گزارش باکس آفیس: از موفقیت فیلم ترسناک Old تا افت فروش شدید Black‌ Widow

گزارش باکس آفیس: از موفقیت فیلم ترسناک Old تا افت فروش شدید Black‌ Widow

در گزارش باکس آفیس این هفته علاوه‌بر بررسی عملکرد فیلم ترسناک Old، جدیدترین ساخته‌ی ام. نایت شیامالان، به این سوال پاسخ می‌دهیم که چرا شکست فیلم اکشن Snake Eyes قابل‌پیش‌بینی بود. همراه میدونی باشید.

گزارش باکس آفیس این هفته را با فیلم ترسناک پیر (Old)، جدیدترین ساخته‌ی ام. نایت شیامالان آغاز می‌کنیم که با کسب ۱۶ و نیم میلیون دلار به عنوان افتتاحیه‌ در آمریکای شمالی (و ۶ و نیم میلیون دلار از کشورهای خارجی)، صدرنشین شد. این رقم که پایین‌تر از افتتاحیه‌ی ۱۸ میلیون و ۲۰۰ هزار دلاری بانویِ در آب (Lady in the Water) در تابستان ۲۰۰۶ قرار می‌گیرد، آن را به ضعیف‌ترین افتتاحیه‌ی کارنامه‌ی این کارگردان تبدیل می‌کند. اما با این تفاوت کلیدی که گرچه بانوی در آب (نخستین شکستِ تمام‌عیار شیامالان) با ۷۵ میلیون دلار بودجه تهیه شده بود، اما پیر، چهارمین فیلم اخیرش که با سرمایه‌ی شخصی خودش ساخته شده، فقط ۱۸ میلیون دلار خرج برداشته است. تازه، همچنان نمی‌توان از تاثیر منفی دوران کرونا روی عملکرد فیلم‌ها نیز چشم‌پوشی کرد. در نتیجه، پیر احتمالا در شرایط ایده‌آل می‌توانست به افتتاحیه‌ی ۲۵ میلیون دلاری ملاقات (The Visit) نزدیک شود.

اگر پیر که با نقدهای ضد و نقیض مواجه شده، بدون سوپراستار است و میانگین امتیاز C مثبت را از تماشاگرانش دریافت کرده، در شرایط عادی ناامیدکننده ظاهر می‌شد، احتمالا به چیزی در مایه‌های افتتاحیه‌ی ۱۶ و نیم میلیون دلاری فعلی‌اش دست پیدا می‌کرد. از همین رو، افتتاحیه‌ی پیر در دوران کرونا برابر با همان چیزی است که در صورت عملکرد ناامیدکننده‌اش در شرایط غیرکرونایی به دست می‌آورد. یا به عبارت دیگر، پیر یک «موفقیت ناامیدکننده» حساب می‌شود. گرچه پیر در حقیقت اقتباسی نه چندان وفادار از یک رُمان گرافیکیِ فرانسوی به اسم «قلعه‌ی شنی» است، اما در قامت فیلم اورجینالِ تازه‌ای از ام. نایت شیامالان تبلیغات شده بود. همچنین، نه تنها نقدهای این فیلم به اندازه‌ی ملاقات (بازگشت باشکوه شیامالان به فُرم گذشته‌اش که کماکان بهترین فیلم او از زمان نشانه‌ها باقی مانده است) مثبت نیستند، بلکه این فیلم از سروصدای رسانه‌ای پیرامونِ گسست (Split) نیز بهره نمی‌بَرد.

