در نهمین سالگرد اکران The Avengers، مهمترین فاکتور تاثیرگذار در موفقیت تاریخی آن را مرور کرده و احتمال دو میلیاردی شدن سری The Conjuring را بررسی میکنیم. همراه میدونی باشید.
هفتهی گذشته مصادف با نُهمین سالگردِ اکران یکی از جریانسازترین بلاکباسترهای هالیوود بود: قسمت اول انتقامجویان (The Avengers). ساختهی جاس ویدن در تاریخ چهارم مِی سال ۲۰۱۲ (۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۱) روی پردهی سینماها رفت و به ۱۹ و نیم میلیون دلار درآمدِ پیشنمایشهای نیمهشبِ پنجشنبه دست پیدا کرد؛ رقمی که در آن زمان بزرگترین درآمدِ نیمهشب در بینِ فیلمهای ابرقهرمانی حساب میشد. این رقم به علاوهی درآمد فیلم در روز جمعه، آن را به مجموعِ ۸۰ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار درآمد روز جمعه رساند. گرچه درآمد نیمهشبِ انتقامجویان با اختلاف کمتر از هری پاتر و یادگاران مرگبار ۲ (۴۳ میلیون دلار) یا چهار دنبالهی سری گرگ و میش (۲۶ تا ۳۰ میلیون دلار) بود، اما فروش خالصِ روز جمعهاش (۶۱ میلیون دلار)، بزرگترین فروش خالصِ روز جمعهی تاریخِ باکس آفیس حساب میشد. انتقامجویان در ادامه نه تنها رکورد بزرگترین آخرهفتهی افتتاحیهی تاریخ را با کسب ۲۰۷ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار شکست، بلکه رکورد بزرگترین درآمد آخرهفتهی غیرافتتاحیهای را هم با کسب ۱۰۳ میلیون دلار به نام خودش ثبت کرد. در ادامه، نخستین کراساُور دنیای سینمایی مارول رفت تا به ۶۲۳ میلیون دلار درآمد خانگی و یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار درآمد جهانی دست پیدا کند.
رقمی که آن را پایینتر از تایتانیک (۶۵۸ میلیون دلار خانگی / ۲ میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار جهانی) و آواتار (۷۶۹ میلیون دلار خانگی / ۲ میلیارد و ۸۰۰ میلیون دلار جهانی) در ردهی سوم پُرفروشترین فیلمهای تاریخِ باکس آفیسِ جهانی جای داد. نتیجه موفقیتِ بیسابقهی بدعتگذاری بود که ساخت دنیاهای مشترک را به همهی فکر و ذکرِ استودیوهای هالیوودی تبدیل کرد و سلطهی تمامعیارِ فعلی دیزنی بر هالیوود را آغاز کرد. اما نباید فراموش کنیم که موفقیتِ غولآسای انتقامجویان تا پیش از اکرانش تضمین شده نبود؛ یا حداقل تا این حد و اندازه غیرقابلتصور بود. گرچه مرد آهنی ۲ در سال ۲۰۱۰ به ۶۲۳ میلیون دلار فروش جهانی دست یافته بود، اما دیگر فیلمهای دنیای سینمایی مارول (هالک باورنکردنی، ثور و کاپیتان آمریکا: اولین انتقامجو) بین سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۱ چیزی حدود ۲۶۷ تا ۴۴۹ میلیون دلار کسب کرده بودند. حتی قسمت نخستِ مرد آهنی که این مجموعه را به راه انداخته بود نیز به فقط ۵۸۵ میلیون دلار در تابستان ۲۰۰۸ دست پیدا کرده بود؛ رقمی که کمتر از موزیکال ماما میا! (۶۰۹ میلیون دلار)، پاندای کونگفوکار (۶۳۰ میلیون دلار) و هنکاک (۶۲۴ میلیون دلار) از همان سال بود. با وجودِ این، انتقامجویان به غاییترین نمونه از یک «دنبالهی شکوفاکننده» تبدیل شد.
اگر از خوانندگانِ مداومِ گزارشهای باکس آفیس باشید، حتما میدانید که دنبالههای شکوفاکننده زمانی اتفاق میاُفتند که یک فیلم گرچه به همهی پتانسیلهای تجاریاش دست پیدا نمیکند، اما آنقدر توسط منتقدان تحسین میشود و به حدی بینِ طرفدارانِ سینهچاکش محبوب میشود که تازه پس از پایان دوران اکرانِ سینماییاش توسط عموم مردم کشف میشود. این فیلمها شاید از استقبالِ بیدرنگی بهره نبرند، اما جامعهی طرفدارانِ واقعیشان را در درازمدت در دورانِ پسا-اکرانِ سینماییشان میسازند. دنبالههای اینجور فیلمها به اصطلاح به دنبالههای شکوفاکننده تبدیل میشوند؛ دنبالههایی که پتانسیلهای تجاری واقعی مجموعه که بار اول به خاطر ناشناختگی یا بیاعتمادی یا هر دلیل دیگری دستنخورده باقی مانده بودند را آزاد میکنند. از جملهی این دنبالهها میتوان به جیغ ۲ (Scream 2)، جان ویک ۲ (John Wick 2) و شوالیهی تاریکی (The Dark Knight) اشاره کرد. به این ترتیب، اعتماد و حُسننیتِ ناشی از فیلمهای کمدرآمدترِ قبلی مارول یا حداقل محبوبیتِ قهرمانان اصلی آن فیلمها (تونی استارکِ رابرت داونی جونیور، ثورِ کریس همسورث و استیو راجرِ کریس ایوانز) کاری کردند که انتقامجویان با استقبالِ گستردهتری مواجه شود.
