گوستاو فلوبر؛ مردی که مادام بوواری را خلق کرد

گوستاو فلوبر؛ مردی که مادام بوواری را خلق کرد

گوستاو فلوبر یکی از بزرگ‌ترین و تاثیرگذارترین نویسندگان قرن نوزدهم فرانسه است و جزو بزرگ‌ترین رمان‌نویس‌های ادبیات غرب به شمار می‌رود. فلوبر خالق مادام بواری، سه داستان، تربیت احساسات و سایر کتاب‌های خواندنی و جذاب است. در ادامه‌ی این مطلب، بیشتر با این نویسنده‌ی فرانسوی و آثار ارزشمندش آشنا می‌شوید.

بیوگرافی گوستاو فلوبر

گوستاو فلوبر متولد ۱۲ دسامبر سال ۱۸۲۱ در هوت نورمندی فرانسه است. او یکی از نویسندگان تراز اول فرانسوی به حساب می‌آید. گوستاو فلوبر بسیار فداکار، باوفا، دقیق و شوخ طبع بود. گوستاو فلوبر نویسندگی را از دوران کودکی آغاز کرد و در نوشتن وسواسی و سخت‌گیر بود و از همان اوایل جوانی عاشق ادبیات شد. او در ۱۸ سالگی برای تحصیل در رشته‌ی حقوق به پاریس رفت ولی از پایتخت خوشش نیامد و گاهی برای تفریح و دیدن طبیعت به بیرون از شهر می‌رفت و این گردش‌ها به او روحیه و انگیزه می‌داد تا سال‌های کسالت‌آور تحصیل را بگذراند.

پدرش جراح و مدیر بیمارستان «هتل دیو» بود، همین موضوع باعث شد زندگی او در رفاه و آسایش مالی باشد اما پدرش سال ۱۸۴۶ درگذشت و خواهر محبوبش کارولین در مارس همان سال، بعد از به دنیا آوردن یک دختر درگذشت. بعد از این اتفاق‌ها فلوبر ترک تحصیل کرد و به همراه مادر و خواهرزاده‌اش به روآن بازگشت. گوستاو فلوبر تنها برای دیدن گوتیه، ژرژ ساند و ایوان تورگنیف چند بار به پاریس رفت. او سفرهای زیادی می‌رفت ولی تا آخر عمر در همان شهری که متولد شده بود زندگی کرد. اولین کار او سال ۱۸۳۷ منتشر شد. گوستاو فلوبر از نوامبر ۱۸۴۹ تا آوریل ۱۸۵۱، همراه با دوست مادام‌العمرش «ماکسیم دو کمپ» به بریتانیا سفر کرد و اثر مشترکی را نوشتند که «فلوبر» فصل‌های فرد و «دو کمپ» فصل‌های زوج این سفرنامه را نوشت، در نهایت اما این نوشته‌ها تا پایان زندگی گوستاو فلوبر منتشر نشد.

دیدگاه فکری و مرگ گوستاو فلوبر

گوستاو فلوبر افرادی مثل ویکتور هوگو، بوالو، منتسکیو و شاتو بریان را دوست داشت و به همین‌خاطر ممکن است این فکر در ذهن خواننده بیاید که هم پیرو مکتب کلاسیک است و هم رمانتیک، ولی در واقع سبک او نه کلاسیک است و نه رمانتیک، بلکه ترکیبی از هر دو است که به مکتب ناتورالیسم معروف است. ناتورالیسم به لحاظ فلسفی به این معنا است که تنها قوانین و نیروهای طبیعت (نه قوانین و نیروهای فراطبیعی) در جهان فعال‌ هستند. گوستاو فلوبر بیماری صرع داشت و اولین حمله‌ی صرعی خود را سال ۱۸۴۵ تجربه کرد. این رویداد او را به وحشت انداخت و اضطراب و استرس از این بیماری، مشکلات بیشتری برای سلامتی‌اش رقم زد. او تا آخر عمرش با بیماری صرع مبارزه کرد و برخی از افراد این بیماری را عاملی برای خون‌ریزی مغزی می‌دانند که سال ۱۸۸۰ به زندگی‌اش پایان داد.

