اگر از طرفداران جک ریچر باشید، حتما اسم لی چایلد را هم شنیدهاید. لی چایلد خالق و نویسندهی مجموعه کتابهای جک ریچر است که در ژانر جنایی، پلیسی طرفداران زیادی دارد. حتی اگر موفق به خواندن کتابهایش نشده باشید فیلم جک ریچر، محصول سال ۲۰۱۲ آمریکا با بازی تام کروز را دیدهاید. در این مقاله ضمن معرفی لی چایلد به بررسی ۱۳ کتاب پرطرفدارش در ایران پرداختهایم.
خوانندگان جک ریچر به خاطر دارند که سال گذشته لی چایلد، نویسندهی مشهور بریتانیایی اعلام کرد از این پس جک ریچر را نخواهد نوشت و ادامهی کار را به برادرش میسپرد. این نویسنده گفته بود مدتها به دنبال روشی برای کشتن جک ریچر شخصیت اصلی رمانهایش بوده است اما در نهایت راضی به این کار نشده بود و به این نتیجه رسید که طرفداران این شخصیت حق دارند ادامهی زندگی او را در کتابهایی ببیند که از این به بعد توسط اندرو گرنت برادر کوچکش نوشته خواهند شد.
او در مصاحبهای ضمن تأیید این خبر اعلام کرده بود:
من عاشق مخاطبانم هستم و میدانم آنها دوست دارند داستانهای خیلی بیشتری از جک ریچر در آینده بخوانند. خیلی دوست داشتم که میتوانستم این قول را بدهم، اما در واقع باید این کار را کنار بگذارم. شاید چند تای دیگر بتوانم بنویسم اما تعدادی بیشتری ممکن نیست. برای همین تصمیم گرفتهام که فرد دیگری را معرفی کنم که بتواند این قول را بدهد. من یک نویسندهی خیلی قوی که این سالها آثارش را خواندهام را انتخاب کردهام؛ برادرم اندرو گرانت را. ما همان ژنتیک را داریم، همان پیشینه، همان خاستگاه. او خود من است، اما ۱۵ سال پیش من، پر از انرژی و ایدههای نو. او اولین فردی بود که سالها پیش قتلگاه را خواند و اولین هوادار ریچر در دنیا بود. با هم برای نوشتن چند داستان بعدی کار میکنیم و بعد او خودش کار را ادامه میدهد. اگر من ریچر هستم، او هم هست. شاید بیشتر هم باشد. به من اطمینان کنید. این یک کار واقعی است.
جک ریچر، شخصیت اصلی این مجموعه، یک افسر سابق ارتش آمریکاست که پس از ۱۳ سال خدمت ناگهان تصمیم میگیرد از ارتش خارج شده و زندگی جدیدی را در پیش بگیرد. زندگی جدید او سرشار از ماجراجویی و حادثه است و البته آوارگی و تنهایی. او بیهدف در ایالتهای مختلف آمریکا پرسه میزند و از شهری به شهر دیگر میرود و ناخواسته درگیر ماجراهایی جنایی و پلیسی میشود که با تکیه بر مهارتها و تجربهی چندسالهی خود در ارتش، یکی یکی آنها را پشت سر میگذارد. ریچر با ۱۹۸سانتیمتر قد و ۱۱۵ کیلو وزن، موهای بلوند و چشمان آبی، عادتها و سبک زندگی عجیبی دارد. او هیچوقت برای مدت طولانی یکجا نمیماند و دائم در سفر است. تمام داراییاش یک مسواک است. او هر جا که میرود از یک اسم مستعار استفاده میکند. البته ماجراهایی که او خود را در آنها درگیر میکند مستلزم این سبک زندگی هستند. اما او برای خود اصول و اعتقاداتی هم دارد که در مواجهه با مشکلات و معماهایی که پیش رویش قرار میگیرند از آنها بهره میگیرد. مهمترین اصل او شاید عدالتطلبی باشد که به خاطر آن حتی قانون را هم زیر پا میگذارد. در واقع میتوان گفت که او قانون خودش را دارد. گفتنی است که هر یک از کتابهای این مجموعه داستانی مستقل و جدا دارد و شرح یکی از ماجراهای جک ریچر است و به همین خاطر میتوان آنها را به صورت جداگانه نیز خواند.
