هر زمان که چند روز تعطیلات را پیش رو داشته باشیم، فرصت تماشای آثار سینمایی مختلف را بهدست میآوریم.
پنج فیلم قرارگرفته در این مقاله از بالاترین درجهی سنی به پایینترین درجهی سنی میرسند. در ابتدا از آنجایی که فیلم جنایات آینده به کارگردانی دیوید کراننبرگ در جشنواره کن ۲۰۲۲ شرکت خواهد کرد و اینروزها نام سریال Severance با بازی کریستوفر واکن سر زبانها افتاده است، سراغ The Dead Zone میرویم که تنها اثر حاضر در این فهرست با درجهی سنی بزرگسال است. بعد از آن نوبت به فیلمهایی میرسد که به ترتیب تعداد بیشتری از اعضای خانواده میتوانند آنها را تماشا کنند.
هر زمان که در تعطیلات میخواهیم سراغ فیلمها برویم، معمولا حسوحال تماشای یک اثر در ژانری بهخصوص را پیدا میکنیم. به همین خاطر فیلمهای پیش رو از لحاظ سبکهای اصلی داستانگویی، تفاوتهای واضحی با یکدیگر دارند. اثر کراننبرگ که با اقتباس از رمان معرکهی استیون کینگ ساخته شده است، فیلمی ترسناک و دلهرهآور به شمار میآید. بعد از آن به یک فیلم رزمی دربارهی استاد بروس لی میرسیم و سپس فیلم خانوادگی برندهی اسکار بهترین فیلم سال را داریم.
در آخر دو فیلم پخششده طی ماههای اخیر قرار گرفتهاند که باتوجهبه درجه سنی PG، رسما مناسب تماشا شدن توسط انواعواقسام مخاطبها هستند. راستی هر دو آنها در اصل از یک شبکه آنلاین پخش شدند؛ هم فیلمی با حضور نیل پاتریک هریس که به تلاش یک کودک برای خرید کنسول بازی مورد علاقهی خود میپردازد و هم انیمیشن جدید پیکسار که به زیبایی از یک پاندا قرمز برای نمایش درونریزیهای شخصیت نوجوان قصه بهره میبرد.
فیلم The Dead Zone
محصول سال ۱۹۸۳ میلادی
نویسنده: جفری بوم | کارگردان: دیوید کراننبرگ
داستانهای مربوطبه پیشبینی آینده، معمولا در هالیوود بیشتر متمرکز روی ارائهی سرگرمیهای گذرا به مخاطب بودهاند. زیرا ایدههای داستانی گرهخورده به هر نوعی از آیندهبینی میتوانند ماجراجوییهای جالبی را به وجود بیاورند. اما در اقتباس درخشان دیوید کراننبرگ و جفری بوم از کتاب The Dead Zone استیون کینگ، خبری از ماجراجوییهای دلچسب نیست. اینجا برخورد وحشتناک انسان با حقایق مختلف را میبینیم تا فیلم بتواند قصهای سیاسی، رازآلود و روانشناسانه را تعریف کند.
به مانند خیلی از فیلمهای دیگر کراننبرگ، در The Dead Zone هم عناصر علمی-تخیلی صرفا ابزارهای فیلمساز برای پرداختن به دردهای واقعی هستند. شخصیت اصلی بارها از لحاظ اخلاقی به چالش کشیده میشود و قدرت او بیشتر شبیه نفرین به نظر میرسد.
کدام قدرت؟ جانی اسمیت پس از اینکه پنج سال را در کما به سر برد، توانایی مشاهدهی آیندهی افراد را بهدست آورده است. در حقیقت او پس از لمس دست هر شخص میتواند بخشی از سرنوشت احتمالی وی را ببیند. اما وزن این قدرت زمانی روی دوش اسمیت سنگینی میکند که وی به یک حقیقت مهم پی میبرد؛ این واقعیت که او عملا میتواند برای رقم زدن یک آیندهی متفاوت تلاش کند. وقتی میداند که چه اتفاق هولناکی رخ خواهد داد، چگونه میتواند نسبت به سرنوشت مردم بیتفاوت باشد؟
فیلم The Grandmaster
محصول سال ۲۰۱۳ میلادی
نویسندگان: وونگ کار وای، زو جینگژی و ژو هائوفنگ | کارگردان: وونگ کار وای
زمانیکه کارگردان فیلم In the Mood for Love سراغ همکاری با برخی از سازندگان بزرگ سکانسهای رزمی فیلمهای مختلف رفت، خیلیها برای تماشای نتیجه هیجانزده شدند. The Grandmaster همانگونه که از انتظار میرفت، سرشار از نبردهای تماشایی و حرکاتی است که در اوج هماهنگی اجرا میشوند. اصلا جدا از هر اِلِمان تصویری دیگر، استفادهی کار-وای از باران برای رنگآمیزی سکانسهای فیلم معرکه است.
این فیلم با حمایت رسمی مارتین اسکورسیزی وارد سینماهای غرب شد و همین نکته میزان توجه برخی از مخاطبها به آن را افزایش داد. البته که بحثهای مختلف در رابطه با نسخههای متفاوت اثر مطرح شده است. زیرا نسخههای اکرانشده در چین و آمریکا با یکدیگر فرق داشتند و برخی از منتقدها، اولی را به دومی ترجیح میدهند.
The Grandmaster از ترفندهای گوناگون برای داستانگویی سینمایی بهره میبرد و ابایی از جابهجایی بین بازههای زمانی خاص برای افزایش تاثیرگذاری خود ندارد. بااینحال فیلم با الهام از داستانهای واقعی ساخته شده است و میزان اهمیت پروژه برای سازندگان کاری کرد که سالها در دست تولید باشد. نتیجهی کار هم اثری از آب درآمد که میتوان ساعتها راجع به تکنیکهای سینمایی برخی از بزرگترین سکانسهای آن صحبت کرد.