البته که ایدهی نخستینِ کراساُور سینمایی مُدرن از نوع خودش که کاراکترهای محبوبِ از پیش معرفیشده را برای نجات دنیا دور هم جمع میکرد، انتقامجویان را به اتفاقِ منحصربهفردی تبدیل کرده بود. انتقامجویان حتی برای کسانی که اهمیتی به فیلمهای قبلی دنیای سینمایی مارول نمیدادند یا آنها را ندیده بودند نیز حکم رویدادِ یگانهای را که نباید از دست داده شود داشت. یکی دیگر از فاکتورهایی که به نفعِ استقبال هرچه بهتر از انتقامجویان تمام شد رقیبانش بودند. انتقامجویان درحالی در کنار امثال کشتیجنگی (Battleship)، سفیدبرفی و شکارچی (Snow White and the Huntsman)، میراث بورن (The Bourne Legacy) و سایههای تاریک (Dark Shadows) اکران شد که با اختلاف بلاکباسترِ بهتری در مقایسه با هرکدام از آنها بود. بنابراین موفقیت تاریخی انتقامجویان به پای دلایل مختلفی نوشته میشود؛ از ماهیتش به عنوان فینال شکوفاکنندهی مجموعهای که اهمیتش به لطفِ اعتماد، محبوبیت، سروصدای رسانهای و جامعهی طرفداران فیلمهای قبلی، آن را از حاشیههای صنعت به کانون توجهی عموم سینماروها وارد کرده بود تا جایگاه منحصربهفردش به عنوان یک کراساُور باکیفیت که در بینِ بلاکباسترهای پیرامونش بیرقیب بود.
گرچه هرکدام از اینها نقش پُررنگی در ممکن کردنِ موفقیت این فیلم داشتند، اما یک فاکتور نهایی دیگر نیز وجود دارد که تاثیرگذارتر از همهی قبلیها بود و آن هم این است: انتقامجویان حکم یک تجربهی تصفیهکنندهی ملی برای زخمهای روانی بهجامانده از حملات یازده سپتامبر را داشت. انتقامجویان یک سال پس از کشته شدن اُسامه بن لادن و ۹ سال پس از حملات تروریستی دگرگونکنندهی پنتاگون و بُرجهای تجارت جهانی اکران شد؛ حملاتی که نه فقط ایالات متحده، بلکه همهی دنیا را لرزاند. بنابراین تعجبی نداشت که هالیوود در دههی ۲۰۰۱ تا ۲۰۱۰ میزبانِ بلاکباسترهای زیادی که با عواقبِ سیاسی و اجتماعی حملات یازده سپتامبر گلاویز بودند بود. عملکرد تجاری امثال مرد عنکبوتیِ سم ریمی، ارباب حلقهها: یاران حلقه و هری پاتر و سنگ جادو تحتتاثیرِ استعارهها و تمثیلهایی که میشد از دنیاهای فانتزیِ اغراقشدهشان برای اشاره به درگیریهای دنیای واقعی استخراج کرد قرار گرفت. هالیوود به تدریج در بلاکباسترهای بزرگش از استعارههای فانتزی به منظور دست و پنجه نرم کردن با تروماها، تحولاتِ سرگیجهآور روز و خودکاوی و تامل در دنیای پسا-یازده سپتامبر استفاده کرد. برای مثال، استیون اسپیلبرگ در جنگ دنیاها (War of the Worlds) از شهروندان آمریکا که مورد حملهی نیروهای بیگانهی فضایی قرار میگیرند به عنوان استعارهای برای روایتِ تهاجمِ ایالات متحده به عراق از زاویهی دید عراقیها استفاده میکند.
یا مثلا بتمن آغاز میکند حول و حوشِ تلاش بروس وین برای جلوگیری از نابودی گاتهام توسط تروریستِ متعصبی به اسم راس الغول میچرخد؛ کسی که اعتقاد دارد تنها راه مجازات این شهر گناهکار و فاسد، حذف کردنِ آن از روی نقشه است. این موضوع دربارهی اشارات نه چندان نامحسوسِ سهگانهی پیشدرآمد جنگ ستارگان، مخصوصا انتقام سیث به تحولات سیاسی پسا-یازده سپتامبر نیز صدق میکند. تابستان سال ۲۰۰۸ که بهطور همزمان میزبان مرد آهنی و شوالیهی تاریکی بود، حکم نقطهی اوج سلسله بلاکباسترهای پسا-یازده سپتامبرِ هالیوود را داشت. ساختهی جان فاوورو پیرامونِ یک دلالِ اسلحهی میلیاردر با بازی رابرت داونی جونیور جریان دارد که وقتی متوجهی جنبهی تاریکِ سودآوری ابدیاش از جنگی تمامنشدنی میشود و پس از به رسمیت شناختنِ انسانیت قربانیانِ سلاحهایش از طریق دوستی با همسلولیِ خاورمیانهایاش، تصمیم میگیرد تا روش بهتری را برای استفاده از تکنولوژیاش پیدا کند. از سوی دیگر، کریستوفر نولان از نبردِ بتمنِ کریستین بیل و جوکرِ هیث لجر برای صحبت دربارهی واکنشِ جامعهی آمریکا به حملات یازده سپتامبر استفاده کرد و به این نتیجه رسید که وحشت و سردرگمی مردم آمریکا باعث شد که اصول اخلاقیشان را زیر پا بگذارند.