جیم گرانت، با نام مستعار لی چایلد، نویسندهای بریتانیایی است که در سال ۱۹۵۴ در کاونتری به دنیا آمد و پس از سالها زندگی در بیرمنگام، به تحصیل در رشتهی حقوق در شفیلد پرداخت و پس از آن، هجده سال در تلویزیون منچستر کار کرد تا اینکه در ۴۰ سالگی، به علت تعدیل نیرو از کار اخراج شد. او از این فرصت به دست آمده استفاده کرد و از آنجا که همیشه به خواندن آثار ادبی علاقهمند بود، مقداری مداد و کاغذ خرید و پس از چندی، اولین رمان از مجموعه داستانهای جک ریچر را با نام قتلگاه منتشر کرد. قتلگاه، علاوه بر دریافت جایزهی آنتونی برای بهترین رمان اول، با استقبال کمنظیر مخاطبان ادبیات جنایی مواجه شد و بدین ترتیب، قسمتهای بعدی این مجموعه نیز یکی پس از دیگری به بازار نشر آمد و هر کدام، موفقیتی بیش از پیش برای لی چایلد به ارمغان آوردند.
در سال ۲۰۱۲ فیلمی با بازی تام کروز بر اساس کتاب نهم این مجموعه ساخته شد. او پس از توفیق رمان اولش در ایالات متحده، در سال ۱۹۹۸ به این کشور مهاجرت کرد و در سال ۲۰۰۹ به عنوان رئیس انجمن جنایینویسان آمریکا انتخاب شد. لی چایلد، اکنون با نوشتن چندین رمان جنایی و دریافت چندین جایزهی ادبی در این حوزه، جزء مجبوبترین نویسندگان ژانر جنایی در میان منتقدین و مخاطبان به حساب میآید.
لی چایلد تا کنون ۲۲ عنوان از مجموعهی جک ریچر را به رشتهی تحریر درآورده و ۱۶ کتاب از این مجموعه به نامهای قتلگاه، تا پای مرگ، قلاب، آخرین مهمان، اکو در آتش، سوءقصد، وسوسهی انتقام، دشمن، یک شلیک، راه سخت، بدشانسی و دردسر، غریبهای در شهر، دوازده نشانه، ۶۱ ساعت، لانه زنبور و رابطه با ترجمهی محمد عباسآبادی توسط نشر تندیس در ایران به چاپ رسیده است.
او در آخرین مصاحبهی خود اعلام کرد بیست و پنجمین کتاب از مجموع جک ریچر با عنوان نگهبان را با همکاری برادرش ۲۹ اکتبر ۲۰۲۰ منتشر میکند. اندرو که کتابهایش را با نام اندرو گرانت منتشر میکند ۵۱ ساله و برادر جوانتر لی چایلد است. او در رشتهی نمایش و ادبیات انگلیسی در دانشگاه شفیلد تحصیل کرده و اولین رمانش را سال ۲۰۰۹ منتشر کرده است.
در ادامه به معرفی برخی کتابهای لی چایلد که به فارسی ترجمه شدهاند پرداختهایم.
۱. قتلگاه
کتاب قتلگاه، اثر لی چایلد است که در ایران توسط محمد عباسآبادی به فارسی ترجمه شده است. این رمان، اولین رمان از مجموعه داستانهایی است که لی چایلد، آنها را نوشته است و پس از استقبال گستردهی مخاطبان از کتاب اول، داستانهای دیگر نیز نوشته شد. شخصیت اصلی این مجموعه داستانها، یک پلیس سابق ارتش بهنام جک ریچر است.
داستان کتاب دربارهی جک ریچر، یک کارآگاه سابق پلیس ارتش است، که بیهدف در آمریکا در حال گشت و گذار است. او وارد شهری میشود که برادرش به او گفته قبلا یک نوازندهی معروف مدتی در آنجا بوده و هنوز یک ساعت از ورودش به شهر و دو صفحه از داستان نمیگذرد که پلیسها بر سرش میریزند و به جرم قتلی که از آن بیاطلاع است، دستگیرش میکنند. اما داستان به همین راحتی پیش نمیرود و در ادامهی داستان میخوانید که چطور مقتول به ظاهر ناآشنا یک آشنا از آب درمیآید و چطور قتل او به یک سری قتل دیگر منجر میشود و شهری آرام و خوشبخت ناگهان تبدیل به صحنه توطئهای ملی میشود که ممکن است کل جهان را درگیر خود کند.
در بخشی از کتاب قتلگاه میخوانیم:
ساعت دوازده در سالن غذاخوری اینو، در حال خوردن تخممرغ و نوشیدن قهوه بودم که دستگیر شدم. این بیشتر یک صبحانه دیروقت بود تا ناهار سروقت. بعد از یک پیادهروی طولانی زیر باران شدید خیس و خسته بودم. تمام راه را از بزرگراه تا حاشیه شهر پیاده آمده بودم. رستوران کوچک، ولی روشن و تمیز بود. تازهساز و به شکل یک واگن قطار ساخته شده بود. فضای کمعرضی داشت و در یک طرفش پیشخان غذای باریکی تعبیه شده بود. آشپزخانهاش در عقب سالن و یک ردیف میز کنار دیوار مقابل و در رستوران در وسط قرار داشت.
