آیا مشکل این روزهای سینمای جریان اصلی هالیوود، فیلمهای ابرقهرمانی هستند؟ آیا آنها به صنعت فیلمسازی آسیب میزنند؟
اینکه آیا دوران طلایی و فراوانی فیلمهای ابرقهرمانی دارد از لحاظ «هنری» به سینما و سلیقهی تماشاگران آسیب میزند بحث جدایی است. چون لازم نیست بگویم که ژانر ابرقهرمانی فرق چندانی با ژانرهای دیگر ندارد. درست مثل بقیهی ژانرها، فیلمهای ابرقهرمانی/کامیکبوکی هم میتوانند در بهترین حالت به آثار شگفتانگیز و عمیق سینمایی تبدیل شوند که از جملهی آنها میتوان به سهگانهی بتمن کریس نولان، «اسکات پیلگریم علیه دنیا» (Scott Pilgrim vs. the World) یا انیمهی «آکیرا» (Akira) اشاره کرد و در مقابل میتوانند به برخی از بدترین فیلمهایی که ممکن است در زندگیتان ببینید تبدیل شوند. چنین چیزی دربارهی ژانرهای دیگر هم صدق میکند. ژانر یک فیلم کیفیت و اهمیت آن را مشخص نمیکند. یک فیلم صرفا به خاطر غیرابرقهرمانیبودن بهتر نمیشود. اما چیزی که میخواهم در ادامه دربارهاش حرف بزنم این سوال است که آیا فیلمهای ابرقهرمانی دارند از لحاظ «تجاری» به سینما آسیب میزنند؟ جواب کوتاه این است که خیر. اما اگر دنبال جواب بلند هستید بیایید نگاهی به بلاکباسترهای ابرقهرمانی و غیرابرقهرمانی چند سال اخیر، مخصوصا چند ماه گذشته از سال ۲۰۱۷ بیاندازیم تا ببینیم موضوع از چه قرار است.
همانطور که در گزارش باکس آفیس هفتهی گذشته خواندید، «مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» (Spider-Man: Homecoming) اکرانش را با کسب ۱۱۷ میلیون دلار آغاز کرد و تحلیلگران براساس این افتتاحیه پیشبینی کردند که جدیدترین محصول مارول (با همکاری سونی) اکرانش را با کسب رقم فوقالعادهی ۳۱۶ میلیون دلار در خانه به اتمام میرساند. این بدین معناست که تابستان امسال تحت حکومتِ سه فیلم کامیکبوکی که در آغاز هر ماه روی پرده رفتند خواهد بود. والت دیزنی و مارول تابستان را با «نگهبانان کهکشان ۲» (Guardians of Galaxy Vol. 2) شروع کردند، برادران وارنر «واندر وومن» (Wonder Woman) را در اول ماه ژوئن راهی سینماها کرد و حالا هم که جولای با «بازگشت به خانه» سعی کرده تا از دوتای قبلی عقب نماند. نکتهی مشترک هر سه فیلم این است که جزو بهترین بلاکباسترهای ۲۰۱۷ قرار میگیرند و تعجبی هم ندارد که علاوهبر جلب رضایت طرفداران، این همه پول هم به جیب میزنند. بنابراین در بازگشت به سوالمان که آیا فیلمهای ابرقهرمانی دارند به سینما آسیب میزنند، باید گفت که مشکل تعداد بالای محصولات کامیکبوکی مارول و دیسی نیست. راستش امسال تا این لحظه فیلمهای کامیکبوکی تحسینشدهی متعددی عرضه شدهاند. تا حالا «لگو بتمن» (The Lego Batman)، «لوگان» (Logan)، «شبح درون پوسته» (Ghost in the Shell)، «نگهبانان کهکشان ۲»، «واندر وومن» و «مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» را داشتیم که تمامی آنها به جز «شبح درون پوسته»، چه از لحاظ هنری و چه از لحاظ مالی مورد استقبال گستردهای قرار گرفتند. در عوض آن فیلمهایی که دارند به سینما آسیب میزنند، بیشتر از اینکه فیلمهای ابرقهرمانی باشند، فیلمهایی هستند که سعی میکنند ادای فیلمهای ابرقهرمانی را در بیاورند. فیلمهایی که سعی میکنند بهطرز اشتباهی فرمول فیلمهای ابرقهرمانی را در فضای دیگری تکرار کنند. به عبارت دیگر چیزی که دارد به صنعت آسیب میزند امثال «بتمن آغاز میکند»ها (Batman Begins) نیستند، بلکه امثال «پن» (Pan) و «افسانهی تارزان» (The Legend of Tarzan)ها هستند.
