به مناسبت اکران موفقیتآمیز گودزیلا علیه کونگ، پُرفروشترین فیلمهای هیولایی را ردهبندی کرده و دستاوردهای آنها در باکس آفیس را مرور میکنیم. همراه میدونی باشید.
گودزیلا و کینگ کونگ فقط در داخلِ فیلمشان دنیا را از نابودی نجات ندادند، بلکه در دنیای واقعی نیز به ناجیانِ صنعت فیلمسازی هالیوود پس از یک سال کسادی دنبالهدار ناشی از شیوع کرونا تبدیل شدند. چهارمین فیلمِ دنیای هیولایی برادران وارنر پس از هفده روزی که از اکرانش در بازار چین گذشته است، بیش از ۱۶۴ و نیم میلیون دلار در این کشور فروخته است. این رقم به این معنی است که گودزیلا علیه کونگ از همین حالا مجموع درآمد گودزیلا: پادشاه هیولاها (۱۳۵ میلیون دلار در چین) را پشت سر گذاشته است و میرود تا به زودی بر کونگ: جریزهی جمجمه (۱۶۸ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار) نیز غلبه کند. در این صورت، گودزیلا علیه کونگ به جمعِ ۳۰ فیلم هالیوودی وارداتی برترِ باکس آفیسِ چین خواهد پیوست. ساختهی آدام وینگارد تاکنون از مرز ۳۵۷ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار درآمد جهانی عبور کرده است و در چند قدمی پشت سر گذاشتن مجموع درآمد جهانی گودزیلا: پادشاه هیولاها (۳۸۳ میلیون و ۲۹۹ هزار دلار) قرار گرفته است. ۲۸۸ میلیون دلار از این رقم به مناطقِ خارج از آمریکای شمالی و ۶۹ و نیم میلیون دلارش نیز به افتتاحیهی پنج روزهاش در گیشهی خانگی تعلق دارد.
این فیلم هنوز هیچی نشده، در چند قدمی پشت سر گذاشتن مجموع درآمد جهانی گودزیلا: پادشاه هیولاها (۳۸۳ میلیون و ۲۹۹ هزار دلار) قرار گرفته است. گودزیلا علیه کونگ درآمد خانگی ۵۸ میلیون دلاری تنتِ کریستوفر نولان را پشت سر گذاشته است و به زودی با عبور از درآمد جهانی ۳۶۳ میلیون دلاری این فیلم به پُرفروشترین فیلم دوران کرونا تبدیل خواهد شد. این فیلم از زمان پسران بد تا ابد در ژانویهی ۲۰۲۰ تاکنون، به نخستین فیلم هالیوودی که بیش از ۴۰۰ میلیون دلار فروخته است تبدیل خواهد شد و اگر از مرز ۵۰۰ میلیون دلار عبور کند، به نخستین فیلم هالیوودی از زمان فروزن ۲ (یک میلیارد و ۴۵۰ میلیون دلار) و جنگ ستارگان: ظهور اسکایواکر (یک میلیارد و ۷۳ میلیون دلار) در نوامبر/دسامبر ۲۰۱۹ تاکنون در این زمینه تبدیل میشود.
شروع موفقیتآمیز گودزیلا علیه کونگ در گیشه و کیفیتِ هنری غیرمنتظرهاش باعث شدند تا این روزها هشتگِ تازهای (دنیای هیولایی را ادامه بدهید) جای هشتگ قبلی (دنیای اسنایدر را بازگردانید) در شبکههای اجتماعی پُرطرفدار شود. اما فاکتور تاثیرگذار در تصمیمگیری برای ادامه پیدا کردنِ دنیای هیولایی نه هشتگها، بلکه اعداد خواهند بود. تاکنون گودزیلا ۵۲۹ میلیون دلار در سال ۲۰۱۴، جزیرهی جمجمه ۵۶۹ میلیون دلار در سال ۲۰۱۷ و پادشاه هیولاها ۳۹۰ میلیون دلار در سال ۲۰۱۹ فروختهاند. در صورتی که گودزیلا علیه کونگ که با ۱۶۵ میلیون دلار بودجه تهیه شده، بتواند از مرز ۵۰۰ میلیون دلار فروش جهانی عبور کند (که به احتمال بالا اتفاق خواهد اُفتاد)، این اتفاق بهعلاوهی واکنش استقبال مثبت و هیجانزدهی تماشاگران از فیلم، میتواند به دلیل محکمی برای متقاعد کردنِ لجندری و برادران وارنر برای ادامه دادن این مجموعه تبدیل شود. اما حالا که گودزیلا علیه کونگ باز دوباره عشقمان به دیدنِ هیبتِ غولآسا، وحشت نفسگیر و شگفتی کودکانهی هیولاهای سینمایی را در وجودمان بیدار کرده است، فرصت مناسبی است تا پُرفروشترین فیلمهای هیولایی تاریخ باکس آفیس را ردهبندی کرده و دستاوردهای تجاریشان را مرور کنیم:
۱۴- گودزیلا علیه کونگ | (۲۰۲۱)
Godzilla Vs. Kong
کارگردان: آدام وینگارد
درآمد جهانی: بیش از ۳۵۰ میلیون دلار و اندی (در حال اکران)
اگرچه فعلا این جایگاه در ردهبندی فیلمهای هیولایی برتر باکس آفیس نصیبِ گودزیلا علیه کونگ شده است، اما پیشبینی تحلیلگران از فروش نهاییِ تضمینشدهی بیش از ۵۰۰ میلیون دلاریاش، جایگاهش را بهبود خواهد بخشید. این موفقیت در حالی است که سرنوشت گودزیلا علیه کونگ و دنیای هیولایی لجندری بعد از شکست هنری و تجاری گودزیلا: پادشاه هیولاها در هالهای از اِبهام قرار داشت. اما چند فاکتور تصادفی و عمدی دست به دست هم دادند تا ریسکیترین بلاکباستر ۲۰۲۱ را به نخستین موفقیت واقعی دوران کرونا تبدیل کنند. نخست اینکه گودزیلا علیه کونگ اولین فیلمی بود که در سینماهای اکثرا بازگشاییشده و در جریانِ کمپینِ واکسیناسیونِ موفقیتآمیز جهانی اکران شد. چه فیلمهایی مثل تنت، مولان یا واندروومن ۱۹۸۴ را دوست داشته باشید و چه نداشته باشید، حقیقت این است که اگر آنها در شرایط امنتر و نُرمالترِ فعلی روی پرده میرفتند با استقبال به مراتب بهتری، مخصوصا در آمریکای شمالی مواجه میشدند. خلاصه اینکه تصمیم برادران وارنر برای جلو انداختن تاریخ نمایش گودزیلا علیه کونگ از بیست و یکم مِی ۲۰۲۱ (سی و یکم اردیبهشت ۱۴۰۰) به سی و یکم مارس (یازدهم فروردین ۱۴۰۰)، نتیجهبخش بود.
دومین فاکتور تاثیرگذار این بود که نقدهای گودزیلا علیه کونگ فقط بهتر از قسمت قبلی نبودند، بلکه آنها نویددهندهی همان چیزی که عموم مخاطبان میخواستند نیز بودند. گودزیلا علیه کونگ هماکنون با امتیاز راتنتومیتوز ۷۵ درصد (امتیاز منتقدان ۶/۴ از ۱۰) وضعیت بهتری در مقایسه با پادشاه هیولاها (۴۲ درصد و ۵/۲ از ۱۰) دارد و از این نظر با گودزیلای اِدواردز (۷۶ درصد و ۶/۷ از ۱۰) و کونگ: جزیرهی جمجمه (۷۵ درصد و ۶/۵ از ۱۰) برابر است. مهمتر از همه اینکه نقدهای فیلم (چه مثبت و چه منفی) تایید کردند که این فیلم حاوی تمام چیزی که مخاطبان از فیلمی دربارهی دعوای یک مارمولک اَتمی و یک میمون غولپیکر میخواهند است. گودزیلا و کونگ زیر چشمانِ یکدیگر بادمجان میکارند؟ عناصر سایفایِ دیوانهوار و بیدر و پیکر؟ مقیاسِ وسیع سکانسهای اکشن؟ مبارزههایی که با آگاهی از اهمیتِ انسجام و وضوح تدوین شدهاند؟ کاراکترهای انسانی که اکثر اوقات بیش از حد ضرورت زمانِ فیلم را اشغال نمیکنند؟ یک خط داستانی سرراست که پایش را از گلیمش درازتر نمیکند؟ پاسخِ گودزیلا علیه کونگ به همهی این سوالات یک «بله»ی بلند و قاطعانه بود. حتی نقدهایی هم که به فیلم ایراد گرفته بودند، به مخاطبان اطمینان میدادند که این فیلم لبریز از همان محتوایی که میخواهند است.
سومین فاکتور تاثیرگذار ماهیتِ اکثرا مستقلِ گودزیلا علیه کونگ بود. کسانی که جزیرهی جمجمه و پادشاه هیولاها را دیده باشند میدانند که چقدر آن فیلمها بخش قابلتوجهای از زمان خودشان را به معرفی کاراکترها و جزییاتی که تشکیلدهندهی یک دنیای مُشترکِ بزرگتر هستند اختصاص میدهند. اما مقدار آنها در گودزیلا علیه کونگ صفر شده است؛ گودزیلا علیه کونگ وقتش را با اتفاقاتی که در گذشته اُفتاده است هدر نمیدهد و خودش را درگیر زمینهچینی اتفاقاتی که در آینده خواهد اُفتاد نمیکند. گودزیلا علیه کونگ مخاطبانش را موظف به دیدن سه فیلم قبلی مجموعه برای لذت بُردن از فیلم جدید نمیکند. در واقع، اگر از وجود چیزی به اسم دنیای هیولایی لجندری بیاطلاع باشید، در حین تماشای این فیلم هرگز به اینکه شاهد چهارمین فیلم این مجموعه هستید شک نمیکنید. گودزیلا علیه کونگ کسانی را که فقط و فقط به هوای دیدنِ کتککاری این هیولاهای شناختهشده و محبوب به سینما میروند سردرگم نمیکند. لجندری به خوبی میدانست که رویارویی گودزیلا در برابر کونگ قُلاب درگیرکنندهای برای کسانی که فیلمهای قبلی را ندیدهاند است؛ درست همانطور که کراساُورهای دنیای سینمایی مارول رویدادهای مهمی برای کسانی که تکتک فیلمهای مارول را ندیدهاند حساب میشوند.
لجندری میدانست که عموم مخاطبان اعتماد و علاقهشان به این مجموعه را از دست دادهاند پس به جای اینکه گور خودش را با تلاش برای ترغیب کردنِ مردم برای دیدن فیلمهای آینده مجموعه بکند، همهی تمرکزش را به دست آوردن دوبارهی دلِ طرفداران و عموم مردم اختصاص دارد. اما آخرین و شاید مهمترین فاکتور تاثیرگذار در موفقیتِ این فیلم از صدقهسری برتری تجاری کینگ کونگ در مقایسه با گودزیلا است. شاید شخصا خورهی گودزیلا باشم، اما واقعیت این است که کونگ فقط گودزیلا را در دنیای فیلم از مرگ حتمی نجات نداد و فرصتی برای پیروزی دونفرهی آنها علیه دشمن مشترکشان فراهم نکرد، بلکه در دنیای واقعی هم قدرتِ ستارهای او فاکتور تعیینکنندهای در فراهم کردن شرایط درخشش گودزیلا روی پردهی سینما بود. کینگ کونگ همیشه در خارج از ژاپن پُرطرفدارتر از گودزیلا بوده است. در ۲۵ سال گذشته، گودزیلای رولند اِرمیک (۱۹۹۸) در حالی فقط ۱۳۷ میلیون دلار در خانه و ۳۷۲ میلیون دلار در دنیا فروخت که کینگ کونگِ پیتر جکسون (۲۰۰۵) به ۲۱۸ میلیون درآمد خانگی و ۵۵۰ میلیون دلار فروش جهانی دست یافت.