۲. تا پای مرگ
تا پای مرگ، دومین کتاب از مجموعه تریلرهای جک ریچر است که توسط لی چایلد به نگارش درآمده است. این مجموعه هم مانند اولین قسمت آن با نام قتلگاه که در سال ۱۹۹۷ به چاپ رسید، با استقبال مخاطبان و منتقدان روبرو شد. جالب است که بدانید تا کنون ۱۹ کتاب از این مجموعه منتشر شده، و با فروش ۹۰ میلیون نسخه در ۹۷ کشور و ترجمه به ۴۲ زبان، مجموعه تریلرهای جک ریچر را به یکی از پرفروشترین و تحسینشدهترین مجموعهها تبدیل کرده است.
قصه از دندانپزشکی شروع میشود که در حومهی شهر شیکاگو، سه نفر در پارکینگ محل کارش، او را مجبور میکنند تا داخل صندوق عقب ماشینش برود. در پیادهرویی در شهر، جک ریچر و زنی ناشناس با زور اسلحهی دو مرد دزدیده و در همان ماشین محبوس میشوند. سپس، ریچر و آن زن به ماشین دیگری برده شده و به جای دیگری انتقال مییابند و دندانپزشک به همراه متعلقات جاماندهی زن، دو گالن بنزین و کبریتی روشن در ماشین رها میشود. FBI تلاش میکند تا زن را از دست آدمربایان نجات دهد چرا که او، یکی از مأمورین مخصوص این سازمان در شیکاگوست. از سوی دیگر، جک ریچر و این زن، با احتمال بسیار اندک فرار، تلاش میکنند تا از دست دزدها بگریزند. اما FBI فکر میکند که ریچر یکی از آدمرباهاست و زمانی که این دو بالاخره به فرار نزدیک میشوند، اتفاق تازهای میافتد.
در بخشی از کتاب تا پای مرگ میخوانیم:
آخرین افرادی که وارد سالن کنفرانس طبقه سوم شدند یک دسته مرد بودند که با هم وارد شدند. سیزده مأمور به همراه مأمور مسئول، مک گراث. سیزده مأمور دور رئیسشان، که در حین راه رفتن در حال یک جور مرور سیاستها بود، جمع شده بودند. سیزده مأمور با دقت به تکتک کلماتش توجه میکردند. مک گراث از تمام مزیتهای قانونی برخوردار بود. او مردی بود که تا بالاترین درجه پیش رفته بود، بعد دوباره به میدان برگشته بود. او سه سال را در ساختمان هوور ۲ بهعنوان معاون رئیس افبیآی گذرانده بود و درخواست تنزل رتبه و کاهش حقوق برای برگشتن به ادارهی عملیات حوزهای کرده بود. این تصمیم به قیمت ده هزار دلار درآمد سالیانه برایش تمام شده بود، اما سلامت روانیاش را به او برگردانده بود. علاوه بر این برایش احترام همیشگی و مهر و محبت کورکورانه از جانب مأمورانی که با آنها کار میکرد به ارمغان آورده بود.
۳. قلاب
قلاب، عنوان سومین کتاب از مجموعه کتابهای مهیج جک ریچر است که در سال ۱۹۹۹ به قلم لی چایلد نوشته شده است.
راوی همچنان جک ریچر است که در یکی از جزایر فلوراید به نام کیوست زندگی میکند و از گمنامی خودت لذت میبرد اما ناگهان سر و کلهی مردی غریبه برای پیدا کردن او پیدا میشود و اندکی بعد جسد مورد ضرب و شتم قرار گرفتهی این غریبه پیدا میشود و ریچر به ناچار به سمت نیویورک برای پیدا کردن قاتلین مرد میرود. ریچر در نیویورک با افرادی که این غریبه را فرستادهاند روبرو میشود. زوج پیری که هنوز عزادار کشتهشدگان ویتنام هستند، زنی جوان و باهوش از گذشتهی خود ریچر و مهمتر از همه مردی که ریچر تا به حال با کسی به شرارت او روبرو نشده است. اورلاندو سنتینل دربارهی این اثر هیجانانگیز میگوید: «زمانی که شما یک شرور خوب را در کنار یک قهرمان بزرگ قرار میدهید نتیجهی آن یک تریلر هیجانانگیز تا آخرین لحظه خواهد بود. چایلد در این اثر تعادل خوبی بین خوب و بد ایجاد میکند و در نهایت شخصیت شرور آن در زمره شخصیتهای به یاد ماندنی خواهد بود.»
