۳۹ فیلم که بهتر از منبع اقتباس‌شان هستند

۳۹ فیلم که بهتر از منبع اقتباس‌شان هستند

در دنیای هنر هفتم، فیلم‌های اقتباسی بسیاری از تمام مناظر، کتاب‌های مرجع‌شان را پشت سر گذاشته‌اند و در این مقاله، ۳۹ مورد از آن‌ها را معرفی می‌کنیم.

سینما از همان ابتدا که تصمیم به اقتباس داستان‌هایی روایت‌شده در مدیوم‌هایی خارج از خود، مانند کتاب، بازی‌های ویدیویی و کتاب‌های کمیک گرفت، همواره با این چالش رو به رو بود که آیا در انتهای پروسه‌ی ساخت یک فیلم، می‌تواند طرفداران منبع اصلی داستان را راضی کند یا تبدیل به فیلمی می‌شود که نه در دنیای روز مخاطبی دارد و نه طرفداران قدیمی آن داستان از تماشایش لذت می‌برند. موضوعی که شاید در ابتدای کار ساده به نظر می‌رسید اما این روزها با چنین حجم شگفت‌انگیزی از فیلم‌های ضعیف اقتباسی و پروژه‌هایی از این دست که بعضا حتی با هزینه‌های سرسام‌آور تولید می‌شوند و در نهایت در به دست آوردن بودجه‌شان از گیشه‌ها نیز شکست می‌خورند، اهمیت بیش از اندازه‌ی خود و پیچیدگی شدیدش را نمایان کرده است. دلیل این شکست‌های عجیب و غریب هم چیزی نیست جز آن که در اغلب مواقع، تهیه‌کننده‌ها و حتی فیلم‌سازان، با نگاهی سطحی به اثر، تصمیم به ساخت فیلم‌نامه‌ای بر اساس آن و بردنش بر پرده‌ی نقره‌ای می‌گیرند و بدون توجه به محدودیت‌ها و ویژگی‌های مثبت اضافه‌ای که نسبت به مدیوم اصلی در دسترس‌شان است، انتظار خلق یک شگفتی بزرگ را دارند؛ انتظاری که به سادگی با گذشتن چند هفته از آغاز اکران فیلم، بی‌معنی بودن خودش را به نمایش می‌گذارد.

با این حال، در این بین افرادی هم پیدا می‌شوند که در هنگام مواجهه با یک اثر داستانی، آن را به طور کامل و عمیق درک می‌کنند و سپس با نگاه کامل‌شان بر قوت‌ها و ضعف‌های هر دو مدیوم مبدا و مقصد، دست به آفرینش نسخه‌ی خودشان از داستانی می‌زنند که طرفداران زیادی دارد. اما جالب‌تر آن است که این آفرینش تازه، در برخی مواقع نه تنها به اندازه‌ی نسخه‌ی مرجع جذاب و ارزشمند می‌شود، بلکه در مواقعی نادرتر با کمی دقت متوجه می‌شویم که شاید فیلم نهایی، کیلومترها از نسخه‌ی مرجع خود جلوتر رفته و افق داستانی و محتوایی بلندتری را نسبت به کتاب، در برابر بیننده‌ی خود قرار داده است. فیلم‌هایی که سی و نه مورد از آن‌ها را در زیر معرفی می‌کنیم و با بررسی نکات به خصوص‌شان، سعی در فهم علت جلوتر بودن آن‌ها از کتاب‌های مرجع‌شان ر ا داریم. البته این را هم بگویم که دلیل شکل‌گیری این لیست تنها بر پایه‌ی فیلم‌هایی که از مدیوم کتاب اقتباس شده‌اند هم آن است که ما تقریبا اقتباس موفق از دنیای بازی‌های رایانه‌ای در سینما نداریم و کتاب‌های کمیک هم به سبب جنس داستان‌گویی کاملا متفاوت‌شان، در صورت نیاز باید در مقاله‌ای کاملا جداگانه از مدیوم‌های دیگر از این منظر به زیر ذره‌بین بروند. افزون بر این‌ها، فراموش نکنید که لیست پیش رو فارغ از هرگونه رتبه‌بندی و دقیقا بر اساس لیست مقاله‌ی مرجع شکل گرفته است.

(از این‌جا به بعد مقاله، بخش‌هایی از داستان برخی فیلم‌ها را اسپویل می‌کند)

روانی (Psycho)

کارگردان: آلفرد هیچکاک

نویسنده: جوزف استفانو

منبع اقتباس: «روانی» نوشته‌ی رابرت بلاک

«روانی» یا همان کلاسیک جذاب و دیوانه‌وار آلفرد هیچکاک، از همان دقایق آغازین خود، نگاه متفاوتش نسبت به این داستان را با شروع روایت قصه از طریق داستان ماریون کرین (جنت لی) به جای نورمن بِیتس (آنتونی پرکینز) آشکار می‌کند. فیلم با این روایت متفاوت، گام‌های داستان‌سرایی‌اش را به شکلی تازه نسبت به اثر مرجع برداشته و آرام‌آرام تبدیل به نسخه‌ای شنیدنی و تازه از آن ماجرا می‌شود. نسخه‌ای که مرگ کرین در آن تبدیل به یک سورپرایز ترسناک شده است و تعلیق در نقطه به نقطه‌‌اش موج می‌زند؛ بله، همان عناصر شگفت‌انگیزی را می‌گویم که ساخته‌ی هیچکاک را به یک کلاسیک فراموش‌ناشدنی تبدیل کرده‌اند. این‌ها را به علاوه عمیق‌تر و احساسی‌تر شدن شخصیت‌پردازی نورمن در فیلم هیچکاک نسبت به کتاب مرجع کنید، تا بفهمید چرا این ساخته تا به این اندازه بالاتر از اثر اصلی قرار گرفته است.

