وقتی پای انتخاب و تصمیم گیری بهمیان میآید، کار خیلی سخت میشود. سردرگمی، شک و دوراهیهای موجود در مسیر انتخابهایی که با علایق سروکار دارند، بسیار پیچیده هستند. مثلا انتخاب رشته تحصیلی یا دانشگاهی برای بعضی از افراد واقعا سخت است چون نمیدانند دقیقا به چه چیزهایی علاقه دارند و از چشمانداز آینده تصویر واضحی ندارند. درواقع قبل از اینکه کاری را شروع کنیم، لازم است میزان علاقه خود نسبت به پیگیری و انجام آن را بدانیم. اگر بیهدف و بدون شناسایی درست خواستهها، قدم در راه بگذاریم با احتمال بسیار کمی میتوانیم متعهدانه و با موفقیت پیش برویم. در این نوشته مواردی عنوان شده که به ما یاد میدهند چگونه علایقمان را کشف کنیم و آنها را رشد بدهیم. با ما همراه باشید.
۱. شناخت و تعریف چشمانداز مناسب
در گام اول باید چشمانداز و مسیری دقیق و دلخواه برای خود ترسیم کنیم. وقتی با نگاه منفی پیش میرویم و از قبل خود را بیمیل و بازنده میپنداریم، بدیهی است که نمیتوانیم هدف گذاری مطلوبی داشته باشیم. باید باور کنیم، برخی از کارها برایمان دلپذیر است و زندگی ما نیز با وجود برخی اهداف و حضور در برخی مسیرها خواستنیتر و دوستداشتنیتر میشود. پس با شناخت علاقه و تعریف چشماندازی زیبا از آن، بهسمت رشد و شکوفایی پیش خواهیم رفت.
تابهحال دقت کردهاید که رفتن به یک رستوران با این پیشفرض که گرسنه نیستید و میل به غذا ندارید یا منوی رستوران برایتان جالب نخواهد بود، امکان اینکه در آن رستوران غذایی انتخاب کنید و بالذت بخورید، بسیار کم میشود؟ زندگی نیز دقیقا به همین شکل است. اگر مدام به خود بگویید که امکان یافتن و رسیدن به علایق و آرزوها برای شما وجود ندارد، به جایی نمیرسید. باید با نگاهی باز در پی کشف فرصتها باشید. مدام به خود نگویید که “من نمیدانم به چه چیزی علاقه دارم”، “پیگیری علایق و آرزوها سخت و دشوار است” و… . این حجم از منفیگرایی شما را از دیدن فرصتها و امکانهای کوچکی که دور و اطرافتان وجود دارند، با فاصلهای زیاد دور میکنند.
نکته مهم دیگر، اطرافیان شما هستند. چند نفر از اطرافیان شما به دنبال علاقه و آرزوهای خود میروند و در این زمینه موفق عمل میکنند؟ اگر پاسختان این است که تقریبا هیچکس، باید درباره حلقه ارتباطی خود تجدیدنظر کنید. وجود کسانی که با ذوق و اشتیاق در پی یافتن و رسیدن به علایقشان هستند، شما را نیز تشویق میکند و برایتان الهامبخش است.
گاهیاوقات آنقدر میترسیم و خود را ضعیف میپنداریم که جرئتی برای ابراز علایقمان پیدا نمیکنیم. همهی ما توانا هستیم و ارزشمند. پس کافی است دل به دریا بزنیم، علایقمان را با صدای بلند مطرح کنیم و با اشتیاقی که حاصل میشود در جهت دستیابی به آنها تلاش کنیم.
۲. کشف لایههای پنهان علایق
بعد از اینکه دریافتیم چه چیزها و کارهایی را دوست داریم و بیشتر میپسندیم، باید به سراغ ابعاد عمیقتر علایق برویم. مثلا شاید احساس میکنیم که تمایل زیادی به تدریس داریم و سعی میکنیم این مهارت را تجربه کنیم. خب، در اینجا لازم و ضروری است که ریشههای این علاقه را بهخوبی و بادقت شناسایی کنیم. چرا دوست داریم تدریس کنیم؟ ارتباط با دانشآموزان؟ تکرار آموختهها؟ یا شاید میل به رهبری.