فیلم CODA
محصول سال ۲۰۲۱ میلادی
نویسنده و کارگردان: شان هیدر
ادعایی نداشت و بهعنوان یک فیلم مستقل در جشنواره ساندنس خوش درخشید. همانجا توجه اپل تی وی پلاس به فیلم جلب شد و این شبکه آنلاین سراغ خرید CODA رفت. قدم به قدم و به دور از نامهای بزرگی که ماهها بهعنوان نامزدهای اصلی فصل جوایز سینمایی معرفی میشدند، حال خیلی از تماشاگرهای خود را خوب کرد. سپس افراد بیشتری به نقاط قوت آن توجه کردند و فیلم CODA بهعنوان یک اقتباس حسابشده که به انسانها احترام میگذارد، موفق به تسخیر ذهن و قلب تعدادی زیادی از بینندگان شد. درنهایت هم جایزهی اسکار بهترین فیلم سال را بهدست آورد.
کودا به دختری شنوا در خانوادهای ناشنوا میپردازد؛ شخصیتی قابل لمس و ساده که به موسیقی و آهنگها عشق میورزد. خواستهی او واضح است و موانع قرارگرفته در مقابل او کاملا باورپذیر هستند. چهطور تنها عضو شنوای یک خانوادهی ناشنوا میتواند انقدر جدی به فعالیت در صنعت موسیقی فکر کند؟ جامعه و حتی خود خانواده شاید سؤال تندتری را هم بپرسند و بگویند که اصلا چرا او باید چنین رویایی را در سر داشته باشد؟
CODA بدون باج دادن به شخصیتهای خود و آسان گرفتن به آنها، به شخصیت خود اجازهی شجاعت به خرج دادن را میدهد. ماجرا هم بهگونهای پیش نمیرود که او با اولین تلاش به موفقیت برسد یا اعضای خانواده تبدیل به دشمنانی شوند که باید آنها را شکست داد. اتفاقا فیلم روی شکلگیری احترام مخاطب به مادر، پدر و برادر هم کار میکند. آنها انسانهایی واقعی با دغدغههایی واقعی هستند. در نتیجه فیلم با اینکه به زیبایی بخشی از جامعه را بهتر از قبل به خیلیها معرفی میکند، در اصل یک روایت تأثیرگذار از تلاش اعضای خانواده برای پذیرش کامل یکدیگر است. قصهی پیچیدهای نیست. خیلیها این قصهی عادی را با تمام وجود درک میکنند.
فیلم 8Bit Christmas
محصول سال ۲۰۲۱ میلادی
نویسنده: کوین جکابوفسکی | کارگردان: مایکل دوز
قصهی فیلم در رابطه با پسربچهای است که آرزوی خرید Nintendo Entertainment System را دارد. او زمانیکه میفهمد قرار نیست برای کریسمس کنسول شرکت Nintendo را بهعنوان هدیه دریافت کند، سراغ انواعواقسام کارها میرود تا بلکه شانس بهدست آوردن آن را داشته باشد؛ مثل میلیونها بچهی دیگر در مکانها و زمانهای متفاوت که همیشه آرزوی دریافت هدیهای بهخصوص را داشتند.
نیل پاتریک هریس، ستارهی سریال How I Met Your Mother در فیلم 8Bit Christmas نقش نسخهی بزرگسال کاراکتر اصلی را بازی کرده است؛ شخصیتی به اسم جیک دویل که در بزرگسالی، ماجراهای زندگی در شیکاگو دههی ۸۰ میلادی را برای فرزند خود تعریف میکند.
این فیلم که میتواند برای مخاطبهای هدف خود واقعا قابل لمس و دلنشین باشد، قدم به قدم به سمت یک پیام مثبت میرود. اصلا راستش را بخواهید، پایانبندی 8Bit Christmas بیشتر از انتظار بیننده توانایی احساسی کردن او را دارد. چون نویسنده توانست مخاطب را با یک طرح داستانی ساده همراه کند و سپس به ارزش واقعی تعطیلاتی همچون کریسمس بپردازد.
فیلم Turning Red
محصول سال ۲۰۲۲ میلادی
نویسندگان: جولیا چو و دومی شی | کارگردان: دومی شی
درخشش مهمترین شاهکارهای قدیمی پیکسار را ندارد و اصلا نمیتوان آن را اثری بدون نقص دانست. اما Turning Red یک انیمیشن حالخوبکننده و دلنشین است که از قدرت انیمیشنسازی تیم سازندهی خود برای نمایش احساسات بهره میبرد؛ احساسات دفنشده در وجود دختری کم سنوسال که دنیا انگار به او اجازهی بچه بودن را نمیدهد.
پاندا قرمز تبدیل به نمایش احساسات درونی شخصیت اصلی میشود و واکنش افراد مختلف به ظاهر تازهی او، معنیدار است؛ از اشخاصی که پاندا را دوست دارند و با دیدن آن میخندند تا کاراکترهایی که فقط از پاندا میترسند یا حتی میخواهند آن را از بین ببرند.
کارگردان به شکل هوشمندانه رابطهی بین اعضای مختلف خانواده را هم با محوریت همین پاندا به تصویر میکشد؛ تا پاندا قرمز بزرگ با تمام خرابکاری و بامزگی خود، نمادی از نسخهی واقعی و بدون ماسک آدمها باشد. اوج شجاعت فیلم را هم احتمالا در سکانسی میبینیم که رسما میگوید بعضی از آدمها هرگز نمیتوانند انقدر جلوهی واقعی خود را نشان بدهند. هیچ اشکالی هم ندارد.