فیلم The Suicide Squad با وجود به دست آوردن دل طرفداران و منتقدان، افتتاحیهی فاجعهباری را در گیشه تجربه کرد. چرا موفقیت تجاری این فیلم حتی در شرایط غیرکرونایی هم هیچوقت تضمینشده نبود؟ همراه میدونی باشید.
باکس آفیس این هفته میزبان یک اتفاق غمانگیز اما نه چندان شوکهکننده بود: ریبوت/دنبالهی جوخهی انتحار (The Suicide Squad)، ساختهی تحسینشدهی جیمز گان، اکرانش را با کسب ۲۶ و نیم میلیون دلار افتتاحیهی سهروزهی خانگی و ۷۲ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار افتتاحیهی جهانی آغاز کرد. افتتاحیهی این فیلم نه تنها حتی کمتر از بدبینانهترین پیشبینیِ تحلیلگران است (۳۰ میلیون دلار)، بلکه پایینتر از افتتاحیهی ۳۱ میلیون دلاری اسپیس جَم: میراث جدید (Space Jam: A New Legacy)، افتتاحیهی ۳۵ میلیون دلاری گشتوگذار در جنگل (Jungle Cruise) و افتتاحیهی ۳۳ میلیون دلاری پرندگان شکاری (Birds of Prey) جای میگیرد. البته که نخستین مظنونانی که میتوانیم همهی تقصیرها را گردنشان بیاندازیم، همهگیری کرونا و پخش همزمانِ این فیلم روی سرویس اچبیاُ مکس هستند. اگر جوخهی انتحار در شرایطِ نُرمال غیرکرونایی بهطور اختصاصی در سینماها اکران میشد، اکنون شاهد یک موفقیتِ تجاری قاطعانه میبودیم، مگه نه؟
واقعیت این است که گرچه ظهورِ موج جدید مبتلاشدگان به کرونای دلتا و قابلدسترسبودنِ همزمان این فیلم روی پلتفرم استریمینگِ برادران وارنر بیشک در عملکرد ضعیفِ آن تاثیرگذار بودهاند، اما آنها تمام ماجرا نیستند. به خاطر این است که شکستِ جوخهی انتحار را «نه چندان شوکهکننده» توصیف میکنم؛ جوخهی انتحار هرگز یک سرمایهگذاری اَمن و مطمئن نبود؛ موفقیت این فیلم در گیشه حتی پیش از شیوع کرونا نیز بیبروبرگرد و تضمینشده پیشبینی نمیشد. این فیلم از همان اولش هم یک پروژهی ریسکی بود؛ فاکتور کرونا سرنوشت درخشان این فیلم در گیشه را از آن سلب نکرده است، بلکه فقط به قوز بالای قوز تبدیل شده است. راستش را بخواهید جوخهی انتحار تنها فیلم بزرگ تابستان امسال که احتمال موفقیت تجاریاش در بهترین حالت یک علامت سوال بود، نیست؛ گشتوگذار در جنگل، اسپیس جَم ۲، چشمان مار (Snake Eyes) و حتی مرد آزاد (Free Guy) که احتمالا با آغاز اکرانش از این هفته به جمع فیلمهای ناامیدکنندهی باکس آفیس ۲۰۲۰ خواهد پیوست، همه فیلمهای بودند که هچکس حساب ویژهای روی شگفتیسازیشان در گیشه باز نکرده بود.
