هر سال فارغ از فیلمهایی که به خاطر موفقیت مالی یا هنری بهخصوص و مواردی از این دست پررنگ میشوند، آثاری هم هستند که کمتر کسی آنها را میبیند اما قطعا لیاقت تماشا شدن توسط بسیاری از بینندگان را دارند.
با به پایان رسیدن یک سال میلادی همیشه میتوان به عقب نگاه کرد و به دیدن محصولاتی از دنیای هنر هفتم مشغول شد که خیلی از مخاطبان حتی فرصت یک بار شانس دادن به آنها را نیز نداشتهاند. فیلمهایی که حتی اگر عالی نباشند، از برخی جهات لایق تماشا هستند و گاهی سلایق بسیار خاص را هم راضی نگه میدارند. فرقی نمیکند که مشغول صحبت دربارهی یک فیلم اکشن، یک فیلم کمدی، یک فیلم عاشقانه یا یک فیلم ترسناک باشیم؛ هر سال قطعا آثار جذابی در انواعواقسام زیرژانرها وجود دارند که همه زمانی برای دیدن تکتک آنها پیدا نخواهند کرد. پس اگر میخواهید با فیلمهایی روبهرو شوید که بعضی از آنها لیاقت دریافت صفات هوشمند، خوشجلوه و درخشان را دارند، احتمالا چند مورد از آثار سینمایی حاضر در فهرست پیشرو ناامیدتان نخواهند کرد؛ فیلمهایی که در عین ساخته شدن طی سالهای گوناگون، اصل پروسهی اکران جهانی خود را در سال ۲۰۱۹ میلادی پیش بردند و هیچکدام از آنها نتوانستند در باکسآفیس حتی مجموع فروش خویش را به عدد یک میلیون دلار برسانند.
این وسط فیلمهایی مثل Atlantics و Domino یا حتی The Nightingale که میدونی پیشتر در قالب مقالاتی گوناگون به معرفی آنها پرداخته است، با اینکه لیاقت حضور در فهرست را دارند، برای جلوگیری از تکرار مکررات در اینجا دیده نمیشوند. همچنین از آنجایی که مشغول صحبت دربارهی فیلمهایی دیدهنشده و همزمان لایق تماشا برای درصد مناسبی از مخاطبان هستیم، معرفی مفصل آثاری همچون The Day Shall Come و Girls of the Sun و Under The Silver Lake را که گاهی در این جنس از مقالات قرار میگیرند، اینجا نخواهید دید. چرا که آنها در گروه فیلمهایی ساختهشده برای تعداد بسیار بسیار محدودی از بینندگان طبقهبندی میشوند و صرفا افراد علاقهمند به تماشا حداکثر فیلمهای ممکن در طول یک سال، بعضا خود به خود به سراغ آنها خواهند رفت.
Tigers Are Not Afraid -۱۳
ایسا لوپز در فانتزی ترسناک سینمایی خود به سراغ استفاده از ایدههایی رفته است که سرشار از تازگی و کشش به نظر میرسند. فیلمی که با استفاده از مدل داستانگویی در زیرژانر خود، به زندگی دختری کم سنوسال میپردازد که در چرخهی مواجهه با خلافکاریهای گوناگون و اعمال خشونتآمیز گیر افتاده است. شخصیت اصلی داستان Tigers Are Not Afraid فردی رنجکشیده است که میخواهد در اولین زمان ممکن خود و کودکان دیگر ساکن در خیابان را که مثل خودش هستند، به زندگی بهتری برساند. نکتهی عجیب و متمایزکنندهی روایت داستان در فیلم هم چیزی نیست جز آن که Tigers Are Not Afraid همزمان با بیان قصه از زاویهی دید یک کودک، در لحظات لازم ابایی از به تصویر کشیدن سکانسهای خشونتآمیز هم ندارد. تازه در عین آن که فیلم در بسیاری از دقایق میتوانست صرفا به یک ملودرام احساسی تبدیل شود، سازندگان آن همیشه موقع درگیر کردن احساسات مخاطب توجه لازم را به رد نکردن برخی از خطوط قرمز داشتهاند و به همین خاطر Tigers Are Not Afraid تقریبا از ابتدا تا انتها اثری است که حداقل به اهداف خود میرسد و حرفهای مد نظرش را بیان میکند.
