چگونه با دیگران بدون حدس و گمان ارتباط داشته باشیم

چطور با دیگران بدون حدس و گمان ارتباط داشته باشیم

اینکه بتوانیم بدون حدس و گمان با دیگران ارتباط داشته باشیم، هنری است که همه‌ی ما به گونه‌ای به آن نیاز داریم. هنوز آن زمانی را که اولین شغلم را ترک کردم به خاطر دارم. به من از پشت خنجر زده بودند. رئیس‌ها با هم دعوا کرده بودند و این وسط من گرفتار شده بودم. همکارانم به من حمله‌ور شده بودند، من بی‌گناه بودم اما کل دنیا علیه من بودند.

پشت این ماجرا یک داستان طولانی وجود داشت و من دیگر باید کارم را ترک می‌کردم. بنابراین دست به کار شدم و از آنجا دور شدم؛ بله حدود ۳۰۰۰ کیلومتر از آنجا دور شدم. اما ۹ ماه پس از شروع کار جدیدم تمام آن اتفاقات دوباره داشت تکرار شد.

با خودم فکر می‌کردم پس به چه کسی می‌توانم اعتماد کنم؟ نشانه‌هایی از اینکه دیگران دارند در مورد من صحبت می‌کنند وجود داشت. نمی‌توانستم بفهمم که رئیسم چه انتظاری از من دارد. تلاش کردم تا با حرف زدن با دیگران متوجه بشوم آنها در چه جناحی هستند. به کدام افراد می‌توانم اعتماد کنم؟ کدام یکی خائن است؟ طی کردن مراحل حل دوباره‌ی این مسئله شرایط واقعا برای من پیچیده شده بود.

رخ دادن چنین وضعیتی برای یک بار قابل درک بود. می‌توانستم به خودم بگویم «خب وارد یک فضای کاری مسموم شده بودم و بهترین لطفی که می‌توانستم در حق خودم بکنم این بود که آنجا را ترک کنم»، اما باز هم همان اتفاق؟ حتما یک ماجرایی در این روند دخیل بوده که مربوط به ذهن خودم بوده است. اصلا امکان نداشت که در جایی آن سوی کشورم دوباره تبدیل به آن فرد ترسوی تو سری خور بشوم.

کاملا واقف بودم که یک جای کار می‌لنگد. متوجه شدم که من هستم که برای خودم فرضیه‌سازی می‌کنم و خیلی هم این کار را انجام می‌دهم. مدام حدس می‌زدم که دیگران چه می‌خواهند و سعی می‌کردم «از روی حرف‌هایشان منظورشان را حدس بزنم». سعی می‌کردم به نکات واضحی که باید از حرف دیگران دریافت می‌کردم برسم.

مدام در حال حدس زدن بودم و این کار داشت مرا نابود می‌کرد. با این حدس‌ها، گذشته‌ام بارها و بارها برایم تکرار می‌شد.

مگر نارو زدن واقعا چیست؟ مگر جز این است که آدم‌ها برای اینکه احساس خطر می‌کنند این کار را می‌کنند تا توجه دیگران را از خودشان دور کنند؟ چرا افراد قبل از اینکه با خود شما صحبت کنند با یک نفر در مقام بالاتر صحبت می‌کنند؟ چون ممکن است این فرض را داشته باشند که شما به حرف‌شان گوش نمی‌دهید. یا حدس بزنند که شما به واسطه‌ی حرف آنها ممکن است اقدامی علیه‌شان بکنید یا ممکن است تلاش‌شان بر این باشد که توجه دیگران را از خودشان دور کنند.

تنها چیزی که آدم واقعا می‌تواند بفهمد این است که واقعا نمی‌تواند با حدس و گمان چیزی را بفهمد. فرضیه‌سازی فقط حدس و گمان است و اگر آدم اهل حدس و گمان باشد ارتباط واقعی عملا اتفاق نمی‌افتد. خیلی از ارتباط‌های کاری و داخل منزل و روابط احساسی بر اساس مفروضات شکل می‌گیرد. ما در ذهن خود حدس می‌زنیم که طرف مقابل دارد به چه چیزی فکر می‌کند و چه می‌خواهد. از اینکه بپرسیم دیگران واقعا چه می‌خواهند یا قصدشان چیست خجالت می‌کشیم. این تصور را داریم که بقیه هم به همین طریق مسائل را می‌فهمند. فکر می‌کنیم باید خیلی واضح باشد و این ما هستیم که نمی‌دانیم؛ به این شکل است که روابط‌مان آسیب می‌بیند.

