قدیمها همه فکر میکردند موفقیت حاصل معجونی از استعداد مادرزادی، شانس و زمانبندی درست است. حالا که علوم رفتاری حسابی پیشرفت کردهاند، این تصور هم دارد تغییر میکند. حالا میدانیم که بعضی رفتارهای خاص میتوانند به عملکرد بهتر منجر شوند. به عبارت دیگر، کسانی که این رفتارها را داشته باشند بیشتر احتمال دارد در کاری که میخواهند انجام بدهند موفق شوند. بیایید با ۳ تا از این رفتارها آشنا شویم.
۱. طرز فکر پیشرفتمحور
کرول دووک، از محققان دانشگاه استنفورد، چندین مطالعه درباره تأثیر طرز فکر انسانها بر عملکردشان انجام داده است. تحقیقات او نشان میدهد کسانی که اعتقاد دارند میتوانند مهارتهایشان را با تلاش و کوشش توسعه بدهند، بیشتر از کسانی که چنین اعتقادی ندارند موفق میشوند.
در طی دهههای متمادی، تحقیقات زیادی درباره عواملی که باعث میشوند بعضی افراد به سطوح خارقالعادهای از موفقیت برسند انجام شده است. اندرز اریکسون، از متخصصان علوم رفتاری، تصمیم گرفت نتایج این تحقیقات گسترده را تحلیل و بررسی کند. او کشف کرد که انسانهای موفق مدام و خستگیناپذیر در تلاشاند تواناییهای خودشان را بهبود ببخشند. این همان نتیجهای است که کرول دووک گرفته بود، یعنی این واقعیت که افراد موفق هیچوقت فریب شایستگیهای خودشان را نمیخورند و اعتقاد دارند مهارتها مثل ماهیچه هستند و باید مدام آنها را ورزش بدهند و ورزیدهتر کنند.
یکی از دلایلی که طرز فکر پیشرفتمحور باعث موفقیت میشود، این است که درک مغز از شکست را تغییر میدهد. ما معمولا شکست را قضاوتی درباره خودمان میدانیم و احساس میکنیم که شکست یعنی بهطور کلی موجود شکستخوردهای هستیم. اما کسانی که طرز فکر پیشرفتمحور دارند، شکست را مثل انتقادی میبینند که به آنها کمک میکند بفهمند چه چیزی را باید تغییر بدهند و چگونه باید خود را بهبود ببخشند.
۲. به تعویق انداختن پاداشها
اسم آزمایش مارشمالو به گوشتان خورده است؟ (مارشمالو نوع خوراکی نرم و شیرین شبیه پاستیل است.) والتر میشل در اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ میلادی این آزمایش را در دانشگاه استنفورد اجرا کرده است و از آزمایشهای کلاسیک علوم رفتاری محسوب میشود. در آزمایش مارشمالو، به بچههای کوچک یک مارشمالو نشان میدهند و به آنها میگویند اگر دلشان بخواهد میتوانند آن را همین الان بخورند، اما اگر کمی صبر کنند، میتوانند یک مارشمالوی دیگر هم جایزه بگیرند. بیشتر بچهها همان یک مارشمالو را میگیرند و میخورند، ولی بعضیها هم بر این وسوسه غلبه میکنند.
چند دهه بعد که این بچهها بزرگ شده بودند، والتر میشل زندگی آنها را دوباره بررسی کرد. او متوجه شد کسانی که توانسته بودند بر وسوسهشان غلبه کنند:
- در مدرسه بهتر عمل میکردند؛
- بعدها پول بیشتری به دست میآوردند؛
- سالمتر و خوشحالتر از کسانی بودند که در کودکی در برابر وسوسه آن یک مارشمالو طاقت نیاورده بودند.
تحقیقات بعدی هم نشان دادند که آمادگی برای به تعویق انداختن پاداش در صورت لزوم، از مهمترین ویژگیهایی است که میتواند موفقیت فرد در آینده را تضمین کند. کسانی که در مقابل پاداشهای فوری و لحظهای وا میدهند ممکن است با دست خودشان جلوی موفقیت خود در آینده را بگیرند چراکه آنها بهجای صبرکردن برای چیزهای ارزشمندتر، آنچه حالا در دسترس است، یعنی راهحل ساده را انتخاب میکنند و تسلیمِ لذت لحظهای میشوند.
بیشتر اهداف بزرگ به فداکاری، سختکوشی و صبر نیاز دارند. این یعنی باید چشمها را بدوزید به هدف نهایی و آن احساس نیاز به راحتی و آسایش را به تعویق بیندازید. این برای بچهها کار راحتی نیست، حتی برای بزرگترها هم راحت نیست. اما تحقیقات نشان میدهند که توانایی به تعویق انداختن پاداش، از صفات بارز انسانهای موفق است و در عین حال این توانایی چیزی است که هر کسی میتواند با تمرین در آن مهارت پیدا کند.
۳. استقامت ورزیدن در درازمدت
انبوهی از تحقیقات علمی میگویند که جربزه داشتن هم با موفقیت مرتبط است. در اصطلاح دانشمندان، جربزه داشتن یعنی استقامت ورزیدن وقتی که به دنبال یک هدف بلندمدت هستید، حتی اگر گاهی هم شکست بخورید. غلبه کردن مدام بر مشکلات، بدون منحرف شدن از مسیر یا تسلیم شدن، باعث میشود شانس بیشتری برای پیروزی در آخر کار داشته باشید.
همبستگی بین جربزه داشتن و عملکرد، اولین بار در سال ۱۸۹۲ معلوم شد، زمانی که سِر فرانسیس گالتون، دانشمند بریتانیایی، زندگی انسانهای موفق را بررسی کرد و متوجه شد که همه آنها توانایی و اشتیاقی برای کارهای سخت داشتند. از آن زمان، دانشمندان علوم رفتاری انبوهی از تحقیقات گسترده انجام دادهاند که نکات ظریفی به نظر گالتون اضافه میکنند. بعضی از آنها حتی ادعا میکنند جربزه داشتن بیشتر از آیکیو (IQ) یا استعداد ذاتی برای دستیابی به موفقیت اهمیت دارد.
کارهای بزرگ همیشه موانع بزرگ هم دارند. نیازی نیست دانشمندان با دلیل و مدرک به ما بگویند فائق آمدن بر این موانع راحت نیست. هرچه باشد، گسترهای از تحقیقات سرانجام همان چیزی را اثبات کردهاند که خود ما برای مدت زیادی بهطور شهودی از آن باخبر بودهایم؛ کسانی که خواستههایشان را بدون خستگی دنبال میکنند، برتری دارند به کسانی که هر وقت کارها سخت میشود جا میزنند.
شاید بتوان گفت مهمترین نتیجه این تحقیقات در واقع همین است که خستگیناپذیربودن ارثی نیست، بلکه میتوان آن را یاد گرفت، تمرین کرد و در آن ماهر شد. فقط باید تصمیم بگیریم و تلاش کنیم.