در این مطلب نگاهی به نظر برخی منتقدان دربارهی سریال وسترن/علمیتخیلی Westworld میاندازیم.
چرا برای سریال وست ورلد هیجانزدهایم؟ خب، اینکه از این سریال به عنوان بمب و پرچمدارِ بعدی شبکه HBO یاد میکنند برای اولین دلیل چطور است؟! اگرچه اچبیاُ مدتهاست که با وجود محصولات پرقدرت شبکههایی مثل ای.ام.سی، شوتایم، سینهمکس، ساندنس و غیره تنها غول تلویزیون دنیا نیست، اما هنوز این شبکه را به عنوان جریانسازترین برنامهسازان تلویزیون میشناسیم. شبکهای که کماکان به عنوان تنها جاهطلب این مدیوم شناخته میشود. چون مثلا سریالی مثل «سوپرانوها» فقط یک شاهکار عادی نبود، بلکه سریالی بود که سنگ بنای سریالهای ضدقهرمانمحور آینده مثل «برکینگ بد»، «مدمن» و بیشمار سریالهای دیگر را گذاشت. یا این اواخر «بازی تاج و تخت» فقط یک سریال فانتزی خارقالعاده با پروداکشنی زیباتر و قویتر از فیلمهای سینمایی نبود، بلکه باعث شد تا همهی شبکهها به فکر ساخت یک سریال فانتزی بیافتند. بنابراین وقتی میگوییم «وستورلد» بمب بعدی اچبیاُ است، یعنی این سریال فقط قرار نیست به سرگرمی بحثبرانگیز جدیدمان تبدیل شود، بلکه آنقدر بزرگ و دگرگونکننده است که میتواند به سنگبنای بعدی این شبکه تبدیل شود و بعد از اژدهایان و هیولاهای یخی، پای هوشهای مصنوعی و آنتونی هاپکینز را به گفتگوهای تلویزیونی هفتگیمان باز کند.
با توجه به بحثهایی که پیرامون «وستورلد» راه افتاده بود میدانستیم که اچبیاُ شدیدا روی این سریال حساب باز کرده است، اما تازه بعد از منتشر شدن تریلرهای سریال بود که به معنای واقعی کلمه فهمیدیم چه چیزی انتظارمان را میکشد. ایدهی ابتدایی سریال دربارهی پارک مدرنی به اسم «وستورلد» است که فضا و آدمهای غرب وحشی را با استفاده از تکنولوژیهای پیشرفته و اندرویدهای خدمتکار بازسازی کرده است. اما چه میشود اگر اندرویدها متوجهی حیاتشان شده و شروع به پرسیدن سوالات خطرناکی از خالقانشان کنند؟ میدانم، ایدهی چندان جدیدی نیست. آخرینبار فیلم «اکس ماکینا» بود که بهطرز جذابی این موضوع را بررسی کرد. اما با توجه به چیزی که از تریلرهای سریال برداشت میشود، انگار سازندگان میخواهند چشمانداز تازهای از این ایده را به نمایش بگذارند و قالب سریال دنبالهدار هم به آنها این اجازه را میدهد که در طولانیمدت به زاویههای مختلفی از این سوژهی همیشه داغ بپردازند. به عبارت دیگر، «وستورلد» این پتانسیل را دارد تا به چیزهایی در این چارچوب بپردازد که قبلا کسی در حوزهی سینما و تلویزیون سراغ آنها نرفته است. درست مثل فیلمی که منبع اقتباس آن هم است.
