«Sons of Anarchy» از آن دست سریالهایی است که با تلفیق دو عنصر عشق و خیانت میتواند شما را مدتها با خودش درگیر کند.
برخی از سریالهای تلویزیونی هستند که دیده شدهاند و به جایگاه شایستهی خود هم رسیدهاند. برخی سریالها نیز با وجود خوشساخت بودنشان هرگز به جایگاهی که شایستهشان است دست پیدا نکردهاند. سریال «Sons of Anarchy» اما نه به دسته اول متعلق است و نه به دسته دوم. این سریال چیزی میان یک سریال کاملا شناخته شده و یک سریال خوشساخت اما کمتر دیده شده است. بگذارید سادهتر بگویم بینندگان تلویزیون یا SOA (مخفف نام سریال) را دیدهاند و با آن زندگی کردهاند یا این که شانس غرق شدن در فضای رازآلود آن را از دست دادهاند. اگر شما جزو دسته اول هستید وقت آن رسیده که خاطرات خوبتان با این سریال را تجدید کنید، اما اگر در دسته دوم قرار میگیرید، وقت درگیر شدن با روایت جذاب و دلنشینِ جکسون تلر (با بازی چارلی هانام) و باشگاه موتورسواریاش فرا رسیده است.
سریال «Sons of Anarchy» پخش خود را از سال ۲۰۰۸ از شبکهی FX آغاز کرد. این سریال روایتگر داستان یک باشگاه موتورسواری به همین نام (فرزندان آشوب) در شهر خیالی چارمینگ در ایالات متحده آمریکا است. داستان سریال حول اعضای همین باشگاه، خانوادهی آنها و درگیریشان با پلیس محلی و دیگر باشگاههای موتورسواری روایت میشود. البته قویترین و مهمترین جنبهی روایت سریال، اعضای این باشگاه موتورسواری و رابطهی میان آنها است. Sons of Anarchy موارد زیادی برای ارایه به بینندگان و کشاندن آنها پای مانیتور و تلویزیون دارد. سریال از لحاظ کیفی در سطح مطلوبی قرار دارد. این نکته به این معنی است که سازندگان سریال و کارگردانهای هرقسمت به خوبی از عهدهی وظیفه خود برآمدهاند و با به تصویر کشیدن و کنارهم قرار دادن اتفاقات مختلف به نحوی خوب تجربهی خیلی خوبی برای ببیندگان فراهم میکنند و در عین حال پیوستگی میان قسمتهای سریال و حتی فصلها، به صورت بسیار خوبی حفظ شده است. توجه سازندگان به جزئیات، به خصوص در مورد باشگاه موتورسواری سانز آو آنارکی، قوانین این باشگاه و روابط خاص میان اعضای آنها، مثال زدنی است. برای نمونه نویسندگان سریال به طرز دیوانه واری برای نشان دادن اهمیت این باشگاه خوب عمل کردهاند و به هیچ عنوان اجازه نمیدهند تا اتفاقات در سریال طوری پیش برود که بیننده احساس کند باشگاه موتوسواری Sons of Anarchy در جایگاه پایینتری نسبت به دیگر موارد قرار گرفته است.
البته از آنجایی که کل موضوع سریال در رابطه با همین باشگاه موتورسواری است چیزی غیر از این هم انتظار نمیرود. همین پرداختن درست به مقوله باشگاههای موتورسواری است که یکی از دلایل کیفیت بالای سریال به شمار میرود. سازندگان به ریزترین جزییات در رابطه با این باشگاه میپردازند. در طول سریال خواهید فهمید که باشگاه موتورسواری Sons of Anarchy به چه نحوی شکل گرفته است، چه جایگاهی در چارمینگ دارد، چرا اعضای باشگاه در برخی مواقع حتی منافع باشگاه را به منافع خود و خانوادهشان ترجیح میدهند و حتی اینکه چارترهای مختلف آن چه عملکردی دارند. صحبت از چارترهای باشگاه شد؛ باید بگویم این چارترها از جالبترین و قابل توجهترین نکات سریال به شمار میروند. چرا که از طریق آنها است که به بزرگی و عظمت کار این باشگاه و البته سازندگان پی میبریم. برای نمونه در فصل سوم سریال، اعضای باشگاه به چارتر ایرلند سر میزنند و این جا است که بیننده میتواند با لهجهی ایرلندی و حال و هوای خونین کشور ایرلند دوران بسیار هیجان انگیزی را سپری کند.
