۵ باور نادرست درباره نوابغ که می‌تواند مانع از شکوفایی نبوغ شود

۵ باور نادرست درباره نوابغ که می‌تواند مانع از شکوفایی نبوغ شود

تلاش‌های گوناگونی به‌منظور ارائه‌ی یک تعریف روشن برای نبوغ و نابغه انجام شده است. «فرهنگ وبستر» نابغه را چنین تعریف کرده است: «کسی که توانایی فطری ذهنی یا استعدادی منحصربه‌فرد داشته باشد، کسی که روحیه‌ی او الهام‌بخش یا زندگی‌بخش یک قوم باشد، کسی که والاترین استعدادهای ذهنی به‌صورت موهبت به او اهدا شده باشد.»

در این نوشته می‌خواهیم به باورهای نادرستی که در مورد نوابغ مطرح می‌شود بپردازیم، تا با شناخت آنها به درک درستی از نبوغ برسیم.

عموما نوابغ انسان‌هایی بسیار باهوش شناخته می‌شوند و ضریب هوشی، یا هوش‌بهر (IQ)، یکی از معیارهای تعیین نبوغ شناخته شده است. برای مثال زمانی ضریب هوشی ۱۴۰ یا بیشتر را ملاک قرار می‌دادند، اما چنین کوشش‌هایی ممکن است به ملاکی فریبنده منجر شود. در میان روان‌شناسان نیز همواره بر سر طبیعت واقعی هوش بحث‌های دشواری جریان داشته است. در ادامه اشاره خواهیم کرد که چگونه این تعریف از نبوغ به چالش کشیده شد. در «فرهنگ توصیفی روان‌شناسی ربر»، نبوغ به «سطح بالای کارکرد عقلانی یا خلاقیت و نابغه به شخصی که دارای چنین قابلیت‌هایی است»، اطلاق می‌شود. در این منبع به دقیق نبودن تعاریف ارائه‌شده از نبوغ و نابغه اشاره شده است. متأسفانه (یا خوشبختانه) به نظر نمی‌رسد که مجموعه‌ی روشنی از ویژگی‌هایی که نابغه را مشخص و نبوغ را تعریف می‌کند، وجود داشته باشد. شاید به دلیل همین ابهام‌ها در چیستی نبوغ و به دلیل اینکه ظهور نوابغ در جوامع نسبت به جمعیت انسانی بسیار کم بوده است، نوابغ همواره به‌صورت استثنا و تافته‌ای جدا بافته تلقی شده‌اند. آمارها نشان می‌دهد که فقط ۲ درصد از انسان‌ها به شکوفایی استعدادهای بالقوه‌ی خود دست می‌یابند. هر چیز مبهم، نادر و استثنا، موضوعی مناسب برای مبالغه و افسانه‌پردازی است. دکتر آندره جی. النیکف در کتاب «مگا خلاقیت» به پنج باور عمومی نادرست در مورد نبوغ اشاره می‌کند. وی معتقد است که ماهیت نبوغ با یک سری افسانه‌های گمراه‌کننده محصور شده است. شاید مردم از مفهوم نبوغ ترسانده شده‌اند. در هر صورت باید از این افسانه‌ها پرده‌برداری شود.

۱. نوابغ، نابغه به دنیا می‌آیند

پژوهش‌ها نشان داده است که تقریبا تمام کودکان نوابغی خلاق‌اند. یک محقق، آزمون‌های سنجش تفکر خلاق را در مقاطع مختلف سنی بر روی ۱۶۰۰ کودک انجام داد. در آزمون‌های اولیه که وقتی کودکان بین سه تا پنج سال قرار داشتند، انجام شد، ۹۸ درصد کودکان در طبقه‌بندی نابغه قرار داشتند. وقتی همین کودکان آزمون‌های مزبور – دقیقا همان آزمون‌های قبلی – را پنج سال بعد (سنین ۸ تا ۱۰ سال) انجام دادند، فقط ۳۲ درصد در همان سطح قبلی قرار داشتند. پنج سال بعد (سنین ۱۳ تا ۱۵ سال) این رقم به ۱۰ درصد کاهش یافت. در مورد دویست هزار فرد بالغ بالای بیست و پنج سال همان آزمون‌ها اجرا شد. فقط ۲ درصد طبق جدول زیر در سطح نابغه قرار داشتند.

