تماشای انیمهی Earwig and the Witch، فیلم تازهی استودیو جیبلی یک واقعیت مهم را بیشازپیش نمایان میکند؛ اگر نگاهی به فعالیت کارگردانهای آثار استودیو جیبلی، غیراز هایائو میازاکی و ایسائو تاکاهاتا، بیندازیم، یک ویژگی مشترک در تمام آنها مییابیم: ناکامی.
بعداز موفقیت انیمه سینمایی نائوشیکا از دره باد، هایائو میازاکی و ایسائو تاکاهاتا همراه توشیو سوزوکی استودیو جیبلی را در سال ۱۹۸۵ تأسیس کردند. اتفاقی که با فتح مرزهایی جذاب و ثبت لحظههایی درخشان در آنجا همراه شد. استودیو جیبلی تاکنون ۲۲ فیلم بلند انیمه ساخته است. دراینمیان میازاکی کارگردانی ۹ فیلم و تاکاهاتا کارگردانی ۵ فیلم را برعهده گرفتهاند اما ۸ فیلم دیگر که در طول این سالها توسط کارگردانهای دیگری برای جیبلی ساخته شدهاند شرایط مختلفی برای این استودیوی رویاساز ژاپنی بهثبت رساندهاند.
درحالیکه بعداز چند سال وقفه در فعالیت استودیو جیبلی همه بیشاز هرچیز منتظر انیمهی سینمایی بعدی آنها، بهویژه آخرین ساختهی هایائو میازاکی (?How Do You Live) بودند، پخش فیلم Earwig and the Witch به کارگردانی پسر میازاکی موجی از ناامیدی برای طرفداران رقم زده است. این فیلم بهانهای است تا نگاهی به گذشته بیندازیم و حضور کارگردانهای دیگری که با استودیو همکاری داشتهاند را با دقت بیشتری رصد کنیم، جاییکه برخلاف تأثیر غیرقابل انکار استودیو جیبلی بر عرصه انیمه و انیمیشنسازی به واقعیتی غیرمنتظره در مسیر حرکت استودیو برمیخوریم؛ هر وقت فرد دیگری غیراز هایائو میازاکی و ایسائو تاکاهاتا بهعنوان کارگردان فعالیت داشته است رد یک ناکامی بهچشم میخورد. اما تأثیر این واقعیت در آیندهی کاری استودیو جیبلی چیست؟ با میدونی همراه باشید.
۱- تومومی موچیزوکی
انیمه تلویزیونی Ocean Waves؛ یک شعار بدون بازده
وقتی استودیو جیبلی تصمیم گرفت تا برای اولین بار اثری را بدون حضور میازاکی و تاکاهاتا تولید کند، ساخت این فیلم تلویزیونی را در دستور کار خود قرار داد. درواقع Ocean Waves محصول سال ۱۹۹۳، تلاشی برای ساخت یک انیمه توسط سازندگانی جوان با شعار تولید اثری کمهزینه و سریع با بهترین کیفیت بود. اما در تکمیل این پروژه هزینه و زمان نسبتا بیشتری صرف شد تا بخشی از شعار آن نادیده گرفته شود. با اینحال حضور تومومی موچیزوکی (Tomomi Mochizuki)، که در آن زمان ۳۴ سال سن داشت، بهعنوان یک کارگردان جوان و بااستعداد برای جیبلی از هر چیز دیگری ارزشمندتر بود.
