چطور هدف زندگی را پیدا کنم؟ تا به حال این سؤال را از خود پرسیدهاید؟ با توجهکردن به احساسات خود و پرسیدن برخی سؤالات ساده از خودتان، میتوانید مسیری را کشف کنید که از آن لذت میبرید. برای کشف هدف زندگی در این مقاله ۵ سؤال مرتبط را بررسی میکنیم. با ما همراه باشید.
۱. چه کاری باعث میشود احساس سرزندگی کنید؟
چند سال پیش در مصاحبهای کاری از من پرسیده شد: «در انجام چه کاری بهترین هستی؟» در واقع منظورشان این بود که برای انجام چه کارهایی ذوق و شوق زیادی داری؟ عاشق انجام چه کاری هستی؟ چه کارهایی باعث میشوند احساس اعتمادبهنفس و زندگی و وجودداشتن در تو تقویت شود؟ برای کمک به کشف هدف زندگی این سؤالات را از خودتان بپرسید و پاسخها را تجسم کنید.
- خودتان را در حال نقاشی در استودیوی هنری شخصیتان تصور میکنید؟
- با کسانی که دوستشان دارید در طبیعت مشغول گشتوگذار هستید؟
- حسابی سرگرم مطالعه کتابی جدید و فوقالعاده هستید؟
توصیفهایی که از لذتهایتان ارائه میکنید، تصاویری از زندگی ایدئالتان هستند. من با کشف کارهایی که برایم مهم و معنیدار بودند، هدفم را پیدا کردم. از خودتان بپرسید:
- عاشق انجام چه کاری هستم؟
- در این دنیا در انجام چه کاری بهترینم؟
۲. کدام مشکلات را میتوانید تحمل کنید و کدامها را نمیتوانید؟
اجازه بدهید واقعبین باشیم. هیچ کاری همیشه لذتبخش نیست. باید خودتان را آماده کنید. قطعا چالشهای دشواری سر راهتان سبز خواهد شد و قطعا گاهی از پا میافتید. مسئله این است که چقدر میتوانید برای کشف هدف زندگی این سختیها را تحمل کنید.
اهمیتی ندارد مسیر ایدئال زندگی شما چیست؛ برای رسیدن از جایی که الان هستید به زندگی ایدئالی که در تصورتان است، به زمان احتیاج دارید و حتی مهم نیست که چقدر از مسیر را پیمودهاید. مشکلات همیشه وجود دارند. این دقیقا مفهوم زندگی است و حقیقت تلخ این است که هرکدام از این مشکلات بخشی از زمان شما را خواهند گرفت.
وقتی بهعنوان نویسنده کار آزاد را شروع کردم، باید مستقیم به چشمهای هیولایی درونی بهنام «ترس از شکستخوردن و ردشدن» خیره میشدم و بر آن غلبه میکردم. ۲۵ ناشر آخرین کتاب من را رد کردند، اما همان کتاب بعدها به یکی از کتابهای پرفروش آمازون تبدیل شد. فقط تصور کنید اگر بعد از اولین ردشدن دست از تلاش برمیداشتم، الان مشغول چه کاری بودم!
شاید بخواهید ستاره کارآفرینی در حوزه تکنولوژی شوید، اما از شکستخوردن وحشت داشته باشید. بدانید که اینطوری موفق نخواهید شد. اگر دوست دارید خوانندهای حرفهای شوید، اما تمایلی ندارید ترانههایتان را در جمع بخوانید، بهتر است همین حالا گیتارتان را داخل کمد دیواری بگذارید، درش را قفل کنید و کلیدش را بیندازید دور! اگر میخواهید وکیل سرشناس دادگستری باشید، اما توانایی کار بیشتر از ۸۰ ساعت در هفته را ندارید، مشکلات زیادی خواهید داشت.