گسست که به موفقیت غول‌آسایی تبدیل شد (۲۷۶ میلیون دلار در دنیا)، علاوه‌بر نقدهای مثبتش، در قالب جیمز مک‌آووی به یک ستاره‌ی محبوب مُجهز بود، از خط داستانی بدوی و قابل‌فهمی (دختران نوجوان در خطر) بهره می‌برد و سروصدای رسانه‌ای قابل‌توجه‌ای به لطف نمایش‌هایش در جشنواره‌ی فنتستیک فِست و جشنواره‌ی فیلم لس آنجلس در سال ۲۰۱۶ پیرامونش شکل گرفته بود. همچنین، وضعیتِ پیر با گلس که در آن واحد نقش دنباله‌ای برای هر دوی گسست و ناشکستنی را ایفا می‌کرد هم فرق می‌کند. به بیان دیگر، درآمد فعلی پیر تنها و تنها از صدقه‌سری کسانی است که فقط به خاطر نام ام. نایت شیامالان به تماشای آن رفته‌اند. گرچه افتتاحیه‌ی ۱۶ میلیون دلاری پیر شگفت‌انگیز نیست (مخصوصا برای کسی که روستای او در سال ۲۰۰۴ صرفا به لطف قدرت برندِ کارگردانش به ۵۰ میلیون دلار افتتاحیه دست پیدا کرده بود)، اما اکنون سال ۲۰۰۴ نیست؛ اکنون سال ۲۰۲۱ است. داریم درباره‌ی دورانی صحبت می‌کنیم که کشیدن مردم به سینماها برای دیدنِ فیلم‌های غیرفرنچایزی (حتی پیش از شیوع کرونا) غیرممکن است؛ چه برسد به کشیدنِ مردم به سینماها برای دیدن فیلم‌هایی که علاوه‌بر غیرفرنچایزی‌بودن، بدون ستاره هم هستند.

تنها ستاره‌ی پیر (که روایتگر داستانِ گرفتار شدن یک خانواده در ساحلِ مرموزی که آنها را در طول یک روز به اندازه‌ی یک عمر پیر می‌کند است) خودِ شیامالان است. پس بله، شیامالان بعد از سال‌ها تبدیل شدن به سوژه‌ی جوکِ مردم و شکست‌های هنری بدنامش همچنان یک فیلمساز صاحب‌سبک که نامش به تنهایی قادر به کشیدنِ مردم به سینماها است باقی مانده است. درواقع، قدرت برند شیامالان حتی در دوران اُفت یک دهه‌ای‌اش پس از سه‌گانه‌ی موفقیت‌آمیز حس ششم، ناشکستنی و نشانه‌ها نیز همچنان تقریبا بدون آسیب و نامتزلزل باقی مانده بود. روستا (یک استعاره‌ی تیره‌و‌تاریک درباره‌ی پارانویای پسا-حادثه‌ی یازده سپتامبر) اکرانش را با ۵۰ میلیون دلار افتتاحیه آغاز کرد و به ۲۵۷ میلیون دلار فروشِ جهانی از ۷۲ میلیون دلار بودجه دست یافت. بانوی در آب با کسب ۷۲ میلیون دلار از ۷۵ میلیون دلار بودجه به نخستین شکستِ قطعی او تبدیل شد.

اتفاق (The Happening) که نخستین فیلم بزرگسالانه‌ی شیامالان حساب می‌شد، گرچه این روزها طرفداران کالت خودش را به دست آورده است، اما در زمان اکرانش به سوژه‌ی خنده‌ی منتقدان و سینماروها تبدیل شده بود. با این وجود، این فیلم که با ۶۰ میلیون دلار بودجه تهیه شده بود، اکرانش را با ۳۰ میلیون دلار افتتاحیه آغاز کرد و به ۱۶۲ میلیون دلار درآمد جهانی دست یافت. روی کاغذ ایده‌ی انتخابِ شیامالان برای کارگردانی نسخه‌ی لایواکشن انیمیشن آخرین بادافزار (The Last Airbender) تفاوت چندانی با انتخاب تیم برتون برای نشستن روی صندلی کارگردانی بتمن نداشت؛ سبک فیلمسازی شیامالان، او را در ظاهر به شخص ایده‌آلی برای اقتباس این کارتون تبدیل می‌کرد، اما آخرین بادافزار با وجود جلوه‌های بصری خیره‌کننده‌‌اش، شکست مفتضحانه‌ای، چه از نظر مخاطبان و چه از نظر منتقدان از آب درآمد. با وجود این، آخرین بادافزار نمایشش را با کسب رقم قوی ۶۹ میلیون دلار افتتاحیه‌ی پنج روزه آغاز کرد و به ۳۰۰ میلیون دلار فروش جهانی از ۱۵۰ میلیون دلار بودجه دست یافت.