دکتر استرنج‌لاو (Dr. Strangelove)

کارگردان: استنلی کوبریک

نویسندگان: استنلی کوبریک، تری ساوترن و پیتر جرج

منبع اقتباس: «وضعیت قرمز» نوشته‌ی پیتر جرج

«دکتر استرنج‌لاو یا: چگونه آموختم دست از ترسیدن بردارم و به بمب عشق بورزم» (Dr. Strangelove or: How I Learned to Stop Worrying and Love the Bomb) تنها فیلم استنلی کوبریک بزرگ در این لیست نیست و وی در مکان‌های مختلفی از آن ظاهر می‌شود. علت آن هم چیزی نیست جز این که کوبریک همواره تمرکزش را بر خلق آثار هنری ممتاز معطوف می‌کرد و سینما را برای خلق چنین فیلم‌هایی، انتخاب کرد. در این موردِ به خصوص، او یک تریلر بی‌پرده در رابطه با جنگ اتمی را برداشت و از آن طنزی ساخت که تاثیری بیشتر از داستان اصلی بر جامعه می‌گذاشت.

فارغ‌التحصیل (The Graduate)

کارگردان: مایک نیکولز

نویسندگان: کالدر ویلینگهام و باک هنری

منبع اقتباس: «فارغ‌التحصیل» نوشته‌ی چارلز وب

با این که «فارغ‌التحصیل» خیلی از داستان روایت‌شده توسط رمان مرجع خود فاصله نمی‌گرفت، اما نقش‌آفرینی داستین هافمن در جایگاه شخصیت بنجامین برادوک و همچنین بازی ان بنکرافت در نقش گمراه‌کننده‌ی او یا همان خانم رابینسون، در همراهی با موسیقی متن دوست‌داشتنی فیلم، آن را تبدیل به نسخه‌ای صریح‌تر و جدی‌تر از داستان کرد که لیاقت آن برای تماشا شدن، بسیار زیاد بود.

پرتقال کوکی (A Clockwork Orange)

کارگردان: استنلی کوبریک

نویسنده: استنلی کوبریک

منبع اقتباس: «پرتقال کوکی» نوشته‌ی آنتونی برجس

این بار هم مانند مورد قبلی لیست، با فیلمی رو به رو هستیم که زیبایی‌شناختی یکتا و عمیق کوبریک، آن را تبدیل به نسخه‌ی تاثیرگذارتر کتاب مرجع خود کرده است. کوبریک در هنگام ساخت فیلم، به شکلی عاقلانه داستانش را با تطبیق بر نسخه‌ی آمریکایی کتاب جلو می‌برد و از آن برای خلق قصه‌اش استفاده می‌کرد. نسخه‌ای که پایان‌بندی ساده‌ی ورژن انگلستانی کتاب را دور می‌اندازد و الکس (مالکوم مک‌دال) را در جلوه‌ای تصویر می‌کند که رستگاری را پیدا کرده و زندگی‌اش از این رو به آن رو می‌شود؛ نمایی از نسخه‌ی تاریک‌تر کوبریک از یک داستان، که از قضا بیشتر هم با عقل جور در می‌آید.

پدرخوانده (The Godfather)

کارگردان: فرانسیس فورد کاپولا

نویسندگان: فرانسیس فورد کاپولا و ماریو پوزو

منبع اقتباس: «پدرخوانده» نوشته‌ی ماریو پوزو

«پدر خوانده» را می‌توان ساخته‌ای دانست که خلق شده تا در بسیاری موارد، بزرگ‌ترین فیلم تمام دوران‌ها باشد. دلیل آن هم چیزی نیست جز آن که فرانسیس فورد کاپولا، رمان ماریو پوزو را که به شکلی قطعی تنها اثری سرگرم‌کننده و جذاب بوده برمی‌دارد و آن‌قدر سطح داستان‌سرایی آن را در فیلمش ارتقا می‌دهد که در پایان، مخاطب به هنگام تماشای ساخته‌ی او، با یک سینمای هنری نفس‌گیر مواجه می‌شود. افزون بر این‌ها، به سبب بر تصویر بردن پیشینه‌ی پوزو از شخصیت دون کورلئونه (مارلون براندو) در قسمت دوم فیلم، این مجموعه‌ی سینمایی از داستان‌گویی منظم‌تری برخوردار شده و به سبب آن، باز هم به سطحی بالاتر از قبل، ارتقا یافته است.

آرواره‌ها (Jaws)

کارگردان: استیون اسپیلبرگ

نویسندگان: پیتر بنچلی و کارل گوتلیب

منبع اقتباس: «آرواره‌ها» نوشته‌ی پیتر بنچلی

در حالی که رمان «آرواره‌ها» بیشتر حکم یک تریلر استاندارد بدون موارد اضافه را داشت، ساخته‌ی اسپیلبرگ حجم بالایی از تمرکزش را به خشونت حاضر در داستان اختصاص داده بود. خشونتی که شاید حاضر شدن آن به این شکل در فیلم، نتیجه‌ی بودجه‌ی کم داده شده برای تولید اثر و یک کوسه‌ی کارخانه‌ای مکانیکی بود که حجم بالایی از اکشن‌های آن را بر عهده داشت! این را به علاوه‌ی کاراکترهای آماده‌ی خورده‌شدن فیلم که مخاطب به واسطه‌ی آن‌ها خطر آن کوسه و آرواره‌هایش را بیش از پیش احساس می‌کرد کنید، تا بفهمید چرا می‌گوییم که اثر سینمایی اسپیلبرگ نسبت به کتاب مرجعش، چیز بهتری است!

پرواز بر فراز آشیانه‌ی فاخته (One Flew Over the Cuckoo's Nest)

کارگردان: میلوش فورمن

نویسندگان: لورنس هاوبن و بو گلدمن

منبع اقتباس: «پرواز بر فراز آشیانه‌ی فاخته» نوشته‌ی کن کیسی

به واسطه‌ی اجرای فوق‌العاده‌ی جک نیکلسون در نقش مک‌مورفی، او تبدیل به یکی از شخصیت‌های ارزشمند و ماندگار تاریخ سینما شده است. فیلم، برخلاف رمان مرجعش که کاراکتر چیف (ویل سَمپسون) را در مرکز چشم‌انداز داستانی‌اش قرار داده بود و از وی به عنوان راوی اصلی داستان استفاده می‌کرد، بیشترِ تمرکزش را روی مک‌مورفی می‌گذارد و کشمکش اصلی داستان را بر پایه‌ی رو در رویی همه‌جانبه‌ی پرستار رچد (لوئیس فلچر) و او شکل می‌دهد. قرارگیری تمامی این موارد در کنار هم، فیلم را تبدیل به نسخه‌ای پویاتر و جذاب‌تر از داستان کرده که به مخاطب اجازه‌ی غرق شدن در دنیایش را می‌دهد.

