در گزارش این هفته رکوردشکنی فیلم چینی Detective Chinatown 3 را مرور کرده و انگیزهی هالیوود برای ریبوت «تغییرچهره» و «آقا و خانم اِسمیت» را بررسی میکنیم . همراه میدونی باشید.
تصور میشد که عملکردِ اونجرز: پایان بازی (Avengers: Endgame) در باکس آفیس به حدی غولآسا است که رکوردهایش حالاحالاها دستنخورده و دستنیافتنی باقی خواهند ماند؛ مخصوصا با توجه به اینکه وضعیتِ کساد سینماها بر اثر تعطیلی ناشی از شیوع کرونا تصورِ تهدید شدنِ رکوردهای فینالِ سه فاز نخست دنیای سینمایی مارول را غیرممکنتر از همیشه کرده بود، اما در جریان چند روز اخیر مشخص شد قهرمانی که برای فرمانروایی بلامنازعِ ابرقهرمانانِ مارول شاخ و شانهکشی خواهد کرد نه از غرب، بلکه از شرق ظهور خواهد کرد و آن کاراگاه محلهی چینیها ۳ (Detective Chinatown 3) است. این فیلم اکشن/کُمدی به ۳۹۸ میلیون و ۵۰۰ هزار دلار افتتاحیهی سه روزه در بازار چین دست پیدا کرد. این رقم با شکستنِ افتتاحیهی خانگی ۳۵۷ میلیون دلاری اونجرز: پایان بازی، رکوردِ بزرگترین افتتاحیهی تاریخ باکس آفیس در یک منطقهی تنها را به نام این فیلم ثبت کرد. همچنین، افتتاحیهی کاراگاه محلهی چینیها ۳ آنقدر بزرگ است که تا یکی-دو روز آینده درآمدِ اکشن جنگی هشتصد نفر (۴۷۰ میلیون دلار)، بهعنوانِ پُرفروشترین فیلم سال ۲۰۲۰ را هم پشت سر خواهد گذاشت. این فیلم احتمالا همین الان که مشغول مطالعهی این متن هستید، با عبور از مرز ۴۰۰ میلیون دلار در عرض ۴ روز، رکورد اونجرز: پایان بازی در زمینهی سریعترین فیلم ۴۰۰ میلیون دلاری باکس آفیس (در عرض ۵ روز) را شکسته است.
کاراگاه محلهی چینیها ۳ در زمینهی بزرگترین افتتاحیهی جهانی یک پله بالاتر از هری پاتر و شاهزادهی دورگه (۳۹۴ میلیون دلار) و یک پله پایینتر از بتمن علیه سوپرمن: طلوع عدالت (۴۲۲ میلیون و ۵۰۷ هزار دلار)، جایگاهِ دهم بزرگترین افتتاحیههای جهانی را همراه با سریع و خشن ۷ (۳۹۷ میلیون دلار) بهطور مشترک در اختیار دارد. این فیلم در زمینهی بزرگترین افتتاحیههای خارج از آمریکای شمالی نیز پشت سرِ اونجرز: پایان بازی (۸۶۰ میلیون دلار) و سریع و خشن ۸ (۴۴۳ میلیون دلار) در ردهی سوم قرار میگیرد. تازه، افتتاحیهی این فیلم ۲/۵ بار بزرگتر از افتتاحیهی ۱۵۶ میلیون دلاری کاراگاه محلهی چینیها ۲ است. موفقیتِ هیولاوارِ کاراگاه محلهی چینیها ۳ اتفاقی نیست، بلکه نتیجهی حدود یک ۱۰ بلاکباسترسازی جدی چین در رقابت با هالیوود است. از زمانی که در سال ۲۰۱۳ فیلم چینی سفر به غرب: چیرگی بر شیاطین (Journey to the West: Conquering the Demons) ۱۹۷ میلیون دلار از فروش جهانی ۲۰۶ میلیونیاش را از چین به دست آورد، شاهد ظهور بلاکباسترهای بومی و با ستارههای بومی بودهایم که تقریبا کاملا به درآمدشان در سینماهای چین متکی بودهاند.
هالیوود با دیدن درآمد ۳۲۲ میلیون دلاری ترنسفورمرها: عصر انقراض در بازار چین در سال ۲۰۱۴ تصور کرد که سینماروهای چینی علاقهی ویژهای به فیلمهای هالیوودی دارند (در حالی که فروش عالی یک فیلم در چین قادر به جلوگیری از شکست فیلمی که در آمریکا و دیگر نقاط دنیا شکست خورده است نیست)، اما در همین حین، چین به تدریج شروع به ساختن ارتشی از بلاکباسترهای بومی خودش کرد. بر گلوله رفته (Gone with the Bullets)، نخستین فیلم چین که بخشهایی از آن با دوربینهای آیمکسِ سهبعدی ضبط شده بود، ۸۱ میلیون دلار در اواخر ۲۰۱۴ فروخت. شکار هیولا (Monster Hunt) با کسب رقمِ فکانداز ۳۸۵ میلیون دلار در سال ۲۰۱۵، پشت سر سریع و خشن ۷ (۳۹۲ میلیون دلار)، به دومین فیلم برتر این کشور تبدیل شد. کمدی/فانتزی پری دریایی (The Mermaid) در اوایل سال ۲۰۱۶ به ۵۶۵ میلیون دلار فروش دست پیدا کرد. اکشن ناسیونالیستی گرگ جنگجوی ۲ (که یک چیزی در مایههای رمبو: اولین خون قسمت دوم است)، ۸۵۴ میلیون دلار از فروش جهانی ۸۷۰ میلیونیاش را فقط از چین به دست آورد؛ این فیلم نه تنها کماکان پُرفروشترین فیلم چین است، بلکه پشت سر جنگ ستارگان: نیرو برمیخیزد (۹۳۷ میلیون دلار در آمریکای شمالی)، در ردهی دوم پُرفروشترین فیلمهای تکمنطقهای دنیا قرار میگیرد.