آخرین بادافزار اما یک فیلم ترسناک نبود و در نتیجه، شکستش صدمه‌ی چندانی به اعتبار و شهرتِ شیامالان به عنوان خالقِ کابوس‌های سینمایی وارد نکرد. فیلم بعدی‌اش پس از زمین (After Earth) پیرامون پسر نوجوانی با نقش‌آفرینی جیدن اِسمیت می‌چرخید که سعی می‌کند در حین غلبه بر ترسش، به پدر آسیب‌دیده‌اش (ویل اِسمیت) کمک کند تا از یک سیاره‌ی بیگانه جان سالم به در ببرند. این فیلم که با ۱۳۰ میلیون دلار بودجه تهیه شده بود، با کسب فقط ۶۰ میلیون دلار در گیشه‌ی خانگی و ۲۵۱ میلیون دلار در دنیا به ناامیدی بزرگی تبدیل شد و در کنار بانوی در آب به دومین شکستِ قاطعانه‌ی واقعی کارنامه‌ی شیامالان تبدیل شد. اما از درون خاکستر به جا مانده از بلاک‌باسترهای سقوط‌کرده و سوخته‌اش، ققنوس از نو متولد شد. بازگشت غیرمنتظره‌ی شیامالان به ریشه‌های ترسناکش زمانی رقم خورد که او از ۵ میلیون دلار دستمزدی که به خاطر پس از زمین گرفته بود برای سرمایه‌گذاری شخصی ملاقات، کمدی سیاهِ ترسناکش که در زیرژانر «تصاویریافت‌شده» ساخته شده بود استفاده کرد.

این فیلم که به داستان نخستین سفر دو نوجوان به خانه‌ی پدربزرگ و مادربزرگِ مرموزشان می‌پردازد، به بهترین فیلم او از زمان نشانه‌ها تبدیل شد. ملاقات که با ۵ میلیون دلار بودجه تهیه شده بود، ۹۸ میلیون دلار در دنیا فروخت. گسست (یک فیلم ترسناک روانشناسانه که از طریقِ سکانس اختتامیه‌اش به ناشکستنی متصل می‌شد) به ۴۰ میلیون دلار افتتاحیه دست یافت و رفت تا در طولانی‌مدت به ۱۳۷ میلیون دلار فروش خانگی و ۲۷۶ میلیون دلار فروشِ جهانی از ۹ میلیون دلار بودجه دست پیدا کند. گلس که نقش کامل‌کننده‌ی سه‌گانه‌ی گسست و ناشکستنی را ایفا می‌کرد، به ۲۵۱ میلیون دلار درآمد جهانی از ۲۰ میلیون دلار بودجه دست یافت. به نظر می‌رسد که شیامالان اخیرا راه‌حل لذت بُردن از فیلمسازی را پیدا کرده است: سرمایه‌گذاری شخصی روی فیلم‌های ترسناکِ کم‌خرج که دستانش را برای انجام هر کاری که عشقش می‌کشد باز می‌گذارد. خلاصه اینکه قدرت برند شیامالان با وجود همه‌ی پستی و بلندی‌های کارنامه‌اش، حداقل در زمینه‌ی فیلم‌های اورجینالِ کانسپت‌محور که مردم را برای سردرآوردن از ترفندهای کابوس‌وار جدیدش به سینماها می‌کشاند، کاهش پیدا نکرده است.