۱۲- The Dead Center
- بهترین فیلم های ترسناک 2019
فیلم The Dead Center به مردی از دنیا رفته میپردازد که پس از رسیدن به سردخانهی بیمارستان زنده میشود؛ آن هم درحالیکه اصلا خبر ندارد که چرا و چگونه مدتی قبل خود را به کام مرگ فرستاده است. در این بین پای روانپزشکی به داستان باز میشود که میخواهد هرگونه که ممکن است، سر از داستان زندگی این مرد دربیاورد. اما او انقدرها هم وقت زیادی ندارد. چرا؟ چون پس از زنده شدن مرد، دیگر افراد حاضر در بیمارستان نفر به نفر آرامآرام شروع به مردن به اشکالی مرموز و مخوف میکنند.
احتمالا هرکسی باتوجهبه این خلاصهی داستان متوجه میشود که The Dead Center میخواهد فیلمی آرامسوز و راجع به جنون، شرایط زندگی متفاوت افراد و آوردن چیزهایی متعلق به یک تفکر به دنیای انسانهای معتقد به تفکری دیگر است. همهی اینها هم درکنار یکدیگر باعث میشوند که اثر مورد بحث یک فیلم کمخرج با اتمسفر و تنش قدرتمند باشد که از قضا پایانبندی مناسبی هم دارد.
۱۱- Extreme Job
فیلمهایی که به گم شدن آدمها در پشت ماسکهای زده بهصورت خود میپردازند، همیشه میتوانند در یک فرم داستانگویی طنزآمیز تجربههای بامزهای را تقدیم مخاطبان کنند. Extreme Job دربارهی چند پلیس مواد مخدر است که به امید رهبری یک دستگیری عظیم، در پوششی بهخصوص قرار میگیرند و نقش اعضای یک غذافروشی را بازی میکنند. اما درحالیکه آنها صرفا میخواستند با قرار دادن یک محل فروش فستفود در نزدیکی پایگاه اصلی خلافکارهای مورد نظر شانس خویش برای دستگیری آنان را افزایش دهند، ماجرا از جایی پیچیده میشود که ناگهان دستور پختشان برای تهیهی یک غذا انقدر عالی از آب درمیآید که به سرعت مردم از سرتاسر شهر آنها را میشناسند و برای تهیهی فستفود به رستورانشان مراجعه میکنند!
همین هم شرایطی را فراهم میآورد که به خاطرش رستورانی نهچندان بزرگ که میخواست صرفا بدون جلب توجه آدمها فرصت دنبال کردن افراد مورد نظر را به چند مامور قانون بدهد، تبدیل به محلی شلوغ شود که در مرکز توجه همگان قرار گرفته است. پس اگر Parasite، یکی از بهترین فیلمهای امسال را دیدهاید و حالا میخواهید فیلمی از سینمای کرهجنوبی را ببینید که همزمان با پرداختن کافی به اکشن و کمدی از پس شخصیتپردازی مناسب کاراکترها هم برآمده است، Extreme Job شانس خوبی برای جذب کردن شما طی یک دور تماشا شدن را دارد.