اما چیزی که شکست جوخهی انتحار را نسبت به آنها دردناک میکند، نقدهای فوقالعاده مثبتش است. سینمادوستان اُمیدوار بودند که ساختهی جیمز گان به تکرارکنندهی موفقیت نسخهی اول جوخهی انتحار که در آخرهفتهی مشابهای در سال ۲۰۱۶ اکران شده بود تبدیل شود؛ اگر یادتان باشد فیلم اول با وجود مواجه با واکنشهای اسفناک منتقدان و طرفداران، به ۱۳۳ میلیون دلار افتتاحیهی خانگی دست یافت و باکس آفیس تابستانِ آن سال را از رکود شدیدش در ماههای ژوئن و جولای بیرون کشید. اما چرا فیلم گان به تکرارکنندهی تاریخ تبدیل نشد؟ مشکل کجا بود؟ واضحا متهم ردیف اول موج جدید کرونا در ایالات متحده است. هر دوی یک مکان ساکت ۲ که در اواخر ماه مِی اکران شد و سریع و خشن ۹ که در اواخر ژوئن روی پردهی سینماها رفت، با استقبال خیلی خوبی مواجه شدند. درآمد این دو دنبالهی بسیار موردانتظار در آمریکای شمالی خیلی به چیزی که آنها در شرایط غیرکرونایی میفروختند نزدیک بود.
فیلم ترسناک جان کرازینسکی اکرانش را با کسب ۸۵ درصد از درآمد خانگی ۱۸۸ میلیون دلاری و ۹۰ درصد از درآمد جهانی ۳۴۱ میلیون دلاریِ قسمت اول به پایان خواهد رساند. سریع و خشن ۹ هم به زودی هابز و شاو (۱۷۴ میلیون دلار) را در آمریکای شمالی پشت سر خواهد گذاشت و شانسش را برای هرچه نزدیکتر شدن به ۷۰۰ میلیون دلار فروش جهانی امتحان خواهد کرد. گرچه بلکویدو (۱۷۱ میلیون دلار تا این لحظه) قرار بود به آغازکنندهی مرحلهی تازهای از اکرانِ فیلمهای فرنچایزی تبدیل شود، اما اسپیس جَم ۲، چشمان مار، گشتوگذار در جنگل، جوخهی انتحار و (احتمالا) مرد آزاد با موج جدیدی از مبتلاشدگانِ کرونا شاخ به شاخ شدند. اما فاکتورهای تاثیرگذار در شکست جوخهی انتحار به دو گروه تقسیم میشوند؛ فاکتورهای غیرمنتظرهای که از محدودهی اختیاراتِ فیلم خارج هستند و فاکتورهایی که مستقیما به خودِ فیلم مربوط میشوند؛ گروه دوم فاکتورهایی هستند که حتی در شرایط غیرکرونایی هم به ضرر عملکرد تجاری فیلم تمام میشدند.
برای مثال، ماهیت واقعی فیلم جیمز گان (دنباله؟ ریبوت؟ یا چیزی دیگر؟) دقیقا مشخص نیست. دقیقا معلوم نیست چرا تیم سازندگان این فیلم اینقدر سخت تلاش میکردند تا آن را به عنوان چیزی غیر از دنبالهی مستقیم جوخهی انتحارِ دیوید آیر جلوه بدهند. واقعیت این است که گرچه نسخهی اول در بینِ سینمادوستانِ هاردکور و منتقدان چندان محبوب نبود، اما عموم سینماروها آن را بیشتر دوست داشتند یا حداقل احساس بیزاری کمتری نسبت به آن داشتند. بنابراین نگه داشتنِ عنوان فیلم اول (منهای اضافه کردن یک حرف تعریف به ابتدای آن) به جز خُرد کردن اعصاب کسانی که به این چیزها توجه میکنند و سردرگم کردنِ عموم سینماروها هیچ نتیجهی مثبت دیگری در پی نداشت. فیلم جدید نه تنها خط زمانی فیلم قبلی را به رسمیت میشناسد و شامل بازگشت کاراکترهای فیلم قبلی و بازیگرانشان میشود (از جمله هارلی کویینِ مارگو رابی و آمانادا واکرِ وایولا دیویس)، بلکه کاراکترهایی که در فیلم قبلی با یکدیگر آشنا شده بودند، به تاریخ مشترکشان اشاره میکنند.
