بعضیوقتها چارهای نیست! اتفاقی میافتد که سکوت و غم همهجا را فرا میگیرد، کاری را میکنی که دوست نداری و جایی مینشینی به غصه خوردن که نباید. اینجور وقتها حوصلهای هم نیست برای کارهای عقبمانده و برنامهریزیهای جدید و چه و چه. اما شاید یک کتاب طنز بتواند اندکی از بار زندگی را از روی شانههایت بردارد.
از روزهای قرنطینه حرف میزنیم؛ روزهایی تلخ که گرچه میدانیم میگذرند، شوخیبردار نیستند و در این روزها از هیچ احتیاطی برای درگیر نکردن جان خود و دیگران نباید فروگذار کرد. با این وجود گاهی اگر خودت به فکر خودت نباشی، خیلی قبلتر از آوار شدن غم دنیا روی سرت، لبریز میشوی و از هم میپاشی.
در این روزها که بیماری مسری خیابانها را خلوت و خیلی از ما را خانهنشین کرده، شاید که طنز مرهمی باشد و جانپناهی. دور از شعارهای سانتیمانتال و تصاویر واهی و سادهلوحانه از تجربه زندگی در یک بحران انسانی جدی، در این نوشته قبل از هرچیز احتیاط و رعایت موارد بهداشتی توصیه میشود و سپس کمی خندیدن برای سلامت روان.
موارد لازم برای توصیه اول، خوشبختانه با مطالعه اخبار و مقالات بهروز و مشورت با پزشکان، این روزها تقریبا در دسترس همه قرار میگیرد. اما در مورد توصیه دوم، با آرزوی پایان اثربخش روزهای قرنطینه، چند کتاب طنز را در این نوشته معرفی کردهایم.
خندیدن با وودی آلن
وودی آلن را که حتی از چهرهاش طنز میبارد، بیشتر با آثار سینماییاش میشناسیم و کمتر کسی است که علاقهمند به سینما باشد و «آنی هال» او را ندیده باشد. این کارگردان فعال آمریکایی قریب به اتفاق آثارش را خودش نوشته و درواقع قبل از کارگردانی، طنزپردازی خبره است.
طنزهای وودی آلن معمولا چندلایه و با انتقاد اجتماعی همراه هستند. تماشای همین فیلم آنی هال و البته خواندن فیلمنامهاش که به فارسی هم ترجمه شده، وجه اجتماعی طنز او را بهوضوح نشان میدهد.
«حالا بیحساب شدیم» مجموعهای از نوشتهها و داستانهای وودی آلن است که در آنها سراغ موضوعاتی مثل چاقی و زندگی افراد مشهور و پرداختن به روانکاوی رفته است. زبان همان زبان همیشگی وودی آلن است که لابهلای حرفها گوشهوکنایه میزند و درواقع غرغرهای طنزآمیز یک پیرمرد را به یاد میآورد (مهم نیست که در زمان تالیف کتاب وودی آلن چندساله بوده، او احتمالا از بدو تولدش یک پیرمرد غرغرو بوده است!)
در آثار وودی آلن طنز موقعیت در کنار طنز کلامی خوش مینشیند و حتی یک روایت ساده از فضاهای داستان، میتواند لبخند را روی لب مخاطب بیاورد.
پیشبینی کرده بودم در برنامهریزی اصلی مبارزه، من هم دارای اختیاراتی خواهم بود؛ با این حال وارگاس فکر کرد که بهتر است من آشپز گروه باشم. در وضعیتی که مواد غذایی کمیاب شده است، آشپزی کار سادهای نیست، اما بالاخره یک نفر باید این مسئولیت خطیر را به عهده بگیرد. با در نظر گرفتن همه جوانب، اولین غذایی که پختم موفقیت بزرگی محسوب میشد. درست است، همه به مارمولک سمی علاقه زیادی ندارند، اما نباید سختگیر بود و به استثنای بعضی آشغالخورها، که از هر نوع خزندهای نفرت دارند، شام آن شب بدون هیچ حادثهای برگزار شد. –بخشی از کتاب-
بدبینیِ خوشبینانه با ملکالشعرای فرودستان
چارلز بوکفسکی گرچه در آمریکا بیشتر بهعنوان شاعر شناخته میشود و لقب ملکالشعرای فرودستان را دارد، به دلیل محدودیتهای ترجمه و البته ظریف بودن زبان شعر که نیاز به آشنایی گسترده با فرهنگ مبدا دارد، در ایران با داستانهایش مشهور شده است. معروفترین اثرش هم رمان «عامهپسند» است. این کتاب را او چند ماه پیش از مرگش نوشته و هوادارانش بسیار پسندیدهاند.