پنجاه طیفِ گِرِی (Fifty Shades of Grey)

کارگردان: سم تیلور-جانسون

نویسنده: کلی مارسل

منبع اقتباس: «پنجاه طیفِ گِرِی» نوشته‌ی ای. ال. جیمز

بله، نام فیلم را درست خوانده‌اید. بدون شک، «پنجاه طیفِ گِرِی» نه فیلم لایق جایزه‌ای است که قرار باشد در محفل‌های سینمایی ستایش شود و نه ساخته‌ای است که ارزش گرفتن نمرات خوب از منتقدان را داشته باشد. با این حال، فیلم نسبت به کتاب مرجع خود که بیشتر حکم یک فن‌فیکشنِ خنده‌دار و بی‌معنی از سری Twilight را دارد که فقط اسمش را چیز دیگری گذاشته‌اند، روایتی لایق‌تر و جذاب‌تر را ارائه می‌کند. افزون بر این، به سبب زن بودن کارگردان فیلم، توجه بیشتر به سمت شخصیت مونث داستان معطوف شده که نتیجه را به چیزی بهتر از رمان اصلی، تبدیل کرده است.

بلید رانر (Blade Runner)

کارگردان: ریدلی اسکات

نویسندگان: همپتون فنچر و دیوید پیپلز

منبع اقتباس: «آیا اندرویدها خواب گوسفندِ الکتریکی می‌بینند» نوشته‌ی فیلیپ کی. دیک

«بلید رانر» ریدلی اسکات را بی‌شک باید یک برداشت آزاد از رمان مرجعش خطاب کرد که در مسیر و جنس داستان‌گویی علمی‌تخیلی خودش، تبدیل به یک کلاسیک تمام‌عیار شده است. فیلم به شکلی بهتر از کتاب، چشم‌اندازی تاریک از آینده‌ی انسانیت را تقدیم مخاطب می‌کند و با افزودن این ابهام به داستان که آیا دِکارد (هریسون فورد)، یک رِپلیکنت (دسته‌ای از اندرویدها در فیلم) است یا خیر، جذابیت و تازگی‌اش را بیش از پیش به رخ همگان می‌کشد.

کنار من بمان (Stand by Me)

کارگردان: راب رینر

نویسندگان: بروس ای. اوانز و رینولد گیدین

منبع افتباس: «بدن» نوشته‌ی استفن کینگ

«کنار من بمان»، یکی دیگر از اقتباس‌های موفق انجام‌شده از روی کتاب‌های استفن کینگ است که از  لحاظ محتوایی، تفاوت فاحشی با نسخه‌ی مرجع خود ندارد. اما به سبب تصویرسازی بهتر راب رینر از گذشته‌ی تلخ و شیرین دوران کودکی و مزاجِ تاریک داستان، فیلم تبدیل به یک کلاسیک دوست‌داشتنی شده و از منظر جذابیت، کتاب اصلی را هم پشت سر می‌گذارد.

عروس شاهزاده (The Princess Bride)

کارگردان: راب رینر

نویسنده: ویلیام گلدمن

منبع اقتباس: «عروس شاهزاده» نوشته‌ی ویلیام گلدمن

«عروس شاهزاده» نیز مانند «کنار من بمان»، یکی دیگر از اقتباس‌های سینمایی موفقی است که راب رینر، سکان اصلی هدایت آن‌ها را بر عهده دارد. فیلم، به عنوان یک کمدی‌رمانتیکِ فانتزی در تصویرسازی جادوگونه‌ای که حتی کتاب مرجع هم توانایی انجامش را نداشته، آن‌قدر عالی و لایق تحسین عمل می‌کند که هر بیننده‌ای برتری آن نسبت به اثر اصلی را درک خواهد کرد و این یعنی ساخت آن، به معنی واقعی کلمه فرصت خوبی برای گلدمن بوده تا کتابش را تبدیل به ساخته‌ای سینمایی کند.

جان‌سخت (Die Hard)

کارگردان: جان مت‌تیرنِن

نویسندگان: جب استوارت و استیون ای. دِسوزا

منبع اقتباس: «هیچ چیز برای همیشه باقی نمی‌ماند» نوشته‌ی رودریک ثورپ

برخلاف رمان مرجع که از منظر داستان‌گویی بیشتر به عنوان یک تریلر شناخته شده، «جان‌سخت» به طرز غیرقابل انکاری تنها و تنها در جلوه‌ی اکشن ظاهر می‌شود. با این حال، به آن سبب که فیلم از تمامی مناظر ساخته‌ای خوش‌ساخت و حساب‌شده به نظر می‌رسد، تبدیل به یک کلاسیک  ارزشمند در تاریخ سینما شده که تاثیری جدی بر فیلم‌های هم‌ژانر خود گذاشته است. این یعنی ساخته‌ی جان مت‌تیرنِن، در جایگاه خودش قدم‌های بسیار بلندتری نسبت به کتاب برداشته و نسبت به آن، در رده‌ی بهتری قرار گرفته است.

بدبختی (Misery)

کارگردان: راب رینر

نویسنده: ویلیام گلدمن

منبع اقتباس: «بدبختی» نوشته‌ی استفن کینگ

کارگردانی اثبات‌شده‌ی راب رینر در ساخت فیلم‌های اقتباسی و فیلم‌نامه‌ نویسی جذاب ویلیام گلدمن، این بار برای اقتباس قصه‌ی کتابی از کتاب‌های پادشاه داستان‌گویی ترسناک، باز هم نتیجه‌ی جذابی را پدید آورده است. فیلم که مانند کتاب روایت‌کننده‌ی داستان پل شلدن (نویسنده‌ای مشهور که داستانی دنباله‌دار با نام «بدبختی» را نوشته و در حال پایان‌بندی داستان خود است) و رویارویی‌اش با پرستار آنی را روایت می‌کند، به قدری زورگیری نفرت‌انگیز وی از پل را جدی‌تر کرده که در نهایت، مخاطب در اثر با یک رابطه‌ی دهشتناک و شکنجه‌هایی جسمی و روانی رو به رو می‌شود؛ تجربه‌ای تلخ‌تر نسبت به کتاب که از قضا فیلم را بزرگ‌تر از آن نیز کرده است.