۱۰- Teen Spirit
ال فانینگ که امسال فیلم Maleficent: Mistress of Evil را نیز بهعنوان یک بلاکباستر پرفروش روی پرده داشت و چند وقت قبل فرصت تبدیل شدن به داوری بسیار کم سن در جشنواره کن را به دست آورد، احتمالا بهترین نقشآفرینی خود در چندین و چند ماه اخیر را با Teen Spirit ارائه کرده است. Teen Spirit را میشود فیلمی درگیرشده با حرکت یک نوجوان به سمت بزرگسالی دانست که به تلاش او برای درخشش در یک برنامهی تلویزیونی بریتانیایی میپردازد؛ یک مسابقه برای خواننده شدن. اما آنچه محصول سینمایی نامبرده را متفاوت با بسیاری از فیلمهای دیگری جلوه میدهد که روی طرحهای داستانی مشابهی دست گذاشتهاند، در کمال تعجب این است که Teen Spirit بیش از اندازه خود را جدی نمیگیرد و سعی نمیکند این طرح را صرفا بهعنوان وسیلهای برای رسیدن به یک درام سنگین و پرداختن به مفاهیمی پیچیده بشناسد. به بیان بهتر سازندگان اثر ترجیح دادهاند که یک درام موسیقیایی ۹۰ دقیقهای، ساده و شاید فراموششدنی را تقدیم مخاطب کنند که به شکلی شیرین به دغدغههای نهچندان غیر قابل درک خود میپردازد و به همین خاطر حتی برای یک لحظه مصنوعی به نظر نمیرسد. Teen Spirit میداند که میتواند از برخی جهات سطحی باشد و در عین حال بسیاری از مسائل حاضر در دنیای پرشده از رویای نوجوانها و جوانهای علاقهمند به لمس این جنس از شهرت را نشان بینندهی خود بدهد و به آن خاطر سطحی جلوه نمیکند که بیدلیل ادای عمیق بودن را درنیاورده است.
۹- Styx
Styx راجع به دکتری است که پس از مدتها به تعطیلات میرود و مشغول نفس کشیدن و کسب آرامش در میان آبهای دریای آزاد میشود. اما پس از آن که او سوار بر قایق خود به پناهندگانی برمیخورد که قایقشان آسیب دیده است و نیاز به کمک دارند، باز هم مثل بسیاری از لحظات دیگر زندگی خود را مجبور به تصمیمگیری سریع میبیند. وی زمانیکه به سوگند پزشکی خود میاندیشد و احساسات انسانی را در نظر میگیرد، هیچ شکی نسبت به اجباری بودن کمک به این انسانها ندارد. اما حقایق تلخ دنیای واقعی، شرایط قرارگرفته در مقابلش برای انتخاب را سختتر از آن میکنند که بخواهد بهسادگی با درنظرگرفتن همین نکات به نتیجه برسد.
فیلم به زیبایی ماجرای آزاردهندهی رویارویی انسان با تصمیمات اخلاقی و صد البته بقا را نشان مخاطب خود میدهد. اما آنچه که نویسندگی و کارگردانی مناسب اثر را به تاثیرگذاری لازم میرساند، بدون شک نقشآفرینی سوزان ولف در جایگاه کاراکتر اصلی آن است.
۸- Hagazussa
اگر جزو اشخاصی هستید که هر دو فیلم The Witch، محصول سال ۲۰۱۵ میلادی و Melancholia، محصول سال ۲۰۱۱ را آثاری معرکه در جهان هنر هفتم به حساب میآورند، به هیچ عنوان نباید زمان تماشای Hagazussa را به عقب بیاندازید. این فیلم عجیب، درگیرشده با خیالات، خفهکننده و آرامسوز یکی از تجربههای سینمایی ترسناک متفاوت چند سال اخیر را تقدیم مخاطب خود میکند. Hagazussa از نظر مکانی در کوههای اتریش و از نظر زمانی در قرن پانزدهم میلادی جریان دارد و به داستان زندگی مادری تنها میپردازد. سازندگان فیلم از داستان آن برای یادآوری مشکلات انسانهای متفاوت با دیگران در دل جامعه بهره میبرند و شخصیت اصلی را بهعنوان فردی معرفی میکنند که به خاطر مدلهای رفتاری خود دائما زیر فشارهای واردشده از سوی دیگر اعضای جامعهی اطراف است؛ فردی شاید رنجبرده از بیماریهای ذهنی که فشارهای خشونتآمیز انسانها صرفا هر روز مغز و روحش را بیشازپیش به سمت انفجار از درون سوق میدهند. پرداختن درست به چنین شخصیتی کار دشواری است و همراه کردن مخاطب با او به شکل درست، از آن هم سختتر. اما اگر اهل دیدن فیلمهایی از این جنس باشید، خوشبختانه اثر نامبرده احتمالا ناامیدتان نخواهد کرد.
