وقایع‌نگاری رویدادهای دنیای Breaking Bad به ترتیب زمانی

وقایع‌نگاری رویدادهای دنیای Breaking Bad به ترتیب زمانی

از پیش از پرواز شلوار والتر وایت در آسمانِ نیومکزیکو تا بعد از خداحافظی‌اش با شیشه‌ی آبی؛ در این مطلب، مهم‌ترین رویدادهای «بریکینگ بد»، «بهتره با ساول تماس بگیری» و «اِل کامینو» را به ترتیب زمانِ وقوع منظم کرده‌ایم. همراه میدونی باشید.

ما در دورانِ دنیاهای سینمایی زندگی می‌کنیم. فرنچایزها بی‌وقفه با دنباله‌ها و پیش‌درآمدهایشان در حالِ شاخ و برگ پیدا کردن هستند؛ از دنیای سینمایی مارول و کهکشانِ خیلی خیلی دورِ «جنگ ستارگان» گرفته تا دنیای سریال‌های ابرقهرمانی شبکه‌ی سی‌. دبلیو و دنیای مشترک سریالِ «داستان ترسناک آمریکایی». اما یکی از بهترین نمونه‌های خلقِ دنیاهای سینمایی، «بریکینگ بد» (Breaking Bad) است که در نیومکزیکوی وینس گیلیگان جریان دارد. در ابتدا این دنیا روایتگرِ داستانِ والتر وایت (برایان کرنستون) و دارودسته‌اش بود. سریال از همان نخستینِ نماهایش که پس از پروازِ شلوار والتر وایت در آسمان به دوران پیش از تشخیصِ سرطانش فلش‌بک زد، همواره علاقه‌ی فراوانی به عقب و جلو رفتن در زمان داشته است؛ برخی اپیزودها یکی-دو روز را پوشش می‌دهند و برخی دیگر در طولِ هفته‌ها یا حتی ماه‌ها جریان دارند. اما این تازه متعلق به دورانِ پیش از پخشِ «بهتره با ساول تماس بگیری» (Better Call Saul)، پیش‌درآمدِ سریال اصلی و فیلم سینمایی «اِل کامینو» (El Camino)، دنباله‌ی سریالِ اصلی بود. این دنیا پس از پخش آنها ابعاد و مقیاسِ گسترده‌تری پیدا کرد.

مخصوصا با توجه به اینکه گیلیگان و تیمش با این پیش‌درآمدها و دنباله‌ها، قصدِ به درازا کشاندنِ داستان تحولِ والتر وایت به هایزنبرگ را نداشتند. در عوض، آنها تصمیم گرفتند روی سه‌تا از همکارانش تمرکز کنند. نخست، «بهتره با ساول تماس بگیری» به داستانِ تحولِ جیمی مک‌گیل (باب اُدنکرک) به ساول گودمن و مایک اِرمنتراوت (جاناتان بنکس) به آدمکشِ دست‌راستِ گاس، مدت‌ها پیش از آشنایی‌شان با والت اختصاص دارد و «اِل کامینو» هم جسی پینکمن (آرون پاول) را در کانونِ توجه قرار می‌دهد و راویِ اتفاقاتِ پس از فرار او در پایانِ اپیزودِ فینالِ «بریکینگ بد» است. در طولِ این سه محصول، بارها در زمان‌های گوناگون به عقب و جلو سفر کرده‌ایم و به نقاطِ گوناگونی از پروسه‌ی دگردیسی این کاراکترها سر زده‌ایم. گرچه فعلا فصل ششم و پایانی «بهتره با ساول تماس بگیری» برای جمع‌بندی اتفاقاتِ این دنیا باقی مانده است، اما تصمیم گرفتیم در این مطلب، تمام رویدادهای داستانی دنیای هایزنبرگ را از ابتدا تا سرانجامِ نیمه‌کاره‌ی فعلی‌اش به ترتیب زمانِ وقوع منظم کنیم:

پیش از آغاز سریال

>> اوایل تا اواسط دهه‌ی ۴۰: مایک اِرمنتراوت (جاناتان بنکس) و چاک مک‌گیل (مایکل مک‌کین) به دنیا می‌آیند.

>> هفتم سپتامبر سال ۱۹۵۸: والتر هارتوِل وایت (برایان کرنستون) به دنیا می‌آید.

>> در حوالی سال ۱۹۵۹: چاک مک‌گیل در سنِ چهارده سالگی به عنوانِ شاگرد ممتاز از دبیرستانِ «فرانسیس خاویر» فارغ‌التحصیل می‌شود؛ نخستینِ دانش‌آموزِ تاریخِ این دبیرستان که موفق به فارغ‌التحصیلی در چنین سنِ پایینی شده است.

>> در حوالی اواخر دهه‌ی ۵۰ تا اوایل دهه‌ی ۶۰: گوستاوو فرینگ (جانکارلو اسپوزیتو) در شیلی به دنیا می‌آید.

>> دوازدهم نوامبر سال ۱۹۶۰: جیمز مورگان مک‌گیل معروف به جیمی (باب اُدنکرک) به دنیا می‌آید.

>> حوالی سال ۱۹۶۶: هنک شریدر (دیـن نوریس) به دنیا می‌آید.

>> دهم فوریه سال ۱۹۶۷: وینس گیلیگان (خالقِ دنیای «بریکینگ بد») به دنیا می‌آید.

>> سیزدهم فوریه ۱۹۶۸: کیمبرلی وکسلر (رِی سیهورن) به دنیا می‌آید.

>> بیستم مارس سال ۱۹۶۸: هیول بابینو (لاوِل کرافورد) در شهر کووشاتای ایالتِ لوئیزیانا به دنیا می‌آید.

>> سال ۱۹۷۰: اِسکایلر لمبرت (آنا گان) به دنیا می‌آید.

>> بین دهه‌ی ۶۰ تا دهه‌ی ۷۰: مایک اِرمنتراوت در جنگِ ویتنام خدمت می‌کند.

>> سال ۱۹۷۱: ایگناسیو وارگا معروف به ناچو (مایکل ماندو) به دنیا می‌آید.

>> دهه‌ی ۷۰: مایک اِرمنتراوت کارش در ادامه‌ی پلیسِ فیلادلفیا را که ۳۰ سال به طول خواهد انجامید آغاز می‌کند. در همین نقطه‌ی زمانی، کارتل خوآرز تاسیس می‌شود. در فلش‌بکِ اپیزود چهارمِ فصل چهارمِ «ساول»، پسربچه‌ای را مشغول تماشای بتن‌ریزی پدرش در پارکینگِ جلوی خانه‌شان می‌بینیم. پدر به پسربچه اجازه می‌دهد که اسمش را در بتنِ خیس بنویسد. معلوم می‌شود که آنها مایک و پسرش مَـت هستند.

>> سال ۱۹۷۳: جیمی مک‌گیل شروع به دزدی از دخلِ مغازه‌ی پدرش می‌کند.

>> اواسط دهه‌ی ۷۰: جیمی وارد دبیرستان می‌شود و آنجا از مهارت‌های در زمینه‌ی جعلِ کارت‌های شناسایی برای کمک کردن به دوستانش برای خریدِ نوشیدنی‌های الکلی استفاده می‌کند.

>> اواخر دهه‌ی ۷۰: چاک در حینِ رسیدگی به حساب و کتابِ مغازه‌ی پدرش، دزدی‌های جیمی را کشف می‌کند. او سعی می‌کند جیمی را به پدرشان لو بدهد، اما پدرشان هرگز متقاعد نمی‌شود که دست پسرش کج است؛ که او قادر به انجامِ چنین کاری است. پدرشان به دلیلِ عدم سودآوری کافی مغازه‌اش، ورشکست شده و مجبور به تعطیل کردن آن می‌شود. پدرشان شش ماه پس از بی‌کار شدن می‌میرد. جیمی در مراسمِ ترحیمِ پدرش گریه می‌کند، اما از این لحظه به بعد طرزِ نگاهِ چاک به جیمی برای همیشه تغییر می‌کند.

>> دهه‌ی ۸۰: دفتر وکالتی که بعدا به شرکتِ بزرگ «هملین، هملین اَند مک‌گیل» تبدیل می‌شود توسط جُرج هملین (پدر هاوارد هملین) و چاک مک‌گیل در خیابانِ سنترالِ ایالتِ آلبکرکی تاسیس می‌شود. در همین دوران، والتر وایت همراه با اِلیوت شوارتز و گرچن شوارتز شرکتِ «گِری متر» را تاسیس می‌کنند. در فلش‌بکِ اپیزود سوم فصل اول «بریکینگ بد»، والت و گرچن پای تخته‌سیاهِ کلاس درس، مشغولِ محاسبه‌ی اجزای تشکیل‌دهنده‌ی بدنِ انسان هستند. در سکانسِ فلش‌بک اپیزود هفتم فصل سوم «بریکینگ بد»، هکتور سالامانکا درسِ بی‌رحمانه‌ای به لئونل و مارکو (عموزاده‌های آینده) می‌دهد؛ وقتی لئونل از مارکو به خاطر شکستنِ اسباب‌بازی‌اش به هکتور شکایت می‌کند و آرزو می‌کند که کاش برادرش مُرده بود، هکتور سرِ مارکو را در لکنِ آب یخِ نوشیدنی‌هایش فرو می‌کند و فقط وقتی او را رها می‌کند که لئونل از خواسته‌اش ابراز پشیمانی کند؛ هکتور می‌خواهد به این وسیله، اهمیتِ خانواده را به بچه‌ها یاد بدهد. گرچه والت پس از مدتی به دلایلِ نامعلومی با اِلیوت اختلاف پیدا می‌کند و سهمش را به قیمتِ ۵ هزار دلار می‌فروشد، اما این شرکت در ادامه به یک شرکتِ چند میلیارد دلاری متحول می‌شود.

>> اوایل دهه‌ی ۸۰: در فلش‌بکِ اپیزودِ ششم فصل پنجمِ «بهتره با ساول تماس بگیری» می‌بینیم که کیم مدت‌ها پس از تعطیلی مدرسه‌، کنار خیابان در سرما منتظرِ مادرش است؛ مادری که او را به خاطر اعتیادش به الکل فراموش کرده است و خیلی دیر از راه می‌رسد.

>> بیست و چهارم سپتامبر سال ۱۹۸۴: جسی بروس پینکمن (آرون پاول) به دنیا می‌آید.

>> سال ۱۹۸۵: هاوارد هملین که به تازگی از دانشگاهِ حقوق فارغ‌التحصیل شده است توسط پدرش برای پیوستن به «اچ.اچ.ام» متقاعد می‌شود و در نهایت به یکی از شرکای ارشدِ شرکت تبدیل می‌شود. در همین سال، هربرت هاپتمن و جروم کارل جایزه‌ی نوبلِ شیمی را «برای دستاوردهای برجسته خود در توسعه روش‌های مستقیم برای تعیین ساختارهای بلوری» دریافت می‌کنند؛ والتر وایت یکی از اعضای تیمِ آنها بوده است و در تحقیقاتِ تیم در حوزه‌ی پرتونگاری با پروتون نقش داشته است.

>> سال ۱۹۸۶: گوستاوو فرینگ شیلی را ترک کرده و به مکزیک مهاجرت می‌کند.

>> سال ۱۹۸۸: گاس فرینگ وارد دنیای تجارتِ مت‌آمفتامین می‌شود.

>> سال ۱۹۸۹: هکتور سالامانکا، مکس آرچینیگا، دوست و همکارِ گاس را به دستور دون اِلایدو جلوی چشمِ او به قتل می‌رساند.

>> سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۲: والت که در یک آزمایشگاهِ شیمیایی در نزدیکی شهر لوس آلاموسِ ایالتِ نیومکزیکو کار می‌کند، با همسرِ آینده‌اش اسکایلر که به عنوانِ پیش‌خدمتِ رستورانِ کنارِ آزمایشگاه کار می‌کرد آشنا می‌شود و آنها در نهایت ازدواج می‌کنند. در همین نقطه‌ی زمانی، در فلش‌بک اپیزود چهارم فصل اولِ «ساول» می‌بینیم که جیمی و دوستِ صیمیمی‌اش مارکو، کلاهبرداری ساعت مچی رولکس را اجرا می‌کنند. در فلش‌بکِ اپیزود سیزدهم فصل سومِ «بریکینگ بد» می‌بینیم که والت و اسکایلر (در حالی که والتر جونیور را باردار است)، خانه‌شان در آلبکرکی را می‌خرند. در همین دوران، والت و اسکایلر یک گهواره از فروشگاه «مبلمان تَمپیکو» می‌خرند (فروشگاهی که متعلق به پدرِ کریزی‌اِیت بوده است). در این نقطه‌ی زمانی، جیمی به جرمِ اجرای عملِ «شیکاگو سان‌روف» دستگیر می‌شود (به عملِ مدفوع کردن به درونِ ماشین از طریقِ سقفِ بازشوی ماشین، شیکاگو سان‌روف می‌گویند). در فلش‌بک اپیزود سوم فصل اول «ساول»، چاک مک‌گیل پس از پنج سال در زندان با جیمی دیدار می‌کند و دادستانی را متقاعد می‌کند که شکایتشان را پس بگیرند. در فلش‌بک اپیزود دهم فصل اول «ساول»، جیمی پیش از بازگشت به آلبکرکی همراه با چاک، با مارکو خداحافظی می‌کند. در فلش‌بک اپیزود هشتمِ فصل اول «ساول»، جیمی به آلبکرکی نقل‌مکان می‌کند، به شرکت «اچ.اچ.ام» می‌پیوندد و در اتاقِ نامه‌ها مشغول به کار می‌شود. در فلش‌بک اپیزود پنجم فصل دوم «ساول»، چاک و ربکا، جیمی را پس از اولین هفته‌ی حضورش در «اچ.اچ.ام» برای شام به خانه‌شان دعوت می‌کنند.

>> سال ۱۹۹۳: والتر وایت جونیور به دنیا می‌آید.

>> سال ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۰: جیمی امتحانِ کانون وکلای دادگستری را با موفقیت پاس می‌کند. جیمی برای کار به عنوان وکیل در «اچ.اچ.ام» درخواست می‌دهد. گرچه چاک با استخدامِ جیمی مخالفت می‌کند، اما این حقیقت را از او مخفی نگه می‌دارد و در عوض، وانمود می‌کند که کلِ هیئت مدیره‌ی شرکت به اتفاق آرا از پذیرفتنِ جیمی امتناع کرده‌اند. جیمی اچ‌.اچ‌.ام را ترک می‌کند و وکالتِ مستقلش را به عنوانِ وکیل تسخیری آغاز می‌کند. چاک و ربکا از یکدیگر جدا می‌شوند.

>> ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۲: در اپیزود ششم فصل سوم «ساول» از زبانِ ناچو می‌شنویم که توکو سالامانکا در حالی که بر اثر مصرف مواد مخدر کنترلش را از دست داده است با شات‌گان به سرِ یکی از اعضای تیمِ توزیعش شلیک می‌کند و یک تکه از جمجمه‌ی او در شانه‌ی ناچو فرو می‌رود و به عنوانِ یادگاری دیوانگیِ غیرقابل‌پیش‌بینی توکو برای همیشه آنجا باقی می‌ماند. در همین دوران، جسی پینکمن در دبیرستان جی. پی. وِین (همان دبیرستانی که والت معلمِ شیمی‌اش است) ثبت‌نام می‌کند و فارغ‌التحصیل می‌شود.

>> پانزدهم نوامبر سال ۱۹۹۸: اپیزودِ «رانندگی» از سریال «پرونده‌های ایکس» روی آنتنِ شبکه‌ی فاکس می‌رود؛ این اپیزود که توسط وینس گیلیگان به نگارش در آمده بود و برایان کرنستون هم در آن ایفای نقش کرده بود، مستقیما به انتخابِ کرنستون در «بریکینگ بد» منجر شد.

>> سال ۱۹۹۹: در فلش‌بک اپیزود فینال فصل دوم «ساول» می‌بینیم که مادرِ چاک و جیمی در بیمارستان می‌میرد. در فلش‌بک اپیزود چهارم فصل سوم «ساول»، هکتور توسط دون اِلادیو به خاطر پول‌های بیشتر و بسته‌بندی مُدرن‌تر و تر و تمیزترِ گاس تحقیر می‌شود. در فلش‌بک اپیزود پنجم فصل اول، علائمِ اختلالِ حساسیت چاک به امواج الکترومغناطیسی به تدریج پدیدار می‌شوند.

