از «۲۰۰۱: یک ادیسهی فضایی» استنلی کوبریک تا «بلید رانر» شاهکار ریدلی اسکات، فیلمهایی هستند که در عین علمیتخیلی بودنشان، واقعیتهای زیادی را هم به درستی پیشبینی کردهاند. همراه میدونی باشید.
برخلاف تصورات بسیاری از مخاطبان، سینمای علمی-تخیلی تا به امروز موفقیتهای زیادی در پیشبینی آیندهی بشریت و تکنولوژیها داشته است
سینمای علمیتخیلی، بارها و بارها به ما تصاویری سرتاسر غیرواقعی از آیندههای نهچندان دور را نشان داده است و در عین حال، بعضی مواقع هم به درستی، تکنولوژیها و دستاوردهای بشریت را پیشبینی میکند. اصلا شاید همانگونه که برخی دانشمندان عقیده دارند، ایدهی ساخت برخی از جدیدترین تکنولوژیهایی که ما امروزه میشناسیم، با دیدن یکی از همین فیلمها یا سریالهای لایواکشن و حتی انیمیشنی، به ذهن خالقانشان رسیده باشد. البته که هنوز و در آستانهی آغاز سال ۲۰۱۹ میلادی، جهان شباهت بسیار کمی به تصاویر ساختهشده از این سال در Blade Runner با درخشش هریسون فورد دارد، اما در همان فیلم هم تکنولوژیهای ناآشنایی وجود داشت که حالا، بخشهایی از عادیترین چهرههای شهرهایمان را میسازند. پس بگذارید وقتی مخالفان سینمای علمیتخیلی میخواهند به بیمعنیترین حالت ممکن، بیارتباطی مطلقش با دنیای حقیقی را به رخمان بکشند و تصوراتمان نسبت به جدیت برخی از آثار مهم این ژانر از همین منظر را زیر سوال ببرند، خودمان سری به دنیای محصولات مورد بحث بزنیم و ۲۱ مورد از تکنولوژیها یا دستاوردهای بشریت در سالهای اخیر را لیست کنیم که نخستین بار، لابهلای قصهگوییهای همین فیلمها، دیده شدهاند. راستی، برای جذابتر جلوه کردن همهچیز، پانزده فیلم مورد نظرمان را به ترتیب زمان اکرانشان یعنی از قدیمیترین تا تازهترین آثار زیر ذرهبین میبریم و به همین خاطر، برای شروع باید سراغ A Trip to the Moon به کارگردانی ژرژ ملییس فرانسوی برویم.
A Trip to the Moon، محصول سال ۱۹۰۲
ملییس با ساخت فیلم A Trip to the Moon در بیشتر از صد و ده سال قبل، نه تنها آرزوی سفر به فضا را در ذهن مخاطبانش کاشت، بلکه باعث شد به طور دقیقتر، آدمها سفر کردن به ماه را در خیالاتشان تصور کنند. A Trip to the Moon را باید فیلم کوتاه سیاهوسفید صامتی دانست که در آن دستهای از فضانوردان سوار بر یک شی کپسولمانند، به کمک یک توپ به سمت فضا پرتاب میشوند و به ماه میرسند و بعد هم سوار بر همان کپسول، به درون یکی از اقیانوسها میافتند و به کرهی خاکیمان بازمیگردند. یک سناریوی بامزه که حالا، نسخهی پیچیدهتر آن، بارها و بارها در سفرهای واقعی فضایی دیده شده است. سفرهایی که با چرخش یوری گاگارین روسی در فضا به دور زمین در سال ۱۹۶۱ آغاز شدند و با گام زدن نیل آرمسترانگ روی کرهی ماه در سال ۱۹۶۹، رسما از فرم قصههای تخیلی خارج شدند و حکم بخشی از تاریخ را پیدا کردند.