نکته‌ی کنایه‌آمیزِ ماجرا این است که اکثر شکست‌های هنری یا تجاری شیامالان (بانوی در آب، آخرین بادافزار و پس از زمین) فیلم‌های ترسناک نبودند. درواقع، تنها جنبه‌ی ترسناکِ فیلم ابرقهرمانی گلس کیفیت بسیار بدش بود، اما خب، درآمد ۲۴۷ میلیون دلاری این فیلم از ۲۰ میلیون دلار بودجه هنوز یک موفقیت تجاریِ قابل‌توجه حساب می‌شود. تنها فیلم‌های ترسناکِ ماوراطبیعه‌ی کارنامه‌ی شیامالان که از لحاظ هنری «ناامیدکننده» توصیف می‌شوند روستا (با وجود نقدهای ضعیف و بدون سوپراستار چهار برابر بودجه‌اش فروخت) و اتفاق (به لطف قدرت ستاره‌ای مارک والبرگ به تقریبا سه برابر بودجه‌اش دست یافت) هستند که تازه هر دو به تدریج طرفداران سینه‌چاک و مدافعانِ قسم‌خورده‌ی خودشان را پیدا کرده‌اند.

حالا پیر با وجودِ نقدهای ضد و نقیضش، تیم بازیگرانِ بدون سوپراستارش و ماهیت اورجینالش، به ۱۶ میلیون دلار افتتاحیه از ۱۸ میلیون دلار بودجه دست یافته است. ام. نایت شیامالان به این دلیل که اکثر شکست‌های تجاری و هنری‌اش فیلم‌های ترسناک نبودند، همچنان یک وحشت‌سازِ بااعتبار و سودآور باقی مانده است. نه تنها نخستین موفقیت‌هایش به الهام‌بخش نسلِ تازه‌ای از آثار ترسناکِ اشک‌آور منجر شدند (از جمله در حال جستجو، یک مکان ساکت، تسخیرشدگی عمارت هیل و غیره)، بلکه ارزش واقعی فیلم‌های عجیب‌تر، اصیل‌تر و نامرسوم‌ترِ بعدی او که در ابتدا با واکنش‌های منفی مواجه شدند، اکنون در دنیای آی‌پی‌محور و نوستالژی‌زده‌ی مُرده‌ی امروز از نو کشف شده است. شیامالان بیست و دو سال بعد از حس ششم همچنان یک نام صاحب‌سبک باقی مانده است که قادر است مردم را بی‌توجه به برند، آی‌پی و فرنچایز به سینماها بکشاند. درواقع، تریلرهای ماورطبیعه‌ی او که مُهر نامعمول، هولناک و تکان‌دهنده‌ی جنسِ فیلمسازی منحصربه‌فرد شیامالان روی آنها خورده است، خود به یک فرنچایز تبدیل شده‌اند.

دومین تازه‌اکران این هفته اما چشمان مار: منشأ جی. آی. جو (Snake Eyes) است که در اتفاقی کاملا قابل‌پیش‌بینی با کسب فقط ۱۳ میلیون و ۳۰۰ هزار دلار به عنوانِ افتتاحیه، شکست خورد. سومین فیلم جی. آی. جو که بعد از ظهور کُبرا (G.I. Joe: The Rise of Cobra) و تلافی (G.I. Joe: Retaliation)، سومین تلاش شکست‌خورده‌ی شرکت هسبرو (Hasbro‎) برای راه‌اندازی یک مجموعه‌ی دنباله‌دار براساس این آی‌پی حساب می‌شود، با فقط ۸۸ میلیون دلار بودجه تهیه شده است (در مقایسه با بودجه‌ی ۱۷۵ میلیونی ظهور کُبرا و بودجه‌ی ۱۳۵ میلیونی تلافی). این ریبوت که هیچکس، تکرار می‌کنم، هیچکس آن را نخواسته بود، می‌رود تا به سرنوشتِ تاریک بی‌شمار ریبوت‌هایی که به هوای تقلید کورکورانه از بتمن آغاز می‌کند سقوط کردند دچار شود. ظهور کُبرا در سال ۲۰۰۹ به زور توانست از مرز ۳۰۰ میلیون دلار فروش جهانی عبور کند و تلافی هم در سال ۲۰۱۳ با جان کَندن به ۳۷۵ میلیون دلار درآمد جهانی دست یافت.