انگیزهی برادران وارنر روی کاغذ با عقل جور در میآید. احتمالا آنها میخواستند با نگه داشتنِ عنوان فیلم قبلی، آن را بهطور غیررسمی به عنوان جوخهی انتحارِ اصلی دنیای سینمایی دیسی معرفی کنند و قبلی را بیسروصدا منسوخشده و بیاهمیت جلوه بدهند، اما این کار فقط باعثِ سردرگمی عموم سینماروها (کسانی که اخبار سرگرمی رو بهطور نزدیک دنبال نمیکنند) دربارهی ماهیت واقعی این فیلم شده بود. اما فاکتور تاثیرگذار بعدی در شکست جوخهی انتحار، کیفیت غیرقابلدفاعِ فیلم اول است. به بیان دیگر، جوخهی انتحار به جدیدترین قربانی «تلهی توم ریدر» تبدیل شده است. در حوزهی باکس آفیس زمانی که یک دنبالهی شایسته به خاطر گناهان فیلم منفورِ قبلی مجازات میشود، آن فیلم به اصطلاح به «تلهی توم ریدر» دچار میشود. قدم اول: استودیو فیلمی را میسازد که همه برای دیدنِ آن سر از پا نمیشناسند و سپس، کمپین تبلیغاتی پُرزرقوبرقی را ترتیب میدهد که هیجانزدگی و علاقهمندی مردم برای تماشای آن را به سقف میچسباند.
قدم دوم: آن فیلم با وجود مواجه با نقدهای منفی منتقدان و بیتفاوتی طرفداران، افتتاحیهی درخشانی را تجربه میکند و آنقدر میفروشد که فارغ از کیفیت بدش به موفقیتِ تجاری غولآسایی تبدیل میشود. قدم سوم: حالا که فیلم اول سودآور شده است (۳۲۵ میلیون دلار در آمریکای شمالی و ۷۴۵ میلیون دلار در دنیا)، استودیو تصور میکند که یک فرنچایزِ جدید متولد شده است و به دنبالهاش چراغ سبز نشان میدهد. قدم چهارم: استودیو با اعتراف به اشتباهات گذشتهاش، برای ساخت یک دنبالهی بهتر متعهد میشود. قدم پنجم: گرچه فیلم جدید نقدهای مثبتتری دریافت میکند، اما با بیتفاوتی مخاطبانی که فیلم اول را دوست نداشتند مواجه میشود؛ با اینکه دنباله دقیقا همان فیلمی است که نویدش بار اول به مخاطبان داده شده بود، اما آنها که اعتمادشان به این برند را از دست دادهاند، شانس دوبارهای برای آن قائل نمیشوند.
از جمله دنبالههای بهتری که قربانی کیفیت ناامیدکنندهی قسمت اول شدهاند میتوان به توم ریدر: گهوارهی زندگی (۱۵۶ میلیون در دنیا در مقایسه با درآمد ۲۷۴ میلیون دلاری قسمت اول توم ریدر)، ارزشهای خانواده آدامز (۴۸ میلیون در مقایسه با درآمد ۱۹۱ میلیونی قسمت اول)، لاکپشتهای نینجا: خارج از سایهها (۲۴۵ میلیون در مقایسه با درآمد ۴۸۵ میلیونی قسمت اول) و پرندگان خشمگین ۲ (۱۴۷ میلیون در مقایسه با درآمد ۳۵۲ میلیونی قسمت اول) اشاره کرد. حتی میتوان گفت مرد پولادین ۲ فقط به این دلیل به بتمن علیه سوپرمن تغییر کرد تا از دچار شدن به تلهی توم ریدر قسر در برود. چرا که اُفت فروش شدید مرد پولادین (۲۹۱ میلیون دلار خانگی از ۱۲۸ میلیون دلار افتتاحیه) و تبلیغات دهان به دهان غالبا منفیِ پیرامون فیلم زک اسنایدر حتما به شکست تجاری دنبالهی مستقیمش منجر میشد (حتی اگر مرد پولادین ۲ با استقبال بهتری از سوی منتقدان و طرفداران مواجه میشد). گرچه جاستیس لیگِ جاس ویدن (۶۵۸ میلیون دلار) در مقایسه با بتمن علیه سوپرمن (۸۷۳ میلیون دلار) فیلم بهتری نیست، اما بخشی از شکست تجاریاش به گناهان طلوع عدالت بازمیگردد.