The Grim Game، محصول سال ۱۹۱۹
شاید باورش برایتان سخت باشد ولی از فیلم The Grim Game اثر هنری هودینی، امروزه به عنوان ساختهای یاد میکنند که حتی پیش از آفرینش لغت «ربات»، تصویری از این موجودات را تقدیم بینندگان سینما کرد. فیلمی که در آن ما موجودی خودکار به اسم Q را میبینیم که رفتارهای انسانمانند از خودش نشان میدهد و این روزها هم در دنیای واقعی، ماشینهای هوشمند متفاوتی هستند که ما را به یاد او بیاندازند. انسانها در طول تاریخ معاصر، همواره در ساخت رباتهایی مبتنی بر هوش مصنوعی، پیشرفتهای فوقالعادهای داشتهاند و حالا کمتر کسی را میتوانید پیدا کنید که سوفیا ربات هوشمند خلقشده توسط Hanson Robotics را نشناسد. بالاخره داریم دربارهی ماشینی حرف میزنیم که یکی از کشورهای دنیا رسما تابعیت خود را برایش صادر کرده است و در مرکز توجهات بسیاری از افراد علاقهمند به دنیای فناوریهای تازه قرار دارد. این ساختهی کمپانی هنگکنگی، در سال ۲۰۱۵ میلادی فعال شد و فارغ از توانایی کامل در حرف زدن، میتواند شصت و دو احساس مختلف را هم با صورتش نشان همگان دهد. در این بین، باید در نظر داشت که احتمالا The Grim Game با اولین تصویرسازی از رباتها، عملا دست روی بخشی از آینده گذاشته است که مدام درون زندگی ما پررنگتر از قبل نیز میشود. چرا که میشود پیشبینی کرد که در سالهای آتی، رباتهایی بیشتر و پیچیدهتر و شبیهتر به انسانها، راهشان را به زندگی ما باز میکنند.
The Jetsons، محصول سال ۱۹۶۲
سیتکام انیمیشنی The Jetsons، با آن که احتمالا بسیاری از مخاطبان روز هیچگونه شناختی نسبت به مدل جذاب قصهگویی و ایدههای علمیتخیلی فوقالعادهاش ندارند، نحوهی کار کردن سه تکنولوژی بزرگ امروز را برای اولین بار، پیشبینی کرده بود. اولین مورد، رباتهای جاروبرقی و در کل تمام وسایلی بود که یک خانه را تبدیل به مکانی تکنولوژیک و هوشمند میکرد. از ماشینهایی که خودشان وعدههای غذایی را میپختند تا کیفهایی که میتوانستند در یک لحظه، تبدیل به اتومبیلهای پرنده بشوند. بله، ما هنوز هم بسیاری از تکنولوژیهایی را که کاراکترهای اصلی سریال به آنها دسترسی داشتند، نداریم و حتی بعضیهایشان را احتمالا به این زودیها هم نخواهیم دید. ولی مواردی مانند جاروبرقیهای رباتیک، چیزهایی هستند که با وارد شدن به بازار، کاری کردند که امروز بتوانیم خانههایی شبیهتر از قبل به آنچه در سال ۱۹۶۲ و درون The Jetsons نشان داده میشد، داشته باشیم. اما بعد از این رباتها، نوبت به ساعتهای هوشمند و تکنولوژی تماسهای تصویری رسید که پس از حضور در این سریال، حالا پایشان به دنیای واقعی هم باز شده است. در The Jetsons همیشه شخصیتها ساعتهایی به دست میکردند که قابلیتهایی چون پخش ویدیو را یدک میکشیدند و همچنین سالها قبل از ساخته شدن Skype، توانایی برقرار کردن تماسهای تصویری به کمک نمایشگرهای هوشمندشان را داشتند. البته که احتمالا در دههی شصت میلادی، والدین زیادی موقع نشستن بچههایشان پای The Jetsons، سعی میکردند با بیان عبارت «اینها همه فقط فیلم هستند!» خطاب به آنها، هیجان و لذتشان از دیدن چنین تکنولوژیهای عجیب و غریبی را کاهش دهند.
