تاکنون میلیونها کلمه دربارهی رهبران ایدهآل و مدیران خوب نوشته شده است. همه از این میگویند که چطور باید رهبری قوی و مسلط بود اما واقعا برای مدیر خوب بودن باید جنبهی دیگری از مسئله را بررسی کرد؛ مدیریت خوب دشوار است چون چارچوب کاری سازمان و شرکت، همیشه کار را برای مدیریت بد آسانتر میکند. اینکه مدیر خوب چه میکند و چه نمیکند، هر دو مسئلهی بسیار مهمی هستند و به یک میزان اهمیت دارند. با ما همراه باشید تا با ۱۰ کاری که یک مدیر خوب به کارمندانش نمیسپارد، آشنا بشوید.
همهی مدیرانی که در سمت مدیر عامل شرکت یا سازمان نیستند، طبیعتا رؤسایی بالادست خود دارند و باید به این سرپرستان گزارش تحویل بدهند. حال در نظر بگیرید که این رئیس بالادست شخصی است که به روحیات کارکنان و رفتار سازمانی چندان اهمیتی نمیدهد و تنها به دنبال تولید بیشتر است. در واقع شاید این مدیر محترم خواهان دنبال کردن اهداف درست مدیریتی نباشد، در نتیجه مدیر زیردست او نیز برای خوب بودن و رهبری درستِ حیطهی تحت اختیار خود، با چالشهایی روبهرو میشود. همیشه خوب بودن و تمایل فردی برای مدیریت بینقص، بهتنهایی پاسخگو نیست.
مدیر خوب بودن دشوار است زیرا برای مدیریت درست، فرد باید بهصورت مکرر حقیقت را بازگو کند و این تلاش، کاری چالشبرانگیز است. همه میدانیم که گاهی بیان حقیقت، ترسناک است. مدیران نیز در این زمینه با دیگران تفاوتی ندارند. گاهی اوقات لازم است به عنوان مدیری خوب از کارمندی دفاع کنید یا ایرادات بالادستان خود را به آنها گوشزد کنید، همهی اینها کمی شجاعت و تسلط میطلبد. مدیران خوب پیوسته اینطور رفتار میکنند و واهمهای نیز به خود راه نمیدهند. برخی معتقدند مدیران برای پشتیبانی از یک کارمند، ایستادن در مقابل بالادستان و سایر حرکات شجاعانه، به اصطلاح پشتشان گرم است، بنابراین ترسی هم ندارند و در بدترین حالت نیز چیزی را از دست نمیدهند و شغل خوب دیگری بهدست خواهند آورد. باید گفت که این طرز تفکر اشتباه است. مطمئن باشید هیچکس در لحظات تصمیمگیری شجاعانه نظیر آنچه گفته شد، به این فکر نمیکند که ممکن است شغلش را از دست بدهد و با این رویکرد که این کار احتمالا عواقبی برای او به دنبال خواهد داشت، جسارت به خرج نمیدهد، بلکه اینها از ویژگی مدیران خوب است.
برای همهی افراد گاهی قاطع بودن دشوار است، بهویژه وقتی که در مرکز توجه قرار میگیرند. همهی انسانها در این قبیل مواقع کمی دچار اضطراب و دلشوره میشوند و این اصلا اتفاق غیر معمولی نیست. مدیران نیز از این قاعده مستثنی نیستند اما یقینا بهتر از کارمندانشان میتوانند اوضاع را کنترل کنند و حرفشان را بزنند. به همین دلیل باید مدیران خوب را تحسین کرد و قدرشناس آنها بود. کنترل اوضاع به شکلی مداوم و منطقی، کار دشواری است. چه کارهایی را باید به زیردستان سپرد، چه کارهایی را نباید به آنها سپرد.
مدیران خوب از کارمندان نمیخواهند که:
۱. به مشتری یا فروشنده دروغ بگویند
شاید شما هم در فضای کار، موردی را تجربه کرده باشید که بهخاطر مدیرتان مجبور به دروغگویی به مشتری یا فروشنده شدهاید. این کار بههیچوجه عادلانه و منطقی نیست. هیچکس با دروغ گفتن به جایی نخواهد رسید. شما در ازای دروغ گفتن به دیگران حقوق نمیگیرید.
