فرهنگ مدرن مملو از گولزنکها است. نویدهای درخشان تقلبی و وعدههای پوچ موفقیت و رضایتمندی چنان در دنیای امروزی فراوانند که همواره ما را به سراب میکشانند، اما واقعیت در اغلب موارد کاملا برعکس از آب درمیآید. رسانههای جمعی به ما میگویند اگر ثروتمند باشیم، اگر خانهی قشنگی پر از امکانات و یک ماشین دهنپرکن داشته باشیم، اگر لاغر و همیشه جوان باشیم و اگر گران و بینقص لباس بپوشیم، دیگر خوشحال هستیم و در زندگی به کمال رسیدهایم.
روانشناسان ثابت کردهاند که سه اصل اساسی در خوشبختی و کامیابی فرد دخیل هستند. این موارد جزء اصول بنیادی مفهومی به نام «نظریهی خودتعیینگری» (Self-determination theory) محسوب میشوند. این نظریه نمایانگر تفاوت میان اهداف درونی و بیرونی است و شما را به سوی کامیابی نهائی سوق میدهد. به دنبال ثروت مادی، جوانی دستنیافتنی و تایید دیگران رفتن، رفتاری گمراهکننده و نهایتا پوچ و توخالی است و اغلب شما را در نارضایتی خود رها میکنند. از سوی دیگر تمرکز بر فضیلتها و محسنات و کسب آنها، امری فراتر از امور مادی است و به شخصیت، بلوغ عاطفی و نوعدوستی (اهداف درونی) شما اشاره دارد و به شما ابزاری میبخشد که بتوانید با کمک آنها زندگی معنادار و غنیتری را تجربه کنید.
این سه اصل نظریهی خودتعیینگری به شرح زیر است:
خودمختاری
مجلهی بیزنس اینسایدر استرالیا به تحقیقی اشاره کرده است که بیان میدارد ما باید تمایلات و کیفیات را در خود رشد و پرورش دهیم تا خوشبختی و کامیابی در زندگیمان تجلی کند و جریان همیشگی داشته باشد.
در این تحقیق که با عنوان «چرا پیروی از اهداف بیرونی میتواند خوشبختیتان را ویران کند؟» توسط دریک بائر نوشته شده، آمده است: آنهایی که اهداف درونی خود را محقق کرده بودند، احساس خوشبختی بیشتری داشتند اما افرادی که اهداف بیرونی خود را محقق کرده بودند، بهبودی در میزان خوشبختی ذهنی خود نداشتند. نویسندهی مقاله این نظریه را مطرح میکند که اگرچه اهداف بیرونی به صورت لحظهای و پس از دستیابی، احساس رضایتی به همراه دارند، اما مسئله اینجاست که این حس خرسندی ادامه نمییابد و ماندگار نیست.
در مقایسه با تمرکز بر اهداف بلندمدت، توجه خود را معطوف کردن بر رضایت آنی نه تنها به افراد احساس شکست میدهد، بلکه آنها را از ادامهی تلاشهای خود خسته میکند و علاقه و انگیزهشان برای جستجوی خوشبختی را از بین میبرد و نهایتا اینکه این افراد خود را شخصیتهای نگونبخت خواهند شناخت.
وقتی احساس کنید خودتان مسئول زندگیتان هستید، این شمایید که تصمیمات خودمختارانه برای خودتان میگیرید و برای اینکه آن خودِ اصیلتان باشید آزادی و استقلال لازم را دارید، آنگاه مسیر خوشبختیتان مشخص میشود. افرادی که احساس میکنند حرفی برای گفتن دارند و حس مهم بودن میکنند، دیگر محدود و مقید به عرف یا انتظارات دیگران نیستند و در نتیجه حس بهروزی خواهند داشت.
شایستگی
ما با یک سری خصوصیات و تواناییها به دنیا میآییم که میتوانند به قول عامه، «عاقبت» یا «سرنوشت» ما را رقم بزنند. با این حال همهی ما به فرصتهایی نیاز داریم که حاصل دسترسی مساوی به تحصیل، آزادی انتخاب، استخدام، نیازهای اولیهی انسانی مانند خانه، غذا، آب و احساس امنیت هستند. خوشبختی در این است که چقدر آزادانه بتوانیم نه تنها مهارتهای حیاتی، بلکه شایستگی و کمال را در مهارتهایی به دست بیاوریم که هم برای زندگی خود به آنها نیاز داریم و هم اینکه خود نیز به آنها تمایل داریم. اینها همان مهارتهایی هستند که به ما اجازه میدهند توانایی خود را در زمینههای ذهنی، هنری، سیاسی و طنز بروز دهیم.
ارتباط
نحوهی تعامل ما با دیگران در زندگی، مهمترین عامل تاثیرگذار در کامیابی و خوشبختی ماست. اما اغلب افراد، بدون درک این امر و از روی ضرورت با دیگران ارتباط دارند. تنها قویترین شخصیتها هستند که واقعا میتوانند ارتباطات خالصی با افراد همجایگاه خود داشته باشند. اگر بتوانید بر دو خصوصیت اول تسلط بیابید و اگر شخصیتی مصمم، خودتعیینگر و تحولیافته دارید،آنگاه کم کم افراد سمّی زندگیتان را خواهید شناخت و تغییرات لازم را اعمال میکنید. هرچه بیشتر اهداف درونیتان را تحقق ببخشید، با راحتی بیشتری میتوانید از شر چنین افرادی که در زندگی بر پشت خود سوار کردهاید، خلاص شوید. اینها افرادی هستند که مانع احساس خوشبختی شما هستند. ما اغلب خودمان را متعهد و ملزم به خانواده، بستگان، دوستان قدیمی، همکاران و افرادی میدانیم که انتخابی برای حضورشان در زندگیمان نداشتهایم و تنها از روی شانس پا به زندگیمان گذاشتهاند. خوشبختی حقیقی تنها وقتی به دست میآید که شما به این بلوغ و درک برسید که حق دارید افرادی را که سزاوار شما و لایق ورود به زندگیتان هستند، خودتان انتخاب کنید.