رده سنی (سال) درصدی که در سطح نبوغ قرار داشتند
5 – 3 98
10 – 8 32
15 – 13 10
بالای 25 2

این پژوهش نشان می‌دهد که در واقع همه‌ی ما نابغه به دنیا می‌آییم. هر کودکی یک نابغه‌ی بالقوه است، اما کشف نبوغ ویژه‌ی هر کودک خود به نبوغ و بصیرت ویژه‌ای نیاز دارد که به ندرت ممکن است در کودکستان‌ها و مدارس یافت شود. نبوغ ذاتی، یک استعداد بالقوه است که بدون قرار گرفتن در یک محیط مثبت اجتماعی و بدون یادگیری مهارت‌های لازم، نمی‌تواند شکوفا شود. یک مثال این مطلب را روشن‌تر می‌کند. سنگ مرمر عنصری زیباست که در طبیعت به شکل یک توده وجود دارد. این هنر و خلاقیت مجسمه‌ساز است که مرمر را از یک تکه سنگ خام، به یک شی‌ء زینتی و باارزش تبدیل می‌کند. در مقابل، یک مجسمه‌ساز ناوارد می‌تواند همین سنگ را خرد کند و از بین ببرد و نتیجه کارش از سطل زباله سر درآورد. پتانسیل و استعداد درون هر فرد نیز مانند همین سنگ مرمر خام است و شخص بسته به مهارتی که می‌آموزد و استفاده‌ای که از آن می‌کند، ممکن است سر از زندان یا تالار افتخارات درآورد. بنابراین نوابغ نابغه به دنیا نمی‌آیند بلکه همه با استعداد و نبوغ ذاتی بالقوه به دنیا می‌آیند که باید کشف و شکوفا شود.

۲. نوابغ در کودکی شناخته می‌شوند

این باور از اشتباه گرفتن دو مفهوم نابغه (Genius) و خارق‌العاده (Prodigy) ناشی شده است و این مفهوم را می‌رساند که اگر فردی در کودکی نابغه شناخته نشود، دارای نبوغ نیست و نمی‌تواند نابغه باشد. در واقع این افراد عجیب و خارق‌العاده‌اند که در کودکی شناخته می‌شوند. نابغه متفاوت است. بسیاری از نوابغ بزرگ در کودکی حتی کندذهن به حساب می‌آمدند. آلبرت اینشتین خیلی دیرتر از بچه‌های معمولی صحبت کردن را آغاز کرد. طبق ادعای خود اینشتین، او تا سن سه سالگی حرف زدن را آغاز نکرده بود و بعد از آن هم حتی تا سنین بالاتر از نه سالگی، به‌سختی صحبت می‌کرد. به دلیل پیشرفت کند کلامی اینشتین و گرایش او به بی‌توجهی به هر موضوعی که در مدرسه برایش خسته‌کننده بود و در مقابل توجه صرف او به مواردی که برایش جالب بودند، باعث شده بود که برخی همچون خدمه منزل آنها، او را کندذهن بدانند. پابلو پیکاسو فقط به کمک پدرش که در تمام کلاس‌ها در کنارش می‌نشست، توانست مدرسه را به پایان برساند. توماس ادیسون همیشه نمرات پایین در درس علوم می‌گرفت. آیا کسی در مدرسه‌ی ادیسون یا اینشتین می‌توانست آینده‌ی این دو نابغه را پیش‌بینی کند؟ پس به‌جای قبول این باور که «نوابغ در کودکی شناخته می‌شوند» باید بپذیریم که در درون هر کودک، نابغه‌ای نهفته که همیشه در انتظار آشکار شدن است.