کونگ: جزیرهی جمجمه با کسب ۵۶۹ میلیون دلار، پُرفروشترین فیلم هیولایی غیر-ژوراسیکی در باکس آفیس حساب میشود. گرچه گودزیلای اِدواردز در سال ۲۰۱۴ با کسب ۵۲۹ میلیون دلار موفق بود، اما درآمدش با درآمد ۵۳۰ میلیون دلاری مِگ (The Meg) در سال ۲۰۱۸ برابر بود. پادشاه هیولاها هم با کسب ۳۹۰ میلیون دلار در سال ۲۰۱۹، به زیر رمپیج (۴۳۳ میلیون دلار در سال ۲۰۱۸) و حاشیهی اقیانوس آرام (۴۱۱ میلیون دلار در سال ۲۰۱۳) سقوط کرد. شاید به خاطر اینکه برخلاف گودزیلا که حکم یک نیروی طبیعیِ اگزسیستانسیال را دارد، خصوصیات انسانیِ شخصیت کونگ پُررنگتر است. خلاصه اینکه تصمیم سازندگان گودزیلا علیه کونگ برای تبدیل کردن کونگ به یک مبارزِ «جان مککلین»وارِ توسریخور که دوستِ بچهها هم است، جنبهی قابلهمذاتپنداریِ این گوریل را بیش از پیش پُررنگ کرد. همهی اینها بهعلاوهی جنبهی کودکپسندانهتر این فیلم (خشونتِ بیپروای جزیره جمجمه و قتلعامهای انسانی پادشاه هیولاها جایی در آن ندارند) و رویکردِ فانتزیِ «ئی. تی»گونهاش که آن را به فیلم ایدهآلی برای کُل خانواده تبدیل میکند، کاری کردند تا دوباره بتوانیم برای آیندهی این هیولاها هیجانزده باشیم.
۱۳- پارک ژوراسیک ۳ | (۲۰۰۱)
Jurassic Park III
کارگردان: جو جانسون
درآمد جهانی: ۳۶۸ میلیون و ۷۸۰ هزار دلار
پس از اینکه پارک ژوراسیک به کارگردانی استیون اسپیلبرگ در سال ۱۹۹۳ اکران شد، جو جانسون، دوستش برای کارگردانی دنبالهی احتمالیاش ابراز علاقه کرد. گرچه اسپیلبرگ سُکان هدایت اولین دنبالهی مجموعه را به دست گرفت، اما با کارگردانی قسمت سوم توسط جانسون موافقت کرد. دنیای گمشده شامل سکانسی است که یک تیرانوسوروس رِکس را مشغول وحشتآفرینی و ویرانی در خیابانهای سندیگو به تصویر میکشد. اسپیلبرگ در ابتدا قصد داشت در فیلم سوم از این سکانس استفاده کند، اما بعد از اینکه متوجه شد احتمالا فیلم دیگری از این سری را نخواهد ساخت، تصمیم گرفت آن را به فیلم دوم اضافه کند. وقتی در سال ۱۹۹۷، پس از اکران فیلم دوم، از اسپیلبرگ دربارهی احتمال ساخت فیلم سوم سوال کردند، او جواب داد: «حتی از فکر کردن بهش هم سردرد وحشتناکی میگیرم».
او که از ساخت دو فیلم قبلی رضایت داشت، تصمیم گرفت تا رهبری فیلم سوم را به یک شخص جدید بسپارد. این فیلم که با واکنش منفیتر منتقدان در مقایسه با دو فیلم قبلی مواجه شد، کماکان حاوی جذابیتهای ماجراجویانه و شگفتیهای هیولایی تیپیکالِ مجموعه بود. راجر ایبرت سه ستاره به فیلم داد و در نقدش نوشت که پارک ژوراسیک ۳ نه به اندازهی فیلم اول حیرتانگیز و نه به اندازهی فیلم دوم پُرجزییات است، اما به عنوان یک بیمووی شامل هیجاناتِ جمعوجورِ خوب خودش میشود. پارک ژوراسیک ۳ به ۵۰ میلیون و ۳۰۰ هزار دلار افتتاحیه دست یافت. این فیلم در نهایت ۱۸۱ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار در خانه و ۳۶۸ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار در دنیا فروخت و در سالی که میزبان فیلمهای گردنکُلفتی مثل هری پاتر و سنگ جادو (۹۶۵ میلیون دلار)، ارباب حلقهها: یاران حلقه (۸۸۷ میلیون دلار)، شرکت هیولاها (۵۶۰ میلیون دلار) و شرک (۴۹۱ میلیون و ۸۱۲ هزار دلار) بود، در ردهی نهم پُرفروشترین فیلمهای سال ۲۰۰۱ جای گرفت.
۱۲- گودزیلا | (۱۹۹۸)
Godzilla
کارگردان: رولند اِمریک
درآمد جهانی: ۳۷۹ میلیون دلار
وقتی حرف از جاهطلبانهترین فاجعههای هالیوود میشود، بحث دیر یا زود به گودزیلای رولند اِمریک خواهد رسید. تنفر خورههای گودزیلا از نخستین تلاش هالیوود برای ساختِ برداشت خودش از هیولای استودیوی توهو همچون یک آتشِ ابدی در سینههای آنها میسوزد. گرچه این فیلم از لحاظ کیفیت هنری بهتر یا بدتر از ۲۰ و اندی فیلم ژاپنیِ قبلی پیش از خودش نیست، اما وقتی نوبت به مقایسهی گودزیلای این فیلم با گودزیلای فیلمهای توهو میرسد، اوضاعِ فیلم رولند اِمریک بیریخت میشود. این فیلم تا پیش از اینکه به خودِ گودزیلا برسیم خیلی به اسطورهشناسی، نمادپردازی، سرمنشاء و مفاهیم زیرمتنی فیلم اورجینالِ ایشیرو هوندا وفادار است؛ درست مثل فیلم هوندا، یک آزمایش اتمی باعث خلق گودزیلا و مورد حمله قرار گرفتنِ یک قایق ماهیگیری ژاپنی در اقیانوس آرام توسط یک هیولای مرموز منجر میشود؛ درست مثل جانوری از ۲۰ هزار متر زیر دریا (یکی از منابع الهام کلیدی گودزیلا است)، غریزهی تولیدمثلِ این هیولا، آن را برای تخمگذاری به منهتن میکشاند. درست مثل آن فیلم که آزمایش اتمیِ آمریکاییها به زجر کشیدن یک کشور دیگر به خاطر تکبرِ هستهای آنها منتهی میشود، اینجا هم آزمایش اتمی فرانسویها در مجموع جزایرِ پُلزینزی فرانسه (واقع در جنوب اقیانوس آرام) به مجازات شدن آمریکایی به خاطر گناهان دیگران منجر میشود.
درست مثل فیلم اورجینال که از خاطرهی تازهی دنیا و مردم ژاپن از بمباران هیروشیما و ناکازاکی برای صحبت دربارهی فاجعههای دنیای واقعی استفاده کرده بود، فیلم رولند اِمریک هم روی آزمایش اتمی فرانسویها در سال ۱۹۹۶ (دو سال پیش از اکران فیلم) که جنجال فراوانی در جامعهی بینالمللی ایجاد کرده بود دست گذاشت و فیلم را قادر ساخت تا با ارجاع به اتفاقات داغ روز از آن برای تبلیغات خودش بهره بگیرد. همچنین، کاراکترهای فیلم نیز تکتک کهناُلگوهای آشنای فیلمهای گودزیلا را شامل میشوند (از سرهنگ ارتشی و ژورنالیست جوان گرفته تا دانشمندان و قهرمانِ نامتزلزلی که ژان رنو نقشش را ایفا میکند). همهی اینها نشان میدهند که سازندگان سعی کرده بودند به خصوصیات معرفِ مجموعه وفادار بمانند. اما حیف که وقتی نوبت به خودِ گودزیلا میرسد، آنها از هیچ کاری برای حذف کردنِ جنبهی «خدا»گونهی این هیولا کوتاهی نمیکنند. این گودزیلا به جای یک هیولای لاوکرفتی غیرقابلهضم، یک حیوانِ جهشیافته است که توسط انسانها گول میخورد. خبری از فضای اسرارآمیز پیرامون گودزیلا نیست. تنها خصویت حیرتآور آن به اندازهاش خلاصه شده است.
جایی برای تقلای انسانها برای قورت دادن ایدهی رویارویی با جانوری توصیفناپذیر و عذابِ آخرالزمانیِ بیمعنی و پوچشان در نظر گرفته نشده است. سازندگان در عوض با این فیلم در جستجوی بازسازی فینالِ پارک ژوراسیک ۲ (پرسه زدن تیرکس در سندیگو) در ابعادی بزرگتر و سودآوری از جنونِ فراگیرِ پارک ژوراسیک در آن دوران بودند. تا جایی که رولند اِریمک یک تیزر ۶۰۰ هزار دلاری برای فیلمش ساخت که در آن جمجمهی یک تیرانوسوروس رکس در موزه زیر پای گودزیلا خُرد میشود! حتی صحنهای که گودزیلا از نفسِ آتشینش (بخوانید غیرآتشینش) برای منفجر کردن ماشینها استفاده میکند هم در واکنش به خشم طرفداران در لحظهی آخر به فیلم افزوده شد. همچنین تمرکز سازندگان روی وفادار ماندن به فیلم اورجینالِ گودرزیلا به نادیده گرفتن مهمترین خصوصیت این هیولا در دهها دنبالهای که برای آن ساخته شد منجر شد؛ خصوصیتی که شاید حتی از نفس اتمیاش هم نمادینتر است: اینکه گودزیلا شکستناپذیر است؛ به محض اینکه سمبل ویرانی ناشی از انفجار اتمی آزاد میشود، هیچ راهی برای بازگرداندن همهچیز به حالتِ نرمال گذشته وجود ندارد.