بله، حتما خبر دارید که «وستورلد» براساس فیلمی به کارگردانی و نویسندگی مایکل کرایتون محصول سال ۱۹۷۳ ساخته میشود. این فیلم هم دربارهی پارکی با تم غرب وحشی است که رباتهایش طوری برنامهریزی شدهاند که بازدیدکنندگان آن را به دوئلهای بیخطر دعوت کنند و کلا فضای زندگی در شهری در دههی ۱۸۸۰ را برای آنها بازسازی کنند، اما ناگهان رباتها شروع به کشتن مشتریان میکنند. در فیلم مشخص نیست آیا رباتها متوجهی حیات خودشان شدهاند و دست به شورش زدهاند یا همهچیز زیر سر یک گلیچ نرمافزاری/سختافزاری است. «وستورلد» با توجه به استانداردهای امروز هنوز فیلم تاثیرگذاری است، اما این فیلم به این جهت در تاریخ سینما جایگاه مهمی دارد که از آن به عنوان یکی از اولین فیلمهایی یاد میکنند که دربارهی شورش هوشهای مصنوعی و پارکهای گردشگری فاجعهآور ساخته شده است. چیزی که بعدا در «پارک ژوراسیک»، رمان سال ۱۹۹۰ مایکل کرایتون هم دیده شد. فقط این بار پارکی با تم دایناسورها جای غرب وحشی را گرفته بود و این دایناسورها بودند که به جای اندرویدها به جان انسانها میافتادند.
«وستورلد» جدید اما توسط لیزا جوی (یکی از تهیهکنندگان سریال «مهرهی سوخته») و جاناتان نولان ساخته میشود. خالق تریلر هوش مصنوعیمحورِ «مظنون» (Person Of Interest) که به تازگی کار آن را به پایان رساند. هر دوی جوی و نولان در ساخت تریلرهای تند و سریع و سرگرمکننده تجربه دارند و اگرچه آنها ایدهی اصلی (یعنی پارکی که پولداران تعطیلاتشان را برای لذت بردن از رباتهای خدمتکار در آن میگذرانند) را حفظ کردهاند، اما مطمئنا برای اینکه با تماشاگران مدرن ارتباط برقرار کنند و بروز باشند، باید چشمانداز یگانهای به سریال میآوردند. در نتیجه آنها میبایست در کنار نگه داشتن این ایدهی یک خطی، همهچیز را طوری از زیر شخم میزدند که با دنیای بعد از GTA، اسمارتفونها، سیری و واقعیت مجازی همخوانی داشته باشد. مخصوصا واقعیت مجازی که احتمالا با عرضهی پلیاستیشن ویآر، سر از خانهی بسیاری در میآورد و رسما به یک اختراع جریان اصلی تبدیل میشود. با این تفاوت که در «وستورلد» به جای یک واقعیت مجازی نرمافزاری، با یک واقعیت مجازی فیزیکی طرف هستیم.
این در حالی است که در این نسخه آشکار است که اندرویدها به خاطر گلیچ یا مشکل نرمافزاری دست به قتل انسانها نمیزنند، بلکه با خودآگاه شدن دستهجمعی اندرویدها سروکار داریم و مثلا در زمینهی دولوریس آبرناتی، یکی از شخصیتهای اصلی داستان (با بازی ایوان ریچل وودز)، با اندرویدی طرفیم که مثل فیلم اصلی فقط یک اسباببازی نیست، بلکه ظاهرا خالقان پارک در ذهن او گذشته و خاطراتی کاشتهاند که اطلاع از دروغ بودن تمام آنها، به او انگیزه میدهد تا سر از رازهای محل زندگیاش در بیاورد و به این نتیجه برسد که او یکی از NPCهای یک پارک گردشگری است، غرب وحشی دهههاست که به اتمام رسیده و آنسوی تپهها، آسمانخراشها سر به فلک کشیدهاند! خب، چنین اندرویدی با پردهبرداری از این موضوع چه کار خواهد کرد. آیا تصمیم به فرار میگیرد یا به زندگی آرام و بیدردسرش ادامه میدهد. مطمئنا یک اندروید به راحتی نمیتواند در شهر زندگی کند و او را شکار خواهند کرد، اما از سوی دیگر او چگونه میتواند خودش را به خدمتکاری از انسانها راضی کند. انسانهایی که همنوع او را چیزی جز ابزاری برای سرگرمی نمیبینند.
