در یادداشت زیر میخواهیم به ۲۰ فیلم متفاوت، مهجور و کمتر دیده شده در سینمای ایران بپردازیم. فیلمهایی که در سایه زرق برق فیلمهای تجاری گم شده و کمتر مخاطبی شاید این آثار را دیده باشد. با معرفی این فیلمها همراه میدونی باشید.
در سالهای اخیر که سینمای ایران از فرط میانمایگی به آثار سطحی و مبتذل روی آورده و کمتر شاهد فیلمهای شاخص و ارزشمندی بودهایم، تماشای فیلمِ ایرانیِ خوب، غنیمت است و نایاب. طبیعتا زمانیکه فرهنگ با همگانی شدن و عقب ماندگی همراه باشد، نتیجتا تنزل سلیقه توده را همراه خواهد داشت و در مقابل هنر سطحی دنبال و دیده میشود.
مخاطبان اینگونه آثار، همواره مصرفکننده باقی خواهند ماند. حتی زیبایی شناسی نیز در این شرایط جز دفاع از هنر نازل تودهها و تبدیل کردن فرهنگ مردم به ابتذال کار دیگری نمیکند. اکنون اما، وضعمان بی شباهت با فیلم مغولهای کیمیاوی نیست که در برهوت کوبه بر دری لکنته میکوفتند که هیچ را از هیچ جدا کرده بود و حیران و ترسان میگفتند : سینما چیست؟
نهتنها هنر بلکه دیگر زمینهها نیز از این میانمایگی آفت خوردند. مردمیکه متوسطاند، نمیدانند چه میخواهند چه میبینند چه مییابند و در آگاهیای کاذب غوطه ورند. با این اوصاف سعی کردیم نور فانوس را به قسمت تاریک اقیانوس بیاندازیم و فیلمهایی که در این وانفسای سینمای ایران کمتر توجه دیدهاند و از سویی قابلتوجه هستند بهشان بپردازیم.
۲۰- فیلم نیاز
کارگردان: علیرضا داودنژاد
سال ساخت: ۱۳۷۰
بازیگران: علی سوری، ترحم فتحی، محمدرضا داوودنژاد و شهره لرستانی
نیاز نقطه آغاز روندی در فیلمسازی داوودنژاد است که در آن سینما به واقعیت نزدیک میشود. نقطه عطفی تکرار نشدنی در کارنامه داودنژاد که رابطه و تقابل دو نوجوان را برای بهدست آوردن کار در یک چاپخانه بهگونهای تأثیرگذار ترسیم میکند. آنچه از ورای تلخی این رئالیسم اجتماعی قابل ردیابی است چیدمان شرایطی است که آدمها را مقابل هم قرار میدهد.
نوجوانی پس از مرگ پدر تصمیم میگیرد سرپرستی خانوادهاش را به عهده بگیرد. به همین منظور در چاپخانهای مشغول به کار میشود. در آنجا رقیبی دارد که کشمکشهایش با او زمینهی بلوغ فکری و روحیاش را فراهم میآورد. نیاز، فیلمیساده و تلخ است که رویکرد اجتماعی و دینی آن تکان دهنده و بینظیر است. آنچه فیلم را به اثری شاخص در سینمای ایران تبدیل کرده جدا از نگاه شریف داودنژاد، ساختار و نوع کار کارگردان روی فیلمنامه است. نوع کارگردانی، میزانسنها، استفاده خوب از صدا، موتیفهای تکرارشونده و.. نیاز را تبدیل به فیلمیجذاب کرده است.
۱۹- فیلم نیمرخها
کارگردان: ایرج کریمی
سال ساخت: ۱۳۹۳
بازیگران: بابک حمیدیان، هومن سیدی، سحر دولتشاهی و رویا نونهالی
مرحوم ایرج کریمی نویسنده و کارگردانی بودکه قدر کلمات را میدانست و نیم رخها را شبیه به هایکو و شعری زیبا ساخته است. نیمرخها با طراحی صحنه مینیمال و شخصیتهای اندک به مضامین بزرگی چون عشق، مرگ و زندگی میپردازد و در این راستا موفق شده مهمترین دغدغههای انسان را در واپسین لحظات زندگیش به نمایش بگذارد.
ملودرامی مدرن و عاشقانه که روایتگر زندگی زوج جوانی است که مرد بهدلیل بیماری سرطان روزهای آخر عمر خود را سپری کند و در ادامه آن رقابتی بین مادر و همسر این مرد جوان رخ میدهد. تلاشهای مادر برای بهبود بیماری اثر ندارد و مهران هرچه بیشتر به مرگ نزدیک میشود، مرگ را آسانتر میپذیرد و وضعیت زندگی خود را مانند یخفروش نیشابور در شعر سنایی میداند و ژاله را متقاعد میکند که پس از مرگ او نیز به زندگی خود بهویژه از نظر عاطفی ادامه دهد.
نیمرخها درواقع حدیث نفسی از زندگیِ خودِ ایرج کریمی است که منتقدی با سواد و شناخته شده بود و بعد از ساختن نیمرخها بر اثر سرطان فوت کرد. نیمرخها در فرم به چالشهای درونی و کشمکش های بین سه شخصیت مادر پسر و همسر می پردازد. نیمرخها روایت عشق و زندگی است. روایت دوستیهای خالصانه، حب و بغضها، انتقام و نفرت و جایگزینی خیر با شر.
