بختیار علی، شاعر و نویسندهی معاصر و مطرح کرد عراق است که شهرتی جهانی پیدا کرده است. در این مقاله با کتابهای بختیار علی که در ایران به فروش خوبی رسیدهاند بیشتر آشنا میشویم. بختیار علی متولد ۱۹۶۰ میلادی در سلیمانیه است. بختیار زمانی که ۳۶ ساله بود یعنی در سال ۱۹۹۶ به آلمان مهاجرت کرد. بسیاری او را حرفهایترین نویسندهی کرد زبان میدانند شیرکو بیکس، شاعر بزرگ کُرد که او را امپراتور شعر مینامند، دربارهی بختیار علی میگوید: «صد سال یکبار کسی چون او به دنیا میآید. بختیار علی دنیای تازهای وارد ادبیات کردی کرد. او به تنهایی کار چندین نویسنده را انجام میدهد.»
بختیار، تحصیلات مقدماتیاش را تا پایان دبیرستان ادامه داد و برای ادامه تحصیل در رشتهی زمینشناسی وارد دانشگاه شهرهای سلیمانیه و اربیل شد. اما یک حادثه در سن ۲۳ سالگیاش سبب میشود که درس و دانشگاه را رها کند و به فکر مهاجرت باشد. بختیار علی، در سال ۱۹۸۳ و در تظاهرات دانشگاه سلیمانیه مورد اثابت گلوله قرار میگیرد و مدتی به زندان میافتد. شاید پس از این ماجرا بوده که حس میکند به فضای بازتری برای زندگی و ادامهی فعالیتهای ادبیاش نیاز دارد. البته در همین دوران ناامیدی است که توسط شیرزاد حسن، استاد بزرگ رمان و ادبیات و جامعهشناس کردی، به جامعهی ادبی معرفی میشود. اما بختیار علی دلگیر و نگران از فضای بستهی عراق و کردستان، تصمیم به مهاجرت میگیرد.
او ابتدا به سوریه میرود و پس از نه ماه زندگی در دمشق از آنجا به آلمان میرود و تا سال ۱۹۹۹ در فرانکفورت زندگی میکند. وی به همراه عدهای از همشهریان کرد خود مجلهی رهههند یا رهند را در اروپا منتشر میکنند. او در همان سال به شهر کلن آلمان نقل مکان میکند و از همان موقع تاکنون ساکن شهر کلن میباشد و تمام وقت خود را صرف نوشتن کرده است.
بختیار علی، تاکنون آثاری چون مرگ تکفرزند دوم، غروب پروانه و آخرین انار دنیا را منتشر کرده و بسیاری او را حرفهایترین نویسندهی کردزبان میدانند. رمانهای بختیار در اقلیم کردستان عراق طرفداران بسیار دارد. نخستین رمان او بهنام مرگ تکفرزند دوم، در سال ۱۹۹۷ در سوئد منتشر شد. دومین رمانش غروب پروانه در سال ۱۹۹۸ از سوی انتشاراتی رهند در استکهلم سوئد و سومین اثرش، یعنی رمان آخرین انار دنیا در سال ۲۰۰۲ در سلیمانیهی عراق به چاپ رسید.
بختیار علی، با استفاده از سبک رئالیسم جادویی، تاریخ و گذشتهی مردمان کرد را بازگو میکند، که همچون انسانی مدرن در چنبرهای از احساسات، نیات و اهداف که خاص بشیریت است به دام افتادهاند.
رمان آخرین انار دنیا برگزیدهی جشنوارهی ادبی گلاویژ است و تاکنون به چند زبان از جمله آلمانی، انگلیسی، روسی و عربی ترجمه شده است. این کتاب در ایران هم با استقبال خوب مخاطبان مواجه شده است. گفتنی است که بختیار علی در شهریور ماه ۱۳۹۶جایزهی ادبی نلی زاکس آلمان را دریافت کرد. این جایزهی ادبی به ارزش ۱۵ هزار یورو است که هر دو سال یکبار در شهر دورتموند آلمان برگزار میشود.