نه تنها جوکر، تروریستِ وحشتآفرین و مامور هرجومرجِ «بن لادن»گونهای است که جان مسافران دو کشتی (اشارهای به برجهای دوقلو) را تهدید میکند، بلکه او هاروی دنت، شوالیهی سفید گاتهام و نماد عدالتی نامتزلزل را به قاتلی فاسد تنزل میدهد. حتی بتمن فقط زمانی موفق به متوقف کردنِ جوکر میشود که یکی از مهمترین اصول اخلاقیاش را زیر پا میگذارد و جای جوکر را با شنود کردن تلفنهای مردم پیدا میکند. همچنین، جوکر با مجبور کردن بروس وین برای انتخاب بینِ ریچل و هاروی دنت ادعای بتمن دربارهی ماهیتِ غیرخودخواهانهی نمادش را به چالش میکشد و نقصِ نمادی را که او با بتمن ساخته بود و به آن مینازید آشکار میسازد. در نهایت، فیلم نه با یک پیروزی افتخارآمیز و شکوهمندانه، بلکه با گریختنِ بتمن از سگهای پلیس به سرانجام میرسد. به بیان دیگر، شوالیهی تاریکی دربارهی چشم در چشم کردنِ آمریکاییها با لغزشهای اخلاقی پسا-یازده سپتامبرشان بود؛ شوالیهی تاریکی بهطرز جسورانهای از یک فیلم پاپکورنی که سینماروها معمولا برای به حقیقت تبدیل شدن فانتزیهایشان به آن پناه میبرند، برای روبهرو کردنِ آنها با شکستهایشان در دنیای واقعی استفاده کرد. با وجودِ این، مخاطبان به دیدن این تریلرِ اکشنِ تمیز و نفسگیر رفتند و شوالیهی تاریکی پس از شکستن رکورد بزرگترین درآمد نیمهشب (۱۸ میلیون دلار)، بزرگترین درآمد روز جمعه (۶۷ میلیون دلار) و بزرگترین درآمد آخرهفتهی افتتاحیه (۱۵۸ میلیون دلار)، به ۵۳۴ میلیون دلار فروش خانگی و یک میلیارد و ۴ میلیون دلار فروش جهانی دست یافت.
رقمی که آن را پشت سر آواتار در ردهی دوم پُرفروشترین فیلم باکس آفیسِ خانگی و پشت سر تایتانیک، ارباب حلقهها: بازگشت پادشاه و دزدان دریایی کاراییب: صندوقچهی مرد مُرده در ردهی چهارم پُرفروشترین فیلم باکس آفیسِ جهانی جای داد. انتقامجویان اما حکم پادزهرِ شوالیهی تاریکی را داشت؛ فیلمِ جاس ویدن حکم روز روشن در برابر شبِ تاریک ساختهی کریستوفر نولان را داشت؛ چشماندازِ فانتزی و خوشبینانهی انتقامجویان به دنیای پسا-یازده سپتامبر در تضادِ مطلق با برداشتِ بدبینانه و افسردهی شوالیهی تاریکی قرار میگرفت. انتقامجویان تا دلتان بخواهد رنگارنگ بود، با شوخیهای آشنایی که راست کار جاس ویدن است پُر شده بود و ارائهکنندهی یک رویداد ابرقهرمانیِ شورانگیز بود. مهمتر از همه اینکه، انتقامجویان به اکشنِ فینالِ غولآسایی منتهی میشود که نه تنها کماکان یکی از بهترین سکانسهای اکشن در بین فیلمهای ابرقهرمانی باقی مانده است، بلکه نقش تکرار مجدد حملات یازده سپتامبر را ایفا میکند. قضیه فقط به ایستادگی مرد آهنی، هالک، بلکویدو، هاکآی، ثور و کاپیتان آمریکا در برابر تهاجم بیگانگان خلاصه نمیشد. در عوض، فیلم در نقطهی اوجش به تلاش نیروهای فراگیرِ بیگانه برای نابود کردنِ نیویورک و همکاری قویترین قهرمانان زمین برای عقب راندنِ آنها اختصاص دارد.
