سیمین دانشور و جلال آلاحمد دو نویسندهی بزرگ ایرانی با سبکهای متفاوت بودند که کتابهای بسیاری از آنٰها منتشر شده است. جلال و سیمین طی یک اتفاق در بهار سال ۱۳۲۷ با یکدیگر آشنا شدند و ازدواج کردند. آنها تا پایان عمر کوتاه جلال و در مجموع ۲۰ سال با یکدیگر زندگی کردند و هرگز بچهدار نشدند، در واقع حاصل این زندگی مشترک فرزندانی به نام کتاب بود. سیمین را نخستین زن ایرانی میدانند که به صورت حرفهای در زبان فارسی داستان نوشت. جلال نیز نویسندهای روشنفکر بود که تاثیر بهسزایی بر نویسندگان بعد از خود گذاشت. جلال در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ زمانی که تنها ۴۵ سال داشت درگذشت و سیمین عاشق را تنها گذاشت. دانشور پس از مرگ جلال؛ تا پایان عمر پربار و پربرکتش (۹۰سالگی) ازدواج نکرد.
جلال آلاحمد در ۱۱ آذر سال ۱۳۰۲ در خانوادهای مذهبی در محلهی سید نصرالدین شهر تهران به دنیا آمد. وی پسرعموی سید محمود طالقانی بود. خانوادهی او اصالتا اهل شهرستان طالقان و روستای اورازان بود. پس از اتمام دوران دبستان، پدر جلال، سید احمد طالقانی، به او اجازهی ادامه تحصیل را نداد؛ اما او تسلیم خواستهی پدر نشد. خودش در این باره مینویسد:
دارالفنون هم کلاسهای شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم. روزها کارِ ساعتسازی، بعد سیمکشی برق، بعد چرمفروشی و از این قبیل و شبها درس. با درآمد یک سال کار مرتب، الباقی دبیرستان را تمام کردم. بعد هم گاهگداری سیمکشیهای متفرقه. بردست جواد، یکی دیگر از شوهر خواهرهام که این کاره بود. همین جوریها دبیرستان تمام شد و عنوان دیپلمه آمد زیر برگهی وجودم.
او در سال ۱۳۲۲ وارد دانشسرای عالی تهران شد و در رشتهی زبان و ادبیات فارسی فارغالتحصیل شد. وی تحصیل را در دورهی دکترای ادبیات فارسی نیز ادامه داد؛ اما در اواخر تحصیل از ادامهی آن صرفنظر کرد. اولین مجموعه داستان خود به نام دید و بازید را در همین دوران منتشر کرده بود.
سیمین دانشور در ۸ اردیبهشت سال ۱۳۰۰ در شیراز متولد شد. او سومین فرزند محمدعلی دانشور (پزشک) و قمرالسلطنه حکمت (مدیر هنرستان دخترانه و نقاش) بود. او سه برادر و دو خواهر داشت. دورهی ابتدایی را درمدرسهی انگلیسی زبان؛ مهرآیین گذراند و در کودکی به سبب کتابخانهی شخصی پدرش با اشعار حافظ و سعدی و نویسندگان ادبیات کلاسیک ایرانی آشنا شد. او دبیرستان را در همان مدرسهی مهرآیین گذراند. در سال ۱۳۱۶ اولین مقالهاش را با نام «زمستان بیشباهت به زندگی ما نیست»؛ در نشریهای محلی چاپ کرد. سیمین مدتی در شبانهروزی آمریکایی تهران ساکن شد و آموزش زبان انگلیسی را پی گرفت. بعد در رشتهی زبان و ادبیات فارسی در دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد.
وقتی سیمین ۲۰ ساله بود پدرش، محمدعلی دانشور درگذشت. پس از مرگ پدر، مادرش هم به تهران آمد و در خیابان ایرانشهر ساکن شدند. با وجود اینکه از نظر مالی مشکلی نداشتند اما سیمین تصمیم گرفت که کار کند. در سال ۱۳۲۰ خورشیدی، به عنوان معاون ادارهی تبلیغات خارجی در رادیو تهران استخدام شد. علی اکبر کسمایی و احمد شاملو از همکاران او در رادیو بودند. دو سال بعد، در سال ۱۳۲۲، از کار رادیو کنارهگیری کرد و در روزنامهی ایران مشغول به کار شد. در سال ۱۳۲۷، اولین کتاب خود را با نام آتش خاموش شامل ۱۶ داستان کوتاه منتشر کرد.