۱۸- فیلم زغال
کارگردان: اسماعیل منصف
سال ساخت: ۱۳۹۸
بازیگران: هادی افتخارزاده، ژیلاشاهی و فرید ادهمی
داستان فیلم زغال در آذربایجان شکل میگیرد و درباره پسری است که بهدلیل علاقهمندی به دختری که دوستش دارد، مجبور به دزدی میشود، اما در ادامه این مسیر پدر برای حفظ آبرو و به ثمر نشاندن زندگی پسرش دست به طغیانگری میزند. این خلاصه داستانی از فیلم زغال به کارگردانی اسماعیل منصف است که نشاندهنده حال و هوا و فضای فیلم است.
قصه پدری تکیده و مستمند که زیر بار اندوهی که زندگی پیش روی او میگذارد در حال لهشدن است. شاید از ظاهر این خط داستانی کوتاه نکته دندانگیری جلبتوجه نکند، اما در باطن و از هر حیث زغال فیلم متفاوتی از کار درآمده است.
در فیلم زغال ما با کاراکتری مواجه هستیم که ضد قهرمان، اما دوستداشتنی است. یعنی ما دلمان برای شخصیت اصلی فیلم یعنی غیرت میسوزد و با او همراه میشویم. فیلم در دل تصاویری سرد و غمبار و شاعرانه در یک روستای مرزی ترکنشین، ما را به یاد آثار نوری بیلگه جیلان میاندازد. زغال در نشان دادن رابطه پدرپسری قدم بر میدارد که پدر میکوشد بار گران رنجی را که خود تحمل کرده است، از شانه پسرش بردارد و او را از جبر محیط زادگاهشان برهاند و تقدیر او را تغییر دهد. اما درنهایت پسر به همان سرنوشت محتوم پدر دچار میشود و جای او را میگیرد و دور باطلی که خانواده را گرفتار کرده است، تکرار میشود و بیپایان به نظر میرسد.
۱۷- فیلم ائو (خانه)
کارگردان: اصغر یوسفینژاد
سال ساخت: ۱۳۹۵
بازیگران: حدیثه حیرت و رامین ریاضی
ماجرای این فیلم حول یک وصیتنامه میچرخد. مردی از دنیا رفته و همه دور جسد او جمع شدهاند اما این جسد از چشم تماشاگر دور نگه داشته میشود. متوفی وصیت کرده که بعد از مرگ، جسد او را در اختیار دانشکده پزشکی برای استفاده علمیقرار دهند اما دخترش شدیداً مخالف است.
فیلم ائو- خانه در حادثه و اتفاق، مخاطب را با کاراکترها و ماجرای داستانش همراه میکند؛ با این تمهید، در همان آغاز، کنجکاوی و تعلیق معماگونهای شکل میگیرد که اصل ماجرا چیست؟ این دعوا و شلوغی و رفتوآمد آدمها و اضافه شدن کاراکترهای جدید به چه منظور است؟ فیلم ائو با استفاده از بازیگران بومی و ناشناس که همه آنها آذری زبان هستند موضوع بومی گرایی را به خوبی به کار میگیرد.
اصغر یوسفینژاد در مقام نویسنده و کارگردان ائو - خانه، بلافاصله مخاطب را وارد کشمکشی پرهیاهو میکند. کشمکشی که به محض رسیدن سایه (محدثه حیرت) آغاز میشود و تا پایان فیلم تداوم مییابد و با پایانی غیر قابل پیشبینی مخاطب را شگفت زده میکند. با این همه ائو فیلمی است که بیش از محتوا، فرمش در ذهن میماند. فرمیکه در شروع و در ادامه شامل چند پلانسکانس بلند و با ریتمینسبتا تند میشود که ضمن تداوم حس صحنهها، به مخاطب این امکان را میدهد تا از نزدیک، کنشها و واکنشهای شخصیتهای فیلم را دنبال کند.
۱۶- فیلم کله سرخ
کارگردان: کریم لک زاده
سال ساخت: ۱۳۹۴
بازیگران: بهزاد دورانی، علی باقری سونیا سنجری
فرهاد پس از سالها به زادگاهش، روستایی کوهستانی برمیگردد، وقتی قتلی پیش چشمش رخ میدهد، در جستوجوی حقیقت پا در جنگلی میگذارد که کسانی در انتظار او هستند.
کله سرخ نمایانگر سینمای نوینی در آثار ایرانی کلیشه ایست. فیلم از شهر دور افتاده و نسبتی با فیلم های آپارتمانی ندارد و به دامان طبیعت پناه می برد اما در دل طبیعت هم بهدنبال نشان دادن زیبایی شناسی مصنوعی و تصاویر فریبنده نیست. فیلمساز در این فضا بهدنبال نشان دادن سیر مکاشفه درونی کاراکتر اصلی است.
در این مسیر کارگردان دو شخصیت مرده و زنده را همراه کرده و درنهایت آنها را به جهان دیگر میفرستد. همراهی مرده و زنده، غریبه بودن در زادبوم خود و خون و وراثت از دغدغههایی است که کریم لک زاده بهعنوان کارگردان اثر بدان می پردازد.
کله سرخ یک فیلم رادیکال است و سعی دارد مینیمال و عاری از جذابیتهای اولیه پیش برود و قرار است پایش را از روابط علی و معلولی فراتر بگذارد. شخصیت ها لهجه ندارند و کار در یک سرزمین مجازی و فضایی اگزوتیک پیش میرود و در این فیلم بیگانه در شهر در زادگاه خودش غریبه و جدا افتاده است.