۷- Cold Case Hammarskjöld
- بهترین فیلم های کمدی 2019
- بهترین فیلم های کمدی تاریخ سینما
یک فیلمساز به سراغ پروندهی مرگ شکبرانگیز یک دبیر-ژنرال سازمان ملل متحد در سال ۱۹۶۱ میلادی میرود و برخلاف انتظار خود بهجای مواجهه با یک پروندهی رازآلود ساده، با حقایقی روبهرو میشود که میتوانند برای بسیاری از بخشهای جهان مدرن ویرانگر باشند. این خلاصهی داستانی فیلم دلهرهآور Cold Case Hammarskjöld است که در قالب یک مستند جنایی-تاریخی و به شکلی غمانگیز، شوکهکننده و حتی گاهی خندهآور، بهشدت مخاطب را با خود درگیر میکند. ولی اگر فکر کردهاید که مثل خیلی از فیلمهای دیگر سال که در مجامع هنری ستایش شدهاند، Cold Case Hammarskjöld از پس سرگرم کردن مخاطب خویش برنمیآید، سخت در اشتباه هستید. چرا که داستان کارآگاهبازیهای این کارگردان و شیرجه زدن او به اعماق ماجراهایی مرتبط با قتل، نسلکشی و سیاستمداری کشورهای متفاوت، انقدر باورپذیر و همزمان باورنکردنی است که بیننده پس از طی کردن چندین و چند دقیقه به فیلم، عملا دیگر به سختی میتواند از آن چشم بردارد.
۶- The Body Remembers When The World Broke Open
The Body Remembers When The World Broke Open که بین فیلمهای حاضر در این فهرست بلندترین اسم را هم دارد، یک درام کانادایی کارگردانیشده توسط دو کارگردان است که یکی از آنها یکی از دو بازیگر اصلی فیلم نیز به شمار میرود. فیلمنامهی آن هم بهسادگی از جایی کلید میخورد که دو زن متعلق به مناطقی نزدیک به هم، در یکی از خیابانهای ونکوور با یکدیگر برخورد میکنند و از آنجا به بعد مدام بیشازپیش روی زندگی هم تاثیر میگذارند. آنها اما شاید متعلق به کشور و شهر یکسانی باشند اما از مناظر مالی و شخصی کموبیش به دو دنیای متفاوت تعلق دارند. طوری که وقتی تجربههایشان در زندگی را کنار هم میگذارید، میبینید تا قبل از روبهرو شدن با یکدیگر عملا دو تعریف متفاوت از زندگی را درک کردهاند؛ هرچند که مشخصا هیچکدام از آنها در دل زندگی خود انسان بهشدت لایق احترام و بینقصی نبوده است.
اما علاوهبر قابل تحسین بودن فیلمنامهای که پا به پای کارگردانی خوب اثر زندگی هر دو نفر را با تمام نقاط قوت و ضعفشان به مخاطب معرفی میکند، The Body Remembers When The World Broke Open در یکی از سکانسهای خود یک دستاورد فنی و هنری قابلتوجه ویژهتر هم دارد؛ سکانسی شکلگرفته بر پایهی یک برداشت بلند که انقدر به داستانگویی اثر و وضعیت شخصیتهای آن گره خورده است که شاید اگر بدون دانستن هیچچیز دربارهی فیلم به سراغ دیدنش برویم، اصلا بار اول توجهمان را به خودش جلب نکند. در حقیقت سازندگان اثر از هیچ تکنیکی صرفا برای قدرتنمایی بهره نمیبرند و واقعا از هر عنصر سازندهی آن بهعنوان یکی از تکههای پازلی استفاده کردهاند که استفاده از آنها تنها راه ممکن برای تشکیل دادن تصویر بزرگ مد نظر کارگردانان است.