آخرین انار دنیا
آخرین انار دنیا، رمانی تکنیکی و به سبک رئالیسم جادویی و به قلم بختیار علی است. این رمان در سال ۲۰۰۲ در سلیمانیه منتشر شد و در سال ۲۰۰۳ برندهی جایزهی بهترین رمان از جشنوارهی گلاویژ شد. این کتاب را آرش سنجابی و مریوان حلبچهای به فارسی ترجمه کردهاند و توسط نشر افراز و نشر ثالث در ایران به چاپ رسیده است.
بسیاری از منتقدان، این کتاب را آخرین، بهترین و کاملترین رمان در ادبیات کُرد میدانند. آخرین انار دنیا تاکنون به زبانهای آلمانی، روسی، انگلیسی، عربی، یونانی، ترکی و اسپانیایی ترجمه شده و هنوز هم در نشریات ادبی دنیا نقدهایی بر آن مینویسند.
در ابتدای کتاب با دو داستان به ظاهر متفاوت روبهرو هستیم. هر دو داستان از زبان مظفر صبحدم روایت میشود. قصهی کتاب دربارهی مردی است که ۲۱ سال در زندان انفرادی محبوس بوده و تنها همنشیناش در این زندان بیابان پشت پنجره سلولش است. او پس از سالها اسارت از سوی فرماندهی سابقش آزاد و متوجه میشود که کشورش درگیر جنگ داخلی است. همرزمان سابق مرد به قدرت رسیدهاند اما همگی فاسد شدهاند و او با همه چیز بیگانه است. فرماندهاش او را به قصری میبرد که در آنجا راحت زندگی کند اما او در تلاش است که فرزندش سریاس را پیدا کند.
مظفر صبحگاهی، شخصیت اصلی رمان، ما را با خود به کشف جهانی تازه میبرد. رمان پر است از قصه وحکایتهای جالب که از دل هم داستانهای تازهای بیرون میکشند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
من پدر ممد دل شیشهای هستم. او در حال مرگ است. علت مرگش هم بیوفایی نیست. عشق است. احساس میکنم عشق آن قدر شایسته نیست که کسی در راهش بمیرد. من تمام عمرم را با مرگ زیستهام، اما هیچکس را ندیدهام که از عشق بمیرد. پسرم دارد برای عشق میمیرد؛ چیزی که هیچ وقت فکر نمیکردم برای مرگ یک انسان کافی باشد. دوست دارم بدانم کدام از شما لاولی هستید. لاولی سپید گفت: من لاولیام .
دریاس و جسدها
رمان دریاس و جسدها اثر دیگری از بختیارعلی است که مریوان حلبچهای آن را در ۲۸۰ صفحه به فارسی ترجمه کرده است. این کتاب از سوی انتشارات ثالث منتشر شده است.
کتاب بهطور کل دربارهی شهری است که مردمانش در تبوتاب انقلاب هستند و امید دارند که انقلاب اتفاق بیفتد و حکومت فاسدشان کنار برود؛ چرا که مردمان این شهر به شدت از دست حاکمان ستمگر به ستوه آمدهاند. البته منظور از شهر جای خاصی نیست و منطقه جغرافیایی مشخصی در کتاب مشخص نشده است و به عبارتی تنها مختص کردستان عراق نیست و میتواند هر کجای این کرهی خاکی باشد. البته این شهر یا سرزمین بیشتر شبیه به سرزمینی جهان سومی است و نه یک کشور اروپایی.