سکوت بره‌ها (The Silence of the Lambs)

کارگردان: جاناتان دمه

نویسنده: تد تالی

منبع اقتباس: «سکوت بره‌ها» نوشته‌ی توماس هریس

شاید مهم‌ترین ویژگی ساخته‌ی جاناتان دمه نسبت به آن‌چه در کتابِ مرجعِ داستان رخ داده چیزی نیست جز آن که فیلم او، داستان‌ها و کاراکترهای فرعی قصه را حذف می‌کند و نسخه‌ی خلاصه و مفیدتری از آن را نشان مخاطب خویش می‌دهد. اما افزون بر این‌ها، یکی دیگر از چیزهایی که فیلم را به چنین دستاورد عظیمی تبدیل کرده، اجراهای شگفت‌انگیز جودی فاستر در نقش کِلِریس استارلینگ و سِر آنتونی هاپکینز در نقش هانیبال لکتر است که به سبب ارتباط شگفت‌انگیز ایجادشده مابین آن‌ها، اثر را تبدیل به ورژنی ارزشمندتر از کتاب می‌کند.

آخرین موهیکان (The Last of the Mohicans)

کارگردان: مایکل مَن

نویسندگان: مایکل مَن و کریستوفر کرو

منبع اقتباس: «آخرین موهیکان: روایتی از سال ۱۷۵۷» نوشته‌ی جیمز فنِمور کوپر

رمان نوشته‌شده توسط جیمز فنِمور کوپر، بدون شک در دنیای کتاب، حکم یک کلاسیک قرن هجدهمی ارزشمند را دارد. با این حال، این حقیقت را که کتاب برای مخاطب امروز به شدت سنگین و سخت به نظر می‌رسد نیز، نمی‌توان انکار کرد. چون قصه‌گویی اثر به شکلی بوده که داستان را شدیدا آرام به پیش می‌برد و پرشده از أنواع و اقسام اطلاعاتی است که برای اغلب مخاطبان جذابیتی ندارند. اما برخلاف کتاب، ساخته‌ی مایکل مان اثر باشکوهی است که با ساده‌سازی این دنیا، ورود مخاطب به آن و غرق شدن در دنیایش را تبدیل به چیزی آسان‌تر از قبل کرده و به انسان‌های بیشتری، فرصت لذت بردن از روایت آن را می‌دهد.

پارک ژوراسیک (Jurassic Park)

کارگردان: استیون اسپیلبرگ

نویسندگان: مایکل کرایتِن و دیوید کوئِپ

منبع اقتباس: «پارک ژوراسیک» نوشته‌ی مایکل کرایتِن

«پارک ژوراسیک»، فیلمی است که در زمان خودش از منظر تکنولوژی‌های سینمایی، آن‌چنان قدم رو به جلویی بود که حتی هنوز هم اثراتش بر پیکره‌ی سینما را می‌توان مشاهده کرد. بدون شک، رمان مرجع فیلم هرگز نمی‌توانست آن‌گونه که دایناسورهای تصویر‌شده توسط اسپیلبرگ ترس داستان را به رخ می‌کشیدند در انتقال حس هیجان و ترس موفق باشد. افزون بر این‌ها، باز هم مانند «آرواره‌ها» یا همان ساخته‌ی اقتباسی دیگر اسپیلبرگ، این‌جا هم هم‌ذات پنداری مخاطب با کاراکترهای داستان بسیار بیشتر از کتاب است و به همین سبب، بیننده برای زنده ماندن آن‌ها و دنبال کردن این داستان، ارزش بیشتری قائل می‌شود.

فارست گامپ (Forrest Gump)

کارگردان: رابرت زمکیس

نویسنده: اریک راث

منبع اقتباس: «فارست گامپ» نوشته‌ی وینستون گروم

مانند حجم بالایی از اقتباس‌های سینمایی موفق تاریخ سینما، «فارست گامپ» را می‌توان فیلمی خواند که خردمندانه بخش‌های اضافی داستان کتابش را حذف کرده و به جای آن‌ها، فقط قصه‌ی مرکزی را با توجه به پیام هدف، تحویل مخاطب خویش داده است. فیلم، آن‌قدر پیام‌محور و در عین حال زیبا ساخته شده که هم می‌توان از ثانیه به ثانیه‌اش لذت برد و هم دائما قصه‌گویی فلسفه‌مندش را فهمید و با آن همراه شد. چون حذف مواردی مانند سفر فارست به فضا که در کتاب اصلی دیده می‌شد، از فیلم اثری ساخت که در عین داشتن رخدادهایی غیرمنطقی، تماما باورپذیر به نظر می‌رسید و به همین سبب، در جذب مخاطبان بیشتر و شاید تاثیرگذاری‌های جدی‌تر، موفق بود.

رستگاری در شاوشنک (The Shawshank Redemption)

کارگردان: فرانک دارابونت

نویسنده: فرانک دارابونت

منبع اقتباس: «ریتا هی‌ورث و رستگاری در شاوشنک» نوشته‌ی استفن کینگ

«رستگاری در شاوشنک» یا همان ساخته‌ی سینمایی لایق احترام فرانک دارابونت را همواره با دو صفت بزرگ معرفی می‌کنند. اول آن که این فیلم موفق شده به یکی از آثار کینگ در کارنامه‌ی او رتبه‌ی شگفت‌انگیزی ندارد، آن‌چنان عمق و معنایی را ببخشد که شاید در بهترین فیلم‌ها نتوان مثل و مانندش را پیدا کرد. دوم هم این که ساخته‌ی او، بدون شک یکی از بزرگ‌ترین فیلم‌هایی است که در تاریخ سینما جلوه می‌کنند.