نکتهی عجیب تابستان امسال که میتوان از آن درس گرفت، این است که برادران وارنر هماکنون صاحب بزرگترین موفقیت و شکستِ تابستان امسال در گیشهی خانگی است. اولی «واندر وومن» است و دومی «شاه آرتور: افسانهی شمشیر» (King Arthur: The Legend of Sword). دلیل اصلی موفقیت اولی به این خاطر است که وارنر بالاخره فیلم کاراکتری را ساخت که سالهاست در انتظارش هستیم و دلیل اصلی شکست دومی هم به این خاطر است که کسی درخواست فیلمش را نکرده بود. دلیل موفقیت اولی این است که یک فیلم سینمایی واقعی است که میخواهد با استفاده از ابرقهرمان زنش در فضای جنگ جهانی اول، تجربهی متفاوتی را در حوزهی فیلمهای ژانرش ارائه بدهد و دلیل شکست دومی هم این است که چیز جدیدی را برای عرضه ندارد. بنابراین «واندر وومن» در حالی هماکنون به پرفروشترین فیلم دنیای سینمایی دیسی در گیشهی خانگی تبدیل شده است و حدود ۷۵۰ میلیون دلار در دنیا فروخته که ساختهی ۱۷۵ میلیون دلاری گای ریچی فقط به ۱۴۰ میلیون دلار فروش در سرتاسر جهان دست پیدا کرد. این در حالی است که این فیلم در آمریکای شمالی فقط ۳۹ میلیون دلار کسب کرد. این یعنی فیلم ارزانقیمتی مثل «۴۷ متر پایین» (47 Meters Down) که در ابتدا قرار بود در شبکهی خانگی منتشر شد با کسب ۳۹ میلیون و ۹۰۰ هزار دلار بیشتر از آن فروخته است. بله، شاید بگویید این مقایسهی چندان درستی نیست. بالاخره «۴۷ متر پایین» یک فیلم ابرقهرمانی نیست و در دنیایی که هر هفته یک فیلم بیگ پروداکشن روی پرده میرود، فیلمهای جمعوجورتری مثل «۴۷ متر پایین» یا «بچه راننده» (Baby Driver) خیلی راحت میتوانند به گزینههای منحصربهفردی در مقایسه با فیلمهای کلهگنده تبدیل شوند. اما با نگاهی به دیگر بلاکباسترهای شکستخوردهی تابستان امسال متوجه الگوی تکرارشوندهای بین آنها میشوید. اینکه همهی آنها به این دلیل زمین خوردهاند که سعی کردهاند موفقیت دنیای سینمایی مارول را تقلید کنند.
«مومیایی» (The Mummy) یکی دیگر از این فیلمهاست که اگرچه کارش را با کسب چیزی بالای ۴۰۰ میلیون دلار تمام میکند که با توجه به بودجهی ۱۲۵ میلیونیاش خوب است، اما وظیفهی راهاندازی دنیای سینمایی تاریکِ یونیورسال را برعهده داشت که شامل بازیگرانی مثل تام کروز، راسل کرو، خاویر باردم و جانی دپ میشود. یکی از بزرگترین شکایتهای منتقدان از این فیلم مربوط به پایانبندیاش میشود. جایی که فیلم به تبلیغات پرزرقوبرقی برای معرفی چیزهایی که در قسمتهای بعدی دنیای تاریک خواهیم دید تبدیل میشود. نتیجه افتتاحیهی خجالتآور ۳۰ میلیون دلاری و مجموع خانگی ۷۸ میلیون دلاری «مومیایی» بود که اتفاقا به یکی از بدترین فیلمهای کارنامهی تام کروز هم تبدیل شد. «ترنسفورمرها: آخرین شوالیه» (Transformers: The Last Knight) نیز یکی دیگر از همین شکستخوردههای بزرگ تابستان امسال است. قسمت پنجم مجموعهای که زمانی پادشاه بلامنازع باکس آفیس بود، حالا در تلاش برای آغاز یک دنیای سینمایی و در نتیجه تمرکز بیشتر روی پسزمینههای داستانی و دنیاسازی و کم کردن از مقدار سکانسهای بزرگِ مبارزات روباتهایش، گور خودش را کند. نتیجه افتتاحیهای ۶۹ میلیون دلاری بود که به این معنی است که مجموع درآمد خانگی فیلم کمتر از ۱۳۵ میلیون دلار خواهد بود. این رقم برای مجموعهای که زمانی اکرانش را در آمریکای شمالی با افتتاحیههای ۲۰۰ میلیون دلاری شروع میکرد، یک سقوط آزاد تمامعیار محسوب میشود. از سوی دیگر «شاه آرتور» را داریم که قرار بود آغازکنندهی یک مجموعه چند قسمتی با محوریتِ شوالیههای میزگرد باشد، اما بزرگترین مشکل منتقدان با آن این بود که فیلم به جای پرداختن به اصل ماجرا، وقت زیادی سر تبدیل کردنِ پروتاگونیستش به قهرمانی که مردم برای تماشایش آمدهاند هدر داد.
