چرا «عقاید یک دلقک» را نخوانیم؟

چرا «عقاید یک دلقک» را نخوانیم؟

کتاب عقاید یک دلقک از آن دست کتاب‌هاست که در ایران حسابی محبوب شده و از چاپ پنجاه‌وچندم هم فراتر رفته است.

کتاب‌هایی هستند که در دوره‌ای خاص بسیار مشهور می‌شوند و هرکسی که ادعای کتاب‌خوانی دارد، خود را ملزم به خواندنشان می‌کند؛ دست کم به این خاطر که در بحث‌های ادبی کم نیاورد! اما درست برعکس، همین روال شایع شدن و سر زبان افتادن اسم یک کتاب، عده‌ای را کلافه و از آن کتاب می‌گریزاند: گریز از اپیدمی.

«عقاید یک دلقک» از آن دست کتاب‌هاست که در جامعه ما هم حسابی محبوب شد و با وجود انتشار چندین ترجمه از آن، به چاپ پنجاه‌وچندم رسیده است. اما نکته‌ای که نباید درباره این کتاب نادیده گرفت، استمرار این محبوبیت است. گاهی خواندن یک کتاب «مُد» می‌شود و بعد از مدتی حتی پز کتاب‌خوانی با آن هم طرفداری ندارد، چرا که دیگر کسی یادش نمی‌آید آن کتاب چه بود و نویسنده‌اش که بود. همین روند است که عده‌ای را از ابتدا دلسرد می‌کند و باعث می‌شود سراغ کتاب‌هایی با این سطح شهرت نروند.

این‌طور نگاه کردن به کتاب‌خوانی البته بیشتر شبیه به شرکت در یک رقابت است که هیچ هم جالب نیست، اما اجازه بدهید همین اول تکلیف را مشخص کنیم: مشهور شدن هیچ وقت نشانه‌ای کافی برای خوب بودن نیست و بسیار پیش می‌آید که عامل شهرت بیش از اندازه‌ی یک اثر، زرد و عامه‌پسند بودن آن باشد. پدیده‌ای که در حال حاضر متاسفانه در بازار کتاب ما فراوان دیده می‌شود.

با همه این ملاحظات، حقیقت رک و پوست‌کنده‌ی بعدی این است که شهرت و محبوبیت کتاب عقاید یک دلقک به هیچ وجه در زمره این شهرت‌های پوشالی نیست.

باید گفت این کتاب آن قدر در کار شخصیت‌پردازی، روایت و شرح دغدغه‌های سیاسی-اجتماعی زمانه موفق بوده که توانسته نظر قشرهای وسیعی از جامعه کتاب‌خوان را به خود جلب کند. برای این ادعا همین نکته بس که پس از گذشت سال‌ها کتاب عقاید یک دلقک همچنان محبوب کتاب‌دوستان است. این را هم اضافه کنیم که وقتی از کتاب عقاید یک دلقک حرف می‌زنیم، از اثری حرف می‌زنیم که نویسنده‌اش، هاینریش بُل، برنده نوبل ادبیات و صاحب آثار درخشان دیگری مثل «قطار به موقع رسید» و «زنان در برابر چشم‌انداز رودخانه» است.

موضوع کتاب عقاید یک دلقک درد است!

کتاب عقاید یک دلقک درواقع یک تک‌گویی (مونولوگ) خیلی بلند است که هانس شنیر، دلقک سرخورده و ناکام در حرفه، عشق و تقریبا همه ابعاد زندگی‌اش، در راه رسیدن به شهر زادگاهش برای شما اجرا می‌کند. این اجرا به هیچ وجه خنده‌دار نیست و قرار است شما را با ملاحظات شخصیتی عصیانگر، برخاسته از جامعه تازه برپا شده‌ی آلمان پس از گذار از سرطان جنگ و نازیسم آشنا کند.