جومانجی (Jumanji)

کارگردان: جو جانستون

نویسندگان: گرگ تیلور، جاناتان هانزلی و جیم استرین

منبع اقتباس: «جومانجی» نوشته‌ی کریس ون آلزبورگ

 «جومانجی» بر پایه‌ی کتاب تصویری جذابی ساخته شده که بدون شک، کارش را در تصویرسازی آسان‌تر کرده است. با این حال، آن که فیلم برای شرح و بسط این کانسپت عجیب از هیچ تلاشی فروگذار نکرده و اتفاقا به نتایج ارزشمندی هم دست یافته، حقیقتی انکارناپذیر است که تجربه‌ی نهایی فیلم نسبت به کتاب مرجعش را یک پله بالاتر از آن قرار می‌دهد.

محرمانه لس آنجلس (L.A. Confidential)

کارگردان: کورتیس هَنسون

نویسندگان: برایان هِلگِلِند و کورتیس هَنسون

منبع اقتباس: «محرمانه لس آنجلس» نوشته‌ی جیمز الروی

بدون هیچ شک و شبهه‌ای باید گفت که رمان جیمز الروی، یک کلاسیک نئو نوآر و داستانی ارزشمند است. با این حال، فیلم به گونه‌ای تصویرسازی شده که در نهایت، مخاطب در حین تماشای آن با چیزی رو به رو می‌شود که هم حس و حال کلاسیک‌های ماندگار را دارد و هم برای مخاطب امروز، داستان‌گویی جذابی را مهیا کرده است. نتیجه هم چیزی نیست جز آن که فیلم مخاطبان بیشتر و به دنبال آن، تاثیرگذاری بیشتری را نسبت به کتاب یدک می‌کشد.

سربازان سفینه (Starship Troopers)

کارگردان: پاول وِرهووِن

نویسنده: ادوارد نوئیمایر

منبع اقتباس: «سربازان سفینه» نوشته‌ی رابرت ای. هاین‌لاین

برخلاف رمان مرجع داستان که بیشتر به خاطر ارتش‌های پیشرفته و بعضا بحث‌های فاشیستی خود شناخته می‌شود، ساخته‌ی پاول وِرهووِن در حقیقت حکم اثری طنز را دارد. فیلمی که با گذر زمان کم‌فهمی مخاطبان نسبت به آن کاهش یافت و بینندگان بیشتری را به خود جذب کرد. در حقیقت، این روزها تفاسیر طعنه‌آمیز اجتماعی فیلم، بیش از پیش جلوه‌ی منطقی و ارزشمند خود را آشکار کرده‌اند و مخاطب امروز، افق داستان‌گویی آن را بلندتر از منبع اقتباسش می‌داند.

جکی براون (Jackie Brown)

کارگردان: کوئنتین تارِنتینو

نویسنده: کوئنتین تارِنتینو

منبع اقتباس: «مشت بد» نوشته‌ی المور لنارد

اقتباس دوست‌داشتنی تارنتینو از رمان المور لنارد، نسخه‌ای به روزشده از داستان است که فیلم‌ساز، پروتاگونیست اصلی‌اش را از جکی بِرک به زنی سیاه‌پوست با نام جکی براون تغییر می‌دهد. آن‌چه که این قصه‌گویی پیشرو و تریلر را تبدیل به نسخه‌ی مخصوص کوئنتین تارنتینو کرده، استایل ویژه‌ی فیلم‌سازی او و امضایی است که تا ابد بر پای اثر می‌گذارد. امضایی که به طرزی پایان‌ناپذیر در تمام تاریخ سینما، بارها خودنمایی کرده است.

باشگاه مبارزه (Fight Club)

کارگردان: دیوید فینچر

نویسنده: جیم یواِیچلز

منبع اقتباس: «باشگاه مبارزه» نوشته‌ی چاک پالانیوک

اوج برتری فیلم فینچر نسبت به کتاب مرجعش برای خلق داستان، در پایان داستان رخ می‌دهد و به همین سبب، شرح علت این برتری پایان‌‌بندی فیلم را اسپویل می‌کند. در پایان فیلم، وقتی که تایلر و ماریا در برج و مقابل انفجارها ایستاده‌اند، برخلاف کتاب که مواد منفجره عمل نمی‌کنند و اتفاقی رخ نمی‌دهد، آن‌ها منفجر می‌شوند و چند آسمان‌خراش را نیز نابود می‌کنند. این، بدون شک یکی از اتفاقاتی است که در جلوه‌ی نهایی داستان‌گویی اثر تاثیر به سزایی داشته و در کنار تایلر دردنِ عمیق‌تر و معنادارترِ فیلم، آن را به رتبه‌ای بالاتر از کتاب مرجعش انتقال می‌دهد. تازه این را هم در نظر بگیرید که کتاب اصلی، از نقش‌آفرینی‌های معرکه‌ی ادوارد نورتون، برد پیت و هلنا بونام کارتر نیز بهره‌ای نبرده است.

مرثیه‌ای برای یک رویا (Requiem for a Dream)

کارگردان: دارن آرنوفسکی

نویسندگان: هوبرت سلبی جونیور و دارن آرنوفسکی

منبع اقتباس: «مرثیه‌ای برای یک رویا» نوشته‌ی هوبرت سلبی جونیور

مانند تمام ساخته‌های دارن آرنوفسکی، «مرثیه‌ای برای یک رویا» تصویرسازی‌های فراموش‌ناشدنی و خاصی را شامل می‌شود که تا مدت‌ها پس از تماشای اثر نیز، در ذهن مخاطب خویش باقی می‌مانند. اما این ساخته‌ی به خصوص، به سبب بی‌رحمی وحشیانه‌ای که دارد، حتی در میان کارنامه‌ی او نیز حکم اثری به خصوص را پیدا کرده است. در حالی که کتاب حکم اثری سرد و خشک و ناراحت‌کننده را دارد، ساخته‌ی او به گونه‌ای دل‌سردی و غم را تقدیم‌تان می‌کند که فقط در دنیای فیلم می‌توان مثل و مانندش را پیدا کرد؛ شاید هم فقط در دنیای فیلم‌های دارن آرنوفسکی.