داستان کتاب با مراسم تشیع جنازهی یکی از ژنرالهای برجسته شروع میشود. همین تشیع جنازه اهمیت جسدها را نشان میدهد که در عنوان کتاب هم آمده است. جسدهایی که به عقیدهی نویسنده خود تاریخ هستند که نباید فراموش شود. در ادامهی داستان با دوقلوهایی به نام الیاس و دریاس آشنا میشویم. الیاس، فردی عادی است که درنهایت تصمیم میگیرد آرایشگری باز کند. او فردی اجتماعی است و همیشه در چایخانهی معروف شهر حضور دارد. دوستان زیادی دارد و تقریبا هیچ شباهت اخلاقی با برادرش ندارد.
دریاس اما متفاوت از برادر است. او بعد از امتحانات کلاس دوازدهم، برخلاف برادرش به خارج رفت و تصمیم گرفت تاریخ بخواند. سالها از کشورش دور شد و به مطالعه و تحقیق دربارهی تاریخ پرداخت. به آدمی تبدیل شد که به راحتی نمیتوانست چیزی را قبول کند و خود را به سلاح پرسشگری مجهز کرد. مانند برادرش اهل اجتماع نبود و وقتی به کشورش برگشت به جز برادرش دوست دیگری نداشت. در این بین اوضاع جامعه و سیاست هم وخیم است. فساد در همهجا دیده میشود و نارضایتیها بالا گرفته است. در نتیجه تفکر قیام در ذهن مردم شکل گرفته است. اما در عمل میبینیم که کسی کاری انجام نمیدهد و مردم با این وضعیت وخیم سر میکنند. به نحوی که زندگی دیگر به آن معنای واقعی دیده نمیشود.
در بخشی از کتاب دریاس و جسدها میخوانیم:
ژنرال باید مرده باشد، در اینکه به او شلیک کردهاند و کشته شده، جای هیچ تردیدی نیست، نه دروغ است و نه داستان؛ کسی که کشته شده، خود ژنرال است. اما کی کتاب را برایت گذاشته؟ نمیدانم؛ نمیتوانم چیزی بگویم.
جمشید خان عمویم، که باد همیشه او را با خود میبرد
رمان جمشیدخان عمویم، که باد همیشه او را با خود می برد، رمان دیگری از بختیار علی در سبک رئالیسم جادویی است. این کتاب تاکنون به موفقیتهای چشمگیری دست پیدا کرده است مانند جایزهی مؤسسهی فرهنگی هنری اندیشه، جایزهی زین احمد هردی، جایزهی وزارت فرهنگ کردستان و جایزهی شیر کوبیکس
کتاب شامل یک سرآغاز، شش فصل و یک پایان است. سالارخان، برادرزادهی جمشیدخان، راوی رمان و یکی از شخصیتهای مهم رمان است. قصهی کتاب دربارهی جمشیدخان است که در هفده سالگی به جرم کمونیست بودن به زندان میافتد، در زندان بعثیها بر اثر شکنجههای بسیار وزنش را از دست میدهد و برای اولینبار در یکی از زندانهای کرکوک و در یک شب سرد زمستانی باد او را با خود میبرد. خانوادهی خان دو برادرزادهی پانزدهسالهاش سالار و اسماعیل را محافظش میکنند و از ترس اینکه بعثیها دوباره دستگیرش کنند، میفرستند به روستای خود در منطقهی کوهستانی مرزی بین عراق و ایران.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
جمشید به یاد دارد وقتی که در آسمان بوده، کمونیست بوده است، ولی همین که بر روی پشتبام مکانیکی میافتد، فراموش میکند که کمونیست بوده است. بادی که جمشید را از جنوب به شمال میبرد، اینرا که او پیش از این چه بوده است از حافظهاش میزداید. بعدها هم بسیاری از دفعات هر بار که باد او را میبرد، با سقوط بر سطح زمین، دگرگونی بزرگی در او به وجود میآید و رویایی ژرف و دیوانهوار در درونش شکل میگیرد. با هر سقوط هم، بخشی از خاطراتش فراموش میشود و بخشی دیگر رنگ میبازد.
