یک مرد تقریباً ۴۰ ساله که روی پشت بام خانهاش ایستاده، میپرد بر روی یک ترامپولین که در حیاط خانهاش قرار دارد تا کمی ورجه وورجه کند، اما به محض فرود بر روی ترامپولین، سطح ارتجاعی آن سوراخ میشود. (۶۲۰ میلیون بازدید و ۳۸۵ میلیون لایک)
نواَم چامسکی، «پدر زبانشناسی مدرن»، برنده جایزه نوبل، پدر زبانشناسی ساختگرا، منقد سیاستهای آمریکا و استاد دانشگاه MIT آمریکا، در قالب یک توییت اعلام میکند کاری که دزدان دریایی قرن شانزدهم انجام میدادند با کار ناوگان دریایی بریتانیا هیچ فرقی نداشت، پس چرا عدهای دزد خوانده میشدند و عدهای سربازان وطن؟ (۱۱۰۰ بازدید، ۷۸۶ لایک)
اگر دو مطلب بالا را که در شبکههای اجتماعی پست شده از منظر تعداد بازدید و لایک با یکدیگر مقایسه کنیم، برندهی قطعی پست اول است. اما واقعاً چرا برخورد مردم با انواع مختلف محتوا اینقدر متفاوت است؟
جورج ریتزر، نویسندهی کتاب «جهانی شدن هیچ» (The Globalization of Nothing)، مدعی است که دلیل پیروزی و وایرال شدن پست اول این است که این مطلب فاقد هر گونه «هستهی معنایی» است؛ در واقع حالتی که او آن را «هیچ» میخواند.
همین عدم وجود هسته معنایی یا تقارن آن با ساخت اجتماعی هیچ، باعث میشود که با ساختار و چارچوب معنایی هیچ یک از مخاطبان تقابلی پیدا نکند و همه با رویی گشاده از آن استقبال کنند، ولی زمانی که یک مطلب حاوی یک «هستهی معنایی» باشد و پیغامی را مخابره کند، این پیغام معنایی ممکن است با چارچوب معنایی و اندیشهای خیلی از مخاطبان منطبق نباشد و از همین رو از سوی آنان نادیده گرفته شود.
از جهت دیگر ریتزر معتقد است که خیلی از مخاطبان شبکههای اجتماعی با قصد دریافت معنا وارد شبکههای اجتماعی نمیشوند و هدف آنها صرفا تفریح و تعلیق واقعیت است، به همین خاطر محتوایی که حقیقت را به یاد آنها بیاورد و فرایند تعلیق باورهای آنها را مختل کند، از سوی آنها کنار گذاشته میشود و نادیده گرفته میشود.
بر مبنای این مثال و بسیاری از مثالهای دیگر که در کتاب آورده شده است ریتزر در کتاب «جهانی شدن هیچ» استدلال میکند که نیروی محرکه جهان امروز حرکت از سوی «معنا» به سمت «پوچی» و بیمعنایی است.
جهان نوینی که به طور خودکار تمام معانی و ساختهای فرهنگی را کنار میگذارد و در عوض بیهویتی و بیمعنایی را تشویق میکند و آن را با تمام وجود گسترش میدهد.
در ادامهی این مقاله به نقد و بررسی کتاب «جهانی شدن هیچ» اثر جورج ریتزر میپردازیم و خلاصهی آن را با هم مرور میکنیم. با ما همراه باشید.
معرفی کتاب «جهانی شدن هیچ»
کتاب «جهانی شدن هیچ» یکی از بدیع ترین تحلیلهای موجود از نیروهای فعال در جهان امروز را به خوانندگان خود ارائه میدهد. در واقع نظریه جدید ریتزر یک «کلان روایت» از پویایی شناسی فرایند جهانی شدن را به مخاطب ارائه میدهد.