این روزها به محض اینکه اسم این فیلم را به هر چیز دیگری مثل «حملهی ایگوانای غولپیکر» تغییر میدهیم، خوش گذراندن با آن آسانتر میشود. اما واقعیت این است که ماهیت جعلی نخستین برداشت هالیوود از گودزیلا به شکست فاجعهبار آن در گیشه منجر شد. گرچه سونی افتتاحیهی ۱۰۰ میلیون دلاری گودزیلا را پیشبینی کرده بود، اما این فیلم اکرانش را با افتتاحیهی سه روزهی ۴۴ میلیون دلاری و شش روزهی ۷۴ میلیون دلاری آغاز کرد (کمتر از افتتاحیهی سه روزهی دنیای گمشده: پارک ژوراسیک در سال ۱۹۹۷). فیلم در دومین آخرهفتهی اکرانش با ۵۹ درصد اُفت فروش مواجه شد و ۱۸ میلیون دلار فروخت. گودزیلا (با امتیاز راتنتومیتوز ۱۵) در نهایت با کسب ۱۳۶ میلیون دلار در خانه ضعیفتر از انتظارات ظاهر شد، اما فروش ۲۴۲ میلیون و ۷۰۰ هزار دلاریاش در کشورهای خارجی، مجموع فروش جهانیاش را به ۳۷۹ میلیون دلار رساند. گرچه این فیلم تقریبا سه برابر بودجهی ۱۳۰ میلیون دلاریاش فروخت و از لحاظ فنی موفق حساب میشود. اما بیعلاقگی طرفداران و مخاطبان بهعلاوهی باز ماندن آن از رسیدن به اهداف تجاری سونی به لغوِ برنامههای آنها برای سهگانهسازی منجر شد.
۱۱- گودزیلا: پادشاه هیولاها | (۲۰۱۹)
Godzilla: King of the Monsters
کارگردان: مایکل دوئرتی
درآمد جهانی: ۳۸۶ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار
گودزیلای گرت اِدواردز گرچه از سمت منتقدان و طرفداران با واکنش بسیار بسیار مثبتتری در مقایسه با نخستین تلاش هالیوود در سال ۱۹۹۸ برای ساخت نسخهی آمریکاییِ مارمولک رادیواکتیوی ژاپن مواجه شد، اما پس از افتتاحیهی ۹۳ میلیون دلاری بزرگش در گیشهی آمریکای شمالی، با اُفت فروش قابلتوجهای روبهرو شد و کارش را با کسب ۲۰۰ میلیون دلار در خانه به سرانجام رساند؛ این فیلم ۵۲۵ میلیون دلار از سراسر دنیا بهدست آورد. گرچه این رقم نشان از آیندهی اُمیدوارکنندهای برای این مجموعه داشت، اما عملکرد اسفناکِ گودزیلا: پادشاه هیولاها هرگونه اُمیدی که استودیو داشت را به خاکستر تبدیل کرد. پادشاه هیولاها که حکم رویارویی گودزیلا با دشمنان کلاسیکش مثل کینگگیدورا، رودان و ماثرا را داشت، در تابستان سال ۲۰۱۹ روی پرده رفت و به فقط ۱۱۱ میلیون دلار فروشِ خانگی و ۳۸۷ میلیون دلار فروشِ جهانی دست یافت؛ رقمی که کمتر از کونگ: جزیرهی جمجمه (۵۶۶ میلیون دلار)، مِگ (۵۳۰ میلیون دلار)، گودزیلای گرت اِدواردز (۵۲۹ میلیون دلار) و کینگ کونگِ پیتر جکسون (۵۵۰ میلیون دلار در سال ۲۰۰۵) است. تازه درآمد پادشاه هیولاها فقط با فاصلهی بسیار اندکی بالاتر از گودزیلای رولند اِمریک (۳۷۹ میلیون دلار در سال ۱۹۹۸) قرار میگیرد.
عملکرد این فیلم بهشکلی دلسردکننده بود که در حالت عادی به مرگ زودهنگام و فوری این مجموعه در همان لحظه و در همان جا منجر میشد، اما از آنجایی که مراحل تولید گودزیلا علیه کونگ از مدتها پیش از اکران پادشاه هیولاها آغاز شده بود، پس استودیو چارهی دیگری جز ادامه دادن این پروژه نداشت. فاکتورهای مختلفی در شکست این فیلم تأثیرگذار بودند. نخست اینکه، پادشاه هیولاها در تابستانِ شلوغی در محاصرهی فیلمهایی مثل اونجرز: پایان بازی، علاالدین و جان ویک ۳ (که دوتای آخری فراتر از پیشبینیها ظاهر شدهاند) و تازهواردهایی مثل راکتمن (Rocketman) و مـا (Us) اکران شد. دوم اینکه نباید فراموش کنیم که اگرچه گودزیلای گرت ادواردز قبل از اکرانش با سروصدای مثبتی احاطه شده بود، اما فیلم بعد از اکرانش با واکنشهای نسبتا منفی سینماروها که دل خوشی از ریتمِ آرامسوزش، کاراکترهای مقواییاش و مخفی نگه داشتنِ گودزیلا در اکثر زمان فیلم نداشتند روبهرو شد. اینکه آیا این نقدها چقدر درست بودند یا نه مهم نیست. مهم این است که عملکردِ آن فیلم در باکس آفیس که به ۲۰۰ میلیون دلار فروش خانگی بعد از افتتاحیهی ۹۳ میلیون دلاریاش منجر شد (۲/۱۵ برابر افتتاحیه که آمار افتضاحی است) نشان داد که حتی فیلمِ کم و بیش موفق قبلی هم اکرانِ قرض و محکمی را در گیشه تجربه نکرده بود.
درواقع به نظر میرسید شاید آن فیلم موفق به جلب نظرِ خورههای گودزیلا شده بود، اما در جلب نظر عموم سینماروها شکست خورده بود. پس از اینکه فیلم جدید با استقبالِ ضعیفتری از سوی منتقدان مواجه شد، پادشاه هیولاها مخاطبانِ اصلیاش را هم از دست داد. دوم اینکه میتوان به ظهور لشگری از فیلمهای هیولایی از جمله دنیای ژوراسیک، دنیای ژوراسیک: پادشاهی سقوطکرده، حاشیهی اقیانوس آرام: طغیان، رمپیج، کونگ: جزیرهی جمجمه و مِگ اشاره کرد که در فاصلهی بین قسمت اول و دوم گودزیلا اکران شدند و عطش سینماروها را برای این ژانر بهخصوص بهشکلی سیراب کردند که وقتی سروکلهی پادشاه هیولاها پیدا شد، این فیلم دیگر حکم یک محصول کمیاب را نداشت. بخشِ دیگری از شکست این فیلم به فاکتور «ارزش افزوده» مربوط میشود. وقتی یک دنباله معرفی میشود، استودیوی سازنده باید جوابِ خیلی خوبی برای این سؤال داشته باشد: «اینبار چه چیز جدیدی برای عرضه داری؟». این چیزی است که مارول با استفاده از بازیگران مختلف و امتحان کردن ژانرهای گوناگون و اضافه کردن کاراکترهای جدید به دنبالههایش، در آن به نهایتِ استادی رسیده است.
بهترین نمونهاش را میتوانید در رابطه با کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی ببینید که نهتنها مرد آهنی را بهعنوان یکی از نقشهای اصلی به آن اضافه کرد، بلکه این فیلم وظیفهی معرفی بلک پنتر و مرد عنکبوتی را هم برعهده داشت و البته دیگر اعضای اونجرز را هم به جان یکدیگر میانداخت. پادشاه هیولاها شاید با اضافه کردن برخی از مهمترین کایجوهای اسطورهشناسی گودزیلا، فاکتورِ ارزش افزوده را رعایت کرده بود، اما مشکل این بود که عموم سینماروهای آمریکایی یا دار و دستهی کینگ گیدورا، رودان و ماثرا را نمیشناختند یا اهمیتی بهشان نمیدادند. بالاخره پادشاه هیولاها در حالی ۷۲ درصد از درآمدِ جهانیاش را از کشورهای خارجی بهدست آورد که فقط ۲۸ درصد از درآمد جهانیاش متعلق به گیشهی خانگی بود؛ در مقایسه، قسمت اول گودزیلا ۳۸ درصد از فروشش را از آمریکای شمالی و ۶۲ درصدش را از کشورهای خارجی بهدست آورده بود. این موضوع درست مثل اتفاقی که در رابطه با جانوران شگفتانگیز: جرایم گریندلوالد اُفتاد نشان داد که ابراز بیعلاقگی سینماروها به پادشاه هیولاها بیشتر در خصوصِ سینماروهای آمریکای شمالی صدق میکند.
۱۰- حاشیهی اقیانوس آرام | (۲۰۱۳)
Pacific Rim
کارگردان: گیرمو دلتورو
درآمد جهانی: ۴۱۱ میلیون دلار
وقتی ۱۹۰ میلیون دلارِ ناقابل را دو دستی تقدیم گیرمو دلتورو، فرهیختهترین اُستادِ هیولاشناسِ سینمای حال حاضر میکنی تا برود و هر چیزی را عشقش کشید بسازد، نتیجه به چیزی مثل حاشیهی اقیانوس آرام منجر میشود: یک فیلم نِردپسند که خورههای این ژانر را به غایتِ ذوقزدگی نائل میکند و عموم مردم را از خود زده میکند. در سال ۲۰۰۶ گزارش شد که دلتورو «کشتار در خیابان کارناوال»، فیلمنامهی فانتزیِ تراویس بیچام را کارگردانی خواهد کرد، اما این پروژه هرگز رنگ واقعیت به خود نگرفت (این فیلمنامه بعدها در سال ۲۰۱۹ به سریالی برای سرویس آمازونپرایم تبدیل شد). سال بعد ایدهی حاشیهی اقیانوس آرام به فکر بیچام رسید. او در حالی که مشغول پیادهروی در ساحلِ نزدیک به اِسکلهی سانتامونیکا در ایالتِ کالیفرنیا بود، رُبات غولآسا و هیولای غولآسایی را تصور کرد که تا سر حد مرگ مشغول مبارزه با یکدیگر هستند. در سال ۲۰۱۰، استودیوی لجندری پیکچرز پیشنویسِ ۲۵ صفحهای بیچام را خرید. در همان سال گزارش شد که پروژهی بعدی دلتورو اقتباس سینمایی «در کوهستانهای جنون» اثرِ اچ. پی. لاوکرفت برای استودیوی یونیورسال خواهد بود. وقتی دلتورو با تهیهکنندگان لجندری برای گفتگو دربارهی احتمال همکاری با آنها روی یک فیلم دیدار کرد، تحتتاثیر پیشنویس فیلمنامهی بیچام قرار گرفت.
در نتیجه، او با لجندری معامله کرد: او در حین کارگردانی «در کوهستانهای جنون»، تهیهکنندگی حاشیهی اقیانوس آرام را انجام خواهد داد و یکی از فیلمنامهنویسانش خواهد بود. به دلیلِ برنامهی تولید ناسازگار این دو فیلم، او فقط در صورتی که «در کوهستانهای جنون» کنسل میشد، میتوانست روی صندلی کارگردانی حاشیهی اقیانوس آرام بنشیند. در سال ۲۰۱۱، خبر رسید پروژهی «در کوهستانهای جنون» به دلیلِ پافشاری دلتورو روی بودجهی ۱۵۰ میلیون دلاری و ردهبندی سنی بزرگسالانهاش لغو شده است. خودش تعریف میکند که این اتفاق آنقدر برای او دردناک بود که برای اولینبار در طول دوران فیلمسازیاش کل آن آخرهفته را به گریه کردن برای این فیلم سپری کرد. آن پروژه در روز جمعه کنسل شد و دلتورو دوشنبهی هفته بعدش قرارداد کارگردانی حاشیهی اقیانوس آرام را امضا کرد. دلتورو روی خلق تصاویر و اکشنهای بزرگ، زیبا و پیچیدهای که مخاطبان بزرگسال را راضی میکند تمرکز کرد، اما هدف واقعیاش این بود که با این فیلم نسل جدیدی از بچهها را با فیلمهای مِکا/کایجویی آشنا کند.
