تازگیها به جای کلمهی «موفقیت»، ترجیح میدهم از عبارت «هنرِ زیستن» استفاده کنم. اینکه با استفاده از تکنیکها و ترفندهایی در آیندهای نامعلوم به چیزهایی برسم که بدر آن آیندهی نامعلوم به من احساس شادی و خوشبختی بدهد، برای من کافی نیست. من نیاز دارم که هماکنون زندگیام را تا حدی که میتوانم معنادارتر و غنیتر کنم. «هنر زیستن» قرار است به این نیاز پاسخ بدهد و کسی که بتواند اینگونه زندگی کند، هنرمند واقعی است.
«هنرمندان واقعی کسانی هستند که میتوانند سطح زندگی روزمرهی خود را تا حد یک موهبت الهی بالا ببرند.»
چگونه میتوانیم سطح زندگی روزمرهی خود را در حد یک موهبت الهی بالا ببریم؟ چگونه میتوانیم در همین لحظه شادمانی، غنا و معجزهی هستی را در درون خود تجربه کنیم؟ امیدوارم پیشنهادهای من که برای خودم فوقالعاده تأثیرگذار بودهاند، برای شما هم مؤثر واقع شوند.
۱. بار زندگی را سبک کنید
امروزه زندگی بیشتر ما به مسابقهای برای تصاحب سریعتر انواع وسایل، کالاها، اعتبار و ارزش اجتماعی تبدیل شده است. دائما به سرعت زیاد و انجام کار بیشتر در زمان کمتر تشویق میشویم. از یادگیری مهارتهای تندخوانی گرفته تا انواع مهارتهای «یک دقیقهای»؛ از مدیریت یک دقیقهای تا میلیونر یک دقیقهای. دچار یک زندگی فستفودی و پرمشغله شدهایم. معمولا آنقدر پرمشغله و پرکار هستیم که زیستن حقیقی را فراموش میکنیم.
«روح نمیتواند در زندگی پرسرعت امروزی رشد کند، زیرا تحت تأثیر چیزی قرار گرفتن، فکر کردن به آن و درک کردن و در نتیجه رشد کردن، به زمان نیاز دارد.»
واقعا چه مقدار از فعالیتهای روزمرهی ما ضرورت دارد؟ چه تعداد از وسایلی را که خریدهایم، استفاده میکنیم؟ آنچه تاکنون به دست آوردهایم چقدر به غنیتر شدن زندگی ما کمک کرده است؟
مارسل دوشان آدم عجیبی بود. او به درک بسیار عمیقی از نفس هستی و زندگی دست یافته بود. کتاب «پنجرهای گشوده بر چیزی دیگر» که مصاحبهای مفصل با اوست بسیار خواندنی و آموزنده است. دوشان میگفت که «نباید بار زندگی را سنگین کرد.» او را پدر هنر مدرن میخوانند. ولی به نظر من همانطور که خودش نیز گفته، هنر اصلی او زندگی کردن بود. او به جای اینکه صرفا هنرمند باشد، هنرمندانه زندگی میکرد.
«هنر من زندگی کردن است. هر ثانیه و هر نفس کشیدن، یک اثر هنری است که هیچجا ثبت نمیشود، نه دیدنی است و نه فکر کردنی. نوعی سرخوشی مدام است.»
۲. کارهای روزمره را هنرمندانه انجام بدهید
شستن ظروف، جارو کشیدن، آشپزی، مسواک زدن و همهی امور به ظاهر پیش پا افتاده را میتوان با روحیه و نگرشی هنرمندانه انجام داد. میتوان با آرامش، ظرافت و غرق شدن در آن کار، آن را به یک آفرینش هنری تبدیل کرد. در این صورت لذت عمیقی را از انجام همین کارهای عادی تجربه خواهیم کرد. هیچ کاری کوچک و بیاهمیت نیست. هر کاری میتواند منشأ شادی، لذت و هیجان باشد. همهچیز به این برمیگردد که چگونه به آن نگاه کنیم. شاید دو سه بار آشپزی در هر روز در کنار هزار و یک کار ریز و درشت، برای یک بانوی خانهدار کاری عذابآور و توانفرسا باشد. اما اگر آن را به عنوان هدیه و خدمتی عاشقانه برای همسر و فرزندان خود در نظر بگیرد، آن را با شور و لذت انجام خواهد داد.
«زنی که تنها با دست کار میکند کارگر است، زنی که با دست و سر کار میکند استادکار است و زنی که با دست و سر و قلب کار میکند هنرمند است.»
۳. زندگی را در اولویت قرار بدهید
آیا شما نیز از آدمهایی هستید که یک روزی در آینده قرار است زندگی کردن را شروع کنند؟ بعد از پشت سر گذاشتن کنکور، بعد از فارغالتحصیلی، بعد از استخدام شدن، بعد از ازدواج، بعد از ثروتمند شدن و غیره. هیچ زمانی برای زندگی کردن بهتر از همین لحظه نیست. در هر موقعیتی که قرار دارید، چه در پشت کنکور، چه در دوران دانشجویی، شاغل یا بیکار، مجرد یا متأهل، در سلول زندان یا در ویلای شخصیتان؛ فقط و فقط همین لحظهی حاضر واقعیت دارد. منظور عدم برنامهریزی یا تلاش برای آینده نیست. منظور موکول نکردن زندگی به آینده است. باید خود زندگی را در اولویت تمام کارها قرار بدهیم. اگر چنین کنیم بسیاری از کارها و تقلاهای بیمورد و بیمعنا خود به خود کنار خواهند رفت و زندگیمان از غنا و شعف بیشتری برخوردار خواهد شد.