>> سال ۲۰۰۱: چاک به خاطر اختلالِ روانی‌اش برای مدتِ کوتاهی به عنوانِ دوران استراحت از «اچ.اچ.ام» جدا می‌شود. مت اِرمنتراوت (پسر مایک)، مامور اداره‌ی پلیسِ فیلادلفیا توسط همکارانِ فاسدش به قتل می‌رسد. در فلش‌بکِ اپیزود پنجم فصل سوم «ساول» می‌بینیم که چاک می‌خواهد با ربکا آشتی کند. او برای مخفی کردنِ اختلالِ حساسیتش به امواج الکترومغناطیسی از چشم ربکا از جیمی درخواست کمک می‌کند. گرچه دیدارِ آنها با مخفی کردن دلیلِ اصلی تاریکیِ خانه موفقیت‌آمیز پیش می‌رود، اما پس از اینکه تلفن همراهِ ربکا به صدا در می‌آید، چاک کنترلش را از دست می‌دهد، آن را از دستِ ربکا می‌گیرد و زمین می‌اندازد؛ ربکا که از این اتفاق ناراحت و عصبانی شده، شام را نیمه‌کاره رها می‌کند، با تاکسی تماس می‌گیرد و آنجا را ترک می‌کند.

>> سال ۲۰۰۲: در فلش‌بک‌های اپیزود ششم فصل اول «ساول»، مایک انتقامِ قتلِ پسرش مـت را با با کُشتنِ قاتلانش در کمالِ خونسردی می‌گیرد.

خط زمانی «بهتره با ساول تماس بگیری»

از مِی تا جولای ۲۰۰۲ (فصل اول)

>> سیزدهم تا بیست و پنجم می ۲۰۰۲ (سیزده روز): جیمی مک‌گیل به عنوانِ وکیل تسخیریِ دو پسرِ جوان که اُکتبر گذشته به سرِ جداشده‌ی یک جنازه‌ تجاوز کرده بودند، از آنها در دادگاه دفاع می‌کند. او در مسیرِ خروج از مجتمعِ دادگاه، با مایک اِرمنتراوت، مسئولِ تُرشروی پارکینگ که رفیق و همکارِ آینده‌اش خواهد بود آشنا می‌شود. جیمی که با بی‌پولی دست و پنجه نرم می‌کند، مجبور است از چاک که به اختلالِ حساسیت به امواجِ الکترومغناطیسی مبتلا است مراقبت کند. جیمی، کِریگ کتلمن، مسئولِ خزانه‌داری شهرِ بِرنالیلو در ایالتِ نیومکزیکو را که به اختلاسِ یک میلیون و ۶۰۰ هزار دلار متهم شده است، متقاعد می‌کند که او را به عنوانِ وکیل مدافعش استخدام کند. همسرش بتسی کتلمن اما از جیمی می‌خواهد که به آنها برای سبک و سنگین کردنِ پیشنهادش وقت بدهد. در ادامه، جیمی با هاوارد هملین روبه‌رو می‌شود و از او می‌خواهد تا سهمِ برادرش از «اچ.اچ.ام» را که معادلِ ۱۷ میلیون دلار است پرداخت کند. هاوارد که به خوبی می‌داند چاک قصدِ فروختنِ سهمش را ندارد، از انجام این کار امتناع می‌کند. همچنین، جیمی متوجه می‌شود که زوجِ کتلمن تصمیم گرفته‌اند تا شرکتِ اچ‌.اچ.ام را به عنوانِ وکیلشان استخدام کنند. جیمی که کلافه و کفری شده است، سراغِ دوقلوهای اسکیت‌بازی که به تازگی قصدِ کلاهبرداری از او را داشتند می‌رود. هدفِ او گرفتنِ انتقامش از بتسی کتلمن است. اسکیت‌بازها تصادفشان با ماشینِ بتسی را صحنه‌سازی خواهند کرد و جیمی هم سر بزنگاه در صحنه‌ی تصادف حاضر خواهد شد و به ازای باز پس گرفتنِ پرونده‌ی اختلاس، اسکیت‌بازها را متقاعد می‌کند که از بتسی شکایت نکنند. نقشه اما طبقِ برنامه پیش نمی‌رود. دوقلوها اشتباهی یک ماشینِ اشتباهی را هدف می‌گیرند و سعی می‌کنند از مادربزرگِ توکو سالامانکا اخاذی کنند.

>> بیست و پنجم می تا پانزدهم ژوئن (سه هفته): توکو، ناچو و نوچه‌هایش، جیمی و دوقلوها را با دست‌ها و دهانِ بسته به وسطِ بیابان می‌برند. دروغ‌های جیمی برای نجاتِ جانِ خودش و دوقلوها به افزایشِ پارانویای توکو منجر می‌شود. ناچو مداخله می‌کند و حقیقت را از زیر زبانِ جیمی بیرون می‌کشد. توکو به آزاد کردنِ جیمی راضی می‌شود، اما خواستارِ مرگِ دوقلوها به دلیلِ توهین کردن به مادربزرگش است. جیمی با استفاده از مهارت‌های وکالتش، توکو را متقاعد به زنده گذاشتنِ دوقلوها می‌کند و مجازاتشان را از اعدام به شکستنِ یکی از پاهایشان کاهش می‌دهد. جیمی پس از چند روزی وکالت در دادگاه به عنوانِ وکیل تسخیری، یک روز در دفتر کارش با ناچو مواجه می‌شود؛ ناچو به جیمی پیشنهادِ کار می‌دهد: همکاری با او در راستای یافتنِ پول‌های به سرقت رفته‌ی زوجِ کتلمن. جیمی اما آن را نمی‌پذیرد.

>> پانزدهم و شانزدهم ژوئن (دو روز): جیمی که پس از اطلاع از نقشه‌ی ناچو برای دزدیدنِ پولِ کتلمن‌ها، نگرانِ جانِ آنهاست، به‌طور ناشناس به آنها هشدار می‌دهد که در خطر هستند. کتلمن‌ها ناپدید می‌شوند و ناچو به عنوانِ مضنونِ اصلی دستگیر می‌شود. ناچو به جیمی هشدار می‌دهد که اگر نتواند اتهاماتی که به او وارد شده را لغو کند، پلیس ارتباطش با تشکیلاتِ خلافکاری توکو را کشف خواهد کرد که در نهایت به مرگِ جیمی منجر خواهد شد. جیمی خانواده‌ی کتلمن را در حالی که (همراه با یک میلیون و ۵۰۰ هزار دلاری که دزدیده‌اند) در جنگلِ پشتِ خانه‌شان پنهان شده‌اند پیدا می‌کند.

>> شانزدهم تا بیستم ژوئن (پنج روز): کتلمن‌ها ۳۰ هزار دلار به عنوانِ رشوه به جیمی پیشنهاد می‌کنند تا حرفی درباره‌ی آنها به کسی نزند. گرچه جیمی در ابتدا این پول را نمی‌پذیرد، اما پس از اینکه متوجه می‌شود آنها علاقه‌ای به استخدامِ او به عنوانِ وکیلشان ندارند، پول را قبول می‌کند. جیمی با مقداری از این پول، یک بیلبوردِ تبلیغاتی اجاره می‌کند که تشابهاتِ عمدی و آشکاری با لوگوی اچ.اچ.ام دارد. قاضی بر اثرِ درخواست هاوارد به جیمی دستور می‌دهد که بیلبوردش را طی ۴۸ ساعت پایین بیاورد. جیمی برای جلبِ حسِ همدردی مردم، ترتیبِ ضبط یک ویدیو را می‌دهد که طی آن، به عنوانِ شرکتِ کوچکی که توسط یک شرکتِ بزرگ لگدمال شده است، ننه‌من‌غریبم‌بازی در می‌آورد. در حینِ فیلمبرداری، کارگری که مشغولِ پایین کشیدنِ بیلبورد است سقوط می‌کند، جیمی به کمکِ او می‌شتابد و پخش شدنِ فیلمِ عملِ شجاعانه‌اش به معروف شدن او به عنوانِ یک قهرمانِ محلی منجر می‌شود. شهرتِ جیمی به معنی دریافتِ مشتری‌های حرفه‌ای فراوانی است. چاک متوجه می‌شود که خودِ جیمی حادثه‌ی بیلبورد را از پیش برای منفعتِ شخصی‌اش برنامه‌ریزی کرده بود.

>> بیستم تا بیست و دوم ژوئن (سه روز): حرکتِ تبلیغاتی جیمی با حادثه‌ی بیلبورد با کشفِ مشتری‌های پتانسیل‌دار جواب می‌دهد. نخستینِ مشتری‌های جیمی که یکی از آنها به دنبالِ تاسیسِ کشور مستقل خودش و دیگری به فکر ثبتِ اختراعِ جدیدش (توالتی برای تشویق کردنِ کودکان که به آنها تبریک می‌گوید!) است راه به جایی نمی‌برند. اما سومی که در جستجوی نوشتنِ وصیت‌نامه‌اش است، توجه‌ی جیمی را جلب می‌کند. جیمی شروع به شکارِ مشتریانِ پیر در خانه‌های سالمندان می‌کند. در همین حین، چاک به خاطر دزدیدنِ روزنامه‌ی همسایه‌اش در دردسر می‌افتد. دستگیری او توسط پلیس به فروپاشی روانی‌اش و بستری شدنش در بیمارستان کشیده می‌شود. در نهایت، کاراگاهانِ فیلادلفیا برای بازجویی از مایک درباره‌ی قتلِ قاتلانِ پسرش به آلبکرکی آمده‌اند.

>> بیست و دوم ژوئن (یک روز): کاراگاهانِ فیلادلفیا سعی می‌کنند از مایک بازجویی کنند، اما مایک کارتِ جیمی را به آنها می‌دهد و درخواستِ وکیل می‌کند. پس از اینکه مایک با کمک جیمی، دفترچه یادداشتِ کاراگاهان را می‌دزد، متوجه می‌شود که عروسش اِستیسی، آنها را به آلبکرکی کشانده است. اِستیسی به مایک می‌گوید که چند هزار دلار پول در تودوزی یکی از چمدان‌هایش پیدا کرده بود. بنابراین او به امید یافتنِ سرنخِ قاتلِ شوهرش، آن را به پلیس گزارش می‌کند. اِستیسی اعتراف می‌کند که فکر می‌کند احتمالا مت فاسد بوده است؛ حرف اِستیسی باعثِ عصبانیتِ مایک می‌شود. مایک داستانِ واقعی مرگِ مت را برای اِستیسی تعریف می‌کند؛ مایک تعریف می‌کند که مت در ابتدا پولِ رشوه را از همکاران فاسدش نمی‌پذیرد، اما مایک به مت یادآوری می‌کند که نپذیرفتنِ پولِ رشوه باعث در خطر افتادنِ جان خودش و خانواده‌اش خواهد شد. مت در نهایت پول را قبول می‌کند، اما چیزی از آن را خرج نمی‌کند. با این وجود، همکارانش از ترس اینکه نکند مت بعدا آنها را لو بدهد، او را به قتل می‌رسانند.

>> بیست و سوم تا بیست و پنجمِ ژوئن (سه روز): جیمی در جستجوی اجاره‌ی یک دفترِ آبرومندانه‌ی جدید است و امیدوار است که کیم وکسلر هم به عنوانِ همکار به او بپیوندد. گرچه کیم از این پیشنهاد قدردان است، اما از شغلِ فعلی‌اش در اچ.اچ.ام راضی است. کیم هم‌اکنون درگیرِ پرونده‌ی اختلاسِ کتلمن‌ها است. کیم با دفترِ دادستانی به توافقِ خوبی رسیده است: اگر کتلمن‌ها به گناهشان اعتراف کنند و پول را برگردانند، فقط ۱۸ ماه حبس خواهند کشید. بتسی کتلمن اما به هیچ طریقی با این معامله موافقت نمی‌کند و به خاطر اصرار کیم، اچ‌.‌اچ.‌ام را ترک می‌کنند. کیم به خاطر از دست دادنِ مشتری از اچ.اچ.ام اخراج می‌شود. کتلمن‌ها برای استخدامِ جیمی سراغِ او می‌آیند. وقتی جیمی متوجه می‌شود که راهِ متمدانه‌ای برای سر عقل آوردنِ کتلمن‌ها باقی نمانده است، با کمکِ مایک پولِ اختلاسِ کتلمن‌ها را می‌دزدند و به دادستانی می‌رسانند و سپس، زوجِ کتلمن‌ها را متقاعد می‌کنند که بهترین کاری که می‌توانند کنند بازگشت به اچ.اچ.ام، معذرت‌خواهی از کیم و پذیرفتنِ معامله‌ی او است.

>> بیست و ششم تا بیست و هشتم ژوئن (سه روز): جیمی با کمکِ موکلانِ سالمندش متوجه می‌شود که خانه‌ی سالمندانِ سندپایپر سال‌هاست که مشغولِ کلاهبرداری از مشتریانِ سالمندش است. او با کمک برادرش چاک سعی می‌کند این پرونده‌ی نان و آب‌دار را با هدفِ پیشرفتِ شغلی‌اش و کمک به موکلانِ ناتوانش به دادگاه ببرد. در همین حین، مایک نه تنها به اِستیسی می‌گوید که می‌تواند از پولِ رشوه‌ای که مَـت در تودوزی چمدان مخفی کرده بود استفاده کند، بلکه مجددا برای انجامِ ماموریت‌های غیرقانونی به دیدنِ دکتر دامپزشک می‌رود.

>> بیست و هشتم تا سی‌ام ژوئن (سه روز): جیمی و چاک به کار روی پرده‌ی سندپایپر ادامه می‌دهند. آنها خیلی زود خودشان را در میانِ دریایی از اسناد و مدارک پیدا می‌کنند. چاک به جیمی می‌گوید که آنها فقط یک راه‌حل دارند: این پرونده بزرگ‌تر از آن است که دو نفری قادر به رسیدگی به آن باشند و انتقال دادنِ آن به اچ.اچ.ام را پیشنهاد می‌کند. جیمی با اکراه می‌پذیرد؛ گرچه چاک با قدم گذاشتن به خارج از خانه کاملا راحت نیست، اما به بیرون رفتن ادامه می‌دهد. جیمی انتظار دارد که هاوارد به ازای چنین پرونده‌ی سودآوری، یک دفترِ اختصاصی به او بدهد، اما هاوارد با کار کردنِ جیمی روی این پرونده مخالف است و در مقابل، جیمی هم از گذاشتنِ پرونده‌اش در اختیارِ اچ.اچ.ام امتناع می‌کند. اما پس از اینکه متوجه می‌شود که چاک، دلیلِ مخالفتِ هاوارد با کار کردنش در اچ.اچ.ام است، با تقدیم کردنِ پرونده‌ی سندپایپر به اچ.اچ.ام موافقت می‌کند، اما در عوض، جیمی می‌خواهد بداند که چرا چاک این‌قدر با کار کردن او در اچ.اچ.ام مخالف است. چاک افشا می‌کند که جیمی به اعتقاد او یک وکیل واقعی نیست و هنوز همان جیمیِ قالطاق و آب‌زیرکاهِ گذشته و آلوده‌کننده‌ی شغلِ مقدسِ وکالت است.

>> سی‌ام تا هجدهم جولای (نوزده روز): جیمی تصمیم می‌گیرد معامله‌ی اچ‌.اچ.ام را قبول کند (گرفتنِ سهمش از پرونده بدون کار کردن روی آن)، اما از خیانتِ برادرش ناراحت است. خشمش در حینِ خواندنِ شماره‌های بازی بینگو در خانه‌ی سالمندان به وضوح احساس می‌شود. او به مدتِ یک هفته به شیکاگو بازمی‌گردد و آنجا دوباره با مارکو، دوستِ خلافکارِ قدیمی‌اش مشغولِ کلاهبرداری از قربانیانِ از همه‌جا بی‌خبرشان می‌شوند؛ درست مثل ۱۰ سال پیش که هنوز به آلبکرکی نقل‌مکان نکرده بود. این‌بار اما اجرای مجددِ کلاهبرداری ساعت مچی رولکس طبقِ برنامه پیش نمی‌رود. مارکو بر اثرِ حمله‌ی قلبی می‌میرد و انگشترش به جیمی می‌رسد. اگرچه جیمی در بازگشت به آلبکرکی از شرکت «دیویس اند مِین» پیشنهادِ کاری دریافت می‌کند، اما او که معتقد است تلاش برای انجام کار درست در گذشته به ضررش تمام شده است، با خودش سوگند یاد می‌کند که هرگز اجازه ندهد عذاب وجدانش به سدِ راهِ پیشرفتش تبدیل شود.