تولید و توزیع «هیچ» یا شکلبندیهای اجتماعی خاصی که به طور متمرکز تولید و کنترل میشوند و نسبتاً فاقد محتوای متمایزی هستند، نشاندهنده نقطه نظر جدیدی برای پرداختن به بسیاری از مسائل مطرحشده توسط نظریه پست مدرنیسم و نظریه سیستمهای جهانی (بدون آرزوی فروپاشی برای نظام سرمایهداری) است. این کتاب خواننده را وادار می کند که به آثار دنیای معاصر از منظر جدیدی نگاه کند.
کتابی درخشان که ایده های انقلابی زیادی را بر اساس مشاهدات دقیق و نافذ خود توسعه می دهد. این اثر واقعاً محصول نگاه جامعه شناسانه است.
در دنیایی که به طور فزاینده ای مملو از لوگوهای آشنا است، از علامت برجسته روی کفشهای تنیس بازارن گرفته گرفته تا نشان طلایی رنگ یک فست فود زنجیرهای در بالای ساختمانهای شهر، واضح است که این نمادها صرفا تزئینی نیستند، بلکه نشان دهنده تغییراتی در محیط اجتماعی ما هستند.
در واقع تکثیر مواردی خاص مانند خدمات کارت اعتباری، خدمات بانکی خودکار، و نامهای تجاری شناختهشده در سطح جهانی، تغییرات قابلتوجهی را در حوزه الگوی مصرف اجتماعی ما نشان میدهند: مسیری به سوی دنیایی با خدمات غیرانسانیتر و مکانها و اشیای بیمعنی.
جورج ریتزر در کتاب جدید خود، با نام «جهانی شدن هیچ»، این نظریه را مطرح میکند که «کلان روایت» یا داستان اجتماعی عصر ما حرکت از سوی «معنا» به سمت «پوچی» است.
جورج ریتزر که در این کتاب نظریه «مکدونالدیزه شدن» خود را شرح و بسط داده، در این رابطه میافزاید که حرکت کلی جامعه در عصر کنونی از سمت یک هستهی «معنا» به عنوان ساختی اجتماعی که عموماً بومی تصور می شود، به صورت محلی کنترل می شود و سرشار از محتوای متمایز است آغاز میشود و به سوی «پوچی»؛ یا همان چیزی که به طور متمرکز کنترل می شود و تصور می شود که نسبتاً فاقد جوهر معنایی است، ادامه پیدا میکند.
در حرکت به سوی جهانی شدن «هیچ» است که «معنای» انسانی از دست می رود. به احتمال زیاد، آن «معنا» یک سنت بومی، یک فروشگاه محلی، یک مکان قدیمی برای گردهمایی آشنایان، یا صرفاً تعامل فردی و حضوری است.
کتاب «جهانی شدن هیچ» چشماندازهای جدیدی را نسبت به موضوع جهانی شدن میگشاید و اصطلاحاتی مانند «گروبالیزاسیون» را به ادبیات این حوزه معرفی می کند. تضاد کلیدی در عرصه اجتماعی جهان امروز به نوعی تضاد بین فراگیر شدن «پوچی» و بقای «معانی» محلی، تلقی می شود. این کتاب حول چهار مفهوم سازماندهی شده است که آنها می پردازد: «مکانهای پوچ» «اشیای پوچ» «پوچی انسانی» و «خدمات پوچ».
جورج ریتزر با استناد به نمونههای برجسته از زندگی روزمره، خواننده را دعوت میکند تا تفاوتهای ظریف این مفاهیم را در پیوند با تناقضهای موجود در فرآیند «جهانیشدن هیچ» بررسی کند.
به عنوان مثال چرا افرادی که برای شرکتهای چندملیتی بزرگ، نوعی از «هیچ» را تولید میکنند، اغلب توان خرید چیزی را که خودشان تولید کردهاند را ندارند؟ چرا برخی از افراد به نظر می رسد که شیفته مارک لباسهای خود هستند؟ پیامدهای اجتماعی افزایش روزافزون «جهانی شدن هیچ» برای صنایع پزشکی، آموزشی و گردشگری چیست؟
سؤالات انتقادی در سراسر کتاب مطرح می شود و خواننده مجبور است نه تنها به دنبال پاسخ به این سؤالات باشد، بلکه به ارزیابی انتقادی سؤالات و همچنین پاسخ های خود نیز بنشیند.