یکی دیگر از اهداف دلتورو دوری از ارجاع به آثار پیشینِ این ژانر بود. دلتورو قصد داشت چیزی اورجینال که بهطرز دیوانهواری مجنونِ آثار تحتتاثیرش است بسازد. فیلمی که گرچه نسبت به میراثش خودآگاه است، اما به یک پارودی، اَدای دِین یا بازسازی صرفِ بهترین دستاوردهای گذشتگان تنزل پیدا نمیکند. حاشیهی اقیانوس آرام در تیتراژ پایانیاش به رِی هَریهاوزِن و ایشیرو هوندا، کسانی که با ساخت جانوری از ۲۰ هزار متر زیر دریا و گودزیلا، نقش پُررنگی در تثبیتِ فیلمهای کایجویی داشتند تقدیم میشود. او به طراحانش هشدار داد که برای الهامبرداری از کلاسیکهایی مثل گامرا، گودزیلا یا جنگ غولها (The War of the Gargantuas) استفاده نکنند؛ او میخواست از ساختن یک فیلم پُستمدرن دوری کند. او به جای فرهنگعامه، از آثار هنریای مثل نقاشی «غول» اثر فرانسیسکو گویا یا نقاشیهای جُرج بِلوز از مسابقاتِ بوکس به عنوان منبع الهام استفاده کرد. حدود صد کایجو و صد رُباتِ مبارز معروف به «یگر» برای این فیلم طراحی شدند، اما فقط تعداد ناچیزی از آنها در فیلم مورد استفاده قرار گرفتند؛ فیلمسازها هر هفته یک مسابقهی «اَمریکن آیدل»گونه برگزار میکردند و بهترین طراحیها را با رایگیری انتخاب میکردند.
دلتورو با جلوگیری از شبیه شدن بیش از حد کایجوها به جانوران زمینی، در عوض سعی کرد آنها را غیرزمینیتر و بیگانهتر بسازد. دلتورو کایجوهای فیلمش را به عنوانِ «سلاح» توصیف میکند؛ به قول او، آنها مسئول تمیزکاری هستند؛ گربههایی که برای حذفِ موشها درون انباری رها میشوند. طراحی هرکدام از هیولاها با در نظر گرفتن یکجور آناتومی انسانی مبهم برای آنها صورت گرفته است که یادآور عروسکگردانهایی که لباسِ هیولاهای فیلمهای کایجویی ژاپنی را به تن میکردند است. گرچه دیگر فیلمهای دلتورو شامل هیولاهای باستانی یا صدمهدیده میشوند، اما کایجوهای حاشیهی اقیانوس آرام فاقد جای زخم یا هر مدرک دیگری که خبر از فرهنگی قدیمی میدهند هستند؛ این نشان میدهد که این کایجوها به جای نتیجهی یک سیستم تکاملی طبیعی، مخلوقاتِ مهندسیشده و آزمایشگاهی هستند. حاشیهی اقیانوس آرام با زیبایی حماسی، وسعتِ شاعرانه و شکوهِ اُپراییاش حکم یک هدیهی آسمانی را برای کایجوپرستان را داشت. فیلم با واکنش متناقضِ منتقدان مواجه شد؛ از یک طرف عدهای آن را وارثِ بهحقِ انیمهی نئون جنسیس اِونگلین معرفی کردند و عدهای دیگر به کشمکشهای انسانیِ تخت و بیرمقش ایراد گرفتند. حاشیهی اقیانوس آرام در نهایت به ۱۰۱ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار فروش خانگی، ۳۰۹ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار فروش خارجی و مجموعِ ۴۱۱ و نیم میلیون دلار فروش جهانی دست یافت.
۹- آروارهها | (۱۹۷۵)
Jaws
کارگردان: استیون اسپیلبرگ
درآمد جهانی: ۴۷۱ میلیون و ۴۱۱ هزار دلار
اُکتبر سال ۱۹۷۴ بود؛ استیون اسپیلبرگ ۲۷ سال سن داشت. او در مسیر بازگشت از جزیرهی «مارتا وینیارد» (لوکیشن فیلمبرداری) که به تازگی فیلمبرداری آروارهها، دومین فیلم بلندِ هالیوودیاش را در آنجا به پایان رسانده بود، در هُتلی در بوستون توقف کرد. او به جای اینکه از پایانِ این پروژه احساس آسودگی یا خوشحالی کند، با اضطرابِ فلجکنندهای دست و پنجه نرم میکرد. پس از اینکه در هالیوود شایع شد که کنترل تولید فیلم از دست اسپیلبرگ خارج شده است، او میترسید که ممکن است دیگر هرگز قادر به کار کردن در هالیوود نباشد. نه تنها بودجهی فیلم در پایان فیلمبرداری به بیش از ۱۲ میلیون دلار رسیده بود (۳۰۰ درصد بیشتر از بودجهی اورجینالش و چهار برابر بودجهی مرسوم فیلمها در دههی هفتاد)، بلکه تعداد روزهای فیلمبرداری هم از ۵۵ روز به ۱۵۹ روز افزایش یافته بود. با وجودِ این، آروارهها فیلمِ پُرخرجی حساب نمیشد. فیلمهای حماسی/تاریخیِ دههی شصت گرانقیمتتر از این حرفها بودند. کلئوپاترا (Cleopatra) در سال ۱۹۶۳ با بودجهی ۴۲ میلیون دلاریاش (۲۰۰ میلیون با احتساب نرخ تورم) نزدیک بود فاکس قرن بیستم را ورشکست کند. هر دوی اسپارتاکوس (۹۰ میلیون دلار با احتساب نرخ تورم) و لورنس عربستان (۷۰ میلیون دلار با احتساب نرخ تورم) نیز بودجههای هنگفتی داشتند.
اما خیالی نبود. چرا که کیفیتِ هنری و خاصیتِ عامهپسندِ آروارهها بهعلاوهی روشهای تبلیغات و پخش نامرسوم آن، به تولد نوع جدیدی از بلاکباسترسازی هالیوود منجر شد: بیموویهای ارزانقیمتی که به موفقیتهای تجاریِ درجهیک تبدیل میشوند (جدیدترین نمونهاش سری سریع و خشن است). کمپین تبلیغاتیِ تلویزیونی فیلم در آن زمان نادر بود. یونیورسال در سه روز باقیمانده به اکران فیلم، ساعات پُربینندهی شبکهها را با پخش تریلرهای ۳۰ ثانیهای آروارهها قبضه کرده بود؛ از تاکشوهای تبلیغاتی که بیش از هشت ماه پیش از اکران فیلم شروع شدند تا ترغیب کردن مردم برای خواندن رُمان منبع اقتباس (که حالا با جلد جدیدی که بازتابدهندهی پوستر فیلم بود منتشر شده بود). آروارهها نه با هایپِ خشک و خالی، بلکه با آشنایی واقعی سینماروها با محتوای فیلم اکران شد. مخاطبان برای دیدنِ چیزهایی که از قبل در کتاب پیتر بنچلی خوانده بودند هیجانزده بودند. همچنین، آروارهها در حرکتی کمسابقه در آن واحد در صدها سینما در سراسر کشور اکران شد؛ در واقع اولین فیلمی که این ترند را به راه انداخت پدرخواندهی فرانسیس فورد کاپولا بود.
تا پیش از پدرخوانده، فیلمهای باپرستیژ معمولا به مدت سه ماه در یک منطقه اکران میشدند، سپس، به تدریج به دیگر کلانشهرها منتقل میشدند و در نهایت در سینماهای شهرهای کوچک به نمایش در میآمدند. تازه، نخستین سالنِ سینمایی که فیلم را اکران میکرد، حقِ نمایش اختصاصی آن در یک منطقهی بزرگ را به دست میآورد و از اکران آن فیلم در دیگر سینماهای همان منطقه جلوگیری میکرد. استودیوی پارامونت پدرخوانده را در سال ۱۹۷۲ بهطور همزمان در پنج سینما اکران کرد و سپس، تعداد سالنهای نمایشدهندهی فیلمش را از دومین هفتهی اکرانش به ۳۱۶ سالن افزایش داد. پارامونت با به چالش کشیدن سیاستِ سُنتی اکران اختصاصی، شرایط درآمد یک میلیون دلاری روزانهی پدرخوانده و رکوردشکنیهایش در باکس آفیس را فراهم کرد. آروارهها همزمان در ۴۶۵ سینما روی پرده رفت و پس از گذشت فقط ۷۸ روز به پادشاهی پدرخوانده (۸۵ میلیون دلار / ۱۳۵ میلیون دلار با احتساب اکرانهای مجدد) بر باکس آفیس خانگی پایان داد.
تریلر کوسهای اسپیلبرگ در نهایت ۲۵۰ میلیون دلار در گیشهی خانگی و ۴۷۰ میلیون دلار در دنیا فروخت. رقمی که با احتساب نرخ تورم بیش از دو میلیارد دلار حساب میشود و آن را به هفتمین فیلم پُرفروشِ تاریخ تبدیل میکند. آروارهها نامزد چهار جایزهی اُسکار (از جمله بهترین فیلم) شد و سهتای آنها را برنده شد. تاثیر فرهنگی آروارهها گسترده است. درست همانطور که سکانس معروفِ روانیِ هیچکاک، حمامها را به منبع اضطراب جدیدی برای مردم تبدیل کرده بود، آروارهها هم به وحشت بسیاری از تماشاگرانش از اقیانوس منجر شد. کاهش حضور مردم در ساحل و افزایش گزارشات مربوط به مشاهدهی کوسهها در سال ۱۹۷۵ به پای این فیلم نوشته شده است. این فیلم کماکان مسئول دائمی کردنِ باورهای اشتباه و منفی مردم دربارهی کوسهها و رفتارشان شناخته میشود. آروارهها که چهار دنباله دریافت کرد (هیچکدامشان را اسپیلبرگ کارگردانی نکرد)، علاوهبر تبدیل شدن به الگویی برای دیگر کلاسیکهای ترسناک سینما از جمله بیگانهی ریدلی اسکات، به آغازگر ترندِ پُرطرفدار «هیولاهای دریایی آدمخوار» نیز منجر شد.
۸- گودزیلا | (۲۰۱۴)
Godzilla
کارگردان: گرت اِدواردز
درآمد جهانی: ۵۲۴ میلیون و ۹۷۶ هزار دلار
مسئولیت کمرشکنی بر دوشهای گودزیلا سنگینی میکرد؛ گودزیلا یک فیلم معمولی دیگر نبود؛ این فیلم نقشِ تلاش هالیوود برای طلب آمرزش از درگاهِ مارمولک اَتمی ژاپن و فرقهی پرستشکنندگانش را ایفا می کرد. چرا که نخستین فیلم آمریکایی گودزیلا به کارگردانی رولند اِمریک حکم یک کُفرگویی را داشت؛ آن فیلم از یکی از پُرریختوپاشترین کمپینهای تبلیغاتی هالیوود بهره میبُرد. هالیوود تا آنجایی که میتوانست خبر ساخت نسخهی آمریکاییِ گودزیلا به دست کارگردان روز استقلال که آن روزها به عنوان «خدای ویرانی» شناخته میشد را توی بوق و کرنا کرد. اما وقتی چشم طرفداران به عمل شنیعی که هالیوود سعی میکرد به اسم گودزیلا به خورد مردم بدهد اُفتاد شوکه شدند. این جانورِ ایگواناگونهی زپرتی و احمقانه که نفس اتمی نداشت، ماهیخور بود، از آسمانخراشها کوتاهتر بود و در برابر تجهیزات نظامی انسانها آسیب میدید، بیش از گودزیلا، با هدف سوءاستفاده از نام پادشاه هیولاها برای برداشتن لقمهای از سر سفرهی پارک ژوراسیک که آن روزها حسابی روی بورس بود ساخته شده بود.
