آیا شما استعدادهای بیهمتای خود را میشناسید؟ آیا اصلا باور دارید که استعدادهای منحصربهفردی دارید؟ آیا میتوانید بپذیرید که دارای موهبتی درونی و نبوغی ذاتی هستید؟ آیا میدانید که برای شکوفایی نبوغ ذاتی خود باید چگونه فکر و عمل کنید؟ بیشتر نوابغ بزرگ میان تواناییهای خود و دیگران تفاوت خاصی قائل نبودند. چیزی که آنها را متمایز میکرد، شیوهی استفاده از استعدادشان بود. خیلی از افرادِ دارای استعدادهای نبوغآمیز، هرگز به دستاورد مهمی نرسیدند. صرف وجود نبوغ کسی را نابغه نمیکند. نبوغ، استعداد و پتانسیلی است که باید کشف و شکوفا شود. شاید بهترین راهنما در این مسیر کسی باشد که علیرغم اینکه در کودکی کودن و عقبمانده شناخته میشد، توانست با شکوفایی نبوغ ذاتی خود به یکی از بزرگترین نوابغ تمام دوران بدل شود. پس بیایید با استفاده از توصیههای اینشتین این نابغهی خودساخته، در جهت شناخت و شکوفایی نبوغ ذاتی خود گام برداریم.
همه نابغهاند اما اگر شما نبوغ یک ماهی را با تواناییاش برای بالا رفتن از یک درخت بسنجید، او در تمام زندگیاش با این باور خواهد زیست که یک کودن تمامعیار است.
در طول تاریخ، نوابغ بهعنوان انسانهایی که گویا دارای قدرت و موهبتی فرا انسانیاند، ستوده شدهاند و بهمرور، نبوغ به مثابه موهبتی ویژه تلقی شده که فقط به برخی از انسانها اعطا شده است. از طرف دیگر سیستمهای آموزشی و تربیتی مدرن که مبتنی بر آموزش همگانی و انبوه بر مبنای روش و محتوایی یکسان است، با ضعفهای عمده در تشخیص، تشویق و شکوفایی تواناییها و استعدادهای یگانه فردی، همراه بوده است. مدرسه استعداد همهی افراد را با یک معیار، که معمولا همان ضریب هوشی (استعداد منطقی-ریاضی) است، میسنجد. این معیار مربوط به بیش از صد سال پیش است و امروزه حقایق جدیدی دربارهی تواناییهای انسانی و نبوغ ذاتی هر انسانی کشف شده است. هوارد گاردنر استاد دانشگاه هاروارد حدود ۳۰ سال پیش این نوع سنجش هوش را به چالش کشید. او در کتابش با عنوان «چارچوبهای ذهنی: نظریه هوشهای چندگانه» به توسعهی این ایده پرداخت که هوش منطقی-ریاضی که از طریق تست هوش رایج سنجیده میشود معیار مناسبی برای سنجش قابلیتهای یک شخص نیست. از نظر او این آزمون شاید در پیشبینی موفقیت شما در برخی موضوعات درسی مدرسه مثل ریاضیات، فیزیک و … مؤثر باشد ولی در اندازهگیری توانایی شما در نوشتن یک سنفونی، برنده شدن در یک رقابت سیاسی یا ورزشی، ابداع یک ماشین برداشت محصول، حل یک بحران اجتماعی، مهار یک بیماری واگیر، راهاندازی یک کسبوکار، مدیریت یک شرکت، سرودن یک شعر یا یادگیری یک زبان خارجی چندان قدرتمند عمل نمیکند. گاردنر معتقد است که همهی انسانها از ترکیب منحصربهفرد هفت نوع هوش (زبانی، منطقی-ریاضی، موسیقی، بدنی-جنبشی، بصری و تشخیص ابعاد اشیا، هوش بین فردی، هوش درون فردی) برخوردارند. از نظر دکتر گاردنر همهی ما انسانها به شکلهای منحصربهفردی باهوش و بااستعداد هستیم و موفقیت در نتیجهی توسعه، پالایش و استفادهی مکرر از استعدادهایی که از آنها برخورداریم، بهدست میآید.
حال شما در مورد نبوغ ذاتی خود چه فکر میکنید؟
کاغذ را گذاشتهاند برای یادداشت کردنِ چیزهایی که فراموش میکنیم؛ مغز برای فکر کردن است.