شکار هیولا ۲ در سال ۲۰۱۸ به درآمد یک روزهی ۹۷ میلیون دلار دست یافت، اما به خاطر تبلیغات دهان به دهان ضعیفش به کسب ۳۶۳ میلیون دلار فروش نهایی رضایت داد. سال گذشته، بازار چین میزبان فیلم علمیتخیلی زمین سرگردان (۶۹۹ میلیون دلار) و انیمیشن نِژا (۷۲۰ میلیون دلار) بود. با وجود همهی اینها، باز دیدن اینکه رکورد بزرگترین درآمد یک روزه (۱۶۲ میلیون دلار) و رکورد بزرگترین افتتاحیهی سه روزهی تاریخ باکس آفیس (۳۹۶ میلیون دلار) به یک فیلم غیرهالیوودی/غیرآمریکایی تعلق دارد سورئال است. قسمت اول کاراگاه محلهی چینیها که به ماجراجویی یک کاراگاه نابغهی جوان و عموی کلهپوک و خُل و چلش در حین حل جرایم و اُفتادن در دردسرهای تیپیکالِ فیلمهای اکشن/کُمدی میپردازد، در روز کریسمس سال ۲۰۱۵ به ۴ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار دست یافت و موازی با فروش ۹۷۳ میلیون دلاری جنگ ستارگان: نیرو برمیخیزد در گیشهی خانگی، ۱۲۵ میلیون دلار در بازار چین فروخت. قسمت دومِ مجموعه که در نیویورک جریان داشت و گروهی از کاراگاهانِ عجیب و غریبِ جدید را معرفی میکرد، در سال ۲۰۱۸ اکران شد و موازی با فروش ۷۰۰ میلیون دلاری بلک پنتر در گیشهی خانگی، به ۵۴۴ میلیون دلار فروش در بازار چین دست یافت (یا بیش از ۴ برابرِ درآمد قسمت اول).
کاراگاه محلهی چینیها ۲ چه از لحاظ مقیاس و چه از لحاظ کیفیت، رشد قابلتوجهای را نسبت به قسمت اول تجربه کرده بود؛ در نتیجه، تماشای اینکه کاراگاه محلهی چینیها ۳ (که در ابتدا پیش از تعطیلی سینماها بر اثر شیوع کرونا قرار بود سال گذشته همین موقع اکران شود) با به دست آوردن اعتماد سینماروها به چنین موفقیت عظیمی دست یافته است چندان غافلگیرکننده نیست. قسمت سوم که داستانش در ژاپن جریان دارد و با بودجهی بسیار بزرگِ ۱۱۷ میلیون دلار تهیه شده است، با استفاده از دوربینهای آیمکس فیلمبرداری شده است و از ابعاد و مقیاس بزرگتری در مقایسه با فیلم قبلی بهره میبرد. در نهایت، سوالی که باقی میماند این است که عملکردِ این فیلم در ادامهی دوران نمایشش چگونه پیشبینی میشود؟ گرچه گمانهزنی دربارهی دوامِ فیلمها در دوران پسا-افتتاحیهی آنها سخت است (مخصوصا در بازار چین که فیلمها عملکرد به مراتب غیرقابلپیشبینیتری دارند)، اما رکوردشکنیهای بیشتری در آیندهی این فیلم دیده میشود. شکار هیولا ۲ به ۹۷ میلیون دلار درآمد یک روزه دست پیدا کرده بود؛ این فیلم تا پیش از کاراگاه محلهی چینیها ۳، رکوردار بزرگترین درآمد یک روزه در چین بود. شکار هیولا ۲ اما پس از شروعِ یک روزهی بیسابقهاش با اُفت فروش نسبتا شدیدی مواجه شد تا در نهایت به کسب ۱۸۷ میلیون دلار افتتاحیهی سه روزه و ۳۵۶ میلیون دلار فروش نهایی رضایت بدهد.