تریلرها شامل تصاویر زیبایی از مناظر کویری امریکا و در مقابل لوکیشنهای داخلی خفقانآوری میشود که آدم را یاد کارهای استنلی کوبریک میاندازد. باید هم اینطور باشد. چون علاوهبر اینکه نیتن کراولی به عنوان طراح تولید سهگانهی «بتمن» در این کار حضور دارد، بلکه پسزمینهی پارک هم مکانی به اسم «کسل وَلی» در ایالت یوتاست. جایی که نولان میگوید وقتی جان فورد از فیلمبرداری در مانیومنت ولی خسته شد، افرادی را به نقاط مختلف جنوب غربی فرستاد تا جایی به همان اندازه خیرهکننده پیدا کنند و آنها کسل ولی را پیدا کردند. اما تریلرها به همان اندازه آزاردهنده، مبهم و ترسناک هم هستند. نولان میگوید هدف اصلی «وستورلد» این است که انسانها در حال بیاهمیت شدن هستند. او از این میگوید که آنها میخواستند با این سریال بدون رودربایستی و رکوراست با چشماندازی بزرگ سراغ فصل بعدی داستان بشریت بروند. جایی که ما دیگر قهرمان داستان نیستیم و این مخلوقات ما هستند که نقش ما را برعهده میگیرند. به قول نولان، اندرویدها که در دنیای سریال به اسم «میزبانان» شناخته میشوند دارند متوجه میشوند که همانطور که خدا روح خودش را در انسانها دمیده است، آنها هم براساس انسانها ساخته شدهاند و شروع به پرسیدن این سوال میکنند که آیا میخواهند دستورات خالقشان را گوش کنند و شبیه آنها زندگی کنند یا نه. برخی از آنها خیلی با انسانها رابطهی خوبی دارند. اما چه میشود روزی شخصیتی که در بازیهای ویدیویی کنترلش را برعهده دارید و خیلی دوستش هم دارید، برمیگردد و با عصبانیت ازتان میخواهد که از کشتن او دست بکشید؟ او هم برای خودش زندگی و آرزوهایی دارد.
اما اگر قبل از این با مرور کردن این اطلاعات خودمان را هیجانزده نگه میداشتیم، حالا انگار میتوانیم بدون هیچ شک و تردیدی انتظار یک رویداد شگفتانگیز را بکشیم. چون در حالی که فقط چند روز به آغاز پخش سریال مانده است، نظرات منتقدان منتشر شد. نظراتی که همه یکصدا «وستورلد» را واقعا «بمب بعدی اچبیاُ» میخوانند. برای شروع منتقد سایت آیجیان را داریم که دربارهی سریال نوشته است: «بعد از یکعالمه زمینهچینی و تاخیرهای بحثبرانگیزی که در تولید سریال رخ داد، آیا این سریال در حد انتظارها ظاهر میشود؟ با توجه به اپیزود افتتاحیهی معرکه و درگیرکنندهای که به سرعت شما به درون خودش میکشد، جواب یک بلهی بلند است... از گروه بازیگران برجسته گرفته تا تصاویر فوقالعاده و موسیقی بهیاماندنیای از رامین جوادی بزرگ (آهنگساز بازی تاج و تخت و مظنون)، این سریال از همه نظر تلویزیون را در عالیترین درجهاش به نمایش میگذارد. مجاورت زندگی درون وستورلد و آنهایی که در حال ساختن وستورلد هستند دریچهی ورودی فوقالعادهای به درون سریال است و بهمان اجازه میدهد تا از همان ابتدا با این موجودات مصنوعی ارتباط برقرار کنیم و در آن واحد انگیزه افراد پشت صحنه را هم ببینیم.»
منتقد سایت آتلانتیک اضافه میکند: «چه میشود اگر روزی بشریت هوش بسیار قویای را خلق کند که علیه ما برخیزد؟ این ایدهای است که به هزار نوع مختلف بازگویی شده است... اما این سناریو به ندرت با این درجه از کمال و نبوغی که در "وستورلد"، سریال جدید اچبیاُ میبینیم مورد پرورش قرار گرفته است.» این نویسنده در ادامهی یادداشتش توضیح میدهد که «وستورلد» از زاویهی دید دیگران داستان رباتها را روایت نمیکند. به عبارت دیگر، «وستورلد» اندرویدها را به عنوان پروتاگونیست یا قربانی نشان نمیدهد، بلکه بهشان اجازه میدهد که خودشان داستان خودشان را تعریف کنند. سریال هنوز به همان سوال کلاسیک چه میشود اگر مخلوقاتمان علیه ما برخیزند میپردازد، اما بیشتر به عواقبی که این کار برای خودشان میتواند در پی داشته باشد علاقه نشان میدهد تا ما.