۱۵- فیلم پرویز
کارگردان: مجید برزگر
سال ساخت: ۱۳۹۱
بازیگران: لِوون هفتوان و محمود بهروزیان
مردی پنجاه ساله با ظاهری فربه و با آرامشی مثالزدنی پا به صحنه میگذارد و در جهان شلوغ و سریع تهران به آرامیگام برمیدارد. آنقدر آهسته که حتی زمان هم از او جا میماند. به خلائی از زمان میرسد و تا پنجاهسالگی در این سیاهچاله زندگی میکند. به تقویم زمینی پنجاهساله، اما درونش کودکی ست که هر لحظه به شیطنت میپردازد.
پرویز (با بازی مرحوم لوون هفتوان) داستان مرد مجرد پنجاه ساله ایست که همیشه با پدرش در شهرک آتی ساز تهران آرام زندگی کرده و تحت سلطه او بوده است. وقتی پدر پرویز، که تصمیم به ازدواج گرفته از او میخواهد خانه را ترک کند، پرویز ناگهان خود را در جهانی جدید و بیگانه می یابد.
او تصمیم میگیرد به پدر و اهالی شهرک نشان دهد که نمی توانند به این آسانی او را از زندگی شان حذف کنند. مردی بی آزار که زندگی اش را محدود به یک شهرک کرده، مثل بچهها سیگار کشیدنش را از پدرش پنهان میکند و صدای نفس کشیدنهای سنگین اش، حکایت از روحی خسته و عقدههای فرو خوردهای دارد که او را از درون تهی کردهاند.
کاراکتر پرویز با ظرافت هرچه تمامتر ساخته شده و از نظر شخصیتی، پرداخت کاملی دارد و برگ برنده فیلم است. توجه فیلمساز به کوچکترین جزئیات، فوقالعاده است و در سینمای ایران، به ندرت مانند آن یافت میشود. جزئیات کوچکی مانند لباسی که میپوشد، نحوه آب خوردن پرویز، نشستن او، غذایی که میخورد و جایی که مینشیند، همه پرداخته ذهن هوشیار و خلاق کارگردان فیلم هستند.
۱۴- فیلم یک اتفاق ساده
کارگردان: سهراب شهید ثالث
سال ساخت: ۱۳۵۲
بازیگران: محمد زمانی، آنه محمد تاریخی و حبیب اله سفریان
پیشتر از اینکه بلاتار بگوید که فیلم، داستان نیست و هرگز داستان جدیدی نداشتهایم. سهراب شهیدثالث در فیلمهایش مثل طبیعت بی جان و یک اتفاق ساده، اثبات کرد که فیلم، داستان نیست. داستانی که ابتدا و انتها داشته باشد مهم نیست بلکه سیر و روند زندگی مهم است.
گاهی اصلا ممکن است هیچ اتفاقی نیافتد و کنش و اکتی نداشته باشیم. فیلم یک اتفاق ساده نیز سردمدار این اتفاق است. فیلمی که از همه چیز به عمد کم میگذارد و از داستان گویی امتناع میکند. این فیلم اولین اثر بلند سینمائی سهراب شهید ثالث است که در بندر ترکمن ساخته شده و اتمسفر ساکن، رکود و بافت قدیمی و کلاسیکش، نوعی معماری روسی را یادآوری میکند و این مسئله درکنار نوع نگرش و پرداخت موضوعی و شخصیت پردازی اثر، میزانسن فکری شهید ثالث را به چخوف، نویسندهی محبوبش نزدیکتر میکند.
داستان فیلم درباره کودک فقیر و کاریزماتیکی به نام مَمَد است که با مادر پیر و پدر ماهیگیرش که به شکل قاچاق و غیر قانونی کار میکند، در خانهای محقر زندگی میکنند. فیلم یک اتفاق ساده گوئی از اواسط داستان شروع میشود و در پایان نیز همچنان ادامه دارد. فیلم یک اتفاق ساده قصه پسر بچه ایست که نمی داند چرا و چگونه در این دنیای سرد و بی مهر سر در آورده است.
زندگی او محدود به انجام یک سری کارهای تکراری است و با وجودی که همواره سگ دو میزند، باز بیشتر اوقات از قافله عقب می ماند. او هرچه به اطراف خود نگاه میکند ایراد می بیند. مَمَد شاگرد تنبلی نیست. اگر به سئوالات معلم و بازرس جواب نمی دهد میخواهد از این طریق اعتراضش به نظام آموزشی را نشان دهد.
۱۳- فیلم سرب
کارگردان: مسعود کیمیایی
سال ساخت: ۱۳۶۷
بازیگران: هادی اسلامی، جلال مقدم، فریماه فرجامی، امین تارخ، جمشید مشایخی و فتحعلی اویسی
سرب داستان یک زوج جوان یهودی ایرانی را در اواخر دههی بیست خورشیدی روایت میکند که بهدنبال مهاجرت هستند اما پس از مواجهه با مخالفت سازمان یهودی هاگانا و کشته شدن عمویشان بهدست آنها، مجبور به فرار شده و درگیر ماجراهای پس از آن میشوند.