هرچند موچیزوکی تا پیشاز آن تجربههای مختلفی را بهعنوان کارگردان، انیماتور و طراح استوریبورد پشت سر گذاشته بود اما داستان ساده و کمرمق Ocean Waves که از روی ناولی به همین اسم ساخته شد دستاورد قابل ملاحظهای برای این اثر بههمراه نداشت. فیلمی که میتوان آنرا ماکت کوچکی برای انیمههای عاشقانهی ژاپنی (که با انیمههای ماکوتو شینکای به اوج رسیده) دانست ولی به خاطر کمتجربگی گروه جوان خود با ضعفهایی همراه شد که نتوانست نظرات را به خود جلب کند. شاید به همین دلیل کوتاهترین فیلم استودیو جیبلی (با زمان ۷۲ دقیقه) هیچ وقت به انگلیسی دوبله نشد و GKIDS آنرا تنها با زیرنویس منتشر کرد. موچیزوکی هم باوجود اینکه همچنان به فعالیت خود در دنیای انیمه ادامه داد اما بعد از این انیمه دیگر با استودیو جیبلی همکاری نکرد و با این شرایط میشود گفت که سیاستگذاری آنها در مورد این پروژه عملا بدون اینکه بازده چشمگیری پیدا کند فراموش شد.
۲- یوشیفومی کوندو
انیمه سینمایی Whisper of the Heart؛ مرگ امید
دو سال بعداز تجربهی ساخت Ocean Waves استودیو جیبلی با ساخت انیمهی سینمایی Whisper of the Heart در سال ۱۹۹۵ رویکرد جدیتری به ساخت فیلمی با حضور یک نیروی قابل اطمینان در مقام کارگردانی نشان داد. کارگردانی این فیلم به یوشیفومی کوندو (Yoshifumi Kondō) سپرده شد؛ انیماتوری خوشسابقه و از دوستان قدیمی میازاکی و تاکاهاتا که امید زیادی برای ادامهی یک همکاری آیندهنگرانه با او وجود داشت.
هایائو میازاکی فیلمنامهی Whisper of the Heart را براساس مانگایی به همین اسم اثر آئویی هیراگی نوشت، توشیو سوزوکی هم در مقام تهیهکننده با این جمع همراه شد. کوندو که در پروژههای سرویس تحویل کیکی، همین دیروز و پرنسس مونونوکه در مقام دستیاری کارگردان انیمیشن با جیبلی همکاری کرده بود توانست با انیمه زمزمه قلب (نجوای درون) اولین تجربهی کارگردانی خود را به بهترین نحو پشت سر بگذارد.
Whisper of the Heart با وجود داستانی ساده در مورد دوران بلوغ توانست بدون پیچیدگی خاصی به فیلمی الهامبخش و قابلدرک در مورد شنیدن ندای قلب در دوره نوجوانی تبدیل شود، نقدهای مثبتی دریافت کند و البته نویدبخش تبدیل شدن کوندو به یکیاز کارگردانهای اصلی استودیو جیبلی باشد. اطمینانی که میازاکی، تاکاهاتا و و سوزوکی طی سالها همکاری با او چه قبل از تأسیس استودیو جیبلی و چه بعداز آن به دست آورده بودند آن ها را برای ساخت آثار دیگر مصمم نشان می داد. اما یوشیفومی کوندو سه سال بعد از ساخت این فیلم، در سال ۱۹۹۸ در سن ۴۷ سالگی بر اثر بیماری درگذشت و ادامهی همکاری با او به حسرتی بزرگ و غمانگیز برای استودیو جیبلی تبدیل شد، طوریکه میازاکی همان سال تحت تأثیر این اتفاق برای اولین بار بازنشستگی خود را اعلام کرد. هرچند میازاکی دوباره به کار موردعلاقهاش بازگشت اما ناکام ماندن جیبلی با این مرگ نابههنگام به طلسمی ناخواسته برای این استودیوی ژاپنی تبدیل شد.