۲. به همدیگر دروغ بگویند
دروغ گفتن به مشتری و فروشنده و تمام طرف معاملات و ارتباطات شرکت بسیار اشتباه و ناپسند است و دروغ گفتن کارمندان یک شرکت به یکدیگر از آن ۱۰ برابر بدتر است. به هر حال این مسئله در بسیاری از محیطهای کاری دیده میشود. مثلا فرض کنید یکی از کارمندان برای انجام بخشی از کار خود به دپارتمان دیگری مراجعه میکند ولی در کمال بیانصافی، به دروغ به او گفته میشود که مسئول مربوطه چند دقیقه پیش شرکت را ترک کرده است. افراد معمولا برای پرهیز از انجام کارها یا گرفتن تصمیماتی که برایشان جالب نیست، چنین رفتاری نشان میدهند.
۳. در هنگام بروز مشکل، تقصیر را بر گردن بگیرند
مدیران خوب مسئولیت هر آنچه را که در دپارتمانشان رخ میدهد، برعهده میگیرند. آنها در صورت بروز خطا یا مشکل، کارمندان را مقصر نمیدانند. در نهایت، شخص آنها مسئولیت کارها را میپذیرند و پاسخگو هستند. مدیران خوب مانند ناخدایانی هستند که نظارت و مدیریت عرشه را برعهده دارند و کاملا مسئولیتپذیر عمل میکنند. این مدیران هرگز از کارمندان خود نمیخواهند که تقصیر را به گردن بگیرند.
مثلا مدیر خوب با مشاهدهی مشکل قبل از اینکه کارمند خود را سرزنش کند، به او میگوید: «تقصیر من است. قبل از اینکه این کار را به تو بسپارم باید از آموزش و یادگیری تو مطمئن میشدم. لازم نیست که ناراحت باشی.»
۴. برنامه تعطیلاتشان را بدون گرفتن پاداش لغو کنند یا به تعویق بیندازند
کارمندان در انتخاب زمان تعطیلات خود معمولا انتخاب گستردهای ندارند و وقتی به هماهنگی لازم برای رفتن به تعطیلات میرسند نباید از آنها خواست که برنامهی خود را تغییر بدهند یا لغو کنند. مثلا فرض کنید کارمندی قصد دارد به تعطیلات برود، او بلیط و هتل را از قبل هماهنگ و برای سفرش برنامه ریزی کرده است، در چنین شرایطی یک مدیر خوب هرگز برنامهی او را تغییر نخواهد داد. وقتی شرکت در زمانهای حساس به سر میبرد (مثلا در آخر ماه یا زمان حسابرسی)، مدیر خوب هیچوقت بهخاطر کاری شخصی اجازهی ترک کارمندان را نمیدهد، حال چرا کارمندان باید در موقع تعطیلات تماما در اختیار شرکت باشند؟
مدیران خوب در شرایط اضطراری، از کارمندان میخواهند که سفر خود را لغو کنند ولی در ازای این همکاری حتما برای آنها برنامههای تشویقی در نظر میگیرند. این برنامهی تشویقی باید علاوه بر اعطای هزینهی ضرری که از لغو بلیط و … به کارمند تحمیل شده است، باشد. مدیران خوب همیشه کارمندان خود را در امنیت قرار میدهند.
۵. خبرچینی و جاسوسی همکار دیگر را بکنند
مدیران حق ندارند از کارمندان خود بخواهند که جاسوسی کنند و از سایر همکاران یا همتیمیهای خود خبر بیاورند. اما این مسئله به وفور در سازمانها دیده میشود. بعضی مدیران نالایق از کارمندان خود میخواهند که رفتار و صحبتهای همکار دیگر خود را در هنگام تماسهای تلفنی گوش بدهد و اطلاعات لازم و شیوهی عملکرد او را به مدیر گزارش کند. این رفتار کاملا غیرحرفهای و نامناسب است.
اگر قصد دارید رفتار کارمندان را بررسی کنید و میخواهید عملکرد آنها را بسنجید، نیازی به پلیسبازی و این حرکات غیرحرفهای نیست، کافی است بهطور مستقیم با کارمند مورد نظر صحبت کنید و به او بگویید که قصد دارید تماسهای تلفنی او را در حضور خودش گوش کنید. مطمئن باشید این روش بهتر جواب میدهد و به بهبود عملکرد او کمک میکند.