بنابراین چیزی که آدم را متعجب می‌کند این است: وقتی این فیلم‌ها در دورانی که ایده‌ی اقتباسِ پُرخرجِ آی‌پی‌های کودک‌پسندانه هنوز منحصربه‌فرد بودند و هنوز مخاطبان پیش از فرمانروایی سرویس‌های استریمینگ، بیشتر سینما می‌رفتند، عملکرد ناامیدکننده‌ای داشتند، پس سوال این است که هسبرو دقیقا چطور انتظار دارد که چشمان مار در سال ۲۰۲۰ یا ۲۰۲۱ به نتیجه‌ی بهتری در مقایسه با آنها دست پیدا کند؟ شکست چشمان مار باری دیگر روی این حقیقت که جدی نگرفتنِ آن قربانی‌های بسیار گرفته است تاکید می‌کند: آگاهی مخاطبان از یک آی‌پی الزاما به معنی علاقه‌مندی مخاطبان برای تماشای فیلم‌های ساخته‌شده براساسِ آن آی‌پی نیست. فیلم‌های آی‌پی‌محوری که به جای برطرف کردنِ عطش مخاطبان برای آن آی‌پی، از تلاش استودیو برای احیای فرنچایزِ مُرده‌ای که هیچکس دلش برای آن تنگ نشده است سرچشمه می‌گیرند، تقریبا همیشه به شکستی قابل‌انتظار منجر می‌شوند. آی‌پی‌سازی صرفا جهت آی‌پی‌سازی هرگز کافی نیست.

تازه، در دورانی که ریبوت‌هایی مثل نیرو برمی‌خیزد، دنیای ژوراسیک، کرید یا هالووین از فاکتور نوستالژی برای افزایش پتانسیل تجاری‌شان استفاده می‌کنند، تصمیم استودیوهای سازنده‌ی چشمان مار برای نادیده گرفتن کاملِ فیلم‌های گذشته بسیار نسنجیده و عجیب به نظر می‌رسد. تاریخ ثابت کرده است که ریبوت‌های تمام‌عیاری که مجموعه‌های اورجینال را نادیده می‌گیرند تقریبا هرگز به تولدِ فرنچایزهای طولانی‌مدت منجر نمی‌شوند. اِستار ترک با قسمت سوم به‌طرز ترمیم‌ناپذیری سقوط کرد؛ مرد عنکبوتی شگفت‌انگیز با قسمت دوم به سرنوشت مشابه‌ای دچار شد و ریبوتِ بتمنِ کریستوفر نولان هم سه‌گانه‌‌ای با یک شروع، میانه و پایان مشخص بود. موفقیت تجاری نسبتی بتمن آغاز می‌کند (۳۷۱ میلیون دلار از ۱۵۰ میلیون دلار بودجه) به این معنی نبود که حالا همه‌ی کاراکترهای شناخته‌شده (سوپرمن، شاه آرتور، پیترپن، هان سولو، رابین هود، چهار شگفت‌انگیز) به یک فیلم پیش‌درآمد نیاز دارند؛ آن هم پیش‌درآمدهایی که پروتاگونیست‌هایشان تا آخرین لحظاتِ فیلم به قهرمان ویژه‌ای که مردم به هوای دیدنِ آنها به سینما آمده‌اند تبدیل نمی‌شوند.

دلیل موفقیت پیش‌درآمدهایی مثل استار ترک، کازینو رویال و بتمن آغاز می‌کند این بود که نه تنها مردم علاوه‌بر آشنایی با آنها، به دیدنشان علاقه‌مند بودند (آشنایی به تنهایی کافی نیست)، بلکه حداقل نیمه‌ی دوم آنها به شکل‌گیری کامل قهرمانانشان و انجام همان کارهایی که ازشان انتظار می‌رود اختصاص دارد. بروس وینِ کریستین بِیل در حوالی دقیقه‌ی شصت و پنجمِ فیلم ۱۴۰ دقیقه‌ای‌اش به بتمن تبدیل می‌شود؛ کرک، اسپاک و تیمشان در پایان پرده‌ی نخست استار ترک سوار فضاپیمای یو.اِس.اِس. اینترپرایز می‌شوند و به نجات دنیا می‌پردازند و جیمز باند هم قبل از تیتراژ آغازینِ کازینو رویال لقب مامور ۰۰۷ را به دست می‌آورد. در مقایسه، اگرچه چشمان مار قهرمان بدون نقاب و پُرحرفش را درحال انجام اکشن‌های نینجایی به تصویر می‌کشد (اکشن‌هایی که به خاطر تدوین شلخته‌‌شان مورد انتقاد قرار گرفته‌اند)، اما او تازه در آخرین لحظاتِ فیلم به همان چشمان مارِ نقاب‌دار و صامتِ معروفی که می‌شناسیم و دوستش داریم تبدیل می‌شود.