یکی از مهارتهای بنیادی که در مدرسه آموخته نمیشود «فکر کردن» است. ما چون همیشه فعالیت مغزی داریم تصور میکنیم که داریم فکر میکنیم. تفکر آنچنان ارزشمند است که حتی در آموزههای دینی یک ساعت تفکر از هفتاد سال عبادت برتر شناخته شده است. در قرآن هم دائما به تفکر دعوت میشویم اما جالب است که چنین مهارتی هرگز آموخته نمیشود و بیشترِ آموزش، مبتنی بر حافظه است.
در طول روز مسائل بسیاری به ذهن ما خطور میکند. این افکار ممکن است راجعبه کارهایی باشند که باید انجام بدهیم یا سؤالی در رابطه با کارمان یا پروژهای که باید سروقت تحویل بدهیم و صدها موضوع دیگر. بهتر است که همواره دفترچهای همراهمان داشته باشیم تا این نوع افکار را یادداشت کنیم و همچنین برنامههای هر روزمان را شب قبل در آن بنویسیم. این کار به ذهن ما نظم میدهد و مانع آشفتگی آن میشود. نظم ذهنی باعث آرامش ما میشود و ذهن آرام همواره کارایی بالاتری دارد. بهاین ترتیب به جای اینکه بازیچهی افکار تصادفی و خودبهخودی باشیم، کنترل بیشتری بر ذهنمان داریم و آن را بیشتر برای فکر کردن و تولید ایدههای جدید به کار میگیریم.
کسی که مثل سیاهیلشکر به دنبال جمعیت راه میرود، معمولا فراتر از جمعیت نخواهد رفت، اما کسی که به تنهایی راه میپیماید، احتمالا خود را در جاهایی خواهد یافت که هرگز کسی آنجا نبوده است.
جامعه همیشه در جهت همرنگ کردن ما با دیگران تلاش میکند. ممکن است همرنگی با جماعت باعث احساس مقبولیت، پذیرش و امنیت در ما شود اما این خطر را نیز دارد که بهمرور، خود واقعیمان را گُم و فراموش کنیم. هر یک از ما موجودی منحصربهفرد هستیم و با هدف انجام کاری ویژه به جهان آمدهایم. باید خودمان باشیم و راه خودمان را برویم. در غیر این صورت ممکن است آدم محترم و موفقی در اجتماع باشیم اما در عمق وجودمان همواره حسرتِ زندگیِ نزیستهمان را خواهیم خورد. بهتر است نسخهی دستاول خودمان باشیم تا نسخهی دستدوم کسی دیگر.
آیا شما خود واقعیتان را به یاد میآورید؟
معیار سنجش هوش، توانایی تغییر است.
در یک تعریف، هوش را «توانایی مطابقت با شرایط» میدانند اما به نظر میرسد که اینشتین به تغییرات درونیتر و عمیقتر اشاره دارد. معمولا لازمهی تغییر، غلبه بر یک عادت نهادینه شده است. اگر قرار باشد از محدودهی عادات فکری و ارزشی خود فراتر برویم، با چالش بزرگی مواجه خواهیم شد اما توفیق در این کار با پاداش بزرگی نیز همراه خواهد بود. توانایی اینشتین در تغییر نگرش به ساختار فضا و زمان، باعث انقلاب بزرگی در علم و شناخت ما از جهان گردید.
چه تغییری در نگرش یا عاداتتان میتواند بزرگترین تحول مثبت را در زندگی شما ایجاد کند؟
نبوغ ۱٪ استعداد و ۹۹٪ تلاش مداوم است.
نوابغ کاری را انجام میدهند که شیفتهی آن هستند. آنان کاری را بهزور انجام نمیدهند. کار آنان تفریحشان است. آنان برای رئیس خود یا برای حقوق آخر ماه یا رضایت کسی دیگر کار نمیکنند. کار، به خودیخود برایشان لذتبخش است. آنها کار و بازی را در هم ادغام کردهاند و به همین دلیل هرگز از تلاش خسته نمیشوند. پیکاسو گفته است: «هرگز موقع نقاشی کردن خسته نمیشوم، این ملاقات افراد و مهمانان است که خستهام میکند.»
چه کاری است که هرگز از انجامش خسته نمیشوید؟ شاید سرنخ نبوغتان در آنجا باشد.
تا زمانی که دست از تلاش نکشیدهاید، شکست نخوردهاید.