Star Trek: The Original Series، محصول سال ۱۹۶۶
به مانند سریال قبلی حاضر در این لیست، Star Trek: The Original Series هم بسیاری از تکنولوژیهای امروز را برای اولین بار در فرمت تخیلی خود، نشان بینندگان میداد. یکی از شناختهشدهترین تکنولوژیهای فانتزی حاضر در دقایقش هم دستگاههایی کوچک و قابل جا گرفتن در دست برای ارتباط برقرار کردن بودند که کاپیتان جیمز تی. کرک و خدمهاش، همیشه پس از کشف کردن موجودات فضایی جدید، از آنها برای خبر دادن به اعضای سفینهی Enterprise، بهره میبردند. چند سال بعد از پخش اپیزودهای سریال مورد بحث، کمپانی موتورولا در اوایل دههی هفتاد میلادی، شروع به تست کردن گوشیهای همراه با قابلیت تماس گرفتن بدون اتصال سیمی کرد و بعدتر درون سال ۱۹۸۳ میلادی، بالاخره دست مردم عادی هم به آنها رسید.
البته به جز موبایلها، یک تکنولوژی دیگر هم وجود داشت که نخستین بار در این سریال معرفی شد؛ مترجم الکترونیکی. چون شخصیتهای داستان برای ارتباط برقرار کردن با موجودات مختلف ساکن در سرتاسر کهکشان، از یک مترجم الکترونیکی همراه استفاده میکردند. چهل سال بعد از پخش اپیزودهای Star Trek: The Original Series هم گوگل ترنسلیت در دسترس عموم قرار گرفت که در ادامه و به سبب ترکیب با اسمارتفونها، رسما شبیه تکنولوژی دیدهشده در آن اثر شد. تکمیل تخیلات سازندگان محصول شبکهی NBC اما به کمک عرضهی Google Pixel Buds در سال ۲۰۱۷ اتفاق افتاد. هدفونی هوشمند که با کمک میکروفونهایش در لحظه جملات را میشنود و نسخهی ترجمهشدهشان را در گوشتان پخش میکند.
2001: A Space Odyssey، محصول سال ۱۹۶۸
فیلم بزرگ و به یاد ماندنی استنلی کوبریک، ویژگیهای لایق تحسین بسیار زیادی دارد که البته در فرم چنین مقالهای، نمیتوان حق مطلب را دربارهی آنها ادا کرد. پس فارغ از همهی ارزشهای سینمایی اثر، همین را بدانید که تبلتها و دستیارهای صوتی هوشمند، دو تکنولوژی پررنگی در زندگی امروز ما هستند که نخستین بار «۲۰۰۱: یک ادیسهی فضایی» به سراغ تصویرسازی از آنها رفت. سکانسی در فیلم وجود دارد که پروتاگونیست اصلی قصه یعنی دکتر دیو بومن را در حال تماشای چند ویدیو در تبلتش همزمان با غذا خوردن، روی پردههای نقرهای میبرد. اکنون هم که دیگر با توجه به رشد دیوانهوار این تکنولوژی، نیازی به لیست کردن مدلها و کمپانیهای سازندهی انواع و اقسام تبلتها در جهان امروز، وجود ندارد.
فارغ از تبلتها، یکی از نقشهای اصلی فیلم مورد بحث توسط یک هوش مصنوعی سخنگو با نام HAL 9000 اجرا میشود که بدون شک باید آن را یکی از عظیمترین نمادهای تاریخ سینمای علمی-تخیلی خطاب کرد. شخصیتی که فیلمهای کوچک و بزرگ زیادی همچون انیمیشن WALL-E محصول پیکسار از آن بهرهبرداریهای غیرمستقیم و مستقیم گستردهای کردهاند و تواناییهایی همچون تشخیص چهره و حالات صورت و حرف زدن دارد. ولی در دنیای حقیقی ما انسانها، فرزندان HAL 9000 اول در قالب هوش مصنوعیهای موجود در گوشیهای همراه مثل سیری/Siri و بعد هم در قامت محصولاتی چون دستیار صوتی الکسا متولد شدند. محصولاتی که هر روز شباهتشان به HAL 9000 بیشتر میشود و فقط باید صبر کرد و دید که چه زمانی به مانند او، کمر به نابودی تکتکمان میبندند!
