و شفابخشی اشاره کرد. نوشتن این کتاب از ۱۹۳۷ تا ۱۹۴۹ یعنی ۱۲ سال طول کشید.
ارباب حلقهها، یک رمان فانتزی از تالکین است که در سه بخش یاران حلقهها (۱۹۵۴)، دو برج (۱۹۵۵) و بازگشت پادشاه (۱۹۵۵) منتشر شد. این رمان در عصر سوم سرزمین میانه جریان دارد. این رمان ادامهی کتاب هابیت از تالکین است که سال ۱۹۳۷ منتشر کرد. ارباب حلقهها حماسهی گروهی از قهرمانان است که برای نجات دنیایشان از شر شیطان به راه میافتند. فرودو بگینز شخصیت اصلی داستان در سن ۳۳ سالگی در میان هابیتها، یک حلقهی جادوی نامریی از عموی خود بیلبو به ارث میبرد و میفهمد که این انگشتر قدرت کنترل همهی دنیا را دارد. گروهی از هابیتها، الفها، کوتولهها و مردان تشکیل میشود تا حلقه را با انداختن آن در آتش آتشفشانی نابود کند.
کارگردان نیوزلندی «پیتر جکسون» از روی این داستان، سهگانهی یاران حلقهها (۲۰۰۱)، دو برج (۲۰۰۲) و بازگشت پادشاه (۲۰۰۳) را ساخته است که جوایز بسیار زیادی از جمله ۱۱ جایزهی اسکار را برای فیلم سومش به نام بازگشت پادشاه دریافت کرد. کتاب ارباب حلقهها یکی از معروفترین و الهامبخشترین کتابهای قرن ۲۱ محسوب میشود. کتاب ارباب حلقهها با بیش از ۱۵۰ میلیون نسخه فروش، یکی از پرفروش ترین رمانهایی است که تاکنون نوشته شده است. آثار تالکین الهام بخش بسیاری از نویسندگان کتابهای تخیلی شد.
در قسمتی از کتاب ارباب حلقهها میخوانیم:
«همه در طول زندگیشان در چنین موقعیتهایی قرار میگیرند؛ ولی تصمیمش با ما نیست، تنها تصمیمی که میتوانیم بگیریم این است که از زمانمان درست استفاده کنیم. در این دنیا نیروهای دیگری هم به غیر از نیروهای شیطانی وجود دارد. به خاطر همین بود که «بیلبو» توانست حلقه را پیدا کند، که در این صورت «قسمت» بود که حلقه به دست تو برسد. این فکر دلگرم کننده است.»
۴. چین خوردگی در زمان
مادلین لینگل متولد ۲۹ نوامبر سال ۱۹۱۸، نویسندهی بیش از ۴۵ کتاب خواندنی و جذاب است که محبوبترین کتابش، کتاب «چین خوردگی در زمان» است. این کتاب یک رمان علمی فانتزی است که سال ۱۹۶۲ منتشر شد. این کتاب ترکیبی عجیب از علوم جالب کوانتومی و نقل قولهایی از کتاب مقدس است. لانگل بعد از مطالعه و آشنایی با قوانین فیزیک کوانتومی این کتاب را برای نوجوانان نوشت. این کتاب عشق را به عنوان بزرگترین قدرت و ترس را یکی از بزرگترین سلاحها برای انسان میداند. کتاب «چین خوردگی در زمان» یک کتاب بینظیر است که ذهن شما را به سمت ایدههای جدید باز کند و باعث میشود برخی از تعصبات که در ناخودآگاه شما وجود دارد را زیر سوال ببرید.
داستان «چین خوردگی در زمان» دربارهی دختری به نام مگ ماری است که سیزده سال سن دارد و با پدر و مادر دانشمندش که همیشه درگیر مطالعه و کارهایشان هستند، زندگی میکند. مگ یک روز که پدرش به صورت ناگهانی گم میشود با همسایهی عجیب و غریبشان به نام خانم «واتسیت»، آشنا میشود. خانم «واتسیت» او را به خآنهاش دعوت میکند و وعدهی کمک به مگ برای پیدا کردن و نجات پدرش را میدهد. مگ به همراه برادر نابغهاش چارلز و دوستش کالوین به آنجا میروند و با چیزی به نام تسرکت آشنا شوند. مگ متوجه میشود که این موضوع یک مفهوم علمی است و پدرش قبل از ناپدید شدن مرموزش روی آن کار میکرد. خانم «واتسیت» آنها را به یک ماجراجویی بین کهکشانی میبرد که هرگز فراموش نمیکنند. این کتاب سال ۱۹۶۳ برندهی مدال نیوبری شد و اولین کتاب کلاسیک مادلین لینگل است. از روی کتاب «چین خوردگی در زمان» سال ۲۰۰۳، یک فیلم تلویزیونی به کارگردانی «جان کنت هریسون» و سال ۲۰۱۸ یک تئاتر به کارگردانی «آوا دوورنای» ساخته شده است.