در بخشهایی از کتاب میخوانیم:
خطر در طول سالها مثل جزر و مد در حال کاهش و افزایش بود. او مدتهای مدیدی را با این اطمینان که خطر هر لحظه به سراغش میآید سپری کرده بود. بعد مدتهای مدیدی را با این اطمینان گذرانده بود که اصلا هیچوقت به او نمیرسد. گاهی، حس دلگیر زمان به او احساس امنیت میداد، چون سی سال یک ابدیت است. ولی در مواقع دیگر مثل یک چشم به هم زدن بود. گاهی ساعت به ساعت منتظر هشدار اول بود. مدام دلواپس و در حال نقشه کشیدن بود، ولی همیشه میدانست که ممکن است هر لحظه مجبور به فرار شود.
۴. آخرین مهمان
آخرین مهمان، چهارمین کتاب در مجموعهی جک ریچر است که توسط لی چایلد نوشته شده است. این کتاب در سال ۲۰۰۰ در انگلستان منتشر شد و در ایالات متحده؛ با عنوان Running Blind به چاپ رسید و مانند دیگر کتابهای لی چاید در ایران با ترجمهی محمد عباسآبادی و توسط نشر تندیس به چاپ رسیده و در اختیار علاقهمندان فارسی زبان قرار گرفته است.
کتاب به صورت دوم شخص و سوم شخص نوشته شده است. قصهی کتاب دربارهی زنهایی است که قربانیان یک قاتل منظم و باهوش هستند که هیچ اثر و مدرکی برای انگیزهی ظاهری از این قتلها به جا نمیگذارد. این جنایات واقعا جنایات کامل و بینقصی هستند. اما فقط یک چیز وجود دارد که قربانیان را به هم مرتبط میکند. همهی این زنان جک ریچر را میشناختند. جک ریچر افسر بازنشستهی پلیس است که باید برای دستگیر کردن این قاتل سریالی که در حال قتل گروهی از زنان است، بر زمان پیروز شود اما از لحاظ قانونی هیچ اثری از خود باقی نگذارد.
در بخش از کتاب میخوانیم:
مردم میگویند دانش قدرت است. دانش بیشتر، قدرت بیشتر. فرض کنید شمارههای برنده را در قرعهکشی میدانستید؟ به فروشگاه میشتافتید و برنده میشدید. همینطور در بازار بورس. شما در مورد دانش صحبت میکنید. دانشی که میخرید و بعد آنرا میفروشید و ثروتمند میشوید. در هر نوع ورزشی اگر میتوانستید آینده را پیشبینی کنید میتوانستید آسوده و ایمن باشید. در مورد همه چیز همینطور است. همچنین در مورد کشتن مردم.
۵. تحت تعقیب
تحت تعقیب، عنوان کتاب دیگری از لی چایلد است که محمد عباسآبادی به فارسی آنرا ترجمه کرده و توسط نشر تندیس در سال ۱۳۹۸ و در ۵۴۳ صفحه به بازار عرضه شده است. تحت تعقیب هفدهمین کتاب از مجموعهی جک ریچر است که در سال ۲۰۱۲ منتشر شده است. از بین همهی کتابهای جک ریچر تنها چهار کتاب هستند که میتوان آنها را یک خط داستانی بههمپیوسته در نظر گرفت، که ترتیبشان به این صورت است: ۶۱ ساعت، لانه زنبور، تحت تعقیب و هرگز برنگرد. اما مثل بقیهی کتابهای مجموعه، این چهار کتاب را هم میتوان بدون ترتیب خواند.
به نقل از دیلی اکسپرس هر چهار ثانیه یک جلد از رمانهای جک ریچر در نقطهای از دنیا به فروش میرود. ریچر در ژانر جنایی حکم مرد بینام کلینت ایستوود در فیلمهای وسترن را دارد.
قصهی تحت تعقیب، از آنجایی شروع میشود که، جک ریچر به قصد سفر به ویرجینیا با بینی شکسته، کنار جاده ایستاده است. ماشینی جلوی پایش توقف میکند که سرنشینهایش دو مرد و یک زناند. آنها در طول مسیر با ایستوبازرسیهای متعددی روبهرو میشوند و ریچر به تدریج متوجه حرفهای ضدونقیض و رفتار شکبرانگیز همسفرهایش میشود. چند کیلومتر عقبتر، اف.بی.آی در حال تحقیقات قتل مردی است که به گفتهی یک شاهد عینی همراه دو مرد دیگر وارد یک تلمبهخانه شده و فقط دو مرد از آن بیرون آمدهاند.