نتیجه، توهین نابخشودنی و بیحُرمتی تحقیرآمیزی به پیشگاهِ مقدسِ راکتور هستهای متحرکِ ژاپن بود که لحظهشماری لذتبخشِ طرفداران از تماشای ویران شدن شهرهای ایالات متحده توسط گودزیلا را در همان بدو ورود در دهانشان به خاکستر تبدیل کرد. بنابراین وقتی دوباره فرصتِ ساخت یک گودزیلای آمریکایی جدید پیش آمد، سازندگان هر کاری که لازم بود برای به دست آوردن دوبارهی دلِ زخمخوردهی طرفداران انجام دادند؛ هالیوود با این فیلم باید گناهانش را در نفسِ اتمی تطهیرکنندهی گودزیلا شستشو میداد و به رستگاری میرسید. اینبار چیزی به اسم شکست برای آنها تعریف نشده بود. سازندگان مدام تاکید میکردند که این یکی گودزیلا، بازگشتی به ریشههای هولناک این هیولا و گردهمایی همهی خصوصیاتِ معرفش خواهد بود. اما اگر فکر میکنید مسئولیت آنها سنگینتر از این نمیشد اشتباه میکنید. وظیفهی گرت اِدواردز به احیای نسخهی آمریکایی گودزیلا خلاصه نشده بود؛ او وظیفه داشت تا گودزیلا را پس از یک غیبت ۱۰ سالهی طولانی از نو به دنیا معرفی کند. توهو، شرکت ژاپنیِ صاحبامتیاز این کاراکتر پس از اکران گودزیلا: جنگهای نهایی (Godzilla: Final Wars) در سال ۲۰۰۴، تصمیم گرفت فعلا به ساخت فیلمهای بیشتری در این مجموعه پایان بدهد.
همچنین، فیلم اِدواردز نخستین فیلم گودزیلا بود که قرار بود این هیولا را با بهرهگیری از پیشرفتهترین جلوههای ویژهی کامپیوتریِ موجود مجسم کند. تازه، گودزیلای اِدواردز از زمان بازگشت گودزیلا (The Return of Godzilla) در سال ۱۹۸۴ تاکنون، نخستین فیلم واقعگرایانه و ترسناکِ مجموعه حساب میشد. بنابراین نه تنها گودزیلای اِدواردز باید اشتباهات فیلم رولند اِمریک را جبران میکرد، بلکه نقشِ ریبوت مُدرن کلاسیک ایشیرو هوندا را ایفا میکرد و وظیفهی تجدید میعاد با تمام چیزهایی که گودزیلا را به جزیی فناناپذیر از فرهنگ عامه تبدیل کرده بود را برعهده داشت. نتیجه شاید بینقص نباشد (لغزشهای مربوط به خط داستانی انسانها)، اما شور و شعفِ طرفداران را با برداشت وفادارانهاش از گودزیلا برانگیخت. این فیلم با موسیقی تسخیرکنندهای که انگار از درون فیلمهای ترسناکی مثل موروثی یا میدسُمار خارج شده است و تصاویر آخرالزمانیای که تداعیگر تابلوهای رنگروغنِ معجزههای انجیلی است، بر جنبهی «خدا»گونهی این هیولا که در فیلم رولند اِمریک غایب بود تاکید کرد.
فیلم اکرانش را با کسب ۹۳ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار افتتاحیه آغاز کرد که پنجمین افتتاحیهی برتر سال ۲۰۱۴ حساب میشد و رکوردِ بزرگترین افتتاحیهی فیلمهای فاجعهای/هیولایی را میشکست. این فیلم در دومین آخرهفتهی اکرانش در رقابت با افراد ایکس: روزهای گذشتهی آینده با اُفت فروش شدید ۶۶ درصدی مواجه شد. گودزیلا در نهایت ۲۰۰ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار در گیشهی خانگی فروخت؛ رقمی که آن را به کمدرآمدترین فیلم در بینِ فیلمهایی با بیش از ۹۰ میلیون دلار افتتاحیه تبدیل کرد. این فیلم با کسب ۳۲۸ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار در کشورهای خارجی، به مجموعِ ۵۲۹ میلیون دلار فروش جهانی دست یافت. گودزیلا با محاسبهی همهی هزینهها و درآمدهای جانبیاش، به ۹۲ میلیون و ۳۰۰ هزار دلار سود خالص دست یافت. از این رقم، ۳۹ میلیون و ۸۰۰ هزار دلارش به برادران وارنر (ناشر فیلم) رسید. از ۵۲ میلیون و ۴۷۷ هزار دلار باقیمانده، یک چهارمش نصیبِ برادران وارنر که ۲۵ درصد از بودجهی فیلم را تامین کرده بود شد. در نهایت، لجندری هم صاحبِ ۳۹ میلیون و ۳۵۰ هزار دلارِ باقیمانده شد.
۷- مِگ | (۲۰۱۸)
The Meg
کارگردان: جان ترتلتاب
درآمد جهانی: ۵۳۰ میلیون و ۲۵۹ هزار دلار
اکشن کوسهمحور مِگ به یکی از غافلگیرکنندهترین فیلمهای تابستانِ ۲۰۱۸ تبدیل شد. این فیلم که به دست به یقه شدنِ استاتهام با یک کوسهی ماقبلتاریخی موسوم به «مِگالودون» میپردازد، به ۱۴۵ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار فروش خانگی، ۳۸۴ میلیون دلار فروش خارجی (۱۵۳ میلیون دلارش متعلق به چین است) و در مجموع ۵۳۰ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار فروش جهانی دست پیدا کرد. این فیلم با پشت سر گذاشتنِ مکانیک: رستاخیز (۱۹۰ میلیون دلار از ۴۰ میلیون دلار بودجه) به پُرفروشترین فیلمِ کارنامهی استاتهام (در بینِ فیلمهایی که استاتهام تنها ستارهشان است) تبدیل شد. در اینکه فیلمهای کوسهمحور پرطرفدار هستند شکی نیست، اما نه تنها این یکی از ترکیب یک ستارهی محبوب و کانسپت داستانی هیجانانگیز بهره میبُرد، بلکه نمیتوان محبوبیت نسبی رُمان منبع اقتباس این فیلم را که چندین دنباله برای آن نوشته شده است هم نادیده گرفت. دستاورد اصلی مگ این است که این فیلم در حالی با وجود بودجهی ۱۳۰ میلیون دلاریاش به موفقیتِ قابلقبولی بدل میشود که شاید اولین محصولِ لایو اکشنِ پرخرجِ مُشترکِ هالیوود و چین است که در هر دو کشور مورد استقبال قرار گرفته است.
مگ به هیچوجه اولین فیلم هالیوودی که در چین و آمریکای شمالی موفق بوده است نیست. اما در بین فیلمهایی با پروداکشن چینی و ناشر بزرگ هالیوودی در موقعیت نادری قرار میگیرد. بله، سه ایکس: بازگشت زندر کیج برای موفقیت در بازار چین طراحی شده بود. اما اکشنِ وین دیزل که با ۸۵ میلیون دلار بودجه تهیه شده بود، با کله در آمریکای شمالی سقوط کرد. این فیلم اکثر درآمد ۳۴۶ میلیون دلاریاش را خارج از آمریکا به دست آورد. از سوی دیگر وارکرفت (Warcraft) را داشتیم که انتظار میرفت در چین به موفقیت غولپیکری دست پیدا کند و اتفاقا برای یک هفته همین اتفاق هم افتاد. فیلم در ۴۸ ساعت اول ۹۰ میلیون دلار در این کشور فروخت و در نهایت به فقط ۲۲۳ میلیون دلار فروش نهایی در چین دست پیدا کرد. اما به کمتر از ۵۰ میلیون دلار در آمریکای شمالی دست پیدا کرد. این بهعلاوهی بودجهی ۱۶۵ میلیون دلاریاش باعث شد تا درآمد جهانی ۴۳۳ میلیون دلاریاش به شکست تبدیل شود.
لجندری دوباره در سال ۲۰۱۶ با اکشن فانتزی دیوار بزرگ (The Great Wall) چیزی که با وارکرفت شکست خورده بود را تکرار کرد. دیوار بزرگ به رقم قابلقبول ۱۷۰ میلیون دلار در چین دست پیدا کرد. اما با کسب فقط ۴۵ میلیون دلار در آمریکای شمالی سقوط کرد. عملکرد خوب یک فیلم در چین تا وقتی که آن فیلم ۱۵۰ میلیون دلار خرج برداشته باشد و فقط در حد انتظارات در چین ظاهر شده باشد خوب نیست. دیوار بزرگ در حالی هر دو بازارِ آمریکا و چین را هدف قرار داده بود که هیچکدام از مخاطبان این دو بازار را راضی نکرد. چنین چیزی دربارهی حاشیهی اقیانوس آرام: طغیان (Pacific Rim: Uprising) هم صدق میکند که به ۱۰۰ میلیون دلار فروش در چین دست پیدا کرد، اما تقریبا در تمام نقاط دیگر از جمله ۵۹ میلیون دلاری که در آمریکای شمالی فروخت شکست خورد. حقیقت نهایی این است که مگ به اولین محصولِ مشترکِ پرخرج هالیوود و چین تبدیل شد که در هر دو بازار مورد استقبالِ موفقیتآمیزی قرار گرفته است.
۶- کینگ کونگ | (۲۰۰۵)
King Kong
کارگردان: پیتر جکسون
درآمد جهانی: ۵۶۲ میلیون و ۳۶۳ هزار دلار
تقریبا در اینکه کینگ کونگ، چه عامدانه و چه ناخودآگاه، حکم مثال بارز «غرور هنرمند» را دارد شکی نیست. داریم دربارهی بازسازی سه ساعته و ۲۰۷ میلیون دلاری یک فیلم هیولایی کلاسیک از سال ۱۹۳۳ (۹۴ دقیقهای) صحبت میکنیم؛ فیلمی که فقط چهار سال بعد از پارک ژوراسیک ۳، بهعنوان «خیزش مجدد پارک ژوراسیک» تبلیغات شده بود. گرچه گروه بازیگرانِ کینگ کونگ از نامهای شناختهشدهای تشکیل شده بود، اما منهای جک بلک (تازه او هم به زور)، امثال آدریان برودی و نوآمی واتس از قدرت ستارهای کافی برای کشیدن مردم به سینماها بهره نمیبردند. اما مهم نبود. چون کینگ کونگ برای متقاعد کردن مردم جهت هجوم آوردن به سینماها، به سوپراستاری در جلوی دوربین نیاز نداشت. بزرگترین و متقاعدکنندهترین سوپراستار این فیلم در پشت دوربین حضور داشت: خودِ پیتر جکسون. کمپین تبلیغاتی کینگ کونگ پیرامون این ایدهی وسوسهکننده که آب از لب و لوچهی مردم سرازیر میکرد میچرخید: همان کسی که کاری کرد با ارباب حلقهها کف و خون قاطی کنید، اکنون میخواهد مغزتان را با کینگ کونگ منفجر کند!