Sleeper، محصول سال ۱۹۷۳
در فیلم کمدی و تحسینشدهی Sleeper با میانگین امتیاز صد از ۱۰۰ در وبسایت راتن تومیتوز، وودی الن در کنار کارگردانی اثر، نقش شخصیتی را بازی کرده است که در سال ۲۱۷۳ و بعد از مدتها قرار داشتن در حالت منجمد، بیدار میشود. تا به امروز، ما همچنان در جستوجوی راه ساخت تکنولوژی فریز کردن انسانها بدون آسیب دیدنشان هستیم ولی Sleeper یک تکنولوژی دیگر را هم معرفی میکند که از قضا، امروزه دست ما به آن رسیده است؛ کلون کردن. شخصیت اصلی Sleeper، پس از بیدار شدن متوجه وجود این تکنولوژی در دنیایش میشود و با در نظر گرفتن قابلیتهای آن، میفهمد که وظیفهای جز راهاندازی دوبارهی حیات بشریت، تنها و تنها با استفاده از بقایای بخش محدودی از بدن یک انسان سالم، ندارد. با این که هنوز همگان نظرات مختلفی راجع به ممکن یا غیرممکن بودن کلونسازی از انسانها و متولد کردنشان به این شکل در دنیای امروز میدهند، اما دیگر شکی در موفقیتآمیز بودن پروسهی کلونسازی از حیوانات، باقی نمانده است. مخصوصا با در نظر گرفتن پروژهی خلق یک گوسفند زنده به اسم Dolly از طریق کلونسازی که در سال ۱۹۹۶ و به واسطهی تقسیم سلولی یک سلول گرفتهشده از بدن گوسفندی دیگر، درون آزمایشگاهی در اسکاتلند متولد شد و هفت سال هم زندگی کرد. اینروزها هم که پروسهی کلونسازی از حیوانات به قدری قابل انجام و تاییدشده به نظر میرسد که چند وقت قبل باربارا استرایسند بازیگر شناختهشدهی آمریکایی، رسما خبر ساخت دو کلون از روی سگش را اعلام کرد.
Blade Runner، محصول سال ۱۹۸۲
بهترین فیلم علمیتخیلی تاریخ سینما در نگاه بسیاری از دوستداران هنر هفتم، شاهکار ماندگار ریدلی اسکات یا همان «بلید رانر» است که نه فقط در سال اکرانش خیلی خیلی جلوتر از سطح پذیرش اکثر بینندگان قصهگویی میکرد، بلکه انگار هنوز هم مخاطبان عام سینما برای لمس شگفتیهایش، احتیاج به گذراندن سالهای طولانیتری دارند. یکی از معدود تکنولوژیهای حاضر در این فیلم که ما هم در جهان واقعی موفق به دیدنشان شدهایم، بیلبوردهای دیجیتالی هستند. بیلبوردهایی اعجاببرانگیز که از پس نشان دادن تبلیغات و پخش ویدیوهای مختلف برمیآمدند و حالا هم میتوان مثل پیشبینی انجامشده در سکانسهای «بلید رانر»، در جهان واقعی نیز تماشایشان کرد. یک تکنولوژی متفاوت و آیندهنگرانه که در صورت ساخته نشدن، احتمالا دیگر جوانترها شانسی برای تصور تصویر مکانهای معروفی مانند میدان تایمز شهر نیویورک با آن همه نمایشگر نورانیاش نداشتند.