۳- هیرویوکی موریتا
انیمه سینمایی The Cat Returns؛ دنبالهسازی در استودیو جیبلی
استودیو جیبلی هیچگاه به دنبالهسازی برای آثارش روی نیاورد اما با ساخت انیمه The Cat Returns در سال ۲۰۰۲ با حضور یکی از شخصیتهای فرعی انیمه Whisper of the Heart، که فضایی مرموز و فانتزی به داستان القا میکرد، به نوعی ساخت یک فیلم اسپین-آف را پایهگذاری کرد. قضیه از این قرار بود که استودیو سفارشی برای ساخت یک فیلم کوتاه ۲۰ دقیقهای با محوریت گربهها دریافت کرده بود، پس میازاکی ابتدا با استفاده از عناصر فیلم زمزمه قلب مثل مغازهی عتیقهفروشی، شخصیت بارون و گربهای که موتا نام داشت سفارش ساخت یک مانگا را به آئویی هیراگی داد.
هرچند آن سفارش لغو شد اما میازاکی تصمیم گرفت با بسط دادن بیشتر داستان برای اثری حدودا ۴۵ دقیقهای، از آن برای حضور کارگردان تازهای در تاریخچه استودیو جیبلی استفاده کند. از آنجا که هیرویوکی موریتا (Hiroyuki Morita) کسی بود که داستان اولیه را طی یک دورهی ۹ ماهه در قالب یک استوریبورد ۵۲۵ صفحهای پیاده کرد، هایائو میازاکی و توشیو سوزوکی تصمیم گرفتند این پروژه را طبق طرح داستانی موریتا به یک فیلم بلند تبدیل کنند و کارگردانی را هم به خود او سپردند.
پس هیرویوکی موریتا، که پیشاز این بهعنوان انیماتور در آثاری مثل سرویس تحویل کیکی و همسایهی من خانواده یامادا با استودیو جیبلی همکاری کرده بود، کارگردانی فیلم بازگشت گربه را برعهده گرفت. فیلم در گیشه حضور قابلقبولی را تجربه کرد و نظرات پیرامون آن هم مثبت ارزیابی شد. هرچند همکاری موریتا و جیبلی درادامه با منصب انیماتور در فیلمهای حکایت دریای زمین و افسانهی پرنسس کاگویا تکرار شد ولی عوامل استودیو برای کارگردانی اثر دیگری سراغ او نرفتند. شاید پیشنهاد کارگردانی این فیلم ابتدا برای قدردانی از موریتا بوده باشد ولی بهنظر میرسد درنهایت تجربهی کارگردانی او برای میازاکی و سوزوکی چندان چشمگیر و تسخیرکننده نبوده است تا این همکاری با قدرت بیشتری ادامه پیدا کند.
۴- هیروماسا یونبایاشی
انیمه سینمایی The Secret World of Arrietty؛ نوای خوش موفقیت
در مورد همکاری هیروماسا یونِبایاشی (Hiromasa Yonebayashi) با استودیو جیبلی وضع کمی فرق میکند؛ او در طی نزدیک به دو دهه فعالیتش در استودیو جیبلی، دو انیمهی سینمایی کارگردانی کرده است که هر دو بازخوردهای مثبت و جایگاه خوبی دریافت کردهاند؛ آریتی جایزهی بهترین انیمه سینمایی سال ژاپن را (از Japan Academy Prize) دریافت کرد و مارنی تا نامزدی اسکار پیش رفت، پس چه مشکلی باعث شده تا یونبایاشی را هم ناکام بدانیم؟
در ساخت انیمهی The Secret World of Arrietty (دنیای مخفی آریتی) میازاکی علاوهبر اینکه فیلمنامه را درکنار کیکو نیوا (براساس کتاب فانتزی قرضکنندگان اثر ماری نورتون) نوشت، به طور مستقیم در مراحل تولید آن هم نظارت داشت، برای همین نفس حضور میازاکی در تمام لحظههای شیرین فیلم نمایان است. سوژهی جذابی که با دیدگاه مطلوب میازاکی درهمآمیخته و با موسیقی شنیدنی خود به توصیف یک تخیل دوستداشتنی در دل طبیعت زیبای یک خانهی روستایی میپردازد. تبدیل شدن آریتی به پرفروشترین فیلم ژاپنی در باکس آفیس سال ۲۰۱۰ راه را برای ادامهی همکاری با هیروماسا یونبایاشی ۳۷ ساله هموارتر کرد.