به بیان دیگر، اکشن فینال انتقامجویان دربارهی به حقیقت تبدیل کردن یک فانتزی، یک آرزوی دستنیافتنی است؛ این فیلم تاریکترین روزهای آمریکا را تکرار میکند، اما اینبار به آمریکاییها یا به همهی کسانی که در سراسر دنیا تحتتاثیرِ حملات یازده سپتامبر قرار گرفته بودند این فرصت را میدهد تا شکست نقشهی نیروهای شر را تماشا کنند. انتقامجویان همان نقشی را برای حملات یازده سپتامبر ایفا میکند که رمبو: اولین خون قسمت دوم (Rambo: First Blood Part II) برای جنگ ویتنام ایفا کرده بود. فیلم سیلوستر استالونه حکم بازی برگشت را داشت. حالا که ایالات متحده جنگ ویتنام را در دنیای واقعی باخته بود، فانتزی دلپذیری که دنبالهی رمبو برای تماشاگرانش سرو میکرد این بود: چه میشد اگر به ویتنام برمیگشتیم و اینبار برنده میشدیم؟ چه میشد اگر یک جنگجو یکتنه یک جنگ شکستخورده را به یک جنگِ موفقیتآمیز متحول میکرد؟ هرچه قسمت اول رمبو که به انزوا و تروماهای یک کهنهسربازِ جنگ ویتنام پس از بازگشت به خانه و رویارویی با ناسپاسی مردم از او میپرداخت، دربارهی نکوهش این جنگ بود، دنبالهاش در گردشی ۱۸۰ درجه دربارهی تغذیه کردنِ فانتزی وطنپرستانهی بینندگانش بود.
البته که این موضوع در تابستان ۱۹۸۵ نقش مهمی در موفقیتِ غولآسای رمبو ۲ ایفا کرد (۱۵۰ میلیون دلار خانگی و ۳۰۰ میلیون دلار جهانی از ۴۴ میلیون دلار بودجه). انتقامجویان هم نقش تکرار دوبارهی ترومای معرفِ دوران ما اما اینبار با پیروزی ما را ایفا میکرد؛ چیزی که طی آن قهرمانان از آسمان فرود میآمدند و آمریکا را نجات میدادند. اگر قبول کنیم که سوق پیدا کردنِ بیش از پیش هالیوود به سمتِ اکشنهای فانتزی و ابرقهرمانی حداقل تا حدودی (اگر نه کاملا) در ترومای پسا-یازده سپتامبر ریشه داشت، پس شاید شوالیهی تاریکی برداشت واقعگرایانهتری از عواقب یازده سپتامبر ارائه بدهد، اما انتقامجویان حتی بیشتر از فیلم کریستوفر نولان حکم غاییترین فیلم ابرقهرمانی دوران یازده سپتامبر را دارد. انتقامجویان ارائهکنندهی یک فانتزی ابرقهرمانی ایدهآلگرایانهی باکیفیت که قهرمانانش از لحاظ اخلاقی تمیز هستند و هیچ تلاشی برای برانگیختن عذاب وجدانِ بینندگانش نمیکند است. این نکته مهمترین فاکتوری بود که تعالی بیسابقهی انتقامجویان در باکس آفیس را امکانپذیر کرد. این فیلم فقط یک بلاکباسترِ منحصربهفرد دیگر نبود؛ این فیلم وسیلهای برای ترمیم کردن زخمهای ملی و جهانی مردم بود.
این موضوع دربارهی اکثر بلاکباسترهایی که با استقبالی استثنایی مواجه میشوند نیز صدق میکند. قسمت نخست مرد عنکبوتیِ سم ریمی به این دلیل به فراتر از رُقبای ابرقهرمانیاش صعود کرد چون دربارهی یک قهرمانِ خاکی و مردمیِ نیویورکی بلافاصله پس از یازده سپتامبر بود (دیالوگ ماندگار «اگه با اون دربیافتی، با ما درمیاُفتی» را به یاد بیاورید)؛ بخشی از موفقیتِ خانگی و جهانی غولآسای سریع و خشن ۷ به خاطر سروصدای رسانهای پیرامونِ مرگ نابهنگام پاول واکر بود. وضعیتِ شوالیهی تاریکی به خاطر مرگِ هیث لجر چند ماه مانده به اکران فیلم، از «دنبالهی بسیار موردانتظار بتمن آغاز میکند» به یک «رویداد فرهنگی» تغییر کرد. حتی موفقیت عظیم هانگر گیمز هم تا حدودی به خاطر تبلیغاتِ آن به عنوان یک اکشنِ «گِرلپاور»محور که در تضاد با سری گرگ و میش قرار میگرفت بود. راستی، آواتار هم درآمد ۲ میلیارد و ۸۰۰ میلیون دلاریاش را مدیونِ فرمت سهبعدیِ انقلابیاش، جذابیتِ خلاصهقصهی بدوی و عامهپسندش و شگفتیهای بصری دنیای فانتزیاش بود. به عبارت دیگر، بزرگترین فیلمهای باکس آفیس معمولا شکوفایی بیسابقهی تجاریشان را مدیونِ دلایل غیرقابلتکرار و غیرقابلکُپی هستند.