Airplane II: The Sequel، محصول سال ۱۹۸۲
میتوان حدس زد که تا قبل از ساخته شدن دنبالهی فیلم خندهدار Airplane، کمتر کسی فکر میکرد که یک روز در فرودگاهها و ایستگاههای بازرسی آنها، اسکنرهایی به چشم بخورند که میتوانند برای مطمئن شدن از عدم حمل لوازم خطرناک توسط مسافران هر پرواز، بدن آدمها را بدون لباسهایشان در کامپیوتر بررسی کنند. اما در سال ۲۰۱۲ و با مجهز شدن تمامی فرودگاههای ایالات متحدهی آمریکا به این تکنولوژی، طرفداران Airplane II: The Sequel فهمیدند که اثر کمدی و بیمعنی مورد علاقهشان که احتمالا هیچ فعالیت متفکرانهای در پروسهی نگارش فیلمنامهاش اتفاق نیوفتاده بود، راستی راستی از پس پیشبینی آینده برآمده است!
Short Circuit، محصول سال ۱۹۸۶
داستان فیلم Short Circuit، با محوریت یک ربات آزمایشی ساختهشده برای ارتش آمریکا آغاز میشود. رباتی جنگنده به اسم Johnny 5 که پس از قرار گرفتن تحت تاثیر یک جریان الکتریکی دیوانهوار، برخلاف هدفگذارای آفرینندگانش، احساس هم پیدا میکند و عملا فرم یک موجود زندهی جدید را به خود میگیرد. امروزه هم کمپانیهایی مانند «بوستون داینامیکس» (Boston Dynamics) را میتوان در سرتاسر جهان دید که در حال ساخت رباتهایی برای ارتشها هستند. رباتهایی که شاید احساسات نداشته باشند و نتوان یک موجود زندهی متفاوت خطابشان کرد، ولی شکی در تواناییهای نظامیشان وجود ندارد.
چند ماه قبل شرکت «بوستون داینامیکس» ویدیویی را منتشر کرد که در آن یک مرد سعی میکرد جلوی باز شدن در توسط یکی از رباتهای سگمانند آنها را بگیرد. ولی با همهی تلاشهای بیپایان مرد، ربات با استفاده از تنها بخشی از قابلیتهایش، انقدر تلاشهای خویش را ادامه تا بالاخره موفق شد و در را به آسانی باز کرد. پس در وضع فعلی، به سادگی باید فرضیهی مطرحشده توسط فیلم Short Circuit مبنی بر ساخته شدن سربازهای رباتیک را بپذیریم؛ چه با دیدن فعالیتهایشان هیجانزده شویم و چه از فکر کردن به قابلیتهایی که یدک میکشند، بترسیم.
RoboCop، محصول سال ۱۹۸۷
اکشن به یاد ماندنی پل ورهوفن که هالیوود بارها و بارها در بازسازی سکانسهایش شکست خورده است، قصهی یک افسر پلیس به نام الکس جی. مورفی را روایت میکند که پس از گلولهباران شدن، تا مرز مرگ پیش میرود. اما دولت با استفاده از آخرین تکنولوژیها، بقایای جسم در حال جان دادن الکس را نجات میدهد و با قرار دادنش درون یک لباس آهنی به خصوص، عملا یک زندگی جدید و ماشینمانند را تقدیمش میکند. ولی مابین همهی قابلیتهای تازهی بخشیدهشده به الکس به واسطهی تبدیل شدن به RoboCop، یک تکنولوژی خاص یعنی AR یا همان واقعیت افزوده، برای خیلیها بیشترین میزان جذابیت را دارد. قابلیتی که که به الکس توانایی دیدن همهچیز با توضیحات و جزئیات بیشتر را میداد، به شدت در ماموریتهایش تاثیرگذار ظاهر میشد و امروزه هم Google Glass و HoloLens مایکروسافت، همان را به شکلی زیباتر و خوشگرافیکتر، به خریدارانشان میدهند. البته واقعیت افزوده برای ما دیگر آنقدر چیز عادی و شناختهشدهای است که حتی اکثر موبایلهایمان نیز درون نرمافزارهای گوناگون، از آن پشتیبانی میکنند.