از جولای تا سپتامبر ۲۰۰۲ (فصل دوم)

>> هجدهم تا بیست و پنجمِ جولای (هشت روز): جیمی پیشنهادِ شرکتِ دیویس اند مین برای کار در شهرِ سانتافه را رد می‌کند و تصمیم می‌گیرد دفترِ وکالتِ شخصی خودش را راه بیاندازد. جیمی از مهارت‌های فریبنده‌ی کلاهبرداری‌اش را روی تاجرِ از خود راضی و نادانی در کافه اجرا می‌کند. کیم هم به او می‌پیوندد و شب را با جیمی سپری می‌کند. کیم که از این تجربه‌ی هیجان‌انگیز به وجد آمده است، چوب‌پنبه‌ی سرِ نوشیدنی گران‌قیمتی را که خورده بودند به عنوانِ یادگاری برمی‌دارد. جیمی پیشنهادِ کار در دیویس اند مین را قبول می‌کند. مایک از همکاری با پرایس (متخصص آی‌تی در شرکتِ داروسازی) صرف نظر می‌کند (او با پولِ قاچاقش، یک ماشینِ پُرزرق و برق خریده است). وقتی پرایس بدونِ حضورِ مایک سر قرار با ناچو حاضر می‌شود، ناچو از غیبتِ مایک سوءاستفاده کرده و با کشفِ آدرسِ خانه‌ی پرایس، کلکسیونِ کارت‌های بیسبالش را به سرقت می‌برد.

>> بیست و ششم تا بیست و هفتم جولای (دو روز): مایک جلوی پرایس را از فریب خوردن توسط پلیس می‌گیرد. او با پرایس معامله می‌کند که کارت‌های بیسبالش را پیدا خواهد کرد، اما نه مفت و مجانی. او ردِ ناچو را می‌زند و او را متقاعد می‌کند که در صورتِ پس ندادنِ کارت‌ها، پرایس آن‌قدر احمق است که با پلیس صحبت کند. در جلسه‌ی مشترکِ اچ.اچ.ام و دیویس اند مین که جیمی هم حضور دارد، چاک نیز حاضر می‌شود. به دلیلِ صحبت کردنِ پرایس با پلیس، جیمی مجبور می‌شود با جعلِ مدرک، ثابت کند که دلیلِ رفتارِ عجیبِ پرایس مربوط به قاچاقِ موادمخدر نمی‌شود (ماجرای فیلم‌های تحریک‌کننده‌ی نشستن روی کیک!).

>> پانزدهم تا هفدهم آگوست (سه روز): جیمی که با جلبِ موکلانِ خانه‌‌های سالمندانِ سندپایپر مشکل دارد، تصمیم به ساخت یک پیامِ تبلیغاتی تلویزیونی برای دیویس اند مین می‌گیرد؛ یک پیامِ تبلیغاتی سینمایی و احساسا‌ت‌برانگیز به روشِ خودش که در تضاد با پیام‌های تبلیغاتی بی‌خلاقیت و خسته‌کننده‌ی استانداردِ شرکت قرار می‌گیرد. او ویدیوی تبلیغاتی‌اش را بدون گرفتنِ تاییدِ شرکت، پخش می‌کند. اِستیسی درباره‌ی شنیدنِ صدای تیراندازی در نزدیکی خانه‌شان به مایک ابراز نگرانی می‌کند. مایک پس از تحقیقاتِ شبانه‌اش به این نتیجه می‌رسد که صدای تیراندازی‌ها حقیقت ندارند. ولی با این حال به اِستیسی می‌گوید که برای نقل‌مکانِ آنها به یک محله‌ی بهتر کمک خواهد کرد.

>> هجدهم تا بیست و سوم آگوست (شش روز): کلیفورد مین (رییسِ دیویس اند مین) بعد از پخش خودسرانه‌ی پیامِ تبلیغاتیِ تلویزیونی، به جیمی یک شانسِ دوباره می‌دهد. هاوارد، کیم را درباره‌ی اینکه آیا چیزی از قبل درباره‌ی پیامِ تبلیغاتی جیمی می‌دانسته یا نه سوال‌پیچ می‌کند. کیم که نمی‌خواهد جیمی در دردسرِ بزرگ‌تری بیافتد، مسئولیتِ آگاهی از پیام تبلیغاتی و عدم در میان گذاشتنِ آن با دیگران را اعتراف می‌کند و توسط هاوارد توبیخ شده و به سر جای اولش در اتاقِ نامه‌ها فرستاده می‌شود. ناچو و مایک دیدار می‌کنند؛ ناچو می‌خواهد مایک را برای کُشتنِ توکو استخدام کند. مایک اما تصمیم می‌گیرد توکو را به روشِ دیگری به غیر از کُشتن از معادله حذف کند. مایک با به راه انداختنِ یک دعوای قُلابی با توکو و تماس گرفتن با پلیس، توکو را مجبور به کتک زدن او جلوی پلیس می‌کند. مایک در پاسخ به سوالِ ناچو که چرا این‌قدر خودش را برای اجتناب از کُشتنِ توکو به دردسر انداخت چیزی نمی‌گوید.

>> بیست و چهارم تا بیست و هفتم آگوست (چهار روز): کیم وکسلر برای نجات دادنِ خودش از اتاقِ نامه‌ها و باز پس گرفتنِ شغلِ سابقش، موفق می‌شود بانکِ میساو ورده را به عنوانِ مشتری اچ.اچ.ام به چنگ بیاورد. با این حال، هاوارد هنوز از پایان دادن به مجازاتِ کیم صرف نظر می‌کند. چاک و کیم به‌طور تصادفی با هم قهوه می‌خورند و چاک داستانِ ورشکستی پدرش به خاطر خُرده‌دزدی‌های جیمی را برای کیم تعریف می‌کند و می‌گوید که چرا همیشه احساس خوبی نسبت به نقشه‌های جیمی ندارد. هکتور سالامانکا با مایک دیدار می‌کند و او را تحت‌فشار می‌گذارد تا با گردن گرفتنِ تفنگِ توکو، از اتهامات و دورانِ حبس‌اش بکاهد.

>> بیست و هفتم تا سی‌اُم آگوست (چهار روز): گرچه کیم به لطفِ چاک به سر کارِ قبلی‌اش برمی‌گردد، اما هنوز با رفتارِ سردی از سوی هاوارد مواجه می‌شود و تکالیف‌ِ تحقیرکننده و طاقت‌فرسایی را دریافت می‌کند. ریچ شویکارت (رییسِ شرکت شویکارت و کوکلی) به کیم پیشنهاد کار می‌دهد. کیم استرسِ کاری‌اش را با انجامِ یک کلاهبرداریِ دیگر همراه با جیمی آزاد می‌کند. جیمی که با وفق پیدا کردن با شرایطِ سفت و سخت و خشکِ شغلی‌اش در دیویس اند مین مشکل دارد و قادر به خوابیدن در آپارتمانِ سازمانی‌اش نیست، برای خوابیدن به دفترِ سابقش در انتهای سالنِ آرایشی بازمی‌گردد. وقتی مایک از پذیرفتنِ پیشنهاد هکتور صرف نظر می‌کند، توسط عموزاده‌ها تهدید می‌شود. مایک به اجبار می‌پذیرد.

>> سی‌اُم آگِست تا هفتم سپتامبر (۹ روز): جیمی تصمیم می‌گیرد دیویس اند مین را ترک کند، اما متوجه می‌شود در این صورت مجبور به پس دادنِ پاداشش خواهد بود. او متوجه می‌شود در صورتی که بی‌دلیل اخراج شود، قادر به نگه داشتنِ پاداشش خواهد بود. پس او به روش‌های مختلفی شروع به آزار دادنِ کلیفورد در شرکت می‌کند. جیمی قصد دارد دفترِ وکالتِ خودش را راه بیاندازد و به کیم هم برای شراکت پیشنهاد می‌دهد، اما از آنجایی که جیمی قادر به کنار گذاشتنِ روش‌های منحصربه‌فردِ وکالتش نیست، کیم پیشنهادش را رد می‌کند. در نهایت، کیم با پیشنهادِ شراکت موافقت می‌کند، اما به یک شرط: اینکه آنها در یک مکانِ یکسان، هرکدام دفترهای جداگانه‌‌ی خودشان را داشته باشند.

>> هشتم تا سیزدهم سپتامبر (۶ روز): کیم استغفانامه‌اش را به هاوارد تقدیم می‌کند. در همین حین، او می‌خواهد بانکِ میسا ورده را همراه با خودش ببرد و در انجامِ این کار موفق نیز می‌شود. اما چاک با این توجیه که تجربه و نیروی کارِ بزرگ‌تر مهم‌تر از شور و اشتیاق است، نظر میسا ورده را تغییر می‌دهد و پرونده‌ی کیم را در اچ.اچ.ام نگه می‌دارد. جیمی برای انتقام از چاک، از شرایطِ بدِ بیماری او جهتِ دستکاری مدارکِ میسا ورده سوءاستفاده می‌کند. مایک که هنوز دل خوشی نسبت به تهدید شدنِ خانواده‌اش توسط سالامانکاها ندارد، به زیر نظر گرفتنِ پاتوقِ آنها ادامه می‌دهد.

>> چهاردهم تا نوزدهم سپتامبر (۶ روز): مایک با استفاده از شلنگِ میخ‌داری که ساخته بود، به یکی از ماشین‌های حمل و نقلِ تشکیلاتِ سالامانکاها دستبرد می‌زند. وقتی چاک در دادگاه، آدرسِ شعبه‌ی میسا ورده را به خاطر دستکاری‌های جیمی اشتباه می‌کند، اوضاع به هرج و مرج کشیده می‌شود. میسا ورده از همکاری با اچ.اچ.ام صرف نظر می‌کند و به پیشِ کیم بازمی‌گردد. چاک به کیم می‌گوید که مسئولِ خرابکاری‌اش جیمی است، اما کیم نمی‌خواهد بپذیرد که جیمی قادر به انجام چنین کاری است و از او دفاع می‌کند. چاک که راضی‌ بشو نیست به جستجو برای رو کردنِ دستِ جیمی ادامه می‌دهد. حال چاک در همان مغازه‌ی فوتوکپی که جیمی برای دستکاریِ مدارکِ میسا ورده استفاده کرده بود، به هم می‌خورد و سرش به لبه‌ی میز برخورد می‌کند و بیهوش می‌شود. جیمی این صحنه را از بیرون از مغازه می‌بیند.

>> نوزدهم تا بیست و یکم سپتامبر (۳ روز): جیمی به کمکِ برادرش می‌شتابد. چاک به هوش می‌آید و متعجب می‌شود که جیمی از کجا می‌دانست که او اینجاست که این‌قدر سریع به کمکش آمده است. جیمی و کیم ویدیوی تبلیغاتیِ تلویزیونی جیمی برای دفترِ وکالتش را تماشا می‌کنند (همانی که در فرودگاهِ ارتش فیلم‌برداری کرده‌اند). مایک یک تفنگِ تک‌تیرانداز برای کُشتنِ هکتور خریداری می‌کند. پیش از اینکه او ماشه را بکشد، توجه‌اش به صدای ممتدِ بوقِ ماشینش جلب می‌شود. او با بررسی ماشینش با یک یادداشتِ تک‌واژه‌ای زیر برف‌پاکن‌ مواجه می‌شود: «نکن». جیمی از زبانِ هاوارد می‌شنود که چاک به خاطرِ اشتباهش در پرونده‌ی میسا ورده دچارِ فروپاشی روانی شده است و مشغول کشیدنِ زرورق به تمامِ دیوارهای خانه است. جیمی که می‌خواهد جلوی رفتارِ دیوانه‌وارِ چاک را بگیرد، به دستکاری اسنادِ میسا ورده اعتراف می‌کند. وقتی جیمی خانه را ترک می‌کند، چاک ضبطِ صوتی را که از پیش برای ضبطِ اعترافِ جیمی آماده کرده بود افشا می‌کند.

از سپتامبر ۲۰۰۲ تا مارس ۲۰۰۳ (فصل سوم)

>> بیست و یکم تا بیست و دوم سپتامبر (۲ روز): چاک صدای اعترافِ جیمی را برای هاوارد پخش می‌کند، اما هاوارد یادآور می‌شود که آنها نمی‌توانند از آن برای اثباتِ چیزی در دادگاه استفاده کنند. مایک از صحنه‌ی ترورِ ناموفقِ هکتور فرار می‌کند و ماشینش را در جستجوی دستگاهِ ردیاب زیر و رو می‌کند. او بالاخره متوجه می‌شود که ردیاب در دربِ باکِ بنزین جاسازی شده است. او با خریدنِ یک ردیاب جدید و جایگزین کردنِ آن با ردیابِ قبلی، از آن برای ردیابی تعقیب‌کنندگانِ ناشناسش استفاده می‌کند.

>> بیست و دوم تا بیست و چهارم سپتامبر (۳ روز): مایک ردِ صاحبانِ ردیاب را تا رستورانی به اسم «لوس پولوس هرمانوس» می‌زند. جیمی و کیم، زنی به اسم فرانچسکا را به عنوانِ منشی دفترشان استخدام می‌کنند. مایک از جمیمی می‌خواهد واردِ لوس پولوس هرمانوس شود و هر چیزِ مشکوکی را که می‌بیند به او گزارش کند. جیمی بدون دیدنِ چیزی که نظرش را جلب کند از رستوران خارج می‌شود. مایک حرکتِ ردیابش را تا وسط جاده‌ای در ناکجا آباد دنبال می‌کند و آنجا با یک موبایل در وسط جاده روبه‌رو می‌شود که زنگ می‌خورد. اِرنستو که صدای اعترافِ جیمی را طبقِ نقشه‌ی از پیش برنامه‌ریزی‌شده‌ی چاک شنیده بود، آن را با کیم در میان می‌گذارد. جیمی که از فریب خوردن از برادرش عصبانی است، درِ خانه‌ی چاک را می‌شکند و برای نابود کردنِ ضبط صوت وارد خانه می‌شود، اما در آنجا با هاوارد و یک کاراگاهِ خصوصی به عنوانِ شاهد روبه‌رو می‌شود و چاک را قادر می‌سازند تا او را به پلیس گزارش کند.

>> بیست و چهارم تا بیست و ششم سپتامبر (۳ روز): مایک پس از جواب دادنِ موبایلِ وسط جاده، می‌پذیرد که منتظر نزدیک شدن دو ماشین بماند. مایک با گاس فرینگ آشنا می‌شود و آنها درباره‌ی وضعیتِ هکتور صحبت می‌کنند. مایک می‌پذیرد که دیگر باری کُشتنِ هکتور تلاش نکند، اما در عوض، به چوب کردن لای چرخِ تشکیلاتِ حمل و نقلِ موادمخدرِ هکتور ادامه بدهد. جیمی پس از دستگیری به کیم می‌گوید که او باید به کار خودش روی پرونده‌ی میسا ورده رسیدگی کند و او را برای جنگیدنِ نبردِ حقوقی خودش تنها بگذارد. کیم اما نظرِ جیمی را برمی‌گرداند و او را متقاعد می‌کند که به او اجازه بدهد که در نبرد علیه چاک نقش داشته باشد.

>> بیست و ششم تا سی‌اُم سپتامبر (۵ روز): هکتور و نوچه‌هایش با تهدید کردنِ کارمندانِ لوس پولوس هرمانوس، از گاس می‌خواهد تا از کامیون‌های گاس برای حمل و نقلِ موادمخدرش استفاده کند. کیم با جستجوهایش، شرکتی را که چاک برای تعمیر درِ شکسته‌ی خانه‌اش با آن تماس گرفته است کشف می‌کند و با کنسل کردنِ قرارشان، مایک را به عنوانِ تعمیرکار به خانه‌ی چاک می‌فرستند. مایک از شرایطِ عجیبِ خانه‌ی چاک عکس‌برداری می‌کند. گاس دلیلِ جلوگیری از ترورِ هکتور را برای مایک توضیح می‌دهد: او می‌خواهد هکتور را زجرکُش کند.

>> بیست و پنجم تا بیست و ششم فوریه (۲ روز): وکیلِ کانونِ وکلا قصد دارند از نوارِ اعترافِ جیمی در دادگاه استفاده کنند. کیم می‌داند این به این معنی است که چاک به واقعی‌بودنِ آن شهادت خواهد داد. در این صورت کیم می‌تواند از آنها برای پیش کشیدنِ اختلالِ حساسیت به امواج الکترومغناطیسیِ چاک علیه او استفاده کند. چاک در مسیرش در پله‌های دادگاه با هیول برخورد می‌کند. در جریانِ دادگاه، جیمی با اشاره به باتری موبایلی که هیول در جیبِ چاک جاسازی کرده بود، مچِ چاک را می‌گیرد و او را مجبور به یاوه‌سرایی خشمگینانه‌ای علیه رفتارِ غیرصادقانه‌ی جیمی می‌کند. ساختمانِ منسجم و باشخصیتِ چاک فرو می‌ریزد.