«زندگی آنقدر شگفتانگیز است که فرصتی برای پرداختن به کارهای دیگر باقی نمیگذارد.»
۴. برای خودتان زندگی کنید
منظور از این پیشنهاد، در پیش گرفتن یک زندگی خودخواهانه یا اهمیت ندادن به دیگران نیست. بلکه منظور انتخاب سبک زندگی مناسب و خوشایند برای خودمان است حتی اگر خوشایند دیگران نباشد. اگر با به دست آوردن موفقیت میخواهیم نظر و توجه دیگران را به خود جلب کنیم، در این صورت به دنبال یک شادمانی گذرا و کاذب هستیم و داریم عمر خود را تلف میکنیم. خیلی از ما به خاطر خوشایند دیگران یا مقبولیت اجتماعی شغلی را انتخاب میکنیم که هیچ علاقهای به آن نداریم و حتی برایمان عذابآور است و مجبوریم سالها آن را تحمل کنیم. داشتن زندگی اصیل و مناسب، بیش از اینکه به امکانات و شرایط وابسته باشد به نگرش و طرز فکر مربوط است. لازمهی آن این است که با شناخت عمیقتر خود و روحیاتمان، آنچه را که برای ما معنادارتر و لذتبخشتر است، بیابیم و زندگی خود را بر مبنای آن سامان ببخشیم.
۵. داشتههایتان را ببینید
ما معمولا به دنبال چیزهایی که نداریم هستیم و وقتی آنها را به دست میآوریم خوشحالیمان دیری نمیپاید و سراغ چیز دیگری میرویم. همیشه احساس میکنیم اگر به شغل بهتر، درآمد بهتر و شرایط بهتر برسیم آنگاه برای همیشه خوشحال خواهیم بود و بعد میتوانیم با خیال راحت از زندگیمان لذت ببریم. اما این یک خیال خام است. اگر تحت هر شرایطی که هستید نتوانید از همین لحظه لذت ببرید و در همین لحظه شادی، آرامش و خوشبختی پایدار را احساس کنید، خیلی بعید است که در آینده بتوانید آنها را تجربه کنید. دلیلش این است که این نگرش به مرور به یک عادت تبدیل شده و باعث میشود که نتوانید ارزش، اهمیت و لذت آنچه را هماکنون هستید و دارید، ببینید و احساس کنید.
«اگر به اعماق وجود خود دقت کنیم، متوجه میشویم آنچه را که آرزو داریم در حقیقت در اختیارمان است.»
اگر بتوانیم آنچه را که هماکنون داریم از جمله سلامتی، آرامش، درآمد، روابط و غیره را ببینیم و قدرشان را بدانیم و به عنوان موهبت و برکتی ارزشمند آنها را پاس بداریم، هم زندگیمان لذتبخشتر خواهد بود و هم مقدار بیشتری از آنها را به دست خواهیم آورد.
«گریستم چون کفش نداشتم تا اینکه مردی را دیدم که پا نداشت.»
۶. برای زیستن شرط نگذارید
خیلی مواقع ما با قید و بندهای خودساخته، زندگی را برای خود سخت میکنیم. اگر فلان ماشین را بخرم خوشحال خواهم بود. اگر با آن فرد ازدواج کنم خوشبخت میشوم. اگر در فلان شهر زندگی کنم شادتر خواهم بود. هیچ مشکلی وجود ندارد که برای تغییر شرایطمان تلاش کنیم. مشکل از وقتی شروع میشود که زیستن، لذت بردن و شاد بودن را مشروط به دستیابی به آن شرایط میکنیم. اغلب آدمها، دوران کودکی را بهترین دوران عمر خود میدانند در صورتی که از خیلی جهات در حال حاضر وضعیت بهتری از دوران کودکی دارند. علتش این است که ما در کودکی برای زندگی کردن شرط و شروط نداشتیم. هرقدر که برای شادی، لذت و آرامش شرط و شروط کمتری قائل باشیم، آنها را بیشتر تجربه خواهیم کرد.
«مردم به همان اندازه خوشبخت هستند که تصمیم گرفتهاند خوشبخت باشند.»
۷. گوهر ذاتی خود را آشکار کنید
بزرگترین هنر ما شاید کشف و عرضهی آن موهبت یگانهای باشد که در درونمان قرار دارد. علیرغم هر باور منفی و محدودکنندهای که ممکن است از کودکی در ذهنمان کاشته باشند، هر یک از ما موجودی منحصربهفرد هستیم با قابلیتها و استعدادهایی منحصربهفرد.
«جایی هست که جز تو هیچکس نمیتواند آن را پُر کند. کاری هست که جز تو هیچکس قادر به انجامش نیست.»
شکوفایی و ظهور این نبوغ طبیعی و این گوهر ذاتی یکی از بزرگترین منابع شادمانی و خوشبختی است. با تبدیل شدن به آنچه برای آن سرشته شدهایم، شادمانی عمیق و پایدار را تجربه میکنیم. بزرگترین خدمتی که در حق خود و دیگران میتوانیم انجام بدهیم این است که گوهر ذاتی خود را بشناسیم و در راه شکوفایی و عرضهی آن به جهان گام برداریم. در این صورت به مقام پادشاهی سرزمین وجود خویش دست خواهیم یافت، چنانکه حافظ نیز گفته است:
تاج شاهی طلبی، گوهر ذاتی بنمای ورنه خود از تخمه جمشید و فریدون باشی