Back to the Future Part II، محصول سال ۱۹۸۹
در قسمت دوم از سهگانهی جذاب Back to the Future، شخصیت اصلی فیلم کفشهایی تولیدشده توسط کمپانی Nike را میبیند که وقتی آنها را به پا میکنید، بندشان خود به خود به ایدهآلترین حالت ممکن، بسته میشود. ویژگی بامزه و هیجانانگیزی که امروز واقعا برخی از کفشهای این کمپانی، فاصلهی بسیار کمی با یدک کشیدن تمام و کمال آن دارند. در حقیقت شاید این یکی از زمانهایی باشد که سازندگان مستقیما با دیدن یک فیلم و تصورات کارگردان آن، ایدهی خلق یک محصول را در ذهنشان پرورش دادهاند. مدرکش هم این که به احترام اکران اثر در سال ۱۹۸۹، نایکی دقیقا هشتاد و نه عدد از این کفشهای خاص را تولید کرد و برای فروششان هم سراغ جایی به جز یک حراجی خیریه برای جمعآوری مبلغ لازم برای تحقیقات پیشرفته در راه درمان بیماری پارکینسون که توسط مایکل جی. فاکس (بازیگر نقش اصلی داستان سهگانهی Back to the Future) برگزار شده بود، نرفت. نایکی حتی ادعا میکند که در سال ۲۰۰۵ آمادهی راهاندازی خط تولید این کفشها بوده است ولی به سبب عدم پیشرفت مورد نیاز تکنولوژی ساخت باتری تا آن موقع، زمانبندی شروع این پروژه به سال ۲۰۱۲ انتقال یافت و چهار سال بعد از آن هم بالاخره، رویاپردازی سازندگان Back to the Future Part II، با عرضهی محصولات گفتهشده، تحقق پیدا کرد.
اما افزون بر کفشهایی که خودشان به درستی در پایتان چفت میشدند، مارتی مکفلای یا همان قهرمان اصلی قصهی جذاب سری «بازگشت به آینده»، در دومین فیلم این مجموعه یک هاوربرد هم داشت. هاوربردی که تا مدتها طرفداران این فیلم رویای سوار شدن روی آن را داشتند و به بیان ساده، اسکیتبردی بود که با فاصلهای چند سانتیمتری تا زمین، عملا آدم به کمکش پرواز میکرد. ما هنوز هم دقیقا تکنولوژی مشابهی با آن هاوربردها نداریم ولی هماکنون، دانشمندان بسیاری را مشغول کار کردن روی چنین محصولاتی میبینیم. وسایلی که وقتی روی آنها میایستید، دقیقا به همان شکل با اختلاف چند سانتیمتری از زمین حرکت میکنید و تنها ضعفشان، وابستگی صد در صدیشان به حرکت روی یک زمین کاملا آهنی است. طوری که این تکنولوژیِ تازه از راه رسیده، همان کار هاوربرد مارتی مکفلای را میکند اما نه روی آسفالت و انواع اقسام محیطهای دیگر؛ بلکه فقط و فقط روی محیطی که کف آن، کاملا فلزی باشد.
Total Recall، محصول سال ۱۹۹۰
اتومبیلهای خودران، دائما به شکلی جدیتر از قبل رشد میکنند و به جرئت میتوان آنها را یکی از ارکان اساسی شکلدهنده به شهرهای پیشرفتهتر در سالهای آتی خطاب کرد. در جایی از فیلم Total Recall، شخصیت اجراشده توسط آرنولد شوارتزنگر، سوار تاکسی خاصی میشود که رانندهاش یک ربات کاملا چسبیده به سیستم حرکتی آن است. رباتی که ما قطعا در ماشینهای خودران شاهدش نیستیم ولی عملا نقشی مشابه با هوش مصنوعی قرارگرفته در سیستم کنترلی این دستگاهها را ایفا میکند. انویدیا، تسلا، گوگل و حتی شرکت Uber، همگی تنها بخشی از کمپانیهایی به شمار میروند که یکی از اصلیترین دغدغههایشان در سالهای اخیر، هر چه سریعتر رسیدن به بهترین اتومبیلهای خودران ممکن، بوده و هست.
