خودتان را در چه حد میدانید؟ نابغه، کودن یا آدمی از هر نظر معمولی و متوسط؟ فکر میکنید شما یا هر آدم رندومی که در صف نانوایی جلویتان ایستاده قادرید کاری انجام بدهید که به عنوان کار نبوغآمیز از آن یاد شود؟ یا اینکه حتما باید نابغه زاییده میشدید و لااقل تا ۱۰ سالگی از مقالات پروفسور بالتازار ایراد فنی میگرفتید؟ در این مقاله، به شما میگوییم که نابغه شدن کار محالی نیست. فقط کافی است سه اصل ساده را رعایت کنید تا در مسیر نبوغ قرار بگیرید.
میدانم که این اواخر کلمهی نابغه آنقدر لوث شده که به جای استخوان پرت میکنند جلوی سگ! من هم شریک جرمم. مگر میشود که در رنگ و رو رفته شدن این کلمه دست نداشته باشم؟ هر کسی که بند کفشش را زیگزاگی میبست از دَم، «نابغه» خواندم. اوه اوه اوه… خلافم خیلی سنگین است. گویا نابغهها برای سرم جایزه گذاشتهاند.
اما راستش را بخواهید، فکر نمیکنم انجام دادن کاری نبوغآمیز آنقدرها هم سخت باشد. به شرط اینکه برای انجام دادنش تلاش کنید. بیشتر مردم البته تا این اندازه تلاش نمیکنند. اما اگر این کار را بکنید، فکر کنم بتوانید چند تا کار نبوغآمیز از خودتان به جا بگذارید.
خب حالا اصلا بیایید ببینیم کار نبوغآمیز یعنی چه؟ تعریفش سخت است نه؟ بگذارید ببینم چیزی به ذهنم میرسد؟ این چگونه است: «هر کاری که اثر بزرگ و پایداری بر روی حوزهی مهمی بگذارد». تعریف کاملی نیست، اما فعلا کارمان را راه میاندازد.
تمام نکتهی این سؤال در اینجا نهفته است و علت نوشتن این مقاله از طرف من این است: من مخالف این ایده هستم که آدم ذاتا «نابغه» باشد – آدم یا کار نبوغآمیز انجام میدهد یا انجام نمیدهد، از این دو حالت خارج نیست.
راه نابغگی از کجا میگذرد؟
فعلا کاری به مشاهیر تاریخ ندارم. راجع به همین آدمهای دور و بر صحبت میکنم. راجع به کسی که در وصفش میگویید «فلانی نابغه فروشندگیه. آخرین باری که دیدمش داشت چند تا قسمت از برنامه زلال احکام را به فردریک نیج مؤسس Pirate Bay میفروخت.» یا «این علیرضا صباغ رو میشناسی؟ همینکه مسابقههای فرمول یک رو گزارش میکنه! یارو نابغه است. از همه ریزهکاریها، تکنولوژیها و قوانین مسابقات سر در میآره.»
فکر میکنید وجه اشتراک این نابغههای دور و بر ما چیست؟
مالکوم کاولی، نویسنده و منتقد ادبی جایی در ستایش کتاب آنا کارنینای تولستوی گفته:«نبوغ همان طرز نگاه است. قدرت یافتن الگوها در جاییکه دیگران چیزی نمیبینند به جز مجموعهای از اشیاء در هم و برهم.»
هر کودکی که برای اولین بار متوجه میشود ادا کردن کلمه «لطفا» باعث برآورده شدن خواستهاش میشود، الگویی را کشف کرده است. پس تعریف دیگری برای نابغه پیدا کردیم. «کسی که الگوها را سریعتر از بقیه کشف کند».
برای تقویت قدرت کشف الگوها باید سه اصل را در خود تقویت کنیم:
۱. تحریک کنجکاوی
کنجکاوی یا همان میل درونی به تحقیق کردن راجع به دنیای بیرون، اولین و مؤثرترین ابزار در کشف الگوهاست. متأسفانه هر چه بزرگتر میشویم میل به کنجکاویمان تحلیل میرود و نوع نگاهمان به زندگی لولهایتر میشود. فقط به همان چیزهایی توجه میکنیم که در جلویمان قرار دارند. آنهم توجه سطحی. ترجیح میدهیم صبحها همان چای شیرین همیشگی را بنوشیم تا اینکه چای را با طعم دیگری سر بکشیم. عادت کردهایم از یک مسیر خاص به سر کار برویم. میدانیم اگر از این مسیر برویم الگوی ترافیک چگونه خواهد بود و سر کدام چهارراهها باید پشت چراغ بمانیم.
اما اگر بخواهیم در کاری به درجه نبوغ برسیم باید ذهنمان را تمرین دهیم که کنجکاو باشد. تا مثل آقای صباغ کنجکاو نباشید و از خودتان نپرسید «چرا فلان راننده اصرار دارد سر پیچها سبقت بگیرد»، هیچ وقت نخواهید توانست الگوی سبقت گرفتن رانندگان فرمول یک را کشف کنید.
