۵ داستان آلمانی جذاب از نویسندگانی که نوبل بردند

۵ داستان آلمانی جذاب از نویسندگانی که نوبل بردند

تاثیر آلمان بر فرهنگ و ادبیات جهان قابل چشم‌پوشی نیست. تاکنون ۱۴ نویسنده‌ی آلمانی زبان به جایزه نوبل دست یافته‌اند. در این یادداشت قصد داریم به معرفی آثار تعدادی از نویسندگان مشهور آلمانی بپردازیم. هر ۴ نویسنده یاد شده، توانسته‌اند جایزه‌ی نوبل ادبیات را کسب کنند. در سیدارتا و گرترود، اثر هرمان هسه، درباره‌ی شناخت سرشت انسان‌ها می‌خوانیم. در عقاید یک دلقک هاینریش بل، با مسأله‌ی رودررویی انسان با عرف اجتماعی و نهادهای قدرت روبرو می‌شویم. کتاب اردوگاه عذاب هرتا مولر داستان رنج و درد انسانی در موقعیتی سخت و اسف‌بار است. و در نهایت کوه جادو اثر توماس مان به فضای اجتماعی جامعه آلمان در آستانه جنگ اول جهانی می‌پردازد.

سیدارتا

سیدارتا مانند دارویی شفابخش است که از انجیل عهد عتیق، تاثیر بیشتری بر انسان دارد.

جمله بالا نقل قولی از هنری میلر، نویسنده مشهور و تاثیرگذار آمریکایی در وصف کتاب سیدارتا اثر هرمان هسه است.سیدارتا یا سیذارتا، فردی برهمن است که برای دستیابی به حقیقت زندگی و رهایی از قید و بندهای دنیا، خانه پدری‌اش را ترک می‌کند و در سفری معنوی قدم می‌گذارد؛ او در این سفر، فراز و فرودهای فراوانی را تجربه می‌کند؛ با افراد و گروه‌های مختلف سخن می‌گوید و درباره آئین‌هایشان به جست‌وجو می‎‌پردازد؛ همان‌طور که گفتیم؛ سیدارتا فردی برهمن است؛ او در سال‌های طولانی ریاضت کشیده و آموزش‌های فراوانی دیده است؛ اما پی می‌برد که همه این آموزه‌ها برای دستیابی به حقیقت و معرفت کافی نیست؛ ریاضت‌کشی نمی‌تواند او را به آرامش برساند؛ به همین دلیل است که سیذارتا، سفرش را آغاز می‌کند.

سیدارتا داستانی سرشار از آموزه‌های فلسفی است و به خودشناسی انسان‌ها کمک می‌کند؛ هسته اساسی شکل‌دهنده این اثرهرمان هسه، روی این مطلب استوار است که انسان علاوه بر دریافت آموزه‌های اخلاقی و فلسفی، نیازمند کسب و به محک گذاشتن تجربه‌ها و همچنین، گفت‌وگوی بی‌واسطه با مردمان دیگر است و این‌که خود انسان باید بتواند راهی برای دستیابی به خودشناسی بیابد.

سیدارتا به عنوان شخص اول این داستان، هم‌عصر بودا زندگی می‌کند؛ او در این سفر معنوی درمی‌یابد که ریاضت‌کشی‌هایش، ضروری نبوده‌اند و در خلال داستان، زندگی مادی و مواهب آن‌را نیز تجربه می‌کند. سیدارتا، فراز و فرودهای فراوانی تجربه می‌کند؛ اما در نهایت به رهایی و آرامش دست ‌می‌یابد. در این کتاب فلسفه، عرفان، مذهب و معرفت‌شناسی به شکلی چالش‌برانگیز در هم می‌آمیزند و با یک‌دیگر به گفت‌وگو می‌نشینند.