غروب پروانه
غروب پروانه، مانند دو رمان دیگر بختیار علی، یعنی آخرین انار دنیا و جمشیدخان عمویم، به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده است. این کتاب دومین رمان اوست و در سال ۱۹۹۸ از سوی انتشاراتی رهند در استکهلم سوئد به چاپ رسید. کتاب را مریوان حلبچهای ترجمه کرده و توسط نشر نیماژ منتشر شده است. غروب پروانه از ۲۲ فصل تشکیل شده که رویهم ۲۵۵ صفحه هستند.
راوی این رمان، خندان کوچولو خواهر کوچکتر پروانه است. او در آغاز کتاب از یک غروب سرد و برفی در میان کوهستانهای سرکش سخن میگوید. غروب تلخی که بعد از آن همه چیز تغییر کرد. غروبی که خندان کوچولو به آن غروب پروانه میگوید.
نام این رمان به غروب روزی اشاره دارد که دو شخصیت اصلی داستان، یعنی پروانه و دوستش میدیا به دست برادران خود در میان جمع بزرگی از مردم مذهبی اعدام میشوند. مذهبیان جمع شدهاند و در این فکر هستند که با گناهکاران مبارزه کنند. بعدها، این غروب در بین کردها، نمادی برای زمستان، شکست و جهانی بسته و محاصره شده تبدیل میگردد.
شیرکو بیکس، شاعر کرد دربارهی این کتاب مینویسد: «غروب پروانه لبریز است از فضاهای جادویی ناب و زبان شاعرانه بسیار بکر که نقطه عطفی است در ادبیات کرد. در این رمان، عشقستان نشانگر دنیای رویایی و سرشار از اندیشه والای انسانی خاص است که بختیار علی این را به بهترین شکل ممکن به تصویر کشیده است.»
در بخشی از کتاب میخوانیم:
آن غروب گفتم که سیلاب خون شهر را با خود میبرد، گفتم: گاوی روی زمین باقی نگذاشتند، همه را قربانی کردند. دیگر در و دیوارهای این شهر از خون پاک نمیشود. اما پروانه گفت: همه چیز موقت است، هرچیزی فقط برای لحظهای عمر دارد، از عمرش که گذشت فراموش میشود. هیچ چیز نیست که عاقبت به تلی از غبار بدل نشود. پایان چیزها غباری بیش نیست.
غزلنویس و باغهای خیال
غزلنویس و باغهای خیال، اثر دیگری از بختیار علی رماننویس مشهور کُرد است که توسط انتشارات افراز و با ترجمهی سردار محمدی در سال ۱۳۹۵ و در ۶۶۴ صفحه وارد بازار نشر ایران شده است.
داستان در فضایی خیالی، فلسفی و کردی و با ساختاری خاص و متفاوت و شخصیتهایی آشفته و فراانسانی به مفاهیم ملیگرایی، جنگ و هستی میپردازد. داستان دربارهی مردی مرموز و شیطانی با اهدافی شرورانه است که راهی یکی از روستاهای صعبالعبور کوهستانهای شمال عراق میشود. او باید با نفوذ به روح سه مرد ساکن در آن روستا و بازنویسی زندگی، خاطرات و خیال آنها رازی را که تنها خودش و آن سه مرد میدانند، جستوجو کند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
جهان نبرد میان خیال و قدرت است. من جهان را این گونه درک کردهام؛ اما هوایی به سرم افتاده بود که این تعریف اشتباه است. به من نخندید، مبادا وقار خود را از دست بدهم. خیال قدرت است و قدرت نیز خیال. خیال بدون قدرت، چیزی جز یک کف سفید و سرد نیست که زندگی آنرا خواهد برد و برنخواهد گشت. قدرت بدون خیال نیز، حکمی است سرد و خالی از هر رویایی. یک صاحب قدرت بدون خیال و یک بردهی دارای خیال شبیه به هم هستند. هرکدام نیروی بزرگیشان کم و ابزار تأثیرگذاریشان ناچیز است.