برای خواندن این رمان شاید بهتر باشد از قبل بوکوفسکی و دنیایش را بشناسید تا سردرگم نشوید و فکر نکنید با هذیانهای پیش از مرگ یک نویسنده دائمالخمر طرفید! اما در هر صورت طنز موجود در کتاب «عامهپسند» را طنزی فلسفی خواندهاند و واضح است که برخلاف نام کتاب (Pulp) که شاید معادل دقیقش بیشتر «بازاری» و «مبتذل» باشد تا «عامهپسند»، برای درک آن به عمیقتر شدن در لایههای طنز اجتماعی و فرهنگی (البته از نوع آمریکاییاش) نیاز است.
داستان کتاب درباره یک کارآگاه خصوصی ناموفق است که بعد از مدتها چند پرونده عجیب به تورش میخورد و درواقع درگیر توهمات و روانپریشیهای مراجعانش میشود.
اغلب بهترین قسمتهای زندگی زمانی بودهاند که هیچ کاری نکردهای و نشستهای دربارهی زندگی فکر کردهای. منظورم این است که مثلا میفهمی که همه چیز بیمعناست، بعد به این نتیجه میرسی که خیلی هم نمیتواند بیمعنا باشد. چون تو میدانی بیمعناست و همین آگاهی تو از بیمعنا بودن، تقریبا معنایی به آن میدهد. میدانی منظورم چیست؟ بدبینی خوشبینانه. –بخشی از کتاب-
گشت در خاطرات استاد رودهبر کردن از خنده
دیوید سداریس یک برنامهساز رادیویی معروف در آمریکاست که البته مردم او را بیشتر به خاطر داستانهای کوتاهش دوست دارند. درونمایه عمده داستانهای سداریس تجربههای زندگی شخصیاش هستند و به همین خاطر او را استاد تبدیل کردن خاطرات به روایات طنز رودهبرکننده و البته تاثیرگذار میدانند.
در «بالاخره یک روز قشنگ حرف میزنم» سداریس در سبک خودزندگینامه، در کنار دغدغههای همیشگی، سراغ زبان و مشقتهای یادگیری آن هم رفته است. او با روایتهای استادانه موقعیتهای طنز در زندگی واقعی را توصیف کرده و حتی توصیف موقعیتهای عادی را به خندهدارترین وجه تغییر رویه میدهد. این کتاب را از لحاظ تئوری نباید مجموعهداستان بدانیم و درواقع مجموعه نوشتههایی از زندگینامهی خودنوشت نویسنده هستند.
هر روز به ما می گویند که داریم در بهترین کشور دنیا زندگی می کنیم؛ همیشه هم به عنوان یک حقیقت غیرقابل انکار بیان می شود… آمریکا بهترین کشور دنیاست. با این باور بزرگ می شوی و وقتی یک روز می فهمی که کشورهای دیگر هم برای خودشان شعار ناسیونالیستی دارند و هیچ کدام شان هم این نیست که «ما دومی هستیم!»، وحشت برت می دارد. –بخشی از کتاب-
دید و بازدید خیالی با عمو شلبی، عموی هنرمند و بامزه
شل سیلوراستاین، کاریکاتوریست، ترانهسرا، آهنگساز و نویسندهای بود که هیچوقت نمیخواست نویسنده کودکان باشد اما وقتی این راه را در پیش گرفت، تبدیل به «عمو شلبی»ِ میلیونها کودک در سراسر دنیا شد.