یکی دیگر از فیلمهایی که برای پیشبینی آیندهی کاراگاه محلهی چینیها ۳ میتوان از آن به عنوان نمونه استفاده کرد، اقتباس ویدیوگیمی وارکرفت است که در دو روز نخست اکرانش، ۹۰ میلیون دلار کسب کرد؛ گرچه این فیلم به افتتاحیهی چهارشنبه تا یکشنبهی ۱۵۷ میلیون دلار دست یافت، اما بلافاصله با کله سقوط کرد تا در نهایت به فقط ۲۲۵ میلیون دلار فروش در بازار چین دست پیدا کند. بدبینانهترین اتفاقی که میتواند در ادامه برای کاراگاه محلهی چینیها ۳ بیافتد این است که عملکردی شبیه به شکار هیولا ۲ یا وارکرفت داشته باشد. اما نکته این است که این فیلم چنان افتتاحیهی بزرگی را تجربه کرده که حتی در صورت وقوعِ بدترین سناریوی ممکن نیز به حدود ۶۵۰ تا ۷۵۰ میلیون دلار درآمد نهایی دست پیدا خواهد کرد؛ اگر این فیلم به هر چیزی بیش از ۷۲۵ میلیون دلار دست پیدا کند، پشت سر آواتار (۷۶۰ میلیون دلار)، گرگ جنگجوی ۲ (۸۵۴ میلیون دلار)، اونجرز: پایان بازی (۸۶۷ میلیون دلار) و جنگ ستارگان: نیرو برمیخیزد (۹۳۷ میلیون دلار) در بینِ پُرفروشترین فیلمهای تکمنطقهای تاریخ باکس آفیس قرار خواهد گرفت. البته این احتمال هم وجود دارد که کاراگاه محلهی چینیها ۳ در رقابت با فیلمهای بادوامتری مثل سلام مامان (Hi, Mom) که این هفته با کسب ۷۰ میلیون دلار در سومین روز اکرانش، به ۱۶۲ میلیون دلار افتتاحیه دست یافت، با اُفت فروش مواجه شود و شانسش برای رکوردشکنی را در بلندمدت به باد بدهد.
این اتفاق در تاریخ بازار چین بیسابقه نیست. در سال ۲۰۱۸ گرچه شکار هیولا ۲ درآمد یک روزهی بهتری در مقایسه با بلاکباسترهای رقیبش تجربه کرد، اما دوران اکرانش را با شکست از کاراگاه محلهی چینیها ۲ (۵۴۴ میلیون دلار) و عملیات دریای سرخ (۵۷۹ میلیون دلار) به پایان رساند. کاراگاه محلهی چینیها ۳ هماکنون با پشت سر گذاشتن مجموع درآمد ۳۹۲ میلیون دلاری سریع و خشن ۷ و سریع و خشن ۸، در ردهی سیزدهم پُرفروشترین فیلمهای تاریخ چین قرار دارد. حتی اگر این فیلم ۲/۲۵ برابر افتتاحیهاش هم بفروشد، به عبور از مرز ۹۰۰ میلیون دلار فروش نهایی نزدیک خواهد شد و حتی اگر به جای ۹۰۰ میلیون دلار، به درآمدی نزدیک به ۶۰۰ میلیون دلار هم دست پیدا کند، کماکان گیشهی بسیار موفقیتآمیزی را تجربه خواهد کرد.
اما از طرف دیگر، خوشبینانهترین پیشبینی تحلیلگران (که اگر همهچیز طبق برنامه پیش برود از دسترسِ این فیلم خارج نیست)، عبور آن از مرز یک میلیارد دلار خواهد بود؛ اتفاقی که آن را به نخستین فیلم یک میلیاردی تاریخ باکس آفیس در یک منطقهی تنها تبدیل خواهد کرد. اما بخش کنایهآمیز ماجرا این است که درست در حالی که انیمهی قاتل شیاطین (۳۵۴ میلیون دلار) با پشت سر گذاشتن شهر اشباح (۳۰۴ میلیون دلار) به پُرفروشترین فیلم تاریخ ژاپن تبدیل شده و بازار چین هم با کاراگاه محلهی چینیها ۳، چندتا از رکوردهای ابرقهرمانان مارول را از چنگشان در آورده است، گودزیلا علیه کونگ (بزرگترین فیلم ۲۰۲۱ از لحاظ مقیاس و اندازه) ماه آینده روی سرویسِ استریمینگ اچبیاُ مکس به نمایش در خواهد آمد!
اما حالا که حرف از آمریکای شمالی شد بگذارید بگویم که یک سال پیش، ما در چنین روزهایی (مصادف با آخرهفتهی بلندِ روز ریاستجمهوری در آمریکا) مشغول صحبت دربارهی افتتاحیهی جمعه تا دوشنبهی عالیِ ۷۲ میلیون دلاری سونیکِ خارپشت (Sonic the Hedgehog)، محصول پارامونت بودیم. این فیلم با کسب ۱۴۶ میلیون دلار در خانه (پُرفروشترین فیلم ویدیوگیمی گیشهی خانگی) و ۳۰۸ میلیون دلار در دنیا، به نخستین فرنچایزِ جدید پارامونت پس از مدتها جستجوی این استودیو منجر شد. سه سال قبل از سونیک خارپشت، در چنین هفتهای شاهد افتتاحیهی جمعه تا دوشنبهی ۲۴۲ میلیون دلاری بلک پنتر بودیم و یک سال قبل از آن هم افتتاحیهی ۱۵۲ میلیون دلاری ددپول اتفاق اُفتاد. یک سال قبل از آن، هر دوی افتتاحیهی ۹۴ میلیون دلاری پنجاه طیف گِری (Fifty Shades of Grey) و افتتاحیهی ۴۰ میلیون دلاری کینگزمن: سرویس مخفی (Kingsman: The Secret) به آغاز دو مجموعهی بزرگسالانهی نیمهاورجینالِ دنبالهدار منجر شد. اما اکنون صدرنشینِ آخرهفتهای که میزبان چنین فیلمهای رکوردشکنانهای بوده است، انیمیشن کرودها: عصر جدید (The Croods: A New Age) است.