۶. ۶۱ ساعت
۶۱ ساعت، کتاب دیگری از لی چایلد به ترجمهی محمد عباسآبادی است و چهاردهمین جلد از مجموعهی جک ریچر میباشد که با داستانی هیجانانگیز و جذاب در چهل و شش فصل نوشته شده است.
داستان در شهری سرد و پوشیده از برف به نام بولتون در داکوتای جنوبی شروع میشود. اتوبوس توریستیای که ریچر مسافر آن است دچار تصادف میشود و ورود ریچر به شهر، او را متوجه وقایع عجیبی میکند که در حال رخ دادن است! در نزدیکیهای بولتون، زنی شجاع برای برقراری عدالت در برابر نیروهایی شرور در حال مبارزه است. این زن برای زنده ماندن و شهادت دادن در دادگاه به کمک نیاز دارد چرا که قاتلی حرفهای و سنگدل که هیچوقت تیرش به خطا نرفته، در حال آمدن به بولتون است. نقشهی اصلی ریچر ادامه دادن به مسیر خود بود اما ۶۱ ساعت آیندهی همه چیز را تغییر خواهد داد. در این داستان هیجانانگیز، اسرار، بسیار مرگبارتر و دشمنهای ریچر، بسیار قدرتمندتر از چیزی هستند که او میتوانست تصورش را بکند. اما سوال اینجاست که جک ریچر برای نجات جان این زن تا کجا پیش خواهد رفت؟
در بخشی از کتاب میخوانیم:
جی ناکس پنج دقیقه بعد آزاد شد. ولی به او گفتند که گلاکش فقط برای احتیاط تا زمانی که آمادهی ترک شهر میشود در مرکز پلیس میماند. ناکس با کمال میل این معامله را قبول کرد. ریچر دید که او از لابی خارج شد و روی برف قدم گذاشت. موقتا خیالش راحت شده بود ولی هنوز مغلوب و مایوس بود. پیترسون و هالند دوباره با هم مشورت کردند و اداره را در حالت آماده باش اضطراری قرار دادند. حتی کپلر و لوول را هم به انجام وظیفهی تمام وقت گماشتند. به تمام نیروها دستور دادند سوار ماشینهایشان بشوند و در خیابانها گشت بزنند و دنبال چهرههای مشکوک، ماشینهای مشکوک و رفتار مشکوک بگردند؛ ترس اصلی هر ادارهی پلیسی در رفتارشان نمایان شده بود، یه نفر اون بیرونه.
۷. لانه زنبور
لانه زنبور، پانزدهمین کتاب از مجموعهی جک ریچر است که در سال ۲۰۱۰ نوشته شد. این کتاب اثر لی چایلد است که با ترجمهی محمد عباسآبادی توسط انتشارات تندیس در ۵۱۸ صفحه به چاپ رسیده است.
لی چایلد در لانه زنبور و در شهر نبراسکا دچار یک مشکل بزرگ میشود. جک ریچر مستقیم به درون این مشکل پا میگذارد. او بازیچهی دست دانکنها میشود، آنها یک گروه محلی هستند که کل منطقه را وحشتزده کردهاند و آدمها را به زور تسخیر خود درآوردهاند. اما موضوعی که ریچر به دنبال آن است یک پروندهی حل نشدهی چند ده ساله است که در آن کودکی ناپدید شده است. دانکنها در تلاش هستند تا ریچر را بکشند اما فقط اسرار گذشته نیست که آنها سعی در مخفی کردن آنها دارند و قصد دارند ریچر را از بین ببرند. با اینکه دانکنها بسیار خطرناک هستند، آنها فقط در پایین یک زنجیرهی جنایتکار هستند که در سرتاسر جهان وجود دارد. برای ریچر بسیار منطقیتر خواهد بود اگر فاصلهی بین خود و دردسر پیش رو را حفظ کند، اما برای او این کار غیر ممکن است.
