همهی ما آرزو داریم کمی شجاعتر باشیم، ولی ترس همچنان میتواند در فعالیتهای روزمرهی ما نفوذ کند. ترس اجازه نمیدهد که وارد عمل شویم، ما را از پیشرفت در کارهایمان باز میدارد و حتی باعث میشود اقداماتمان را به تعویق بیندازیم. در اینجا میخواهیم راهکارهایی را معرفی کنیم که به شما کمک میکند تا دل و جرأت خود را افزایش بدهید و با شجاعت به استقبال هر روزتان بروید. پس این نوشته را بخوانید تا ببینید که چگونه شجاع باشیم.
شجاعت ترکیبی از قدرت ذهنی، دانش و اعتمادبهنفس است که همگی در یک خصوصیت اخلاقی جمع شدهاند. شجاعت به شما کمک میکند که بتوانید تصمیمهای دشوار بگیرید، بدون اتلاف وقت دست به اقدام بزنید و به آسانی با موقعیتهای دشوار مواجه شوید. زمانی که وظایف جدیدی به شما محول میشود، نیاز به شجاعت دارید؛ زمانی که میخواهید با کسانی رودررو شوید که به نوعی باعث رنجش شما شدهاند، نیاز به شجاعت دارید و حتی زمانی که عملکرد ضعیفی دارید (چراکه میترسید کارتان کاملا بینقص نباشد) نیز نیاز به شجاعت دارید. وقتی شجاعتر میشوید، با قدرت بیشتری وارد عمل میشوید و اتفاقاتی را که ممکن است بیفتند، بهتر مدیریت میکنید.
شجاعت چیزی نیست که با آن متولد شده باشید، اگرچه چیزی هم نیست که بتوانید یک شبه آن را کسب کنید. مانند همهی خصوصیات اخلاقی مطلوب، برای پرورش شجاعت نیز باید تلاش کنید. جوئل رانیون (Joel Runyon) عضو ستاد مرکزی ایمپاسیبل (Impossible) روند رشد و توسعهی شجاعت را خیلی ساده توضیح داده است. اگر میخواهید شجاع شوید باید:
- از چیزی بترسید.
- هر طور که شده با آن روبهرو شوید.
- نسبت به اولین باری که با آن روبهرو شدید، کمتر بترسید.
- آن را تکرار کنید.
در غیر این صورت تنها یک راه دیگر وجود دارد:
- از چیزی بترسید.
- هیچ کاری انجام ندهید.
- همچنان از آن بترسید!
البته همیشه هم اینطور نیست که بگوییم: «هر طور شده با آن روبهرو شوید!» (شاید شما از شیر و گرگ و پلنگ بترسید. در این صورت من اصلا توصیه نمیکنم که بروید و با آنها روبهرو شوید!) باید توجه کرد که شجاعت همانقدر که در مورد درک خطرهاست، در مورد پذیرفتن آنها نیز هست. اینکه بیمقدمه بپریم وسط ماجرا، لزوما شجاعت محسوب نمیشود، بلکه میتواند کاملا احمقانه باشد. شجاعت به معنای آن است که چگونه بتوانیم به دفعات، حس عدم اطمینانی را که در اغلب موارد باعث شکلگیری ترس میشود، به یک ریسک محاسبهشده و قابلپذیرش تبدیل کنیم.
متأسفانه، خیلی سخت است که در برابر چیزی شجاع باشید که هیچوقت تاکنون آن را تجربه نکردهاید. با انجام دادن کاری که از آن واهمه دارید، ذرهذره و نرمنرمک، تمام حس عدم اطمینانی را که نسبت به آن دارید، از بین میبرید. اگر از ارتفاع میترسید، به یک جای بلند و مرتفع بروید. البته لازم نیست همان ابتدا به جاهای خیلی بلند بروید، بلکه در همان حدی که همچنان باعث ترس شما شود کافی است. آن را تجربه کنید. حس کنید. دفعهی بعد به جایی که کمی بلندتر است بروید. وقتی این کار را میکنید، میبینید که واقعا آنقدر هم که به نظر میرسید، ترسناک نبود. هر بار که این کار را تکرار میکنید، شجاعتر میشوید. فضانوردان نیز با استفاده از چنین تکنیکی برای رفتن به فضا آماده میشوند. آنها یاد میگیرند چگونه کمکم از پس چالشها برآیند، از چیزهایی که یاد گرفتهاند استفاده میکنند تا بیش از پیش آماده شوند و سپس آنها را اعمال میکنند. زمانی که آنها به فضا پرتاب میشوند، تنها چیزی که باقی میماند شجاعت است.
قدر لحظههایی را که احساس شجاعت کردهاید، بدانید
هنگامی که کار شجاعانهای انجام میدهید، سعی کنید احساسی را که در آن لحظه داشتهاید، در یک بطری فرضی ذخیره کنید. یا حداقل تلاش کنید تا جایی که میتوانید آن را خوب به خاطر بیاورید. به خاطرش جشن بگیرید، عکس بگیرید، یک یادبود از آن تجربه تهیه کنید، خلاصه هر چیزی که به شما یادآوری کند که در آن برههی زمانی، چقدر شگفتانگیز و فوقالعاده عمل کردید.