بسیاری دانشش، فراوانی اوراد مقدس، قواعد نثار قربانی و افراط در تلاش و تن‌آزاری، همه و همه او را از توفیق بازمی‌داشت. سرش همه غرور بود زیرا همیشه یک قدم از دیگران پیش بود، همیشه هوشمندترین و پرهمت‌ترین، همیشه داناترین و اندیشمندترین، همیشه روحانی و حکیم.منِ او در این روحانیت و در غرور و در اندیشمندی فراخزیده و ریشه‌گیر شده بود و می‌بالید، حال آن‌که او می‌پنداشت می‌توان با روزه‌داری و تن‌آزاری کشت.

پدر دست بر شانه سیدارتا نهاد و گفت تو به جنگل خواهی رفت و شمن خواهی شد. اگر آن‌جا به رستگاری دست یافتی، بازگرد و راه رسیدن به آن را به من بیاموز. اما اگر توفیقی نیافتی و پشیمان شدی، بیا تا همچنان با هم سر نیاز بر آستان ایزدان بگذاریم و قربانی نثارشان کنیم. حالا برو و مادرت را ببوس و به او بگو که به کجا می‌روی.

گرترود

«چگونه این‌همه کذب و کدورت، شرارت و شقاوت می‌تواند بین انسان‌ها حاکم باشد در جایی‌که ساده‌ترین نواهای موسیقی دریچه‌ای از بهشت به رویمان می‌گشایند.»

گرترود، اثر هرمان هسه داستان موسیقی‌دانی است که در آن به عشق و رنج‌های زندگی خود می‌پردازد؛ این رمان، سه شخصیت اصلی دارد، کان، هاینریش و گرترود؛ کان، موسیقی‌دانی توان‌مند است؛ داستان از زبان کان روایت می‌شود. هاینریش نیز یک خواننده اپرا است و از نظر شخصیتی، افسرده و خودآزار به حساب می‌آید؛ اما گرترود زنی مهربان، دوست‌داشتنی و فروتن است. میان هاینریش و گرترود، رابطه‌ای عاشقانه شکل می‌گیرد و آن دو با یک‌دیگر ازدواج می‌کنند؛ اما نگرش متفاوت این دو به زندگی و تفاوت‌های شخصیتی‌شان، تراژدی غمبار و شکست تمام‌عیاری را رقم می‌زند؛ هاینریش و گرترود از یک‌دیگر جدا می‌شوند؛ اما این داستان تراژیک به منبع الهامی برای کان تبدیل می‌شود؛ او تحت تاثیر شکست رابطه عاطفی هاینریش و گرترود، اپرایی را خلق می‌کند که موفق‌ترین و تحسین‌برانگیزترین اثر زندگی او به حساب می‌اید. لازم به ذکر است که خود کان نیز از همان دیدار اول مجذوب شخصیت گرترود شده است؛ اما دوستی او با هاینریش مانع از ابراز علاقه‌اش به گرترود می‌شود.

در این رمان، هسه از رنج انسان و تنهایی نیز می‌نویسد؛ هر کدام از ۳ شخصیت داستان، نماینده بخشی از روحیات و درونیات نویسنده هستند. در این اثر به تضادها و تعارض‌های زندگی انسان‌ها پرداخته می‌شود؛ در گرترود، بینش‌های روان‌کاوانه هرمان هسه، حضور چشمگیر و تاثیرگذاری دارند وسرشت بشر مورد بررسی قرار می‌گیرد از سوی دیگر نگرش‌های متفاوت در قبال مسئله‌ای یکسان، منشاء ظهور و بروز تضادها و تعارض‌های گوناگون می‌شود.

به طور کلی برای نویسنده، روحیات و ذهنیت اهمیت بالایی دارد؛ هرمان هسه بابت نگرش‌های فکری انسان پس از انقلاب صنعتی، نگران است؛ این کتاب آمیزه‌ای از عشق، منطق، روان‌شناسی و فلسفه بوده و قرار است به ما کمک کند تا خودمان را بهتر بشناسیم؛ در هنگام خواندن داستان ممکن است با بعضی از شخصیت‌ها هم‌ذات‌پنداری کنیم و تشابهاتی میان خود و آن‌ها بیابیم.