بنابراین تقریبا هیچ دلیلی برای تردید داشتن به اینکه فانتزی پُرخرج خالق نسخهی سینمایی سرزمین میانه که در چارچوبِ زمانی ارباب حلقهها اکران میشود به موفقیت نسبتا بزرگی تبدیل خواهد شد وجود نداشت. و حقیقتش را بخواهید، همین اتفاق هم اُفتاد. کینگ کونگ که با ۲۰۷ میلیون دلار بودجه تولید شده بود (پُرخرجترین فیلم تاریخ سینما در زمان اکرانش)، درنهایت به ۲۱۸ میلیون دلار فروش خانگی و ۵۶۲ میلیون دلار فروش جهانی دست پیدا کرد. گرچه این اعداد و ارقام خبر از موفقیت تجاری این فیلم میدهند، اما اتمسفر پیرامونِ این فیلم در زمان اکرانش و شاید تاکنون روایتگر داستان دیگری بوده است. هایپ سرسامآور پیش از اکرانِ فیلم که به دُرستی روی جلوههای ویژهی خیرهکنندهاش و اکشنهای افراطی اما جذابش که در درام داستان ریشه داشتند تاکید میکردند باعث شدند که کارشناسان، تحلیلگران و اصحاب رسانه متقاعد شوند که شاهد حلول دوبارهی تایتانیک در کریسمس سال ۲۰۰۵ خواهند بود. یا حداقل با موفقیت کمسابقهای در حد و اندازهی ارباب حلقهها مواجه خواهند شد.
انتظارات چیز عجیبی است. اگر کینگ کونگ بهجای نقدهای «فوقالعاده مثبت»، نقدهای «خیلی خوب» دریافت میکرد و بهعنوان ظهور مجدد رویداد بیسابقهای در حد تایتاتیک توصیف نمیشد، آن وقت افتتاحیهی ۶۶ میلیون دلاری چهارشنبه تا یکشنبهاش (۶/۸ برابر درآمد ۹ میلیون و ۷۰۰ هزار دلاری روز چهارشنبهاش)، احتمالا بهعنوان یک شکست دیده نمیشد، اما این اتفاق نیافتاد و وقتی کینگ کونگ از دستیابی به قلههای دستنیافتیای که به آن تحمیل شده بودند باز ماند، بهعنوان یک شکست توصیف شد. اما واقعیت این بود که کینگ کونگ (چه بهعنوان برند و چه بهعنوان یک فیلم) هیچوقت به اندازهی ارباب حلقهها (بهعنوانِ یک اکشن شمشیری و سفر قهرمانانهی سنتی) یا تایتانیک (یک ملودرام پُراحساس که از نقطه نظر قهرمان زن سرزنده و جسورش روایت میشود) در سراسر دنیا درگیرکننده نبوده است. کینگ کونگ تا رسیدن به ۲۱۸ میلیون دلار فروش خانگی و کسب ۵۶۲ میلیون دلار در دنیا دوام آورد تا پشت سر پارک ژوراسیک، ئی.تی. و دنیای گمشده، به چهارمین فیلم پُرفروشِ تاریخ استودیوی یونیورسال تبدیل شود.
این فیلم پایینتر از هری پاتر و جام آتش (۲۹۰ میلیون دلار در خانه / ۸۹۶ میلیون دلار در دنیا)، انتقام سیث (۳۹۰ میلیون خانگی و ۸۶۸ میلیون جهانی)، شیر، جادوگر و کُمد (۲۹۱ میلیون خانگی و ۶۰۰ میلیون جهانی) و جنگ دنیاها (۲۳۵ میلیون خانگی و ۶۰۰ میلیون جهانی) در جایگاه پنجم پُرفروشترین فیلم باکس آفیس سال ۲۰۰۵ قرار گرفت. کینگ کونگ با احتساب نرخ تورم به چیزی حدود ۳۳۲ میلیون دلار فروش خانگی و ۸۵۶ میلیون دلار فروش جهانی دست یافت (بدون درنظرگرفتن قیمت بالای بلیت نسخهی سهبعدی و آیمکس و گسترش سینماهای کشورهای خارجی از آن زمان تاکنون). چیز دیگری که کینگ کونگ با آن شناخته خواهد شد این است که شاید تنها فیلم بزرگی در تاریخ مُدرن هالیوود باشد که نقدهای فوقالعاده مثبتِ پیش از اکرانش بیش از اینکه به نفعش تمام شوند، با افزایش بیرویهی انتظارات مردم از پتانسیلهای تجاری و تعیین اهداف غیرممکن برای آن، باعث شدند که موفقیت نسبیاش همچون یک شکست ناامیدکننده به نظر برسد. کینگ کونگ نه ظهور دوبارهی تایتانیک بود و نه بازگشت مجدد ارباب حلقهها. کینگ کونگ فقط کینگ کونگ بود و این خودش بهتنهایی کافی است.
۵- کونگ: جزیرهی جمجمه | (۲۰۱۷)
Kong: Skull Island
کارگردان: جوردن ووگت-رابرتز
درآمد جهانی: ۵۶۶ میلیون و ۶۵۲ هزار دلار
در سال ۲۰۱۳، پیتر جکسون، کارگردانِ ریبوتِ مُدرن کینگ کونگ، آدام وینگارد (کارگردان فعلی گودزیلا علیه کونگ) را برای کارگردانی جزیرهی جمجمه، دنبالهی مستقیمِ فیلم خودش انتخاب کرد. او حتی بعدا گیرمو دلتورو را برای نشستن روی صندلی کارگردانی این فیلم پیشنهاد کرد. اما پس از اینکه این پروژه استودیوی سازندهاش را عوض کرد، وینگارد و جکسون هم از آن کنار گذاشته شدند. خبر ساخت این فیلم برای اولینبار بهطور رسمی در جریانِ همایشِ سندیگو کامیککانِ سال ۲۰۱۴ اعلام شد. گرچه در آن زمان یونیورسال به عنوان پخشکنندهی فیلم معرفی شد. اما بعدا استدیوی لجندری که به فکر ساختِ کراساُوری با محوریت نبرد کونگ و گودزیلا بود، پروژه را به برادران وارنر منتقل کرد. در نهایت، جوردن ووگت-رابرتز که تا پیش از آن تجربهی کارگردانی درام نوجوانمحورِ پادشاهان تابستان (The Kings of Summer) را در کارنامه داشت، سُکان هدایت جزیرهی جمجمه را به دست گرفت. جزیرهی جمجمه که حکم پیشدرآمد گودزیلای گرت اِدواردز را داشت، در آن واحد هم روایتگر داستان سرمنشاء کینگ کونگ بود و هم نقش پرداختِ اسطورهشناسی دنیای سینمایی هیولایی لجندری را برعهده داشت.
داستان این فیلم در سال ۱۹۷۳ و در اواخر حضور ارتشی ایالات متحده در جنگ ویتنام جریان دارد. در همین دوران، انتشار یک سری تصاویر ماهوارهای، از وجودِ جزیرهی افسانهایِ کشفنشدهای در اقیانوس آرام پرده برمیدارند. آنها نظر دانشمندی به اسم بیل راندا (جان گودمن) و دستیارش هیوستون بروکس (کوری هاوکینز) را به خود جلب میکنند؛ آنها که اعضای یک آژانس دولتی معروف به «مونارک» هستند، تصمیم میگیرند هرچه زودتر، پیش از اینکه روسها از جزیره باخبر شوند، عملیاتی را برای نقشهبرداری از آن و طبقهبندی رازهای آن ترتیب ببینند. پس از اینکه فُرم مینیمالیستی و اتمسفریکِ گودزیلای اِدواردز به خاطر مخفی نگه داشتنِ هیولایش برای مدتهای طولانی با واکنش منفی سینماروها مواجه شد، جزیرهی جمجمه با رویکرد ماکسیمالیستیاش انگار به یک مجموعهی کاملا مجزای دیگر تعلق دارد. نه تنها تریلر نهایی فیلم نبرد کونگ با اِسکالکراولرها را برای جلب اعتماد سینماروها به تصویر میکشید، بلکه اینبار سروکلهی کونگ از دومین دقیقهی فیلم پیدا میشود.
همچنین، برخلاف فضای خفقانآور و تاریک گودزیلا، کارگردانی زیباشناسانهی این فیلم که به وضوح از اینک آخرالزمانِ فرانسیس فورد کاپولا الهام گرفته است، پُرحرارتتر و رنگارنگتر به نظر میرسد. همچنین گرچه کونگ همیشه هیولای بزنبهادری بوده است، اما او در فیلم اورجینالِ خودش به دست هواپیماهای دوباله کُشته شده بود. اینجا اما او دهها عدد از هلیکوپترهای جنگنده را در یک نبردِ کاملا یکطرفه، بدون اینکه خم به اَبرو بیاورد در جریانِ قتلعامی تحقیرکننده نابود میکند. گرچه تحلیلگران افتتاحیهی ۴۰ تا ۵۰ میلیون دلاری این فیلم را پیشبینی کرده بودند، اما افتتاحیهی ۶۱ میلیون دلاریاش بهتر از انتظارات ظاهر شد. کماکان این رقم کمتر از افتتاحیهی ۹۳ میلیون دلاری گودزیلا بود. با وجود این، فیلمِ ووگت-رابرتز در طولانیمدت از فیلمِ اِدواردز پیشی گرفت. جزیرهی جمجمه که با ۱۸۵ میلیون دلار بودجه تهیه شده بود، به ۱۶۸ میلیون دلار فروش در آمریکای شمالی، ۳۸۹ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار فروش خارجی و مجموعِ ۵۶۶ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار فروشِ جهانی دست یافت؛ رقمی که آن را بالاتر از کینگ کونگِ پیتر جکسون (۵۵۰ میلیون و ۵۱۷ هزار دلار) و گودزیلا (۵۲۹ میلیون دلار) قرار میدهد.