به بیان دیگر، چشمان مار با پیوستن به جمع امثال روز استقلال: بازخیز، حاشیه‌ی اقیانوس آرام: طغیان، نگهبانی از دیرباز و آرتمیس فاول، نقش یک پیش‌درآمدِ طولانی برای فیلم دیگری که دوست داشتیم ببینیم را ایفا می‌کند. آرتمیس فاول وقتش را برای تبدیل کردنِ شخصیت اصلی نوجوانش به همان تبهکار نابغه‌ای که مخاطبان دوستش دارند تلف می‌کند یا حاشیه‌ی اقیانوس آرام: طغیان با نویدِ حمله‌ی قهرمانان به دنیای کایجوها به پایان می‌رسد (همان ایده‌ی کنجکاوی‌برانگیزی که این فیلم از همان ابتدا باید به آن اختصاص می‌داشت). هالیوود تا کی می‌خواهد به تکرار دوباره و دوباره‌ی این اشتباه ادامه بدهد؟ واضح است که مخاطبان از این الگو خوششان نمی‌آید، اما هالیوود به‌طرز لجوجانه‌ای روی ساختنِ این نوع فیلم‌ها پافشاری می‌کند.

بقای چشمان مار در غیبتِ نقدهای مثبت و کارگردانِ صاحب‌سبک، تنها به یک سوال خلاصه می‌شد: مخاطبان چقدر به دیدن یک فیلم جی. آی. جوی جدید که دو فیلم قبلی را نادیده می‌گرفت علاقه‌ دارند؟ آن هم فیلمی که اکثر زمانش را نه به خودِ شخصیت چشمان مار، بلکه به کسی که او قبل از تبدیل شدن به ابرقهرمانِ نقاب‌دار و صامتی که همه دوستش دارند اختصاص می‌دهد؟ تصور کنید چه می‌شد اگر ددپول تمام وقتِ فیلم اول را به دست و پنجه نرم کردنِ وید ویلسون (رایان رینولدز) با سرطانش و آزمایشاتی که او را به ددپول تبدیل می‌کند اختصاص می‌داد؛ چه می‌شد اگر وید ویلسون تازه در واپسین دقایقِ پیش از پایان فیلم به همان مُزدور وراج و نامیرایی که دوستش داریم تبدیل می‌شد. حتی تصورش هم غیرممکن و احمقانه است. خب، این دقیقا همان رویکردی است که چشمان مار پیش گرفته است. پس، البته که شکستش نباید برای هیچکس شوکه‌کننده باشد.

اما از تازه‌اکران‌ها که بگذریم، در زمینه‌ی فیلم‌های قدیمی جدول به بلک‌ویدو (Black Widow) برمی‌خوریم که ۱۱ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار دیگر در سومین آخرهفته‌ی نمایشش کسب کرد و با تجربه‌ی ۵۵ درصد اُفت فروش نسبت به‌ آخرهفته‌ی گذشته، به درآمدِ ۱۷ روزه‌ی ۱۵۴ میلیون دلار در گیشه‌ی خانگی دست یافت. اُفت فروش وحشتناکِ ۶۷ درصدی این فیلم در دومین آخرهفته‌اش، لقب بدترین اُفت فروش تاریخ فیلم‌های مارول را برای آن به ارمغان آورد. گرچه انتظار می‌رفت که این فیلم درست مثل اتفاقی که برای انت‌من و وسپ و مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه اُفتاد (هر دو با اُفت فروش شدید ۶۲ درصدی در دومین آخرهفته‌شان مواجه شدند، اما آن را در هفته‌‌های بعدی جبران کردند) این لغزش را با دوامش در طولانی‌مدت تلافی کند، اما این‌طور نشد. فاکتورهای متعددی در عملکرد ضعیف این فیلم تاثیرگذار بوده‌اند؛ از قابل‌دسترس‌بودنِ این فیلم روی دیزنی‌پلاس گرفته تا بدتر شدن وضعیتِ کرونا در بخش‌هایی از ایالات متحده و رُقبای فراوانش.