باز در همان حال و در هر لحظه نوای دل‌انگیز موسیقی را در تار و پود وجودم با گوش جان می‌شنیدم و با هر نفسم آوای ازلی حیات را سر می‌دادم. هر چه من مشتاقانه در پی نسیان و نجات و رهایی از طریق دیگر بودم، هر چه بی‌تاب‌تر به دنبال درک خداوند و کسب فیض و آرامش بودم، همه را یک جا در نوای موسیقی می‌یافتم. نیازی نبود که ازمن بتهوون یا باخ درآید، همین‌قدر می‌دانم که موسیقی، مونسی ماندنی و مداوم و توجیهی برای تمام هستی‌ام بوده است. زمانی‌که آهنگی مرا در خود غرق می‌کرد و مالک کل تن وجانم می‌شد، ابتدا زمزمه‌اش را می‌شنیدم و سپس در آن مستحیل می‌شدم. در طول زمانی که وجودم جای می‌گرفت دیگر برچسبی از خیر و شر در ذهن نداشتم. تفکر موسیقی تنش‌های عواطفم را تشکیل می‌داد. همه وجودم رو به تعالی می‌رفت و خود را رها از تباهی‌ها می‌دیدم.

دوران عجیبی بود! این‌که تا چه حد این طغیان‌ها را می‌توان به حساب ایام شباب گذاشت و چه حد را به حساب پاسخ‌گویی به از خود رهاشدن‌ها، به درستی نمی‌توانم بگویم. مدت‌ها است که آن ایام سپری شده و بحران جوانی را پشت سر گذاشته‌ام، از آن‌ پس تاکنون هم مکرر کفاره آن تندروی‌ها را داده‌ام.

عقاید یک دلقک

«دنیا دیگر ظرافت نمی‌شناسد، نکته‌سنج نیست. دنیا جای ژست‌های تهی، لحظه‌های تهی، مردمان تهی و نیازهای بی‌پایه و امیال قلابی است.»عقاید یک دلقک اثر هاینریش بل، داستانی عاشقانه، خواندنی و جذاب است که فضای آلمان پس از جنگ جهانی دوم و اخلاقیات و معیارهای حاکم بر جامعه آلمان را به نقد می‌کشد. این کتاب روایت زندگی دلقکی است که مجبور به ترک معشوقه‌اش می‌شود؛ این جدایی، مشکلات و بدبیاری‌های فراوانی را برای دلقک به همراه دارد. او از نظر روحی آسیب می‌بیند و به افسردگی دچار می‌شود و سردردهای مداوم را تجربه می‌کند؛ به دلیل آسیب جسمی در یکی از اجراهایش، مجبور می‌شود تا مدتی از کار کردن فاصله بگیرد و آن را کنار بگذارد. همین امر سبب می‌شود تا او فق و مشکلات مالی را متحمل شود.

زندگی دلقک که هانس شنیر نام دارد پس از بالا و پایین‌های فراوان است؛ او به خانواده‌ای متمول و ثروتمند تعلق دارد؛ اما به علت تفاوت عقاید خود با خانواده‌اش در باورهای‌ مذهبی و نوع نگاه به زندگی، آن‌ها را ترک می‌کند و دلقک سیرک می‌شود. او با شریک زندگی‌اش ماری به مدت شش سال زندگی می‌کند؛ هانس که رابطه خوبی با کلیسای کاتولیک ندارد به همین خاطر در این شش سال، رابطه آن‌ها به صورت ازدواج ثبت نشده است. ماری، همواره با احساس گناه زندگی کرده و روزی با نوشتن یک یادداشت، هانس را ترک می‌کند تا با فردی کاتولیک ازدواج کند.