برای انجام هر کاری باید چیزهایی را قربانی کنید. دنبالکردن هر کاری برای شما هزینههایی خواهد داشت. هیچ کاری همیشه لذتبخش و نشاطآور نیست. چه درگیریها و فداکاریهایی را حاضرید تحمل کنید؟ در نهایت دستیابی شما به زندگی رؤیاییتان به این بستگی خواهد داشت که چقدر میتوانید با سختیها کنار بیایید.
۳. کودک درونتان چه وقتهایی گذر زمان را فراموش میکند؟
وقتی بچه بودم، گاهی شعر و داستان مینوشتم. بیرون خانه ساعتها تنها مینشستم، راجع به زندگی بقیه فکر میکردم و راجع به زندگی مینوشتم. این کار حس فوقالعادهای به من میداد. من نمینوشتم که بقیه نوشتههایم را بخوانند و سعی نمیکردم چیزی را ثابت کنم یا مشهور بشوم، فقط مینوشتم چون برایم لذتبخش بود.
البته نیازهای زندگی کمکم وارد صحنه شدند و من نوشتن را رها کردم. بیشتر ما وقتی در بایدها و نبایدهای اطرافمان غرق میشویم، ارتباطمان را با احساسات و علایقمان از دست میدهیم. فشارهای کاری و اجتماعی میتوانند کودک درون کنجکاو و خوشحال شما را از زندگیتان بیرون کنند. به زمانهایی فکر کنید که در دوران کودکی از همیشه خوشحالتر بودهاید و سعی کنید به همان روزها برگردید.
۴. وقتی نگران موضوع خاصی نیستید، افکارتان به چه سمتی میروند؟
ما زیاد نگران میشویم، نگران چیزهایی که اختیارشان در دست ماست و نگران چیزهایی که اختیارشان در دست ما نیست. ما همیشه نگران اتفاقاتی هستیم که افتادهاند یا ممکن بود بیفتند، در حالی که هیچکدام را نمیتوانیم تغییر بدهیم. ترس فلجکننده است. ترس امکان پیشرفت منظم و لذتبردن را از ما میگیرد. گاهی که ذهنمان را با نگرانی و اضطراب خسته میکنیم، هیچ چارهای جز توقف و دستکشیدن از کار برایمان باقی نمیماند.
وقتی این اتفاق میافتد، ذهن بهسمت تمایلات و فانتزیهایش میرود و احتمالات مختلف را در نظر میگیرد. دفعه بعد که این اتفاق افتاد، چیزهایی را که به ذهنتان میرسد یادداشت کنید. آیا سفر به دور دنیا و نوشتن از تجربههایتان را در رؤیا میبینید؟ آرزو دارید با دستور غذاهای مخصوص خودتان به بقیه کمک کنید زندگی و تغذیه بهتری داشته باشند؟ این تصاویر، الهامهای درونی شما هستند. برای کشف هدف زندگی به آنها اعتماد کنید.
۵. بزرگترین ترس شما چیست؟
منظورم ترس از سخنرانی در جمع یا عنکبوت نیست. منظورم ترس عمیقی است که روی تکتک تصمیمات شما (حتی تصمیمات ناخودآگاهتان) تأثیر میگذارد. بیشتر ما از ناشناختهها میترسیم و وقتی لایههای عمیقتری از این ترس را بررسی میکنیم، متوجه میشویم که این ترس اجازه نمیدهد از تمام لحظههای زندگیمان لذت ببریم و استفاده کنیم.
بزرگترین ترس من این است که نتوانم از تمام تواناییهایم در طول زندگی استفاده کنم و قبل از به اتمام رساندن همه کارهایی که دوست دارم انجامشان بدهم، بمیرم. این ترس به من انگیزه میدهد که هر روز هدفمند زندگی کنم و بیشترین استفاده را از زندگی ببرم. پس شما هم بزرگترین ترستان را پیدا کنید و با آن مواجه شوید.
برای کشف هدف زندگی میتوانید این فیلم را نیز ببینید.