یونبایاشی که پیشاز آن در انیمههای شهر اشباح، قلعهی متحرک هاول و پونیو بهعنوان انیماتور اصلی جایگاه خود را تثبیت کرده بود، در مقام کارگردانیِ اولین فیلم خود که با استودیو جیبلی حاصل شد تجربهی دلچسبی را به ثمر رساند. جوانترین کارگردانِ آثار سینمایی استودیو جیبلی درادامه هم با انیماتوری انیمههای سینمایی From Up on Poppy Hill و The Wind Rises کلاس یادگیری خود را در جیبلی ادامه داد تا برای کارگردانی دومین فیلمش آماده شود.
انیمه سینمایی When Marnie Was There؛ پیوند گسسته
دومین فیلمی که هیروماسا یونبایاشی برای استودیو جیبلی کارگردانی کرد؛ انیمه When Marnie Was There، محصول سال ۲۰۱۴، آخرین فیلم استودیو جیبلی قبل از اعلام وقفهی (نهچندان) کوتاه فعالیت آنها بود. روند ساخت انیمهی سینمایی When Marnie Was There در شرایطی طی شد که هایائو میازاکی بعداز ساخت فیلم باد برمیخیزد برای چندمین بار اعلام بازنشستگی کرده بود و ایسائو تاکاهاتا بعداز ساخت افسانهی پرنسس کاگویا به همراه توشیو سوزوکی سرگرم تهیهکنندگی انیمیشن لاکپشت قرمز (The Red Turtle) به کارگردانی مایکل دودوک دی ویت بودند. درنتیجه وقتی مارنی آنجا بود تبدیل به فیلمی شد که میازاکی، تاکاهاتا و وسوزوکی را در بین سازندگان خود نمیدید، فیلمی که یونبایاشی فیلمنامهی آنرا در کنار کیکو نیوا و ماساشی آندو با اقتباس از رمانی به همین نام اثر خووان رابینسون نوشت و یوشیاکی نیشیمورا هم تهیهکنندگی آنرا برعهده گرفت.
حاصل کار این جمع یکی از متفاوتترین آثار استودیو جیبلی را بهوجود آورد؛ فیلمی با تخیلات واقعگرایانه، ابعاد روانشناسانه و جزئیاتی درگیرکننده که با تحسین منتقدین از احساسات گیرای آن همراه شد و ضمن کسب جایزهی بهترین انیمهی سینمایی سال ژاپن، نامزدی جایزهی اسکار را هم با خود به همراه داشت. اما درحالیکه بهنظر میرسید استعدادهای استودیو حالا در مسیر درستی قرار گرفتهاند، توقف موقت فعالیت استودیو با گسستن این پیوند به نتایج خوبی ختم نشد.
ماری و گل جادوگر؛ اولین فیلم هیروماسا یونبایاشی بعد از ترک جیبلی
هیروماسا یونبایاشی بعداز ۱۸ سال فعالیت در استودیو جیبلی به همراه یوشیاکی نیشیمورا (تهیهکننده) و چند نفر دیگر از اعضا آنجا را ترک کرد و در سال ۲۰۱۵ استودیو پونوک (Ponoc) را تأسیس کرد. یونبایاشی دو سال بعد از شروع فعالیت استودیوی خود انیمه سینمایی Mary and the Witch's Flower را ساخت. ماری و گل جادوگر فیلم سرراستی است که باوجود سبک انیمیشنی جذاب خود تحت تأثیر آموزشها و ارزشگذاریهای پیشین هایائو میازاکی، با موقعیتها و اجزای داستانی آشنایی پوشیده شده است که متأسفانه یک واقعیت بزرگ را فریاد میزند: این یک فیلم بیهویت است.