این فیلم یکی از مهمترین آثار سینمای ایران است که کاملا با استانداردهای سینمای کلاسیک نوآر منطبق بوده و با داشتن دغدغهها و مفاهیم ایرانی ادای دین کاملی به آن نوع سینما دارد. فیلم سرب از آن دسته فیلمهای کیمیایی است که تماشایش تجربهای متفاوت است. با دیدن این فیلم با مفاهیمی همچون رفاقت و برادری، سیاست، حرکت فردی در جامعهای عدالتکش، خلق فضای گنگستری، تعقیب و گریز، خشونت شهری، ادای دین به سینما، تنهایی و انزوا، ناکامیدر عشق، شخصیتپردازی بوگارتی مرد اول فیلم و… روبهرو خواهید شد.
۱۲- فیلم مرگ کسبوکار من است
کارگردان: امیر ثقفی
سال ساخت: ۱۳۸۹
بازیگران: پژمان بازغی، امیر آقایی و کامران تفتی
ثقفی در اولین فیلم خود راهی متفاوت با دیگر آثار ایرانی پیش میگیرد. او با ارادت به آثار سینماگران بلوک شرق نظیر تارکوفسکی، بلاتار، زویاگنتسیف و غیره سعی در انتقال مفاهیم خود با فرمی متمایز دارد.
مرگ کسبوکار من است داستان سه جوان فقیر روستایی است که برای امرار معاش از دکلهای فشار قوی برق دزدی میکنند، تا اینکه یکی از آنها به نام یوسف روی دکل کشته میشود. این خلاصه داستان نوید یک داستان پر از کشمکش میدهد و ایده بسیار نو و بکری است.
فیلم تا انتها سه ماجرا را بهطور موازی نشان میدهد وسه لایه در خود دارد. لایه اول سفر «جان» است با کاراکتر «عطا»، لایه دوم سفر تَن با کاراکتر «شکری» و لایه سوم، سفر با کاراکتر «ننه عباس» است. فرار عطا با دختر خردسالش، ماجرای انتقال شکری به نا کجا آباد(احتمالا پاسگاهی در مرکز) و ماجرای پیرزنی که منتظر بازگشت پسرش عباس به هر دری میزند. تا انتها در مسیر این سه روایت اتفاق چندانی نمیافتد بجز اینکه سرما آنها را به سوی هلاکت میبرد.
عطا که بصورتی نامرئی به ماجرای پاپوشی که برای او دوختهاند اشاره میکند با دختر خردسالش برخورد تندی دارد، اما هرچه که در کولاک و سرما بیشتر گرفتار میشود گویی رابطه نزدیک تری با دخترش پیدا میکند. ثقفی در مرگ کسب و کارمن است ارادت خود به بلاتار را در سکانسی که همه در صف غذا هستند نشان میدهد، سکانسی که اشاره مستقیم به فیلم کوتاه پرولوگ اثر بلاتار دارد. درنهایت این فیلم که در شرایط سختی تولیده شده است با مضمونی برجسته و با تصاویری چشم نواز و با موسیقی تأثیرگذار از کارن همایونفر، اثری تماشایی است.
۱۱- فیلم طلای سرخ
کارگردان: جعفر پناهی
سال ساخت: ۱۳۸۱
بازیگران: حسین عمادالدین، کامیار شیسی و آزیتا رایجی
بیشتر سینما دوستان جعفر پناهی را با فیلم بادکنک سفید می شناسند. بعد از بادکنک سفید جعفر پناهی با فیلمنامهای از عباس کیارستمی طلای سرخ را ساخت. جعفر پناهی، فیلمسازی است که نگاهی انتقادی به شرایط اجتماعی جامعه دارد و فیلمهایش تصویری از این شرایط است اما تصویری واقع گرایانه از جامعه ایران.
طلای سرخ با یک فلشبک آغاز میشود که در نمایی از داخل یک جواهر فروشی در صبح زود شاهد سرقت مسلحانه یک نفر هستیم ولی باتوجهبه نوع برخوردها شاید متوجه میشویم که هدف تنها سرقت نبوده و شاید این اولین تجربه دزدی چنین فردی باشد. کل فیلم درباره فردی است به نام حسین که مدتی در جبهه جنگ بوده و از بیماری ( احتمالا شیمیایی شدن در جنگ) رنج میبرد و به دلیلی شاید نیاز مالی بهعنوان پیک موتوری در رستورانی مشغول به کار است. او میخواهد با دختری که خواهر یکی از دوستان و همکارانش به نام علی است ازدواج کند.
طلای سرخ با شخصیتهای واقعی در بستری از حوادث واقعی و با شخصیت های فراموش ناشدنی در سینمای ایران است. در این فیلم هم مثل آثار دیگر پناهی حاشیه صوتی نقش مهمی دارد و بسیاری از اتفاقات خارج از قاب دوربین اتفاق میافتد. کمتر فیلم ایرانی به خوبیِ این فیلم، فضا و نمای شهر تهران و این اختلافات طبقاتی و عقده تمسخر و استهزا را تصویر کرده است. این فیلم جایزه هیئت داوران بخش نوعی نگاه جشنواره فیلم کن و هوگوی طلایی جشنواره فیلم شیکاگو در سال ۲۰۰۳ را از آن خود کرده است.
