کتاب ناطور دشت

کتاب صوتی ناطور دشت با صدای دلنشین مهدی پاکدل

کتاب «ناطور دشت» رمانی‌ است به‌قلم دیوید سلینجر که در سال ۱۹۵۱ منتشر شده و شخصیت اول آن هولدن کالفید است. داستان در رابطه با پسر نوجوانی است که سن بلوغ را پشت سرگذاشته و در حال ورود به دنیای بزرگسالان است. پسر طغیان‌گری که در جدالی درونی به‌سر می‌برد، احساس تنهایی غریبی می‌کند و در مرز عبور از نوجوانی به جوانی با افسردگی دست‌وپنجه نرم می‌کند و از آن دست نوجوان‌هایی‌ست که از قید و بندهای رایج اجتماعی می‌گریزد و با سرکشی‌، به هر بهانه، نارضایتی‌ خود را از مناسبات و هنجارهای اجتماعی ابراز می‌کند. تنها معصومیت کودکان است که قلبش را گرم می‌کند و دوستشان دارد. ه همین خاطر با فیبی، خواهر کوچکش، رابطه‌ عمیقی دارد و گویا نجات‌بخش او از سرنوشت‌های تاریک است.

این کتاب یکی از پرفروش‌ترین‌ کتابهای تاریخ ادبیات جهان و هم‌چنین از کتاب‌هایی است که در فهرست ۱۰۰ کتابی که باید پیش از مرگ خواند، آمده است. هولدن کالفید، شخصیت اصلی این رمان در نظر سنجی مجله کتاب، Book Magazine توانست عنوان دومین شخصیت ادبی جهان را به دست آورد. «ناطور دشت» روایت تنها سه روز از زندگی هولدن کالفیلد است که در یک مرکز درمانی بستری است. او تصمیم می‌گیرد ماجرای خود را قبل از آمدن به این مرکز درمانی، برای کسی تعریف کند، که همین بن‌مایه شکل‌گیری این رمان است. در واقع محتوای این کتاب افکار هولدن است که این کتاب را به یاد ماندنی کرده و به زیبایی تمام بیانگر خشم‌ها و سرکشی‌های دوران نوجوانی است.

با شنیدن کتاب صوتی «ناطور دشت» از قدرت کلمات جی. دی. سلینجر، نویسنده کتاب مات و مبهوت می‌مانید که چطور نویسنده‌ای می‌تواند شخصیتی تا این حد جذاب خلق کند. شاید به خاطر این است که سلینجر یکی از نوادر داستان‌نویسی دنیاست. به علاوه، شخصیت‌ خودش هم عجیب و غریب است.

کتاب «ناطور دشت» در طول تاریخ ماجراهای زیادی را از سر گذرانده که یکی از معروف‌ترین این ماجراها، پیدا شدن ردپای آن در دو ترور معروف تاریخ آمریکا یعنی ترور ریگان و جان لنون است. در وسایل هر دو تروریست این حوادث، «ناطور دشت» را پیدا کردند!

در خلال داستان می‌فهمیم که هلدن شخصیتی آرمانگرا است و از آلودگی اطرافش به تنگ آمده است؛ از آدم‌های معمولی بیزار است به همین دلیل دوست دارد در آیند ناطور دشت شود. ناطور دشت به‌معنی نگاه‌بان باغ و دشت است. یک شغل خیالی است که هلدن در این کتاب آن را آرزو می‌کند. در بخشی از کتاب «ناطور دشت» می‌خوانیم: «همه‌اش مجسم می‌کنم چندتا بچه کوچیک دارن تو یه دشت بزرگ بازی می‌کنن، هزار هزار بچه کوچیک و هیچ کی هم اونجا نیس، منظورم آدم بزرگه، غیر من. منم لبه‌ی یه پرتگاه خطرناک وایساده‌ام و باید هر کسی رو میاد طرف پرتگاه بگیرم، یعنی اگه یکی داره می‌دوئه و نمی‌دونه کجا داره می‌ره من یه دفه پیدام می‌شه و می‌گیرمش. تمام روز کارم همینه. ناتور دشتم. می‌دونم مضحکه ولی فقط دوس دارم همین کار رو بکنم. با این که می‌دونم مضحکه».

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
17 + 2 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.