۴- دنیای گمشده: پارک ژوراسیک | (۱۹۹۷)
The Lost World: Jurassic Park
کارگردان: استیون اسپیلبرگ
درآمد جهانی: ۶۱۸ میلیون و ۶۳۸ هزار دلار
وقتی فیلم نخستِ مجموعه به فاتحِ کهکشانهای باکس آفیس تبدیل میشود، دنبالهاش هرچقدر هم با اُفت فروش مواجه شود، کماکان به درآمدی که آرزوی دیگر استودیوها است دست خواهد یافت. پس از انتشار نخستین رُمان پارک ژوراسیک در سال ۱۹۹۰، مایکل کرایتون با اصرارِ طرفداران برای نگارش دنبالهای برای آن مواجه شد. او که تا آن زمان هرگز دنبالهای برای داستانهایش ننوشته بود، این پیشنهاد را در ابتدا نپذیرفت. استیون اسپیلبرگ در حین کارگردانی اقتباسِ سینمایی رُمان اول اعتقاد داشت که اگر قرار باشد برای آن دنباله بسازد، آن را به اتفاقات کشف دوبارهی قوطیِ حاوی دیاِناِی دایناسورها که در حین ماجراهای فیلم اول گم میشود اختصاص خواهد داد. ایدهی دنبالهسازی پس از موفقیت تجاری پارک ژوراسیک در سال ۱۹۹۳ مطرح شد. برنامهی تولید پارک ژوراسیک ۲ به اینکه آیا کرایتون دنبالهی رُمانش را خواهد نوشت یا نه بستگی داشت. کرایتون در سال ۱۹۹۴ اعلام کرد که ایدهای برای نگارش یک رُمان دیگر دارد که بعدا مورد اقتباس سینمایی قرار خواهد گرفت. کرایتون در مارس سال ۱۹۹۵ خبر داد که کار نگارش رُمان تقریبا به پایان رسیده است و آن در اواخر همان سال منتشر خواهد شد.
در همین دوران، اسپیلبرگ برای تهیهکنندگی پارک ژوراسیک ۲ که فیلمبرداریاش در سال ۱۹۹۶ شروع میشد، قرارداد امضا کرده بود، اما سرش آنقدر با تاسیس دریمورکس، استودیوی جدیدش گرم بود که هنوز تصمیم نگرفته بود که آیا آن را کارگردانی خواهد کرد یا نه. در همین حین، اسپیلبرگ و دیوید کوپ (فیلمنامهنویس قسمت اول) روی ایدهپردازی برای فیلمنامهی پارک ژوراسیک ۲ کار میکردند. در حالی رُمان کرایتون در سپتامبر ۱۹۹۵ منتشر شد که یک ماه بعد اسپیلبرگ نیز به عنوان کارگردان اقتباسش معرفی شد؛ در ابتدا پیشنهاد کارگردانی این فیلم به جو جانسون داده شده بود؛ کسی که بعدا پارک ژوراسیک ۳ را ساخت. داستان دنیای گمشده که اقتباس بسیار غیروفادارانهای از رُمان کرایتون است، پیرامون یک جزیرهی دایناسوری جدید اتفاق میاُفتد و هیچ حرفی از قوطیِ حاوی دیاِناِی دایناسورها به میان آورده نمیشود.
دنیای گمشده اکرانش را با کسب ۷۲ میلیون و ۱۰۰ هزار دلار افتتاحیه آغاز کرد که در آن زمان بزرگترین افتتاحیهی تاریخ باکس آفیس حساب میشد. دنیای گمشده این رکورد را تا زمان اکران هری پاتر و سنگ جادو (۹۰ میلیون و ۳۰۰ هزار دلار) در نوامبر ۲۰۰۱، به مدت چهار سال و نیم حفظ کرد. این فیلم رکورد بزرگترین درآمد یک روزه را هم با کسب ۲۶ میلیون و ۱۰۰ هزار دلار شکست و آن را تا زمان اکران جنگ ستارگان: تهدید شبح (Star Wars: The Phantom Menace) در اختیار خودش نگه داشت. همچنین، دنیای گمشده با کسب ۱۰۰ میلیون دلار در جریانِ فقط شش روز، رکورد سریعترین فیلم ۱۰۰ میلیون دلاری تاریخ را نیز به نام خودش ثبت کرد. این فیلم در نهایت، ۲۲۹ میلیون دلار در گیشهی خانگی، ۳۸۹ و نیم میلیون دلار در گیشهی بینالمللی و مجموع ۶۱۸ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار در دنیا فروخت و یک پله پایینتر از تایتانیک، به دومین فیلم پُرفروش سال ۱۹۹۷ تبدیل شد.
۳- پارک ژوراسیک | (۱۹۹۳)
Jurassic Park
کارگردان: استیون اسپیلبرگ
درآمد جهانی: یک میلیارد و ۳۳ میلیون دلار
تا سه نشه، بازی نشه! پس از اینکه استیون اسپیلبرگ تعریفِ بلاکباسترسازی و رکوردهای باکس آفیس را با آروارهها (۱۹۷۵) و ئی. تی. (۱۹۸۲) متحول کرد و درهمشکست، نوبت به فیلم انقلابی جدیدش رسید: اقتباس سینمایی رُمان مایکل کرایتون. این فیلم که آغازگر پردهی دومِ کارنامهی درخشان اسپیلبرگ بود، به دو دنیای متفاوت اختصاص داشت؛ پارک ژوراسیک از یک سو نویددهندهی روش مُدرنِ بلاکباستری بود و از سوی دیگر آخرین نمونه از روشِ اولداسکول بلاکباستری بود. این فیلم همزمان حکم پیشنمایشی از آیندهی فیلمسازی هالیوود و آخرین نفسِ فیلمسازی جریان اصلیِ سُنتی را داشت. پارک ژوراسیک بیش از هر چیز دیگری پیشگامِ حوزهی جلوههای ویژهی کامپیوتری بود که رشد سریعی را در آن زمان تجربه میکرد. گرچه اکثر جلوههای ویژهی این فیلم درست مثل ترمیناتور ۲: روز داوری از دو تابستان قبلتر و روز استقلال از سه سال بعدتر نه کامپیوتری، بلکه طبیعی بودند، اما از پارک ژوراسیک بهعنوانِ قلهی تواناییهای سیجیآی یاد میشد.
واضح است که اکثر فیلمهای پسا-پارک ژوراسیک مهمترین درسی که باید از تاثیرگذاری آن یاد میگرفتند را نادیده گرفتند (عدم اتکای تنها به سیجیآی و در عوض استفاده از آن برای صیقلدادنِ جلوههای ویژهی طبیعی)، اما این فیلم در زمانی که گرانقیمتترین جلوههای ویژه هنوز متداول نشده بودند بهشکلی به نظر میرسید که انگار صنعت فیلمسازی بر لبهی ممکن کردن غیرممکنها و قابلباور ساختنِ غیرواقعیها ایستاده است. دومین خصوصیتِ پارک ژوراسیک که به دستورالعملِ فیلمسازی آینده تبدیل شد، پیروزی «کانسپت داستانی» بر «قدرت ستارهای» بود؛ پارک ژوراسیک این حقیقت که فیلمها برای موفقیت تجاری الزاما به سوپراستارها نیاز ندارند را تثبیت کرد. سم نیل، لورا دِرن و جِف گُلدبلوم ستارههایی که چهرهی آنها روی پوسترهای فیلم قادر به کشیدن مردم به سالنهای سینما باشد نبودند و حتی بعد از پارک ژوراسیک هم نیستند. تقریبا اکثر فیلمهای فوقالعاده موفقِ تابستان سال ۱۹۹۳، فیلمهای ستارهمحور بودند؛ صخرهنورد (Cliffhanger) با بازی سیلوستر استالونه، بیخوابی در سیاتل (Sleepless in Seattle) با بازی تام هنکس، شرکت (The Firm) با بازی تام کروز، در خط آتش (In the Line of Fire) با بازی کلینت ایستوود و فراری (The Fugitive) با بازی هریسون فورد.
حتی شکست آخرین قهرمان اکشن (Last Action Hero) نیز کاملا براساس قدرت ستارهای پسا-«ترمیناتورِ» آرنولد شوارتزنگر تبلیغات شده بود. گرچه سوپراستارها حداقل برای مدتی بعد از پارک ژوراسیک، جایگاهشان را حفظ کردند (فارست گامپ به عنوان یک نمونه)، اما دوران فرمانرواییِ آنها در مسیر انحطاطی اجتنابناپذیر قرار گرفته بود. پارک ژوراسیک به اثباتِ انکارناپذیر این ایده که یک فیلم برای تبدیل شدن به پُرفروشترین فیلم دنیا به ستارههای سینمایی نیاز ندارد تبدیل شد. پارک ژوراسیک اکرانش را با افتتاحیهی رکوردشکنانهی ۴۷ میلیون دلار آغاز کرد؛ پارک ژوراسیک یکی از آن فیلمهای استثنایی باکس آفیس حساب میشود؛ این فیلم در آن واحد هم از افتتاحیههای غولآسای بلاکباسترهای جدید (پدیدهای که از چهار سال قبلتر با بتمنِ تیم برتون آغاز شده بود) و هم از دوام طولانیمدتِ بلاکباسترهای قدیمی بهره میبُرد. برای مثال، گرچه بتمنِ تیم برتون کارش را در سال ۱۹۸۹ با افتتاحیهی رکوردشکنانهی ۴۲ میلیون دلار آغاز کرد، اما چند ماه بعد با کسب فقط ۲۵۱ میلیون دلار (که برای تبدیل شدن به پنجمین فیلم پُرفروش تاریخ در آن زمان کافی بود) متوقف شد.
پارک ژوراسیک اما دوامی شبیه به فیلمهای اورجینالِ جنگ ستارگان را تجربه کرد. اکشنِ ترسناکِ دایناسوریِ اسپیلبرگ بیش از یک سال روی پردهی سینماها باقی ماند. نسخهی ویچاِس پارک ژوراسیک در حالی بالاخره در اُکتبر سال ۱۹۹۴ منتشر شد که این فیلم هنوز در ۱۰۰ سینمای آمریکا اکران میشد. پارک ژوراسیک در کنار تایتانیک و حس ششم یکی از آخرین نمونههای نسلِ منقرضشدهای بودند که میتوانستند تا ماهها و ماهها پس از اکرانشان در سینماها دوام بیاورند. امروزه بزرگترین بلاکباسترها یک سومِ مجموع درآمدشان را در سه روز نخست نمایششان کسب میکنند و به خاطر دوام دو ماههی ناچیزشان مورد تحسین قرار میگیرند.
پارک ژوراسیک ترکیبی از یک «موفقیت قابلانتظار» و «یک موفقیتِ هیولاوارِ غیرمنتظره» بود. برخلاف بتمنِ برتون که حکم نخستین بلاکباستر تضمینشدهی غیردنبالهای سینما را داشت، پارک ژوراسیک نخستین موفقیت تضمینشدهای بود که خوشبینانهترین انتظارات تحلیلگران را برای تبدیل شدن به پادشاهِ گیشهی دنیا پشت سر گذاشت. اسپیلبرگ پارک ژوراسیک را در حالی اکران کرد که نه تنها هوک، فیلم قبلیاش در جلب نظر منتقدان و کسب موفقیت تجاری شکست خورده بود، بلکه از زمان ئی. تی هم هیچ موفقیتِ غیردنبالهای تمامعیاری اکران نکرده بود. اینکه پارک ژوراسیک قرار بود به یکی از بزرگترین فیلمهای تابستان ۱۹۹۳ تبدیل شود مثل روز برای همه روشن بود، اما هیچکس انتظار نداشت که در واقعیت با چنین موفقیتِ بیسابقهای مواجه شود. در نهایت، این فیلم با کسب ۳۵۷ میلیون دلار در آمریکای شمالی، یک پله پایینتر از ئی. تی (۳۹۹ میلیون دلار) در ردهی دومِ تاریخ گیشهی خانگی و با کسب ۹۱۴ میلیون دلار در دنیا، به صدرنشینی ئی. تی. بر گیشهی جهانی پایان داد.