ارباب حلقه‌ها (The Lord of the Rings)

کارگردان: پیتر جکسون

نویسندگان: پیتر جکسون، بری ام. آزبورن، فرَن والش و تیم سندرز

منبع اقتباس: «ارباب حلقه‌ها» نوشته‌ی جی. آر. آر. تالکین

سه‌گانه‌ی شگفت‌انگیز «ارباب حلقه‌ها» که توسط پیتر جکسون ساخته و پرداخته شده را بدون شک باید یکی از برترین اقتباس‌های تاریخ سینما دانست. ساخته‌ی او، در عین آن که به شکل زیبایی نوشته‌ی سخت و وزین تالکین را به چیزی ساده و صد البته خلاصه‌تر تبدیل کرده، داستان‌گویی جذابی دارد که هر فانتزی‌دوستی را شیفته‌ی خود خواهد کرد. چرا که او از برترین تکنیک‌های فیلم‌سازی و کارگردانی در عین توجه به محتوای اصلی داستان، آن‌قدر ایده‌آل بهره برده که در نهایت، مخاطب را با اثری عامه‌پسند که به طور همزمان لیاقت ستایش منتقدان را هم دارد، مواجه کرده است. سه‌گانه‌ای بی مثل و مانند که تاثیرات انکارناپذیرش بر پیکره‌ی هالیوود را به سادگی هر چه تمام‌تر، باید فراموش‌ناشدنی خطاب کرد. 

رودخانه‌ی مرموز (Mystic River)

کارگردان: کلینت ایستوود

نویسنده: برایان هلگلند

منبع اقتباس: «رودخانه‌ی مرموز» نوشته‌ی دنیس لاهِین

دنیس لاهِین را می‌توان داستان‌گوی خارق‌العاده‌ای خطاب کرد که نوشته‌هایش دائما مورد اقتباس قرار می‌گیرند. اما به طرز جالبی، او داستان‌گوی قصه‌هایی است که در جلوه‌ی تصویر، پتانسیل بیشتری برای رسیدن به ارزش حقیقی‌شان پیدا می‌کنند و «رودخانه‌ی مرموز»، بهترین مثال ممکن برای اثبات این ادعا به نظر می‌رسد. فیلم به سبب اجراهای قدرتمندش، سطحی دیگر از عمق و احساسات را به داستان کتاب اضافه می‌کند و خیلی سریع، تبدیل به ورژن جذاب‌تری از همان داستان می‌شود.

دفترچه یادداشت (The Notebook)

کارگردان: نیک کاساوِتیز

نویسنده: جرمی لوِن

منبع اقتباس: «دفترچه یادداشت» نوشته‌ی نیکولاس اسپارکز

به طور کلی، باید پذیرفت که تمامی کتاب‌ها و آثار سینمایی نیکولاس اسپارکز، مسیر یکسانی را در چگونگی قصه‌گویی‌شان دنبال می‌کنند. این یعنی اگر طرفدار داستان‌های عاشقانه، درام‌های گریه‌آور و فیلم‌های اخلاق‌محور و سنگین نیستید، به احتمال زیاد نمی‌توانید با هیچ‌یک از آثار او، ارتباط خاصی برقرار کنید. با این حال، «دفترچه یادداشت» به سبب بهره بردن از بازی‌های جذاب رایان گاسلینگ و ریچل مک‌آدامز، حتی افرادی خارج از طیف همیشگی طرفداران اسپارکز را نیز جذب خود خواهد کرد. نه، اشتباه نکرده‌اید. در این مورد به خصوص، برتری اثر نسبت به کتاب، به معنی واقعی کلمه فقط و فقط به خاطر حضور این دو نفر در فیلم، به وجود آمده است!

کازینو رویال (Casino Royale)

کارگردان: مارتین کمبل

نویسندگان: نیل پرویس، رابرت وِید و پاول هگِس

منبع اقتباس: «کازینو رویال» نوشته‌ی ایان فِلِمینگ

سری فیلم‌های جیمز باند، با تمام اوج و فرودهایی که تجربه کرده، در حد و اندازه‌ای بسیار بزرگ‌تر از نوشته‌های مرجعش یا همان رمان‌های ایان فِلِمینگ، در خلق تاثیرگذاری‌های پایدار و ماندگار موفق بوده است. باند، یک تصویر فراموش‌ناشدنی سینمایی است که از قضا در «کازینو رویال»، یکی از بهترین جلوه‌هایش را به نمایش می‌گذارد. چرا که در آن، اجرای جذاب دنیل کریگ و عوامل دیگر فیلم، چیزی را ساخته‌اند که از منظر احساسی صادقانه‌تر است و از منظر قصه‌گویی، کیفیت بالاتری را نسبت به نوشته‌های اصلی داستان، تقدیم مخاطب خویش می‌کند.

حیثیت (The Prestige)

کارگردان: کریستوفر نولان

نویسندگان: جاناتان نولان و کریستوفر نولان

منبع اقتباس: «حیثیت» نوشته‌ی کریستوفر پیریست

  • فیلم های کریستوفر نولان، از بدترین تا بهترین

«حیثیتِ» کریستوفر نولان، به سبب نگاه تاریک‌تر او به این داستان، گام‌های محکم‌ترش در داستان‌سرایی و همین‌طور لذت‌بخش‌تر و دوست‌داشتنی‌تر بودنش نسبت به کتاب مرجع، ارزشمندی بیشتری را نسبت به اثر اصلی یدک می‌کشد. افزون بر این‌ها، فیلم به سبب داستان‌گویی تصویری قدرتمندش، بیش از رمان کریستوفر پیریست، در گمراه کردن مخاطب و شگفت‌‌زده کردن او در هنگام رمزگشایی پایانیش از داستان، موفق شده است. هر چند که شاید بتوان همه‌ی این دلایل را هم کنار گذاشت و برای توجیه برتری اثر نسبت به کتاب مرجع، به همین بسنده کرد که این فیلم را کریستوفر نولان، کارگردانی کرده است.