۶. از قوانین و روشهای احمقانه، کورکورانه پیروی کنند
بسیار از شرکتها و سازمانها قوانین غیرمفید، گنگ و ناکارآمدی دارند که واقعا منسوخ شده است و به جز مشتی سیاست دستوپاگیر چیز دیگری نیستند. وظیفهی مدیر خوب این است که این قوانین و روشهای منسوخ شده را از میان بردارد و با انجام اقدامات لازم راه را برای عملکرد بیمانع کارمندان هموار سازد.
فقط مدیران ضعیف، کارمندان خود را وادار به پیروی از قوانین و روشهای دستوپاگیری میکنند که هیچ دلیلی برای وجودشان نیست. طبیعتا کارمندان برای مدیری که میل به تغییر این قوانین و جسارت و مهارت لازم برای چانهزنی در این مورد را ندارد، احترام کافی قائل نیستند.
۷. عقایدشان را برای خود نگه دارند
مدیران خوب از کارمندان میخواهند که عقاید و نظرات خود را مطرح کنند. آنها گوشی شنوا برای شنیدن ایدههای مختلف دارند. کسی که از دیگران بخواهد نظرشان را برای خود نگه دارند مدیری ضعیف و ناکارامد است.
۸. علیرغم شایستگیشان، ارزیابی عملکرد بد را بپذیرند
گاهی اوقات بعضی از مدیران به دلیل سیاستهای کلی سازمان مجبور به انجام رفتارهایی غیرمنطقی و مسخره هستند. مثلا فرض کنید که خانم الف، کارمند درجه یک شرکتی است که دو سال پیاپی در بازبینی عملکرد درجهی عالی را کسب کرده است، اما در سال سوم فعالیتش، مدیر به او میگوید علیرغم تمام شایستگیها نمیتواند به او در ارزیابی عملکرد نمره عالی بدهد زیرا طبق سیاستهای سازمان نباید ارزیابی عملکرد اعضای سازمان از حد مشخصی به بعد عالی منظور شود. به همین دلیل لازم است از هر بخش و دپارتمان بهصورت تصادفی تنها به تعدادی از کارمندان در ارزیابی عملکرد درجهی عالی داد.
این رفتار و سیاست واقعا احمقانه بهنظر میرسد و نتیجهی آن، دلزدگی و سرخوردگی خانم الف خواهد بود. یقینا او همان شب شروع به جستوجوی موقعیتهای کاری جدید خواهد کرد و خود را برای مصاحبههای شغلی شرکتهای دیگر آماده میکند. بدیهی است چنین مدیری شایستگی همکاری با نیروی زبدهای چون خانم الف را ندارد.
۹. بدون وقفه و استراحت فیزیکی و روحی به کار ادامه بدهند
مدیران خوب به وقفه و استراحت میان کار معتقدند و دوست دارند کارمندانشان در صورت لزوم و احتیاج، تجدید قوا کنند. از نظر این مدیران، استراحت و گشتوگذار کارمندان در اینترنت و گفتوگویی برای عوض شدن حالوهوایشان بلامانع است. مدیران خوب احساس کارمندان را درک میکنند و شعارشان چنین است: «کارمندان بعد از استراحتی کوتاه میتوانند بیشتر و بهتر کار کنند.»
۱۰. سکوت در ابراز مسائلی که نیاز به صراحت دارند
مدیران خوب و قوی هرگز کارمندان را تشویق به سکوت نمیکنند. آنها از کسانی که حرفی برای گفتن دارند، استقبال خواهند کرد. مدیران ضعیف از برملا شدن اشکالات کارمندان و واحد کاری خود میترسند اما مدیران قوی از بیان واقعیت واهمهای ندارند. مدیران خوب به دنبال بیان مسئله و سپس حل آن هستند. در این صورت میتوانند مشکلات را برطرف کنند و به سمت پیشرفت گام بردارند. برای حل مشکل، بهطور سریع باید آن را شناخت و اعلام کرد. ترس و پنهان کاری روش حل مسئله نخواهد بود.
برگرفته از: forbes.com