فلسفه پیش از آنکه یک رشته دانشگاهی باشد کوششی برای دستیابی به درکی عمیق از حیات بشر و بیان روشن و دقیق آن است. اما زبان پیچیده و سنگین تعدادی از فلاسفه دو قرن اخیر، موجب میشود تا بسیاری از مردم به سراغ فلسفه نروند و آن را نتوانند درک کنند. فلسفه بر زندگی ما اثر بسیار زیادی گذاشته است. به عنوان مثال بحث درباره اینکه آیا اجازه داریم برای تولید لوازم آرایشی روی حیوانات، آزمایش انجام دهیم یک بحث فلسفی به شمار میآید. فلسفه بر روی شیوه حکومتداری، سیاست خارجی، سبک زندگی، اقتصاد، فرهنگ، اخلاق عمومی، نحوه مواجهه با دین و نوع نگاه به تکنولوژی اثر میگذارد.
علاوه بر این حکومتهای زیادی ادعا میکنند که بر پایه اندیشههای بعضی از فلاسفه شکل گرفتند، به عنوان نمونه دموکراسیهای لیبرال اروپای غربی و آمریکای شمالی وجود خود را وامدار اندیشههای جان لاک میدانند، رهبران آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی نیز ادعا داشتند که نظام سیاسیشان تحت تاثیر اندیشههای نیچه و کارل مارکس شکل گرفته شده است.
همه ما در زندگی خود به سر کار میرویم با دوستانی آشنا میشویم، مدتی را در تهایی میگذاریم و ممکن است نوعی حس ملال به ما دست بدهد. گاهی اوقات به مرگ فکر میکنیم و پس از ازدواج با همسرمان بحث میکنیم که آیا به دنیا آوردن یک فرد جدید به این دنیا درست است یا خیر. همه روزه به اخبار گوش میکنیم و خبرهای مختلفی از عملیاتهای ترورستی به دلیل باورهای نژادی یا تعصبات دینی را میشنویم. فلسفه برای همه این اتفاقات سخنان زیادی دارد. در این یادداشت با کتابهایی آشنا خواهیم شد که به ما میآموزند چه اندیشهها و باورهایی نسبت به اتفاقات، پدیدهها و رویدادهایی که همهروزه با آنها درگیر هستیم وجود دارد.
از دل تو تا دل من
کتاب از دل تو تا دل من نوشته کارن آرمسترانگ فیلسوف و اندیشمند آمریکایی ساکن نیویورک است. این کتاب دوازده گام برای زندگی مهربانانه را به ما معرفی میکند. همانگونه که میدانید برخی از باورهای تعصبآمیز دینی، باعث رویارویی و جنگ پیروان ادیان مختلف در سراسر جهان شده است و برخی به نام دین بر رنج و عذاب بشری افزودهاند.
کارن آرمسترانگ به عنوان یک دینپژوه باور دارد که همه ادیان از عنصر شفقت و مهربانی بهرهمند هستند و پیروان ادیان مختلف میتوانند با اتکا به همان آموزههای دینی خود زندگی احترامآمیز و آرامی با پیروان دیگر ادیان را داشته باشند. در این کتاب ۶ سنت دیمی بزرگ یعنی اسلام، مسیحیت، یهودیت، هندوئیسم، بودیسم و کنفوسیانیسم مورد بررسی قرار گرفته است. کارن در این کتاب میگوید که نباید شفقت را با ترحم یکی دانست، بلکه شفقت «من » را در جایگاه دیگری قرار میدهد و کمک میکند تا بتوانیم دیگری را بپذیریم و به او نگاهی عداوتآمیز نداشته باشیم.
این کتاب از دوازده فصل تشکیل شده است و درسگفتارهایش به ما کمکمیکنند تا درباره شفقت و همدلی بهتر بیاموزیم و بدانیم دانستههای ما از جهان بسیار اندک است. علاوه بر این یاد میگیریم تا دشمن خود را دوست بداریم، با دیگران چگونه سخن بگوییم و برای همگان دلسوزی کنیم.
در مرحله بعد باید محل کار خود را مورد توجه قرار دهیم وکیل، تاجر، کارگر ساختمان، پزشک، معلم، روحانی، نگهدارنده حیوانات خانگی، افسر پلیس، مامور ترافیک، پرستار، شاگرد مغازه، مددکار، کتابدار، آشپز، راننده تاکسی، متصدی پذیرش، نویسنده، منشی، نظافتچی یا بانکدار چگونه میتواند قانون طلایی را در حرفه خویش به کار بندد؟ آیا ملاکهی واقعی برای شرکت یا موسسهای که مبتنی بر شفقت است وجود دارد؟ اگر کسب و کار شما مشفقانهتر شود این امر بر محیط اطرافان و جامعه جهانی چه تاثیری خواهد گذاشت؟ در محل کار و در خرفه شما، جایزه قانون طلایی به چه کسی تعلق میگیرد؟ ما در جامعه مدرن، معطوف به هدف هستیم و غالبا برای ابراز لیاقت آمادهتریم یا شفقت.