خلاصه اینکه انتقامجویان از برتری اضافهای بهره میبُرد که آن را در موقعیت استثناییتری در مقایسه با فیلمهای قبلی مجموعه و فیلمهایی که به زور سعی میکردند موفقیتش را تکرار کنند قرار میداد و آن هم این بود: انتقامجویان به خاطر پرداختن به بزرگترین مشغلهی ذهنِ دستهجمعی ایالات متحده (زخمهای روانی بهجامانده از یازده سپتامبر و عواقبش) بهروز و تازه بود. مهمتر از آن، انتقامجویان برداشت ترسناک و واقعگرایانهای از عواقب یازده سپتامبر نبود، بلکه فرصتی برای فرار کردن از حقیقت سردرگمکنندهی دنیای واقعی و پناه بُردن به فانتزی دلگرمکنندهی سالنهای سینما بود. برای مقایسه، یک سال بعد مرد پولادین (Man of Steel) به کارگردانی زک اسنایدر اکران شد. اگرچه اکشن فینالِ این فیلم خسارتهای جانبی بیشتر و مرگبارتری در مقایسه با ویرانیهای فینالِ انتقامجویان داشت، اما مرد پولادین دلیل اصلی موفقیتِ فیلم جاس ویدن را نادیده گرفته بود. هرچه ویرانیهای فینال انتقامجویان وسیلهای برای مرهم گذاشتن روی زخمِ بینندگانی که دل خوشی از تصاویر سقوط آسمانخراشها ندارند بود، ویرانیهای فینال مرد پولادین با هدف برانگیختنِ وحشتِ یازده سپتامبر ساخته شده بودند.
در نتیجه، درحالی فینال انتقامجویان به شلیک کردنِ دنیای سینمایی مارول به سطحِ جدیدی از موفقیت منجر شد که فینال مرد پولادین انزجار تماشاگرانش را برانگیخت و به عقبماندگی ابدی دنیای سینمایی دیسی نسبت به رقیبش منتهی شد. همهی مُقلدان انتقامجویان که یکی پس از دیگری در تلاش برای تکرار دستاوردهای تجاریاش آمدند و ناپدید شدند متوجه نشدند که فیلم جاس ویدن به دلایلِ مستقل و منحصربهفردی که در انحصار شخصِ خودش بود، به چنین موفقیتِ منحصربهفردی دست پیدا کرد. موفقیت انتقامجویان هرگز دربارهی ابرقهرمانان یا دنیاهای مُشترک نبود.
انتقامجویان نه بهترین فیلم ابرقهرمانی است (این لقب به شوالیهی تاریکی میرسد) و نه حتی بهترین نمونه از گردهمایی قهرمانان برای نجات دنیا (سریع و خشن ۵ نمونهی شایستهتری است)، اما این فیلم رکوردهای باکس آفیس را فتح کرد و هالیوود را متحول کرد؛ نه به خاطر خصوصیاتی قابلتکرار، بلکه به خاطر اینکه اجزای تشکیلدهندهی دُرستش در زمان دقیقا دُرستی ضربه زدند. انتقامجویان از اعتماد و حُسننیت به دست آمده از فیلمهای قبلی دنیای سینمایی مارول و ماهیتش به عنوانِ یک فیلم تیمیِ باکیفیت استفاده کرد تا به جایگاه یک رویداد سینمایی صعود کند. اما مهمترین ویژگیاش، چیزی که هالیوود هرگز نمیتواند آن را دقیقا به همان شکل تقلید کند، دست گذاشتن روی ترومای دستهجمعی آمریکاییها بود. این فیلم یازده سال بعد از حملات تروریستی یازده سپتامبر که نه تنها ایالات متحده، بلکه دنیا را متحول کرد، با اکشن عامهپسندش که فانتزیِ متوقف کردن حملات یازده سپتامبر را به حقیقت تبدیل میکرد به مرهمی برای دردهای ملی و جهانیِ ناشی از این خشونتِ واقعی تبدیل شد. انتقامجویان ۹ سال پیش به یک بلاکباسترِ جهانی تبدیل شد، چون در کنار دلایل دیگری که در موفقیتش تاثیرگذار بودند، این فرصت را برای ابرقهرمانان سینمایی محبوبِ جدیدمان فراهم کرد تا انتقامِ حملات یازده سپتامبر را بگیرند.
آیا شیطان مرا وادار کرد میتواند احضار را به نخستین مجموعهی بزرگسالانهی دو میلیاردی تاریخ باکس آفیس تبدیل کند؟
حالا که حرف از انتقامجویان و شکست همهی مُقلدانش است، بگذارید از مجموعهای بگویم که تنها دنیای مُشترکِ واقعا موفق پسا-انتقامجویان است: سری احضار (The Conjuring). چند هفته پیش اولین تریلر احضار: شیطان مرا وادار کرد (The Conjuring: The Devil Made Me Do It)، هشتمین فیلمِ مجموعه پخش شد تا مهمترین دستاوردِ فیلمهای ترسناکِ استودیوهای نیولاین و برادران وارنر مجددا در کانون توجه قرار بگیرد: جیمز وان مسئولِ معرفی دومین دنیای سینمایی مُدرنِ موفقیتآمیزِ هالیوود است! هالیوودِ پسا-انتقامجویان پُر از لاشهی باقیمانده از تلاشهای شکستخوردهی استودیوهایی است که تمام فکر و ذکرشان به الگوبرداری از موفقیتِ باورنکردنی دنیای سینمایی مارول معطوف شده بود. گرچه فیلمهای ابرقهرمانی برادران وارنر فعلا از لحاظ تجاری با درس گرفتن از اشتباهات گذشته و تمرکز روی فیلمهای انفرادی به وضعیت باثباتی بازگشته است، اما آنها در تعقیب سراسیمهی این هدف با بتمن علیه سوپرمن: طلوع عدالت بهشکلی با صورت زمین خوردند که سرنوشتِ مجموعهشان را در بدو شروع به خطر انداختند. این موضوع دربارهی سونی و تصمیمش برای تبدیل کردنِ مرد عنکبوتی شگفتانگیز ۲ به وسیلهای برای راهاندازی دنیای سینمایی مُشترکِ مرد عنکبوتی و دشمنانش نیز صدق میکند که به سرانجام ناگواری منجر شد.