در بخشی از کتاب لانه زنبور میخوانیم:
وانت فورد همچنان با موتور روشن منتظر مانده بود. چراغ جلوهایش روشن بود. دو مرد با بدن وارفته در تاریکی پشت چراغهای تابناک روی زمین افتاده بودند و کمی بخار از آنها بلند میشد. چهار مترمربع استخوان و عضله، دویست و هفتاد کیلو گوشت که حالا افقی بودند، نه عمودی. جابهجا کردنشان کار خیلی سختی بود. همسر دکتر گفت: حالا چهکار کنیم؟ ریچر گفت: در مورد چی؟ کاش این کارو نمیکردی. چرا؟ چون امکان نداره نتیجهی خوبی داشته باشه. چرا؟ اینجا چه خبره؟ این آدما کیان؟ بهت که گفتم. فوتبالیستن. ریچر گفت: اینا نه. دانکنها. کسانی که اینا رو فرستادن. منو دیدن؟ این دو نفر؟ بعید میدونم. خوبه. اصلا دلم نمیخواد درگیر این جریان بشم. چرا؟ اینجا چه خبره؟ به تو مربوط نمیشه. اینو به اونا بگو. خیلی عصبانی به نظر میاومدی. ریچر گفت: من؟ عصبانی نبودم. اصلا علاقهمند نبودم. اگه عصبانی میشدم، باید با شلنگ آتشنشانی اینجا رو تمیز میکردیم. همین جوریش هم یه لیفتتراک لازممون میشه. میخوای باهاشون چهکار کنی؟ راجع به دانکنها برام بگو.
۸. دوازده نشانه
دوازده نشانه، سیزدهمین کتاب از سری کتابهای جک ریچر است که در سال ۲۰۰۹ منتشر شده است. تفاوت این کتاب با دیگر مجموعه کتابهای ریچر در این است که از زبان ریچر روایت میشود.
داستان از آنجا آغاز میشود که در ساعت دو بامداد جک ریچر، ارتشی سابق، در قطار متروی نیویورک سیتی نشسته است. اندکی بعد در همین قطار، ظاهر و رفتار مشکوک یکی از پنج مسافر توجه او را به خود جلب میکند. او زنی است که طبق آموختههای نظامی ریچر تقریبا همهی نشانههای یک بمبگذار انتحاری را دارد. وقتی ریچر با پیشنهاد کمک به او نزدیک میشود، زن تپانچهای از کیفش درمیآورد و خودکشی میکند.
این مرگ عجیب باعث ورود و مداخلهی سریع پلیس نیویورک میشود و پس از بازجویی از ریچر بهعنوان شاهد عینی، تصمیم میگیرند پرونده را بدون انجام تحقیقات خاصی ببندند. اما ریچر میخواهد بفهمد آن شب چه اتفاقی افتاد و چرا آنهمه سؤال بیجواب باقی مانده است و خودش در اینباره تحقیق میکند. اما مکررا به او هشدار داده میشود که خودش را از این پرونده کنار بکشد، ولی عذاب وجدان او به خاطر احتمال تحریک آن زن به خودکشی موجب میشود تا زمانی که این معما را تا آخر پیگیری نکرده آرام و قرار نداشته باشد. او در جریان این خودکشی با رازهای بزرگی مواجه میشود که مأموران فدرال و عوامل القاعده برای جلوگیری از افشای آنها حاضرند دست به کشتن بزنند.
در بخشهایی از کتاب میخوانیم:
بهترین مبارزه، مبارزهای است که درگیرش نشدهای. اما من هیچوقت ادعای باهوش بودن نکردهام. من فقط یکدندهام و گاهی اوقات هم زود از کوره در میروم. به جای دیدن، مشاهده کن و به جای شنیدن، گوش بده. هر چه بیشتر اطراف را زیر نظر داشته باشی، بیشتر زنده میمانی.
۹. وسوسهی انتقام
کتاب وسوسهی انتقام، اثر لی چایلد با ترجمهی محمد عباسآبادی توسط انتشارات تندیس در ۵۲۷ صفحه به چاپ رسیده است. این کتاب هفتمین کتاب از مجموعهی جک ریچر است که در سال ۲۰۰۳ منتشر شد.
داستان با روایت اول شخص و از زبان جک ریچر نوشته شده است. طرفداران جک ریچر، میدانند که او پلیس سابق ارتش بوده و سالهاست که ارتش را ترک کرده و بدون خانواده، بدون هیچ تعهد و دارایی زندگی پرماجرایی را آغاز کرده است. با اینکه ریچر به دنبال دردسر نیست، اما دردسر همه جا به دنبال او میگردد و وقتی دردسر او را پیدا میکند، ریچر اهل جا زدن نیست. درست ده سال پیش یکی از مأموریتهای ریچر این بود که یکی از افسران ارتش را که قصد فروش اطلاعات ارتش را به یک طراح سلاح سری عراق داشت، را بکشد اما نقشهی او خوب پیش نرفت. حالا پس از یک رویارویی تصادفی همه چیز برای جک زنده میشود. اینجاست که جک با آخرین شانس خود مواجه میشود. بعضیها به آن میگویند انتقام، بعضی دیگر هم شاید اسم رستگاری را روی آن بگذارند؛ اما برای ریچر چیزی نیست جز عدالت.