داستان آشنایی و ازدواج سیمین و جلال
سیمین و جلال به طور اتفاقی در بهار سال ۱۳۲۷ و در یک اتوبوس با یکدیگر آشنا شدند. آشنایی که خیلی زود منجر به عشق و علاقه و البته ازدواج شد. ویکتوریا دانشور، خواهر سیمین دربارهی ماجرای آشنایی جلال آلاحمد و سیمین دانشور میگوید:
ما عید رفته بودیم اصفهان و در اتوبوسی که میخواستیم به تهران برگردیم، آقایی صندلی کنارش را به خانم سیمین تعارف کرد. آن دو کنار هم نشستند. بعد آمدیم خانه. صبح دیدم خانم سیمین دارند آماده میشوند بروند بیرون. من هم میخواستم بروم خرید. وقتی در را باز کردم، دیدم آقای آلاحمد مقابل در ایستاده است. نگو اینها روز قبل قرار مدارشان را گذاشتهاند. روز نهم آشناییشان هم قرار عقد گذاشتند. بعد همه را دعوت کردیم و در مراسمشان فامیل و همهی نویسندگان بودند. صادق هدایت هم بود. بعد آنها خانهای اجاره کردند و رفتند سر زندگیشان.
گفتنی است که ازدواج آنها با استقبال چندانی از طرف خانوادهی جلال همراه نشد، چون جلال آلاحمد از یک خانوادهی کاملا مذهبی و حتی متعصب بود. پدر و پدربزرگش هر دو روحانی بودند و خانوادهی دانشور مرفه و تحصیل کرده بودند. مخالفت بر سر این ازدواج تا آنجا پیش رفت که پدر جلال در روز عقد جلال و سیمین به قم رفت و در مراسم حاضر نشد. او تا ده سال بعد هم پا به خانهی آنها نگذاشت.
اما این ازدواج با وجود تمام این مخالفتها سر گرفت و افراد مهم و معروفی چون صادق هدایت در آن شرکت کردند. شمس آلاحمد، برادر جلال، در کتاب سیر و سلوک؛ خاطرهای از مراسم عروسی تعریف میکند. به گفتهی او، صادق هدایت، از جمله مهمانان عروسی بود و یک قاشق چایخوری یک بار مصرف به عروس و داماد هدیه داد. گویا این ماجرا باعث تفریح و خندهی حضار شده بود.
سیمین بعد از دو سال از ازدواجش با جلال و پس از دریافت بورس تحصیلی از دانشگاه «استنفورد» آمریکا تصمیم گرفت به آمریکا برود و در رشتهی زیباییشناسی تحصیل کند. البته در این دوران جلال در ایران ماند و در طی این مدت و در نبود سیمین خانهای زیبا را در محلهی دزاشیب تهران برای سیمین ساخت که امروزه این خانه به موزهای برای علاقمندان این زوج نویسنده تبدیل شده است.
ویکتوریا دانشور دربارهی ادامه تحصیل سیمین در خارج از کشور و ساختن خانه بنبست ارض میگوید:
خانم سیمین سال دوم ازدواجش رفت دانشگاه استنفورد که فوق دکترای زیباییشناسی بخواند. او در ایران کار میکرد و مدتی که نبود، حقوقش را جلال جمع کرد و برایش خانهای ساخت. با نیما دوست بود که خانهاش همین نزدیکی بود و آلاحمد این زمین تجریش را گرفت و با دستهای خودش این خانه را ساخت. مدتی که خانم سیمین نبود، میآمد خانه ما و میگفت، برایم مرغ تو فر درست کنید. اسم این کوچه را هم خودش گذاشت بنبست ارض یعنی آخر دنیا.
زندگی مشترک سیمین و جلال سرانجام با مرگ ناگهانی جلال در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ و در سن ۴۵ سالگی به پایان رسید. آنها در طول بیست سال زندگی مشترک خود که همراه با عشق و احترام بود هرگز بچهدار نشدند و سیمین تا پایان عمر بلند و پربار خود هرگز ازدواج نکرد. سرانجام سیمین هم در عصر روز ۱۸اسفند ۱۳۹۰ در ۹۰ سالگی در خانهاش در تهران درگذشت. از سیمین و جلال آثار ارزشمندی به یادگار مانده که در ادامه به برخی از آنها میپردازیم.
۱. جزیرهی سرگردانی
«جزیرهی سرگردانی» نام رمانی به قلم سیمین دانشور است که در سال ۱۳۷۲ از سوی انتشارات خوارزمی در تهران به چاپ رسید. این رمان به شیوهی مستند، تخیلی نوشته شده است و آمیزهای از واقعیت و خیال است. این اثر در ۳۳ فصل نوشته شده و متن اصلی کتاب ۳۲۶ صفحه و متوسط هر فصل ۱۶ صفحه است.