۳. نوابغ افرادی مستعد و ممتاز در همه‌ی زمینه‌ها هستند

اشخاصی که در یک زمینه نابغه به نظر می‌رسند، الزاما در سایر زمینه‌ها نبوغی از خود بروز نمی‌دهند. با اینکه نوابغی چون لئوناردو داوینچی و گوته وجود داشته‌اند که نبوغی چندبعدی و چندرشته‌ای را بروز دادند، اما تعداد دیگری از آنها مانند بتهوون که ناشنوا بود و هلن کلر که نابینا و کر و لال بود، قطعا نشان دادند حتی نوابغی وجود دارند که توانایی‌های یک فرد معمولی را هم ندارند ولی می‌توانند نابغه باشند، چه رسد به افراد معمولی. دکتر الینیکف بر مبنای تحقیقات خود معتقد است که:

«هر کودک و هر فردی می‌تواند نابغه باشد. تاریخ نشان می‌دهد که همه این فرصت را دارند.»

هوارد گاردنر استاد دانشگاه هاروارد در کتابش با عنوان «چارچوب‌های ذهنی: نظریه هوش‌های چندگانه» نشان داد که که همه‌ی انسان‌ها از ترکیب منحصربه‌فرد هفت نوع هوش (زبانی، منطقی-ریاضی، موسیقی، بدنی-جنبشی، بصری و تشخیص ابعاد اشیا، هوش بین فردی، هوش درون فردی) برخوردارند. او به این نتیجه رسید که همه‌ی ما انسان‌ها به شکل‌های منحصربه‌فردی باهوش و بااستعداد هستیم و موفقیت در نتیجه‌ی توسعه، پالایش و استفاده‌ی مکرر از استعدادهایی که از آنها برخورداریم، به‌دست می‌آید.

۴. نابغه‌ها دیوانه هستند

باید بدانیم که بین فرد عادی و نرمال و فرد بیمار و روان‌رنجور تفاوت وجود دارد. افرادی وجود دارند که مریض ولی عادی هستند، افرادی هم وجود دارند که سالم ولی غیرعادی هستند. شخصی مانند ونسان ونگوگ ممکن است بیمار بوده باشد اما شخصی عادی شناخته شده است، به این علت که او آثار مثبت و بدیعی خلق کرده است. شخصی مثل هیتلر شاید سالم بوده باشد اما غیرعادی شناخته‌ شده و این به دلیل مخرب بودن فاجعه‌آمیز او است. گاهی این نابغه نیست که دیوانه است، بلکه جامعه‌ای که او در آن زندگی می‌کند دیوانه است. جوردانو برونو، فیلسوف ایتالیایی، به علت اعتقاد به جهان‌های متعدد سوزانده شد. آیا این جنون‌آمیز نبود؟ چه اشکالی داشت اگر او این‌گونه فکر می‌کرد؟ گالیله را شکنجه دادند و او مجبور به پس گرفتن رسمی نظریه‌اش در مورد چرخش زمین شد تا زنده بماند. سقراط محاکمه، محکوم و اعدام شد، فقط به این علت که در بازار با جوانان بحث می‌‌کرد. اینها روش‌هایی بودند که جوامع گذشته و اغلب دیوانه، با آینده مبارزه می‌کردند. اینشتین به‌عنوان یک مثال نسبتا معاصر خیلی خوش‌شانس بود که در جامعه‌ای متمدن‌تر زندگی می‌کرد، در غیر این صورت ممکن بود او نیز به سرنوشت پیشینیانش دچار شود. هرچند که او نیز طعم جنون توده‌ای را چشید و بعد از چند سال آوارگی در نهایت عطای وطنش را به لقایش بخشید. در نهایت می‌توانیم بگوییم که نابغه‌ها هم به‌اندازه‌ی بقیه مردم ممکن است سر از تیمارستان درآورند. تفاوت در آن است که دیوانگی نوابغ در تاریخ ثبت می‌شود و جنون سایر مردم صرفا در مدارک پزشکی.