در قسمتی از کتاب «چین خوردگی در زمان» میخوانیم:
«خانم موری به آرامی گوتی کبود مگ را نوازش کرد، مگ به مادرش نگاه کرد نیمی با ستایش عاشقانه، نیمی با رنجش حزن انگیز. داشتن مادری که هم دانشمند بود و هم زیبا، هیچ امتیاز بزرگی محسوب نمی شد. موهای قرمز و آتشین، پوست شیری رنگ، چشمان بنفش و مژههای بلند و تیرهی خانم موری در مقایسه با زشتی وحشتناک مگ، حتی جذابتر هم جلوه میکرد. موهای مگ فقط وقتی نسبتا خوب به نظر میرسید که با نظم و ترتیب میبافتشان. وقتی وارد دبیرستان شد، کوتاهشان کرد و از آن به بعد او و مادرش خودشان را میکشتند تا این موها را بالای سرش جمع کنند و آخرش هم از یک طرف حلقه حلقه و از طرف دیگر صاف بیرون میافتادند، طوری که مگ حتی از قبل هم زشت تر میشد.»
۵. بیست هزار فرسنگ زیر دریا
ژول ورن نویسندهی پرکار فرانسوی، متولد ۸ فوریه ۱۸۲۸ در نانت فرانسه است. ژول ورن به خاطر رمانهایی مثل سفر به مرکز زمین، از زمین تا ماه و بیست هزار فرسنگ زیر دریا مشهور است. فعالیتهای پیشگام ژول در ژانر داستانهای علمی تخیلی است. کتاب «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» محبوبترین کتاب از مجموعه داستانهای علمی تخیلی ژول ورن است که اولین بار سال ۱۸۶۹ به زبان فرانسه منتشر شد.
کتاب «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» ماجراجویی کاپیتان نمو، خدمهاش، پروفسور آروناکس، ندلند و کنسیل هنگام سفر در زیر آب است. این کتاب موضوعات زیادی از جمله تبعید، جهان طبیعی، تکنولوژی و اکتشاف را در بر میگیرد. در این داستان یک هیولای ناشناخته، حمل و نقل بینالمللی را تهدید میکند و دولت برای پیدا کردن و نابودی هیولا افراد زیادی را جمع میکند. پروفسور آروناکس، ندلند و کنسیل به این جستجو ملحق میشوند و در دریا به دنبال این هیولای غوآسای میگردند که ناگهان متوجه میشوند هیولایی وجود ندارد و چیزی که از آن وحشت کردهاند یک زیردریایی بزرگ و با شکوه است که متعلق به ناخدا نمو میباشد. آنها همراه با این زیردریایی به زیر دریا و ۲۰۰۰۰ هزار فرسنگ دورتر میروند. این کتاب نوجوان دنیایی از تخیل و ماجراجویی برای نوجوانها میسازد و باعث میشود با دنیایی ناشاخته آشنا شوند.
در قسمتی از کتاب «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» میخوانیم:
«ناخدا و خدمهی کشتی مدت سه ماه در آبها جستجو کردند. هرچه زمان میگذشت، آنها احساس خستگی بیشتری میکردند. اینطور به نظر میرسید که نهنگ قطبی برای همیشه آنجا را ترک کرده است. ملوانان نمیتوانستند ناامیدی خود را پنهان کنند و بیشتر اوقات در مورد بازگشت به خانهشان با هم حرف میزدند. اما ناخدا فراگت با این موضوع مخالف بود. در عین حال میدانست که اگر قرار باشد خدمهی کشتی را کنار هم نگه دارد، باید به سرعت تغییری در برنامهها ایجاد کند.»
۶. آرزوهای بزرگ
چارلز دیکنز با نام کامل چارلز جان هوفام دیکنز، متولد ۷ فوریه ۱۸۱۲ در همپشایر انگلیس است. چارلز دیکنز روزنامهنگار، ویراستار، تصویرگر، مفسر اجتماعی و بزرگترین رماننویس زمان خودش محسوب میشود. دیکنز در طول زندگیاش از محبوبیت زیادی برخوردار بود. کتاب «آرزوهای بزرگ» که یک رمان کلاسیک محسوب میشود، اولین بار سال ۱۸۶۱ منتشر شد و به یکی از بزرگترین موفقیتهای چارلز دیکنز تبدیل شد. داستان «آرزوهای بزرگ» دربارهی دوران کودکی و جوانی پیپ است. پیپ در خانوادهای فقیر در کلبهای روستایی زندگی میکند. روزی یک زن میانسال و پولدار به نام «هاویشام» به پیپ میگوید که به لندن بیاید و با او همصحبت شود و در ازای این کار به او پول زیادی خواهد داد. نامزد هاویشام در روز ازدواج او را ترک کرده باعث شده است او نسبت به همهی مردها کینه داشته باشد و به دنبال راهی برای انتقام گرفتن از مردها باشد.