محصول یونیورسال و دریمورکس که اکرانش را در آخرهفتهی روز شکرگزاری ۲۰۲۰ (ششم آذر ۱۳۹۹) با کسب ۱۴ میلیون دلار افتتاحیهی چهارشنبه تا یکشنبه آغاز کرده بود، این آخرهفته با کسب ۲ میلیون و ۶۶۰ هزار دلار صدرنشین شد. این فیلم ۶۵ میلیون دلاری، با ۴۸ میلیون و ۹۴۰ هزار دلاری که در خانه و ۱۵۱ میلیون دلاری که در دنیا فروخته است، نزدیکترین موفقیت تمامعیاری است که سینماهای آمریکا از زمان مرد نامرئی (The Invisible Man) در فوریهی ۲۰۲۰ تاکنون به خودشان دیدهاند. فعلا آمار دقیقی از درآمد کرودها: عصر جدید در پلتفرمهای اجارهی فیلم در دست نیست، اما با استناد به اینکه این فیلم از ماه دسامبر تاکنون بهطور مداوم در ردهی نخست یا حوالیِ ردهی نخستِ جدول پرفروشترین فیلمهای پلتفرمهای اجارهی فیلم دیده شده است، میتوان درآمد ۱۰۰ میلیون دلاریاش را پیشبینی کرد. نکته این است: از آنجایی که بودجهی کرودها: عصر جدید کمتر از قسمت اول است و از آنجایی که حدود ۸۰ درصد از درآمد این فیلم در شبکهی نمایش خانگی به یونیورسال میرسد (برخلاف سهم ۵۰ درصدی استودیو از اکران سینمایی)، پس عملکرد این فیلم یک موفقیت بیحرف و حدیث ارزیابی میشود. اما بزرگترین تازهاکران این هفته، یهودا و مسیح سیاه (Judas and the Black Messiah)، محصول برادران وارنر است که همزمان با سینماها، روی اچبیاُ مکس نیز پخش شد.
این فیلم که پیرامون حملهی اِفبیآی به سازمانهای مبارزاتِ مدنی (مخصوصا قتل رهبر ۲۱ سالهی حزب پلنگ سیاه) میپردازد، نقدهای فوقالعاده مثبتی گرفته است، میانگین امتیاز A را از تماشاگرانش دریافت کرده است و نامِ دنیل کالویا و لاکیث استنفیلد را در بین مدعیان اسکار قرار داده است. برادران وارنر اُمیدوار بود که یهودا و مسیح سیاه به یک کلهگندهی اُسکاری دقیقهی نودیِ «عزیز میلیون دلاری»گونه تبدیل شود، اما افتتاحیهی جمعه تا دوشنبهی ناچیز ۲ میلیون و ۴۰۰ هزار دلاریاش از این نظر به دردبخور نخواهد بود. اگر این فیلم فراتر از انتظارات ظاهر میشد، آن وقت در فصلی که با فیلمهای پلتفرمهای استریمینگ قبضه شده است، در جایگاه منحصربهفردی قرار میگرفت و به چشم میآمد. حداقلش این است که یهودا و مسیح سیاه بعد از شکستهای مفتضحانهی هنری واندروومن ۱۹۸۴ و چیزهای کوچک، نخستین فیلم خوبِ استراتژی برادران وارنر برای پخش همزمان فیلمهایش در سینما و اچبیاُمکس است. باید دید آیا این الگو با تام و جری، جاستیس لیگِ زک اسنایدر و گودزیلا علیه کونگ نیز ادامه پیدا خواهد کرد یا نه.
حالا که حرف از چیزهای کوچک شد، این فیلم ۲ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار دیگر هم این آخرهفته به دست آورد تا به مجموع خانگی ۱۰ میلیون و ۳۱۰ هزار دلار برسد؛ یا به عبارت دیگر، برابر با همان مقداری که فیلم فرواُفتادهی دنزل واشنگتن در آخرهفتهی افتتاحیهاش در سال ۱۹۹۸ کسب کرده بود! این فیلم قاتل سِریالیمحور ۳ میلیون و ۱۰۰ هزار دلار هم از کشورهای خارجی به دست آورد تا به مجموع جهانی ۱۷ میلیون دلار برسد. در همین حین، تام و جری (Tom & Jerry) پیش از آغاز پخش خانگیاش در بیست و ششم فوریه، در هفت منطقهی خارجی در ۴۴۵ سینما روی پرده رفت. این فیلم که کلویی گریس مورتز و مایکل پنا را در گروه بازیگرانش دارد، یک میلیون و ۴۰۰ هزار دلار کسب کرد. واندروومن ۱۹۸۴ (Wonder Woman 1984) یک میلیون و ۷۰۰ هزار دلار دیگر در دنیا فروخت و مجموع فروش خانگیاش را به ۴۱ میلیون و ۸۳۰ هزار دلار و مجموع فروش جهانیاش را به ۱۵۷ میلیون دلار رساند. تیرانداز (The Marksman)، جدیدترین فیلم لیام نیسن پس از ۵ هفتهای که از اکرانش گذشته، ۱۰ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار در گیشهی خانگی فروخته است.