۱۰- فیلم باران
کارگردان: مجید مجیدی
سال ساخت: ۱۳۷۹
بازیگران: حسین عابدینی، رضا ناجی و زهرا بهرامی
فیلم باران در لفافهی داستانی عاشقانه به بررسی مسائل اجتماعی موجود در جامعه و وضعیت پناهندگان افغان در ایران میپردازد و نکات مهمی را در مورد شرایط زندگی آنها بیان میکند. مجیدی با به تصویر کشیدن شرایط نابهسامان زندگی افغانها و وضعیت کاری دشوار و ناعادلانهی آنها، مخاطب را از منظری تازه با این قشر محروم و تبعیضهایی که به آنها روا داشته میشود، آشنا میسازد.
باران داستان رمانتیک کارگری ساختمانی به نام لطیف است. لطیف (با بازی حسین عابدینی) در محوطهای ساختمانی نزدیک مرز افغانستان کار میکند. لطیف که مسئول خدمات و تغذیه کارگران است، باخبر میشود که بعد از مجروح شدن یک کارگر افغانستانی، اینک پسر او رحمت، جایش مشغول کار است. بهدلیل جثه ضعیف رحمت وظیفه خدمات دادن به کارگران را به او میسپارند و لطیف کار راحت خود را از دست میدهد. این کار لطیف را عصبانی میکند و او در پی آزار رحمت برمیآید.
مجیدی واقعیات را با احساس و عاطفه محض به نمایش میگذارد و گاه احساسات خود را با لحظههای شاعرانهای توصیف میکند. «باران» با تاریکی، سیاهی، ازدحام، آشفتگی و فضایی که به شهر تعلق دارد، شروع میشود و رفته رفته به سمت روشنایی، رنگهای طبیعی و عرصه آغوش طبیعت و طراوت و سر زندگی میرسد. این فضای مجیدی همراه با تحول در شخصیت محوری فیلم است. شخصیت اصلی در این فضای تاریک با عشق آشنا میشود و به سمت نور میرود و مشاهده میکنیم که چگونه تکنیک در خدمت تمهیدات محتوا است و چگونه ما از تکنیک به درونمایه میرسیم.
۹- فیلم کلوزآپ
کارگردان: عباس کیارستمی
سال ساخت: ۱۳۶۸
بازیگران: حسین سبزیان، حسن فرازمند و محسن مخملباف
کیارستمی با ساخت نخستین داکیودراما (مستند داستانی) در سینمای ایران یعنی کلوزآپ، لایههای تاریک جامعه را میشکافد. جامعهای که با وجود ادعاهای کر کنندهاش از فقر فرهنگ رنج میبرد. سلاخی یک فرهنگ و تمدن پوچ. کلوزآپ کیارستمی واقعیت را به سینما برمیگرداند. اما آن را سوژه توهم، نقاب و دوسویگی سینما میسازد.
فیلم براساس یک داستان واقعی ساخته شده است که شخصیتهای حقیقی هریک در نقش خودشان بازی میکنند. بیشترِ آن را صحنههای بازسازیشده و مابقی را تصاویر مستند دادگاه شخصیت اصلی (حسین سبزیان) تشکیل میدهد. حسین سبزیان، بهدلیل شباهتش به محسن مخملباف خود را به خانوادهٔ آهنخواه بهعنوان محسن مخملباف معرفی میکند و به بهانهٔ ساختن فیلم به خانهٔ آنها راه مییابد.ساختار و سیر روایی فیلم بر پایهی یک تحقیق ژورنالیستی بنا گردیده که هم به پیرنگ آن اشاره دارد و هم به مقالهای که چند بار بدان استناد میشود و ایدهی فیلم از آن نشأت گرفته است. ما به همراه کارگردان/خبرنگار که گاهی نقش آن را کیارستمی و گاهی نیز حسن فرازمند (خبرنگار نویسندهی مقاله) برعهده میگیرند ماجرای سبزیان را پی میگیریم. پیرنگ داستانی با دوربین حرفهای سینمایی فیلمبرداری شده و رنگ و نور آن را تصحیح کردهاند و پیرنگ مستند صرفنظر از محدودیتهای احتمالی در هنگام تصویربرداری، احتمالاً با دوربینهای آماتور و تصاویر خام مستندنما ثبت شده است.
۸- فیلم لاک پشتها هم پرواز میکنند
کارگردان: بهمن قبادی
سال ساخت: ۱۳۸۳
بازیگران: سوران ابراهیم، هیرش فیصل رحمان و آواز لطیف
قصه فیلم در اردوگاه پناهندگان کّرد میگذرد. جایی بین مرز ترکیه و عراق و فیلم به زبان کردی است که نام اولیهٔ آن «ماهواره» یا «سَتلایت» بود. این فیلم پس از فیلمهای «زمانی برای مستی اسبها» و «آوازهای سرزمین مادریام» سومین فیلم بلند بهمن قبادی است.
لاکپشتها هم پرواز میکنند، فیلمی است که گوشه کوچکی از جنگ را نشان میدهد. از فجایع بشری که این انسان جاهطلب بر سر تمامی انسانهای بیگناه میآورد. روستای کوچکِ فیلم در دامنه تپهای بنا شده است که پر از توپ و تانک و لاشه وسایلی ست که از جنگ باقی مانده است. هزاران نفر بی خانه در چادرهایی مستقر هستند. آب از دور میآورند. غذا به اندازه کافی نیست. آنها در بدبختی محاصرهاند، در مرگ محاصرهاند و در غم بی انتهایی که زندگیشان را فرا گرفته است.