داستانگویی و روایت را شاید بتوان اصلیترین مشخصه سریال برشمرد. برخی از سریالها هستند که دارای داستان جذابی هستند اما به دلیل روایت بد سازندگان، هرگز به جایگاه شایسته خود نمیرسند و برعکس، برخی از سریالها نیز با اینکه دارای داستانی بسیار معمولی هستند، به دلیل هنر سازندگان، به آثاری بالاتر از حد متوسط تبدیل میشوند. سریال فرزندان آشوب اما هم دارای داستان فوقالعادهای است و هم این داستان به گونهای توسط سازندگان تعریف شده است که تا مدتها نمیتوانید آن را از یاد ببرید. بینندهی این سریال تا مدت زیادی درگیر روابط بین جکسون تلر و خانوادهاش خواهد بود. سازندگان سریال آنقدر خوب از پس روایت داستان بر میآیند که با حذف کاراکترهای فرعی نیز به اندازه مرگ یکی از پروتاگونیستهای هر سریالی ناراحت خواهید شد. یکی دیگر از نکات برجسته SOA کاراکترهای سریال هستند که هیچ کدام بیاهمیت نیستند و حتی فرعیترین شخصیت سریال هم به نحوی شخصیتپردازی شده است که حضور کوتاهش تا مدتها در ذهن شما باقی میماند. شخصیت پردازی و رشد شخصیتی تمامی کاراکترهای سریال آنقدر خوب است که عملا همهی کاراکترها حضور پر رنگی در سریال خواهند داشت. در نتیجه فکر کردن به حذف برخی کاراکترهای فرعی نیز قلب بیننده را به درد خواهد آورد.
به دلیل به تصویر کشیدن فوق العادهی کاراکترهای سریال و سرگذشتشان، رابطهی بسیار خوبی بین بینندگان و کاراکترها به وجود میآید، رابطهای که نتیجهاش میتواند اضافه شدن یک خانوادهی جدید در کنار خانواده اصلیتان باشد. شاید این ادعا برایتان غیرقابل باور باشد، اما باید این سریال را ببینید و متوجه شیمی موجود بین کاراکترهای آن شوید تا ببینید که اصلا بیراه نمیگویم. داستانگویی سریال آنقدر خوب است که برای نمونه در اواسط فصل دوم آنقدر مسائل مختلف خوب و درست به هم مربوط میشوند و طوری روح و روانتان را به بازی میگیرند که ناخودآگاه بعد از پایان هر اپیزود، اپیزود بعدی را پلی کرده و به صورت رگباری به تماشای سریال مینشینید. داستانگویی و روایت سریال در کنار یک شخصیت پردازی فوقالعاده تا اندازهای خوب هستند که شاهد یکی از بهترینهای تلویزیون در چندسال اخیر هستیم. حال تمامی این موارد را به علاوه موسیقی متنی کنید که تلفیقی از ترانههای اوریجینال و ترانههای کانتری و راک است تا به معجونی به نام Sons of Anarchy برسید. موسیقیهایی که بعید میدانم بتوانید سالها پس از اتمام تماشای سریال، آنها را گوش نکنید و به شما قول میدهم که مثل من، ترانههای متن سریال تا مدتها مهمان پلیلیستتان خواهند بود.
همانطور که پیشتر اشاره کردم، یکی از المانهای فوقالعاده سریال که آن را از بقیه سریالهای تلویزیون متمایز میکند و بیننده را پای سریال میخکوب میکند، شخصیتپردازی فوقالعاده، رابطه و شیمی عجیبی است که میان کاراکترهای اصلی سریال یعنی اعضای باشگاه موتورسواری و خانوادهشان برقرار است. از آنجایی که موضوع کلی و هدف سریال پرداختن به اتفاقات حول این باشگاه موتورسواری و جکسون تلر است، سریال به نوعی یک اثر شخصیت-محور است. رابطهی دوطرفهی میان جکس و دوستان و خانوادهاش به حدی قوی کار شده و خوب نشان داده میشود که هر بینندهای را به خودش جذب میکند. همانطور که پیشتر اشاره کردم، موضوع محوری سریال پرداختن به باشگاه است و در این باشگاه نیز مهمترین موضوع، وفاداری به شمار میرود. این موارد هستند که موجب به وجود آمدن زمینههای برقراری ارتباطی فوقالعاده خوب بین اعضای باشگاه میشوند. ارتباطی که به واسطهی محکم بودنش به سختی از ذهنتان پاک خواهد شد. سریال در نشان دادن تم نسبتا سیاه و تقریبا خاکستری این باشگاه موتورسواری و ایجاد یک پیوند عمیق بین خود و مخاطبش به بهترین شکل عمل میکند. سریال Sons of Anarchy یا فرزندان آشوب موردی نخواهد بود که بخواهید به این زودیها از دستش خلاص شوید. چرا که پس از مدتی به احتمال بالا به نحوی با سریال اخت گرفتهاید که دل کندن از آن را غیرممکن میبینید. تنها دلیل به وجود آمدن این پیوند عمیق با سریال، فقط و فقط شخصیتپردازی فوقالعاده آن است.
