اکثر مردم فلسفه را به دیدهی احترام مینگرند و در عین حال از آن هراس دارند؛ کتابهای فلسفه پرابهتاند و همین باعث میشود تا کتابخوانهای عادی به سراغ مطالعهی فلسفه نروند. بسیاری فکر میکنند فلسفه خواندن کار هر کسی نیست؛ اما میتوان گفت چنین طرز فکری دستخوش تغییر شده است. فلاسفهی اولیه در یونان باستان به میان مردم میرفتند و با آنها به بحث و گفتوگو مینشستند. از طرف دیگر فلسفه در لغت به معنای دوستدار حقیقت است. چطور میتوان بسیاری از مردم را از کسب حقیقت محروم کرد؟ کتابهایی که در این یادداشت معرفی میکنیم همگی یک نقطهی مشترک دارند و آنهم اینکه برای علاقهمندان به فلسفه نوشته شدهاند.
درسهای این کتابها را میتوانیم در زندگی روزمره خود به کار بگیریم، با نگرش فیلسوفان نسبت به احساساتی نظیر ترس و تنهایی آشنا میشویم و تلاش میکنیم به زندگی خودمان معنی ببخشیم.
وزن چیزها
چه کسی موفق میشود چنان زندگی کند که رویهم رفته، خوب یا حتی در مقیاسی عالی باشد؟ نه همه کس، اما اندیشههای این کتاب گویای آن است که زندگیهای خوب متعددند و به شکلهای گوناگون رخ مینمایند.
گاهی اوقات نزدیک روز تولدمان به گذشته و روزهای پیشرویمان فکر میکنیم و به خودمان میگوییم مسیری که تا به حال طی کردهایم درست و خوب بوده است؟ آیا میخواهیم برای آینده، روند خود را تغییر دهیم؟ به هر حال در زندگیامان دست به انتخاب میزنیم. تصمیم گرفتن برای اینکه چگونه زندگی کنیم ذهن بسیاری از فلاسفه را به خود مشغول کرده است؛ در وزن چیزها تصمیم داریم به آرای تعدادی از فلاسفه و اندیشمندان بپردازیم. این کتاب از ۱۰ فصل تشکیل شده است که فصل پایانی آن ماهیت جمعبندی دارد. در وزن چیزها از خود میپرسیم که پایانپذیر بودن زندگی و توجه به آن، در تصمیمات ما اثرگذار است. برای داشتن زندگی خوب باید چه چیزی را بهعنوان هدف تعیین کنیم. از نظرات فلاسفه باستان و اندیشمندان فایدهگرای قرن نوزدهم برای تعیین هدفها کمک میگیریم. برای حل تناقضهایی که گاهی اوقات ضرورتهای زندگی بر ما تحمیل میکند از ابزارهای موجود استفاده میکنیم و نهایتا به نقش اخلاق و دین برای داشتن زندگی خوب میپردازیم.
مسائلی که ارزش صرف وقت را دارند؛ آنهایی هستند که عملا در زندگی مردم حضور دارند. برای مواجهه با گستره کاملی از مسائل، باید با شمار زیادی از زندگیهای مختلف آشنا شویم.
درسگفتارهایی کوچک در باب مقولاتی بزرگ
اما وجدانی در کار نمیبود اگر چیزی مانند احساس گناه و عذاب وجدان وجود نداشت. صرف حضور این احساس، گواه بر آن است که میتوانستیم رفتاری دیگر داشته باشبم یا دستکم نشانه آن است که آزادی و اختیار خود را باور داریم.
فلاسفه بر سر بسیاری از مفاهیم و موضوعات اختلاف نظر دارند و عقایدشان متفاوت است؛ از طرف دیگر عقاید آنها ممکن است با گذشت زمان دستخوش تغییر و تحولات عظیمی شود. لشک کولاکوفسکی عضو همین دسته از فلاسفه است. او در ابتدای امر، کمونیست بود اما بهتدریج به جانبداری از مارکسیسم با چهرهی انسانی روی آورد؛ به همین خاطر بر عقایدش مهر تجدیدنظرطلبی زده شد و او را از حزب کمونیست لهستان و دانشگاهی که در آن تدریس میکرد اخراج کردند. کتاب درسگفتارهایی کوچک در باب مقولاتی بزرگ برگرفته از سلسله جلساتی تلویزیونی در کشور لهستان است که در آن کولاکوفسکی برداشتهای خود پیرامون بیش از سی موضوع و مسألهی مهم را به زبانی ساده و قابل فهم بیان میکند؛ او دربارهی قدرت، آزادی، وجدان، تجمل، ملال، خشونت، شهرت و… سخنانی مهم به زبان میآورد. برای فهم مطالب این کتاب به پیشزمینه فلسفی نیازی نیست اما درسگفتارهایی کوچک در باب مقولاتی بزرگ میتواند شروع خوبی برای مطالعه عمیق در فلسفه باشد.
ایده ثابت جنبش روشنگری- مبنی بر اینکه حسد، خودپسندی، حرص و آز و تجاوز، جملگی برخاسته از ضعفها و کاستیهای نهادهای اجتماعیاند، و اینکه در صورت اصلاح این نهادها همه کاستیها برطرف خواهند شد- نه تنها یکسره حیرتانگیز و برخلاف تمامی تجارب بشری است بلکه به شدت خطرناک است
فلسفه ترس
قویترین تجربههای احساسب ما پیوندی با احساس تهدید شدن دارند. و همین احساس است که به سطح امر والا برکشیده میشود اما تفاوتی میان احساس ترس واقعی و تجربه کردن امر والا وجود دارد.