کاک ستلایت شخصیت اصلی نوجوانیست که علاوهبر نصب آنتنهای ماهواره برای اهالی اردوگاه پناهجویان، سردسته گروهی از بچههای دهکده نیز است که کارشان جمعآوری مینهای پیرامون دهکده است. تا اینکه دختری به نام آگرین به همراه برادرش وارد دهکده میشوند.
موسیقی این فیلم کار بی نظیری از حسین علیزاده است. بهمن قبادی در این فیلم نه از خوبی و بدی آمریکا سخن میگوید و نه منکر عراق با تمام پلیدیهایش میشود. بهمن قبادی قضاوت را بر عهده بینندههایش گذارده و خود فقط یک روایتگر صرف است. شاید دلیل موفقییت قبادی در این فیلمش نسبت به دو فیلم قبلی همین ویژگی روایتگری باشد که به اثرش رنگ و بوی حقیقی بیشتری بخشیده است.
۷- فیلم چند کیلو خرما برای مراسم تدفین
کارگردان: سامان سالور
سال ساخت: ۱۳۸۴
بازیگران: محسن تنابنده، محسن نامجو و نادر فلاح
صدی و یدی کارگران پمپ بنزینی قدیمیاند که به علت عوض شدن مسیر جاده اصلی، متروك مانده است. یدی که دل در گرو دختری در شهر مجاور دارد در قبال پرداخت مبلغی به عباس اسماعیلی (محسن نامجو) پستچی ساده دل منطقه، نامههای عاشقانهاش را به عشق نادیدهاش میرساند و منتظر ورود صاحبان و دریافت طلبهای معوقه کارش است تا بتواند زندگی مشترکش را آغاز کند. غافل از اینکه پستچی، دلباخته دختر است.
این خلاصه داستان فیلمی با فرمی متمایز است که روایتگر انسان هایی تنها و دورافتاده در جغرافیایی ناکجا آباد هستند و زندگی را بهگونهای دیگر می بینند. آدمهایی با آرزوهای پوچ و زنده در اوهام و خیالات که کاراکترهایی متمایز و خاص هستند. دو نفر کارمند پمپبنزین، یک نعشکش و یک پستچی، هر کدام درگیر با خود و خسته از زندگی و نادیده گرفته شدن با آیندهای مبهم . چند کیلو خرما برای مراسم تدفین مورد توجه منتقدان و نشریه ها قرار گرفت و راتن تومیتوز امتیاز ۸۵ از ۱۰۰ را به این فیلم داده است. این فیلم که بهعنوان یکی از متفاوت ترین و با ارزش ترین اثرهای سینمایی دهه های اخیر سینمای ایران به شمار میرود جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره فیلم لوکارنو و بالن طلایی جشنواره سه قاره را از آن خود کرده است.
۶- فیلم ساز دهنی
کارگردان: امیر نادری
سال ساخت: ۱۳۵۲
بازیگران: مسعود گودرزی و مهدی جوادی
ساز دهنی با خلق مسئله در جغرافیایی کوچک موفق به افشای کلیت جهان تاریخی ما میشود. او دیالکتیک تسلیم طلبی و شورش را آنچنان به سادهگی جلوی روی قرار میدهد که از اینهمه سادهگی عمق یافته حیرت میکنیم. سازدهنی به واقع یکی از مهمترین فیلم های تاریخ سینمای ایران است.
شخصیت اصلی ساز دهنی، امیرو پسرکی ساده است که در حوالی بوشهر زندگی میکند. او آنقدر افسارگسیخته است که همیشه یک پای دعوای همسن و سالهای خودش است. از سوی دیگر عبدالله نوجوانی با وضع مالی بهتر است که پدرش برای آنکه او را به ختنه کردن راضی کند، یک سازدهنی به او میدهد. بچههای بندر به ساز عبدالله علاقهمند میشوند و عبدالله در ازای کولی گرفتن از بچهها سازش را در اختیار آنها میگذارد.
امیرو بیش از دیگران به ساز علاقهمند میشود و بیش از دیگران به عبدالله کولی میدهد. او برای استفاده از این ساز حاضر است تمام شخصیت انسانیاش دربرابر دارنده این ساز قربانی به وثیقه بگذارد. این فیلم نشان میدهد هر جا سلطه باشد، ضد سلطه راه خود را به جلو باز میکند. نادری از فرم ناب، ساده و زیباشناسانهای برای روایتش بهره میبرد که بخش عمده از آن را مدیون سهراب شهید ثالث بهعنوان تدوینگر این فیلم است. در این فیلم دنیای بزرگسالان در معیارهای کوچکتر آکنده از تخیلی قوی و غنی در سطحی کودکانه پیاده میشود. کودکی با اتکا به یک ساز دهنی بر بچههای دیگر تسلطی جابرانه پیدا میکند اما آدمی که به خاطر بهدست آوردن مطلوب خویشتن را تحقیر میکند، بیدار میشود و بار تحقیر را از دوش به زیر میاندازد.
۵- فیلم گزارش
کارگردان: عباس کیارستمی
سال ساخت: ۱۳۵۶
بازیگران: کوروش افشارپناه، شهره آغداشلو و مصطفی طاری
گزارش از آن فیلمهای پیشرو سینماست، پیشرو در سینمای آن دوران که موضوعات محدود بود. فیلمی که با لحن جدیدی در زمان خود به موضوعی اجتماعی و خانوادگی میپرداخت، و بسیار هم در رساندن منظورش موفق بود. کیارستمی در اولین فیلم بلند خود (البته پس از فیلم مسافر) دست روی طبقهای معمولی از اجتماع میگذارد و آنها در چالشهایی جدی قرار میدهد که کاملا مسیر زندگی و رفتارشان را عوض میکند و ازاینرو برای بسیاری از مردم میتواند ملموس باشد.