مرگ تکفرزند دوم
رمان مرگ تکفرزند دوم، نوشتهی بختیار علی و با ترجمهی سردار محمدی در سال ۹۴ توسط انتشارات افراز منتشر شد. داستان این رمان نیز همچون دیگر آثار بختیار علی به سبک رئالیسم جادویی روایت شده است. این کتاب در بهار و تابستان ۱۹۸۶ در مرز عراق و ایران نوشته شده و در زمستان ۱۹۸۷ مورد بازبینی قرار گرفت و سرانجام در سال ۱۹۹۷ نخستینبار در سوئد به چاپ رسید.
این رمان، روایتی از زبان شاهدان ماجرای یک قتل است و به داستان فرزند دوم زنی میپردازد که مردم او را مسخره میکنند و به شوخی تکفرزند دوم مینامند و بعد از به قتل رساندن پسر، هریک بخشی از ماجرای قتل مرگ تکفرزند دوم را روایت میکنند.
مصاحبهای با بختیار علی در رادیو کردی، برنامه زایله در خصوص این کتاب صورت گرفت که از او پرسیده شد: «از آفریدن قهرمانان داستانهایت و این که این شخصیتها هنوز زنده هستند چه احساسی داری؟» بختیار در پاسخ میگوید: «در ورای این سوال سخنی از ساراماگو به ذهنم رسید که میگوید: نویسندگان میتوانند شخصیتهایی بیافرینند که از انسانهای معمولی عمر بیشتری داشته باشند.» «آیا شخصیت محبوبی در داستانهایت وجود دارد که قرابتی با تو داشته باشد و احساس کنی که هنوز زنده است؟» «برای من، شخصیت اشرف در رمان مرگ تک فرزند دوم زندهترین شخصیتی است که تا حد زیادی به خود من شبیه است.» «چرا؟» «شاید تعبیر این امر کمی دشوار باشد، اشرف در وضعیت تکفرزندی زندگی میکند، من هم تکفرزند بودم. تکفرزند پسر در میان تعداد زیادی از خواهران. کودکی خود را در میان تعدادی از خواهران به سر بردم. همچنین هر دوی ما در وضعیت نارضایتی از جهان به سر بردهایم. البته دلایل این عصیان و ناراحتی شاید متفاوت باشد، اما بر این باورم هر دوی ما در نوجوانی و کودکی خود دارای تجربههای مشترکی هستیم. مرگ تراژیک او شاید تصویری از مرگ کودکی من باشد. همان اندازه که مرگ اشرف مرگی سیاسی است و به دست عدهای از مردم و دوستانش کشته میشود، به همان اندازه شبیه به مرگ کودکی من است. درست است که من برادر نداشتهام. اما به نوعی میتوان مرگ اشرف را نماد و سمبل مرگ دوران کودکی دانست، که در آنجا بسیار به زندگی من شبیه است.»
جریان داستان به شدت تحت تأثیر شرایط اجتماعی نویسنده، یعنی دوران دیکتاتوری صدام میباشد. مرگ اشرف مرگی سیاسی است، او به دست عدهای از دوستان و مردم کشته میشود.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
مادربزرگ! سالها است که میپرسی چرا او تا آخر هیچ دختری را دوست نداشت؛ دلیلش آن تازیهای درنده بودند. با دست کشیدن از دختران، جانشان را حفظ میکرد. امروز پس از دهها سال از آن روزها، هنوز در صندوقچهی دختران این شهر، نامههای پر از اشک سعید پیدا میشود. آن روز میان پس ماندهی هفت روزهی کارناوال مرا به دنبال خود به سوی اتاقی میکشید. زمانی که خواستم خاطرهی آن شب و آن اتاق و راهها و گوشه و کنارهایش را برای خودم زنده کنم، به آنجا برگشتم، اما هیچ اثری پیدا نکردم.
به عقب نگریستن اورفئوس
کتاب به عقب نگریستن اورفئوس اثر دیگری از بختیار علی و با ترجمهی سردار محمدی در سال ۱۳۹۶ و ۳۰۵ صفحه، توسط انتشارات افراز به بازار عرضه شده است.