مهم نیست مسئله چه بوده است، کوچک بود یا بزرگ، مهم این است که شما با شجاعت عمل کردید. برای مثال فرض کنید که در محل کارتان مرتکب یک اشتباه شدهاید و از اینکه به کسی چیزی بگویید وحشت داشتید، ولی کاری بود که میبایست صورت میگرفت. زمانی که فکرهایتان را کردید و به خودتان گفتید: «بریم ببینیم چی میشه!» گای نورتن ادلمن (Gay Norton Edelman) از مجلهی فَمیلی سیرکِل (Family Circle) نام این لحظات را، «لحظات قدرت» گذاشته است.
سعی کنید متوجه لحظاتی باشید که در آن قدرت و لیاقت را احساس میکنید. لحظهای درنگ کنید، چند نفس عمیق و آرام بکشید و به خود بگویید: «من همچین آدمی هستم.» هرچقدر بیشتر لحظاتی را که احساس قدرت میکنید، متمایز و پُررنگ کنید، بیباکتر خواهید شد.
کوچک یا بزرگ، لحظاتی که احساس شجاعت میکنید، به منزلهی سوخت برای کارهای شجاعانهی آینده عمل میکنند. سوختی که هر زمان به آن نیاز داشته باشید، در دسترس است. زمانی که از چیزی میترسید، کافی است به خود یادآوری کنید: «چون تونستم اون کار رو انجام بدم، از پس این هم برمیام.»
از احساسات خود بهعنوان یک ابزار استفاده کنید
کنترل احساسات میتواند دشوار باشد، ولی این کار میتواند یکی از بهترین راهها برای غلبه بر ترس (از هر نوعی که میخواهد) باشد. هنگامی که تمرکز حواس داریم، میتوانیم از احساساتمان استفاده کنیم و خودمان را بیشتر برای رویدادهای آینده آماده کنیم و یا حتی میتوانیم با استفاده از آنها روی دیگران نیز به شکلی مثبت و مفید تأثیر بگذاریم. برای مثال اگر شما به قدر کافی عصبانی شوید، هیچ چیز نمیتواند شعلههای شجاعتی که در وجودتان زبانه میکشد را خاموش کند.
ممکن است شما کلا یک آدم عصبانی نباشید، ولی به این معنا نیست که نمیتوانید اندکی حس عصبانیت در خود ایجاد کنید و از آن بهره ببرید. رابرت بیسواس-دییِنر (Robert Biswas-Diener)، نویسندهی کتاب «معادلهی شجاعت: چگونه علم میتواند شما را شجاعتر کند»، پیشنهاد میدهد زمانی که نیاز دارید شجاعتر شوید، سعی کنید اندکی خشم را در وجود خود برانگیزید.
شما میتوانید با فکر کردن به راههایی که از آن طریق ممکن است ارزشهای گرانبهایتان پایمال شوند، طرز فکر شجاعانه خود را تقویت کنید.
در حالت عادی، شما به دنبال دلیلی برای عصبانی شدن نمیگردید، ولی عصبانیت میتواند ابزاری به مراتب ارزشمندتر از آنچه شما فکر میکنید، باشد. اگر بتوانید جنبههایی از موقعیت پیش روی خود را کشف کنید که باعث برانگیخته شدن احساسات در شما میشود، از آنها استفاده کنید. برای مثال فرض کنید شما میترسید با کسی روبهرو شوید. به این فکر کنید که این شخص چقدر وقت شما را هدر میدهد، بیملاحظه است یا چقدر به شما بیاحترامی میکند. گاهی اوقات شما به شجاعت بیش از خونسردی و منطقی بودن احتیاج دارید. فقط مواظب باشید خیلی هم پایتان از حد فراتر نگذارید!
از خودتان بپرسید: «اگر نمیترسیدم چهکار میکردم؟»
بعضی اوقات لازمهی شجاعت، این است که از بیرون به ماجرا نگاه کنید. اگر شما نمیترسیدید، آیا قادر بودید کاری را که میبایست انجام شود، انجام بدهید؟ احتمالا! فکر میکنید اگر نمیترسیدید، آدم بهتری بودید؟ به احتمال زیاد! وقتی شما از زاویهی دیگری به قضیه نگاه میکنید، ممکن است ببینید که واقعا قادر به انجام کارها هستید، از ته دل و بدون ترس.
و اگر به نظر میآید که نمیتوانید شجاعت را در آن لحظه پیدا کنید، تنها «وانمود کنید» که نمیترسید. ممکن است به نظر دیگران همان قدر شجاع بیایید، کسی چه میداند، شاید حتی بتوانید خود را نیز قانع کنید که ترستان تنها ساخته و پرداختهی ذهن خودتان است. آنقدر وانمود کنید تا سرانجام به حقیقت تبدیل شود.
به تمام چیزهایی فکر کنید که اگر نمیترسیدید و شجاع بودید، میتوانستید انجام بدهید. باز هم میخواهید فرصتهای خود را از دست بدهید؟