همانطور که دیدید در پاسخ به دو مورد اول، بدیهیاتی درباره علایق آشکار شد، اما گزینه میل به رهبری نوعی لایه پنهانی و عمیق در تدریس بود که با واشکافی خواستهها و علایق به آن رسیدیم. کشف نیتهای درونی بسیار مهم است و باعث میشود دقیقتر خودمان را بشناسیم. در واقع در زندگی تمام ما لحظات و تجربههایی وجود دارد که آنها را به سایر موارد ترجیح میدهیم. باید تلاش کنید که این لحظات و گزینهها را کشف کنید. نگذارید که احساس شادی و خرسندیای که از انجام برخی تجربهها نصیبتان میشود، زیر حجمی از روزمرگی و بیعلاقگی مدفون بشود.
بعضی از افراد در پاسخ به اینکه غذای مورد علاقهتان چیست، جواب میدهند که برایم فرقی نمیکند یا همه را اندازه هم دوست دارم. اگر شما نیز در این دسته از افراد قرار میگیرد، سریعا در رفتارتان تجدید نظر کنید. مگر میشود آدمی میان دو گزینه مختلف هر دو را به یک اندازه دوست بدارد؟ قطعا خیر. پس تلاش کنید تا لحظات استثناییای از تجربههایی همراه با شور و اشتیاق را شناسایی کنید و در مسیر رسیدن به آنها و حضورشان در زندگی روزمره نهایت تلاشتان را بهکار ببندید.
۳. تجمیع علایق مختلف زیر یک چتر
باید بتوانید علایق مختلف خود را شناسایی کنید و همهی آنها را بهشکلی متحد و همسو در کنار یکدیگر داشته باشید. مثلا اگر از ما بخواهند فهرستی از علایقمان را نام ببریم، ممکن است با مواردی روبهرو شویم که در ظاهر کوچکترین ارتباطی با یکدیگر ندارند، اما حتما راه و روشی وجود دارد که این گزینههای در ظاهر بیربط را زیر یک چتر باهم جمع میکند. درواقع باید ریشه علایق خود را پیدا کنیم و ببینیم که موارد مختلف در کنار هم چگونه به رشد بهتر ما کمک میکنند.
مثلا فرض کنید، فردی علایق خود را اینچنین نام میبرد: نقاشی، زبان فرانسه، رژيم گیاهخواری، مطالعه، تبلیغات و برندینگ و… . خب، ظاهرا این گزینهها باهم ارتباطی ندارند، اما در حقیقت این فرد گنجینهای از علایق در اختیار دارد که هر یک با بقیه علایق، سبک و شیوه رفتاری او را میسازد.
مثلا در زمینه شغلی، این فرد میتواند کار تبلیغات و برندینگ را برگزیند و با توجه به مهارت و دانشش در نقاشی و زبان فرانسه و رویکردی که در انتخاب رژيم غذایی دارد، نگاهی خاص و منحصربهفرد در انجام پروژههای کاریاش داشته باشد. نکته مهمی که باید بهخاطر داشته باشیم، این است که انتخابهای ما شخصیت و سلیقه ما را منعکس میکنند و در نهایت این انتخابها با محوریت ما، شخصیت و نوع نگاهمان به زندگی را میسازند. علایقی که از آنها نام برده شد در یک فرد میتواند منجر به جذب مشتریان و هدایت آنها برای کار تبلیغات و برندینگ باشد. فرض کنید این فرد با میل به سازماندهی امور و اشخاص، داشتن صفحات اجتماعی جذاب و پرمخاطب در شبکههای اجتماعی مختلف، پینترست و… و قرار دادن تصاویر زیبا از کافههای مورد علاقهاش و استفاده از زبان فرانسه به عنوان چاشنی شعارها و تگلاینهای تبلیغاتی چقدر میتواند در کارش موفق باشد.