این کتاب در واقع مجموعهای از مقالات مختلف ادبی و هنری است که با هدف پرداختن به شخصیت و آثار و افکار بزرگانی چون هایدگر، دکارت، پاسکال، پل والری، اورفئوس، اورهان پاموک، هگل، مفاهیم سادگی، سکوت، راز، واقعگرایی، خیال پرواز، مدرنیته و سنت، تکامل در دین و فلسفه، بینوایی، انسان را بررسی میکند.
بختیار علی در خصوص این کتاب میگوید: «در افسانههای یونانی، در کنار سیزیف، پرومته و نارسیس، افسانهی اورفئوس برای من زیباتر از دیگر افسانهها است. در طول تاریخ، اورفئوس قرابت نزدیکی با ماهیت شاعران و موسیقیدانان داشته است. هرگز نبوده که انسان شاعر و یا نوازندهای واقعی باشد و اورفئوس را نشناسد. اورفئوس، به نوعی، جد تمامی ماست. سمبل آن تصویر ایدئال و ابدی است که دربارهی هنرمند بزرگ داریم. او هر سه اصل رمانتیکی، خیالبرانگیز و جاودان هنرمندان را در خود جمع کرده است: نبوغ، عشق و شهادت…»
در بخشی از کتاب میخوانیم:
در فلسفهی اکهارت واژهی بینوایی نقشی مرکزی دارد. بینوایی در اینجا به معنای این نیست که چیزی نداشته باشیم بلکه به این معناست که خود را از هرگونه مالکیتی بزدایی. بینوایی روح که اکهارت آنرا ستایش میکند یک بینوایی مطلق است. یعنی این که انسان به مرحلهی فاصلهگیری از تمام چیزها برسد چیزی نخواهد، چیزی ندارد و چیزی نداشته باشد. تنها از طریق بازگشت به نقطهی نیستی مطلق انسان میتواند با جهان خداحافظی کند.
قصر پرندگان غمگین
رمان قصر پرندگان غمگین نوشتهی بختیار علی است که توسط رضا کریممجاور به فارسی ترجمه شده است. به نقل از مترجم این اثر، رمان بختیار علی را میتوان دنباله رمانهای دیگر این نویسنده دانست، با این تفاوت که در این روایت، نویسنده به سراغ افسانههای کهن کردی رفته و از همین رو ماجرای عاشق شدن سه مرد به یک زن را دستمایهی روایتش قرار داده است تا با بهرهگیری از افسانههای کهن قوم کرد و همچنین ابزار مدرن داستاننویسی، روایتی دیگر را خلق کند. این رمان در آوریل ۲۰۰۹ و در تیراژ ده هزار نسخه توسط انتشارات کارو در سلیمانیه منتشر شد.
داستان دربارهی سوسن دختر زیبا و کتابخوان از کردهای عراق است که ۳ پسر عاشق او شدهاند. یکی چاقوکش و لات یکی احساساتی و دانشگاهی و دیگری از خاندانی قدرتمند و بازاری. اما سوسن میگوید همهی مردان شهر یک شکل هستند و او آرزوی شوهری جهانگرد دارد و شرط میگذارد که سه خواستگار، ۸ سال به سفر دور دنیا بروند و برای او پرنده بیاورند. اگر باز او را خواستند آن وقت یکی را انتخاب خواهد کرد.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
ناگهان احساس کرد که با همهی اشیای خانهشان بیگانه است. پیشترها گلدانها و درختها و رختهای آویخته بر طنابها را را نشانهای از زندگی و تکاپو میدید، ولی اینک احساس میکرد که خودش از زندگی تهی میشود. وقتی وارد اتاق شد، قبل از همه تابلویی توجهش را جلب کرد. تابلوی چند پرندهی تنها که روی قفسی خالی نشسته و به افقی دور خیره شدهاند. برای نخستینبار احساس کرد که پرندهها به این میاندیشند که پرواز کنند یا به قفس برگردند. سالها بود این تابلو را مینگریست و آن را به عنوان بخشی ابدی از دیوار مینگریست. تابلو طوری به دیوار چسبیده بود که در لابهلای جریان طبیعی اشیاء غرق شده و زیر موج کشنده منظرههای تکراری محو شده بود. یک لحظه خودش را مثل همان تابلو دید. مثل چیزی که همواره اینجا در میان اشیاء بوده و کسی را ندیده است. خودش هم تبدیل به بخشی از اشیاء شده بود.