>> بیست و هفتم تا بیست و هشتم فوریه (۲ روز): کانون وکلا جیمی را به مدتِ یک سال از وکالت به حالتِ تعلیق در می‌آورند، اما او را برخلافِ خواسته‌ی چاک تا ابد از وکالت محروم نمی‌کنند. چاک یک باتری را در مُشت می‌گیرد و سعی می‌کند خودش را مجبور به غلبه بر علائمِ حساسیتش کند. جیمی که نمی‌تواند پیامِ تبلیغاتیِ تلویزیونی‌اش را پخش کند، سعی می‌کند برای آنها مشتری پیدا کند و حتی برای دیگر کسب و کارها، ویدیوهای تبلیغاتی بسازد. هکتور به ناچو می‌گوید که قصد دارد از مغازه‌ی پدرش برای فروشِ موادمخدرش استفاده کند. جیمی شغلِ جدیدش به عنوان تهیه‌کننده‌ی ویدیوهای تبلیغاتی را با کیم در میان می‌گذارد و ویدیوی تبلیغاتی خودش را که در آن از اسم «ساول گودمن» استفاده می‌کند به کیم نشان می‌دهد.

>> یکم تا سوم مارس (۳ روز): جیمی در زیرِ بزرگراه به عنوانِ خدماتِ اجتماعی‌اش، آشغال جمع می‌کند. او با وجودِ بی‌کاری‌اش، سهمش از هزینه‌های دفترشان را به کیم می‌دهد؛ کیم از اینکه جیمی در حال خرج کردنِ پس‌اندازهایش است، نگران است. ناچو از پرایس می‌خواهد تا نمونه‌ی مشابه‌ی کپسول‌های قلبِ هکتور را برای او پیدا کند. ناچو به مایک می‌گوید که می‌خواهد با تعویض کردنِ کپسول‌های هکتور، او را به شکلی که طبیعی به نظر می‌رسد بکشد. جیمی سعی می‌کند پولِ بیمه‌ی وکالتش را پس بگیرد، اما کارمندِ بیمه می‌گوید از آنجایی که ممکن است شخصی از از وکالت‌های قبلی‌اش شکایت کند، پس پولِ بیمه پس‌دادنی نیست. جیمی با اشاره کردن به فروپاشی روانی چاک در لابه‌لای صحبت‌هایش، دردسرِ بزرگی برای چاک درست می‌کند.

>> چهارم تا ششم مارس (۳ روز): مایک به مکانی که به ماشینِ بستنی سالامانکاها دستبرد زده بود می‌رود و با فلزیاب و بیل، جنازه‌ی مدفونِ مردِ خوبی را که راننده‌‌ی کامیونِ سالامانکاها را آزاد کرده بود و در عوض کشته شده بود پیدا می‌کند و جای آن را به پلیس خبر می‌دهد. چاک که حالا برای خرید به سوپرمارکت می‌رود، در حالی به بهبودی‌اش امیدوار است که هاوارد قضیه‌ی بیمه‌ی وکالتش را به او خبر می‌دهد. کیم که به توانایی مالی جیمی در پرداختِ سهمِ هزینه‌های دفتر شک دارد، در کنارِ میسا ورده، یک مشتری جدید هم می‌پذیرد. ناچو عملیاتِ تعویضِ کپسول‌های قلبِ هکتور را اجرا می‌کند. مایک که می‌داند نمی‌تواند پولی که از هکتور دزدیده را بدون جلب توجه خرج کند، از گاس برای پولشویی کمک می‌گیرد.

>> هفتم تا هجدهم مارس (۱۲ روز): جیمی از طریقِ آیرین، یکی از موکلانِ مسنِ سابقش متوجه می‌شود که شرکت سندپایبر حاضر به پرداختِ یک مبلغِ توافقی برای پایان دادن به شکایتِ اچ.اچ.ام و دیویس اند مین است؛ سهمِ جیمی از این مبلغ، یک میلیون و ۱۶۰ هزار دلار خواهد بود. کارمندانِ شرکتِ بیمه به هاوارد و چاک می‌گویند که حقِ بیمه‌ی اچ.اچ.ام به خاطر فروپاشی روانی اخیرِ چاک افزایش پیدا کرده است. هاوارد از چاک می‌خواهد تا استعفا بدهد. چاک تصمیم می‌گیرد برای گرفتن سهم هشت میلیون دلاری‌اش، از اچ.اچ.ام شکایت کند. مایک به «مشاور امنیتی» شرکتِ آلمانی مدریگال تبدیل می‌شود؛ او از این راه می‌تواند پولِ خلافکاری‌اش را جهت پولشویی به لیدیا بدهد. کیم شرکتِ نفتِ گتوود را به عنوانِ مشتری جدیدش می‌پذیرد. جیمی با فریب دادنِ دوستانِ آیرین، او را مجبور به پذیرفتنِ مبلغِ توافقی سندپایپر می‌کند. کیم بر اثرِ خستگی ناشی از کارِ بیش از اندازه، پشتِ فرمان خوابش می‌برد و با صخره‌ی کنارِ جاده تصادف می‌کند.

>> هجدهم تا بیست و دوم مارس (۵ روز): چاک به هاوارد می‌گوید حاضر است در صورتِ حفظ مقامش در هیئت مدیره‌ی اچ‌.اچ.ام از شکایتش صرف نظر کند، اما هاوارد با تقدیم کردن چکی به مبلغ ۳ میلیون دلار از جیب خودش، به خاتمه دادن به حضورِ چاک در شرکت اصرار می‌کند. کیم تمام موکلانش را کنسل می‌کند. جیمی سعی می‌کند با چاک آشتی کند، اما چاک به او می‌گوید که آسیب زدن به دیگران در طبیعتِ جیمی است و اینکه او هرگز اهمیت و احترامی برای جیمی قائل نبوده است. علائمِ بیماری چاک قوی‌تر از همیشه بازمی‌گردند. وقتی جیمی متوجه می‌شود که دوستانِ آیرین هنوز او را نبخشیده‌اند، نقشه‌ای برای لو دادنِ نقشش در به هم زدن رابطه‌ی آنها طراحی می‌کند. هکتور از عصبانیت سکته کرده و سقوط می‌کند. ناچو کپسول‌های قلبِ هکتور را به سر جای اولشان برمی‌گرداند. تشدیدِ بیماری چاک به خودکشی او از طریقِ آتش زدنِ خانه‌اش منجر می‌شود.

از مارس ۲۰۰۳ تا مارس ۲۰۰۴ (فصل چهارم)

>> بیست و سوم تا سی و یکم مارس (یک هفته): هاوارد آتش‌سوزی خانه‌ی چاک و مرگش را به جیمی و کیم خبر می‌دهد. هاوارد مسئولیتِ برگزاری مراسم ترحیمِ چاک را برعهده می‌گیرد. مایک اولین حقوقش را به عنوانِ مشاورِ امنیتی شرکت «مدریگال اِلکتروموتیو» دریافت می‌کند. گاس فرینگ متوجه‌ی ناچو در حین خلاص شدن از شرِ کپسول‌های جعلی می‌شود. پس از مراسم ترحیمِ چاک، هاوارد به جیمی و کیم می‌گوید که او باور دارد که خودکشی چاک ناشی از تلاشش برای بیرون انداختنِ چاک از اچ.اچ.ام بود. کیم از اینکه جیمی اجازه می‌دهد هاوارد مسئولیتِ خودکشی چاک را برعهده بگیرد شوکه می‌شود.

>> هفتم آوریل (یک روز): جیمی در دورانِ تعلیقِ مجوزِ وکالتش به دنبالِ شغل می‌گرد. لیدیا با مایک دیدار می‌کند و به او یادآوری می‌کند که شغلش در مدریگال چیزی بیش از یک کاغذبازی برای پولشویی پول‌هایش نبود، اما مایک جواب می‌دهد که بازرسی حفره‌های امنیتی شرکت داستانِ باورپذیری برای توضیح دادنِ حقوقش است. گاس فرینگ به لیدیا می‌گوید که در کارِ مایک دخالت نکند. جیمی تصمیم می‌گیرد تا عروسک‌های گران‌قیمتی که در دفترِ شرکتِ فروشنده‌ی دستگاهِ کپی دیده بود بدزد. گاس متوجه می‌شود که هکتور در کما به سر می‌برد. او از پزشکِ ماهری به اسم دکتر براکنر می‌خواهد بر روندِ بهبودی هکتور نظارت کند. گاس به ناچو می‌گوید که از تعویض کردنِ داروهای هکتور خبر دارد،‌ اما تا وقتی که به عنوانِ جاسوسِ او در بینِ سالامانکاها فعالیت کند، چیزی نخواهد گفت.

>> هشتم تا نهم آوریل (دو روز): ناچو به ویکتور و تایریس (دست‌راست‌های گاس) کمک می‌کند تا مورد حمله قرار گرفتنِ ماشینش و به سرقت رفتنِ جنس‌هایشان را صحنه‌سازی کنند. آنها علاوه‌بر به رگبار بستنِ ماشین و جسدِ آرتورو (همکارِ ناچو)، دو گلوله هم به ناچو شلیک می‌کنند. عموزاده‌ها، ناچو را پیش دکترِ دامپزشکی می‌برند. خوآن بولسا به گاس می‌گوید که از آنجایی مسیرِ که حمل و نقلِ مواد و پول بارها قطغ شده است، او به جای تکیه بر کوکائینِ وارداتی از مکزیک، باید امکانِ تولید مت‌آمفتامین در داخلِ خاک ایالات متحده را بررسی کند؛ او نمی‌داند که این دقیقا همان کاری است که گاس از قبل در نظر داشته است. گاس، با گِیل بتاکر، دانشجوی فارغ‌التحصیل و محققِ دانشگاهِ نیومکزیکو (و همکارِ بیچاره‌ی آینده‌ی والتر وایت) دیدن می‌کند و او نتیجه‌ی تحقیقاتش را درباره‌ی کیفیتِ پایین نمونه مت‌آمفتامینی که گاس برای بررسی به او داده بود گزارش می‌کند. وقتی مایک از دزدیدنِ عروسک‌های دفترِ شرکتِ فروشنده‌ی دستگاهِ کپی مخالفت می‌کند، او از مردی به اسم آیرا (صاحبِ شرکت سم‌پاشی در فصل پنجم «بریکینگ بد») کمک می‌گیرد. کیم نامه‌ی چاک را به جیمی می‌دهد. وقتی جیمی تحت‌تاثیرِ نامه قرار نمی‌گیرد، کیم از ناراحتی گریه می‌کند.

>> دهم تا دوازدهم آوریل (سه روز): جیمی به عنوان مدیرِ یک موبایل‌فروشی پیشنهاد کار دریافت می‌کند. گرچه او در ابتدا با آن مخالفت می‌کند، اما پس از اینکه کیم ایده‌ی دیدنِ دکتر روان‌درمان را مطرح می‌کند، جیمی این شغل را می‌پذیرد. کیم که از کار روی پرونده‌ی میسا ورده خسته است، وقتش را در دادگاه در جستجوی موکلانِ انسان‌دوستانه‌ی مجانی سپری می‌کند. ناچو باندِ خلافکاری اِسپینوزا را به عنوانِ سارقِ جنس‌های سالامانکاها معرفی می‌کند. عموزاده‌ها به مرکز فرماندهیِ اِسپینوزاها حمله می‌کنند، اکثرِ اعضای دارودسته‌‌شان را می‌کُشند و جنس‌هایشان را پس می‌گیرند. حالا گاس می‌تواند بدون مقاومت، قلمروی اِسپینوزاها را به قلمروی خودش اضافه کند. مایک در جریانِ جلسه‌ی روان‌درمانی جمعی فاش می‌کند که یکی از اعضای گروه درباره‌ی گذشته‌ی تراژیکش دروغ می‌گوید و از حرفِ اِستیسی درباره‌ی اینکه بعضی‌وقت‌ها فکر کردن به مت را به کل فراموش می‌کند عصبانی می‌شود.

>> سیزدهم تا چهاردهم آوریل (دو روز): جیمی شب‌ها شروع به فروختنِ موبایل‌های یک‌بارمصرف در در خیابان می‌کند، اما درآمدش توسط سه زورگیر دزدیده می‌شود. مایک مهندسانی که قصدِ بررسی محلِ ساختِ ابرآزمایشگاهِ گاس در زیرزمینِ خشکشویی را دارند اِسکورت می‌کند. یکی از آنها به نام وِرنر زیگلر به عنوان معمارِ ابرآزمایشگاه انتخاب می‌شود. گاس وظیفه‌ی برنامه‌ریزی و نظارتِ ساخت آزمایشگاه را به مایک می‌سپارد. در حالی که سرِ کیم با موکلانِ مجانی‌اش گرم است، او بلافاصله پاسخ دادن به تماسِ پیـج، دستیارِ کوین (رییس میسا ورده) امتناع می‌کند. کیم از کوتاهی‌اش عذرخواهی می‌کند و قول می‌دهد که از این به بعد تمام تمرکزش را روی کارهای بانک خواهد گذاشت. جیمی در دستشویی دادگاه با هاوارد روبه‌رو می‌شد که بی‌خواب و آشفته به نظر می‌رسد. جیمی شماره تلفنِ روان‌پزشکی را که کیم به او داده بود به او پیشنهاد می‌کند، اما هاوارد ادعا می‌کند که همین الان مشغول روان‌درمانی است؛ پس، جیمی شماره را بیرون می‌اندازد.

>> پانزدهم آوریل (یک روز): کیم ایده‌ی پیوستن به شرکتِ شویکارت و کوکلی به عنوانِ شریک و تاسیسِ بخشِ بانکداری‌شان را با ریچ شویکارت در میان می‌گذارد. این کار کیم را قادر می‌سازد تا آزادی کامل برای رسیدگی به میسا ورده و پرونده‌های مجانی‌اش به عنوانِ وکیلِ تسخیری را به دست بیاورد. وقتی جیمی متوجه می‌شود که پیوستنِ کیم به شویکارت و کوکلی به معنی سرانجامِ وکالتِ مشترکشان است، دچار وحشت‌زدگی می‌شود. گاس و مایک درباره‌ی نیازهای اِسکانِ ورنر زیگلر و تیمش در حین ساختِ ابرآزمایشگاه صحبت می‌کنند. رفتارِ توهین‌آمیز و متکبرانه‌ی کای، یکی از افرادِ ورنر باعث می‌شود تا مایک او را زیر نظر بگیرد. جیمی از ارثِ ۵ هزار دلاری چاک برای خرید موبایل‌های یک‌بارمصرف از مغازه‌اش و فروختنِ آنها در خیابان استفاده می‌کند. وقتی همان سه نوجوانِ زورگیرِ قبلی سعی می‌کنند دوباره درآمدِ جیمی را بدزدند، جیمی آنها را به سمتِ تله‌ای که برایشان پهن کرده بود هدایت می‌کند. او به کمکِ هیول و کلارنس، آنها را از سقف آویزان می‌کند و تهدیدشان می‌کند که به همه اعلام کنند که هیچکس کاری به کارش نداشته باشد.

>> شانزدهم آوریل ۲۰۰۳ تا شانزدهم ژانویه ۲۰۰۴ (۹ ماه): جیمی دفترِ وکالتِ جدیدی را که با سودِ فروش موبایل‌هایش می‌خواهد بخرد به هیول نشان می‌دهد. حالِ هکتور به لطفِ دکتر براکنر بهتر می‌شود، اما وقتی گاس ویدیوی بهبودی نسبی او را می‌بیند و از اینکه این هکتور همان هکتورِ گذشته است اطمینان حاصل می‌کند، به پروسه‌ی درمانش خاتمه می‌دهد تا ذهنِ بهبودیافته‌ی هکتور را درونِ بدنِ شکسته‌اش حبس کند. جیمی در حال فروختنِ موبایل‌هایش از پشتِ ون با یک مامور پلیس روبه‌رو می‌شود. او کارتِ بیزینسِ جیمی را از یکی از خلافکارانی که دستگیر کرده گیر آورده است. هیول بی‌اطلاع از اینکه این مرد پلیس است، از پشت به او ضربه می‌زند. سوزان اِریکسون، وکیلِ دادستانی به آزادی مشروط هیول رضایت نمی‌دهد. کیم پس از سر زدن به یک فروشگاهِ لوازم التحریرفروشی به جیمی می‌گوید که راهِ آزاد کردنِ هیول را پیدا کرده است.