مفاهیم زیادی در این رمان مطرح شده است ولی دیکنز بر سه موضوع اصلی تمرکز کرده است که عبارتاند از: طبقهی اجتماعی و جاهطلبی، گناه و رستگاری و تردید و فریبکاری.
در بخشی از کتاب آرزوهای بزرگ میخوانیم:
«اولین بازدیدم از لندن نمیتوانست بدتر از این باشد. با این وجود موفق شدم تا دفتر کار آقای جگرز را پیدا کنم. میدیدم افراد دیگری هم مثل من منتظر این مرد بزرگ هستند. چند لحظه بعد آقای جگرز ظاهر شد و داشت به سمت من میآمد. همهی موکلانش به سمتش هجوم میبردند. با بعضیها صحبت میکرد و دیگران را از سر راهش کنار میراند. یک مرد آستین وکیل را گرفت و با التماس گفت: لطفا آقای جگرز برادرم متهم به دزدیدن نقره شده است. تنها شما میتوانید نجاتش دهید. حاضرم هر مبلغی بپردازم.»
۷. آنی شرلی
ماریلا و متیو کوتبرت برای فرزندخواندگی یک پسر اقدام میکنند تا به آنها در امور مزرعه کمک کند، اما اشتباهی دختری مو قرمز به نام آن شرلی به خانهی آنها میآید. آنی دختری یتیم است که سرشار از حس زندگی است و بیوقفه حرف میزند. ماریلا و متیو با دیدن این دختر سر و زباندار تصمیم میگیرند سرپرستیاش را به عهده بگیرند. آنی قدرت تخیلی باورنکردی و روحیهای قوی دارد. خصلتهای رفتاری آن باعث میشود که ماجراهای زیادی از سر بگذراند، یک بار موهای قرمزش را سبز میکند، بار دیگر کیکی با مواد اشتباه میپزد.
کتاب آن شرلی اثر ال ام مونتگمری اهل کانادا است و در سال ۱۹۰۸ برای اولین بار منتشر شد. این مجموعه کتاب هشت جلدی با این عنوانها به چاپ رسیده است:
شرلی در گرین گیبلز آن شرلی در اونلی آن شرلی در جزیره آن شرلی در ویندی پاپلز آن شرلی در خانه رویاها آن شرلی در اینگل ساید درهی رنگین کمان ریلا در اینگل ساید
شخصیت آن، دختر جسور و سرسختی است که شاد و خیالپرداز است. با خواندن این کتاب نوجوان میتوان شخصیتی ملموس و اقعی را حس کرد که خیلی از احساسات نوجوانها را شفافتر بیان کرده است. از این مجموعه کتاب، سریال و کارتونی به همین اسم ساخته شد که در دوران خودش محبوبیتی بینظیر کسب کرد.
در قسمتی از کتاب «آن شرلی» میخوانیم:
«خانم راشل که با این نام شناخته میشد، ساعتها در ایوان خانهاش مینشست و به تمام اتفاقات توجه میکرد. هیچچیزی از چشمهای خانم راشل دور نمیماند. اگر اتفاق جالبی را میدید، تا کل ماجرا را کشف نمیکرد، از پا نمینشست. این دقیقاً همان چیزی بود که در یک روز گرم خرداد اتفاق افتاد.
او مشغول بافتن بود که همسایهاش، متیو کاتبرت، را در حال خارج شدن از خانه دید. از آنجایی که متیو مردی خجالتی بود که هرگز خانهاش را ترک نمیکرد، تعجب خانم راشل برانگیخته شد. اینکه متیو بهترین کت و شلوارش را پوشیده بود، قضیه را جذابتر میکرد. خانم راشل مصمم بود تا سر دربیاورد که متیو کجا میرود.
خانم راشل با خودش تصمیم گرفت: «بعد از چای یه سر به گرین گیبلز میزنم و تهتوی ماجرا رو از ماریلا درمیارم که متیو کجا رفت و چرا؟» ماریلا خواهر متیو بود. هر دو تمام عمر در آونلی زندگی کرده بودند و هرگز ازدواج نکردند.»