داستان فیلم درباره محمد فیروزکوهی، کارمند اداره دارایی است که مشغول رفیق بازی و خوش گذرانیست و چندان توجهی به زندگی خود ندارد. مشکلات در زندگی او کم نیستند و اخراج او از ادارهاش به جرم دریافت رشوه، مشکلات بزرگتری را پدید میآورد.
این فیلم به بیان فرصت سوزیهایی که زوجهای جوان بهدلیل غرور خود در بیان واقعیتها دارند میپردازد. گزارش تصویری منفی از زندگی طبقه متوسط و مدرن جامعه ارائه میکند، کسانی که باید موتور محرکه تغییر در اجتماع باشند از حل کوچکترین مسائل زندگی خود ناتوانند. این فیلم با دیگر فیلم های روشنفکری سینمای ایران در دهه چهل و پنجاه شمسی در گرفتن موضعی انتقادی نسبت به مدرنیزاسیون همراه و همصداست. از طرفی دیگر گزارش با نشان دادن پرترهای از یک جامعه محتضر و رو به مرگ، پیشگوی انقلابی در حال وقوع است. گزارش صادقانه ترین فیلم از شرایط زندگی طبقه متوسط در سال ۵۴ و ۵۵ است، یک گزارش کامل و جامع با تمام جزییات که بیانگر بحران در آن دوران است.
۴- فیلم شطرنج باد
کارگردان: محمدرضا اصلانی
سال ساخت: ۱۳۵۷
بازیگران: فخری خوروش، محمد علی کشاورز و اکبر زنجانپور
داستان فیلم شطرنج باد در اوایل قرن خورشیدی در خانهای اشرافی در تهران میگذرد. فیلم یکی از پرجزییاتترین و خلاقانهترین آثار سینمای متفاوت ایران است. در این فیلم، ارباب خانه (فخری خوروش) و خانواده نوکران و کلفتان (به سرکردگی اکبر زنجانپور) در تقابل قرار دارند و اولین نقش آفرینی شهره آغداشلو در نقش کنیزک در سینمای ایران نیز است.
میتوان شطرنج باد را یکی از نقاط اوج تواناییها فنی سینمای ایران در آن مقطع تاریخی قلمداد کرد. شطرنج باد اثری است که هم از فساد فراگیر دوره قاجاری میگوید و هم از شکافهای اجتماعی و ظهور طبقه متوسط در دوره پهلوی و در خلال این روایت بهنوعی آینده ایران را هم پیشبینی میکند. میتوان گفت شطرنج باد استیلیزه ترین فیلم تاریخ سینمای ایران است.
اصلانی با طراحی قتل در یک نما آن هم در یک میزانسن پیچیده افقی و عمودی در معماری ایرانی، با درها، راهروها و راه پلهها با موسیقی تعزیه و ... فیلم را تماشایی آفریده است. خصوصا با سینماتوگرافی خارقالعاده هوشنگ بهارلو که با الهام از نقاشیهای دوره قاجار در لوکیشنی بسته، نماهایی دیدنی و پرکنتراست و قابل تامل را خلق کرده است.همچنین موسیقی مدرن فیلم کار شیدا قرچهداغی است که قبلا موسیقی متن فیلم های کلاغ و رگبار از بیضایی را ساخته بود. شطرنج باد انقلابی را روایت میکند و تاریخ اندوهبار ملتی را که در تندبادی با سرنوشت، با مرگ و نیستی، در بازی شطرنج، دستوپنجه نرم میکنند. یک بازی باخت باخت که هم سرنوشت در مغلوب کردن این ملت باخته است و هم ملت در مغلوب کردن سرنوشت. فلش فورواردها در این فیلم بسیار مهم هستند چون درواقع حکایت فیلم را روایت میکنند. این فلش فورواردها آیندهى یك طبقه را تعریف مىكند. آیندهى یك تضاد را. تضادى كه منتج به خشونت و نابودى همگانى مىشود.
۳- فیلم تنها دوبار زندگی میکنیم
کارگردان: بهنام بهزادی
سال ساخت: ۱۳۸۶
بازیگران: علیرضا آقاخانی نگار جواهریان عباداله کریمیرامین راستاد
تنها دو بار زندگی میكنیم درباره سایه روشنهای زندگی است. تقابل تیرگی و روشنائی، پوشیده شدن آفتاب زیر ابر و سر بر آوردنش. درباره انسانهایی که نمایندگان سایه روشنهای زندگی روزمرهاند. آدمها برای متعادل بودن و زندگی كردن به هم احتیاج دارند.
فیلم بیانیهای هنری درباره ی گذشت، بخشیدن و بخشیده شدن است و اثریست در تکریم و بزرگداشت عشق. سیامک انتصاری پور (علیرضا آقاخانی)، دانشجوی اخراجی رشته پزشکی بوده و اکنون بهعنوان راننده مینی بوس فعالیت میکند. سیامک از درد شدید و فلج کننده کمرش رنج میبرد و باوجود توصیهی پزشک مبنی بر تغییر شغل به رانندگی ادامه میدهد. فیلم دارای قابهائی زیبا و چشم نواز است و فیلمبردار به کمک تدوینگر توانستهاند روایت بصری خاصی ایجاد کنند. استفاده از تکنیک هایی نظیر دوربین روی دست جامپ کاتهای به جا و ظریف توانسته لحن بصری مناسبی را برای بیان داستان درونگرا و سرد این فیلم بهوجود آورد.