هرچند یونبایاشی فیلمنامه را براساس کتاب The Little Broomstick ماری استورات نوشته اما متأسفانه در جایجای این اقتباس سینمایی شاهد یک کپی دستچندم از آثار مهم استودیو جیبلی مثل سرویس تحویل کیکی و شهر اشباح هستیم که با مزهی ضعیفی از دنیای جادویی هری پاتر ترکیب شده است. بهعلاوه شخصیتپردازی و طراحی ظاهری خام و تراشنخوردهی کاراکترها در Mary and the Witch's Flower باعث میشود تا این توسل به ریشهها درنهایت به یک فیلم کلیشهای ناامیدکننده تبدیل شود و آنرا درمقایسه با دو فیلم قبلی یونبایاشی که در استودیو جیبلی کارگردانی کرده بود به یک تنزل واضح تبدیل کند.
یونبایاشی درادامه یک فیلم آنتولوژی به اسم Modest Heroes را در سال ۲۰۱۸ تولید کرد که شامل سه انیمیشن کوتاه متفاوت است و بخش اول تحت عنوان Kanini & Kanino باوجود اینکه اسم او را در مقام کارگردانی میبیند اما حتی در مقایسه با دو انیمیشن کوتاه بعدی این مجموعه ضعیفتر بهنظر میرسد و نکتهی امیدوارکنندهای در آن بهچشم نمیخورد. درحالیکه استودیو پونوک تصمیم به ساخت انیمیشنهای کوتاه دیگری دارد هنوز خبری از فیلم جدید و چنگ زدن به ریسمان موفقیت در این استودیوی نوپا نیست تا خروجی استودیو جیبلی باز هم به یک ناکامی متصل شده باشد.
۵- گورو میازاکی
انیمه سینمایی Tales from Earthsea؛ کشتن جانِ آرزوهای پدر
گورو میازاکی، پسر بزرگ هایائو میازاکی است. او که به گفتهی خودش به کارگردانی علاقه داشته اما ناخواسته به سمت انیمیشنسازی کشیده شده، در طول فعالیت خود تاکنون سه فیلم برای استودیو جیبلی کارگردانی کرده است. گورو میازاکی با انیمه سینمایی Tales from Earthsea (حکایت دریای زمین)، محصول سال ۲۰۰۶، به صورت رسمی وارد همکاری با استودیو جیبلی شد. این فیلم اقتباسی از مجموعه کتاب Earthsea نوشتهی اورسولا لو گویین است، نویسندهای که درخشش آثار استودیو جیبلی و جایزهی اسکار شهر اشباح، او را راضی کرد تا داستان کتابش توسط آنها به یک انیمه تبدیل شود.
گورو که ابتدا قرار بود در زمینهی مسایل مشاورهای و طراحی استوریبورد Tales from Earthsea حاضر شود، زمانیکه پدرش سرگرم ساخت انیمهی قلعه متحرک هاول بود، با نظر توشیو سوزوکی علاوهبر نوشتن فیلمنامه برای کارگردانی آن هم انتخاب شد. تصمیمی که هایائو میازاکی بهشدت با آن مخالف بود و پسرش را برای این مسئولیت فاقد تجربهی لازم میدانست. بالاخره در شرایطی که پدر و پسر در طول ساخت فیلم با هم صحبت خاصی نکردند، گورو این پروژه را تا انتها پیش برد. اما باوجود اینکه هایائو بعداز نمایش اولیهی فیلم رضایت نسبی خود را از آن اعلام کرد، مخاطب با فیلمی روبهرو شد که در همان ابتدا قهرمان داستان با کشتن پدر خود و دزدیدن شمشیر باارزش او آوارهی بیابان میشود. چه تشابه داستانی آشنایی بین گورو و پدرش! درواقع، گورو میازاکی درادامه همان کاری را با دستاوردهای پدرش کرد که قهرمان داستان فیلم حکایت دریای زمین کرد.