فرزندان بشر (Children of Men)

کارگردان: آلفونسو کوآرون

نویسندگان: آلفونسو کوآرون، تیموتی جی. سکستون، دیوید آراتا، مارک فرگِس و هاوک آستبی

منبع اقتباس: «فرزندان بشر» نوشته‌ی پی. دی. جیمز

نسخه‌ی تصویرشده توسط آلفونسو کوآرون از داستان «فرزندان بشر»، بدون شک یکی از اقتباس‌هایی است که می‌توان آن‌ها را آزاد و به دور از تلاش برای حفظ تمام ویژگی‌های اثر مرجع خطاب کرد. با این حال، فیلم به طرز هوشمندانه‌ای در عین خلق تفاوت‌ها، ایده‌های بزرگ و ارزشمند رمان پی. دی. جیمز را نیز در زمان الگوبرداری از داستان آن حفظ کرده است. نتیجه‌ی مجموع این اقدامات هم چیزی نشده جز آن که فیلم، تبدیل به چیزی بزرگ‌تر از یک تریلر خوب می‌شود که زیرِ پوست لایه‌ی ظاهری داستان‌گویی آن نیز می‌توان دنیایی از مفاهیم عمیق را به شکلی عمیق‌تر از قبل، مشاهده کرد.

شیطان پرادا می‌پوشد (The Devil Wears Prada)

کارگردان: دیوید فرانکل

نویسنده: ایلین براش مکِنا

منبع اقتباس: «شیطان پرادا می‌پوشد» نوشته‌ی لارن وِیزبرگر

مریل استریپ، با اجرای قدرتمندش در نقش میراندا پیریستلی، نسخه‌ی سینمایی داستان را نه فقط یک قدم، بلکه گام‌ها جلوتر از اثر مرجع خویش قرار داده و بخش بزرگی از ارزشمندی فیلم را پدید آورده است. در کنار آن، فیلم‌نامه‌ی زیبای ایلین براش مکِنا هم با افزودن عمق و پیچیدگی مورد نیاز به کاراکترهای داستان، یکی دیگر از دلایلی است که به سبب وجود آن، اثر نهایی توانسته تا به این اندازه خواستنی به نظر برسد.

جایی برای پیرمردها نیست (No Country for Old Men)

کارگردانان: جوئل کوئن و ایتن کوئن

نویسندگان: جوئل کوئن و ایتن کوئن

منبع اقتباس: «جایی برای پیرمردها نیست» نوشته‌ی کورمک مک‌کارثی

کورمک مک‌کارثی، به عنوان نویسنده‌ای شناخته می‌شود که امضایش را می‌توان پای تمام آثارش مشاهده کرد و همواره، از سبک به خصوص خود پیروی می‌کند. با این حال، وقتی که قرار بر ساخت اقتباسی سینمایی از داستان او هم توسط جوئل کوئن و ایتن کوئن به وسط می‌آید، چیزی که در نهایت می‌بینید در بند به بند لحظاتش، در اصل می‌شود مهر کوئن‌ها را مشاهده کرد. در نتیجه، عجیب نیست اگر می‌بینیم فیلم نهایی هم ویژگی‌های خاص و جذاب داستان‌گویی مک‌کارثی را با خود به همراه دارد و هم عناصر زیبایی‌شناسانه‌ی کوئن‌ها را یدک می‌کشد. فیلمی که رک و پوست‌کنده‌تر از کتاب اصلی است، کمدی تاریکش را در حد و اندازه‌ای عجیب افزایش داده‌اند و به طرز دیوانه‌واری، مخاطب خویش را سرگرم می‌کند.

غبار ستاره (Stardust)

کارگردان: متیو وان

نویسندگان: جِین گلدمن و متیو وان

منبع اقتباس: «غبار ستاره» نوشته‌ی نیل گِیمِن

در عین آن که فیلم ساخته شده توسط متیو وان و کتاب مرجعش، طرح‌ها و نقشه‌های داستانی بعضا متفاوتی را دنبال می‌کنند، می‌توان آن‌ها را تقریبا یکسان نیز خطاب کرد. در حقیقت، به سبب روایت داستان‌گونه‌ی فیلم توسط ایان مک‌کلن، «غبار ستاره» تبدیل به اثری شده که می‌تواند حس و حال یک کتاب داستان را نیز القا می‌کند. هر آن‌چه که باشد، دقایق پرحادثه و صد البته فانتزی فیلم، از «غبار ستاره» چیزی ساخته که مخاطب با کشاندن خود روی صندلی سینما و رسیدن به لبه‌های آن، تماشایش خواهد کرد.

خون به پا خواهد شد (There Will Be Blood)

کارگردان: پُل توماس اندرسِن

نویسنده: پُل توماس اندرسِن

منبع اقتباس: «نفت!» نوشته‌ی آپتون سینکلِر

راستش را بخواهید، «خون به پا خواهد شد» را نمی‌توان به شکلی دقیق، اقتباسی سینمایی از رمان «نفت!»، نوشته‌ی آپتون سینکلر خطاب کرد. چرا که پُل توماس اندرسِن، به شکل برجسته و جذابی، تنها صد و پنجاه صفحه‌ی آغازین این کتاب را برای خلق فیلم سینمایی خود انتخاب کرده و مابقی نوشته‌های سینکلر را به حال خود گذاشته است. با این حال، فیلم در گرفتن تم‌های داستانی و طنز تیره و تاریک رمان مشکلی نداشته و با افزون آن‌ها به چشم‌انداز سینمایی اندرسِن، چیزی را تحویل مخاطب داده که حقیقتا هنرمندانه و صد البته احساس‌برانگیز به نظر می‌رسد.

دختری با خالکوبی اژدها (The Girl with the Dragon Tattoo)

کارگردان: نیلز آردِن اُپلِو

نویسندگان: نیکولای آرسِل و راسموس هایستربرگ

منبع اقتباس: «دختری با خالکوبی اژدها» نوشته‌ی استیگ لارسِن

 نوشته‌های استیگ لارسن، در عین تمام ارزشمندی‌هایی که با خود به همراه دارند، دائما پر شده از تفاسیر روزنامه‌نگارانه‌ای هستند که نسبت به داستان اصلی اثر، بی‌ربط به نظر می‌رسند. چیزی که با توجه به حرفه‌ی قبلی نویسنده، منطقی به نظر می‌رسد. اما خوش‌بختانه، فیلم تمامی این چیزهای خارج از داستان را دور ریخته و تمام تمرکزش را روی بزرگ‌ترین آفریده‌ی لارسن یعنی لیزبِت سَلَندر (با بازی نومی ریپِیس) می‌گذارد. نتیجه هم این شده که نسبت به اثر اصلی جذاب‌تر، خلاصه و مفیدتر و دوست‌داشتنی‌تر شده است. (البته اقتباس آمریکایی انجام‌شده از این داستان در سال ۲۰۱۱ نیز بدون شک در جایگاهی بهتر از کتاب اصلی قرار می‌گیرد اما هرگز به اندازه‌ی این فیلم، جذاب و ارزشمند محسوب نمی‌شود.)

ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی (Cloudy with a Chance of Meatballs)

کارگردانان: فیل لرد و کریستوفر میلر

نویسندگان: فیل لرد و کریستوفر میلر

منبع اقتباس: «ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی» نوشته‌ی جودی بَرِت

نسخه‌ی سینمایی «ابری با احتمال بارش کوفته قلقلی»، بیش از آن که یک اقتباس سینمایی باشد، برداشتی به خصوص از داستانی برای کودکان است که رابطه‌اش با اثر نهایی، کم‌رنگ و نه چندان جدی به نظر می‌رسد. چون فیلم تقریبا فقط ایده‌ی بارش غذاها از آسمان را برداشته و نسخه‌ی محکم‌تر و حساب‌شده‌تری از آن را تقدیم مخاطب خویش می‌کند. فیلمی که از این موضوع، تم داستانی معناداری را بیرون می‌کشد و در نگاه خیلی‌ها، تبدیل به یک انیمیشن سینمایی ارزشمند می‌شود.

آقای فاکس شگفت‌انگیز (Fantastic Mr. Fox)

کارگردانان: وِس اندرسون

نویسندگان: وِس اندرسون و نوآه بَومبَک

منبع اقتباس: «آقای فاکس شگفت‌انگیز» نوشته‌ی رولد دال

وِس اندرسون، هر چه که باشد انتخابی قابل پیش‌بینی برای اقتباس از رمانی کودکانه نیست و نوآه بَومبَک از او هم بی‌علاقه‌تر به کودکان احساس می‌شود. اما این‌ها دقیقا همان چیزهایی هستند که نسخه‌ی سینمایی آن‌ها از «آقای فاکس شگفت‌انگیز» را تبدیل به چیزی تا این اندازه لایق ستایش کرده‌اند. چون فیلم آن‌ها، بدون خراب کردن ویژگی‌های جذاب داستان، هنوز هم بدون هیچ مشکلی کودکان را جذب می‌کند و محصولی کاملا مخصوص آن‌ها حساب می‌شود. در عین این که اگر بزرگ‌سال هم باشید، شیرینی داستان‌گویی زیبای آن را احساس خواهید کرد.

رانندگی (Drive)

کارگردان: نیکولاس وایندینگ ریفن

نویسنده: حسین امینی

منبع اقتباس: «رانندگی» نوشته‌ی جیمز سَلیس

نسخه‌ی سینمایی «رانندگی» دقیقا مانند رمان آن، بیش از هر چیز با استایل خاص قصه‌گویی‌ خودش شناخته می‌شود. فیلمی که واقعا با کتاب مرجع خود فاصله‌ی خاصی در محتوا ندارد و مانند آن جذاب به نظر می‌رسد. تنها نکته، آن است که داستان به گونه‌ای روایت شده که تجربه‌ی آن بر پرده‌ی نقره‌ای، به مراتب خواستنی‌تر از دنبال کردنش در لا به لای صفحات کتاب به نظر می‌رسد و کارگردانی دوست‌داشتنی نیکولاس وایندینگ ریفن نیز، این خواستنی‌تر بودن به نقطه‌ی اوج خود می‌رساند.

درخشش (The Shining)

کارگردان: استنلی کوبریک

نویسندگان: استنلی کوبریک و دایان جانسون

منبع اقتباس: «درخشش» نوشته‌ی استفن کینگ

همه می‌دانند که کوبریک، همواره این را می‌خواسته که در تمامی ژانرها، فیلمی بسازد که برای همیشه در میان آثار سینمایی آن ژانر، جلوه‌ی ماندگارش را باقی بگذارد. چیزی که از فردی با این عظمت و توانایی، اصلا بعید نبوده و همین حالا هم از منظر حجم بالایی از بزرگان سینما، به شکلی تمام و کمال اتفاق افتاده است. هر آن‌چه که هست، می‌گویند او مدام در حال خواندن کتاب‌های ترسناک گوناگون بوده تا چیزی درخور وقت‌گذاری و ساخت را پیدا کند و یک بار که داخل اتاق در حال مطالعه‌ی «درخشش» وقتش را صرف می‌کرده با فریاد می‌گوید که من باید فیلم این داستان را بسازم. بدون شک، ما نمی‌دانیم کوبریک در آن لحظه چه چیزی در اثر کینگ دیده که تا به این اندازه برای ساخت فیلمی بر اساس آن شگفت‌زده شده است. اما برخلاف آن، این را خوب می‌دانیم که فیلم نهایی به قدری عمیق‌تر و باعظمت‌تر از کتاب اصلی قصه‌گویی کرده که کتاب کینگ در برابرش نهایتا حکم یک قصه‌ی خوب را دارد. راستش را بخواهید، این اصلا چیز ساده‌ای نیست که کتاب نویسنده‌ی محترم و بزرگی مثل استفن کینگ را برای اقتباس انتخاب کنید و نتیجه‌ی کارتان نه تنها پایین‌تر از آن نباشد، بلکه تقریبا از تمامی مناظر آن را فرسنگ‌ها عقب‌تر از خود رها کند؛ چیزی که دقیقا برای اقتباس کوبریک از داستانِ کینگ، اتفاق افتاده است. با همه‌ی این‌ها، اگر بخواهیم از بخش‌بخش بزرگی اثر کوبریک چه در تاریخ سینما و چه در برابر نوشته‌های کینگ صحبت کنیم، احتمالا به مقاله‌ای در همین حد و اندازه فقط برای انجام این کار نیاز خواهیم داشت. اما همین بس که به قول یک دوست، اگر «درخششِ» کینگ در رابطه با هتلی ترسناک و جن‌زده داستان می‌گفت، «درخششِ» کوبریک تصویرگر جنایت‌های بزرگ تاریخ بشریت در قالبی تاثیرگذار، سمبلیک و صد البته تکرارناشدنی بود.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
4 + 15 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.