داستان از یک روز جمعه اواخر اسفند در سال ۱۳۵۳ در تهران آغاز و طی دورهایی ده ماهه در سال ۱۳۵۴ به پایان میرسد. راوی در این رمان؛ دانای کل است و از زندگی هستی نوریان، دختر ۲۷ ساله و فارغالتحصیل رشتهی هنر سخن میگوید و از این طریق شرایط اجتماعی دههی پنجاه را برای خواننده شرح میدهد.
هستی، دختری است که با مادربزرگ مذهبی خود و برادرش، شاهین زندگی میکند. او پدرش را در آشوبهای سیاسی از دست داده است. مادرش، زنی متجدد و امروزی است. هستی؛ عاشق یکی از همکلاسیهایش به نام مراد که تودهای است شده، او خواستگار دیگری به نام سلیم دارد که پسری ثروتمند و مذهبی است. اما هستی نمیداند که چه تصمیمی بهترین انتخاب برای زندگیاش است و در جزیرهی تردیدهایش سرگردان است.
در قسمتی از کتاب میخوانیم:
اگر آنطور که مادربزرگ میگفت خدا در انسان تجلی کرده، یقینا در چشم و نگاه، درخشش خود را بیشتر از دیگر حواس تابانیده، از چشمهای سلیم پیداست.
۲. مدیر مدرسه
کتاب مدیر مدرسه، رمانی نوشتهی جلال آلاحمد است که نخستینبار در سال ۱۳۳۷ وارد بازار نشر شد. در همین سال جلال نوشتهی دیگری را به نام سرگذشت کندوها برای چاپ آماده کرد.
وقتی مدیر مدرسه جلال چاپ شد، مردم در تلاش بودند تا تحقیر کودتای ۳۲ را فراموش کنند. او در داستانش از تمام اصطلاحات عامیانه کمک میگیرد تا ثابت کند مسیر روشنفکری، غربنویسی نیست بلکه درد مردمنویسی است. به عقیدهی منتقدان مدیر مدرسهی جلال بهترین اثر اوست. شاید یکی از دلیلهای موفقیتش گچ تخته خوردن جلال است. جلال معلم است و حالا با قلمش میخواهد به دنیای مدیریت سفر کند.
قصه دربارهی شخصی است که از آموزگاری خسته شده است و برای آسایش خود و داشتن درآمد بیشتر و بیدردسر به مدیری دبستان رو میآورد، بدون آنکه بداند شغل جدید چه دردسرهایی را به دنبال خواهد داشت. او با دشواری سرپرستی یک ناظم، هفت معلم و دویست و سی و پنج شاگرد روبرو میشود. پس همهی تلاش خود را میکند تا کمبودها و نارساییها را به گونهای سروسامان دهد. اما در این شرایط محیطی امکان اصلاح وجود ندارد و مدیر تصمیم میگیرد که استعفا دهد.
۳. سووشون
«سووشون» نخستین رمان سیمین دانشور است که در سال ۱۳۴۸ منتشر شد. این کتاب یکی از پرمخاطبترین رمانهای فارسی در ایران است. این رمان، علاوه بر این، به زبانهای مختلف دنیا از جمله انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، ژاپنی و چینی ترجمه شده است.
داستان سووشون در شیراز و در سالهای پایانی جنگ جهانی دوم میگذرد و فضای اجتماعی سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ مانند کودتای ۲۸ مرداد را ترسیم میکند. علت نامگذاری این کتاب، نیز تشابه سرانجامِ یکی از شخصیتهای داستان با سرنوشت سیاوش، قهرمان اسطورهای ایران باستان است. سووشون یا سیاووشان برگرفته از عنوان مراسم سوگواری برای سیاوش است.
قصه دربارهی یوسف و زری؛ زن و شوهر نسبتا ثروتمندی در فارس است. ولی یوسف از اربابان سختگیر و طمعکار نیست او رعیت را همچون خانواده خود میپندارد و از چاپلوسی نفرت دارد. داستان در دههی ۲۰ و در زمان سلطهی انگلیس بر ایران جریان دارد. آن زمانی که پیشرفت در گرو تملق گفتن بیگانه است و فریاد حق را در نطفه خفه میکنند اما یوسف از آنهایی است که حق را فریاد میزند.
۴. خسی در میقات
خسی در میقات سفرنامهی حج جلال آلاحمد است. آلاحمد در سال۱۳۴۳ در حالی که ۴۱ ساله بود این سفرنامه را نوشت. این سفرنامه یکی از نوشتههایی است که همچون غربزدگی و مدیر مدرسه باعث شهرت این نویسنده در دههی پنجاه شد. از ویژگیهای مهم این کتاب توجه زیاد نویسنده به جزئیات است که متن را روان و دلنشین کرده است. جلال در این کتاب نه فقط از جنبهی زیارتی بلکه از زوایای مختلف به سفر حج نگاه کرده و مسائل فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاحتی را مورد توجه و تحلیل قرار داده است.