هانس که خانواده‌ای متمول و به‌اصطلاح بورژوا دارد، از ابتدای جوانی به این دلیل که انتخاب می‌کند یک دلقک (به‌عنوان حرفه رسمی) باشد، به‌نوعی از خانواده طرد می‌شود. خانواده‌ای که با در اختیار داشتن چندین کسب‌وکار، شهرت خوبی در شهر دارد، هیچ دوست ندارد فرزندی «معرکه‌گیر» تحویل جامعه بدهد. اما هانس راه خود را پیش می‌گیرد و شهرتی هم دست‌وپا می‌کند. با این وجود بخت همیشه با او یار نیست و پس از این که همسرش، ماری، او را ترک می‌کند، افسردگی دامنگیرش می‌شود و مالیخولیا در وجودش شدت می‌گیرد. هانس به الکل پناه می‌برد و همین باعث می‌شود که شغلش را هم تقریبا از دست بدهد. به قول خودش: «دلقکی که به مشروب روی بیاورد، زودتر از یک شیروانی‌ساز مست سقوط می‌کند.»

این یک روایت خطی از زندگی هانس بود که در خلال حرف‌هایش به آن می‌رسیم اما موضوع کتاب نه پرداختن به زندگی، بلکه شرح دردها و دغدغه‌های اوست.

شریف لنکرانی، مترجمی که برای اولین بار در سال ۱۳۴۹ ترجمه فارسی عقاید یک دلقک را به چاپ رسانده، در پیش‌گفتار مختصر و مفید کتاب نوشته است:

«ماسک پانتومیم به روایت‌کننده امکان می‌دهد که در پس پرده دلقکی حقیقت بی چون و چرا را بازگو کند. برخورد دراماتیک عقاید یک دلقک (که واقعیت و حقیقت عشق را آشکار می‌کند) با اخلاق و سبک زندگی بورژوا-کاتولیک زمان، موضوع رمان است.»

هانس، یک دلقک است اما به نظر نمی‌آید در سراسر کتاب حتی لبخند کوچکی روی لبش باشد. تمام مدت جز دو سه باری که شرح ملاقات با پدرش را می‌خوانید شما درواقع شنونده‌ی نارضایتی‌ها اعتراض‌ها و انتقادات هانس هستید.

عقاید یک دلقک در عین حال که به قول شریف لنکرانی یک داستان عشقی تاثیرگذار است، رمانی است که سبک زندگی اقشار مختلفی را مورد انتقاد و حتی ریشخند قرار می‌دهد. آنجا که از تعارضات زمانه خود می‌گوید، گویا امروز را هم دیده است و انگار چیزی برای انسان امروز تغییر نکرده است.

در فیلم‌های هنری همیشه دردهای روح هنرمند، احتیاج و جنگ او با شیطان مربوط به گذشته است. یک هنرمند زنده که سیگار ندارد و نمی تواند برای زنش کفش بخرد برای آنها جالب نیست، چون هنوز یاوه گویان و شیادان سه نسل تمام تایید نکرده اند که او یک نابعه است. یاوه گویی یک نسل برایشان کافی نیست. -بخشی از کتاب-

این دردها برای هانس در حد نظریات پراکنده نیستند و این زندگی اوست که ترکش‌های تفکرات جامعه ایدئولوژیک آلمان در جنگ و پس از آن را بر تن خود می‌پذیرد.

گاه در میان حمله های هوایی در کلاس درس نشسته بودیم، صدای شلیک گلوله را می شنیدیم و وقتی ترسان به سوی پنجره نگاه می کردیم، برول، معلممان می پرسید «آیا می دانید چه صدایی است؟» کم کم دانستیم. این ها سربازان فراری بودند که در جنگل تیرباران می شدند. برول می گفت: «این سرنوشت در انتظار تمام کسانی خواهد بود که از دفاع از خاک مقدس آلمان در مقابل یانکی های یهودی سر باز زنند.» (چندی پیش برول را دیدم، حالا پیر و فرسوده شده است و با موهای سفیدش در یک آکادمی تعلیم و تربیت به عنوان استاد خدمت می کند. او را مردی با سابقه سیاسی دلیرانه می دانند، چون وارد حزب نازی نشده بود.) –بخشی از کتاب-

جالب است که بدانیم نویسنده‌ی کتاب، هاینریش بل، همزمان با جنگ جهانی دوم برای خدمت سربازی به جنگ فراخوانده شده و تجربه جراحت در جنگ، فرار از پادگان و سرانجام اسارت به دست نیروهای آمریکایی را داشته است. تجربه فاجعه جنگ و رویاوریی مستقیم با یک رژیم جنایتکار، فلسفه زندگی را برای بل تغییر داد. به خاطر همین نگاه است که ساعت‌ها می‌توان پای درد دل‌ها و ناله‌های دلقکی که او آفریده، نشست.