از سوی دیگر، پارامونت میخواست از ترنسفورمرها: آخرین شوالیه برای آغاز دنیای سینمایی خودش استفاده کند، اما وقتی آن فیلم فقط ۶۰۲ میلیون دلار در دنیا فروخت (که فقط ۲۲۸ میلیون دلارش به بازار چین تعلق داشت)، این ایده برای بازگشت به ریشهها با بامبلبی، یک فیلم جمعوجورتر و عاطفیتر خط خورد. افتضاحترینشان تلاش یونیورسال برای ساخت دنیای سینمایی خودش با محوریتِ هیولاهای کلاسیکش بود؛ ریبوتِ مومیایی، نخستین فیلم مجموعه که نامهای سنگینوزنی مثل تام کروز، جانی دپ، راسل کرو و خاویر باردم را دور هم جمع کرده بود، به چنان شکستِ هنری و تجاری بزرگی تبدیل شد که فکر دنیاهای سینمایی را از ذهنِ این استودیو خارج کرد و آن را برای سپردن ریش و قیچی به دست یک فیلمساز کاربلد برای ساختِ یک فیلم ترسناکِ کمخرج در قالب مرد نامرئی (The Invisible Man)، ساختهی لی وانل متقاعد کرد. در تمام این مدت مجموعهای که کاملا یواشکی از یک فیلم جمعوجورِ موفق به یک دنیای سینمایی مُشترک متحول شد، احضار بود. ساختهی جیمز وان که در سال ۲۰۱۳ اکران شد و سینماروها را با اِد و لورین وارن (پاتریک ویلسون و ورا فارمیگا)، زوجِ کاراگاهان ماوراطبیعهاش آشنا کرد، فقط با ۲۰ میلیون دلار بودجه تهیه شده بود، اما در نهایت، به مجموعِ ۳۱۹ و نیم میلیون دلار فروش جهانی دست یافت.
رقمی که به معنی ۱۶۱ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار سود خالص برای استودیوی برادران وارنر و شرکایش بود. قسمت نخست احضار شامل خردهپیرنگی با محوریتِ یک عروسک شیطانی میشد که نظر تماشاگرانش را جلب کرد و به آنابل (Annabelle)، اسپینآفِ شش میلیون دلاری فیلم اصلی تبدیل شد. آنابل در اُکتبر ۲۰۱۴ روی پرده رفت و به درآمد خیرهکنندهی ۲۵۶ میلیون دلار فروش جهانی دست یافت. در ادامه، احضار ۲ در سال ۲۰۱۶ اکران شد. این فیلم که با ۴۰ میلیون دلار بودجه تهیه شده بود، با پشت سر گذاشتنِ قسمت اول مجموعه، به ۳۲۰ میلیون و ۳۹۲ هزار دلار فروش جهانی دست یافت. فیلم بعدی مجموعه که از لحاظ ترتیب زمانی نقشِ پیشدرآمدِ هر سه فیلم قبلی را ایفا میکرد، آنابل: خلقت (Annabelle: Creation) بود. خلقت که با ۱۵ میلیون دلار بودجه تهیه شده بود، در سال ۲۰۱۷ روی پردهی سینماها رفت و به مجموعِ ۳۰۶ و نیم میلیون دلار فروش جهانی دست یافت که به معنی ۱۰۸ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار سود خالص برای سرمایهگذارانش بود. اکنون وقت این بود که الگوی مجموعه از نو تکرار شود. فیلم بعدی که راهبه (The Nun) نام داشت، اسپینآفی با محوریت خواهرِ روحانیِ شیطانی، آنتاگوینستِ احضار ۲ بود که در سال ۲۰۱۸ اکران شد.
موفقیتِ راهبه یادآورِ دورانی است که فیلمهای پاپکورنی بهلطفِ برند قوی و زمانبندی دقیقشان در تقویم، علیرغم نقدهای ضعیفشان، به نتیجهی موفقیتآمیزی دست پیدا میکردند. راهبه بهعنوان اسپینآف/پیشدرآمدِ دیگری از مجموعهی احضار که به روایتِ داستانِ آنتاگونیستِ اصلی این مجموعه اختصاص داشت، بدترین فیلم سری احضار از آب درآمد، ولی قدرتِ برند احضار و نام جیمز وان آنقدر قوی بود که هیچکس اهمیتی به امتیاز ۲۶ فیلم روی راتن تومیتوز و میانگین امتیاز C فیلم از تماشاگرانش نداد. در عوض سینماروها راهبه را که با ۲۲ میلیون دلار بودجه ساخته شده بود، با ۵۳ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار افتتاحیه خانگی، ۱۳۳ میلیون و ۱۰۰ هزار دلار افتتاحیهی جهانی و ۳۶۵ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار فروش جهانی، به بهترین فیلم مجموعهی احضار از لحاظ افتتاحیه و درآمدِ جهانی تبدیل کردند؛ ارقامی که به معنی ۱۵۵ میلیون دلار سود خالص برای سازندگانش بود. فیلم بعدی مجموعه که سر اینکه آیا جزیی از سری احضار حساب میشود یا نه اختلاف نظر وجود دارد، نفرین لیورونا (The Curse of La Llorona) بود؛ این فیلم در آوریل سال ۲۰۱۹ اکران شد و به مجموعِ جهانی ۱۲۳ میلیون دلار فروش از ۹ میلیون دلار بودجه دست یافت (۴۵ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار سود خالص).