اورسولا لو گویین واکنشی منفی نسبت به فیلمنامهی گورو میازاکی داشت، هرچند از نظر طراحی بصری انیمه را ستود اما از تفاوتهای میان داستان فیلم با کتاب، تأکید بر خشونت و روایت ضعیف آن گلایه کرد و نتیجه را در مقایسه با سایر آثار جیبلی که خود هایائو میازاکی ساخته ناامیدکننده دانست. منتقدین هم از ریتم کند و کیفیت دوراز انتظار داستان انتقاد کردند. درواقع گورو میازاکی در ایجاد یک شخصیتپردازی قابلقبول و نوشتن یک فیلمنامهی منسجم که داستان چهار کتاب اصلی و طرح زمینهی مانگایی از پدرش به اسم سفر شونا را بهخوبی در قالب مدنظر استودیو جیبلی وارد کند ناموفق بود، مسألهای که عدم حضور هایائو میازاکی را در پروسهی ساخت Tales from Earthsea نمایانتر میکرد. فیلمی که هرچند با هزینهی تولید ۲۲ میلیون دلاری در مجموع حدود ۶۸ میلیون دلار فروخت اما بخش اصلی این فروش را مدیون گیشهی داخلی ژاپن و احتمالا تحتتأثیر بحث داغ میان مخاطبین موافق و مخالف ٱن بود نه اکران جهانی.
انیمه سینمایی From Up on Poppy Hill؛ برافراشتن پرچم صلح
همزمان با موفقیت آریتی، استودیو جیبلی تمایل داشت باز هم کارگردانی یک فیلم دیگر را به استعدادهای آیندهدار خود واگذار کند و درحالیکه هایائو میازاکی و ایسائو تاکاهاتا بهترتیب مشغول کار روی انیمههای باد برمیخیزد و افسانه پرنسس کاگویا بودند، این کار به گورو سپرده شد. گورو میازاکی در From Up on Poppy Hill (بر فراز تپه پاپی)، محصول ۲۰۱۱، بهعنوان دومین انیمهی سینماییای که کارگردانی کرد وضعیت متفاوتی را پشت سر گذاشت. اینبار فیلمنامه توسط هایائو میازاکی و همراهی کیکو نیوا، براساس مجموعه مانگایی به همین نام در سال ۱۹۸۰ نوشتهی تتسورو سایاوا و طراحی چیزورو تاکاهاشی، تهیه شد.
داستانی که در آن از خیالپردازیهای فانتزی غالب آثار استودیو جیبلی خبری نیست، شخصیتپردازی و فضاسازی بسیار حقیقی و نزدیک به یک جامعهی سنتی ژاپنی است و لزوم حفظ ارزشهای گذشته را درکنار تغییر بهسوی اجتماعی مدرن برای پیشبرد داستان بیان میکند؛ درست مثل همراهی میازاکی پدر و پسر که حالا نتیجهای نسبتا شیرین و نوستالژیک پیدا کرده است. انیمه بر فراز تپه پاپی بهکمک طرح یکدست و دغدغهی فرهنگی داستان خود جایزهی بهترین انیمهی سینمایی سال ژاپن را دریافت کرد و بینندهها هم استقبال نسبتا خوبی از آن کردند. اما این رویه ادامه پیدا نکرد چراکه گورو میازاکی هنوز ایدههای متفاوتی نسبت به پدرش در سر میپروراند.
انیمه سینمایی Earwig and the Witch؛ سهبعدی کامپیوتریِ نچسب
بازگشت استودیو جیبلی با انیمه Earwig and the Witch بعداز شش سال یک ناامیدی بزرگ است. درست از همان زمان که توشیو سوزوکی اعلام کرد که فیلم جدید آنها به کارگردانی گورو میازاکی اثری تماما ساخته شده با گرافیک سهبعدی کامپیوتری خواهد بود نمیشد حس بد پشت این خبر را کتمان کرد. دراین بین گورو در سال ۲۰۱۴ اولین انیمهی سریالی تلویزیونی خود به اسم Ronja, the Robber's Daughter را با ترکیب گرافیک کامپیوتری در زمینهی طراحی سل برای شبکه NHK تولید کرده بود. تجربهای که هرچند با اقتباسی نسبتا قابلقبول همراه بود اما به انیمهای ختم شد که بیشاز هرچیز حرکت کند و مصنوعی کاراکترها در آن توی ذوق میزد. بههرحال گورو با این پیشزمینه بالاخره توانست موافقت استودیو جیبلی را برای بزرگترین چرخش در روال ۳۵ سالهی آن بگیرد.