عقاید یک دلقک پر از جملات و گفت‌و‌گوهایی است که آدم را وا می‌دارد زیرشان خط بکشد یا گوشه‌ای یادداشت کند؛ انگار که یک برش از زندگی باشند برای یادآوری به خودمان. این ویژگی باعث می‌شود کتاب برای بسیاری افراد جذاب و خواندنی شود. اما از طرفی اگر این کتاب را به هوای خواندن داستان پر فراز و نشیبی از عشق شکست‌خورده‌ی هانس یا ماجراهای یک دلقک شروع کنید، ممکن است تحمل تلخی زبان او را نداشته باشید!

وقتی که درد این کتاب هنوز درد روزگار ماست، چرا عقاید یک دلقک را نخوانیم؟

هاینریش بل در عقاید یک دلقک چشم‌هایی را به مخاطب می‌دهد تا از نقطه‌ای دورتر به زندگی نگاه کند؛ زندگی‌ای مملو از کلیشه‌هایی که شاید بی‌اختیار در آنها دست‌و‌پا می‌زند. مگر برای ساختن یک دنیای بهتر، به چه چیزی بیشتر از نگاهی عمیق‌تر نیاز داریم؟ وقتی که هنگام خواندن این کتاب گاه‌گاه با همدردی وصف‌ناپذیری برای هانس سر تکان می‌دهیم، وقتی که درد او هنوز درد روزگار ماست، چرا عقاید یک دلقک را نخوانیم؟

جملات برگزیده از کتاب عقاید یک دلقک

– انسان نباید کاری به کار لحظات داشته باشد، هرگز نباید آنها را تکرار کند.

– یک هنرمند مثل زنی است که کاری جز عشق ورزیدن نمی‌داند و گول هر نره‌خر کوچه‌گرد را می‌خورد. زن‌ها و هنرمندان بیشتر از هر موجود دیگری به کار استثمار می‌خورند.

– ماری هنوز برای من نمرده است، به همان قیاس که مادرم در واقع برای من مرده است. من بر خلاف مسیحیان و کاتولیک‌ها معتقدم که زنده‌ها مرده و مرده‌ها زندگی می‌کنند.

– مدت هاست که دیگر با کسی درباره‌ی پول و هنر حرف نمی‌زنم. هر وقت که این دو با هم برخورد می‌کنند، یک جای کار لنگ است. هنر را یا گران می‌خرند یا ارزان. در یک سیرک سیار انگلیسی دلقکی را دیدم که کارش بیست برابر و هنرش ده برابر من ارزش داشت، و روزانه کمتر از ده مارک می‌گرفت: اسمش جیمز الیس بود و نزدیک پنجاه سال داشت، و وقتی او را به شام دعوت کردم -غذا عبارت بود از املت گوشت خوک، سالاد و شیرینی سیب- حالش به هم خورد. او در عرض ده سال گذشته این مقدار غذا را در یک وعده نخورده بود. از وقتی جیمز را دیده‌ام دیگر درباره‌ی پول و هنر با کسی حرف نمی‌زنم.

– حالت غنایی وجود بچه‌ها را خوب می‌توانم مجسم کنم. در زندگی یک بچه چیزهای بی‌اهمیت اهمیت دارد، همه چیز غریب است، همه چیز بی نظم است، همیشه همه چیز غم‌انگیز است. یک بچه معنی استراحت را نمی‌داند، از موقعی که اصول و حفظ اصول را قبول می‌کند، آن را می‌فهمد.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
1 + 4 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.