۲- دنیای ژوراسیک: پادشاهی سقوطکرده | (۲۰۱۸)
Jurassic World: Fallen Kingdom
کارگردان: جِی. اِی. بایونا
درآمد جهانی: یک میلیارد و ۳۰۸ میلیون دلار
از لحظهای که دنیای ژوراسیک با کسب یک میلیارد و ۶۷۰ میلیون دلار در دنیا (۶۵۲ میلیون و ۲۰۰ هزار دلار در گیشهی خانگی)، به دومین فیلم پُرفروشِ سال ۲۰۱۵ تبدیل شد، ساختِ دنبالهاش ردخور نداشت. کالین تروورو، کارگردانِ دنیای ژوراسیک، نویسندگی و تهیهکنندگی پادشاهی سقوطکرده را انجام داد، اما از آنجایی که روی ساختِ اپیزود نهم جنگ ستارگان تمرکز کرده بود، کارگردانیاش را قبول نکرد؛ هرچند درنهایت او بهعنوان کارگردان «اپیزود نهم» باقی نماند و جی. جی. آبرامز جایگزینش شد. از همین رو با متوقف شدنِ پروژهی دنبالهی جنگ جهانی زی (World War Z) که جی. اِی. بایونای اسپانیایی قصد ساختش را داشت، این کارگردان وظیفهی بازگرداندنِ کریس پرت و برایس دالاس هاوارد به دنیای خزندگانِ مقابلتاریخی را برعهده گرفت. بایونا موفق شد در عین حفظ کردنِ درجه سنی زیر ۱۳ سالِ فیلم، دایناسورها را ترسناکتر کرده و آنها را از جزیره به داخل یک عمارت گاتیکوار منتقل کند و حس و حالِ کلاستروفوبیکِ فیلم را افزایش بدهد. همچنین یونیورسال با جلو انداختنِ اکران فیلم در کشورهای خارجی، سعی کرد تا جلوی ضربه خوردنِ فروش فیلم با آغاز جام جهانی فوتبال ۲۰۱۸ را بگیرد.
نتیجه شاید در مقایسه با فیلم اول، خبر از افت فروشِ قابلتوجهای میداد، ولی کماکان در مقایسه با استانداردهای نُرمال گیشه، فوقالعاده بود. پادشاهی سقوطکرده قبل از اینکه در آمریکای شمالی روی پرده برود، ۴۲۰ میلیون دلار فروخته بود که آن را در مسیر رسیدن به ۸۹۱ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار فروشِ خارجی قرار داد که حدود یک سومش متعلق به بازار چین است. فیلم در آمریکای شمالی با کسب ۱۴۸ میلیون دلار بهعنوان افتتاحیه، پشت سر افتتاحیهی دنیای ژوراسیک (۲۰۸ میلیون و ۸۰۰ هزار دلار)، در جایگاه دوم بهترین افتتاحیههای تاریخِ یونیورسال قرار گرفت. پادشاهی سقوطکرده با کسب ۴۱۷ میلیون و ۷۰۰ هزار دلار در گیشهی خانگی، پشتِ سر قسمتِ قبلیاش به پُرفروشترین فیلم این استودیو تبدیل شد و پایینتر از دنیای ژوراسیک (یک میلیارد و ۶۷۰ میلیون دلار) و خشن ۷ (یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار)، با یک میلیارد و ۳۰۸ میلیون دلار در جایگاه سوم پُرفروشترین فیلمهای یونیورسال در گیشهی جهانی جای گرفت.
پادشاهی سقوطکرده به ۲۳۵ میلیون و ۴۰۰ هزار دلار سود خالص دست پیدا کرد که با اختلاف بسیار زیادی کمتر از سود خالصِ ۴۷۰ میلیون دلاری قسمتِ اولِ دنیای ژوراسیک است. یکی از خرجهای قابلتوجهی پادشاهی سقوطکرده، ۲۰۰ میلیون دلاری است که مربوطبه «هزینهی مشارکتها» میشود؛ مشارکتها شامل پولی میشود که از فروشِ فیلم به تیم سازنده میرسد که در اینجا در صدرشان استیون اسپیلبرگ، بهعنوان تهیهکنندهی اجرایی پادشاهی سقوطکرده و کارگردانِ پارک ژوراسیک قرار دارد. خرج و مخارجِ تبلیغاتِ جهانی این فیلم ۱۴۵ میلیون دلار بوده است که پایینتر از ۱۶۰ میلیون دلاری که خرجِ تبلیغاتِ فیلم قبلی شده بود قرار میگیرد. همچنین پادشاهی سقوطکرده ۱۸۵ میلیون دلار هم از اسپانسرهایش به دست آورده است که بیش از دو برابرِ فیلم قبلی است.
۱- دنیای ژوراسیک | (۲۰۱۵)
Jurassic World
کارگردان: کالین تِروُرو
درآمد جهانی: یک میلیارد و ۶۷۰ میلیون دلار
ردهی نخستِ پُرفروشترین فیلم هیولایی تاریخ به فیلمی اختصاص دارد که در دوران خواب زمستانی طولانیاش آنقدر گرسنه شده بود که برای گرفتنِ بزرگترین گاز ممکن از باکس آفیس لحظهشماری میکرد. یونیورسال بالاخره پس از ۱۴ سال فاصله، به مخاطبان برای بازگشت به پارک ژوراسیک اجازه داد. این فیلم تحت هدایتِ کالین تروورو که پیش از آن کارگردانی تضمینی برای امنیت نیست، یک فیلم ارزانقیمتِ ۷۵۰ هزار دلاری را در کارنامه داشت و با محوریت زوجِ کریس پرت و برایس دالاس هاوارد باید به این سوال پاسخ میداد: آیا چهارمین فیلم این مجموعهی ارجمند هنوز حرفی برای گفتن دارد یا به خاطرهها پیوسته است؟ معلوم شد ارزش این مجموعه در تمام مدتی که غیرفعال رها شده بود افزایش پیدا کرده بود. دنیای ژوراسیک اکرانش را در سال ۲۰۱۵ با کسب ۲۰۸ میلیون و ۸۰۶ هزار دلار افتتاحیه آغاز کرد؛ رقمی که در آن زمان با غلبه کردن بر اونجرز (۲۰۷ میلیون و ۴۳۸ هزار دلار)، رکورد بزرگترین افتتاحیهی تاریخ و رکورد بزرگترین افتتاحیهی آیمکس (۲۰ میلیون و ۶۰۰ هزار دلار) را شکست (از آن زمان تاکنون به ردهی پنجم سقوط کرده است). این فیلم در زمان اکرانش به سریعترین فیلم ۱۰۰ میلیون دلاری (دو روز)، سریعترین فیلم ۲۰۰ میلیون دلاری (۳ روز)، سریعترین فیلم ۳۰۰ میلیون دلاری (۸ روز)، سریعترین فیلم ۴۰۰ میلیون دلاری (۱۰ روز) و سریعترین فیلم ۵۰۰ میلیون دلاری (۱۷ روز) تبدیل شد.
همچنین این فیلم با کسب ۶۰۰ میلیون دلار در عرض ۳۶ روز به جایگاهِ سریعترین فیلم ۶۰۰ میلیون دلاری تاریخ و چهارمین فیلم ۶۰۰ میلیون دلاری تاریخ نیز صعود کرد. دنیای ژوراسیک که با ۱۵۰ میلیون دلار بودجه تهیه شده بود، در نهایت ۶۵۲ میلیون و ۳۰۰ هزار دلار در گیشهی آمریکای شمالی، یک میلیارد و ۱۸ میلیون دلار در کشورهای خارجی و مجموع یک میلیارد و ۶۷۰ میلیون در سراسر دنیا فروخت. این فیلم پشت سر جنگ ستارگان: نیرو برمیخیزد (۹۳۶ میلیون دلار خانگی / ۲ میلیارد و ۶۵ میلیون دلار) در ردهی دوم پُرفروشترین فیلمهای گیشهی خانگی و جهانی در سال ۲۰۱۸ و پایینتر از آواتار و نیرو برمیخیزد در ردهی سوم پُرفروشترین فیلم تاریخ باکس آفیس جای گرفت (از آن زمان تاکنون به ردهی ششم سقوط کرده است). دنیای ژوراسیک با احتساب همهی درآمدها و هزینههای جانبیاش (از حق پخش تلویزیونی گرفته تا بودجهی تبلیغات) به ۴۷۴ میلیون و ۶۳۰ هزار دلار سود خالص برای یونیورسال دست پیدا کرد و پایینتر از نیرو برمیخیزد (۹۲۳ میلیون سود خالص) و مینیونها (۵۰۲ میلیون سود خالص) در ردهی سوم سودآورترین فیلمهای ۲۰۱۵ جای گرفت.
گرچه این فیلم میتوانست جایگاهِ بالاتری را نصیب خودش کند، اما هزینههای جانبیِ بیش از اندازه سنگینش جلوی آن را گرفتند. جدا از مجموع بودجهی هنگفتِ ۲۵۰ میلیون دلاریاش، ۲۰۰ میلیون دلار هم خرج هزینهی مشارکتها شده بود (مشارکتها شامل پولی میشود که از فروشِ فیلم به تیم سازنده میرسد). این رقم خیلی بیشتر از حد استانداردِ مرسوم هالیوود است. در مقایسه، هزینهی مشارکتهای اونجرز: جنگ اینفینیتی ۱۴۰ میلیون دلار بود. بخشِ قابلتوجهای از این پول (حدود ۳۵ درصد) به استیون اسپیلبرگ، کارگردان فیلم نخستِ مجموعه که حالا تهیهکنندهی اجرایی دنیای ژوراسیک است رسید.
یکی از ویژگیهایی که تاثیر فوقالعادهای در موفقیت قسمت اول دنیای ژوراسیک داشت این بود که در حالی که همهی مجموعهها به فکر مجموعهسازی از طریقِ ارائهی یک قسمت اول به عنوان مقدمهچینی هستند، دنیای ژوراسیک به عنوان دنبالهی سهگانهی اصلی و ریبوت مستقلِ مجموعه روی پای خودش میایستاد و از پایانبندی مشخصی بهره میبُرد. دنیای ژوراسیک قبل از اینکه حکم آغازکنندهی یک مجموعه را داشته باشد، به عنوان یک سرگرمی پاپکورنی مستقل، شروع و میانه و پایانبندی مشخصی داشت. ریبوتهای زیادی مثل شاه آرتور: افسانهی شمشیر (King Arthur: The Legend of Sword)، فنتستیک فور (Fantastic Four)، روز استقلال: بازخیز (Independence Day: Resurgence)، حاشیهی اقیانوس آرام: طغیان (Pacific Rim: Uprising) و مومیایی (The Mummy) وجود دارند که به عنوان فیلم اولِ مجموعهای جدید بهطور کامل به زمینهچینی گردهمایی کاراکترها و روشن کردن موتور داستان اصلی که به دنباله موکول میشود اختصاص دارند. در عوض، یونیورسال اول با ارائهی دنیای ژوراسیک به عنوان یک فیلم مستقل نظر مردم را جلب کرد و بعد تصمیم گرفت تا با فیلمهای بعدی سراغ دنیاسازیهای طولانیمدت برود. آنها اول از علاقه داشتن مردم به این مجموعه مطمئن شدند و تازه در پادشاهی سقوطکرده شروع به برنامهریزی برای آینده کردند.