اقتباس ویدیوگیمی شکارچی هیولا (Monster Hunter)، محصول سونی، تاکنون ۱۲ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار در خانه فروخته است و اخبار جهان (News of the World)، فیلم جدید تام هنکس نیز تاکنون ۱۱ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار در آمریکای شمالی فروخته است. جنگ با پدربزرگ (The War With Grandpa)، با بازی رابرت دنیرو با عبور از مرز ۲۰ میلیون دلار فروش، به نزدیکترین چیزی که در دوران شیوع کرونا به یک موفقیتِ بیسروصدا داشتهایم تبدیل شد. فاتال (Fatale) از مرز ۶ میلیون دلار عبور کرد و دختر جوانِ نویدبخش (Promising Young Woman) هم ۴ میلیون و ۹۵۰ هزار دلار فروخته است. درام دادگاهی موریتانی (The Mauritanian) با بازی جودی فاستر که حول و حوش پروندهی یک محکومیتِ اشتباهی در بازداشتگاه گوانتانامو میپردازد، ۱۷۰ هزار دلار از اکران در ۲۴۵ سینما به دست آورد. ویلی واندرلند (Willy’s Wonderland)، جدیدترین فیلم نیکولاس کیج در جریان چهار روز گذشته در ۱۲۰ سینما روی پرده رفت و ۹۵ هزار دلار کسب کرد. درام تحسینشدهی میناری (Minari)، محصول استودیوی A24 هم ۱۰۵ هزار دلار از اکران چهار روزهاش در ۱۳۰ سینما به دست آورد. ۲۶ فیلم برتر آخرهفتهی گذشته مجموعا ۱۴ میلیون دلار فروختهاند که رقم ناچیزی در مقایسه با درآمد ۱۸۴ میلیون دلاری همین آخرهفته در سال گذشته حساب میشود. در همین حین، مجموع درآمد فیلمهای بازار چین در جریان سال نوی چینی ۶۹۹ میلیون دلار بود.
چرا هالیوود چارهی دیگری جز ریبوت امثال تغییرچهره و آقا و خانم اسمیت ندارد؟
هفتهی گذشته خبر رسید که آدام وینگارد، کارگردان گودزیلا علیه کونگ (Godzila vs. Kong) که هم فیلمهای محبوبی مثل تو بعدی هستی (You’re Next) و مهمان (The Guest) و هم فیلمهای منفوری مثل دفترچهی مرگ (Death Note) و جادوگر بلر (Blair Witch) را در کارنامه دارد، دنبالهی تغییرچهره (FaceOff) را برای استودیوی پارامونت خواهد ساخت. این فیلم (که نسخهی اورجینالش با کسب نقدهای فوقالعاده مثبت، به ۲۴۶ میلیون دلار فروشِ جهانی از ۸۰ میلیون دلار بودجه دست یافت)، نه بازسازی اکشنِ کلاسیکِ جان وو، بلکه نقش یک دنباله را برای آن فیلم ایفا خواهد کرد. تغییرچهره که جان تراولتا و نیکولاس کیج را در جایگاهِ ستارگان اصلیاش داشت، یکی از آشکارترین نمونههای سیستمِ فیلمسازی سابق هالیوود (پس از آغاز فرمانروایی ابرقهرمانان) بود: این فیلم حکمِ ترکیبی از سوپراستارهایی که نامشان به تنهایی قادر به کشیدنِ مردم به سینماها است، یک کارگردان صاحبسبک و شناختهشده در قالبِ جان وو و یک ایدهی داستانیِ بکر و دیوانهوار (قهرمان و تبهکارِ داستان چهرههای خودشان را با یکدیگر عوض میکنند و زندگی یکدیگر را زندگی میکنند) بود. نتیجه چه به خاطر گردهمایی ایدهآلِ این فاکتورها و چه به خاطر اینکه درامِ اکشنِ بسیار خوبی بود به موفقیت رسید.
اما چیزی که باید دربارهی تغییرچهره بدانیم این است که این فیلم به خودی خود پتانسیل تبدیل شدن به یک فرنچایزِ دنبالهدار را نداشت؛ این فیلم به همان اندازه پتانسیلِ فرنچایز شدن نداشت که آقا و خانم اِسمیت (۴۸۷ میلیون دلار از ۱۱۰ میلیون دلار بودجه)، ایر فورس وان (۳۱۶ میلیون دلار از ۸۵ میلیون دلار بودجه) یا دروغهای واقعی (۳۷۹ میلیون دلار از ۱۲۰ میلیون دلار بودجه) نداشتند. حالا که حرفش شد بگذارید اضافه کنم که تغییرچهره تنها اکشنِ کلاسیک چند دههی اخیر سینما نیست که هدف ریبوت یا دنبالهسازی قرار خواهد گرفت.
