کارآفرینی اجتماعی هر روز استعداد، پول و توجه بیشتری را به خود جلب میکند. اما با افزایش محبوبیت، تعریف و سازوکار آن هم گستردهتر شد و در نتیجه هر نوع فعالیتی، عنوان کارآفرینی اجتماعی به خود گرفت. برخی معتقدند هر فعالیتی که هدف مثبتی به همراه داشته باشد را میتوان کارآفرینی اجتماعی نامید. اکنون زمان آن است که تعریف درستی از کارآفرینی اجتماعی ارائه شود.
با کارآفرینی شروع میکنیم
هر تعریفی از کارآفرینی اجتماعی، باید با تعریف کارآفرینی آغاز شود. لغت اجتماعی نیز کارآفرینی را تکمیل میکند. اگر تعریف درستی از کارآفرینی نداشته باشیم، دیگر افزودن اجتماعی به آن فایدهای ندارد. کلمهی کارآفرینی ترکیبی از دو کلمهی ارزشمند است. از جنبهی مثبت، کار بر تواناییِ ذاتیِ فرد در انجام فعالیت دلالت دارد. بخش آفریدن هم به توانایی در خلق یا به وجود آوردن چیزی مربوط میشود. از جنبهی منفی این عبارت دچار مشکل است. مشکل اینجاست که نمیشود چیزی را که مشاهده و اثبات نشدهاست لمس کرد. یک کارآفرین میتواند ادعا کند که ایدهاش بیهمتاست. ولی تا زمانی که او دستاورد بزرگ قبلی نداشته باشد، راضی کردن سرمایهگذاران برای او کاری سخت خواهد بود. سرمایهگذاران ترجیح میدهند به جای ریسک کردن بر روی کارآفرین بالقوه، سرمایهی خود را در سمتی مطمئنتر به خدمت گیرند.
با تمام این ملاحظات، ما بر این باوریم لغت کارآفرینی در اصطلاح کارآفرینی اجتماعی نیاز به بحث خواهد داشت. فرصتشناسی، خلاقیت و اراده خصوصیات مهم کارآفرین هستند، ولی تمام ماجرا به داشتن این ویژگیها ختم نمیشود. این ویژگیها و سایر خصوصیات مثبت، باعث ایجاد دیدگاهی مثبت در سرمایهگذاران میشود، ولی همهی داستان نیستند.
مانند بیشتر دانشجویان کارآفرینی، ما نیز با گفتهی ژان باپتیست اقتصاددان فرانسوی قرن نوزدهم آغاز میکنیم. او کارآفرین را کسی تعریف میکرد که منابع اقتصادی را از سطح پایین تولید و بازدهی به سطحی بالا میبرد. البته با بسط ترجمهی تحتالفظی آن از زبان فرانسوی «کسی که عهدهدار میشود»، میتواند نظریهی خلق ارزش را نیز در بر بگیرد.
یک قرن بعد «یوزف شومپیتر» اقتصاددان اتریشی بر پایهی نظریهی خلق ارزش، چیزی ساخت که شاید قویترین نظر در مورد کارآفرینی است. به نظر او کارآفرینی نیازمند رشد اقتصادی است. بدون رشد اقتصادی، اقتصاد ایستا و از لحاظ ساختاری ثابت میماند که نتیجهاش نابودی کارآفرینی است. او معتقد بود کارآفرینی موفق باعث ایجاد زنجیرهای میشود که سایر کارآفرینان را تشویق میکند تا مکررا و بلافاصله دست به ابداعاتی بزنند. نتیجهی آن رسیدن به نقطهای تحت عنوان «تخریب خلاقانه» است. در این وضعیت تمام ابداعات و چیزهای مرتبط با آن، تکرار کالاها، خدمات و مدلهای تجاری خواهد بود که هم اکنون هم وجود دارند.
مشاهدات شومپیتر نشان میداد کارآفرینی منظم موجب ایجاد تناقض در نقش کارآفرین میشود. نقشی که هم میتواند مولد باشد و هم مخرب. شومپیتر کارآفرین را واسطهای برای حرکت به سوی اقتصادی بزرگتر میدید. در آنسو «پیتر دراکر» معتقد بود کارآفرین الزاما واسطهی تغییر نیست، بلکه فردی زیرک و پیگیر استفاده از تغییرات است. دراکر میگوید:
«کارآفرین همیشه در جستجوی تغییرات است، به آن واکنش نشان میدهد و آن را به عنوان فرصتی به کار میبندد».