کتاب عقاید یک دلقک، صرفا یک داستان عاشقانه معمولی نیست؛ هاینریش بل در این داستان، عقاید و نهادهای سنتی جامعه آلمان از قبیل کلیسا را به چالش می‌کشد؛ گریزی به دوران سلطه نازی‌ها بر آلمان نیز دارد و به نزاع‌های مذهبی میان کاتولیک‌ها و پروتستان‌های آلمان اشاره می‌کند؛ هانس در این داستان از ریاکاری‌، دروغ و تملق به ستوه آمده ؛ زبان کتاب عقاید یک دلقک، ساده، روان و بی‌تکلف بوده است و پیام آن را به راحتی می‌توان درک نمود.

بگویید حرف حسابتان چیست؟گفتم: کاتولیک‌ها مرا عصبی می‌کنند چون همه‌شان بی‌انصافنداو خندان پرسید: و پروتستان‌ها؟ور رفتن‌شان با وجدان حالم را به هم می‌زندباز هم خندید: و ملحدها؟ملال آورند چون فقط درباره خدا حرف می‌زنند.و خود شما واقعا چه هستید؟من یک دلقکم، که فعلا از آن چیزی که به نظر می‌آید بهتر است.

ماری ترکم کرده است و دلقکی که کارش به الکل بکشد، زودتر از شیروانی‌سازی مست سقوط خواهد کرد.

اردوگاه عذاب

«فقط به اندازه چشم به‌هم زدنی به مرده‌ها فکر می‌کردیم. تا ملال بیاید جا خوش کند، آن را می‌راندیم، اندوه کوبنده را از خود دور می‌کردیم. هیبت مرگ همیشه در برابرمان قد علم می‌کند و جان همه را می‌خواهد. نباید برایش زمان بگذاری. باید مثل سگی مزاحم از خود برانی‌اش.»

اردوگاه عذاب داستانی‌ پسر نوجوانی است که ۵ سال از عمرش را در اردوگاه‌های کار اجباری شوروی می‌گذراند؛ لئو پسری ۱۷ ساله است که زندگی آرامی دارد؛ با افراد بزرگ‌تر از خود معاشرت می‌کند و به سونا و پارک و استخر می‌رود؛ لئو و خانواده‌اش مانند خود نویسنده از آلمانی‌های ساکن رومانی هستند. انتقال لئو و دیگران جوانان آلمانی‌تبار ساکن رومانی، به صورت ناگهانی اتفاق می‌افتد؛ آن‌ها به اردوگاهی در خاک روسیه منتقل می‌شوند و مجبور هستند برای بقای خود، کارهای بسیار سختی را انجام دهند.وضعیت حاکم بر این اردوگاه، سخت و دردناک است؛ در ازای این کارهای سخت، غذای ناچیزی در اختیار آن‌ها قرار می‌گیرد؛ شرایط سخت حاکم بر اردوگاه سبب می‌شود که ساکنان آن، بر بسیاری از ارزش‌های اخلاقی و انسانی پای بگذراند؛ آن‌ها مجبورند که دزدی و خبرچینی کنند و نسبت به هم‌نوعان خود بی‌رحم باشند.

اردوگاه عذاب، اثری شوکه کننده و تکان‌دهنده است؛ در این کتاب می‌بینیم که چگونه انسان‌ها تحت تاثیر شرایط، تغییر می‌کنند و به اعمال هولناک دست می‌زنند؛ اردوگاه عذاب از مجموعه روایات کوتاهی تشکیل شده است که هر یک به حوادث خاصی در این ۵ سال هراس‌آور می‌پردازند. از طرف دیگر در این کتاب به حقیقتی مهم و بزرگ اشاره شده است؛ بسیاری از ساکنان دراردوگاه‌های کار اجباری اتحاد جماهیر شوروی، جان خود را از دست دادند و بازماندگان آن اردوگاه‌ها با بحران‌های روحی و جسمی فراوانی روبرو شدند. در این داستان به رنج‌ها و مرارت‌های جوانی اشاره می‌شود که بهترین سنین جوانی خود را، در موقعیتی نامناسب، سخت و آزاردهنده گذرانده است.