بالاخره به آنابل به خانه میآید (Annabelle Comes Home)، هفتمین فیلم مجموعه و سومین فیلمِ آنابل میرسیم که داستانش از لحاظ زمانی بینِ قسمت اول و دوم احضار اتفاق جریان دارد. این فیلم که در ژوئن ۲۰۱۹ اکران شد، گرچه ضعیفترین افتتاحیهی تاریخ مجموعه را تجربه کرد (۲۰ میلیون و ۳۰۰ هزار دلار)، اما در نهایت، به مجموعِ ۲۳۱ میلیون و ۳۰۰ هزار دلار فروش جهانی از ۳۰ میلیون دلار بودجه دست یافت (۶۴ میلیون دلار سود خالص). نتیجهی همهی اینها، نخستین دنیای سینمایی موفقی که از زیر سایهی انتقامجویان ظهور کرده حساب میشود. البته که این مجموعه دقیقا شبیه دنیای سینمایی مارول نیست. این حرفها به معنی نیست که عروسک خبیث آنابل با راهبهی شیطانی احضار ۲ وقت میگذرانند یا اینکه در قالب یک فیلم تیمی شاهد رویارویی دستهجمعی ارواح خبیثِ این فیلمها با زوج وارنها خواهیم بود. اما درحالی که استودیوهای دیگر (از جمله خود برادران وارنر) در تلاش برای تکرار فرمول مارول شکست میخوردند، سری احضار با رعایت سه فاکتور اساسی تاثیرگذار در موفقیت مارول خیلی بیسروصدا از بقیه پیشی گرفت. نخست اینکه احضار نه با قول دادن یک دنیای سینمایی دنبالهدار، بلکه با یک فیلم مستقلِ باکیفیت و تحسینشده آغاز شد. و تازه، دنیای خودش را بعد از اطمینان از کسب اعتماد مخاطبان گسترش داد.
دوم اینکه فیلمهای این مجموعه برخلاف دنیای مشترکشان، هیچ ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر ندارند و هرکس میتواند یکی از آنها را بدون دیدن قبلیها ببیند و سردرگم نشود. سوم اینکه سری احضار از اهمیت و اولویتِ معرفی قهرمانان نمادینِ محبوبی که مردم دوست دارند ماجراجوییهای تازهشان را تماشا کنند بهره میبرد. چند هفته پیش تریلر احضار: شیطان مرا وادار کرد منتشر شد که در تاریخ چهارم ژوئن ۲۰۲۱ (۱۴ خرداد ۱۴۰۰) بهطور همزمان در سینماها اکران و روی سرویس اچبیاُ مکس پخش خواهد شد. فیلمی که دستاوردِ جدید این مجموعه به عملکردِ آن وابسته است. چه دستاوردی؟ آیا شیطان مرا وادار کرد میتواند مجموع درآمدِ این مجموعه را از مرز ۲ میلیارد دلار در دنیا عبور بدهد؟ حقیقت این است که تعداد مجموعههای بزرگسالانهای که بیش از یک میلیارد دلار در باکس آفیسِ جهانی فروختهاند انگشتشمار است. مجموعههایی که عبارتند از: سهگانهی ماتریکس (یک میلیارد و ۶۳۱ میلیون دلار)، ددپول (یک میلیارد و ۵۷۰ میلیون دلار با دو فیلم)، سهگانهی خماری (یک میلیارد و ۴۰۴ میلیون دلار)، سهگانهی پنجاه طیف گری (یک میلیارد و ۳۲۴ میلیون دلار)، ششگانهی رزیدنت ایول (یک میلیارد و ۲۳۰ میلیون دلار) و دوگانهی آن (یک میلیارد و ۱۷۰ میلیون دلار).
راستی، سهگانهی کاراگاه محلهچینیها (Detective Chinatown) و مجموع درآمد یک میلیارد و ۳۶۱ میلیون دلاریاش را هم باید به این گروه اضافه کنیم؛ مجموعهای که گرچه در غرب ردهبندی سنی نشده است، اما همهی خصوصیات یک فیلم بزرگسالانه را شامل میشود. در بینِ پُرفروشترین مجموعههای بزرگسالانه که در سراسر همهی قسمتهایشان بزرگسالانه باقی ماندهاند (سری ترمیناتور و جان سخت دارای قسمتهای کودکپسندانه هستند)، یک مجموعه وجود دارد که بر دیگران فرمانروایی میکند و آن سری هفت قسمتی احضار است؛ احضار با مجموع درآمد یک میلیارد و ۹۰۴ میلیون دلاریاش که از مجموع ۱۳۹ و نیم میلیون دلار بودجه کسب کرده است، صدرنشینِ جدول پُرفروشترین مجموعههای بزرگسالانهی تاریخِ باکس آفیس حساب میشود. سوال این است که آیا شیطان مرا وادار کرد میتواند احضار را به نخستین مجموعهی بزرگسالانهی دو میلیاردی تاریخ باکس آفیس هم تبدیل کند؟ اما یک نکته وجود دارد. مسئله این است که برادران وارنر و نیولاین دوست ندارند نفرین لیورونا را به عنوانِ یکی از قسمتهای رسمی دنیای احضار حساب کنند. خندهدار است. چون نه تنها نفرین لیورونا شامل ارجاعاتِ واضحی به آنابل است و حتی تونی آرمندولا (بازیگر نقش پدر پِرز) نقشش از آن فیلم را اینجا تکرار میکند، بلکه این فیلم توسط مایکل چاوز کارگردانی شده که در ادامه روی صندلی کارگردانی شیطان مرا وادار کرد نشست.