The Lawnmower Man، محصول سال ۱۹۹۲
دکتر لارنس آنجلو (با بازی پیرس برازنان)، یکی از شخصیتهای فیلم The Lawnmower Man است که در طرح داستانی اثر مورد بحث، یک هدست واقعیت مجازی را روی باغبان سادهلوحی به اسم جو اسمیت، امتحان میکند. این هدست VR هم به شدت باعث افزایش قدرت و قابلیتهای ذهنی جو میشود و مثلا به او اجازهی یادگیری تمام و کمال زبان لاتین، در عرض زمانی کوتاه و دوساعته را میدهد. تا نقطهای که در این بین، تواناییهای دیوانهواری مثل تله پاتی کردن هم با استفاده از این تکنولوژی، به دست وی میرسند. مثل بسیاری از موارد قبلی، اینجا هم با دستگاهی سر و کار داریم که شاید هنوز بسیاری از قابلیتهایش برایمان تخیلی به نظر بیایند ولی اصلیت آن، وارد زندگیمان شده است. از Oculus Rift تا PSVR سونی و HTC Vive، تکتکشان به نوعی دقیقا همان تجربهی دیدهشده در The Lawnmower Man را تحویل استفادهکنندگانشان میدهند و فارغ از درخشش در جهان بازیهای ویدیویی، برای حل برخی از بیماریهای روانی نیز، به شدت کاربردی ظاهر شدهاند. تازه نباید فراموش کرد که این تکنولوژی به قدری در حال پیشروی سریع است که شاید تا پنج سال آینده، بتواند به نسخهی تمام و کمال تصوراتمان از خودش تبدیل بشود.
Gattaca، محصول سال ۱۹۹۷
رشد باورنکردنی مهندسی ژنتیک و پخش شدن آزمایشهای ژنتیکی در سرتاسر دنیا. این، پیشرفت عجیبوغریبی بود که Gattaca، اولین و از نگاه خیلیها بهترین فیلم اندرو نیکول، به طرز میخکوبکنندهای آن را پیشبینی میکرد. در جهان تصویرشده توسط فیلم، تستهای ژنتیکی به قدری فراگیر شدهاند که مصاحبههای کاری بر پایهی نتایج آنها پیش میرود و تمامی بچهها، با مهندسی ژنتیک، به کاملترین و بینقصترین حالت ممکن متولد میشوند. طوری که DNA اصلاحشدهشان، اصلا قابلیت دچار شدن به انواع و اقسام بیماریها را از بدنشان دریغ کرده است و عملا زمان دقیق مرگشان را از همان روز اول، به پزشکان نشان میدهد. این وسط، آدمهایی که به این شکل به دنیا نیامده باشند و تولیدی طبیعی را تجربه کنند، در هیچ نقطهای از جامعه پذیرفته میشوند و هیچ شغلی هم برایشان وجود ندارد.
امروزه موسسههایی مانند 23andMe، آزمایشهای ژنتیکی را به آسانی در خانهی مردم به سرانجام میرسانند. اینگونه که یک محفظهی کوچک و خاص را برایشان میفرستند و آنها هم با قرار دادن بخشی از بزاق دهانشان درون محفظه و فرستادن محفظه برای کمپانی گفتهشده، خیلی سریع تمام اطلاعات موجود در دادههای ژنتیکیشان را به دست میآورند. اطلاعاتی که میتواند شامل شانس دچار شدن شخص به بیماریهای مختلف و مواردی از این دست را شامل شود. علاوه بر اینها، تازهترین پیشرفتهای علم بیوتکنولوژی، مطابق تکنیکی به اسم CRISPR (مخفف عبارت Clustered Regularly Interspaced Short Palindromic Repeats)، شانس به وجود آوردن تغییرات دقیق در DNA انسان را تقدیم دانشمندان میکند. اگر میخواهید اندکی از عظمت این پیشرفت را درک کنید، باید بدانید که به کمک تکنیک نامبردهشده، دانشمندان توانایی جداسازی ویروس HIV (ایدز) از سلولهای زنده را به چنگ آوردهاند و به همین خاطر، شاید ده سال بعد، HIV درون هیچ کشوری ابدا بیماری ترسناک و بدون درمان قطعی امروز، نباشد. راستی، دقیقا به مانند آنچه در فیلم Gattaca دیده میشد، دانشمندان ادعا کردهاند که در چند سال آینده، با استفاده از تکنیک CRISPR از به دنیا آمدن حتی یک کودک با نارساییها و اختلالات ژنتیکی، به سادگی جلوگیری به عمل میآید.