همچنین، بلک‌ویدو به عنوان یک فیلم پیش‌درآمد درباره‌ی یکی از اعضای فقیدِ انتقام‌جویان که سال‌ها بعد از زمانی که باید ساخته می‌شد عرضه شده است، دقیقا آن فیلمی که مردم پس از پایان بازی انتظارش را داشتند نبود. درآمدِ بلک‌ویدو حتی در ایده‌آل‌ترین شرایط هم به جای ثور: رگناروک (۸۵۴ میلیون دلار) و نگهبانان کهکشان ۲ (۸۶۹ میلیون دلار)، نزدیک به امثال دکتر استرنج (۶۷۷ میلیون دلار) یا انت‌من و وسپ (۶۲۰ میلیون دلار) پیش‌بینی می‌شد. خلاصه اینکه عملکرد بلک‌ویدو بدون‌شک از لحاظ تجاری ناامیدکننده برداشت می‌شود. این فیلم نه تنها احتمالا از مرز ۱۸۰ میلیون دلار فروش خانگی عبور نخواهد کرد (تاکنون ۱۶۰ میلیون دلار فروخته است)، بلکه با ۳۱۵ میلیون دلاری که تا حالا در دنیا فروخته است، باید شانس بیاورد تا به ۴۰۰ میلیون دلار برسد.

گرچه درآمد این فیلم روی پلتفرم دیزنی‌پلاس (۶۰ میلیون دلار از آخرهفته‌ی افتتاحیه به‌علاوه‌ی هرچیزی که از آن موقع تاکنون فروخته است) قطعا مفید واقع شده است، اما نباید فراموش کنیم که درآمد این فیلم از دیزنی‌پلاس، پول جدید حساب نمی‌شود. به بیان دیگر، این پول جزیی از همان پولی که این فیلم در حالت عادی از سینماها، فروش دی‌وی‌دی‌ یا پلتفرم‌های اجاره‌ی فیلم به دست می‌آورد حساب می‌شود. قابل‌ذکر است که عملکرد ضعیف بلک‌ویدو به این معنا نیست که «مارول در خطر قرار گرفته است»؛ درست همان‌طور که عملکرد ضعیف دایناسور خوب یا ماشین‌ها ۳ به معنی در خطر قرار گرفتن پیکسار نبود. بلک‌ویدو بعد از هالک باورنکردنی، نخستین شکست دنیای سینمایی مارول حساب می‌شود. با این تفاوت که این یکی برخلاف هالک باورنکردنی بهانه‌های متعددی برای توجیه کردن شکستش دارد.