با نگرش مثبت، شکست میتواند به بزرگترین و ارزشمندترین راهنمای ما در مسیر موفقیت بدل شود. اگر نگرش درستی به شکست داشته باشیم و از آن بیاموزیم، آن را چون پلی به سوی پیروزی خواهیم یافت. فرد موفقی گفته است: «اگر میخواهید سرعت موفقیت خود را دو برابر کنید، سرعت شکستهای خود را دو برابر کنید.»
ماهها و سالها فکر میکنم، در نود و نه مورد نتیجهگیریام غلط است، ولی در صدمین بار حق با من است.
طبیعی است که اینشتین هر دفعه همان راه قبلی را نمیرفت. ما در مواجهه با شکست باید دقیقا به شکستمان نگاه کنیم و از آن یاد بگیریم تا اگر باز هم شکست خوردیم، شکست جدیدی را تجربه کنیم و درس جدیدی بیاموزیم. وقتی از ادیسون پرسیدند «وقتی ۹۹۹۹ بار برای اختراع لامپ شکست خوردی چگونه شد که ناامید نشدی و برای ۱۰۰۰۰ بار آن را امتحان کردی؟» در پاسخ گفت: «من ۹۹۹۹ بار شکست نخوردم، بلکه ۹۹۹۹ روش کشف کردم که منجر به اختراع لامپ نمیشد.»
بزرگترین شکستهای شما چه بودهاند؟ چه درسهایی از آنها آموختهاید؟
رشد فکری باید از زمان تولد آغاز گردد و فقط با مرگ متوقف شود.
رشد شخصی نیز از جمله مواردی است که هرگز در مدرسه آموخته نمیشود. یکی از مهمترین اهداف ما در تمام زندگی باید رشد و شکوفایی تواناییهای بالقوهمان باشد. ما هنگام تولد یک استعداد صرف هستیم و این استعداد بدون آموزش و کسب مهارت رشد نمیکند و شکوفا نمیشود. خداوند ما را به صورت خود آفرید و به ما قدرت خلق و ابداع بخشید. بیاییم از این موهبت الهی استفاده کنیم. لویس لوینسون، مجسمهساز آمریکایی، گفته است: «اگر با بیشترین قابلیت خود زندگی نکنید به خداوند خیانت کردهاید.»
تاکنون از چند درصدِ قابلیتهای خود استفاده کردهاید؟
ذهن من آزمایشگاه من است
ذهن مرموزترین و شگفتانگیزترین ابزار جهان است. جهان با تمام بزرگیاش در ذهن جا میشود! زیرا ذهن قادر به تصور جهان است. پس ذهن به نحوی خالق جهان هم هست. ذهن در حالت ناخودآگاه، ابزاری برای بقا است. ذهن همهچیز را با هدف بقا تنظیم میکند. به همین دلیل ذهن دوست دارد همهچیز در وضعیتی آشنا و امن باقی بماند. به این خاطر ذهن در برابر ناشناختهها، وضعیتهای مبهم، تصمیم به تغییر و سؤالات جدید مقاومت میکند. اما اگر آگاهانه کنترل شود قادر به انجام کارهای شگفتانگیزی است و در غیر این صورت ما بردهی او خواهیم بود. همانطور که گفتهشده «ذهن یا خدمتکاری عالی است یا اربابی بیرحم.»
دستکم روزی یک مرتبه به خودتان اجازه بدهید تا آزادانه بیندیشید و برای خودتان خیالپردازی کنید
یکی از قابلیتهای شگفتانگیز ذهن، قدرت تخیل و خیالپردازی است. برخی فلاسفه تخیل را «ملکه قابلیتهای ذهنی» نامیدهاند. ما در کودکی خیالپردازانی نابغه هستیم. اما در بزرگسالی این توانایی سرکوب میشود. با سرکوب خیالپردازی در واقع ما به یک آدم منطقی تبدیل میشویم اما قدرت خلاقیت خود را نیز از دست میدهیم. تخیل هیچ محدودیتی ندارد. بیل گیتس میگوید:
«تمام سرمایه مایکروسافت تخیل انسان است.»
بزرگترین رؤیای شما چیست؟ در موردش خیالپردازی کنید. این اولین گام برای تحقق آن است.
برای ایدهای که در نگاه اول احمقانه به نظر نرسد، امیدی وجود ندارد
ابداع یعنی به وجود آوردن ایده یا چیزی که از قبل وجود نداشته و ناشناخته است. همانطور که گفتیم ذهن در برابر چیزهای جدید و ناشناخته مقاومت میکند. به همین دلیل مردم در ابتدا قادر به قبول چیزهای جدید نیستند و خیلی مواقع ایدههای جدید را غیرممکن و احمقانه میدانند. تاریخ ثابت کرده که همهی ابداعات بزرگ در ابتدا مورد طرد و حتی تمسخر واقع شدهاند.