نردبانی در غبار
بختیار علی، نویسندهی کرد، در ایران تاکنون به عنوان داستاننویس مطرح بوده است اما نشر افراز با انتشار مجموعه شعری از او با عنوان، نردبانی در غبار وجه دیگری از این نویسنده را نشان میدهد. این اشعار را عباس محمودی ترجمه کرده و توسط انتشارات افراز به چاپ رسیده است.
در آخر این مجموعه شعر، نامه مقالهای خواندنی از بختیار علی به چاپ رسیده که در آن این نویسنده از خاطراتش و آشناییاش با ادبیات میگوید و از عقایدش دربارهی شعر و ادبیات: «بعد از قرارداد الجزیره زندگی ما دگرگون شد، پدرم دست از سیاست کشید. از آن تاریخ به بعد نفس کشیدن در میان امیدهای مصلوب، پارهای از زندگی روزمرهی ما شد، به موجب چنین اتفاقی من بیدرنگ با جنگ و جدال میان سیاست و ادبیات آشنا شدم. که به نوعی جنگ و جدال مرگ هم بود. شعر دستم را گرفت و به آن سوتر برد. بر این باورم که فقط شعر میتواند لایههای عمیق نهانی روح انسان را درنوردد.»
نمونهای از اشعار بختیار علی در این کتاب:
من درکارم،
آنگاه که زندگی بالا رفتن از نردبانیست در غبار
آنگاه که زندگی فراز شدن بر برجیست از راهپلهها در غبار.
من که با خون عشق میورزم،
آماج پیغام خدایم آنسان که آنسو، عشق همچون سیلابی میخروشد،
خدا دردی را بهسویم نشانه میرود که آنسو، فریاد چونان خوناب بیرون میتراود.
ابرهای دانیال
ابرهای دانیال، هشتمین کتاب بختیار علی است که توسط انتشارات افراز و با اجازهی خود نویسنده و کپیرایت مستقیم و با ترجمهی مهری برهون منتشر شده است.
مهری برهون، مترجم رمان در مقدمهی این کتاب نوشته است: «ابرهای دانیال، حال هیچ خوانندهای را خوش نمیکند، او را به سفر رویایی عشقهای رمانتیک نمیبرد، باری به هر جهت باعث سپری شدن لحظلات کسالتبارش نمیشود و به هیچکس هیچ وعدهی دروغینی نمیدهد، بلکه انسان را برمیانگیزد تا با خود گلاویز شود، تیغ بردارد و بر پلکهای بستهاش بکشد، به سفری جسورانه و تلخ و تاریک در اعماق روانش برود، و مواجههی نهچندان خوشایندی با کنج و زوایای روح پارهپاره و متلاشی خود و ناخودآگاه سرشار از ترس و اضطرابش داشته باشد.