اگر رسانهها را دنبال کنیم متوجه میشویم که در احاطهی اخبار بد قرار گرفتهایم. میزان نگرانی و دلهره در زندگی روزمرهامان زیاد است و از مسائل بسیار زیادی هراس داریم و میترسیم. این کتاب به بررسی مفهوم ترس از دیدگاه فلسفی میپردازد. نویسنده با آوردن مثالهایی عینی نظیر عبور از گیت بازرسی فرودگاه، به ما برای درک مطلبش یاری میرساند. این کتاب از ۷ فصل تشکیل شده است و در آن به رابطه میان ترس یا ریسک و اعتماد صحبت میشود؛ همینطور به فرهنگ و سیاست ترس هم توجه میشود و ترس از دیدگاه اندیشمندان مختلف تعریف میشود؛ به باور نویسنده، فرهنگ ترس و دامن زدن به آن، آزادی ما را کمتر و محدودتر از گذشته میکند. او در این کتاب به این مسأله میپردازد که از «جنگ علیه تروریسم» چه بهرهبرداریهای سیاسی شده است. همینطور به نقش ترس در شکلگیری جوهرهی برخی از فلسفههای سیاسی اندیشمندانی چون ماکیاولی و هابز اشاره میشود.
غالبا تصویری از تکنولوژی به دست داده میشود که چیزی بیگانه با انسان است. اما در واقع امر، شاید تکنولوژی انسانیترین چیزی است که میتوان به تصور درآورد. بدون تکنولوژی، نمیتوانستیم زندگی فعلیمان را داشته باشیم..میتوان گفت این تکنولوژی بوده است که بقا و پیشرفت ما را میسر کرده است.
زندگی خوب
سازش حقیقی صرفا در فراموش کردن گذشته نیست.
معمولا گاهی اوقات برایمان این سؤال پیش میآید که زندگی خوب چیست و چه مؤلفههایی دارد. به نظر میرسد که زمانی میتوانیم زندگی خودمان را خوب بدانیم که با پرورش دادن شخصیت و عاداتمان فضیلتهایی را در خود بپرورانیم. زمانی زندگیامان خوب است که احساس خوشبختی داشته باشیم؛ خوشبختی وضعیت باثبات رضایت درونی است که مقداری از حد عادی فراتر باشد. کتاب زندگی خوب اثر مارک ورنون است؛ نویسندهی این کتاب در حوزه فیزیک، الهیات و فلسفه تحصیل کرده و کتابهایی دربارهی موضوعاتی چون دوستی، معنویت، علم و فلسفه زندگی روزمره نوشته است. در کتاب زندگی خوب، ۳۰ گام فلسفی برای کمال بخشیدن به هنر زیستن معرفی شده است. ۳۰ فضیلت ذکر شده به ۵ دسته فضیلتهای معنوی (هنر، آزادی، معنا و..)، فضیلتهای مصیبتبار (خشم، سوگواری، داستانگویی و..)، فضیلتهای اجتماعی (معاشرت، مدارا، دوستی با مردم و..)، فضیلتهای عملگرایانه (شوخطبعی، سکون، فرزانگی و..) و فضیلتهای فردی (بخشایش، امید و عشق) تقسیم میشوند؛ در هر یک از سی گام یاد شده، آرا و اندیشههای حداقل فیلسوف یا اندیشمند، به زبانی ساده و قابل فهم معرفی میشود.
چنین میاندیشم که تنها آنانی خوشبختاند که ذهنشان به جای تمرکز صرف بر خوشبختی شخص خودشان متمرکز است بر خوشبختی دیگران، بر بهروزی نوع بشر.
در جستوجوی معنا
کسانی که زندگی را مقدس میدانند غالبا این نکته را مطرح کردهاند که این ارزش خاص به تکتک زندگیهای انسانی تعلق دارد. بر اساس این دیدگاه، گرفتن جان دو انسان لاجرم شری بزرگتر از گرفتن جان یک انسان است و بزرگترین شر قابل تصور، نابود کردن همه نوع بشر است.
معنای زندگی چیست؟ سؤالی که میتواند مدتهای طولانی ذهنمان را به خود مشغول کند و پس از آنکه به نتیجهای نرسیدیم تلاش میکنیم تا فکرمان را تغییر دهیم.در کتاب در جستوجوی معنا دربارهی دو موضوع مهم، شناخت پیدا میکنیم؛ بخش اول مربوط به واقعیتهایی درباره زندگی است، مانند مرگ، رنج، طبیعت و نبود هدف نهایی؛ بخش دوم مربوط به خودشکوفایی است و اینکه زندگی چگونه و به چه معنا میتواند آرمانی رضایتبخش باشد. در جستوجوی معنا، به آرا و افکار اندیشمندان زیادی اشاره شده است. بهعنوان نمونه نویسنده در بخش هوپوساپینس، به تفاوت دیدگاه روسو و ارسطو دربارهی وضع طبیعی انسانها اشاره کرده است.کتاب در جستوجوی معنا نوشته فیلسوف آلمانی، اسوالد هنفلینگ است؛ او بیشتر عمر خود را در انگلستان گذراند و از اندیشههای ویتگنشتاین متأخر تأثیر پذیرفته بود. از او اثار دیگری هم به زبان فارسی ترجمه شده است.
هدف زندگی چیست؟ آیا این پرسش معنایی دارد؟ نمیتوان گفت هر چیزی هدفی دارد. برای مثال، نمیتوان به نحو درستی پرسید که هدف آسمان، مغناطیس یا گل قاصدک چیست. میتوان گفت که یک وسیله هدفی دارد و یک عمل میتواند به هدفی بینجامد. اما زندگی عمل یا وسیله نیست.