اسراییل کرزنر نیز در نظریهای «هوشیاری» را مهمترین توانایی کارآفرین میداند.
فارغ از نگرش آنها نسبت به کارآفرین که از او به عنوان مبتکری بزرگ یا کسی که فقط زودتر فرصتها را میبیند، یاد کردند، نظریه پردازان دنیا معتقدند کارآفرینی و فرصتها با هم پیوند خوردهاند. کارآفرینان توانایی فوقالعادهای در دیدن فرصتهای جدید پیش رو دارند. خود را متعهد به دنبال کردن این فرصتها میبینند و یک ویژگی ذاتی برای پذیرفتن ریسکهای احتمالی دارند.
بر اساس این نظریهها کارآفرینی ترکیبی از زمینهی ذاتی و وجود فرصتهاست. مجموعهای از ویژگیهای شخصی و شناسایی فرصتها و پیگیری آنها که نتیجهاش خلق یک خروجی خاص است. به منظور شناساندن و نشان دادن تعریف ما از کارآفرینی، اشاراتی به تعدادی از کارآفرینان معاصر میکنیم. استیو جابز و استیو وازنیاک از Apple، پیر امیدیار و جف اسکال از eBay، آن مور از Snugli، و فرد اسمیت از FedEx.
ویژگیهای کارآفرینی
کارآفرین جذب موارد نیمه مطلوب میشود. فرصتی که در این موارد پنهان شده را میبیند و از آن برای ایجاد راهی تازه، محصول یا سرویسی جدید یا فرآیندی نو استفاده میکند. عاملی که کمک میکند کارآفرین بتواند این فرصتها را ببیند و از آن به عنوان شرایطی برای خلق چیزی جدید استفاده کند، تحمل سختیها و ناسازگاریهاست. ریشهی این تحمل در داشتن مجموعهای از خصلتها مانند خلاقیت، اقدام مستقیم، شجاعت، پایداری و قدرت الهام گرفتن است. داشتن این خصلتها اساس روندی است که منجر به ابداع چیزی میشود.
عاملی باعث الهام بخشیدن به کارآفرین میشود تا شرایط نامطلوب را تغییر دهد. جلوگیری و ناامید کردن او یا کسانی که با او احساس همدلی میکنند، میتواند عامل انگیزشی برای کارآفرین باشد. گاهی اوقات کارآفرین چنان به فرصتی که برای تغییر میبیند میچسبد و حرارت و شور بالایی نشان میدهد که این امر منجر به خراب کردن زندگی شخصیاش میشود. به عنوان مثال در مورد زندگی شخصی امیدیار، بنیانگزار eBay که شریک زندگیاش او را ترک کرد.
کارآفرین خلاقانه فکر میکند و چیزهای جدیدی را ارائه میکند که به طور چشمگیری چیزهای موجود را کنار میزند. کارآفرین تلاش نمیکند تا با تغییراتی اندک و بهینه کردن سیستم فعلی کاری را انجام دهد، بلکه به جای آن یک راه کاملا جدید را برای حل مشکلات پیدا میکند. امیدیار و اسکال فروش گاراژی را بهینه نکردند. جابز و وازنیاک الگوریتمها را بهبود ندادند تا سرعت توسعهی نرمافزار خاصی را بالا ببرند. اسمیت نیامد راهی برای حمل موثرتر اجناس به سبک شرکتهای مرسوم حمل کالای آن دوران ایجاد کند. هر کدام از این افراد راهی کاملا جدید و خلاقانه برای غلبه بر مشکلات پیش رو به وجود آورد.
وقتی مشاهدهی فرصت و شرایط موجود راهی جدید را به کارآفرین الهام کرد، او مستقیما وارد عمل میشود. کارآفرین به جای اینکه منتظر دیگران باشد تا مداخله کنند یا کسی بیاید مشکل را حل کند، خودش مستقیما با خلق سرویس یا محصول و پذیرش ریسک آن وارد عمل میشود. جابز و وازنیاک در مخالفت با پردازندهی مرکزی کمپین راه نینداختند یا مردم را به سرنگونی فناوری اطلاعات تشویق نکردند. آنها کامپیوتری شخصی اختراع کردند که به کاربران کمک میکرد از شر پردازندهی مرکزی خلاص شوند. «آن مور» کتابی ننوشت تا در آن به مادران بگوید چگونه در زمان کم کار بیشتری را انجام دهند. او آغوشیِ نوزاد را به وجود آورد تا والدین بتوانند نوزادان خود را حمل کنند و در عین حال دو دستشان خالی باشد تا به کارهای دیگر رسیدگی کنند. البته کارآفرینان مجبورند از تاثیر دیگران استفاده کنند. اول سرمایهگذاران که میتوانند از دوستان یا خانواده باشند، سپس همتیمیها و کارکنان تا بیایند و با آنها کار کنند و در نهایت مشتری به منظور خریداری ایدهها و ابداعات. این موضوع با موضوع تعهد کارآفرین بر اقدام مستقیم متفاوت است.