وقتی ۱۰-۱۲ سالم بود ترجیح می دادم که یک بازیکن بیس بال باشم یا اینکه با دخترها وقت بگذرونم. اما من نه بازیکن خوبی بودم و نه میتونستم خوب برقصم پس شروع کردم به طراحی و نوشتن. خوشبختانه کسی را نداشتم که تحت تاثیرش قرار بگیرم و کارش را کپی کنم. من شیوه خاص خودم را داشتم. من آثارم را بدون شناخت از تربر، پرایس و بنچلی خلق کردم. حدود ۳۰ سالم که بود کارهای آنها را برای اولین بار دیدم. –بخشی از مصاحبه سیلوراستاین درباره خودش-
عمو شلبی اسمی است که سیلوراستاین در اولین کتابهایی که برای کودکان نوشت، برای خود انتخاب کرده بود. اما کتابهای او فقط مخصوص کودکان نیستند و شاید حتی طرفداران بزرگسال داستانهای ساده و طنزآمیز او بیشتر باشند. کتابهای شل سیلوراستاین با تصویرگریهای خودش همراه هستند و بعضی از آنها شعر/داستان تصویری و بهعبارتی کاملا متکی به تصویر هستند. (تصویر اصلی این مطلب هم یکی از تصویرگریهای شل سیلوراستاین است) او با کتاب «درخت بخشنده» معروف شد و «لافکادیو» (شیری که جواب گلوله را با گلوله داد) و «بالا افتادن» از جمله معروفترین کتابهای سیلوراستاین در ایران هستند.
رضی هیرمندی نویسنده، مترجم و پژوهشگر طنز که نخستین بار با معرفی کتاب «درخت بخشنده» عمو شلبی را به کودکان ایرانی معرفی کرد، همه آثار داستانی شل سیلوراستاین را در یک مجموعهداستان گرد آورده که نشر هستان آن را به چاپ رسانده است. ردهبندی سنی این کتاب برای بزرگسالان معرفی شده و درواقع هم گرچه بچهها از خواندن داستانهای او لذت میبرند اما درواقع این بزرگسالان هستند که در طنز کلامی سیلوراستاین عمیقتر میشوند. بههرحال خوبی این کتاب این است که همزمان میتوان آن را کتاب کودک هم در نظر گرفت و بچهها را با داستانهایش خنداند.
برای بزرگترها: گوش سپردن به ملانصرالدین
نوبتی هم باشد، باید یک نوبت را به طنز در فرهنگ خودمان اختصاص بدهیم. هرچه باشد این سرزمین از عبید زاکانی تا ایرج میرزا و نسلهای جدیدتر، طنزهای ماندگاری را به خود دیده که هنوز نقل محافل هستند؛ خواه مربوط به حکایتهای ملانصرالدین باشد و خواه دایی جان ناپلئون.
عمران صلاحی از جمله این طنزپردازان معاصر و یکی از چهرههایی است که در معروفترین نشریه طنز ایران یعنی گل آقا قلم میزده است.
صلاحی بهعنوان نویسنده هم آثار طنز خود را در قالب کتاب به چاپ رسانده اما گردآوری و پژوهشی که درباره یکی از معروفترین کاراکترهای طنز ایرانی یعنی ملانصرالدین انجام داده، کتابی را به بار نشانده که گروههای سنی بیشتری را در برمیگیرد.
با این کتاب اگر جوانترها هم نخندند، پدربزرگها و مادربزرگها حتما ارتباط برقرار میکنند. بهخصوص آنکه نسخه صوتی کتاب با صدای آشنای داریوش کاردان منتشر شده و بهطبع گویندگی روان و باحوصلهای دارد.