Minority Report، محصول سال ۲۰۰۲
در فیلم Minority Report، تام کروز نقش مردی را بازی میکند که با تکان دادن دستهایش، با یک رابط کاربری کامپیوتری تعامل دارد. چیزی که در سالهایی نهچندان طولانی پس از اکران فیلم، واقعا در قالب دستگاههایی با قابلیت شناسایی حرکت انسان، به بازار آمد. «کینکت» (Kinect) محصول کمپانی مایکروسافت، به عنوان یک دستگاه اضافه برای کنسول Xbox 360 عرضه شد و با استفاده از اشعهی فروسرخ، در دنبال کردن حرکت مخاطبان در فضای سهبعدی و تاثیرپذیری از این حرکات در بازیهای گوناگون، به شدت موفق بود. تازه در ادامه هم مایکروسافت با تولید دومین نسل کینکت برای کنسول Xbox One X، این تکنولوژی را در کنار محصولاتی چون Leap Motion، به نزدیکیهای کمال رساند و حتی در پشتیبانی از بررسی حرکت دقیق تکتک انگشتان، با در بسته مواجه نشد. نتیجهی همهی موارد گفتهشده هم چیزی جز به حقیقت پیوستن تکنولوژی تخیلی دیدهشده درون ثانیههای Minority Report، نبود.
تبلیغات شخصیسازهشده را نیز باید یکی دیگر از عناصر حاضر در داستانگویی Minority Report دانست که در دنیای ما، دیگر تخیلی نیستند و بخشی از واقعیت روزمره را تشکیل میدهند. چرا که اکنون در سایتهای مختلفی همچون فیسبوک، ما هم به مانند شخصیت اجراشده توسط تام کروز در این فیلم، بر پایهی علایق و تاریخچهی فعالیتها و خریدهایمان، تبلیغهایی متناسب با شخصیت خودمان را تماشا میکنیم. هرچند که اگر دنبال حقیقیتر شدن تخیلات حاضر در Minority Report هستید، باید چند سال دیگر برای همهگیر شدن تکنولوژیِ در حال پیدایش ساخت بیلبوردهایی با قابلیت تشخیص قد، طول مو و جزئیات دیگر بدن آدمها که متناسب با ویژگیهایمان تبلیغات بهجایی را به تصویر میکشند، صبر کنید.
یکی از حقایق مرتبط با نگاه انداختن به فیلمها و سریالهای علمی-تخیلی گوناگونی که آینده، دستاوردهای ما یا به شکل دقیقتر، چگونگی خلق تکنولوژیهایی به خصوص را برای اولین بار پیشبینی کردهاند، چیزی نیست جز این که تعداد محصولات مورد اشاره، قطعا و یقینا همواره بیشتر از قبل میشود. چرا که هر روز انسانها محصولات شگفتانگیزتر و دستگاههای خاصتری را میسازند که احتمالا چندین و چند سال قبل، در دل تصورات کارگردانها و نویسندگانی محترم، دیده شده است.
حالا شما بگویید که چه فیلمها یا سریالهایی را میشناسید که در این لیست نامی از آنها نیست و به درستی بخشی از دستاوردهای به دستآمده در سالهای پس از پخش شدنشان را پیشبینی کرده بودند.