قصه دربارهی شهری بزرگ است که به خاطر زندانهایش معروف شده است. یکی از ویژگیهای مهم این شهر این است که هیچ کس بعد از ورود به آن خواب نمیبیند. اما یک روزی مردم شروع به خواب دیدن میکنند و این خوابها پر از خشونت، خون و کشت و کشتار است. مردم شهر همگی دیوانه میشوند و تصویر قاتل خیالی را میشکند و هر کس شبیه به آن تصویر باشد را میکشند و رنوار میفهمد سالها قبل دانیال کسی بوده که برای اولینبار در شهر خواب ابرهای خونآلود را میبیند و جنگ شهر را فرا میگیرد.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
آنچه مرا وادار میکرد تا حد مرگ فریاد بزنم و گریه کنم، ابعاد وحشتناک چرخ جنون و دیوانگی بود، که همه را در درون خود میبلعید. دیوانگی، دیوانگی، دیوانگی همهجا بود، در همهی مردم، در همه چی بود. همان دیوانگی که در همهجا نفوذ میکرد و چنان قدرتمند بود که جز گریه کردن وسیلهی دیگری نداشتن با آن بجنگم. نزد من گریه کردن هزار بار شرافتمندانهتر از خیلی کارهای دیگر از جمله نوشتن به دروغ؛ سیاست به دروغ، اصلاحات مصلحان دروغگو و از انقلاب انقلابیون ناصادق بود.
شهر نوازندگان سپید
شیرکو بیکس، شاعر بلندآوازهی کرد، دربارهی رمان شهر نوازندگان سفید، اثر بختیار علی گفته است: «خدا را سپاسگزارم که توانستم پیش از مرگم این رمان بزرگ را بخوانم.» شیرزاد حسن، دیگر نویسندهی سرشناس کرد هم بختیار علی را شایستهی دریافت جایزهی نوبل میداند و در عین حال، این کتاب را نقطهی اوج کارهای او معرفی میکند. با این حساب عجیب نیست دو کتاب مستقل و دهها مقاله در مجلات و نشریات ادبی دربارهی آن به چاپ برسد.
کتاب، نخستینبار در بهار ۱۳۸۹ با ترجمهی رضا کریممجاور و توسط انتشارات مروارید به چاپ رسید. این مترجم که ساکن بوکان است، با نثری روان و کمنقص خود نقش بهسزایی در گیرایی این اثر ایفا کرده است.
شهر نوازندگان سفید، یک رمان نخبهگراست و موضوع اصلی آن هنر و درونمایهی اصلیاش ارزش هنر و تلاش برای حفظ آثار هنری است. ساختار غیرخطی این رمان کمک زیادی به کشش و جذابیت داستان میکند نثر کتاب آنقدر شیوا و روان است که گاهی به شعر میماند.
این داستان، ماجرای جمعی از موسیقیدانان کرد است که بر اثر مقابله با نظام دیکتاتوری صدام، شخصیت اصلیشان تغییر کرده است. این موسیقیدانان، در شهرهای مختلف کردستان عراق، برای زنده نگه داشتن هنر و موسیقی کردی سفر میکنند و به اجرای موسیقی میپردازند. این در حالی است که نظام دیکتاتوری صدام حسین، تلاش میکند تا با آنها مقابله کند. روایت داستان مربوط به سالهای ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۰ میلادی است. در این داستان، تقابل زیبایی و مرگ، فجایع جنگ و تبعات اجتماعی آن و مفاهیم انسانی و توجه به آثار هنری به تصویر کشیده شده است.
در بخشی از رمان میخوانیم:
پدر سرهنگ قاسم گفت: هیچکس از رمز و رازهای خدا سر در نمیآره. هیچکس نمیتونه از حکمت خدا سر دربیاره. توی هر مصیبتی باید ریشهی حکمتی رو جستوجو بکنی. باید از خودت بپرسی خدا توی این بلا، چه درس و عبرتی رو مخفی کرده. شاید خدای مهربون بخواد ما رو امتحان بکنه. شاید بخواد قدرت گذشت و بخشش ما رو آزمایش کنه. اگه به حکمت الهی دقیق بشیم، میبینیم که گذشت و چشمپوشی ما از جنایات این آدمکش، بیشتر میتونه ما رو به خدا نزدیک بکنه. فقط خدا میتونه مجازاتهای بزرگ رو به سرانجام برسونه و عملیش بکنه.