شخصیت تک تک اعضای باشگاه به قدری خوب و با جزئیات تعریف شده است که پس از مدتی به سختی میتوانید یکی از آنها را به عنوان شخصیت مورد علاقهتان انتخاب کنید. بگذارید سادهتر بگویم، به اواسط سریال که برسید خیلی خیلی سخت خواهد بود که بتوانید بین لهجهی ایرلندی و جذاب چیبز، بیاعصاب بودن هپی، وقار دوست داشتنی اوپی یا همهچی تمام بودن جکس یکی را انتخاب کنید. در همین نقاط است که سریال به شما میفهماند که قرار نیست یک نفر را به عنوان پروتاگونیست تمام نشدیتان انتخاب کنید، بلکه باید همهی آنها را به یک اندازه و در قالب باشگاه «فرزندان آشوب» دوست داشته باشید. سریال با شما کاری میکند که از برخی از کاراکترها تا سرحد مرگ متنفر شوید و برای لت و پار شدنشان جلوی دوربین لحظه شماری کنید اما در انتها ممکن است خود را جایی پیدا کنید که از همان کاراکترهای خاکستری نه تنها دیگر بدتان نیاید، بلکه طوری از آنها خوشتان بیاید و بهشان عشق بورزید که گویی بهترین و کاملترین کاراکتر تلویزیون را پیدا کردهاید. اگر بگویم کاراکترهای این سریال بهترین تعریف برای «جایز الخطا بودن انسانها» هستند، به هیچ عنوان بیراه نگفتهام. نه تنها اکثر کاراکترهای سریال خاکستری هستند، بلکه تصمیماتشان نیز خاکستری است؛ یعنی سریال شرایطی به وجود میآورد که ممکن است خود را در موقعیتی ببینید که دارید یک نفر را بهخاطر تصمیمش سرزنش میکنید، اما از طرفی به صورت همزمان خودتان در مقابل سرزنش کردنتان میایستید و از او و تصمیمش دفاع میکنید. اینگونه است که علاقهتان به تمامی اعضای باشگاه یکسان میماند. البته شاید برخیها در شرور بودن و تصمیمات اشتباهشان زیادهروی کنند، اما کافی است نگاهی به عقب بیاندازید و به یاد بیاورید برای محکم نگه داشتن این باشگاه چه کارهای بزرگی انجام دادهاند. این عشق یکسان نسبت به کاراکترها فقط به باشگاه ختم نمیشود، بلکه به سمت خانوادههای اعضای باشگاه نیز گسترش مییابد. برای نمونه میتوانم به شما قول بدهم که در طول لحظات این سریال به مرحلهای خواهید رسید که مانند باقی کاراکترهای سریال که مادر جکس را «ماما» صدا میکنند، شما هم حداقل برای یک بار جما را با لفظ «ماما» صدا کنید. این حجم از برقراری ارتباط با کاراکترهای سریال به یک معنی بیشتر نیست؛ آن هم شخصیتپردازی فوقالعادهای است که بارها و بارها و بارها در طول این مطلب به آن اشاره کردم و سازندگان موفق به انجام آن شدهاند.