کتاب‌های گوستاو فلوبر

گوستاو فلوبر، نویسنده‌ی پرکاری نبود و طی حدود چهل سال که به کار نویسندگی پرداخت، تنها دوازده رمان منتشر کرد. آثار گوستاو فلوبر عبارت‌اند از: سفری به دوزخ (۱۸۳۵)، رویایی از دوزخ (۱۸۳۷)، خاطرات یک دیوانه (۱۸۳۸)، اسمار (۱۸۳۹)، نوامبر (۱۸۴۲)، مادام بواری (۱۸۵۷)، سالامبو (۱۸۶۲)، تربیت احساسات (۱۸۶۹)، نامه‌هایی به شهرداری روآن، داوطلب، وسوسه‌ی سن آنتوان (۱۸۷۴)، سه داستان (۱۸۷۷)، بووار و پکوشه (۱۸۸۱) و داستان مرد.

کتاب‌های مادام بواری، سالامبو، تربیت احساسات، وسوسه‌ی سنت آنتوان و سه داستان از شاهکارهای ادبیات فرانسه به شمار می‌روند.

در ادامه به تعدادی از آثار گوستاو فلوبر نگاهی کرده‌ایم.

مادام بوواری

گوستاو فلوبر کتاب «مادام بوواری» را سال ۱۸۷۵ نوشت. این کتاب با ترجمه‌های متفاوتی نوشته شده است اما ترجمه‌ی «مشفق همدانی» بسیار جذاب و رسا نوشته شده است. این کتاب براساس یک اتفاق واقعی شکل گرفته است و در میان رمان‌های معاصر، یکی از شاهکارها به شمار می‌رود. رمان عاشقانه‌ی «مادام بوواری»، داستانی بسیار جذاب در مورد زنی به‌ نام «اما روتو» است. یکی از بزرگ‌ترین موفقیت‌های گوستاو فلوبر خلق شخصیت «اما روتو» است. «اما روتو» دختر یک دهقان است و شخصیت سرکش و دیوانه‌ای دارد که هیچوقت راضی و خشنود نمی‌شود و برای اینکه از زندگی در روستا فرار کند با «شارل بواری» که یک دستیار پزشک شهرستانی است، ازدواج می‌کند.

گوستاو فلوبر به مدت پنج سال مشغول نوشتن کتاب مادام بوواری بود و «اما روتو» را در اتاقی خلق کرد که بیشتر عمرش را همانجا سپری کرد. مادام بوواری نثر روانی دارد که در آن خبری از جملات کلیشه ای و تکراری نیست.

در قسمتی از کتاب مادام بوواری می‌خوانیم:

«جشن طولانی و پرسروصدا و نامرتب بود. جمعیت بقدری زیاد بود که به زحمت ممکن بود آرنج تکان داد. بیم آن می‌رفت که تخته‌های کف سالن که بجای نیمکت از آن استفاده شده بود بر اثر وزن مهمانان بشکند. بحد اشباع میخوردند؛ هرکس از شکم خود زیادتر می‌خورد، عرق از پیشانی‌ها جاری می‌شد و بخار سفید رنگی مانند مه رودخانه در سحرگاه پاییزی بر فراز میز غذا، بین چراغ‌ها موج می‌زد. ردلف که به تیر چادر تکیه داده بود آنقدر به اما فکر می‌کرد که چیزی از این هیاهو نمی‌شنید. پشت سر او در چمن مستخدمین بشقاب‌های کثیف را رویهم می‌چیدند. مجاورینش با او صحبت می‌کردند ولی او جوابی نمی‌داد. گیلاسش را پر می‌کردند و با وجود هیاهوی فراوان سکوتی در مغزش بر قرار شده بود و در رویای سخنان اما بود. چهره‌اش چون آینه‌ی جادویی همه چیز را منعکس می‌کرد ؛ چین‌های پیراهنش در طول دیوارها فرو می‌افتادند و روزگاران عشق و دورنمای آینده تا بی‌نهایت در نظرش عیان می‌شد.»

تربیت احساسات

کتاب «تربیت احساسات» اثر گوستاو فلوبر، سال ‌۱۸۶۹ منتشر شد و توسط مهدی سحابی به فارسی ترجمه شده است. این کتاب در دهه‌های اخیر در بین خوانندگان و همچنین اهل ادب و فرهنگ، یکی از شاهکارهای فلوبر معرفی شده است. این کتاب ابتدا که منتشر شد، چندان مورد استقبال قرار نگرفت و خود فلوبر هم این موضوع را می‌دانست و اغلب به آن اشاره می‌کرد.