خلاصه اینکه جوخهی انتحارِ جیمز گان فارغ از زمان اکرانش (چه در دوران کرونا و چه در شرایط غیرکرونایی) همیشه مجبور بود تا از اعتماد از دست رفتهی مخاطبان فیلم اول صدمه ببیند. مسئلهی بعدی فاصلهی پنج سالهی بیش از اندازه طولانی بین فیلم جیمز گان و فیلمِ دیوید آیر است. فاصلهی طولانی بینِ دنبالهها فقط در صورتی به نفعشان تمام میشود که آن در داستان خودِ فیلم لحاظ شود. دنبالههای نوستالژیکی مثل ایندیانا جونز و قلمروی جمجمهی بلورین، آزاد زندگی کن یا سخت بمیر، داستان اسباببازی ۳ یا هالووین ۲۰۱۸ فاصلهی طولانی بین دنبالهها در دنیای واقعی را در دنیای فیلم به رسمیت میشناسند. این فیلمها دربارهی این هستند که گذشت دههها چه تغییری در پروتاگونیستهاشان ایجاد کرده است؛ آنها به تامل قهرمانانِ دربارهی مسیری که تاکنون پشت سر گذاشتهاند میپردازند. اتفاقا آن دسته از دنبالههای انیمیشنی مثل فروزن ۲ و چگونه اژدهایان را تربیت کنید ۳ که به گذشت زمان و بلوغِ کاراکترهاشان میپردازند میتوانند از شکافِ بزرگ بینِ دنبالهها جان سالم به در ببرند.
اما ساخت یک دنبالهی پنج ساله که به روز عادی دیگری از زندگی استاندارد کاراکترهایش میپردازد، خطر شکستشان را افزایش میدهد و جوخهی انتحارِ جیمز گان نیز از این نظر در کنار لگو مووی ۲، حاشیهی اقیانوس آرام: طغیان، آلیس درون آینه و گودزیلا: پادشاه هیولاها به جمع دنبالههای پنج سالهی شکستخورده میپیوندد. فاکتور تاثیرگذار بعدی عدم محبوبیت شخصیتِ هارلی کویین در دنیای واقعی است. مارگو رابی شخصیت دکتر هارلین کویینزل را بهطرز دلانگیزی مالِ خودش کرده است. اما واقعیت این است که تمام قدرتی که نام هارلی کویین برای کشیدن مردم به سینماها جهت دیدنِ اولین نسخهی لایواکشن این شخصیت داشت، با جوخهی انتحارِ دیوید آیر شروع شد و با همان فیلم تمام شد. هارلی کویین شاید در شبکههای اجتماعی کاراکتر محبوبی باشد، اما علاقهمندیهای سینمادوستانِ آنلاین بازتابدهندهی علاقهمندیهای عموم سینماروها نیست. مخصوصا با توجه به اینکه حضور هارلی کویین در فیلم جیمز گان بعد از پرندگان شکاری (فقط ۸۲ میلیون خانگی و ۲۰۳ میلیون جهانی از ۸۲ میلیون بودجه) حکم سومین حضور سینمایی او را داشت.
هارلی کویین به عنوان عنصرِ تاثیرگذار در فروش فیلم تازگیِ اورجینالش را از دست داده است. به ویژه با توجه به اینکه درجهبندی سنی بزرگسالانهی پرندگان شکاری و جوخهی انتحار ۲ به قیمتِ از دست دادنِ طرفداران جوانتر این کاراکتر که قادر به دیدن این فیلمهای فوقالعاده خشن نیستند شده بود. حالا که حرف از درجه سنی بزرگسالانه شد، به عنصر بعدی تاثیرگذار در شکست این فیلم میرسیم: خرج کردن ۱۸۵ میلیون دلار برای یک فیلم بزرگسالانه حطرناک است! امثال ددپول (۸۶۳ میلیون دلار)، ددپول ۲ (۸۶۵ میلیون دلار) و لوگان (۶۲۰ میلیون دلار) نشان دادند که فیلمهای ابرقهرمانیِ بزرگسالانه میتوانند به درآمدهای خیرهکنندهای در باکس آفیس دست پیدا کنند و جوکر (یک میلیارد و ۷۴ میلیون دلار) هم ثابت کرد که فیلمهای بزرگسالانه با محوریت تبهکارانِ کامیکبوکی میتوانند شانه به شانهی آکوآمن (یک میلیارد و ۱۴۸ میلیون دلار) و جنگ ستارگان: ظهور اسکایواکر (یک میلیارد و ۷۸ میلیون دلار) ظاهر شوند.