بعداز تجربهی ساخت قلعه متحرک هاول باز هم اقتباس از آثار دایانا وین جونز مورد توجه قرار گرفته بود و فیلمنامهی ارویگ و جادوگر (در ژاپنی آیا و جادوگر/ Āya to Majo) براساس داستانی از این نویسنده انگلیسی تهیه شد. اما بزرگترین مشکل فیلم ارویگ و جادوگر نه از سبک سهبعدی کامپیوتری آن که از فیلمنامه شروع میشود، جایی که کیکو نیوا و امی گونجی نتوانستهاند فرمول جادویی کتاب را به شکلی گیرا به محتوای فیلم تزریق کنند. درنتیجه با داستانی سردرگم و شخصیتهایی ناقص و غیرقابلباور که نمیتوان درک درستی از آنها بهدست آورد مواجه میشویم. وقتی برقراری ارتباط بین اجزای مختلف داستانی دچار مشکل است نباید انتظار ارتباط مخاطب با کل آن را داشت.
درحالیکه هایائو میازاکی در برخورد با طرح اولیه به درک نکردن رفتار شخصیت اصلی داستان نقد داشته، حالا معلوم میشود گورو میازاکی کوچکترین توجهی به این نقطهنظر نکرده است. شخصیت آیا برای مخاطبی که استقلال کاراکترهای دختر آثار هایائو میازاکی را (مثل شخصیت کیکی که دغدغه مشابهی داشت) بهخوبی باور کرده است تجربهی نچسب دیگری درکنار سبک گرافیکی نامأنوس این فیلم در قیاس با سبک رایج آثار انیمه رقم میزند.
از سوی دیگر اگر سبک گرافیکی فیلم را با چیز دیگری مقایسه نکنیم بخش اعظم این عدم همراهی با کاراکترها بهخاطر طراحی خشک و بیروح آنها است. جاییکه گورو میازاکی برای پوشش ضعفهای گرافیکی شخصیتها نظری هم به قالب سبک استاپ-موشن استودیو لایکا انداخته اما هنوز درگیر کمبودهای ناشیاز این تغییر رویه باقی مانده است.
گورو میازاکی بار دیگر شبیهبه قهرمان فیلمش رفتار میکند؛ بچهای که روحیات و رفتار مستقل دارد و تنها برای پیشبرد انتخابهای خودش بدون توجه به عواقب بعدی تلاش میکند، حتی اگر برای بقا در شرایط جدید میراث گذشته را هم به خطر اندازد. اما نتیجهی راهی که او درپیش گرفته بهاندازهی پایان ضعیف فیلم Earwig and the Witch اصلا ناگهانی و آسان نیست و هنوز نمیتوان آنرا باور داشت. حداقل برای گورو میازاکی این موضوع با ساخت دو فیلم ضعیف و دور از انتظار برای استودیو جیبلی جای امیدواری چندانی باقی نمیگذارد. در ابعاد وسیعتر این رویکرد از سوی یکی از مهمترین وارثان استودیویی که انیمیشن دوبعدی سنتی بخش بزرگی از حیات کمجان خود را مدیون فعالیت آن است مثل تیر خلاص میماند.