آیا با همکاران و کارگران همچون چرخدنده رفتار میکنیم و آنها را وا میداریم که به بهای سلامت جسمی و روحی و معنوی خود، محصول را افزایش دهند؟ آیا نیاز به ایجاد یک حاشیه رقابتی، غریزه خودخواهی را – که ما را در دیگر حوزههای زندگی نیز سنگدل میسازد- تشدیئ و تایید میکند؟ سائق زیاد طلب مغز خزنده برای قحطی تکامب یافته است و نه فراوانی. آیا به کارگیری اصطلاح « دیگر بس است» برای ما دشوار است؟
راهنمای فلسفی زیستن
کتاب تاریخ مختصر اندیشه راهنمای فلسفی زیستن، توسط لوک فری و در ۶ بخش اصلی نوشته شده است. کتاب فوق به مسائل مهم و بنیادینی اشاره میکند که معمولا ذهنمان با آنها درگیر است. ویژگی مهم این کتاب ان است که معرفی اندیشههای تاثیرگذار بر زندگی ما را با ترتیب زمانی پیش میبرد. در قسمت اول کتاب میآموزیم که فلسفه به چه معناست و رستگاری چه معنایی دارد، پس از درک این مفاهیم بنیادی به سراغ فلسفه یونانی میرویم و از آموزههای آن نظیر دل نبستن بهرهمند میشویم. قسمت سوم کتاب به فلسفه قرون وسطی تعلق دارد و در اینجا با مفهوم رستگاری از طریق ایمان آشنا خواهیم شد.
بخش چهارم کتاب به ظهور اندیشههای مدرن مربوط است، در این قسمت با اندیشههای روسو و ایمانوئل کانت و نگاهشان به انسان و اخلاق آشنا خواهیم شد. کانت به عنوان یکی از مهمترین فلاسفه پیروی اخلاق وظیفهگرا، سخنان زیادی درباره باید و نبایدهای زندگی انسانها دارد.
فصل پنجم این کتاب شرحی بر نظریههای نیچه درباره انسان و نوع جهانبینی او به عنوان یکی از مهمترین فلاسفه پستمدرن جهان است و قسمت پایانی کتاب نیز به فلسفه در دوران معاصر، مسئله ماده باوری، نحوه مواجهه فلاسفه با تکنولوژی و چگونگی امکان رستگاری در این زمان میپردازد.
دین در رویارویی با قدرتمندترین چیزی که هستی ما را تهدید میکند. یعنی در برابر مرگ, چهگونه عمل میکند؟ در اصل با ایمان و تعبد و اصرار بر این که ایمان و تنها ایمان است که میتواند لطف خداوند را شامل حالمان کند. اگر به خداوند اعنقاد داشته باشید, خداوند شما را نجات میدهد. ادیان بیش و پیش از هر فضیلتی خواستار فروتنی و خضوع هستند. چون از دیدگاه آنها, همانطور که بزرگترین اندیشمندان مسیحی، از آگوستین قدیس گرفته تا پاسکال همواره به ما یادآوری کردهاند. خضوع نقطه مقابل کبر و نخوت فلسفه است. چرا چنین اتهامی را متوجه آزاداندیشی میکنند؟ جان کلام این است که چون فلسفه نیز مدعی نجات انسان است (اگرچه نه نجات از خود مرگ, بلکه نجات از تشویش و اضطرابی که ایجاد میکند) و این را با بهکاربستن داشتههای خودمان و توانایی ذاتی تعقل انجام میدهد. از منظر دین, این به معنای کبر و غرور فلسفی است: جسارت و گستاخیای که در وجود قدیمیترین فیلسوفان از دوران یونان باستان و صدها سال پیش از مسیح, نمایان است.
فیلسوف نمیتواند به خدایی باور داشته باشد که وعده رستگاری میدهد. فیلسوف بیش از هر چیز فردی است که باور دارد که با درک دنیا، با درک خویشتن و دیگران تا جایی که هوشمان اجازه میدهد، باید بتوانیم به جای تعبد و ایمان کورکورانه با روشنبینی بر ترس غلبه کنیم.