ظاهرا نه تنها شبکهی سیبیاِس دستور اقتباسِ تلویزیونی دروغهای واقعی (با کارگردانی جوزف مکگینتی نیکول و تهیهکنندگی جیمز کامرون) را صادر کرده است، بلکه گزارش شده است که دونالد گلاور و فیبی والر-بریج نیز نقش زوج برد پیت و آنجلینا جولی را در اقتباسِ تلویزیونی آقا و خانم اِسمیت ایفا خواهند کرد. مجددا باید تاکید کنم که دلیل موفقیتِ آقا و خانم اِسمیت، ساختهی داگ لایمن، فاکتورهای مشابهی تغییرچهره بودند: مخلوطی از سوپراستارهای محبوب و ایدهی داستانی بکر و مفرح (یک زن و شوهر آدمکش که دعواهای خانگیشان روی هم سلاح میکشند!). سابقهی تلویزیون در زمینهی ساختِ سریال از روی فیلمهای سینمایی با وجود امثال مَـش (M*A*S*H)، هانیبال (Hannibal)، فارگو (Fargo)، وستورلد (Westworld)، اسلحهی مرگبار (Lethal Weapon)، واچمن (Watchmen) و غیره (که تمامیشان از خوب شروع میشوند تا خیلی خوب ادامه دارند) آنقدر درخشان است که بهطور اتوماتیک با اقتباسهای تلویزیونی فیلمهای سینمایی راحتتر کنار میآییم.
در همین حین، استودیوی اِسپایگلس نیز قصد دارد سری چهار قسمتی بچههای جاسوس، ساختهی رابرت رودریگز (مجموع ۵۳۵ میلیون دلار از مجموعِ ۱۴۰ میلیون دلار بودجه) را ریبوت کند. راستی، مجموعهی ترسناک فعالیت فراطبیعی (Paranormal Activity) نیز یکی دیگر از آیپیهای قدیمی است که در پروسهی ریبوت به سر میبرد. ویلیام یوبانک که کارگردانی سیگنال (Signal) و زیر آب (Underwater) را در کارنامه دارد، آن را کارگردانی میکند و کریستوفر لندون که نویسندگی چهار دنبالهی نخستِ فعالیت فراطبیعی را پیش از کارگردانی روز مرگت مبارک (Happy Death Day) و عجیبوغریب (Freaky) در کارنامه داشت، نگارشِ فیلمنامهی این ریبوت را برعهده خواهد داشت. قسمت نخستِ فعالیت فراطبیعی به کارگردانی اُرن پِلی که در زیرژانر تصاویر یافتشده ساخته شده بود در سال ۲۰۰۹ توسط استودیوی پارامونت پخش شد و به سودآورترین فیلمِ تاریخ سینما (۱۹۰ میلیون دلار از ۲۳۰ هزار دلار بودجه) تبدیل شد. این مجموعهی شش قسمتی در مجموع به ۸۶۱ میلیون دلار فروش جهانی از مجموعِ ۲۸ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار بودجه دست یافت؛ پس، با وجودِ چنین سودآوری غولآسایی طبیعی است که پارامونت به استخراج دوباره از چاه نفتِ قدیمیاش علاقه نشان بدهد.
اگرچه ممکن است نخستین واکنشی که به خبرِ همهی این ریبوتها و دنبالهها و بازسازیها داریم این باشد که «ایدههای هالیوود ته کشیده!»، اما واقعیت این است که بیش از ته کشیدنِ ایدههای هالیوود، محلِ عرضهی آنها تغییر کرده است؛ همان فیلمهای اورجینال و اقتباسهای جدیدی که قبلا روی سالنهای سینماها به نمایش در میآمدند، حالا سر از سرویسهای اِستریمینگ و شبکههای تلویزیونی درآوردهاند؛ محتواهای جدید توجهی رسانهها و مخاطبان را به اندازهی این ریبوتها، بازسازیها و دنبالهها جلب نمیکنند. در نتیجه، چیزی که در رابطه با بازگشت این آیپیهای شناختهشدهی قدیمی شاهدش هستیم استراتژی جدید هالیوود برای متحول کردنِ این موفقیتهای ستاره/کانسپتمحورِ قدیمی به آیپیهای جدید در زمانِ حال است.
حالا که مخاطبان دیگر برای دیدنِ فیلمهای غیربرند به سینما نمیروند، حالا که دیگر نامهای سوپراستارها به تنهایی قادر به کشیدن مردم به سینماها نیستند (کاراکترهای فرهنگ عامه جای آنها را به عنوانِ سوپراستارهای جدید سینما گرفتهاند)، هالیوود در تنگنا قرار گرفته است. مخاطبان به اندازهی خودِ استودیوها در این اتفاق تقصیرکار هستند. از یک طرف مردم شکایت میکردند که برادران وارنر نباید فیلمهایش را روی اچبیاُ مکس پخش کند و از طرف دیگر، کل فیلمهای غیربلاکباستری/اولداسکولِ برادران وارنر در سال ۲۰۱۹ مثل دکتر اسلیپ (Doctor Sleep)، دروغگوی خوب (The Good Liar)، ریچارد جول (Richard Jewell)، نابیناشده با روشنایی (Blinded by the Light)، بروکلین بیمادر (Motherless Brooklyn)، کیچن (The Kitchen) و غیره در سینماهای خالی از تماشاگر به نمایش درآمدند.