۱۰. رابطه
کتاب رابطه، اثر لی چایلد با ترجمهی محمد عباسآبادی توسط انتشارات تندیس در ۵۲۷ صفحه به چاپ رسیده است این کتاب شانزدهمین عنوان از مجموعهی جک ریچر است.
کتاب دربارهی جنایتی است که در مارس ۱۹۹۷ رخ میدهد. یک زن گلوی خود را پشت یک بار در کارتر کراسینگ میسیسی میبرد و دقیقا درست در پایین جاده یک پایگاه بزرگ ارتش است. سوال اینجا است که آیا قاتل یک مرد محلی است یا او یک سرباز است؟ جک ریچر، هنوز یکی از مسئولان پلیس ارتش است. او به صورت مخفی به محل اعزام میشود. کلانتر این شهرستان یک دریانورد سابق ایالات متحده است و همچنین یک زن بسیار زیبا. تحقیقات کلانتر به هیچکجا نمیرسد. آیا پنتاگون سر راه او سنگ میاندازد؟ و یا آیا او واقعا نمیخواهد قاتل را پیدا کند؟ یک زن جوان مرده است و شواهد محکمی به سربازی در پایگاه نظامی در این نزدیکی اشاره میکند. اما آن سرباز در واشنگتن دوستان قدرتمندی دارد. ریچر با کلانتر محلی الیزابت دورو ملاقات میکند که عطش برای برقرار ساختن عدالت و اشتها برای پی بردن به اسرار را دارد. اما آنها نمیتوانند به یکدیگر اعتماد کنند ولی با اکراه به هم میپیوندند. در ادامه داستان، پس از اینکه ریچر متوجه بینتیجه بودن پروندههای پیشین میشود، پیامی از پنتاگون به دستش میرسد که مشخص کنندهی هویت قاتل است. اما نتیجه تحقیقات ریچر چیز دیگری است. بنابراین ریچر تصمیم میگیرد خودش برای برقراری عدالت اقدام کند.
۱۱. دشمن
کتاب دشمن، اثر لی چایلد و با ترجمهی محمد عباسآبادی توسط انتشارات تندیس در ۵۷۰ صفحه برای علاقهمندان فارسی زبان به چاپ رسیده است. این رمان، هشتمین رمان از مجموعه داستانهای جک ریچر است.
گفتنی است کتاب دشمن تاکنون موفق به کسب جوایز متعددی از جمله، جایزهی مهارت ادبی در ژانر جنایی از Nero Award و جایزهی بهترین رمان سال از Barry Award و نامزد جایزهی بهترین کتاب جنایی سال از Dilys Award شده است.
اگرچه کتاب در سال ۲۰۰۴ منتشر شد، ولی وقایع آن در سال ۱۹۹۰ اتفاق میافتد. زمانی که دیوار برلین فروریخته و جنگ سرد در شرف اتمام است، به جک ریچر اطلاع میدهند که یک مقام عالیرتبه ارتش ایالات متحده به قتل رسیده و هنگامی که ریچر برای دادن خبر قتل به سراغ خانواده مقتول میرود، با جنازهای دیگر مواجه میشود، جنازهی همسر ژنرال. ریچر برای یافتن پاسخ کنکاش خود در ارتش آمریکا را آغاز میکند. این، پایان یک دوران نیست، بلکه آغاز یک جریان است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
وخیم در حد حملهی قلبی. شاید اینها آخرین کلماتی بود که وقتی کن کریمر آخرین نفسش را کشید و به درون ورطه سقوط کرد مانند آخرین طغیان ترس در ذهنش گذشته بود. از هر لحاظی پا را از حد فراتر گذاشته بود و خودش به درستی اینرا میدانست. در جایی بود که نباید میبود و با کسی بود که نباید میبود و چیزی همراهش بود که باید آنرا در جای امنتری نگه میداشت. ولی داشت قسر درمیرفت. داشت پیروز میشد. در بازیاش کاملا به برتری رسیده بود. احتمالا لبخندی بر لب داشت. تا اینکه تپش ناگهانی داخل سینهاش بهش نارو زد. سپس شرایط به کلی تغییر کرد. موفقیت به مصیبت آنی تبدیل شد. فرصت درست کردن اوضاع را نداشت. هیچکس نمیداند حملهی قلبی چه حسی دارد. هیچ بازماندهای نیست که برایمان بگوید. پزشکها از بافتمردگی و لختگی خون و کمبود اکسیژن و انسداد رگها صحبت میکنند.