>> هفدهم ژانویه تا اول فوریه: (دو هفته): در حالی که کیم از کارمندانِ شویکارت و کوکلی برای دفن کردنِ سوزان اِریکسون زیر کاغذبازی‌ها و پیشنهاداتِ مختلف استفاده می‌کند، جیمی با اتوبوس راهی شهر کووشاتا در ایالتِ لوئیزیانا، محلِ تولدِ هیول می‌شود؛ جیمی از لوازم التحریری که کیم تهیه کرده بود برای نوشتنِ کارت پستال و نامه‌های حمایتی از طرفِ مردم شهر برای هیول استفاده می‌کند. او از مسافرانِ اتوبوس کمک می‌گیرد. وقتی قاضی با نام‌های حمایتی هیول مواجه می‌شود، به سوزان اریکسون دستور می‌دهد که برای خواباندنِ سروصدای آنها، با کیم به توافق برسد. نقشه‌ی جیمی و کیم با جلوگیری از زندانی شدنِ هیول با موفقیت به نتیجه می‌رسد. مایک ترتیبِ گردش و استراحتِ ورنر و تیمش در یک نایت کلاب را می‌دهد. ناچو که زخمِ گلوله‌هایش بهبود پیدا کرده است، رهبری تشکیلاتِ سالامانکاها را برعهده دارد و دومینگو (کریزی‌اِیتِ آینده) را به عنوانِ دستیار انتخاب کرده است. او در هنگامِ گذاشتنِ پول‌هایش در گاوصندوق، نگاهی به کارتِ شناسایی‌های جعلی‌ای که برای خودش و پدرش آماده کرده می‌اندازد. سروکله‌ی شخصی به اسم اِدواردو سالامانکا معروف به لالو برای مدیریتِ تشکیلات خانواده‌اش پیدا می‌شود. برخلافِ هکتور که اهیمیتی به جزییاتِ کار نداشت، لالو به تمام جنبه‌های کار علاقه‌مند است که نگرانیِ ناچو را برمی‌انگیزد.

>> هشتم تا بیست و ششم فوریه (۱۹ روز برای خط داستانی جیمی) و سی و یکم مارس (یک روز برای خط داستانی مایک): جیمی و کیم بدون اینکه پروسه‌ی طولانی ثبت‌ را پشت سر بگذارند، با موفقیت نقشه‌های تایید‌شده‌ی شعبه‌ی میسا ورده را با نقشه‌های جدید تعویض می‌کنند. جیمی در جلسه‌ی ارزیابی کانون وکلا شرکت می‌کند و سوالاتِ اعضای کمیته را جواب می‌دهد. جیمی متوجه می‌شود که او جلسه‌ی ارزیابی را مردود شده است. رییسِ کمیته به او می‌گوید که آنها احساس کردند که برخی از پاسخ‌هایش غیرصادقانه بوده است. در حالی که جیمی از دلیلِ تصمیمِ کمیته سردرگم شده است، کیم به او یادآوری می‌کند که غیرصادقانه‌بودنِ پاسخ‌هایش به خاطر این بوده که او هرگز اشاره‌ای به چاک نکرده بود. اما کیم می‌گوید که می‌تواند به او برای باز پس گرفتنِ مجوز وکالتش کمک کند. لالو و ناچو از هکتور در یک خانه‌ی سالمندان دیدن می‌کنند. لالو داستانِ زمانی که هکتور یک هتل را به آتش زده بود و صاحبش را کُشته بود برای او تعریف می‌کند. لالو که زنگِ پذیرشِ هتل را به عنوانِ یادگاری با خودش برداشته بود، آن را به ویلچرِ هکتور می‌بندد تا هکتور با فشردنِ آن برای ارتباط برقرار کردن استفاده کند. مایک متوجه می‌شود که ورنر از طریق از کار انداختنِ دوربین‌های مداربسته، از سوله‌ی اسکانشان فرار کرده است.

>> بیست و دوم مارس تا اول آوریل (۹ روز برای خط داستانی جیمی) و سی و یکم مارس (یک روز برای خط داستانی مایک): مایک یک تیمِ جستجو برای یافتنِ ورنر تشکیل می‌دهد. مایک متوجه می‌شود که ورنر به یک چشمه‌ی آب داغِ محلی رفته است و او را آنجا پیدا می‌کند. لالو هم جای ورنر را پیدا می‌کند و با جا زدن خودش به عنوانِ یکی از افراد مایک، از زیر زبانش اطلاعاتی درباره‌ی کارش روی ابرآزمایشگاه بیرون می‌کشد. مایک مسئولیتِ سر به نیست کردنِ ورنر را برعهده می‌گیرد. گاس، محلِ ساخت و سازِ ابرآزمایشگاه را به گِیل نشان می‌دهد؛ معلوم می‌شود که ابرآزمایشگاه براساسِ طرحِ گیل ساخته شده است. جیمی و کیم با برگزاری یک مراسمِ یادبود برای چاک، موفق می‌شود جیمی را در چشمِ دیگران پشیمان جلوه بدهد تا روی نتیجه‌ی دادگاهِ تجدید نظر تاثیر بگذارند. جیمی در دادگاهِ تجدید نظر از نامه‌ی چاک برای بخشی از استدلالش استفاده می‌کند، اما بینِ راه متوقف می‌شود و شروع به بداهه‌گویی درباره‌ی عذاب وجدانش نسبت به مرگِ چاک می‌کند که به وضوح قاضی‌های دادگاه را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. گرچه کیم از اینکه جیمی احساساتش درباره‌ی برادرش را آزاد کرده خوشحال است، اما جیمی در کمالِ وحشت‌زدگیِ کیم افشا می‌کند که سخنرانی‌اش کاملا ساختی و غیرصادقانه بود. جیمی تصمیم می‌گیرد از این به بعد با اسم «ساول گودمن» وکالت کند. در حالی که کیم از تصمیمش شوکه شده، جیمی به سمت او برمی‌گردد و شعارِ معروف ساول گودمنِ آینده را به زبان می‌آورد: «همه‌چیز ردیفه داداش!».

از آوریل تا ژوئن ۲۰۰۴ (فصل پنجم)

>> یکم تا هشتم آوریل (یک هفته): جیمی برای کیم توضیح می‌دهد که اسم مستعارِ «ساول گودمن» چیزی بیش از حفظ کردنِ مشتریانِ دورانش به عنوانِ فروشنده‌ی موبایل نیست. کیم به مناسبتِ باز پس گرفتنِ مجوز وکالتِ جیمی، یک کیف به او هدیه می‌دهد که منقش به حرفِ نخستِ اسمش است: «جی.ام.ام». لالو درباره‌ی هویتِ ورنر زیگلر و دلیلِ حضورش در آلبکرکی فکر می‌کند. گاس به دروغ ادعا می‌کند که ورنر مشغولِ ساختِ یک سیستم خنک‌کننده در مزرعه‌ی مرغ‌داریِ لوس پولوس هرمانوس بود، اما پس از دزدیدن کوکایین فرار می‌کند. گاس پروسه‌ی ساختِ ابرآزمایشگاه را به خاطر سوءظنِ لالو تعطیل می‌کند. گاس حاضر است دستمزدِ مایک در طولِ تاخیر ساخت و ساز بپردازد، اما مایک که از عدم دلسوزی گاس نسبت به ورنر ناراحت است، از پذیرفتنِ آن سر باز می‌زند.

>> هشتم تا چهاردهم آوریل (یک هفته): گاس با تهدید کردنِ جانِ پدر ناچو، او را مجبور می‌کند که اعتمادِ لاو را به دست بیاورد. دو معتادی که کارتِ تخفیف ۵۰ درصدی ساول را دریافت کرده بودند، شروع به مصرفِ مسلسل‌وارِ چند روزه‌شان می‌کنند. وقتی یکی از بسته‌های موادِ آنها در لوله‌ی ناودانِ خانه‌ی موادفروشی سالامانکاها گیر می‌کند، سروکله‌ی پلیس پیدا می‌شود و دومینگو را دستگیر می‌کنند. ناچو با نفوذ به درونِ خانه‌ای که در محاصره‌ی پلیس‌ است و نجات دادنِ ذخیره‌ی موادِ سالامانکاها، لالو را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد. جیمی در دادگاه پرسونای ساول گودمن را آزاد می‌کند و با به دست آوردنِ توافق‌های مطلوب، از به دادگاه کشیده شدنِ پرونده‌هایش جلوگیری می‌کند. هاوارد به جیمی پیشنهادِ کار در اچ.اچ.ام را می‌دهد. ناچو بیرون از دادگاه، جیمی را به زور سوارِ ماشینش می‌کند.

>> چهاردهم تا هفدهم آوریل (چهار روز): لالو از جیمی می‌خواهد وکالتِ دومینگو را برعهده بگیرد و او را با افشای مخفیگاه‌های پولِ گاس به پلیس مبارزه با موادمخدر، آزاد کند. مایک در کافه‌ای که قبلا با ورنر به آن سر زده بود مست می‌کند و سپس در مسیر بازگشت به خانه، دماغِ رهبر اراذلِ خیابانی را می‌شکند. مانوئل، پدرِ ناچو به دیدنِ پسرش می‌رود و افشا می‌کند که یک نفر پیشنهاد خریدِ مغازه‌ی رومُبلی‌فرروشی‌اش را داده است. مانوئل افشا می‌کند که می‌داند آن شخص، خودِ ناچو است که می‌خواهد او را مجبور به نقل‌مکان کردن به شهرِ دیگری کند. مانوئل از پذیرفتنِ این پیشنهاد امتناع می‌کند. جیمی در زندان با هنک شریدر و استیو گومز دیدار می‌کند در خصوصِ پرونده‌ی دومینگو دیدار می‌کند. ناچو ماجرای افشای مخفیگاه‌های پول را به گاس خبر می‌دهد، اما گاس برای حفظِ توهمِ لالو، به پول گذاشتن در آنها ادامه می‌دهد. ریچ شویکارت از کیم می‌خواهد به مسئله‌ی پیرمردی به اسم اِورت اَکر که از ترک کردنِ خانه‌اش برای ساخت مرکزِ تماس جدید میسا ورده، توسط بانک تصاحب شده است رسیدگی کند. کیم در جلب رضایتِ آقای اَکر شکست می‌خورد.

>> هجدهم تا بیست و یکم آوریل (چهار روز): جیمی با هاوارد ناهار می‌خورد؛ هاوارد اعتراف می‌کند که اچ.اچ.ام در گذشته خیلی به جیمی بد کرده بود. هاوارد پیوستنِ جیمی به اچ.اچ.ام را را پیشنهاد می‌کند. جیمی اما از اینکه باری دیگر خاطراتِ دردناک گذشته برای او زنده شده است ناراحت می‌شود. تلاش‌های کیم برای جلوگیری از تصاحبِ ملکِ آقای اَکر توسط بانک بی‌نتیجه می‌ماند. جیمی به درونِ حیاطِ خانه‌ی هاوارد، توپ بولینگ می‌اندازد و ماشینِ گران‌قیمتش را خراب می‌کند. هنک و استیو، مخفیگاه‌های پولِ گاس را ضبط می‌کنند. وقتی مایک به اِستیسی سر می‌زند، متوجه می‌شود که او به خاطر رفتارِ بدش با کِیلی، یک پرستارِ بچه استخدام کرده است. همان شب، مایک باز دوباره با اراذلِ خیابانی درگیر می‌شود. این‌بار او کتک و چاقو می‌خورد و بیهوش می‌شود. مایک چشمانش را در یک مکانِ روستایی ناشناخته باز می‌کند.

>> بیست و یکم آوریل تا بیست و سوم مِی (یک ماه): مایک در روستایی در مرز مکزیک که به گاس تعلق دارد و شاملِ حوضچه‌ای که به مکس وقف‌شده نیز است بیدار می‌شود. زخم‌های او توسط دکتر بری گودمن درمان شده است. گاس با اشاره به اینکه انگیزه‌ی هر دوی او و مایک انتقام است، مایک را راضی به پیوستن به نبردش علیه سالامانکاها می‌کند. پس از اینکه تمام تلاش‌های کیم و جیمی برای کلافه کردنِ میسا ورده و صرف نظر کردن از ملکِ آقای اَکر شکست می‌خورد، جیمی ایده‌ی حمله کردن به خود کوین، پیدا کردنِ نقطه ضعفِ او و سوءاستفاده از آن را مطرح می‌کند. پس از اینکه جیمی مردی به اسم سابچاک (استیون اُگ) را برای جستجو در خانه‌ی کوین استخدام می‌کند، نظرِ کیم به یکی از عکس‌هایی که او از داخلِ خانه گرفته جلب می‌شود.

>> بیست و چهارم تا بیست و پنجم می (دو روز): نظر کیم در خصوصِ نقشه‌ی حمله کردن به خودِ شخص کوین عوض می‌شود و آن را کنسل می‌کند. جیمی از دو کارگرِ جنسی که وکالتش را برعهده داشته بود می‌خواهد تا خودشان را آشنای هاوارد جا بزنند و ناهارِ کاری‌اش با کلیفورد مِین را به هم بزنند. گاس به ناچو می‌گوید که او از این به بعد اقداماتِ لالو را به مایک گزارش می‌کند. مایک با خوراندنِ اطلاعاتِ ماشین لالو و ارتباطش با قتلِ کارمندِ آژانسِ گردشگری که توسط لالو به قتل رسیده بود به پلیس، باعثِ دستگیری‌اش می‌شود. جیمی برخلافِ خواسته‌ی کیم، نقشه‌شان برای سوءاستفاده از نقطه‌ ضعفِ کوین را اجرا می‌کند. او با تهدید کردنِ میسا ورده به شکایت از آنها به خاطر استفاده‌ی بی‌اجازه از یک عکس به عنوانِ لوگوی بانک، کوین را هچل می‌اندازد. کیم از کارِ خودسرانه‌ی جیمی عصبانی است، اما می‌گوید آنها برای جلوگیری از عدم مجبور شدن به شهادت دادن علیه یکدیگر در دادگاه، یا باید به رابطه‌شان خاتمه بدهند یا باید ازدواج کنند.

>> بیست و ششم تا بیست و هشتم می (سه روز): جیمی و کیم ازدواج می‌کنند. حالا جیمی با خیال راحت می‌تواند درباره‌ی پرونده‌هایش با کیم صحبت کند. ناچو با جیمی تماس می‌گیرد تا وکالتِ لالو را که به قتل متهم شده برعهده بگیرد. لالو به جیمی می‌گوید اگر بتواند آزادی او با قرارِ وثیقه را درست کند، به «دوست کارتل» تبدیل خواهد شد. جیمی به کیم می‌گوید که علاقه‌ای به آزاد کردنِ لالو ندارد. پس از ماجرای آقای اَکر، کوین به کیم و ریچ شویکارت می‌گوید که معلوم نیست که آنها را به عنوان وکلای شرکتِ حفظ خواهد کرد یا نه. کیم اما به کوین یادآوری می‌کند که دلیلِ شکستشان، بی‌اعتنایی او به مشورت‌های وکیل‌هایش بود. کوین به ادامه دادنِ همکاری‌اش با آنها راضی می‌شود. ناچو به مایک خبر می‌دهد که لالو از او خواسته یکی از رستوران‌های گاس را آتش بزند. گاس در هیوستونِ تگزاس با صاحبانِ شرکت‌های تابعِ مدریگال دیدار می‌کند و گزارشِ کارشان را به پیتر شولر، مدیرعاملِ مدریگال ارائه می‌کنند. بعدا گاس با پیتر و لیدیا دیدار می‌کند و وضعیتِ ساختِ ابرآزمایشگاه و مسئله‌ی لالو را به آنها توضیح می‌دهد. گاس می‌خواهد لالو آزاد شود. پس مایک اطلاعاتِ لازم برای متهم کردن پلیس به دستکاری مدارک را فراهم می‌کند و حکمِ آزادی لالو با قرار وثیقه‌ی ۷ میلیون دلاری را به دست می‌آورد. لالو، جیمی را به عنوانِ تحویل‌گیرنده و حاملِ پولِ وثیقه انتخاب می‌کند. هاوارد در دادگاه به جیمی می‌گوید که می‌داند او مسئول خراب کردن ماشین و ناهار کاری‌اش بوده است. جیمی با خشم هاوارد را به خاطر مرگِ چاک سرزنش می‌کند و می‌گوید که او بزرگ‌تر از آن است که در اچ.اچ.ام کار کند.

>> بیست و نه تا سی و یکم می (سه روز): عموزاده‌ها پولِ وثیقه‌ی لالو را از بانکِ کارتل در مکزیک برمی‌دارد. جیمی برخلافِ ابرازِ نگرانی کیم، به حاملِ پولِ کارتل تبدیل می‌شود. جیمی در راه بازگشت، مورد حمله‌ی تیراندازانِ ناشناس قرار می‌گیرد. او در لحظه‌ی آخر توسط مایک نجات داده می‌شود. یکی از راهزنان قسر در می‌رود. از کار افتادن ماشین‌های آنها به این معنی است که آنها باید از وسط بیابان با پای پیاده، ۷ میلیون دلار را به شهر برسانند. وقتی جیمی دیر می‌کند، کیم با جا زدنِ خودش به عنوانِ وکیل لالو با او دیدار می‌کند و خودش را به عنوانِ همسرِ جیمی معرفی می‌کند. در حالی که جیمی از شدتِ تشنگی و گرما تسلیم شده است، سروکله‌ی تنها راهزنِ بازمانده پیدا می‌شود. جیمی با قرار گرفتن در معرضِ دیدِ راهزن، فرصتی برای تیراندازی به او برای مایک فراهم می‌کند. پس از مرگِ راهزن، جیمی به خوردنِ ادرارش برای زنده ماندن تن می‌دهد و آنها پیاده‌روی‌شان را این‌بار در جاده به سمتِ شهر ادامه می‌دهند.