نتیجهی طلسم کارگردانهای ناکام استودیو جیبلی
برای استودیو جیبلی که میازاکی و تاکاهاتا در آن با ساخت هر انیمیشن خود دست به جریانسازی در عالم هنر هفتم میزدند و اثرگذاری باورهای آنها در آثار سینماگران دیگر غیرقابل چشمپوشی است این ناکامیها که در همکاری با کارگردانهای فرعی و آیندهدار انیمه رخ داده، جدای از ناامیدی، اتفاق مهمی است که تأثیر بزرگی در ادامهی حیات استودیو جیبلی خواهد داشت.
این واقعیت در زمانیکه میازاکیِ ۸۰ ساله شاید تنها یک فیلم دیگر را برای ما بسازد، درحالیکه تاکاهاتا در سال ۲۰۱۸ در سن ۸۲ سالگی فوت کرده است، به حسی از نگرانی و حسرت تبدیل میشود. حالا بیشتر از همیشه نیاز استودیو به افرادی شاخص برای ادامه دادن اهداف و دیدگاههای ارزشمند آن احساس میشود، اما جیبلیِ بعداز هایائو میازاکی و ایسائو تاکاهاتا دورنمای روشنی ترسیم نمیکند. هرچند دیر ولی شاید هایائو میازاکی غیراز تمام کردن آخرین فیلمش در این سالها وظیفهی مهمتری برای ترسیم نقشهی ادامهی راه استودیو جیبلی داشته باشد، واقعیتی که با توجه به روحیات فردی استاد کمی سخت بهنظر میرسد.
از دست ندهید
- ۵۰ انیمه سینمایی برتر تاریخ که باید ببینید ۱۷ انیمهساز برتر ژاپنی که باید آثارشان را تماشا کنید
وقتی دربارهی وضعیتی طلسممانند صحبت میکنیم و بخشی از بروز آنرا متوجه شخص هایائو میازاکی میدانیم، نحوهی کنار رفتن مامورو هوسودا از همکاری با جیبلی هم میتواند حاوی نکات مهمی باشد. مامورو هوسودا کارگردان بااستعدادی که در استودیو توئی انیمیشن مشغول به کار بود ابتدا توسط سران استودیو جیبلی برای کارگردانی انیمهی قلعه متحرک هاول درنظر گرفته شد اما بعداز اینکه بسیاری از ایدهها و طرحهای او برای این فیلم توسط جیبلی رد شد از این پروژه کنار کشید.
درواقع از او خواسته شده بود تا قلعهی متحرک هاول را آنگونه که میازاکی تعیین کرده بنا کند اما هوسودا خواستار اجرای تفکرات خودش بود که درنهایت توافقی بین دو طرف شکل نگرفت. هرچند میازاکی قلب خود را در قلعهی متحرک هاول قرار داد و یک اثر دیدنی دیگر را به کارنامهاش اضافه کرد اما هوسودا هم بعداز این قضیه فیلمهای قابلتوجهی ساخت؛ انیمههای سینمایی دختری که در زمان میپرید و جنگهای تابستانی با حمایت استودیو مدهاوس تبدیل به سکوی پرشی شد تا او با تأسیس استودیو چیزو انیمههای فرزندان گرگ، پسر و دیو و میرای را در آنجا تولید کند و به جایگاه ویژهای بین انیمهسازان ژاپنی برسد. درواقع سیاستهای کلان استودیو جیبلی برای هدایت و حمایت از استعدادها همواره دچار طلسمی خواسته و ناخواسته شده تا درنهایت زمانی که نیاز به بازدهی آن دارد راه به جایی نبرد.
استودیو جیبلی در تمام این سالها به مسافری مثل چیهیرو، قهرمان شهر اشباح نیاز داشت تا در تعامل با رویاهای شگفتانگیزی که تجربه کرده است، سوار بر قطار ارواح به ایستگاهی برسد که باید همهچیز را به بهترین شکل خود بازگرداند نه یک دختربچهی خودخواه و مغرور مثل آیا که شرایط را تنها آنطور که خودش میطلبد به بدترین شکل تغییر میدهد.