مقالات مرتبط
- پرفروشترین فیلمهای هیولایی باکس آفیستاریخچه فیلمهای بتمن و ردهبندی پرفروشترین آنهاموفقترین کارگردان تاریخ باکس آفیس کیست؟ردهبندی پرفروشترین فیلمهای کریستوفر نولانردهبندی فیلمهای هری پاتر ؛ از کمدرآمدترین تا پرفروشترین
بنابراین اگر نفرین لیورونا را جزیی از دنیای احضار حساب کنیم، آن وقت مجموع درآمدِ این مجموعهی هفت قسمتی یک میلیارد و ۹۰۴ میلیون دلار از مجموع ۱۳۹ و نیم میلیون دلار بودجه خواهد بود. اما اگر نفرین لیورونا را حساب نکنیم، در آن صورت مجموع درآمد این مجموعهی شش قسمتی یک میلیارد و ۷۸۲ میلیون دلار از مجموع ۱۳۰ و نیم میلیون دلار بودجه است. در هر دو حالت مجموع درآمد سری احضار ۱۳/۶۵ برابرِ مجموعِ بودجهاش است. به بیان دیگر، سری احضار یک پله پایینتر از سری فعالیت فراطبیعی (۸۹۰ میلیون دلار از ۲۸ و نیم میلیون دلار بودجه یا ۳۱/۳ برابر مجموع بودجه) در جایگاهِ دوم سودآورترین مجموعههای جریانِ اصلی هالیوود قرار میگیرد. همانطور که از تریلر شیطان مرا وادار کرد مشخص است، این فیلم که پیرامون یک دادگاه قتل جریان دارد، با فرمولِ فیلمهای قبلی مجموعه متفاوت خواهد بود. برخلاف دو فیلم قبلی احضار که به عنوان ملودرامهای خانوادگی، مخلوطی از جنگیر و مری پاپینز (وارنها در قامت فرشتهی نجاتی که خانوادهها را از فلاکت نجات میدهند) بودند، این یکی تلاش زوج وارنها برای اثباتِ تسخیرشدگی قاتل توسط ارواح شیطانی در دادگاه را دنبال میکند.
اگر شیطان مرا وادار کرد به درآمدی برابر با دو فیلم قبلی احضار (۳۲۰ میلیون در سال ۲۰۱۳ و ۳۲۰ میلیون در سال ۲۰۱۶)، سهگانهی آنابل (۲۵۸ میلیون در سال ۲۰۱۴، ۳۰۷ میلیون در سال ۲۰۱۷ و ۲۳۱ میلیون در سال ۲۰۱۹) و راهبه (۳۶۶ میلیون در سال ۲۰۱۸) دست پیدا کند، در آن صورت سری احضار به نخستین مجموعهی کاملا بزرگسالانهی دو میلیاردی تاریخ باکس آفیس تبدیل خواهد شد. اگر نفرین لیورونا را حساب کنیم، آن وقت این مجموعه فقط ۹۶ میلیون دلار دیگر تا دو میلیاردیشدن فاصله دارد. اما اگر نفرین لیورونا را حساب نکنیم، در آن صورت فاصلهاش به ۲۱۸ میلیون دلار افزایش پیدا میکند. در شرایط غیرکرونایی خیالی نبود. در حالت عادی میتوانستیم بهطور تضمینی روی شیطان مرا وادار کرد برای دو میلیاردی کردن این مجموعه حتی بدون نیاز به نفرین لیورونا حساب باز کنیم. اگرچه فیلمهای این مجموعه عملکرد بهتری در کشورهای خارجی دارند (معمولا ۶۸ درصد از فروش جهانی آنها به مناطق خارج از آمریکای شمالی تعلق دارد)، اما سرویس اچبیاُ مکس از ماه ژوئن ۲۰۲۱ (خرداد ۱۴۰۰) در آمریکای لاتین قابلدسترس خواهد بود. از آنجایی که راهبه ۴۲ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار از درآمدش را به تنهایی از برزیل و مکزیک به دست آورد، پس احتمالا قابلدسترس شدن اچبیاُ مکس در آمریکای لاتین روی عملکرد شیطان مرا وارد کرد در گیشه تاثیرگذار خواهد بود. حالا که همهی دنیا غیر از خودِ برادران وارنر نفرین لیورونا را جزیی از دنیای احضار حساب میکنند، به نفعِ آنهاست که برای اطمینان از دو میلیاردی شدن مجموعهی ترسناکشان نظرشان را عوض کنند!