>> سی و یکم می تا اول ژوئن (دو روز): جیمی و مایک به شهر می‌رسند. جیمی، لالو را آزاد می‌کند. همان‌طور که مایک و جیمی قرار گذاشته بودند، جیمی به لالو می‌گوید که دلیلِ تاخیرش خراب شدنِ ماشینش در بیابان و پیاده‌روی او تا شهر از ترسِ از دست دادن پول بوده است. لالو تا وقتی که آب‌ها از آسیاب بیافتد به مکزیک باز خواهد گشت. بعد از این ماجرا، کیم نیز از شویکارت و کوکلی استعفا می‌دهد و پیش از ترک کردنِ دفترش، چوب‌پنبه‌ی بطری نوشیدنیِ یادگاری‌اش را با خود برمی‌دارد. جیمی به لالو درباره‌ی ضایعه‌های روانی ناشی از تجربه‌‌هایشان در بیابان می‌گوید. ناچو، لالو را به مرزِ مکزیک می‌رساند. لالو از ناچو می‌خواهد که او را برگرداند و در مسیر به دنبالِ ماشینِ جیمی می‌گردد. او ماشینِ جیمی را با سوراخ‌های ناشی از شلیک گلوله پیدا می‌کند. لالو سرزده در آپارتمانِ جیمی و کیم حاضر می‌شود و جیمی را درباره‌ی اتفاقی که واقعا در بیابان افتاده بود سوال‌پیچ می‌کند. کیم به لالو می‌گوید حتما رهگذران به ماشین تیراندازی کرده‌اند و او را به خاطر عدم اعتماد به جیمی سرزنش می‌کند. لالو از ناچو می‌خواهد تا او را به مکزیک بازگرداند.

>> یکم تا سوم ژوئن (سه روز): پس از رفتنِ لالو، جیمی حقیقتِ اتفاقی را که در بیابان افتاده بود برای کیم تعریف می‌کند. مایک به گاس می‌گوید که لالو همراه با ناچو به خانه‌اش در ایالت چی‌واوای مکزیک رفته است. گاس به مایک می‌گوید که او آدمکش‌‌هایی را برای کُشتنِ لالو اجیر کرده است. مایک با ناچو تماس می‌گیرد و از او می‌خواهد تا درِ پشتی ویلای لالو را به روی آدمکش‌های گاس باز کند. وقتی هاوارد ماجرای آزار و اذیت‌های اخیرِ جیمی را برای کیم تعریف می‌کند و تصور می‌کند که جیمی دلیلِ استعفا دادنِ او از شویکارت و کوکلی است، کیم به او می‌خندد و به هاوارد می‌گوید که او با تصورِ اینکه قادر به تصمیم‌گیری برای خودش نیست مورد توهین قرار گرفته است. ناچو برای نخستین‌بار با دون اِلایدو دیدار می‌کند. مایک به جیمی قول می‌دهد که با کشته شدنِ لالو، دیگر دلیلی برای نگرانی وجود ندارد. کیم در کمالِ وحشت‌زدگیِ جیمی، ایده‌ی خراب کردنِ اعتبارِ هاوارد را مطرح می‌کند تا آنها بتوانند هرچه زودتر پولِ توافقی چند میلیون دلاری پرونده‌ی سندپایپر را دریافت می‌کنند. لالو از حمله‌ی آدمکش‌های گاس جان سالم به در می‌برد و ناچو فرار می‌کند. وقتی لالو متوجه‌ی غیبتِ لالو می‌شود، با عصبانیت از خانه‌اش دور می‌شود.

>> حوالی سال ۲۰۰۴: والتر وایت برای تامین خرجِ خانواده‌اش، در کنارِ تدریس شیمی در دبیرستان، در یک کارواش نیز مشغول به کار می‌شود.

خط زمانی «بریکینگ بد»

از سپتامبر تا اکتبر ۲۰۰۸ (فصل اول)

>> حوالی بهار سال ۲۰۰۸: والت و اسکایلر اعلام می‌کنند که دومین فرزندشان که ناخواسته بوده در راه است.

>> هفتم تا بیست و هشتم سپتامبر (سه هفته): والت تولد ۵۰ سالگی‌اش را جشن می‌گیرد و متوجه می‌شود که سرطانِ ریه دارد. والت، باجناقش هنک شریدر را در یکی از ماموریت‌هایش همراهی می‌کند. در حالی که یکی از مضنونان به اسمِ اِمیلیو دستگیر می‌شود، والت متوجه‌ی فرار کردنِ جسی پینکمن می‌شود. والت و جسی برای تولیدِ شیشه به هم می‌پیوندند. آنها آزمایشگاه‌ِ متحرکشان را در یک کاروان در وسط بیابان برپا می‌کنند. آنها توسط کریزی‌اِیت و اِمیلیو مورد حمله قرار می‌گیرد. والت آنها را با گازِ فسفین مسموم می‌کند که به مرگِ اِمیلیو منجر می‌شود.

>> بیست و نهم تا سی‌ام سپتامبر (دو روز): کریزی‌اِیت در زیرزمینِ خانه‌ی جسی زندانی می‌شود. جسی جنازه‌ی اِمیلیو را با استفاده از اسید هیدروفلوئوریک تجزیه می‌کند.

>> سی‌ام سپتامبر تا یکم اکتبر (دو روز): والت، کریزی‌اِیت را به وسیله‌ی خفه کردنِ او می‌کُشد.

>> سوم تا ۹ام اکتبر (هفت روز): هنک شریدر تحقیقاتش روی شیشه‌ی آبی را آغاز می‌کند. جسی ار ارتباط برقرار کردن با خانواده‌اش که او را از خود طرد کرده‌اند شکست می‌خورد.

>> هشتم تا سیزدهم اکتبر (شش روز): اِلیوت و گریچن شوارتز عهده گرفتن خرجِ درمانِ سرطان والت را به او پیشنهاد می‌دهند، اما والت نمی‌پذیرد. والت درمانِ سرطانش را آغاز می‌کند.

>> سیزدهم تا بیست و چهارم اکتبر (یازده روز): پس از اینکه توکو سالامانکا، جسی را کتک می‌زند و جنس‌اش را می‌دزدد، والت مرکز فرماندهی توکو را منفجر می‌کند. توکو به توزیع‌کننده‌ی مت‌آفمتامینِ تولیدشده توسط والت و جسی تبدیل می‌شود.

>> بیست و پنجم تا سی‌ام اکتبر (هفت روز): توکو، «نودوز»، یکی از نوچه‌هایش را آن‌قدر کتک می‌زند که به مرگش منجر می‌شود. او جنازه‌اش را همانجا در قبرستانِ ماشین‌ها رها می‌کند.

از نوامبر تا دسامبر ۲۰۰۸ (فصل دوم)

>> سی و یکم اکتبر تا هفتم نوامبر (هفت روز): والت و جسی، سمِ رایسن را درست می‌کنند. وقتی گانزو (یکی از نوچه‌های توکو) قصد جابه‌جا کردنِ جنازه‌ی نودوز را دارد که توده‌ی ماشین‌های اسقاطی تکان می‌خورند و دستش را له می‌کنند و باعث مرگ او از شدتِ خونریزی می‌شوند. توکو، والت و جسی را می‌رباید.

>> هشتم نوامبر (یک روز): اسکایلر، ماری و هنک به دنبالِ والت می‌گردند. هکتور سالامانکا جلوی والت و جسی را از مسموم کردن توکو با سمِ رایسن می‌گیرند. هنک ردِ ماشینِ جسی را تا مخفیگاهِ توکو می‌زند و توکو را می‌کُشد.

>> هشتم تا یازدهم نوامبر (چهار روز): جسی دستگیر شده و توسط هنک بازجویی می‌شود. هکتور از همکاری با دایره مبارزه با مواد مخدر امتناع می‌کند؛ جسی آزاد می‌شود.

>> دوازدهم تا هفدهم نوامبر: جسی توسط والدینش از خانه‌ی خاله‌اش بیرون انداخته می‌شود. اسکایلر به والت می‌گوید از دروغ‌هایش اگاه است.

>> هجدهم تا بیست و نهم نوامبر (۱۲ روز): هنک با وحشت‌زدگی ناشی از ضایعه‌های روانیِ تیراندازی با توکو دست و پنجه نرم می‌کند. جسی به آپارتمانی در همسایگی دختری به اسمِ جین مارگولیس نقل‌مکان می‌کند. جسی دوستان قدیمی‌اش بجر، کومبو و اِسکینی پیت را برای فروشِ موادی که با والت تولید می‌کنند استخدام می‌کند.

>> سی‌اُم نوامبر (یک روز): جسی به خانه‌ی زوجِ معتادی که به اِسکینی پیت حمله کرده بودند می‌رود و آنجا علاوه‌بر آشنایی با پسربچه‌ی کوچکِ آنها که چیزی جز پیام بازرگانی برای تماشا ندارد، با چیزی بیش از پولِ دزدیده شده بازمی‌گردد. گرچن می‌فهمد که والت درباره‌ی پیشنهادِ کمک مالی او و اِلیوت به خانواده‌اش دروغ گفته است.

>> یکم تا دوم سپتامبر (دو روز): اسکایلر به سر کارِ سابقش در شرکتِ «بنکی فابریکیتوز» به ریاستِ تِد بنکی بازمی‌گردد. رابطه‌ی عاشقانه‌ی جسی و جیـن آغاز می‌شود. هنک از حمله‌ی کارتل به ماموران مبارزه با موادمخدر (سر قطع‌شده‌ی روی لاک‌پشت!) جان سالم به در می‌برد.

>> سوم تا پنجم دسامبر (سه روز): بجـر به خاطر فروش موادمخدر دستگیر می‌شود. والت و جسی، ساول گودمن را برای آزاد کردنِ بجـر استخدام می‌کنند.

>> ششم تا دوازدهم دسامبر (هفت روز): والت که فکر می‌کند وضعیتِ سلامتش در حال بدتر شدن است، ماراتنِ پخت و پزِ چهار روزه‌‌ای را با جسی ترتیب می‌بیند. آنها چهار روز در وسط بیابان گرفتار می‌شوند. در فلش‌بکِ «ال کامینو» جسی را مشغولِ صحبت کردن با تلفن در اتاقِ یک هتل شیک می‌بینیم. در راهروی هتل، والت هم از اتاقِ خودش خارج می‌شود. معلو می‌شود که جسی با تلفنِ مشغول صحبت با جیـن بوده است. والت و جسی در یک رستوران برای باز پس گرفتنِ انرژی‌شان صبحانه می‌خورند و درباره‌ی کارشان صحبت می‌کنند. جسی به والت اطمینان می‌دهد که پولِ او فارغ از اینکه چقدر طول بکشد، به خانواده‌اش خواهد رسید؛ اشاره به اینکه جسی پس از مرگِ والت از خانواده‌اش حمایت خواهد کرد. والت می‌فهمد که سرطانش عقب‌نشینی کرده است و غذه‌اش ۸۰ درصد کوچک شده است. در نقطه‌ی زمانی نامشخصی در همین دوران (احتمالا پیش از اینکه جیـن، جسی را با هروئین آشنا می‌کند)، آنها تنهایی در یک جاده‌ی دراز رانندگی می‌کنند و درباره‌ی زندگی، جهان‌هستی و قدرتِ تصمیم‌گیری گفتگو می‌کنند.

>> سیزدهم تا هجدهم دسامبر (شش روز): اسکایلر که از رفتارِ والت کلافه‌شده است، از لحاظ عاطفی به رییس‌اش تد بنکی نزدیک‌تر می‌شود.

>> نوزدهم تا بیست و هفتم دسامبر (۹ روز): کومبو به دستورِ موادفروشانِ رقیب به دستِ پسربچه‌‌ی دوچرخه‌سواری به اسمِ توماس کانتیلو کشته می‌شود. والت مذاکراتِ کاری‌اش با گستاوو فرینگ را آغاز می‌کند. اسکایلر متوجه‌ی یک سری بی‌نظمی‌های سوال‌برانگیز در حسابداری شرکتِ تد بنکی می‌شود.

از دسامبر ۲۰۰۸ تا فوریه ۲۰۰۹ (ادامه‌ی فصل دوم)

>> بیست و هشتم دسامبر تا بیست و ششم ژانویه (چهار هفته): اسکایلر، هالی را به دنیا می‌آورد. والت مرگِ جیـن را در حال خفه شدن توسط استفراغِ خودش تماشا می‌کند و دست روی دست می‌گذارد.

>> بیست و هفتم ژانویه تا هفدهم فوریه (سه هفته): ساول گودمن، مایک اِرمنتراوت را برای درست و راستی کردنِ نقشِ جسی در مرگِ جیـن می‌فرستد. والت تصادفا در حضورِ اسکایلر به اینکه چند موبایل دارد، اشاره می‌کند. جستجوی اسکایلر باعثِ کشف دروغ‌های بیشتری می‌شود که به تصمیمِ او برای ترک کردنِ والت منجر می‌شود. اشتباهِ مرگبارِ دونالد مرگولیس (پدر جیـن) باعث برخورد دو هواپیمای مسافری در آسمانِ آلبکرکی به یکدیگر می‌شود.

از فوریه تا آوریل ۲۰۰۹ (فصل سوم)

>> هجدهم تا نوزدهم فوریه (دو روز): هکتور از لیوئل و مارکو سالامانکا می‌خواهد تا انتقامِ مرگِ توکو را بگیرند. والت چمدان‌هایش را می‌بندد و به یک آپارتمان نقل‌مکان می‌کند. اسکایلر درخواستِ طلاق می‌کند و والت به تولیدِ شیشه اعتراف می‌کند گاس ۳ میلیون دلار به ازای سه ماه به والت کار پیشنهاد می‌کند.

>> بیستم فوریه تا یکم مارس (۱۰ روز): جسی خانه‌ی خاله‌اش را با کمکِ ساول گودمن از والدینِ خودش می‌خرد. والت تصمیم می‌گیرد به منزلِ خودش بازگردد. عموزاده‌ها قصدِ کُشتنِ والت را دارند که تماسِ گاس متوقفشان می‌کند.

>> دوم تا پنجم مارس (چهار روز): گاس با هیکتور، عموزاده‌ها و خوآن بولسا دیدار می‌کند و از آنها می‌خواهند تا انتقام‌گیری‌شان از والت را عقب بیاندازند. اسکایلر با هم‌بستر شدن با تد بنکی از والت انتقام می‌گیرد و با خونسردی آن را به والت اعتراف می‌کند.

>> ششم تا دهم مارس (پنج روز): والت از آشنا کردن جسی با گاس امتناع می‌کند تا او نتواند موادی را که به تنهایی پخته است بفروشد. هنک که از بازگشت به اِل پاسو وحشت‌زده است، به تحقیقاتش در زمینه‌ی شیشه‌ی آبی که دوباره سروکله‌اش در خیابان‌های آلبکرکی پیدا شده است سرعت می‌بخشد.

>> یازدهم تا پانزدهم مارس (پنج روز): هنک ردِ کاروانِ تولید شیشه‌ را می‌زند و ارتباطش با جسی را کشف می‌کند. والت از ابرآزمایشگاه دیدن می‌کند و پیشنهادِ کار برای گاس را می‌پذیرد. والت اسنادِ طلاقِ اسکایلر را امضا می‌کند و مجددا از منزلِ وایت بیرون می‌رود.

>> شانزدهم تا هفدهم مارس (دو روز): والت یک آپارتمانِ مُبله‌ی شیک و گران‌قیمتِ جدید خریداری می‌کند. والت با همکاری گِیل شروع به تولید شیشه در ابرآزمایشگاه می‌کند. والت و جسی موفق می‌شوند کاروان را قبل از اینکه هنک بتواند متوجه شود که از آن برای تولید شیشه‌ی آبی استفاده شده نابود می‌کنند. گاس به عموزاده‌ها اجازه می‌دهد تا هنک را برای انتقام‌جویی بُکشند.

>> هجدهم تا نوزدهم مارس (دو روز): هنک که از فریب خوردن و باور کردنِ تصادفِ اتوموبیلِ همسرش خشمگین است، به خانه‌ی جسی پینکمن می‌رود و او را کتک می‌زند. هنک به لطفِ تماسِ هشداردهنده‌ی یک ناشناس، از حمله‌ی غافلگیرانه‌ی عموزاده‌ها جان سالم به در می‌برد. هنک، مارکو سالامانکا را می‌کشد.

>> نوزدهم تا بیستم مارس (دو روز): هنک و لیونل سالامانکاها در بخشِ مراقبت‌های ویژه‌ی بیمارستان بستری می‌شوند. مایک به اتاقِ لیونل نفوذ می‌کند و او را به وسیله‌ی تزریقِ کشنده می‌کشد. والت از گاس می‌خواهد که جسی به جایگزینِ گیل به عنوان دستیارش در ابرآزمایشگاه شود.