چگونه می‌توان بدون فرضیه‌سازی ارتباط برقرار کرد؟ با کنجکاو بودن. وقتی که کودک بودیم همه چیز برایمان هیجان‌انگیز بود و مدام سؤال می‌پرسیدیم. اما از یک جایی با خودمان فکر کردیم که همه بیشتر از ما «می‌فهمند» و از اینکه سؤال بپرسیم و نتوانیم ذهن دیگران را بخوانیم خجالت‌زده شدیم. آن کنجکاوی و آن اعتماد به نفسِ سؤال پرسیدن را به طریقی از دست دادیم.

برای مثال به چنین گفتگویی در یک رابطه‌ی زناشویی دقت کنید:

سارا: «من واقعا از کارهای زیاد خانه خسته‌ام.»

بیل: «منظورت این است که من به اندازه‌ی کافی کمک نمی‌کنم؟»

سارا: «آره، من مجبورم همه‌ی کارها را خودم انجام بدهم، در حالی که تو پای اینترنت نشسته‌ای.»

بیل: «خب من روز پُراسترسی داشته‌ام.»

سارا: «تو روز پراسترسی داشته‌ای؟! اصلا می‌دانی من چقدر کار کرده‌ام؟»

بیل: «فقط بگذار استراحت کنم.»

سارا: «باشه! اما از من انتظار نداشته باش که امشب با تو حرف بزنم.»

به این گفتگو نگاهی بیاندازید. چه اتفاقی می‌افتاد اگر بیل به جای اینکه فرض کند سارا بابت همکاری نکردن او در کار خانه از دستش عصبانی است از خود او می‌پرسید. چه اتفاقی می‌افتاد اگر از سارا در مورد خودش سؤالی می‌پرسید؟ می‌توانست بگوید «چرا می‌گویی از کار زیاد خانه خسته شده‌ای؟» و احتمالا سارا می‌گفت از اینکه کل روز سر کار بوده خسته است و زمانی که به خانه می‌اید نیاز دارد استراحت کند و دیگر نگران کارهای خانه نباشد. این می‌توانست باب گفتگو به سمت حل مسئله را باز کند. به این طریق سارا و بیل می‌توانستند راهی برای خلاص شدن از تنش برای هر دوی‌شان پیدا کنند و نیازی نبود حالت تدافعی به خود بگیرند.

مورد کاری خود من چطور می‌توانست پیش برود؟ بیایید به اولین باری برگردیم که فکر می‌کردم از پشت به من خنجر زده‌اند.

رئیسم گفت: «آموزش تیم چگونه پیش می‌رود؟ شنیده‌ام خوب پیش نمی‌رود.»

من به جای تدافعی عمل کردن می‌توانستم بپرسم منظورش از اینکه گفت خوب پیش نمی‌رود چیست؟ می‌توانستم کمتر حدس بزنم و سعی کنم بفهمم که همکارانم کجا دچار سوءتفاهم شده بودند و احتمالا مهم‌تر از همه اینکه رئیسم کجا دچار سوءتفاهم شده بود.

هنگامی که تلاش می‌کنید با دیگری بدون فرضیه‌سازی ارتباط برقرار کنید دو سؤال وجود دارد که می‌تواند بی‌اندازه مفید باشد. ممکن است بخواهید سؤالاتی مطرح کنید که با عبارت «چرا می‌گویی که…» شروع شود. مطمئن شوید که دقیقا از همان کلمات شخص استفاده می‌کنید تا از سوءتفاهم‌های بالقوه اجتناب کنید. این کار دیگران را ترغیب می‌کند که دلیل حرفی که زده‌اند را با خود ارزیابی کنند و این کمک می‌کند هرگونه فرضیه‌ای که ممکن است ساخته باشید را به کلی از بین ببرد.

از گذشته تا به امروز بارها مواقعی در محل کارم بوده که می‌توانستم آن سؤال‌ها را بپرسم و موضوع‌هایی که با آن روبه‌رو شده بودم را بهتر مطرح کنم.

مواقع خیلی زیادی هم در روابط احساسی و روابط زناشویی وجود دارد که می‌توانیم فقط با توضیح خواستن از طرف مقابل، از دعوا کردن جلوگیری کنیم. کنجکاوی یک هنر گمشده است، اما مهارتی است که اگر می‌خواهیم در کار، روابط و زندگی‌مان موفق باشیم لازم است دوباره آن را به دست آوریم. بنابراین اگر باز با تضادی مواجه شدید می‌توانید انتخاب کنید که آن را به تضاد تعبیر نکنید. انتخاب کنید که کنجکاو باشید و سؤال بپرسید و درک درستی از وضعیت طرف مقابل داشته باشید. با این کار به آنها کمک می‌کنید درباره‌ی چیزی که می‌گویند فکر کنند و به خودتان کمک می‌کنید منظور طرف مقابل را بهتر درک کنید.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
2 + 0 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.