او در بخشی از این کتاب مینویسد:
من فهمیدم که خسی هستم که به میقات آمده، نه کسی که به میعاد. دوشنبه ۲۴ فروردین مدینه. صبح رفتم بقیع. آفتاب که میزد من اثر سنت را در خاک میجستم و قبل از همه اثر برادرم را. اما هیچ اثری و علامتی. وقتی گور چهار امام شیعه و گور عثمان و زنان و فرزندان پیامبر بینشان افتاده، برادر من دیگر کیست؟ اکون، ذرهی بینشان خاکی در این سفره سنت.
۵. نامههای سیمین دانشور و جلال آل احمد
کتاب «نامههای سیمین دانشور و جلال آلاحمد» کتابی سه جلدی اثر مسعود جعفری جزی است. کتاب اول شامل نامههای دانشور به آلاحمد در سفر آمریکای سیمین (۱۳۳۲ـ۱۳۳۱) که پیش از این منتشر شده است، کتاب دوم شامل نامههای آلاحمد به دانشور در همین سفر (کتاب حاضر) و کتاب سوم شامل نامههای دانشور و آلاحمد به یکدیگر در چند سفر مختلف در سالهای نیمهی اول دهه چهل است. این کتاب شامل نامههایی با جزپیات دقیق و بکر از زندگی این زوج نویسنده است. ذکر جزئیات و تصویر بیکم و کاست واقعیتها و ماجراها؛ نامهها را به سندی بیمانند تبدیل کرده است. این دقت و جزئینگری در بازگویی مسائل مرتبط با زندگی خصوصی نویسنده نیز دیده میشود. از چای خوردن، غذا پختن، قیمت سیمان و آجر تا خصوصیات صاحبخانه و چگونگی استحمام و نظافت. آلاحمد در عرصه عمومی نیز با همین تندی و صراحت رفتار میکند و سخن میگوید. توصیف دقیق و مبتنی بر جزئیات حوادث سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن دوره که توأم با استنباطها و برداشتهای خاص خود او است، به نامهها ارزش و اهمیت خاصی داده است.
مسعود جعفری در مقدمهی این اثر از اهمیت بالای آثار این دو نویسندهی بزرگ میگوید:
نوشتههای منتشرنشده دانشور و آل احمد بخشی از همین میراث است. دانشور و آل احمد، به عنوان دو نویسندهی مطرح و تأثیرگذار، نماینده دورانی پرفراز و نشیب از حیات اجتماعی و ادبی جامعه ما به شمار میآیند و بازخوانی آثارشان و کنجکاوی در زندگیشان، در حقیقت، بازخوانی یک دورهی تاریخی است. نامههای دانشور و آلاحمد نیز از همین لحاظ شایسته توجه است.
۶. نون و القلم
کتاب نون و القلم اثر جلال آلاحمد است که در سال ۱۳۴۰ منتشر شده است. این داستان بلند به زبان طنز رویکردی سیاسی اجتماعی دارد. داستانی جذاب که جلال در نگارش جزئیات شیوهی جدیدی را به کاربرده است. او در این کتاب دست به نقد خرقهپوشان و رهروان طریقت تصوف میزند.
داستان کتاب دربارهی یک فرقهی متصوفه است که در مقابل حاکم وقت میایستند و خودشان حکومت را بدست میگیرند. اما در ادامه این فرقه برای حکومت کردن با مشکلات زیادی روبرو میشوند و متوجه میشوند که اجرای عدالت در حکومت کار بسیار دشواری است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
یکی بود یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. یک چوپان بود که یک گله بزغاله داشت و یک کلهی کچل، و همیشه هم یک پوست خیک میکشید به کلهاش تا مگسها اذیتش نکنند. از قضای کردگار یک روز آقا چوپان ما داشت گلهاش را از دور و بر شهر گلگشادی میگذراند که دید جنجالی است که نگو. مردم همه از شهر ریخته بودند بیرون و این طرف خندق علم و کتل هوا کرده بودند و هر دسته یک جور هوار میکردند و یا قدوس میکشیدند. همهشان سرشان به هوا بود و چشمهاشان رو به آسمان. آقا چوپان ما گلهاش را همان پس و پناها، یک جایی لب جوی آب، زیر سایهی درخت توت، خواباند و به سگش سفارش کرد مواظبشان باشد و خودش رفت تا سر و گوشی آب بدهد. اما هرچه رو به آسمان کرد، چیزی ندید. جز این که سر برج و باروی شهر و بالا سر دروازههاشان را آینهبندان کرده بودند و قالی آویخته بودند.