۵- Them That Follow
اکثر فیلمهایی که صرفا میخواهند وابستگی چند نفر به عقایدی شدیدا سختگیرانه را نمایش دهند، هرگز چشمانداز آنچنان بلندی ندارند و هدف واقعا پراهمیتی را دنبال نمیکنند. اما Them That Follow در جایگاه یک تریلر دراماتیکِ درگیرشده با طرحهای داستانی اینگونه، درصد قابل توجهی از مخاطبان را به خوبی در اعماق بحثهای خود غرق میکند. چرا؟ چون اینجا نه افراد معتقد به باورهای محکم که آدمهایی که به آنها شک دارند و تفکرات متفاوتی را به رسمیت میشناسند، به وضوح در اقلیت قرار میگیرند و همین امکان همذاتپنداری با برخی کاراکترهای کلیدی قصه را برای برخی تماشاگرها افزایش میدهد.
Them That Follow به رشتهکوه آپالاش میرود و گروهی متعصب و متفاوت را نشان مخاطب میدهد که زنی جوان در دل آن نمیخواهد مثل دیگر افراد باشد و آرزوی شناختن یک زندگی متفاوت را دارد. اما فیلم بهجای آن که اعضای دیگر گروه را موجوداتی کاملا پست جلوه بدهد، آنها را هم بهعنوان انسانهایی متفاوت معرفی میکند که آدمهای مختلفی بینشان پیدا میشوند. همین هم ماجرای تعلیقزای تلاش زن برای رسیدن به یک زندگی متفاوت را از داستانی صرفا مرتبط با ترک کردن تاریکی و رسیدن به روشنایی به قصهای عمیق میرساند که دربارهی نیاز برخی آدمها به زندگی در نور چراغی متفاوت با چراغ قرارگرفته در بالای سر برخی آدمهای دیگر است.
۴- The Souvenir
فیلم شخصی جدید جوانا هاگ که با الهام از زندگی شخصی او در دههی هشتاد میلادی بهعنوان یک فیلمساز جوان شکل گرفته است، بازیگری تازهکار را در یکی از نقشهای اصلی دارد. بازیگری که نقش جولی را بسیار خوب بازی میکند و تاثیر قابل توجهی روی همراهی بیشتر بینندگان با این کاراکتر دارد. جولیِ The Souvenir یک کارگردان زن است که علاوهبر درگیریهای حرفهای، به خاطر گیر افتادن در رابطهای نهچندان سودمند با مردی به اسم آنتونی، در زندگی شخصی هم لز مشکلات مختلفی رنج میبرد. درگیری اصلی فیلم نیز در این بین تصویرسازی اولیه از بخشهای گوناگون زندگی کاراکتر و رسیدن به صحبت دربارهی مجموع تاثیرات هرکدام از آنها روی درک او از جهان و شیوههایی است که در ارائهی اثر هنری به سراغشان میرود.
برای مخاطب علاقهمند به یک فیلم آرام زیبا که بینندهی خود را به تفکر و شاید لمس اندکی آرامش دعوت میکند، The Souvenir تجربهی قابل توجهی را فراهم میآورد. این فیلم یک انسان را در اوج تلاش او برای کندن از خود و بخشیدن به همهکس و همهچیز در بخشهای گوناگون زندگی به تصویر میکشد و از آنجایی که خیلی از ما آدمها حداقل در دورهای از زندگی بیش از حد از وجود خودمان خرج کردهایم، احتمالا درک جولی را کار سختی نمیدانیم. راستی اگر کسی خود را تماشاگری بداند که همیشه میخواهد قبل از آمدن دنبالهی یک فیلم خوب، اثر اصلی را دیده باشد، باید همین حالا به سراغ The Souvenir برود. زیرا جوانا هاگ گفته است که چند ماه بعد قسمت دوم این داستان را تقدیم سینماروها خواهد کرد.