کتاب «تربیت احساسات»، ماجرای عاشقانه‌ی «فردریک مورو» که دانشجوی حقوق است را بیان می‌کند. او هنگام برگشت از پاریس به سمت خانه‌‌اش در نرماندی، متوجه خانمی ‌‌به نام «آرنو» که زنی ظریف و مسن است، می‌شود و این شروع شیفتگی او است که یک عمر ادامه خواهد داشت. این موضوع که شاید کتاب «تربیت احساسات»، نوعی زندگی‌نامه‌ی شخصی گوستاو فلوبر باشد، همیشه مطرح بوده است.

در قسمتی از کتاب تربیت احساسات می‌خوانیم:

«بازگشت به پاریس هیچ لذتی برایش نداشت؛ شبی در اول‌های شهریور بود، بولوار خالی به نظر می‌آمد؛ رهگذران با قیافه‌های عبوس می‌گذشتند. آفتاب‌گیر خیلی از خانه‌ها بسته بود. به خانه‌ی خودش رسید. پرده‌ها و مبل‌ها پوشیده از غبار بود؛ و همچنان که تنها شام می‌خورد به نحو غریبی احساس رها شدگی کرد. آنگاه به فکر لوئیز روک افتاد. فکر ازدواج دیگر به نظرش عجیب نمی‌آمد. می‌شد که سفر کنند، به ایتالیا، به شرق بروند! و او را در نظر می‌آورد که روی تپه‌ی کوچکی ایستاده بود و چشم‌اندازی را تماشا می‌کرد، یا در موزه‌ای در فلورانس به بازوی او تکیه داشت و جلوی تابلوها می‌ایستاد. چه لذتی داشت دیدن این که شکوه و عظمت هنر و طبیعت آن وجود ساده عزیز را شکوفا می‌کرد! بیرون از محیطش، در کوتاه زمانی به بار و هم‌نشین جذابی بدل می‌شد.»

وسوسه‌ی آنتوتیوس قدیس

گوستاو فلوبر درباره‌ی این اثرش این‌ چنین گفته است: این کتاب حاصل تمام عمر من است. فلوبر کتاب «وسوسه آنتونیوس قدیس» را سه بار به رشته‌ی تحریر در آورده است. ابتدا سال ۱۸۴۹، سپس سال ۱۸۵۶ و در نهایت سال ۷۲ – ۱۸۷۰.

کتاب «وسوسه آنتونیوس قدیس» توسط کتایون شهپرراد و آذین حسین‌زاده به فارسی ترجمه شده است و مترجمین در مقدمه‌ی این کتاب این‌چنین نوشته‌اند: در این کتاب، مرد زاهد که شخصیت اصلی داستان نیز است، در بدو امر تجلی چنین تصویری است. شخصیتی که در تنهایی و عزلت خود گرفتار آمده است و میان دو ورطه‌ی بی‌انتها، یعنی خیر و شر، با امیال حیوانی و غرایز خود به جدال می‌پردازد. تردیدی نیست که همین دیدگاه دوگانه به گیتی است که باعث شده تا فلوبر به کرات از آرا و اندیشه‌های مانویت استفاده کند.

کتاب «وسوسه‌ی آنتونیوس قدیس» که سال ۱۸۴۹ نوشته شده بود، با چیزی‌که سال ۱۸۷۲ به صورت برداشت نهایی عرضه شده است تفاوت های زیادی دارد و به احتمال زیاد نسخه‌ی اولیه‌ی اثر، همان چیزی است که بیش از همه مورد‌ توجه گوستاو فلوبر بوده است.

در قسمتی از کتاب وسوسه‌ی آنتوتیوس قدیس می‌خوانیم:

«زهرخندزنان می‌گوید: آه! چه هذیانی! چه هذیانی! آیا گناه من است؟ تاب مناجات ندارم! قلبم از سنگ سخت‌تر شده است پیشترها از عشق آکنده بود صبحگاهان، در افق، شن، همچون خاکستر مجمرهای دود می‌کرد؛ هنگام غروب، گل‌های آتشین بر صلیب می‌شکفت؛ و نیمه‌شب، به دفعات چنان می‌پنداشتم که تمامی‌ موجودات و اشیا به اتفاق سکوت کرده‌اند و با من خداوند بزرگ را ستایش می‌کنند. ای طراوت راز و نیاز، حلاوت وجد، حضور آسمانی کجا رفته‌اید؟ به خاطر دارم به همراه آمون سفری کردیم تا خلوت‌گاهی بیابیم و دیری بنا کنیم. واپسین شب بود؛ و ما شانه به شانه هم، بی آنکه سخنی بر زبان آوریم، در حالی که سرود می‌خواندیم تلاش می‌کردیم تا گام‌هایمان را سریع‌تر کنیم.»

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
5 + 8 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.