کار بزرگ بهزادی این است که بسیاری از تابوهای اجتماعی و حرف و حدیثهای نگفتنی را با زبان بی زبانی ایهام و به شکل پنهان در زیر پوست خونسرد سیامک بازگو میکند. سیامك دارد میمیرد؛ این را از زبانِ پزشكی كه زمانی با سیامک هم دانشكده ای بوده میشنویم. به این ترتیب تمام فیلم میتواند برزخی میانِ مرگ و زندگی را نشان دهد.
۲- فیلم طبیعت بی جان
کارگردان: سهراب شهید ثالث
سال ساخت: 1354
بازیگران: زادور بنیادی و زهرا یزدانی
طبیعت بیجان بعد از موفقیت فیلم «یک اتفاق ساده» مقابل دوربین رفت. داستان فیلم درباره زوجی سالخورده است که در منطقهای دورافتاده زندگی میکنند. پیرمرد که سوزنبان قطار است حکم بازنشستگیاش را دریافت میکند و باید جایش را به یک جوان بدهد.
فیلم با یک رخوت و سردی عجیبی روایت میشود و ریتم کندی که ویژگی بارز آثار شهید ثالث است، کاملاً با حال و هوا و فضای حاکم به آثار این کارگردان همخوانی دارد. در طبیعت بیجان هدف نهایی شهیدثالث، نمایش ملال زندگی است که این کار با پرداختی هنرمندانه صورت گرفته است. مهمترین اتفاق فیلم، اعلام حکم بازنشستگی سوزنبان پیر و جایگزینی یک جوان بهجای اوست. به جز این باید به فصل به یادماندنی سوزن نخ کردن پیرزن اشاره کرد که به واقع جانمایهای از کلیت فیلم را نیز میتوان در آن مشاهده کرد. جایی که پیرزن چند بار میکوشد سوزن را نخ کند ولی موفق به این کار نمیشود.
شهیدثالث در این جا زمان سینمایی را با زمان واقعی منطبق میکند. در طبیعت بیجان همه چیز بی روح و ساکن است. اما تنوع بصری عجیبی که شهیدثالث با انتخاب نماهای متعدد از زوایای مختلف، بازیهای بسیار خوب و رنگ غالب صحنه و لباس بازیگران در فیلم به وجود میآورد، ذهن بیننده را اغنا میکند. در این بین استفاده از سکوت مرموزی که در فیلم وجود دارد، بیش از هر آهنگ و نوای دیگر با ساختار اثر هماهنگ میشود. کارگردانی شهید ثالث به قدری در این فیلم استادانه بود که جایزه خرس طلایی برلین را نیز برای او به ارمغان آورد. طبیعت بی جان واقعا بی جان است. ساکت و سرد اما شاعرانه و زیبا.
۱- فیلم پله آخر
کارگردان: علی مصفا
سال ساخت: ۱۳۹۰
بازیگران : لیلا حاتمی، علی مصفا، علیرضا آقاخانی و حامد بهداد
لیلی (لیلا حاتمی) ستاره سینماست و بهتازگی شوهرش را از دست دادهاست. سر صحنه فیلمبرداری ناگهان مقابل دوربین خندهاش میگیرد و از کار بازمیماند. هیچکس نمیتواند دلیل خندههایش را حدس بزند. این خلاصه داستان البته تنها یک لایه از لایه های زیاد و عمیق پله آخر است. لایه هایی که مخاطب را بهشدت به تامل و فکر در باب مرگ و زندگی وا میدارد.
پله آخر به شکلی، اقتباس و برداشتی آزاد بر پایه «مردگان» اثر جیمز جویس و «مرگ ایوان ایلیچ» اثر لئو تولستوی است ولی با روایتی پیچدر پیچ که همراه موسیقی ایرانی در صحنه فیلمبرداری، در باغهای اطراف تهران و در خانه نیمه تاریک داستان را پیش میبرد.
ترتیب ِ اتفاقها و خط زمان به هم ریخته و نامرتباند. فیلم که پیش میرود با زندگی ِ مشترک یک زن ِ بازیگر و شوهرش که در سایه قرار گرفته آشنا میشویم. روایت پست مدرنی از مرگ و زندگی، که همه چیزش به شکلی شیرین و غافلگیرکننده به همه چیزش ربط دارد. دو جهان ِ کاملا موازی، فیلم و واقعیت، که مدام جایشان را باهم عوض میکنند، موازی حتی در فرم و رنگ و کلمات.
پله آخر فیلم کاملا گرمی است و حتی آنجا که تراژدی مرگ را دستمایه روایی قرار میدهد باز هم از گرمایش کاسته نمیشود. در پله آخر نگرشی عمیق به مقوله مرگ مطرح میشود و در طول درام حین سنجش عیار میان مرگ و زندگی و نوع مطلوب کیفیت آن ناگهان با آن پایان کاملا شوک کننده بدین موضوع پی خواهیم برد که خسرو(علی مصفا)، دردهای آروزمندانه دارد که برای تسکینش خواهان تقدیری متفاوت برای خود است و این تجربه تنها با یافتن عشق و هویت توام محقق خواهدشد.