۴. ایجاد تمایز میان علایق و سرگرمیها
نکتهی ظریف و مهمی در شناسایی و بهکاربستن علایق وجود دارد. باید بدانیم که چه چیزهایی در ردیف علایق باثبات ما قرار دارند و قابلیت و انعطاف لازم را برای بهکارگیری در زمینههای مختلف کاری و… فراهم میکنند. بهعبارت بهتر، برخی از علایق ما در حد سرگرمی هستند و تبدیل آنها به ابزاری برای کارهای جدیتر مثل کسب درآمد، باعث میشود که لطف و شیرینیشان از دست برود.
اگر بهدنبال کسب درآمد از طریق انجام کارهای موردعلاقه خود هستید، باید بپذیرید که ملزومات کاری نیز به آن اضافه خواهد شد و طبیعتا به سرگرمکنندگی اوقات فراغت نمیتواند برایتان جذاب باشد. پس مرز باریکی که میان سرگرمی و علاقه وجود دارد، باید بهدقت شناسایی شود. مثلا فردی که گرافیست و نقاش خوبی است و از این کار لذت فراوانی میبرد باید بداند که با وارد کردن این علاقه به دنیای تجارت، مسیر حرکتش از لذت بردن تام دستخوش اجرای الزاماتی خواهد شد که حرفهای کار کردن و تجاری کردن علاقه باعث آن میشود. این طراح باید بداند که برای طراحی وبسایتها، وبلاگها و محصولات مختلف نیازمند ایجاد تغییرات مورد علاقه اربابرجوعان خواهد بود.
۵. آزاد شدن از اسارت محدودیتها
دقت کردهاید که گاهی حتی از ابراز علایقمان نیز واهمه داریم؟ سالها نظارت خانواده، مدرسه و هنجارهای ریز و درشتی که بعضا پایههایی نامناسب و اشتباه داشتهاند، باعث خودسانسوری و اسارت علایق ما در عمق قلبمان شدهاند. بهطوریکه اصلا جرئت نداریم علاقهها و شوق خود نسبت به چیزی را کشف و ابراز کنیم. باید شجاع باشیم. ترس و واهمه همیشه وجود دارد. فقط نباید به آن بها داد و با شجاعت و اشتیاق، آگاهانه و مصرانه تلاشهای خود را نسبت به پیگیری علایقمان دنبال کنیم. وقتی بحث پیگیری علایق و ارزوها به میان میآید ترسها، واهمهها، اضطراب و… به سراغمان می آیند. اما به جای گریختن و پاک کردن مسأله باید باییستیم و ریشه تک تک این موانع را کشف و برطرف سازیم.
۶. گسترده کردن مرزهای شجاعت
زندگی کردن در محدوده آرامش و آسودگی، بدون پیگیری چالشها، ما را تنبل خواهد کرد. باید از محوطه امن خود خارج بشویم و آگاهانه خطرهایی را دنبال کنیم. لازم نیست با سربههوایی و بیدقتی خود را بهخطر بیندازیم، اما باید محوطه امن خود را گسترش بدهیم. ترسها، اندوههای بیهوده و خجالت ها را کنار بگذاریم و در مسیر رسیدن به علایقمان تلاش کنیم، تجربه کسب کنیم و به خود یادآوری کنیم که فقط یک بار زندگی میکنیم و روزها و هفتههای این عمر بهسرعت میگذرند. یادمان باشد که منبع زایش علایق و اشتیاق ما در زندگی، قلبمان است. قلب هیچوقت دروغ نمیگوید.
دنیا به شوق و شور ما نیازمند است. پس باید برای رسیدن به آنچه ندای درونی قلبمان به ما میگوید مقاومت و تلاش به خرج بدهیم. وقتی ندای درونی را عمیقا درک کردیم، مسیر رسیدن به آرزوها و علایق هموار خواهد شد.