این وسط قابلذکر است که «دزدان دریایی کاراییب ۵» (Pirates of the Caribbean: Dead Men Tell No Tales) که تا این لحظه به ۱۷۰ میلیون دلار درآمد داخلی و ۷۴۰ میلیون دلار درآمد جهانی دست پیدا کرده است، استثنای بزرگ تابستان امسال بود. دلیلش هم به خاطر این بود که «کاراییب ۵» قصد آغاز مجموعه جدیدی را نداشت، بلکه روایتگر یک داستان مستقل بود و وقتش را سر مقدمهچینی دنبالهها تلف نمیکرد. چنین چیزی دربارهی «دنیای ژوراسیک» (Jurassic World) که دو سال پیش عرضه شد و همچنین «گودزیلا» (Godzilla) و «کونگ: جزیره جمجمه» (Kong: Skull Island) هم صدق میکند؛ همه فیلمهایی بودند که اگرچه ساخت دنبالههایشان ردخور نداشت، اما تا آنجا که میتوانستند به عنوان فیلمهای مستقل عمل میکردند و همزمان شامل اشاراتی به دنیای بزرگترشان بودند تا کسانی که به دنیاهای سینمایی علاقه نشان میدهند را هم سر ذوق بیاورند. نکتهی مشترک سه فیلم «ترنسفورمرها: آخرین شوالیه»، «مومیایی» و «شاه آرتور: افسانهی شمشیر» این است که تمامشان سعی میکنند تا از المانهای فیلمهایی چون «اونجرز» (The Avengers)، «بتمن آغاز میکند» و فیلمهای «افراد ایکس» بدون اینکه از کاراکترهای پرطرفدار و سابقهدارِ این فیلمها بهره ببرند تقلید کنند. فیلمهای کامیکبوکی به این دلیل مورد استقبال قرار گرفتهاند که نه تنها نسبتا خوب هستند، بلکه از آنجایی که ما با اصول و قوانینشان آشنایی داریم، میتوانند محتوا و ژانرشان را برای تزریق تنوع و غافلگیری تغییر بدهند. در نتیجه «لوگان» به یک وسترنِ تیره و تاریک بزرگسالانه تبدیل میشود، «مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه» میتواند یک کمدی دبیرستانی باشد و «واندر وومن» هم حال و هوای یک ماجراجویی در جنگ جهانی اول را دارد. در مقایسه «شاه آرتور» را داریم که داستان تکراری مردی است که علیه پادشاهی غاصب شورش میکند، «آخرین شوالیه» داستان حماسی تکراری پروتاگونیستِ بدبختی است که ناگهان متوجه میشود وظیفهی نجات دنیا به عهدهی اوست و «مومیایی» هم وظیفه دارد به جای ظاهر شدن به عنوان یک فیلم سینمایی مستقل و منسجم، کارهای کلیشهای لازم برای آغاز یک دنیای سینمایی را انجام بدهد.