اما نکته این است که بودجهی تولید تکتک این چهار فیلم به ترتیب ۵۸ میلیون، ۱۱۰ میلیون، ۹۷ میلیون و ۶۵ میلیون دلار هستند. هیچکدام از این چهار فیلم برای سودآوری مجبور به رکوردشکنی نبودند. اما وقتی یک نفر ۱۸۵ میلیون دلار خرج دنبالهی بزرگسالانهی یک فیلمِ ۱۷۵ میلیون دلاریِ کودکپسندانه میکند، خودش را در هچل میاندازد: در این صورت، جوخهی انتحار ۲ فقط در صورتی میتوانست سرمایهاش را برگرداند که خوشبینانهترین سناریوی ممکن را در گیشه تجربه میکرد؛ این فیلم برای شکست نخوردن هیچ گزینهی دیگری جز فتحِ بلندترین قلههای باکس آفیس برای خودش باقی نگذاشته بود. گرچه برادران وارنر با قرض گرفتنِ جیمز گان از مارول سروصدای مثبتی در شبکههای اجتماعی به راه انداخت، اما واقعیت این است که عموم سینماروها یا اصلا جیمز گان را نمیشناسند یا اهمیتی به او نمیدهند؛ جیمز گان از لحاظ قدرت برند، کریستوفر نولان نیست؛ نام گان به تنهایی برای توجیه کردن بودجهی هنگفتِ این فیلم کافی نبود.
یکی دیگر از کسانی که نامش به تنهایی قادر به جذب مردم به سینماها نیست، اِدریس اِلبا است. گرچه البا بازیگر معرکه و کاریزماتیکی است، اما او هیچوقت یک سوپراستار سودآور نبوده و نیست. گرچه او در فیلمهایی مثل ثور، پرومتئوس و هابز و شاو میتواند حکم یک ارزش افزوده را ایفا کند، اما او (درست مثل مارگو رابی و جیمز گان) یکی از آن بازیگران/فیلمسازانی است که محبوبیتش در بینِ سینمادوستان آنلاین بازتابدهندهی میزان واقعی محبوبیتش در فضای جریان اصلی نیست. فیلمهای نسبتا کمخرجی مثل عمل بد (No Good Deed)، شیفته (Obsessed) و سارقان (Takers) نشان میدهند که ادریس البا یک چیزی در مایههای جرالد باتلر است. باتلر قهرمان اکشنهای بیمووی است؛ نام او تا وقتی که در فیلمهای کمخرجی مثل لانهی سارقان (Den of Thieves)، انجل سقوط کرده (Angel Has Fallen) و گرینلند (Greenland) ظاهر میشود، در کشیدن مردم به سینماها تاثیرگذار است، اما او قادر به موفق کردن فیلم پُرخرجی مثل جئواستورم (۲۲۰ میلیون از ۱۲۰ میلیون بودجه) نیست.