سازندگان نه تنها در رابطه با پرداختن به شخصیت کاراکترها خوب عمل کردهاند، بلکه همانطور که پیشتر گفتم، از پس پرداخت درست به یک باشگاه موتورسواری و مسائل اطرافش بسیار خوب بر آمدهاند. سازندگان به جزییترین قوانین مربوط به باشگاه نیز توجه کردهاند و آنقدر خوب این موارد را مطرح میکنند که خیلی خوب به مهم و جدی بودنشان پی خواهید برد؛ تا جایی که قوانین منحصر به فرد باشگاه در روایت اصلی سریال تاثیر مستقیم خواهند گذاشت. پس از درگیر شدن با سریال است که میفهمید که چنین موردی چقدر خوب در داستان اصلی آن تاثیر گذاشته است. سریال آنقدر خوب به مسائل باشگاه میپردازد که در طول هفت فصل سریال، خودتان را یکی از اعضای باشگاه موتورسواری Sons of Anarchy فرض خواهید کرد. چونگی به تصویر کشیدن اهمیت باشگاه در این سریال بسیار مهم است و شما در طول سریال خواهید دید که چگونه تکتک اعضا برای حفظ باشگاهشان میجنگند، چگونه تک تک آنها حاضرند بمیرند اما جلیقهشان را که نام باشگاه روی آن حک شده است دست غریبهای نبینند. Sons of Anarchy به نحو احسن به شما نشان خواهد داد که اعضای یک باشگاه موتورسواری تا چه اندازه دیوانهواری به اعتبار و نام باشگاهشان اهمیت میدهند. خواهید دید که چه رابطهی دو طرفهای بین رییس باشگاه و اعضا وجود دارد. این سریال به شما نشان میدهد که یک باشگاه موتورسواری با قوانین خاصش چه قدر پراهمیت است و چه تاثیر مهمی بر اطرافش میگذارد. چارترهای مختلف Sons of Anarchy هستند که در جایجای آمریکا و حتی بریتانیا پخش شدهاند و با موتورهای هارلی دیویدسون غران و ظاهر عجیب غریبشان با جلیقههای چرمی و عینک آفتابی، همه را به تحسین وا میدارند. با دیدن سریال است که به خوبی خواهید فهمید که چرا میگویم در فصل هفتم خود را به عنوان یکی از اعضای باشگاه موتورسواری Sons of Anarchy خواهید شناخت.
مهمترین کاراکتر سریال اما جکسون تلر با بازی فوقالعاده چارلی هانام است؛ جکسون تلری که به عنوان رییس آینده باشگاه شناخته میشود. البته به جای مهمترین بهتر است بگویم مرکزیترین کاراکتر سریال جکس تلر است، چرا که همهی کاراکترها از اهمیت یکسانی برخوردارند. سازندگان سریال طوری داستان او را روایت میکنند و آنقدر خوب قوس شخصیتی او را به نمایش میگذارند که هیچگاه او را از لیست بهترین شخصیتهایی که دیدهاید خط نخواهید زد. شخصیت کاریزماتیک و فراموشنشدنی که با تصمیماتش میتواند خیلی خوب شما را تحت تاثیر قرار دهد. این کاراکتر خود به تنهایی میتواند دلیلی برای جذب بیننده برای سریال باشد. کافی است کمی با اون خو بگیرید تا با عصبانی شدنهایش برای دفاع از باشگاه ذوق کنید، با گریه کردنش بغض کنید، با تنها بودنش احساس تنهایی کنید و جسارت و شجاعتش مو به تنتان سیخ کند. دیالوگهای این کاراکتر، رفتار، حتی نوع راه رفتن و کلا شیوههایش آنقدر خوب کار شدهاند و اجرا میشوند که در نوع خودش بینظیر است. جکس اما مانند تمام کاراکترهای سریال کاملا مثبت نیست، بلکه او نیز یک شخصیت خاکستری به شمار میرود، البته از آن شخصیتهای خاکستری که بیشتر از بسیاری از پروتاگونیستهای تلویزیون میتوان دوستشان داشت. تصمیمات جکس شاید در بعضی از مواقع بحث بر انگیز باشند، اما خودتان با دیدن سریال بهتر از هرکسی خواهید فهمید که این تصمیم جکسون است و جای بحثی ندارد. قوس شخصیتی این کاراکتر پر از فراز و نشیب است، این فرازها و نشیبها باعث اتفاقاتی میشوند که ممکن است اشکتان را نیز در بیاورند و به شما قول میدهم در اپیزودهای پایانی سریال، محال است اشکتان سرازیر نشود! البته این اتفاقات تنها به جکس مربوط نمیشوند، بلکه در طول سریال قابل مشاهده هستند.
سریال Sons of Anarchy یا «پسران آشوب» از آن سریالهای خوب تلویزیون است که میتواند هر ببینندهای را با خودش درگیر کند. با توجه به تم و موضوع سریال اگر به دنبال یک تریلر اکشن، با داستانگویی و شخصیت پردازی فوقالعاده میگردید، باید بدانید که Sons of Anarchy همان چیزی است که میخواهید. به قول یکی از بهترین دوستانم: «این سریال میتواند باعث ریشه دواندن برخی اعتقادات در وجود آدم بشود، اعتقاداتی که میتوانند در زندگی افراد تاثیر بگذارند».