تمام این حرفها به این معنی نیست که ساخت این فیلمها از صفر اشتباه بزرگی بوده است و هالیوود اصلا نباید حتی به آنها فکر هم کند. اتفاقا همهی این فیلمها پتانسیل تبدیل شدن به فیلمهای خوب یا حتی غیرمنتظرهای را هم داشتهاند. خیلی وقت است که فانتزی قرون وسطایی جادومحوری از سمت هالیوود ندیدهایم. خیلی وقت است که فیلمهای ترسناکِ گرانقیمت به فراموشی سپرده شدهاند و اصلا یکی از دلایل موفقیتِ «ترنسفورمرها» بین مردم این بود که میدانستند اگر با هدف تماشای دعوای یک سری روبات غولپیکر به تماشایشان بروند، پشیمان نمیشوند. پس همهی این فیلمها ویژگیهایی داشتند که آنها را به گزینههای مهمی در تابستان تبدیل کند، اما تلاش همهی آنها برای آغاز دنیاهای سینمایی لعنتی جلوی آنها از پرداختن به ویژگیهای اصلیشان را گرفته است و علاقهی استودیوها به شبیه کردن آنها به فیلمهای کامیکبوکی دیسی/مارول سبب شده که فقط به تقلید دست سومی از آنها تبدیل شوند و وقتی اصل جنس به وفور یافت میشود، چه دلیلی دارد که مردم به تماشای جنس بنجل و تقلیدی بروند. مردم فیلمهای کامیکبوکی را به خاطر کاراکترهایشان دوست دارند. به خاطر همین است که مثلا فاکس میتواند از شکست «افراد ایکس: آپوکالیپس» (X-Men: Apocalypse) جان سالم به در ببرد یا برادران وارنر فاجعههایی مثل «بتمن علیه سوپرمن» (Batman v Superman) و «جوخهی انتحار» (Suicide Squad) را به سوددهی برساند. دار و دستهی پروفسور ایکس و مگنیتو آنقدر در فرهنگ عامه سابقهدار و ریشهدوانده هستند که مردم بعد از شکستهایشان باز دوباره برای تماشای فیلمهای بعدیشان صف میکشند. به خاطر همین است که فیلمهای کامیکبوکی اینقدر راحت ریبوت میشوند و اینقدر سریع مورد سرمایهگذاری قرار میگیرند. به خاطر اینکه چه کسی است که بتواند جلوی خودش را برای دیدن فیلم جدیدی از جوکر بگیرد! حتی با وجود اینکه فیلم قبلیاش توهین بزرگی به این شخصیت بود.
استودیوهایی که قصد دارند با دنیاهای غیرکامیکبوکی، موفقیت فیلمهای کامیکبوکی را تکرار کنند این نکتهی حیاتی را نادیده میگیرند. مردم لزوما عاشق دنیاهای سینمایی نیستند، بلکه عاشق «اونجرز»ها هستند. مردم لزوما علاقهای به خرید بلیت فیلمهایی که نقش آغازکنندهی مجموعههای دنبالهدار را دارند ندارند، بلکه به تماشای فیلمهای باکیفیتی میروند که از کاراکترهایی (بتمن، جیمز باند، کاپیتان کرک و غیره) بهره میبرند که آنها را از قبل میشناسند و هنوز ازشان خسته نشدهاند. و بله، سینماروها مطمئنا به تماشای فیلم نیمهترسناک «مومیایی» با حضور تام کروز میرفتند. اما اگر یونیورسال و شرکایش واقعا به وعدهشان عمل میکردند و چیزی که قولش را داده بودند را ارائه میکردند، نه اینکه پول مردم را بگیرند و بعد به آنها تیزر طولانیمدتی از فیلمهایی که باید در آینده منتظرشان باشند نشان بدهند. اگر استودیوها میخواهد مجموعههای جدیدی در کنار فیلمهای کامیکبوکیشان عرضه کنند، باید چیزی عرضه کنند که به جای تقلیدی ضعیف، حاوی محتوای متفاوتی باشند و روی پای خودشان بیاستند. نمونهی بارزش سهگانهی جدید «سیارهی میمونها» است که اگرچه در یک دنیای مشترک جریان دارند، اما به هیچوجه قصد الگوبرداری کورکورانه از روی فیلمهای ابرقهرمانی را ندارند، کار خودشان را انجام میدهند و تجربهی سینمایی خاص خودشان را ارائه میکنند. راستش حتی خود دیسی و مارول هم دارند تمام تلاششان را میکنند تا به دنیاهای سینمایی خسته و از نفس افتادهشان، تنوع و انرژی تزریق کنند، پس سازندگان امثال «شاه آرتور»، «مومیایی» یا «پن» چگونه انتظار دارند که بتوانند در این فضا مورد استقبال قرار بگیرند. مشکلِ این روزهای صنعت نه فیلمهای ابرقهرمانی، بلکه ابرقهرماننماها هستند.