مخاطبان علاقهی فراوانی به شکایت کردن در شبکههای اجتماعی دربارهی عدم تنوعِ فیلمهای هالیوود دارند، اما همزمان از تماشای همان فیلمهایی که از هالیوود درخواست میکنند امتناع میکنند. از یک سو، سینماروها از ریبوتهای ضعیفی مثل مردان سیاهپوش: بینالمللی (۲۵۰ میلیون دلار از ۱۱۰ میلیون دلار بودجه) شکایت میکنند و از طرف دیگر، کُمدیهای تحسینشده و اورجینالی مثل آخر شب (۲۲ میلیون دلار از ۱۳ میلیون دلار بودجه) را نادیده میگیرند و دربارهی تغییر رویکردِ هالیوود به سمتِ ریبوتسازی گله میکنند. اما وقتی عموم مردم فقط برای دیدنِ محتواهای برند و نسخهی جدید فیلمهای موفقِ سابق در سینماها حاضر شوند، طبیعتا هالیوود هم با چراغ سبز نشان دادن به پروژههای مشابه به آن واکنش نشان خواهد داد.
به عنوان یک نمونهی ایدهآل از این نوع ریبوتسازی میتوان از جومانجی (Jumanji)، محصول سونی یاد کرد؛ فیلمی که یک برند آشنا که نخستین قسمتش (۲۴۵ میلیون دلار از ۱۰۰ میلیون دلار بودجه) پیرامونِ ایدهی رابین ویلیامز در یک فانتزی کودکانه و جلوههای ویژهی کامپیوتری پیشگامش میچرخید را برداشت و آن را به یک فرنچایزِ درجهیک متحول کرد. آنها نه تنها گروه بازیگرانِ کودکپسندانهای را گردآوری کردند (دواین جانسون، کوین هارت، جک بلک و کارن گیلان)، بلکه ایدهی داستانی قسمت اول را هم برعکس کردند (کاراکترها در دنیای بازی گرفتار میشوند به جای اینکه دنیای بازی به دنیای کاراکترها تجاوز کند). در نتیجه، به جنگل خوش آمدید به ۹۶۲ میلیون دلار فروش جهانی رسید و مرحلهی بعد هم ۸۰۰ میلیون دلار در دنیا فروخت.
البته که موفقیتِ بیسابقهی ریبوتِ جومانجی به این معنی نیست که این موضوع با ریبوتِ دیگر آیپیهای قدیمی تکرار خواهد شد؛ موفقیتِ جومانجی میتواند چیزی بیش از یک اُمید واهی نباشد. این مسئله دربارهی موفقیتِ ریبوت مد مکس: جادهی خشم (۳۷۵ میلیون دلار از ۱۵۰ میلیون دلار بودجه) یا هالووین ۲۰۱۸ (۲۵۶ میلیون دلار از ۱۰ میلیون دلار بودجه) نیز صدق میکند. اما هالیوود چارهی دیگری ندارد. از آنجایی که بازار فیلمهای کامیکبوکی به تنهایی توسط دنیای سینمایی مارول (دیزنی) و دنیای سینمایی دیسی (برادران وارنر) قبضه شده است و از آنجایی که تقریبا همهی فیلمهای ابرقهرمانی غیردیسی/غیرمارولی مثل هلبوی، بلادشات، شبح درون پوسته، والرین و شهر هزار سیاره و آلیتا: فرشتهی جنگ (که با کسب ۴۰۵ میلیون دلار از ۱۷۰ میلیون دلار خیلی به موفقیت نزدیک شد) شکست خوردهاند، هالیوود نیاز ضروریاش به آیپی را از راههای دیگری تامین میکند؛ یکی از این راهها بیرون کشیدنِ موفقیتهای سابق خودش از زیر خاک است. فقط بخش مشکلدار ماجرا این است که این ریبوتها دوتا از فاکتورهای تاثیرگذار در موفقیت نسخهی اورجینالشان را از دست دادهاند. نه تنها ریبوت تغییرچهره در دورانی عرضه میشود که دیگر نام ستارهها به تنهایی برای کشیدن مردم به سینماها کافی نیست، بلکه ایدهی بکر و غافلگیرکنندهی فیلم نخست هم بار دوم ممکن است دیگر بکر و غافلگیرکننده نباشد.