۵. نابغه شدن شانسی است

این طرز فکر از برخی اکتشافات غیرمترقبه و تصادفی در تاریخ علم ناشی شده است. برای مثال ویلهلم رونتگن، رادیواکتیویته را وقتی کشف کرد که به طور تصادفی مقداری از آن را که در کنار فیلم عکاسی در کاغذ سیاهی پیچیده بود. او اتفاقی فیلم‌ها را ظاهر کرد و متوجه نقاط سفید رنگ عجیبی بر روی فیلم عکاسی شد. این نقاط نشان‌دهنده‌ی وجود اشعه‌هایی ناشناخته (اشعه X) بودند که بر خلاف اشعه‌های معمولی از کاغذ سیاه عبور می‌کردند. ممکن است برخی بگویند رونتگن خوش‌شانس بوده ولی دیگران لزوما این کشف را خوش‌شانسی تلقی نمی‌کنند. در نظر بگیرید که یک شخص معمولی چند وقت یک‌بار ممکن است سر و کارش به مواد رادیواکتیو بیفتد و فیلم عکاسی را به طور اشتباهی کنار آنها بگذارد؟ رونتگن یک محقق بود. او دیر یا زود به این کشف می‌رسید. در آن زمان چنین تحقیقاتی در آزمایشگاه‌های متعددی انجام می‌شد، حال اگر رونتگن آن را کشف نمی‌کرد شخص دیگری به این کشف کم و بیش تصادفی می‌رسید.

شانس همیشه به سراغ ذهن‌های آماده می‌آید.

نابغه‌ها محققانی ژرف‌نگر هستند. آنها همیشه گوش به زنگ‌اند و به همین علت هم به نظر می‌آید که آنها همیشه در زمان مناسب، در جای مناسب قرار دارند. معمولا شانس و تصادف هم در این موارد، حاصل سال‌ها کار دقیق در حوزه‌ای است که آن کشف در آن صورت گرفته است.

پس می‌بینیم که افسانه‌ها و باورهای نادرست زیادی در رابطه با نبوغ و نوابغ وجود دارد. این باورها ما را از شکوفایی نبوغ ذاتی‌مان بازمی‌دارند. آنها به ما اجازه‌ی تنبلی می‌دهند. به ما می‌گویند که اگر ایده‌های متفاوت و جدیدی مطرح کنیم، مردم ما را دیوانه خواهند پنداشت. به ما می‌گویند که طرد خواهیم شد، یا ما که از این شانس‌ها نداریم، یا هنوز جوانیم یا برای ما دیر شده که به پتانسیل‌های خلاق‌مان دست‌یابیم. اما همه‌ی اینها اشتباه است. ما باید دائما تلاش کنیم تا با شکوفایی استعدادهای ذاتی خود، به بهترین کسی که می‌توانیم، تبدیل شویم. هیچ‌چیز و هیچ‌کس بیهوده خلق نشده است. ما اینجاییم تا با استفاده از توانایی‌های خود، مأموریتی را به انجام برسانیم. به قول رالف والدو امرسون:

وقتی طبیعت می‌خواهد کاری انجام شود، نابغه‌ای را برای انجامش خلق می‌کند.

پس تک‌تک ما بر اساس طرحی دقیق و برای اجرای نقشی یگانه خلق‌شده‌ایم، اما این نقش خودبه‌خود اجرا نمی‌شود. ما دارای قوه‌ی اراده و اختیار هستیم و جز با خواسته‌ی خود، قادر به تحقق آن نخواهیم بود.

تهیه شده برای: chetor.com

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
4 + 2 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.