>> بیست و یکم تا بیست و هشتم مارس (هفت روز): اسکایلر، با فراهم کردن دروغی درباره‌ی قماربازی‌های والت، او را مجبور به پرداختِ صورتحساب‌های بیمارستانِ هنک می‌کند. گاس یک معامله‌ی یک ساله‌ی ۱۵ میلیون دلاری به والت پیشنهاد می‌کند و امنیتِ خانواده‌اش را تضمین می‌کند.

>> بیست و نهم مارس (یک روز): کل فکر و ذکرِ والت به مگسی در داخلِ ابرآزمایشگاه معطوف می‌شود و در تلاش برای کشتن آن به خودش آسیب می‌زند. والت درباره‌ی مرگِ جیـن از جسی عذرخواهی می‌کند. جسی با موفقیت مگس را می‌کشد. والت به جسی می‌گوید که اگر گاس از خرده‌دزدی‌های او با خبر شود، قادر به محافظت از او نخواهد بود.

>> سی‌ام مارس تا هفتم آوریل (۹ روز): اسکایلر تصمیم می‌گیرد در پولشویی درآمدهای والت درگیر شود. جسی رابطه‌ی عاشقانه‌ای را با آندریا کانتیلو آغاز می‌کند. جسی متوجه می‌شود که توماس کانتیلو، برادرِ آندریا، قاتلِ دوستش کومبو بوده است و صادرکنندگانِ دستور قتلِ کومبو را شناسایی می‌کند.

>> هشتم تا چهاردهم آوریل (هفت روز): گاس به جسی دستور می‌دهد با خرده‌فروش‌ها صلح کند و به خرده‌فروش‌ها هم دستور می‌دهند که دیگر از بچه‌ها استفاده نکنند. جنازه‌ی توماس در حالی که بدنش با گلوله سوراخ سوراخ شده پیدا می‌شود. والت، جسی را از کشته شدن به دستِ خرده‌فروش‌های قاتلِ توماس نجات می‌دهد.

>> پانزدهم تا شانزدهم آوریل (دو روز): گاس از دستِ والت خشمگین است. او به والت اجازه می‌دهد به سر کار بازگردد، اما فقط در صورتی که گیل مجددا به دستیارش در آزمایشگاه تبدیل شود. گاس به گیل می‌گوید که او باید به زودی کنترلِ تولید ابرآزمایشگاه را به تنهایی برعهده بگیرد. جسی از مخفیگاهش بیرون می‌آید و برای نجاتِ والت، گیل را می‌کشد.

از آوریل تا جولای ۲۰۰۹ (فصل چهارم)

>> شانزدهم تا هفدهم آوریل (دو روز): گاس گلوی ویکتور را جلوی والت، جسی و مایک می‌بُرد. والت، جسی و مایک جسدِ ویکتور را در اسید هیدروفلوئوریک تجزیه می‌کنند. پلیسِ آلبکرکی یادداشت‌های آزمایشگاهِ گیل را در آپارتمانش پیدا می‌کند.

>> هجدهم آوریل تا چهارم می (هفده روز): والت از یک فروشنده‌ی غیرقانونی تفنگ به سفارشِ ساول گودمن، تفنگی که شماره سریالش پاک شده است می‌خرد. اسکایلر با هدفِ خریدِ کارواش باگدان با او دیدار می‌کند. باگدان پیشنهادِ اسکایلر را رد کرده و به والت توهین می‌کند. والت از مایک برای نابودی گاس درخواستِ کمک می‌کند؛ مایک در جواب یک مُشت روانه‌ی صورتش می‌کند.

>> پنجم تا ششم می (دو روز): تیم رابرتس (کاراگاهِ پلیس آلبکرکی) از هنک می‌خواهد تا یادداشت‌های آزمایشگاهِ گیل را بررسی کند. ساول گودمن طبقِ دستور والت و اسکایلر نقشه‌ای جهتِ مجبور کردن غیرمستقیم باگدان برای فروختنِ کارواشش به اسکایلر ترتیب می‌دهد.

>> هفتم تا هفدهم می (یازده روز): مایک شبیخون زدنِ کارتلِ خوآرز به کامیونِ یخچال‌دارِ لوس پولوس هرمانوس را دفع می‌کند. هنک، یادداشت‌های آزمایشگاهِ گیل را به والت نشان می‌دهد و درباره‌ی هویتِ مرموز شخصی به اسم «دابلیو. دابلیو» که گیل به او اشاره کرده شوخی می‌کند.

>> هفدهم تا هجدهم می (دو روز): گاس نقشه‌ای برای مجبور کردن جسی به باز یافتنِ مجدد اعتمادبه‌نفس و خارج کردنِ او از کنترلِ والت طراحی می‌کند. هنک سرنخی را کشف می‌کند که او را به سوی بررسی لوس پولوس هرمانوس هدایت می‌کند.

>> نوزدهم تا بیستم می (دو روز): کارتل به یکی دیگر از کامیون‌های گاس حمله می‌کند و یکی از مخزن‌های شاملِ موادمخدر را می‌دزد. والت در پاسخ به ابراز نگرانی اسکایلر درباره‌ی سلامتشان، ادعا می‌‌کند که :«من تو خطر نیستم، من خودِ خطرم!». اسکایلر جواب می‌دهد: «یه نفر باید از این خونواده در برابر مردی که می‌خواد از این خونواده محافظت کنه، محافظت کنه».

>> بیست و یکم می تا چهارم ژوئن (پانزده روز): از آنجایی که جسی تنها کسی است که می‌تواند به گاس نزدیک شود، والت از او می‌خواهد که گاس را بکشد. گاس با شخصی که مسئولِ حمله به کامیون‌هایش است دیدار می‌کند و یک اُلتیماتوم از طرفِ کارتل دریافت می‌کند. گرچه جسی فرصتِ کشتن گاس را دارد، اما نظرش را عوض می‌کند.

>> پنجم ژوئن تا دوم جولای (چهار هفته): تحقیقاتِ هنک به سوال‌پیچ کردن گاس  توسط ستاد مبارزه با موادمخدر منجر می‌شود. گاس متقاعدکننده ظاهر می‌شود، اما هنک مشکوک باقی می‌ماند. هنک تصمیم می‌گیرد به تنهایی و بدون حمایتِ بالادستی‌هایش، به بررسی گاس ادامه بدهد. والت با اکراه قبول می‌کند که به او کمک کند و در خفا به گاس هشدار می‌دهد.

>> سوم تا نهم جولای (هفت روز): پس از حمله‌ی جدید کارتل، گاس مجبور به نشستن پای میز مذاکره می‌شود. اسکایلر مامورانِ مالیات را متقاعد می‌کند که تد بنکی آگاهانه تقلب نکرده است. تنها کاری که تد باید انجام بدهد، بازپرداختِ بدهی‌هایش به اداره مالیات است. جسی آگاهانه فرصتِ دیگری برای کشتن گاس را از دست می‌دهد. والت با جسی به خاطر خیانتکاری‌اش دست به یقه می‌شود.

>> دهم جولای (یک روز): اسکایلر نقشه‌ای طراحی می‌کند که طی آن تد پولِ کافی برای پرداختِ بدهی‌هایش به اداره مالیات دریافت می‌کند. جسی همراه با گاس و مایک به مکزیک سفر می‌کند و دستورالعملِ پختِ والت را به کارتل آموزش می‌دهد. گاس، دون اِلایدو و تمامِ دستیارانش را یک‌جا نابود می‌کند. جسی، گاس و مایک را که در حالتِ بدی به سر می‌برند، از مهلکه نجات می‌دهد.

>> یازدهم تا سیزدهم جولای (سه روز): گاس به دیدنِ هکتور می‌رود و خبر نابودی کارتل و مرگِ واکین سالامانکا را به او می‌دهد؛ با مرگ واکین، هکتور به آخرین بازمانده‌ی خاندانِ سالامانکا تبدیل می‌شود. والت از عمد با اتوموبیلش تصادف می‌کند تا جلوی تحقیقاتِ هنک در خشکشویی گاس را بگیرد. گاس به والت می‌گوید که او اخراج شده است و خودش به تنهایی به تهدیدِ هنک رسیدگی خواهد کرد. او به والت می‌گوید که در صورت دخالت در کارش، کلِ خانواده‌اش را خواهد کشت. والت دوان‌دوان به خانه برمی‌گردد تا پولِ مورد نیاز برای ناپدید کردن کلِ خانواده‌اش را جمع کند. والت با اطلاع از اینکه اسکایلر پولش را برای محافظت از خانواده به تِد داده است، وحشت می‌کند.

>> سیزدهم تا چهاردهم جولای (دو روز): جسی متقاعد شده است که والت براک، پسرِ آندریا را مسموم کرده است. جسی با هدف کشتنِ والت به خانه‌ی او می‌رود، اما والت متقاعدش می‌کند که تنها کسی که قادر به مسموم کردن بچه‌ها است، گاس است و از او می‌خواهد تا به او برای کشتن گاس کمک کند. والت یک بمب دست‌ساز می‌سازد و آن را زیر ماشینِ گاس کار می‌گذارد، اما نقشه‌اش شکست می‌خورد.

>> چهاردهم جولای (یک روز): والت از رقابتِ بینِ هکتور و گاس به نفعِ خودش استفاده می‌کند. گاس متوجه می‌شود که هکتور به خبرپینِ ستاد مبارزه با مواد مخدر تبدیل شده است. گاس قصد کشتن هکتور به وسیله‌ی تزریق کشنده را دارد، اما هکتور بمبی را که والت به او داده بود منفجر می‌کند و هر دوی آنها در افنجار کشته می‌شوند. جسی متوجه می‌شود که براک نه توسط سمِ رایسن، بلکه توسط گلی معروف به «زنبقِ دره» مسوم شده است؛ گلی که در حیاط پشتی منزلِ وایت یافت می‌شود.

از جولای ۲۰۰۹ تا مارس ۲۰۱۰ (نیمه‌ی اول فصل پنجم)

>> پانزدهم تا سی‌ام جولای (شانزده روز): مایک با اکراه با جسی و مایک برای نابود کردن مدارکِ ضبط‌شده توسط پلیس که آنها را به گاس فرینگ مرتبط می‌کند همکاری می‌کند.ساول گودمن سمِ رایسن را که هیول از جیبِ جسی کش رفته بود به والت می‌دهد. والت آن را پشتِ پریز برقِ اتاق‌خوابِ خانه‌اش مخفی می‌کند.

>> سی‌ و یکم جولای تا هشتم آگوست (هفت روز): ستاد مبارزه با موادمخدر به تحقیق درباره‌ی مدریگال اِلکتروموتیو، شرکتِ مادرِ لوس پولوس هرمانوس می‌پردازد. پیتر شولر، مدیرعاملِ بخشِ رستوران‌های فست فودِ شرکت خودکشی می‌کند. لیدیا، یکی از مدیرانِ اجرایی مدریگال از مایک می‌خواهد تا تمام نوچه‌های گاس را که قادر به لو دادنِ آنها هستند نابود کند. مایک مخالفت می‌کند. ستاد مبارزه با موادمخدر از مایک بازجویی می‌کنند، اما مدارک کافی برای دستگیری او پیدا نمی‌کنند.

>> هفتم تا بیست و پنجم آگوست (نوزده روز): ستاد مبارزه با موادمخدر نوچه‌های گاس را دستگیر می‌کنند و حساب‌های بانکی خارجی‌شان را مسدود می‌کند. والت، جسی و مایک با خرید یک شرکتِ سم‌پاشی به اسم «وامونوس پِست»، از آن به عنوانِ پوششی برای سازمانِ تولید مت‌آمفتامینشان استفاده می‌کنند. بخشِ قابل‌توجه‌ای از سودِ فروش شیشه خرج ساکت نگه داشتنِ نوچه‌های گاس در زندان می‌شود که والت را عمیقا اذیت می‌کند.

>> بیست و ششم آگوست تا نهم سپتامبر (دو هفته): پس از پدیدار شدن مجددِ شیشه‌ی آبی، ستاد مبارزه با موادمخدر تمام تمرکزِ تحقیقاتش را به مایک معطوف می‌کند. اسکایلر متوجه می‌شود که والت دوباره به دنیای قاچاقِ شیشه بازگشته است. او می‌خواهد که بچه‌ها خانه را ترک کنند، اما والت با آن مخالفت می‌کند. والت تولد ۵۱ سالگی‌اش را با خانواده‌اش جشن می‌گیرد. اسکایلر تلاش می‌کند با غرق کردن خودش در استخرِ خانه، خودکشی کند. والتر جونیور و هالی موقتا به خانه‌ی هنک و ماری نقل‌مکان می‌کنند. جسی و لیدیا در انبارِ شرکت مدریگال متوجه‌ی یک دستگاهِ ردیاب در زیر یکی از بشکه‌های متلامین می‌شوند.

>> دهم تا شانزدهم سپتامبر (هفت روز): اگرچه مایک دیگر به لیدیا اعتماد ندارد و می‌خواهد او را بکشد، اما لیدیا جان خودش را با افشای چیزی که مردان به آن نیاز دارند نجات می‌دهد: اقیانوسی از متلامین در قالبِ یک قطار باری که هر چهارشنبه از نیومکزیکو عبور می‌کند. والت، مایک و جسی نقشه‌ای برای دزدیدنِ متلامینِ قطار بدون به جا گذاشتنِ هرگونه شاهد و مدرکی طراحی می‌کنند. در حالی که تیم مشغولِ جشن گرفتنِ موفقیتِ نقشه‌ی قطاردزدی‌شان هستند، یک پسربچه این صحنه را به‌طور تصادفی می‌بیند. تـاد بلافاصله به بچه شلیک می‌کند. در فلش‌بک افتتاحیه‌ی «اِل کامینو»، جسی و مایک در ساحلِ یک رودخانه دیدار می‌کنند و درباره‌ی ترک کردنِ دنیای موادمخدر گفتگو می‌کنند. جسی از مایک می‌پرسد که اگر او می‌توانست زندگی جدیدی را شروع کند چه کار می‌کرد، مایک جواب می‌دهد که او به آلاسکا نقل‌مکان می‌کرد.

>> شانزدهم تا بیست و چهارم سپتامبر (۹ روز): والت، مایک و جسی جنازه‌ی پسربچه را در اسید هیدروفلوئوریک تجزیه می‌کنند. مایک و جسی به والت خبر می‌دهند که آنها قصدِ ترک کردنِ دنیای قاچاقِ شیشه را دارند. مردی به اسم دِلکان (توزیع‌کننده‌ی شیشه فینیکسِ ایالاتِ آریزونا) می‌خواهد کلِ متلامینِ دزدی‌شان را به قیمتِ ۱۵ میلیون دلار بخرد، اما والت حاضر به فروختنِ سهمش نمی‌شود.

>> بیست و چهارم سپتامبر تا دوم اکتبر (۹ روز): دِلکان معامله‌ی جدیدِ والت را می‌پذیرد. او با پرداخت ۵ میلیون دلار، سهمِ مایک را می‌خرد و به شریکِ شیشه‌ی آبی هایزنبرگ تبدیل می‌شود. والت سعی می‌کند جسی را متقاعد به ماندن در سازمان کند، اما جسی مخالفت می‌کند. تاد به دستیارِ جدید او در آزمایشگاه تبدیل می‌شود. مایک به زور از دستگیری‌اش توسط ستاد مبارزه با موادمخدر قسر در می‌رود. والت از مایک می‌خواهد که فهرستِ نوچه‌های گاس را به او بدهد. مایک مخالفت می‌کند؛ والت، مایک را می‌کشد.

>> دوم اکتبر تا سوم مارس (پنج ماه): والت و تاد بدنِ مایک را با اسید هیدروفلوئوریک تجزیه می‌کنند. والت فهرستِ نام نوچه‌های گاس را از لیدیا می‌گیرد و این دو با یکدیگر برای توزیعِ شیشه‌ی آبی در جمهوری چک همکاری می‌کنند. والت، جک وِلکر، عموی تاد و باندش را برای کُشتنِ همزمانِ نوچه‌های گاس در سه زندانِ مختلف اجیر می‌کند. عملیاتِ تولید شیشه‌ی والت چند ماهی مثل ساعت کار می‌کند. اسکایر که دیگر قادر به پولشویی این حجم از پول نیست، تپه‌ی غول‌آسایی از اسکناس را به والت نشان می‌دهد. اسکایلر از او می‌خواهد که از تولید شیشه دست بردارد. آزمایشِ ام‌.آر.آی جدیدِ والت نشان می‌دهد که سرطانش برگشته است. والت به‌طرز غیرمنتظره‌ای برای پرداختِ سهم ۵ میلیون دلار جسی به او سر می‌زند. به مناسبتِ بازگشت والتر جونیور و هالی به خانه، یک غذای خانوادگی تهیه شده است. هنک یک نسخه از مجموعه از کتابِ شعر «برگ‌های علف» اثر والت ویتمن که گیل آن را به عنوان هدیه به والت امضا کرده بود پیدا می‌کند و متوجه می‌شود که والت، هاینزبرگ است.