به عبارت دیگر، اگر بتوان ادیان را «آیین رستگاری» دانست, فلسفههای بزرگ را نیز میتوان آیین رستگاری (البته بدون کمک خداوند) دانست؛ مثل اپیکور فلسفه را «داروی روح» میداند که میخواهدبه ما بفهماند «نباید از مرگ هراسی داشت.» او برای درمان همه بیماریهای مرتبط با این واقعیت که ما فانی هستیم چهار اصل را پیشنهاد میکند: «نباید از خدایان بهراسیم؛ مرگ را نمیتوان احساس کرد؛ خیر را میتوان بهدست آورد؛ میتوانیم بر هر آنچه از آن میهراسیم پیروز شویم.» لو کرتیوس, برجستهترین شاگرد اپیکو, این منطق را در شعر در باب سرشت چیزها تفسیر کرد:
پیش از هر چیز باید ترس از آخرون (رود دنیای مُردگان) را از میان برداشت؛ ترسی که زندگی مردان را تا اعماق وجودشان تیره و تار میکند و هیچ لذتی را خالص و دستناخورده نمی گذارد.
کتاب ۴۲ اندیشه ناب، تاملاتی درباره زندگی، جهان و هر آن چیز دیگر، تلاش میکند به ما پاسخ دهد که چگونه میتوانیم زندگی کنیم. این سوال برای فیلسوفان باستان اهمیت بسیار زیادی داشته است.
کتاب فوق از ۷ فصل زندگی شادمانه، زندگی روزمره، زندگی کاری، زندگی اجتماعی، زندگی سبزتر، زندگی بازنگری شده و پایان زندگی تشکیل شده است. مردمان در زمان قدیم به جملات قصار علاقه زیادی داشتهاند. زیرا این جملات با وجود اندازه کوچک خود از مفاهیم عمیقی بهرهمند بودهاند.
این ۷ فصل از ۴۲ بخش تشکیل شدهاند و اول هر کدام از این فصلها با یک جمله قصار از شخصی بزرگ، ضربالمثلی محلی یا مونولوگی ماندگار آغاز میشود و در ادامه آن جمله مورد شرح و بررسی قرار میگیرد. با خواندن این اثر به اندیشهها و نگرشهای فیلسوفان گوناگونی درباره زندگی و معنای آن پی خواهیم برد. کتاب فوق میتوامد به ما کمک کند تا به سعادت و آرامش بیشتری دست پیدا کنیم.
کابوسهای جنگ عراق با آتشافروزیهای نومحافظه کاران – که تا حدودی فلسفهی لئو اشتراوس و استفاده از قدرت برای صدور دموکراسی را الگو قرار دادهاند – هشداری مخوف است که یادآوری میکند فیلسوفان نقشههای سیاسیشان را با مسئولیت خود عملی میسازند. نظریههای بزرگ نمیتوانند توجیه گر فشارهای بیاندازهای باشند که به تحریف تاریخ بشر میپردازند. اگر اصرار داشته باشید که این نظریهها را بهعنوان طرح و برنامههای سیاسی اعمال کنید. در نهایت کار به آنجا میرسد که بیرحمانه جهان را به شکل آنها درآورید نه آن که آن نظریهها را با جهان سازگار کنید. لنینیسم، تروتسکیسم و استالینیسم شاهدانی براین مدعایند و جلوههای شوم طرحهای سیاسی کمونیسم. و البته فلسفههای دیگری هم هستند.
از افلاطون بپرسید که سعی کرد فلسفهاش را در سیراکیوز به مرحلهی عمل درآورد اما نتوانست دیونیزوس صغیر حاکم جبار را به اعتدال برساند. یا ارسطو, که تأثیرش بر جنون خودبزرگبینی اسکندر کبیر آشکارا ناچیز بود. سیسرون سبک فلسفی بینظیری داشت اما سعی میکرد. لااقل بنا به گفتهی مونتنی کممایگی سیاسیاش را پنهان نگه دارد؛ و نشانهاش هم آن که جمهوری روم تحت نظارت او در آستانهی سقوط قرار گرفت. سنکا چطور؟ او مربی نرون امپراتور روم باستان، بود! شاید مارکوس اورلیوس استثنایی بر این قاعده باشد؛ بگذریم از بسیاری از تأملات او که نشانههایی از کناره گیری از ظلم و خشونت داشتند و او در مقام امپراتور آنها رابه کاربست.
پس چندان جای شگفتی نیست که بسیاری از فیلسوفان باستان مدافع سرسخت عدم دخالت در امور سیاسی بودند. مانند هراکلیتوس که ترجیح میداد با کودکانش بازی کند تا با سیاست؛ اپیکور که چیزی سراغ نداشت که به اندازه سیاست تیشه به ریشه شادکامی بزند و دیوژن که وقتی اسکندر به دیدارش رفت و از او پرسید فرمانروای جهان چه کاری میتواند برایت انجام دهد گفت: « بگذارید نور بر من بتابد.»