در رده‌ی چهارم جدول اما به اسپیس جَم: میراث جدید (Space Jam: A New Legacy) برمی‌خوریم که گرچه هفته‌ی گذشته اکرانش را با وجود نقدهای افتضاحش با کسب ۳۱ میلیون دلار با قدرت آغاز کرد، اما معلوم شد این فیلم چیزی بیش از یک شگفتی یک هفته‌ای نبوده است. اصطلاحِ «موفقیت ناامیدکننده» شرح حال میراث جدید است. در شرایط عادی افتتاحیه‌ی ۳۱ میلیون دلاری یک کمدی/علمی‌تخیلیِ کودک‌پسندانه‌ی ۱۵۰ میلیون دلاری نه تنها ناامیدکننده، بلکه فاجعه‌بار می‌بود، اما این رقم در دوران کرونا بهتر از انتظارات تفسیر می‌شود. با همه‌ی اینها، اُفت فروش ۶۹ درصدی این فیلم در دومین آخرهفته‌اش با هر متر و معیاری و در هر شرایطی اسفناک است. میراث جدید با ۹ و نیم میلیون دلاری که در دومین آخرهفته‌اش کسب کرده، به ۵۰ میلیون دلار فروش خانگی و ۹۴ میلیون دلار فروش جهانی دست یافته است. این فیلم که در جریان دو ماه آینده در ۹ بازار خارجی جدید از جمله ژاپن و ایتالیا اکران خواهد شد، می‌تواند با عبور از مرز ۱۵۰ میلیون دلار فروش جهانی حداقل از شدت شرمساری‌اش بکاهد.

رده‌ی پنجم جدول اما به سریع و خشن ۹ (F9)، پادشاه بی‌رقیبِ تابستان امسال تعلق دارد که با کسب ۴ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار در پنجمین آخرهفته‌اش، به مجموع ۱۶۳ میلیون و ۳۰۰ هزار دلار فروش خانگی دست یافت. گرچه بلک‌ویدو دیر یا زود در گیشه‌ی خانگی سریع و خشن ۹ را پشت سر خواهد گذاشت، اما بیوه‌ی سیاه در گیشه‌ی جهانی به درآمد ۶۲۱ میلیون دلاری فیلم وین دیزل نزدیک هم نخواهد شد. اگر سریع و خشن ۹ با همین فرمان ادامه بدهد، کارش را با کسب چیزی حدود ۶۵۵ میلیون دلار فروش جهانی به پایان خواهد رساند. گرچه این رقم با اختلاف زیادی کمتر از درآمد یک میلیارد و ۲۳۶ میلیون دلاری سریع و خشن ۸ است، اما احتمالا بیشتر از آن چیزی که در ابتدا فکر می‌کردیم به درآمد هابز و شاو (۷۶۰ میلیون دلار) نزدیک خواهد شد.

رده‌ی ششم جدول در اختیار اتاق فرار: تورنمنت قهرمانان (Escape Room: Tournament of Champions) است که در دومین آخرهفته‌اش با ۶۱ درصد اُفت فروش مواجه شد و با کسب ۳ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار به مجموعِ ۱۰ روزه‌ی ۱۶ میلیون دلار رسید. انیمیشن بچه رییس: بیزینس خانوادگی (The Boss Baby: Family Business) با کسب ۲ میلیون و ۶۹۰ هزار دلار در چهارمین آخرهفته‌اش، به مجموع ۵۰ میلیون و ۱۲۲ هزار دلار دست یافت (یا همان مقداری که فیلم اول در سه روز نخست نمایشش فروخته بود). پاکسازی برای همیشه (The Forever Purge) درحالی در چهارمین آخرهفته‌اش در شبکه‌ی نمایش خانگی منتشر شد که ۲ میلیون و ۳۰۰ هزار دلار دیگر فروخت و به مجموع ۲۴ روزه‌ی ۴۰ میلیون و ۳۰۶ هزار دلار دست پیدا کرد. گرچه افتتاحیه‌ی ۱۲ و نیم میلیون دلاری این فیلم ضعیف‌ترین افتتاحیه‌ی تاریخ مجموعه حساب می‌شد، اما دوام غیرمنتظره‌ی این دنباله به این معناست که آن خیلی بیشتر از چیزی که فکر می‌کردیم به قسمت اول پاکسازی (۶۴ میلیون از ۳۴ میلیون افتتاحیه در سال ۲۰۱۳) نزدیک خواهد شد. در نهایت، یک مکان ساکت ۲ (A Quiet Place 2) حدود ۶۲۸‌تا از سینماهایش را در نُهمین آخرهفته‌ی نمایشش از دست داد و با کسب یک میلیون دلار به مجموع ۱۵۷ میلیون و ۳۷۰ هزار دلار فروش خانگی رسید.


افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
10 + 3 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.