کارآفرینان در روند ابداع از خود شجاعت نشان میدهند. ریسکها را میپذیرند و بارها با شکست رو در رو میشوند. اغلب باید ریسکهای بزرگی کنند و کارهایی را انجام دهند که از نظر دیگران غیرممکن میآید. به عنوان مثال اسمیت خودش و دنیا را قانع کرد که به خدمت گرفتن هواپیماهای جت، فرودگاههای بزرگ و مرکز دستهبندی در شهر ممفیس برای حمل کالا امری منطقی است. او نسل بعدی حمل و تحویل کالا را پایهریزی کرد که در آن بسته تا زمان تحویل، FedEx را ترک نمیکرد. او زمانی این کارها را انجام داد که رقبای او از کامیون و سیستم تحویل منطقهای استفاده میکردند و استفاده از فرودگاه و ناوگان هوایی به ذهنشان خطور نمیکرد.
سرانجام کارآفرینان از خودشان شکیبایی به خرج میدادند تا زمانی که ایدههای خلاقانهی آنها به ثمر بنشیند و مورد پذیرش بازار قرار گیرد. هیچ کارآفرینی بدون مواجهه با شکست و مشکلات موفق نمیشود. آنها باید در مقابل چالشها و دستاندازها راههایی خلاقانه بیابند تا بتوانند از آنها عبور کنند. مثلا اسمیت باید سرمایهگذاران را متقاعد میکرد که FedEx سرانجام به چنان درآمدی میرسد که میتواند هزینههای هواپیما، کامیون، فرودگاه و سیستم ارتباطی را پوشش میدهد. FedEx نیز باید پیش از رسیدن به تراز مالی مثبت، صدها میلیون دلار هزینه را تحمل میکرد. این امر بدون وجود یک کارآفرین متعهد و صبور امکانپذیر نبود.
تغییر به سمت کارآفرینی اجتماعی
نکات کلیدی در مورد کارآفرینی را بر شمردیم. حال چه چیزی باعث تمایز کارآفرینی اجتماعی از پسرعمویش (کارآفرینی) میشود؟ بهترین کار در تعریف کارآفرینی اجتماعی اثبات تناسبش با کارآفرینی است. ریشهی کارآفرینی اجتماعی مانند کارآفرینی در سه عنصر (زمینهی کارآفرینی، ویژگیهای کارآفرینی و خروجی آن) است.
برای فهمیدن تفاوتهای بین کارآفرینی و کارآفرینی اجتماعی ابتدا باید این باور که عامل انگیزشی آنها متفاوت است، رد شود. برخی گمان میکنند که عامل محرک کارآفرینی پول و عامل محرک کارآفرینی اجتماعی نوعدوستی است که باور غلطی است. حقیقت این است که به ندرت عامل محرک کارآفرینان، درآمد مالی است. زیرا در راه پیش روی آنها تمام احتمالات علیه آنهاست. عامل محرک کارآفرینان و کارآفرینان اجتماعی، فرصتی است که آنها شناسایی میکنند. آنها فرصتها را بیوقفه دنبال میکنند و بابت فهمیدن این ایدهها، پاداش روانی بالایی دریافت میکنند. صرفنظر از اینکه ایدهی آنها زمینهی تجاری دارد یا غیرانتفاعی، برای بیشتر آنها هیچوقت زمان، خطر، تلاش و سرمایهای که در ایدهشان جاری کردند، جبران نمیشود.
ما بر این باوریم تفاوت بین کارآفرینی و کارآفرینی اجتماعی «ارزش پیشنهادی» است. برای کارآفرین گزارهی ارزش پیشنهادی، طوری پیشبینی و سازماندهی میشود تا محصول یا سرویس جدید در استطاعت بازار باشد. در نتیجه باید طوری طراحی شود که منفعت تجاری ایجاد کند. پس انتظار میرود کارآفرین یا سرمایهگذارش از ابتدا مقداری درآمد مالی به دست آورند. منفعت مالی عامل ضروری برای بقای ایده است و کمک میکند تا بتواند به هدف نهاییاش که عرضهی انبوه است، برسد.