منتقد سایت کولایدر در یادداشتش میآورد: «سریال که با وجود پایهی منطقی و دنیاسازی قویاش با عشق ساخته شده، طوری تصاویر غرب وحشی را با المانهای سرد علمی-تخیلی لابراتوری که هدایت پارک را برعهده دارد پیوند میدهد که همهچیز بهطرز قابلباوری درهمتنیده احساس میشود... سریال حتی به بحثهای تفکربرانگیز فلسفی آثاری مثل "درخشش ابدی یک ذهن پاک" سیخونک میزند و میپرسد که آیا داشتن یک زندگی امن که دردهایمان در آن پاک میشود بهتر است یا زندگیای با قدرت انتخاب که شامل تمام اشتباهات و رنجهای ادامهاش هم میشود. انتخاب همیشه روشن نیست. مثل "بازی تاجوتخت"، "وستورلد" نیز داستان گستردهای است، ولی به اندازهی دنیای وستروس و چیزی که آنسوی دریای باریک وجود دارد متنوع نیست. اما چیزی که اهمیت دارد این حقیقت است که همهچیز در اینجا فشرده، صمیمی و بدقت ساخته شده و طرفداران کرایتون بلافاصله شباهتهای سریال را با مشهورترین تمهای داستانهای او متوجه میشوند: جایی که انسان خردمند خلق میکند و به سرعت کنترل از محدودهی تواناییهای ما خارج میشود. ما خدا نیستیم، بلکه فقط سرهمبندیکننده هستیم و کاراکترهای "وستورلد" کمکم دارند میفهمند که تلاش برای کنترل کردن چیزی که درک نمیکنند به چه عواقب فاجعهباری منجر میشود.»
منتقد تلگراف مینویسد: «ما به درون دنیای پیچیده و عمیقی پرتاب میشویم که بهطرز دوستداشتنیای عجلهای برای عوض کردن سریع دندهی خط داستانیاش ندارد. درست مثل رباتهای در صحنه، تکههای داستان با وسواس کنار هم قرار گرفتهاند و درست مثل آنها، داستان ظرفیت رها کردن جهنمی که در زیر سطحش میجوشد را دارد. و البته این سریال زیبایی برای تماشا کردن است. به خاطر پسزمینههای حماسی و خیرهکنندهی سریال که تقریبا در حد واقعیت تاثیری فکانداز دارند، صنعت گردشگری یوتا بهتر است آمادهی بالا رفتن احتمالی آمار و ارقامشان با پخش این سریال باشند.»
نویسندهی سایت گیمز رادار در نقدش میآورد: «در همان پانزدهی دقیقهی اپیزود افتتاحیهی "وستورلد"، هیچ شکی برای شما باقی نمیماند که این میتواند بمب بعدی اچبیاُ باشد. در یک صحنهی تیراندازی نفسگیر، جاناتان نولان، خالق سریال و نویسنده/کارگردان اپیزود اول، علاوه بر اینکه به فیلم ۱۹۷۳ مایکل کرایتون ادای دین میکند، تصورات قبلیتان را نیز در هم میکشند، چندتا سوال عمیق اخلاقی میپرسد و حتی کمی جنجال هم به پا میکند... با توجه به اپیزود اول، شما باید این سریال را تماشا کنید. این رویداد بزرگ بعدی تلویزیون است.»
نهایتا نویسندهی گاردین میآورد: «برای آن دسته از ما که عاشق قصهاند- آن هم دنیا دنیا قصه! "وستورلد" در حد "بازی تاج و تخت" توی خال میزند. یا خدا، ماجراهای زیادی وجود دارد...»