۳- Woman at War
فیلم Woman at War اثری بیرونآمده از کشور ایسلند است که تلاش یک انسان برای دستیابی به دنیایی بهتر، پاکیزهتر و امنتر را بهعنوان موضوع اصلی دارد و در عین حال یک درام شوخطبعانه، پرکشش و سرشار از زندگی به حساب میآید. فیلمنامهی اثر حول شخصیتی ۵۰ساله شکل میگیرد که در ظاهر یک زندگی کاملا عادی را میگذراند و در خفا یک آشوبگر عاشق طبیعت است که میخواهد جنگی را برای مقابله با سازمانهای سودجوی قرارگرفته در اطراف جامعهی کوچکی که خودش در آن زندگی میکند، به راه بیاندازد.
برگ برندهی Woman at War هم آن است که بهجای تصویرسازی کاملا سفید یا سیاه از وی، همزمان شجاعت، حماقت و ریسکپذیری بالایش را محترمانه به مخاطب میشناساند و بعد با یک پیچش داستانی، او را از لحاظ اخلاقی در وضعیت به مراتب پیچیدهتری قرار میدهد؛ پیچیدهتر هم برای خودش و هم برای مخاطبی که خواه یا ناخواه اعمال وی را قضاوت میکند. فیلم از مخاطب خود میپرسد که وقتی فقط و فقط به احساسیترین حالت ممکن مشغول توجه به جلوهای کوچک و زیبا از حیات در مقابل چشمان خود هستید، چگونه میتوانید دربارهی سرتاسر زندگی نظر درست و قابل اعتنایی داشته باشید؟
ولی آنچه که Woman at War را تبدیل به اثری با رتبهای انقدر بالا در فهرست پیشرو میکند، فقط موفقیت او در پرسیدن این سوالات و درگیر کردن مخاطب و شخصیتها به یک اندازه در دل داستان نیست. بلکه پاسخ گرم، انسانی و حسابشدهای است که میتوانید در دل دقایق آن برای تمامی پرسشهایش پیدا کنید.
۲- Aniara
عدهای از مخاطبان هرگز فیلم بلند موفق و قابل توجهی ندیدهاند که بهصورت مستقیم از روی یک شعر اقتباس شده باشد. چرا که هرچهقدر که اقتباس از روی رمانهای شناختهشده و حتی کتابهای مصور در سینما دشواریهای عجیبوغریب خودش را دارد، هنر هفتم ثابت کرده است که کموبیش در اقتباس از روی هر چیز دیگری مثل یک بازی ویدیویی تقریبا فلج است. چه برسد به اقتباس از روی یک شعر که خواسته یا ناخواسته ساختار بسیار متفاوتی با یک داستان آمادهی ارائه شدن روی فیلمنامه را به رسمیت میشناسد و سازنده باید عملا آن را از یک مدیوم به مدیوم دیگر ترجمه کند. همهی اینها را همانگونه که احتمالا حدس زدهاید، به این خاطر گفتم که Aniara یک فیلم سوئدی ارزشمند و اقتباسشده از روی یک شعر است. یک فیلم جریانیافته در آیندهی نزدیک و مرتبط با سفری فضایی که ظاهرا به آسانی هرچه تمامتر پیش میرود. اما قصهی اصلی Aniara از زمانی آغاز میشود که یک سفینهی حامل هزاران توریست از مسیر حرکت به سوی مریخ منحرف میشود و مسافران خود را بهجای چند روز، چند سال در دیوارهای فلزی خود حبس نگه میدارد. پس از مدتی سفینه تبدیل به یک جامعهی انسانی در مقیاس کوچک میشود. آرامآرام گروههای مختلف درونش شکل میگیرند و یاس و ناامیدی به نقطه به نقطهی محل زندگی این آدمها حکمفرمایی میکنند. Aniara بعد از همهی اینها به لحظهی پذیرش میرسد؛ به لحظهای که طی آنها انسانها نفر به نفر درک میکنند که خیالات ترسناکشان دربارهی آینده، اکنون تبدیل به واقعیت حاکم بر روزمرهی آنها شده است و نتیجه هم چیزی نیست جز اینکه باید زینپس از برخی جهات زندگی واقعا آزاردهندهای داشته باشند.