راه افزایش بهرهوری و یادگیری بیشتر این است که با چنان لذتی کارهایت را انجام بدهی که متوجه گذشت زمان نشوی
اگر ما کاری را که دوست داریم انجام دهیم معمولا برایمان لذتبخش است و گذر زمان را حس نمیکنیم. اما اگر کارمان را دوست نداشته باشیم، هم عذاب میکشیم و هم زمان بهکندی میگذرد. طبیعی است که ما گاهی مجبوریم کارهایی را که دوست نداریم انجام بدهیم. در این مواقع نیز با تمرکز کامل بر آن کار و نه بر گذر زمان و نه هر چیز دیگر، میتوان در کار غرق شد و در نتیجه راندمان کار هم بالا رفته و حتی آن کار برایمان لذتبخش خواهد شد.
اهل سرگرمی و وقتگذرانی بیهدف نیستم، همین که انجام کاری را شروع کردم، دیگر به هیچچیز اجازه نمیدهم ذهنم را به خود مشغول کند
گفتیم که ذهن ابزار فوقالعاده قدرتمندی است اما معمولا بهصورت خودکار کار میکند. دانشمندان میگویند که روزانه حدود شصت هزار فکر از ذهن ما عبور میکند. در اکثر این افکار ما هیچ نقشی نداریم. در ذهن ما، همواره مناظرهای در جریان است. تا وقتی نتوانیم آگاهانه ذهنمان را هدایت کنیم بازیچهی آن خواهیم بود و او ما را به هر جا که خواست خواهد برد. ذهن خارج از کنترل عامل اصلی بسیاری از ناراحتیها و بیماریهای بشر است. ما در کنترل طبیعت و محیط بسیار موفقتر هستیم تا در کنترل ذهن خود. ذهن به خاطر فلسفهی وجودی خود (حفظ بقا) عادت کرده همواره به خطرات، ترسها و چیزهای منفی بیندیشد و بهاین ترتیب ما را به احساسات منفی دچار میکند. کسی که بتواند ذهنش را کنترل کند، سلطان سرزمین وجود خود میشود و میتواند بر آن حکمرانی کند.
من به شهود و الهامات معتقدم چون گاهی اوقات در برخی مسائل احساس میکنم حق با من است، ولی نمیدانم چرا؟
شهود، بصیرت یا الهام نیز یکی دیگر از همان قدرتهای درونی ماست که هرگز برای استفاده از آن آموزش نمیبینیم. شهود در واقع دیدن با چشم درون است که آن را حس ششم نیز نامیدهاند. گاهی این حس از اتفاقات مکانهای دور یا زمانهای دور نیز خبر میدهد. عموما فکر میکنند که شهود و الهام، شانسی و تصادفی رخ میدهد. ما هنوز شناخت چندانی از این قدرت نداریم و روشی دقیق که منجر به شهود میشود، کشف نکردهایم و به همین دلیل هنوز از فرشتهی الهام صحبت میشود، اما برخی پیشزمینهها ظهور آن را آسانتر میکند. اولا ما باید مسئله و پرسشی داشته باشیم. در مرحله دوم باید در مورد آن تمام اطلاعات موجود را بررسی کرده و عمیقا بیندیشیم و بعد از تلاش آگاهانه و کافی، مسئله را رها کنیم و به فعالیتی جنبی و آرامبخش مثل قدم زدن، دوش گرفتن بپردازیم. معمولا در این اوقات فرشتهی الهام با جرقهای در ذهنمان پاسخ مسئله را برایمان آشکار میکند.
پس هر یک از ما دارای نبوغی ذاتی و منحصربهفرد هستیم که با استفاده مناسب از قدرت ذهن، تمرکز، مداومت و تعهد به زندگی، بر اساس خود اصیلمان میتوانیم آن را شکوفا کنیم و بهاین ترتیب بزرگترین رؤیاهای خود را محقق کنیم. پس، از هم اکنون این توصیههای طلایی را به کار گرفته و نبوغ ذاتی خود را آشکار کنید.
در انتها لازم به ذکر است نقلقولهای این مطلب از کتاب زندگینامۀ آلبرت اینشتین و تاریخ سیاسی و اجتماعی دوران او، فیلیپ فرانک، ترجمه حسن صفاری، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۱، آمدهاند.
تهیه شده برای: chetor.com