کارآفرین اجتماعی اساس طرحش را طوری پیشبینی یا سازماندهی نمیکند تا برای سرمایهگذارش، سازمانهای خیریه و دولتی یا خودش منفعت مالی ایجاد کند. به جای آن کارآفرین اجتماعی هدفش را ایجاد ارزش از تولید انبوه قرار میدهد که مزایای آن عمدتا به بخشهایی از جامعه میرسد. هدف ارزش پیشنهادی کارآفرین اجتماعی، افراد محروم و مستضعف که ابزار اقتصادی در اختیار ندارند، است تا بتوانند از مزایای آن استفاده کنند. البته به این معنی نیست کارآفرین اجتماعی ارزش پیشنهادیاش نباید منافع اقتصادی داشته باشد، بلکه حتی میتواند درآمد ایجاد کند و میتواند به دو شکل بدون منفعت یا با منفعت سازماندهی شود. چیزی که وجه تمایز کارآفرینی اجتماعی است، مقدم بودن بحث منافع اجتماعی بر منافع شخصی است.
در تعریف کارآفرینی اجتماعی سه جزء زیر باید وجود داشته باشند:
- شناسایی وضعیت ظالمانهی پایداری که موجب محرومیت یا ایجاد رنج در طبقهای از مردم شده و راهکاری تجاری را از آنها دریغ کرده است.
- شناسایی فرصتی در این وضعیت ظالمانه، توسعهی یک پیشنهاد ارشی اجتماعی، به کارگیری خلاقیت، اقدام مستقیم، شجاعت و پایداری در جهت به چالش کشیدن تعادل فعلی.
- برقراری وضعیت جدید و پایداری که استعدادهای نهفته را آزاد میکند و از رنج طبقهی موردنظر میکاهد. از این طریق میتواند آیندهای بهتر را برای طبقهی موردنظر یا حتی بخش اعظمی از جامعه ایجاد کند.
مرزهای کارآفرینی اجتماعی
در خصوص تعریف کارآفرینی اجتماعی، باید توجه کرد که مرزهایی ایجاد میشود و برخی فعالیتهای شایستهای دیده میشود که با تعریف ما سازگاری ندارد. عدم شناسایی مرزهای مشخص میتواند مفهوم کارآفرینی اجتماعی را چنان بسط دهد که تبدیل به عبارتی بیمعنی شود.
دو شکل عمده از فعالیتهای باارزش اجتماعی وجود دارند که باید آنها را از کارآفرینی اجتماعی تمایز داد. اولین نوع از این فعالیتها، فعالیت خدمات اجتماعی است. در این مورد عدهای از افراد شجاع و متعهد یک وضعیت تاسفآور پایدار را شناسایی میکنند. به عنوان مثال ایتامی که در آفریقا والدین خود را بر اثر ابتلا به ایدز از دست دادهاند را شناسایی و برنامهای را تنظیم میکنند تا به آنها کمک کنند. مثل ساختن مدرسهای که به آنها اطمینان دهد این کودکان از تحصیل و توجه برخوردار خواهند شد. این مدرسه قطعا به خیلی از این کودکان کمک میکند تا فقر را در هم شکسته و زندگی خود را متحول کنند.
این نوع از خدمات اجتماعی هیچگاه قالب محدود خود را نمیشکنند. تاثیر آنها محدود به منطقه یا جمعیت منطقهای است که این خدمت در آنجا ارائه میشود. قلمروی فعالیتیشان هم محدود به منابع مالی میشود که بتوانند جذب کنند. این فعالیتها ذاتا آسیبپذیرند و ممکن است این خدمت قطع شود. میلیونها سازمان اینچنینی در جهان وجود دارند که با نیت خیر بنا نهاده شدهاند و میتوانند نمونهای آموزنده باشند، ولی نباید فعالیت آنها به عنوان کارآفرینی اجتماعی فرض شود.
این امکانپذیر است که فرمول تازهای برای مدرسهی مخصوص ایتام ایدز ایجاد شود که از آن بتوان به عنوان کارآفرینی اجتماعی یاد کرد. اما این نیازمند نقشهای است که در آن مجموعهای از مدارس ایجاد شوند و بتوانند منبع مالی امنی را برای گذران خود به وجود آورند. در این صورت خروجیاش یک وضعیت جدید و پایدار است که حتی با بسته شدن یکی از مدرسهها خدشهای به آن وارد نمیشود. این سیستم قدرتمند میتواند در مناطقی که ایجاد میشود، تحصیل منظمی را برای این کودکان ایجاد نماید.