نقد و بررسی کتاب «جهانی شدن هیچ»
جورج ریتزر در کتاب شگفت انگیزخود با عنوان « جهانی شدن هیچ»، تلاش می کند تا همه عناصر فرایند جهانی شدن را در چارچوب یک نظریه واحد و فراگیر قرار دهد. به گفته ریتزر، مشکل بزرگ در درک و تفسیر فرایند جهانی شدن از اینجا ناشی میشود که خیلی از ما، به جای تلاش برای درک تغییرات در مقیاسی جهانی سعی در بررسی تأثیرات محلیِ فرآیندهای فراملّی داریم.
مطالعه جهانی شدن به این معنا نیست که ما باید سنت های جامعه شناختی مدرنیته را که خدمتهای زیادی به ما کرده اند را کنار بگذاریم: در واقع جهانی شدن در بستر مدرنیته متولد شده است و رویکردهای جامعه شناختی ما به فرایند جهانی شدن باید منعکس کننده این مسأله باشد.
ریتزر از طریق بررسی فرایند «جهانی شدن پوچی» آرمانهای نظری خود را در عمل پیادهسازی میکند. به گفته ریتزر، در دنیای نوین «پوچی» یا همان مفهوم «هیچ» بر زندگی همه ما سلطه دارد. از منظر ریتز پوچی، به اشکال اجتماعی خاصی اتلاق میشود که، نسبتاً فاقد محتوای ماهوی متمایز هستند. او در اثر خود به چهار نوع مختلف از این «پوچی» اشاره کرده است که شامل: مکانهای پوچ، اشیاء پوچ، پوچی انسانی و پوچی خدماتی میباشند.
به عنوان مثال در مورد رستوران های فست فود، مک دونالد و استارباکس در سراسر جهان جایگزین کافه های محلی شده اند. مراکز خرید بزرگ و هایپرمارکتها جایگزین بازارهای محلی شده اند.
در واقع این هایپرمارکتها و فست فودهای زنجیرهای تنها نمونههای کلاسیکی از مکانهای پوچی هستند که ارائه خدمات بیهویت در آنها عادی است. به اعتقاد ریتزر، نکته این نیست که جهان به طور فزاینده ای پر از «پوچی» است، بلکه مسأله مهم این است که در نتیجه فرایند «جهانی شدن هیچ» این نوع پوچی در سراسر جهان در حال تکثیر است.
تنها ایراد وارد بر اثر ریتزر این است که او در کتاب خود به دنبال خلق یک نظریه اجتماعی بسیار منظم و مرتب است، که هیچ عیب و ایرادی بر آن وارد نباشد. ریتزر در جستوجوی خلق نظریهای یکپارچه درباره جهانیسازی، آمریکاییسازی و مکدونالدیزاسیون، فرضیه «جهانیسازی هیچ» خود را بیش از حد پر و بال داده است.
به عنوان مثال خوانش تکدیدگاهی ریتزر از مفهوم «هیچ» مشکلات نظری خاصی را در اثر او ایجاد میکند: این مشکل که نامکانها، نااشیاء، ناانسانها، ناخدمات طرح شده در این کتاب را نمیتوان به هیچ طریق دیگری مشاهده، تجربه یا تفسیر کرد. به عبارت دیگر، او هیچ فرصتی برای ما قائل نشده که همبرگر، فرودگاه، چت روم، خرید اینترنتی یا یک فنجان قهوه در استارباکس را به شیوهای با معنا و انسانی تجربه کنیم.
اما برخلاف نظریه ریتزر، برای بسیاری از مردم، مکدونالد یا استارباکس بهعنوان یک مکان وجود دارد نه یک غیرمکان عاری از معنا. به عنوان مثال هوارد شولتز، مغز متفکر استارباکس، سبک کافه دوستانه و چیدمان صندلیهای باز را بر اساس ایده جامعهشناختی «مکان عالی خوب» که متعلق به اولدنبرگ است، الگوبرداری کرده.