مقالات مرتبط
- تاریخچه فیلمهای بتمن و ردهبندی پرفروشترین آنهاچرا Dune و Godzilla vs. Kong ریسکیترین فیلمهای ۲۰۲۱ هستند؟مرگ بروسلی چگونه فیلمهای جیمز باند را تحت تاثیر قرار داد؟چگونه نقدهای بسیار مثبت کینگ کونگ به ضررش تمام شدند؟سهگانهی هابیت چگونه با وجود کیفیت ضعیفش به موفقیت تجاری رسید؟اخراج جانی دپ چه تاثیری روی فروش جانوران شگفتانگیز ۳ خواهد گذاشت؟آیا بتمن نخستین بلاکباستر قاتل سریالیمحور سینما از زمان هفت خواهد بود؟ردهبندی پرفروشترین فیلمهای کریستوفر نولان ردهبندی فیلمهای هری پاتر ؛ از کمدرآمدترین تا پرفروشترین
با وجود این، ایدهی دیدنِ بازیگران محبوب جدید در چارچوبِ همان داستان بکر گذشته کاملا بیارزش هم نیست. کسانی که علاقهای به دیدن بازسازی آقا و خانم اِسمیت ندارند ممکن است به دیدن دونالد گلاور و فیبی والر-بریج در نقش یک زوجِ آدمکشِ جذاب و فریبنده علاقه داشته باشند. باید روی این نکته تاکید کرد که همهی آیپیها بهطور ذاتی ارزشمند نیستند؛ بعضیوقتها سینماروها بیش از اینکه به دیدن اقتباس کاراکتر جک رایان علاقهمند باشند، به دیدنِ هریسون فورد در نقش یک مامور خسته و اخلاقمدار در تلاش برای مبارزه با تبهکاران و نجاتِ خانوادهاش علاقهمند هستند که در صورت حذف هریسون فورد از معادله، جک رایان بیارزش میشود؛ بعضیوقتها مردم بیش از اینکه به دیدن شخصیت هانیبال لکتر علاقهمند باشند، به دیدن نقشآفرینی آنتونی هاپکینز در قالب شخصیتِ هانیبال لکتر علاقهمند هستند (سه فیلم هاپکینز مجموعا بیش از ۸۰۰ میلیون فروختهاند که در تضاد با درآمد ۸۸ میلیونی دو فیلمِ فاقد هاپکینز قرار میگیرد).
همچنین، بعضیوقتها ایدهی تماشای آرنولد شوارتزنگر به عنوان قهرمان اکشن خودش به تنهایی با وجود فیلمهایی مثل کونانِ بربر (Conan the Barbarian)، ترمیناتور (Terminator)، دروغهای واقعی (True Lies)، غارتگر (Predator)، یادآوری کامل (Total Recall) و غیره به یک آیپی تبدیل میشود که کلِ زندگیاش را به حضور آن بازیگر بهخصوص مدیون است.
احتمال دارد که تغییرچهره و آقا و خانم اِسمیت به حدی موفقیتشان را مدیونِ بازیگران بهخصوصشان هستند که جایگزین کردن آنها با بازیگران جدید (هرچقدر هم بازیگران جدید بااستعداد باشند)، قادر به تکرار موفقیتِ گذشته نباشد. نکتهی بعدی اینکه احتمال اینکه اکثر این ریبوتها نقشِ ادامهی فیلمهای قبلی را داشته باشند خیلی زیاد است؛ چرا که یکی از فاکتورهای تاثیرگذار در موفقیتِ امثال دنیای ژوراسیک (یک میلیارد و ۶۵۱ میلیون دلار از ۱۵۰ میلیون دلار بودجه)، نیرو برمیخیزد (۲ میلیارد دلار از ۲۷۵ میلیون دلار بودجه)، کرید (۱۷۳ میلیون دلار از ۳۵ میلیون دلار بودجه) و مد مکس: جادهی خشم، ماهیتِ نوستالژیکشان بود.
از آنجایی که مخاطبان در آن واحد از ریبوتها خسته شدهاند و تمایلی به دیدن هیچ چیز کاملا اورجینالی ندارند، فرمول جدید هالیوود استخدام بازیگران جدید در چارچوب دنیاهای از پیش پیریزیشده است. این روزها مخاطبان در حالی ماتریکسِ جدید سینما را نادیده میگیرند که برای دیدن ماتریکس: رستاخیزها (The Matrix: Resurrections) به سینماها هجوم میبرند.
مردم در حالی دربارهی آیپیزدگیِ هالیوود شکایت میکنند که اجازه میدهند ونوم (۸۵۶ میلیون دلار از ۹۰ میلیون دلار بودجه) به درآمدی ۵ برابر ارتقاء (۱۷ میلیون دلار از ۳ میلیون دلار بودجه) دست پیدا کند. حالا که هالیوود نمیتواند در زمینهی فیلمهای ابرقهرمانی با مارول و دیسی رقابت کند، دو راه پیش روی خودش میبیند: یا رو به اقتباسهای ویدیوگیمی بیاورد یا موفقیتهای ستارهمحورِ غیردنبالهای قدیمیاش را به فرنچایزهای دنبالهدار متحول کند. استودیوها با دنباله ساختن برای آنها (به جای بازسازی آنها) از خودشان در مقابل شکایت طرفداران دربارهی خراب کردنِ فیلم اورجینال محافظت میکنند و با استخدامِ بازیگران محبوب سعی میکنند توجهی کسانی که علاقهای به خود آیپی ندارند را به فیلم جلب کنند. آیا این استراتژی جواب میدهد؟ دقیقا مشخص نیست، اما حالا که مخاطبان اکثر محتوای اورجینالشان را از تلویزیون و سرویسهای استریمینگ تامین میکنند، آنها چارهی دیگری جز اینکه دست به دامن موفقیتهای گذشتهشان شوند ندارند.