۱۲. غریبهای در شهر
کتاب غریبهای در شهر، اثر لی چایلد با ترجمهی محمد عباسآبادی توسط انتشارات تندیس در ۵۷۶ صفحه به چاپ رسیده است. جک ریچر در تمام رمانهای پیشین از دردسر فراری بوده ولی در غریبهای در شهر بر اساس شخصیت یکدندهاش در دل دردسری عظیم میرود.
در رمان غریبهای در شهر، دو شهر دورافتاده در کلرادو با نامهای هوپ و دیسپِر وجود دارد که در میان این دو شهر چیزی جز جادهای دوازده مایلی به چشم نمیخورد. جک ریچر، مردی بدون ترس به جنگ با شهری میرود که قصد جانش را کرده است. ریچر اصلا توقع چنین اتفاقی را نداشت. او تنها داشت از دیسپِر رد میشد و سرش به کار خودش گرم بود. اما چند دقیقه پس از حضور او در این شهر، شخصی بالا رتبه به بیمارستان منتقل میشود و ریچر با رفتن به شهر هوپ، خود را آمادهی نبرد با سازمانی میکند که در مکانی صنعتی و حصاربندی شده، کارهایی انجام میدهد که باید از چشم بقیه پنهان بماند. جک ریچر همانند همیشه با استفاده از هوش و مهارت کمنظیر خود، درگیر داستانی فوقالعاده هیجانانگیز شده است.
در قسمتی از کتاب میخوانیم:
نه، من یک قانون دارم. اگر آدمها کاری به کارم نداشته باشند، کاری به کارشان ندارم. اگر مزاحمم شوند، مزاحمشان میشوم. مردی که ایستاده بود، گفت: ما نمیخواهیم تو اینجا باشی. ریچر در جواب گفت: داری منرا با کسی که کوچکترین اهمیتی به خواستهی شما میدهد، اشتباه میگیری.
۱۳. یک شلیک
کتاب یک شلیک اثر لی چایلد با ترجمهی محمد عباسآبادی توسط انتشارات تندیس در ۵۰۳ صفحه به چاپ رسیده است. این کتاب نهمین کتاب از مجموعهی جک ریچر است که در سال ۲۰۰۵ منتشر شده و پس از فروشی فوقالعاده و کسب نظر مثبت منتقدین، نظر هالیوود را نیز به خود جلب کرد. در سال ۲۰۱۲ فیلمی بر اساس آن و با بازی تام کروز ساخته شد و با فروشی ۲۱۸ میلیون دلاری، ساخت فیلمهای بعدی بر اساس این مجموعه را تضمین کرد.
چایلد تاکنون ۲۲ عنوان کتاب از سری داستانهای جک ریچر نوشته است. قتلگاه، تا پای مرگ، قلاب، آخرین مهمان، اکو در آتش، سوءقصد، وسوسه انتقام، دشمن، یک شلیک، راه سخت، بدشانسی و دردسر، غریبهای در شهر، دوازده نشانه، ۶۱ ساعت، لانه زنبور، رابطه و تحت تعقیب عناوین ۱۷ کتابی هستند که پیش از این، در قالب این مجموعه چاپ شدهاند.
داستان دربارهی شش شلیکی است که رخ داده و پنج مرده بر جای مانده و یکی از شهرهای مرکزی به حالت وحشت افتاده است. اما در طی چند ساعت پلیسها آنرا حل کردهاند به جز یک چیز. مرد متهم میگوید شما فرد اشتباهی گرفتید. سپس میگوید، برای من ریچر را بیاورید. کسی نمیداند او از چه حرف میزند، اما بهزودی خواهند فهمید، چون ریچر در راه ایندیاناست.
در بخشی از داستان میخوانیم:
جمعه. ساعت پنج عصر. شاید سختترین زمان برای حرکت در میان شهر بدون جلب توجه بود. شاید هم راحتترین زمان بود. چون در ساعت پنج عصر جمعه هیچکس به هیچ چیز توجه نمیکند؛ جز به جادهی پیش رویش. مردی که تفنگ دوربیندار به دست داشت با ماشین به سمت شمال رفت. نه تند میرفت، نه آهسته. بدون اینکه توجه کسی را به خودش جلب کند یا توی چشم باشد. سوار یک مینیون رنگ روشن بود که روزهای خوبش را پشت سر گذاشته بود. تنها پشت فرمان نشسته بود. یک پالتو بارانی رنگ روشن به تن داشت و از آن کلاههای عرقچین رنگ روشنی به سر گذاشته بود که پیرمردها هنگامی که هوا آفتابی است یا باران میبارد توی زمین گلف به سر میگذراند.