تفاوت بین این دو نوع سرمایهگذاری (کارآفرینی اجتماعی و خدمات اجتماعی) در پیشزمینهی مقدماتی کارآفرینی یا وجود ویژگیهای خاص شخصیتی در بنیانگذارش نیست، بلکه تفاوت در خروجی آنهاست. تصور کنید «اندرو کارنگی» به جای سیستم کتابخانههای عمومیاش که به میلیونها شهروند آمریکایی خدمت رسانده، تنها یک کتابخانه احداث میکرد. آن یک کتابخانهی کارنگی مسلما به بخشی از جامعه خدمت میکرد، ولی دید عمیق او و احداث سیستم کتابخانهاش یک سیستم جدید و پایدار را به وجود آورد. در نتیجه زمینه را برای افزایش علم و دانش در همهی شهروندان جامعه فراهم کرد و نام خود را به عنوان یک کارآفرین اجتماعی مطرح نمود.
دستهی دوم سرمایهگذاریهای اجتماعی که نباید با کارآفرینی اجتماعی اشتباه شود، «فعالیت یا کنشگری اجتماعی» است. در این مورد نیز عامل انگیزانندهی فعالیت مشابه است که همان وضعیت ظالمانهی پایدار است. بسیاری از ویژگیهای شخصیتی فردی که آن را پایهریزی میکند نیز یکسان است. چیزی که متفاوت است جهت فعالیت فعال اجتماعی است. او بر خلاف کارآفرین که فرد به طور مستقیم دست به اقدام میزند، اقدامش از طریق غیرمستقیم است. این کار او از طریق ترغیب حکومتها، NGOها، مصرفکنندگان، کارگران و … به اقدامی خاص است. فعال اجتماعی موفق میتواند بهبودی اساسی در سیستم به وجود آورد و حتی تعادل جدیدی نیز برقرار نماید. ولی وجه تمایز اصلی این فعالیت از طریق ترغیب دیگران، و نه اقدام مستقیم است. فعالین اجتماعی نامی بزرگ و سنتی عالی از خود به جا گذاشتهاند. افرادی مانند مارتین لوترکینگ، مهاتما گاندی و واتسلا هاول. ولی نباید کارآفرین اجتماعی با فعال اجتماعی اشتباه گرفته شود.
موارد بینابینی
با تعریف کردن کارآفرینی اجتماعی میتوانیم آن را از فعالیت اجتماعی و خدمات اجتماعی تشخیص بدهیم. بسیاری از بازیگران اجتماعی استراتژیهایی بیان میکنند تا از این مدلهای خالص، مدلهای ترکیبی ایجاد کنند.
در مدل خالص، کارآفرین اجتماعیِ موفق از طریق اقدام مستقیم یک وضعیت جدید و پایدار ایجاد میکند، فعال اجتماعی دیگران را ترغیب میکند تا وضعیتی جدید و پایدار ایجاد کنند و خادمین اجتماعی هم از طریق اقدام مستقیم تعادل وضعیت را بهبود میبخشند.
تمایز دادن این مدلهای خالص از یکدیگر امری ضروری است، اما در دنیای واقعی احتمالا مدلهای ترکیبی بیش از مدلهای خالص وجود دارند. این مورد در مورد یونس محمد نیز صادق است. او از طریق فعالیت اجتماعی باعث سرعت بخشیدن و تقویت تاثیر «گرامین بانک» شد که خود نمونهای بارز از کارآفرینی اجتماعی است. در مدلی ترکیبی که در آن کارآفرینی اجتماعی به دنبال فعالیت اجتماعی آمد و یک بانکداری خرد را به خواستی جهانی برای تغییر تبدیل کرد.
سایر سازمانهایی که از مدلهای ترکیبی بهره بردهاند نیز مشابه همین موردند. سازمانهای وضع کنندهی استاندارد یا گواهینامهها نمونهای از این مدل هستند. اگرچه اقدام سازمانهای استاندارد خود موجب تغییر نشد، ولی با تشویق به اجباری ساختن استانداردهایی برای اقدامات یا تولیدات، در نهایت باعث تغییر در جامعه شد. گواهینامه تجارت منصفانه یا بازاریابی از همین دسته است. سازمانهایی مانند Cafédirect در انگلستان و TransFair USA در آمریکا نشانهایی را به کافهها یا سایر تجارتهای خرد که قیمت منصفانهای برای محصولات دارند، اعطا میکنند که تائیدی بر تجارت عادلانهی آنهاست.
برگرفته از: ssir.org