۲. بیطرف باشید
بیطرفی این اجازه را به شما میدهد تا هر پدیدهای را از تمامی زوایای آن مشاهده کنید، نه فقط از منظر خاصی. اگر با ذهنیت از پیش تعیین شده به چیزی نگاه کنید، بعید است چیز جدیدی در آن پیدا کنید. کلید بیطرف بودن این است که شاهد منصفی باشید. این بدان معناست که حتی مونولوگ درون ذهن خودتان را هم چک کنید تا مطمئن شوید دیدگاه خنثی و عاری از جهتگیریای راجع به فلان چیز دارید. اگر اینطور نیست تغییرش بدهید. کنجکاو شدنِ تنها، برای نابغه شدن کافی نیست. باید خود را تمرین بدهید تا چیزی که وجود دارد را بی کم و کاست مشاهده کنید. الگوها کاری به پیشزمینه ذهنی شما ندارند.
۳. به تصویر کلی نگاه کنید
فکر کنید اگر شما را در ارتفاعی از زمین، داخل یک ایستگاه فضایی قرار میدادند که قادر بودید اتفاقات روی زمین را رصد کنید و داخل یک دفترچه یادداشت بنویسید، بعد از مدتی به راحتی میتوانستید ببینید که در حوالی غروب ساکنین سیاره خاکی چه الگوی مصرف برقی را دنبال میکنند. از روی حدس و گمان، احتمالا لاس وگاسیها با آن هتلهای مجللشان بیشترین و بادیهنشینان صحرای آفریقا کمترین مصرف برق را دارند. در مورد یک تابلوی نقاشی یا صفحه مانیتور تلویزیون هم همینطور. هر چه عقبتر بایستید بیشتر از معنی و مفهوم آن سر در میآورید. جلوتر که بروید چیزی به جز مُشتی حرکات بی معنی قلممو و یکسری پیکسل گنگ نمییابید.
اگر رئیس فروش جایی هستید که بعد از سقوط نرخ فروش شرکتتان، صرفا بر روی ۲ فروشنده سابقا کارآمد خود زوم کردهاید و مشکل را در افت فروش این ۲ یافتهاید، هیچ موقع تصمیم خوب و نبوغآمیزی نخواهید گرفت. یا این ۲ را اخراج خواهید کرد یا میفرستیدشان سر دورههای فروش و یا پر و بال بیشتری بهشان میدهید. هیچ کدام هم راه حل درست این ماجرا نیست. چرا؟ چون هیچ وقت سعی نکردید تصویر کلی فروش را ببینید و الگوها را کشف کنید.
با اتکا به این سه اصل هر آدمی (اعم از من و شما) قادر است در حوزهی مرتبط به خود الگوها را کشف کند و کاری از خود بجا بگذارد که اثری بزرگ و پایدار داشته باشد. یعنی کار نبوغ آمیز. باید تلاش کرد.
حق با شماست، بیشتر مردم چنین تلاشی نمیکنند. اما اگر خودشان را به زحمت میانداختند، احتمالش بود که موفق شوند دیر یا زود کاری نبوغآمیز انجام دهند. شاید برای راه افتادن چند تا تمرین ساده برای تقویت تفکر خلاقانه لازم است. خب اینکار را بکنید.
اما چیز دیگری هم داریم که در سطح کاملا متفاوتی قرار دارد – کاری با کیفیت فراتر از زمان. این یکی را مطمئن نیستم که بتوانیم ماها انجام بدهیم. این جور کارها از امثال داروین و داوینچی و سقراط و کنفسیوس بر میآید، کارهایی مثل نسبیت خاص انیشتین و معبد پارتنون یونان باستان: کاری فراتر از زمان. من که خودم هیچ کسی را از نزدیک نمیشناسم که قادر باشد کاری فراتر از زمان انجام بدهد.
اما کار نبوغآمیز؟ کشف الگوها و گذاشتن تأثیر بزرگ و پایدار بر روی حوزهای مهم؟ فکر کنم در آسانترین برههی تاریخی برای انجام دادن این کار هستیم. امکان نداشت میوهای پایینتر از این بر شاخه بروید. فقط کافی است دو محبث مهم را که تاکنون با همدیگر سلام و علیک نکردهاند، با هم آشنا کنید تا… بوووووووومممممم! خانمها، آقایان: کار نبوغآمیز.
آنقدرها هم کار شاقی نیست. تازه اینترنت هم مثل اژدهای عظیمالجثهای تحت فرمان شماست. هیچ وقت هم از یادگیری چیزهای جدید نترسید. علم به شما کمک میکند راحتتر از قبل یاد بگیرید.
رسما هر چیزی را بخواهید میتوانید به صورت آنلاین پیدا کنید و بفهمید چرا چیزهای مهمی بودهاند، خیلی سریع میتوانید به هر کتابی که دلتان خواست دست پیدا کنید و تاریخ را ورق بزنید و هر بنی بشری را هم که اراده کردید، میتوانید بدون پرداخت یک پول سیاه پیدا کنید.
کار فراتر از زمان؟ نمیدانم کسی از پس این کارها برمیآید یا نه. شاید نه. کار نبوغآمیز؟ بله بله. حتما. اگر تلاش کنید. راستی، الان به چه کاری مشغولید؟