ملال همه جای اتاق هست؛ ملال کرم پلاستیکی با توهم عظمتش، ملال زانویی سیاه لوله بخاری، ملال سایه میز زهوار در رفته، هر بار خورشید تکان می‌خورد، یک میز دیگر سر برمی‌آورد. ملال آب در سطل و آب در پاهای ورم کرده من. ملال درز دررفته پیراهن من و سوزن خیاطی قرضی و ملال متزلزل خیاطی، وقتی مغزم چشم‌هایم را می‌پوشاند و ملال نخی که با دندان پاره می‌شود. در میان مردان، ملال افسردگی مبهمی پر می‌زند حین پاسوربازی عبوسانه‌ای که از هیجان خالی است. کسی که دست خوبی دارد، باید بخواهد ببرد، ولی مردها قبل از هر برد و باختی بازی را به هم می‌زنند. در میان زنان، ملال آواز‌های دلتنگی حین کندن رشک‌هاست در میان ملال شانه‌های فلزی که به هیچ درد نمی‌خورند.

کوه جادو

«ماجراجویی‌های جسم و روح، که وجود ساده‌ات را تعالی بخشید، روح تو را نیروی ماندن داد، ولی میان روح و جسم تفاوت بسیار است.»

کتاب کوه جادو اثر توماس مان، نویسنده برجسته و پرآوازه آلمانی است؛ در این داستان، جوانی به نام هانس کاستورپ که به خانواده‌ای بورژوا تعلق دارد؛ برای دیدن پسرخاله خود به آسایشگاهی که در کوه‌های آلپ قرار گرفته است؛ سفر می‌کند. او که در ابتدای امر تنها قرار بود سه هفته در این اقامتگاه حضور داشته باشد به این مکان دل‌بسته می‌شود؛ هانس کاستورپ، هنگام حضور در این آسایشگاه، احساس می‌کند که خود نیز بیمار است به همین دلیل به مدت ۷ سال در این کوه اقامت می‌کند؛ پایان اقامت ۷ ساله او با آغاز جنگ جهانی اول رقم می‌خورد و هانس با سرنوشتی مبهم و رازآلود به سمت جبهه‌های نبرد حرکت می‌کند. به باور منتقدان، داستان کوه جادو، ماهیتی نمادین و استعاری دارد؛ این اقامتگاه از تمامی ملت‌های اروپایی، بیمار می‌پذیرد؛ گویی تمام ملت‌های اروپایی از بیماری روان و ذهن رنج می‌برند. به نظر می‌رسد که هانس نماد جامعه آلمان در آستانه جنگ اول جهانی است و این کتاب به باورها و خصوصیات آلمان در آن بازه زمانی می‌پردازد. هانس پس از اقامت در این کوه جادویی، آسودگی فراوانی پیدا می‌کند؛ به افرادی دل‌بسته می‌شود و به مطالعه علوم و یادگیری فنون مختلف می‌پردازد. نکته قابل توجه در این داستان آن‌جاست که در کوه جادو، قهمرمان داستان انسانی بسیار معمولی و بدون توانایی‌ها یا ویژگی‌های خارق‌العاده به حساب می‌آیدتوماس مان پنج سال پس از انتشار کوه جادو، جایزه نوبل ادبیات را کسب می‌کند.

میوه زندگی بود، ولی مرگ پرورده و مرگ پرور. معجزه روح بود، شاید برترینش از لحاظ زیبایی و زیبایی پرستی بدون احساس مسئولیت، ولی به دلایلی مستحکم شایسته سوء ظن از دید زندگی‌دوستی‌ای با وجدان مسئولانه و حکومتی، که همانا عشق به حیات باشد و بروجدان آدمی بود که تسلط خود را بر آن استوار سازد.

*عکس اصلی هرمان هسه، نویسنده‌ی بزرگ آلمانی و برنده‌ی نوبل را کنار کتابخانه‌اش نشان می‌دهد.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
13 + 2 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.