Aniara همزمان با نمایش سفر تلخ سفینه به اعماق تاریکی، مخاطب را نیز بیشتر و بیشتر به سمتوسوی تاریکترین نقاط ارواح نابودشدهی این انسانها میبرد و گاهی واقعا تبدیل به فیلمی بسیار غمانگیز میشود. فیلمی که به قول برخی منتقدها، دیدن آن طی برخی ثانیهها مثل نگاه کردن درون آینهای است که تصویری خلاقانه، محکم و فکرشده از بشریت را بازتاب میدهد.
۱- Transit
بعضی فیلمها صرفا میخواهند مرتبط با حرفهایی باشند که جامعهی جهانی در لحظه با آنها مواجه است. به همین خاطر بیشتر از آن که شبیهِ یک فیلم داستانگوی موفق به نظر برسند، مثل عروسکی هستند که برای جلب توجه التماس میکند و صرفا جملاتی ساده را با پیچیدهترین الفاظ ممکن به زبان میآورد؛ جملاتی که بسیاری از مردم در آن لحظات مشغول بیان کردن آنها هستند و از شنیدنشان از زبان یک فیلمِ یتیم نیز خوشحال میشوند. دقیقا در نقطهی مخالف اینگونه فیلمها اما آثاری مثل Transit به چشم میخورند؛ یک درام ضروری که به مسئلهی پناهجویی انسانهای گوناگون به کشورهای مختلف اهمیت میدهد و لحظه به لحظه روی مرز تبدیل شدن به فیلمی مهم، امیدوارکننده و همزمان دردناک و حکم یک اثر سینمایی بهشدت استرسزا را داشتن، قدم برمیدارد. جالبتر آن که در عین ارتباط داشتن جدی Transit به ماجراهای رخداده در یک فضا و زمان مشخص، این فیلم را از بسیاری جهات میتوان نهتنها اثری جهانشمول که محصولی دانست که مخاطبان متعلق به برخی از گروههای سنی متفاوت هم هرکدام میتوانند برداشت و حتی شاید استفادهی خود را از آن داشته باشند. به بیان «ترانزیت» داستان کتاب منبع خود را از دورهی زمانی در نظر گرفتهشده برای آن و حتی بسیاری از محدودیتهای جغرافیایی آن درمیآورد و همان قصه را با همان پیامها در دنیای مدرن روایت میکند.
تقریبا میتوان گفت که اصل داستان فیلم در شهر مارسی کشور فرانسه روایت میشود و چندین و چند پناهجو را به تصویر میکشد که امیدوار هستند پیش از رسیدن ارتش آلمان به این شهر بندری، بتوانند از خطر دور شوند. این طرح داستانی و حتی استعارههای حاضر در آن از دور همزمان ساده و از برخی جهات بیش از حد گیجکننده به نظر میرسند اما وقتی که فیلم را میبینیم و با مدل داستانگویی آن همراه میشویم، دیگر کمتر مسائلی از این دست توجهمان را به خودشان جلب میکنند و به اصطلاح همهچیز با هم جور درمیآید. Transit فیلمی دربارهی ارتباط گذشته با امروز، ارتباط انسانهای متعلق به دو جناح متفاوت با یکدیگر و تاثیر یکسان بسیاری از عقاید تندرو روی زندگی آدمها است. فیلمی که به طرز عجیبی میتوان در آن داستانی عاشقانه و پیچیده را هم یافت و برخلاف بسیاری از آثار دیگر که هیچ ایدهی درستی برای استفاده از مدتزمان طولانی خود ندارند، فقط و فقط در طول ۱۰۰ دقیقه تبدیل به محصولی میشود که به عقیدهی بسیاری از بینندگانش، همه حداقل باید یک بار تماشای کامل آن را امتحان کنند.
حالا نوبت شما است؛ چه فیلمی از سال ۲۰۱۹ میلادی را میشناسید که اصلا در میدونی چیزی دربارهی آن ندیدهاید و میخواهید به دیگران هم شانس تماشای آن را ببخشید؟