عمران صلاحی در مقدمه کتاب نوشته است:
قصههای ملانصرالدین قصههای خود ماست، همان طنز تلخ و شیرینی که همیشه ذهن و کارهای من به دنبال آن بوده و هست. نکته هایی که اگر منصف باشیم، وصفالحال خود ماست یا همسایه، همکار،کاسب و یا فلان مدیر و رییس است. اگر پندپذیر باشیم این قصهها میتواند علاوه بر خندهای که به لبهایمان مینشاند تلنگری هم به ذهن احساس ما بزند و لحظهای با خنده بیدار شویم تا شاید بخشی از رفتار نادرستمان را آگاهانه اصلاح کنیم. ملا با خرش تمام جهان اسلام را گشته، به زبانهای عربی، فارسی و ترکی حرف زده و حالا پایش به اروپا و آمریکا و جاهای دیگر هم باز شده و به زبانهای اروپایی و جاهای دیگر هم حرف میزند. پس ملا ممکن است یک روز در قم باشد، یک روز در رم. یک روز در پاریس، یک روز در پاریز! یک روز در اسپانیا، یک روز در اصفهان. بهتر است بگذاریم ملا همچنان زنده بماند و به همه جا سر بزند و به هر سوراخسنبهای سرک بکشد. ملا در لطیفههای خود حتی مرگ را هم دست انداخته است. –بخشی از کتاب-
تاریخ روی تردمیل و به روایت یک طنزنویس جوان
باید گفت متاسفانه طنز فارسی امروز با وجود استعدادهای جوان، زیاد مجال رونق پیدا نکرده که این البته دلایل مختلفی دارد و در این مطلب نمیگنجد. بیشتر نویسندگان طنز چند سال اخیر ما در اصل روزنامهنگار هستند و به همین خاطر قالب پرطرفدار طنز سیاسی در کشور ما بیشتر درخشیده است.
پدرام ابراهیمی هم یکی از آن ستوننویسان جوانی است که در «بیقانون» ضمیمه طنز روزنامه قانون مینویسد و کتاب «تاریخ روی تردمیل» را با گردآوری و ویرایش نوشتههای یک سالش در ستونی بینام در این ضمیمه طنز به چاپ سپرده است.
تاریخ روی تردمیل بهقول خود نویسنده مثل تقویمی است که اتفاقات مهم هر روز از سال را در نظر گرفته و با نیشوکنایه و زبان خاص طنز بازگو کرده است. ابراهیمی رویدادهای هر روز را همانطور که مقتضای طنز است، با منظوری خاص و عموما مربوط به وقایع جاری کشور انتخاب کرده است تا در نهایت کتابی را به دست مخاطب برساند که لحن گزندهاش یادآور خاطرات تلخ و شیرینش بهویژه از اتفاقات سیاسی باشد.
تقویم نهفته در این کتاب مثل یک سالنامه منظم و روزانه نیست و شامل ۲۰۰ روز از ۳۶۵ روز سال به انتخاب نویسنده است. اشارههای مستقیم و غیرمستقیم پدرام ابراهیمی به وقایع روز و شخصیتهای سیاسی لابهلای روایت داستان روزها از یک طرف و استعداد ابراهیمی در بازی با کلمات هم از طرف دیگر کتاب را بهخصوص برای نسل جوان جذاب و خواندنی میکند.
تاریخ چیست؟
برای پاسخ به این سوال ابتدا باید ریشهی این واژه را بررسی کنیم؛ بنابر اعتقاد اکثر محققان، اولین بار این هرودوت (فضحا… اکاذیبه) بود که واژهی Histories را برای تاریخ و وقایع پیشینیان در نظر گرفت، که گویا مشتق از کلمهٔ هیستری (Hysterie) و به معنی چیزی است که آدم وقتی آن را میخواند عصبی میشود. اما ریشه کلمه تاریخ را «ارخ» و «ؤرخ» (به ترتیب از کلدانی و عبری) میدانند و بیضوی در «قاموسالعبارات و الناموسالاشارات» درباره آن میگوید: «تاریخ از أرخ و یرخ و نرخ آید و آن علمِ دانستن نرخ روز است از بهر خوردن نان.» ا… اعلم. –بخشی از کتاب-