به عبارت دیگر، نه فقط ادریس البا، بلکه تقریبا هیچکس دیگری (منهای لئوناردو دیکاپریو) نمیتوانست جای خالی به جا مانده از غیبتِ ویل اِسمیت را پُر کند. به این ترتیب، به کمبود بعدی جوخهی انتحار ۲ میرسیم: هالیوود باید از ساختن دنباله برای فیلمهای ویل اِسمیت بدون حضور خودِ ویل اسمیت دست بردارد! گرچه هایپ و علاقهی پیرامون فیلمهای دیسی و نخستین حضور سینمایی هارلی کویین در ممکن کردن افتتاحیهی ۱۳۳ میلیون دلاری فیلم نخستِ جوخهی انتحار تاثیرگذار بودند، اما نباید فراموش کنیم که آن فیلم در قالب ویل اسمیت از یکی از بزرگترین سوپراستارهای سینما بهره میبُرند که نه تنها نقش یک آدمکشِ کامیکبوکی را ایفا میکرد، بلکه در محقق کردن افتتاحیهی بزرگش مفید واقع شد و نقش مهمی در بقای این فیلم پس از اُفت فروش شدید ۶۷ درصدیاش در دومین آخرهفتهی نمایشش ایفا کرد.
مقالات مرتبط
- نقد فیلم The Suicide Squadسریع و خشن چگونه به بزرگترین مجموعه اورجینال سینما تبدیل شد؟
همچنین، نام ویل اسمیت در بازارهایی که کمتر از آمریکای شمالی شیفتهی فیلمهای کامیکبوکی هستند، نقشی کلیدی در کمک کردن به این فیلم برای دستیابی به ۴۲۰ میلیون دلار فروش خارجی برعهده داشت. درست همانطور که مردان سیاهپوش: بینالمللی (۲۵۲ میلیون دلار) و روز استقلال: بازخیز (۳۹۰ میلیون دلار) نشان دادند، دنبالهسازی برای فیلمهای ویل اسمیت بدون حضور خود ویل اسمیت، از لحاظ تجاری تصمیم خطرناکی است. البته که حتی نام ویل اسمیت هم دیگر به تنهایی برای موفقیت فیلمهای غیرفرنچایزی مثل جمنایمن (Gemini Man) کافی نیست، اما ترکیبِ او با آیپیهای شناختهشده میتواند امثال علاالدین (یک میلیارد و ۵۰ میلیون دلار) و پسران بد تا ابد (۴۲۶ و نیم میلیون دلار) را به موفقیتهایی فراتر از انتظارات تبدیل کند. در نهایت، مشکل جوخهی انتحار ۲ این بود که این فیلم جز برندِ خودش هیچ چیز دیگری برای ارائه نداشت.
مجموع همهی فاکتورهای بالا به خلق دنبالهای منجر شدند که جز «یه جوخهی انتحار دیگه» هیچ چیز تازهی دیگری را به سینماروها نوید نمیداد. این دنباله جای خالی ویل اسمیت را پُر نکرده بود، فاقد جذابیت نخستین نسخهی سینمایی هارلی کویین بود، از حضور کوتاهِ پُرسروصدای بتمنِ بن افلک و جوکرِ جرد لتو که توی بوق و کرنا شده بود بهره نمیبُرد و درجهسنی کودکپسندانهی قسمت اول را رها کرده بود. همچنین، فیلم جیمز گان باید بر نقدهای بسیار منفی و واکنش بیتفاوتِ مشتریان به فیلم اول نیز غلبه میکرد. همهی اینها بهعلاوهی ساخت یک فیلم بزرگسالانه که حتی گرانقیمتتر از فیلم اول از آب در آمده بود، جوخهی انتحار ۲ را به فیلمی تبدیل کردند که عملکرد تجاری ناامیدکنندهاش فارغ از همهگیری کرونا و پخش همزمانش روی اچبیاُ مکس، پیشبینی میشد. گرچه موج جدید کرونای دلتا باعث شد تا افتتاحیهی جوخهی انتحار حتی از رسیدن به بدبینانهترین پیشبینیهای تحلیلگران (۳۵ تا ۴۵ میلیون دلار) باز بماند، اما جوخهی انتحار ۲ نقش دنبالهای را ایفا میکند که تقریبا هیچکدام از چیزهایی که فیلم اول را موفق کرد ندارد و این مسئله حتی در شرایط غیرکرونایی هم برای این فیلم دردسرساز میشد.