از مارس تا سپتامبر ۲۰۱۰ (نیمه‌ی دوم فصل پنجم)

>> حوالی سوم تا هفتم مارس (پنج روز): لیدیا به دلیلِ سقوط کیفیتِ شیشه‌های تولیدشده در دورانِ غیبتش، سعی می‌کند والت را متقاعد به بازگشت به کار کند، اما والت مخالفت می‌کند. والت متوجه می‌شود که کتاب شعرِ «برگ‌های علف»‌اش ناپدید شده است. والت که به هنک مشکوک است، ماشینش را چک می‌کند و یک دستگاهِ ردیاب کشف می‌کند. والت ماجرای دستگاه ردیاب را با هنک در میان می‌گذارد و متوجه می‌شود که هویتِ مخفی‌اش آشکار شده است. وقتی هنک به صورتِ والت مشت می‌زند، والت به او توصیه می‌کند که احتیاط کند.

>> حوالی هفتم تا نهم مارس (سه روز): جسی با عذاب وجدانش دست و پنجه نرم می‌کند. او به خاطر بیرون انداختنِ بسته‌های اسکناس از ماشینش توسط پلیس دستگیر می‌شود. هنک کشفش را با اسکایلر در میان می‌گذارد. اسکایلر از همکاری با او امتناع می‌کند. والت، بشکه‌های پولش را به همان بیابانی که او و جسی برای نخستین بار در آنجا شیشه تولید می‌کردند منتقل می‌کند. اسکایلر از بازگشتنِ سرطانِ والت اطلاع پیدا می‌کند. والت به اسکایلر می‌گوید اگر قول بدهد که پول‌ها را نگه دارد، خودش را به پلیس معرفی خواهد کرد. اسکالیر که باور دارد هنک هیچ مدرکی ندارد، پیشنهاد می‌کند که ساکت بمانند. دِلکان و افرادش به دستور لیدیا توسط دار و دسته‌ی عموجک و نئونازی‌ها کشته می‌شوند.

>> حوالی نهم تا یازدهم مارس (سه روز): هنک به جسی پیشنهاد می‌کند که در صورتِ شهادت دادن علیه والت به او کمک خواهد کرد. جسی اما ساکت می‌ماند. والت و اسکایلر ویدیوی اعترافِ بسیار متقاعدکننده‌ای را ضبط می‌کنند که طی آن، هنک را به عنوانِ هایزنبرگ معرفی می‌کنند. والت به جسی پیشنهاد می‌کند که شهر را ترک کند. ساول گودمن از شرایطِ نادپدید کردنِ جسی و آغاز یک زندگی جدید را فراهم می‌کند. جسی متوجه می‌شود که والت مسئولِ مسومیتِ براک است. او به خانه‌ی والت حمله می‌کند و اتاقِ پذیرایی‌اش را با بنزین خیس می‌کند.

>> حوالی یازدهم تا سیزدهم مارس (سه روز): جسی آماده است که منزلِ وایت را آتش بزند، اما هنک متوقفش می‌کند و پیشنهاد می‌کند که آنها با یکدیگر برای سرنگون کردنِ والت برای همیشه همکاری کنند. جسی موافقت می‌کند. هنک ویدیوی اعترافِ جسی را ضبط می‌کند. هنک، جسی را مجبور می‌کند با والت در یک مکانِ عمومی دیدار کند. جسی که وحشت کرده است، در لحظه‌ی آخر نظرش را عوض می‌کند و با والت تماس گرفته و او را تهدید می‌کند.

>> سیزدهم مارس (یک روز): والت با عموجک دیدار می‌کند و او را برای کشتنِ جسی استخدام می‌کند. در عوض، والت راه و روشِ بهبودِ کیفیتِ شیشه‌شان را به تاد آموزش می‌دهد. جسی وانمود می‌کند که او جای پول‌های والت را پیدا کرده و می‌خواهد آنها را آتش بزند. والت سراسیمه به سمتِ منطقه‌ی توهاجیلی رانندگی می‌کند. وقتی والت متوجه می‌شود که فریب خورده است، به عموجک و افرادش به عنوان نیروی پیشتیبانی تماس می‌گیرد. جسی همراه با هنک و استیو حاضر می‌شوند. والت که شکست را پذیرفته است، تسلیم می‌شود. هنک با ماری تماس می‌گیرد و خبر خوب را با او در میان می‌گذارد. سروکله‌ی جک و افرادش پیدا می‌شود. هر دو طرف شروع به تیراندازی می‌کنند.

>> سیزدهم تا چهاردهم مارس (دو روز): والت ۸۰ میلیون دلار پول نقد به ازای جانِ هنک به عمو جک پیشنهاد می‌کند. جک اما هنک را می‌کشد و تمام بشکه‌های پولِ والت را تصاحب می‌کند و فقط یکی از آنها را برای والت باقی می‌گذارد. نئونازی‌ها، جسی را اسیر می‌کنند. ماری خبر دستگیری والت را به اسکایلر می‌دهد. اسکایلر که می‌فهمد دیگر بازی تمام شده است، حقیقت را با والتر جونیور در میان می‌گذارد. اسکایلر و والتر جونیور در خانه متوجه می‌شود که والت مشغولِ بستنِ چمدان‌هایشان است. اسکایلر از مرگِ هنک آگاه می‌شود. والتر جونیور با پلیس تماس می‌گیرد. والتر به اجبار فرار می‌کند و از ساول گودمن می‌خواهد تا او را ناپدید کند. والت در جریانِ تماسی با اسکایلر که توسط پلیس شنود می‌شود، اسکایلر را بیگناه جلوه می‌دهد. در همین حین، در فلش‌بکِ «بهتره با ساول تماس بگیری»، ساول گودمن را می‌بینیم که به‌طرز سراسیمه‌ای مشغول نابود کردن مدارکش به کمکِ منشی‌اش فرانچسکا است. او پس از خداحافظی یا فرانچسکا، همراه با جعبه‌ای متشکل از یادگاری‌هایش به سر قرار ملاقاتِ با اِد می‌رود.

>> حوالی پانزدهم مارس تا چهارم سپتامبر (شش ماه): پس از اینکه هویتِ واقعی هایزنبرگ لو می‌رود، ساول گودمن هم برای ناپدید شدن با اِد تماس می‌گیرد. پس از اینکه اسکایلر توسط ستاد مبارزه با مواد مخدر بازجویی می‌شود، تاد اسکایلر و بچه‌هایش را در صورتِ صحبت درباره‌ی لیدیا تهدید به مرگ می‌کند. والت همراه با آخرین بشکه‌ی پولش، به کلبه‌ای در نیوهمپشایر نقل‌مکان می‌کند. ساول گودمن هم به کمک اِد به شهر اوماها نقل‌مکان می‌کند. اِد هر ماه به والت سر می‌زند و مواد غذایی و روزنامه‌های آلبکرکی را برای او می‌آورد. جسی در مقرِ نئونازی‌ها زندانی شده و مجبور به پختنِ شیشه‌ برای آنها می‌شود. تلاشِ او برای فرار به تماشای مرگِ آندریا به دست تاد منجر می‌شود. در فلش‌بکِ «ال کامینو» می‌بینیم که تاد و نئونازی‌ها شخصی به اسمِ نیل کندی را برای تقویت کردنِ جوش‌کاریِ زنجیرهای جسی استخدام می‌کنند؛ آنها جسی را مجبور به تلاش برای شکستنِ زنجیرهایش می‌کنند و به تلاش‌های ناموفقِ دردناکش می‌خندند. عموجک و افرادش شهر را ترک می‌کنند. تاد، جسی را از قفسش بیرون می‌آورد تا برای انجام یک سری کارها به او کمک کند. آنها جنازه‌ی خانمِ نظافت‌چی خانه‌ی تاد را به وسط بیابان منتقل می‌کنند. جسی تفنگِ تاد را در داشبورد ماشین پیدا می‌کند، اما قادر به شلیک کردنِ آن نیست. پس از چند ماه والت به تدریج به مرگِ ناشی از سرطانش نزدیک‌تر می‌شود. والت در یک کافه، مصاحبه‌ی الیوت و گرچن شوارتز را تماس می‌کند. هر دوی آنها ادعا می‌کنند که والت هیچ رابطه‌ی جدی‌ای با شرکت «گری متر» نداشته است.

>> چهارم تا هفتم سپتامبر (سه روز): والت تولد ۵۲ سالگی‌اش را به تنهایی در رستوران جشن می‌گیرد. او در توالتِ رستوران، با لاسون (دلالِ اسلحه) دیدار می‌کند و سوییچ ماشینی را دریافت می‌کند که در صندوق عقبش یک مسلسل همراه با جعبه‌ی مهماتش وجود دارد. والت در ادامه، به منزلِ سابقش سر می‌زند؛ جایی که همچون یک خانه‌ی جن‌زده، متروکه است و اطرافش را حصار کشیده‌اند. او با گرافیتی «هایزنبرگ» روی دیوارِ اتاقِ پذیرایی خانه روبه‌رو می‌شود. در حالی که گروهی از نوجوانان مشغولِ اسکیت‌بازی در استخرِ خالی حیاطِ پشتی خانه هستند، والت سمِ رایسن را که پشتِ پریزِ برقِ اتاق‌خواب پنهان کرده بود برمی‌دارد. او در مسیر بازگشت به اتومبیلش به همسایه‌ی سابقش کارول سلام می‌کند؛ کارول از دیدنِ او شوکه می‌شود. والت به منزلِ شوارتز سر می‌زند. او الیوت و گرچن را موظف می‌کند تا پولش را به مناسبتِ تولد هجده سالگی‌ دخترش به او بدهند. والت وسط دیدارِ معمولِ لیدیا و تاد می‌پرد. او علاوه‌بر ترتیب دادنِ یک قرار ملاقات با جک، شیرین‌کننده‌ی نوشیدنیِ لیدیا را با سمِ رایسن تعویض می‌کند. والت به دیدنِ اسکایلر می‌رود و پس از اعتراف به خودخواهی‌اش در تمام این مدت، از خانواده‌اش خداحافظی می‌کند. والت در مقرِ نئونازی‌ها با جک و افرادش دیدار می‌کند. او با فعال کردنِ مسلسلِ رُباتیکش که در صندوق‌عقب ماشینش کار گذاشته بود، آنها را می‌کشد. جسی، تاد را خفه می‌کند. والت به سرِ جک شلیک می‌کند. وقتی لیدیا با تاد تماس می‌گیرد، والت خبر مرگش قریب‌الوقوعش به وسیله‌ی سم رایسن را به او می‌دهد. جسی با ماشینِ ال کامینوی تاد با سر دادنِ فریاد خوشحالی فرار می‌کند. والت در حالی که چراغِ ماشین‌های پلیس در دوردست دیده می‌شوند، قدم به آزمایشگاهِ تولید شیشه‌‌ی نئونازی‌ها می‌گذارد و بر اثرِ زخم گلوله‌اش می‌میرد.

خط زمانی «اِل کامینو»

سپتامبر ۲۰۱۰

>> هفتم سپتامبر: جسی پینکمن با ماشینِ الِ کامینوی تـاد از مقر نئونازی‌ها فرار می‌کند و در خانه‌ی اِسکینی پیت پناه می‌گیرد.

>> هشتم سپتامبر: جسی، اِسکینی پیت و بجـر نقشه‌ای برای دست به سر کردنِ پلیس‌ها طراحی می‌کنند. در حالی که بجر ماشینِ پیت را به سمت مرز مکزیک می‌راند و پیت الِ کامینو را نگه می‌دارد، جسی با ماشینِ بجر به سمتِ مخالف فرار می‌کند. پلیس در اداره‌ی ستاد مبارزه با موادمخدر از اِسکینی پیت بازجویی می‌کند، اما او چیزی درباره‌ی محلِ تقریبی جسی لو نمی‌دهد. همان شب، جسی در جستجوی پولِ تاد به آپارتمان او می‌رود که حالا صحنه‌ی جرم حساب می‌شود. او در حینِ جستجو، مصاحبه‌ی والدینش را در تلویزیون می‌بیند؛ آنها از او می‌خواهند که خودش را تحویلِ پلیس بدهد.

>> نهم سپتامبر: جسی پس از اینکه کلِ شب را در جستجوی پولِ تاد سپری می‌کند، بالاخره صبح آن را پیدا می‌کند. اما بلافاصله دو مامور پلیس وارد آپارتمان می‌شوند. جسی متوجه می‌شود که آنها نه پلیس، بلکه نیل و کِیسی، همان جوشکارانی که آزمایشگاهِ شیشه‌ی نئونازی‌ها را ساخته بودند هستند. جسی به آن رشوه می‌دهد و پولِ تاد را به سه قسمت تقسیم می‌کند. حالا که جسی پول دارد، به دیدنِ اِد می‌رود تا یک زندگی جدید به دست بیاورد، اما اِد به او می‌گوید که ۱۸۰۰ دلار کم دارد. همان شب، جسی به داخلِ خانه‌ی والدینش نفوذ می‌کند و دو تفنگ می‌دزد و آدرسِ جوشکاری را گیر می‌آورد.

>> دهم سپتامبر: در اوایلِ صبحِ دهم سپتامبر، نیل، کیسی و دیگر کارگرانِ کارگاهِ جوشکاری یک مهمانی در مقرِ جوشکاری ترتیب داده‌اند. کلارنس (همان گردن‌کلفتِ غول‌پیکری که به جیمی برای ترساندنِ نوجوانان زورگیر کمک کرده بود)، یک سری کارگرِ جنسی را به کارگاهِ جوشکاری می‌آورد. جسی پس از دوئل کردن با نیل، هر دوی او و کیسی را می‌کُشد و ۱۸۰۰ دلاری را که نیاز دارد به چنگ می‌آورد. جسی کلِ پول را به اِد می‌دهد و طبقِ پیشنهادِ مایک، به او می‌گوید که می‌خواهد به آلاسکا سفر کند.

>> سیزدهم سپتامبر: ادِ پس از ترتیب دادنِ هویتِ جدید جسی و حدود ۵۰ ساعت سفرِ جاده‌ای، جسی را در نزدیکی شهرِ هینز در آلاسکا پیاده می‌کند. اِد پس از پرسیدنِ سوالاتِ مربوط به هویتِ جدید جسی (که حالا آقای دریسکول نام دارد)، او را همراه با یک ماشینِ شاسی‌بلند ترک می‌کند. جسی سوار ماشین می‌شود و به سوی سرنوشتِ نامعلومش رانندگی می‌کند.

فلش‌فورواردهای پسا-«بریکینگ بد»

سال ۲۰۱۲

مقالات مرتبط

  • نقد فصل پنجم سریال Better Call Saulنقد فیلم El Camino: A Breaking Bad Movie

>> زمانِ نامشخصی در سال ۲۰۱۲: ساول گودمن با هویتِ جدیدش جین تاکوویک به عنوانِ مدیر یک مغازه‌ی شیرینی‌فروشی در یک مرکزِ خرید در شهر اوماهای ایالتِ نبراسکا کار می‌کند. جین که نسبت به دورانِ وکالتش به عنوانِ ساول گودمن احساس نوستالژی دارد، نوارهای وی‌اچ‌اِس پیام‌های تبلیغاتیِ تلویزیونی ساول گودمن را در تنهایی‌اش تماشا می‌کند. یک روز جین در آخر شب در اتاقِ زباله‌دانی مرکز خرید زندانی می‌شود. گرچه او می‌تواند از خروجی اضطراری استفاده کند، اما از آنجایی که خروجی اضطراری به معنای خبردار کردنِ اتوماتیکِ پلیس است، در عوض تصمیم می‌گیرد ساعت‌ها منتظر کسی که در را برایش باز کند منتظر بماند. جین به سارقی که جای او را به پلیس لو داده بود توصیه می‌کند که وکیل بگیرد. او از استرسِ ناشی از این کار در محلِ کارش از حال می‌رود. در بیمارستان، وقتی پرستار از جین درباره‌ی ایراد داشتنِ شماره‌ی تامین اجتماعی‌اش سوال می‌پرسد، جین وحشت می‌کند، اما پرستار متوجه می‌شود که شماره را اشتباه وارد سیستم کرده بود. جین در تاکسی با لوگوی تیمِ بیسبالِ «ایزوتوپ‌های آلبکرکی» که از آینه‌ی ماشین‌ آویزان است مواجه می‌شود و متوجه می‌شود راننده تاکسی خیلی مشکوک به او نگاه می‌کند. جین در مرکزِ خرید با جف، راننده تاکسی‌‌اش از بیمارستان به خانه مواجه می‌شود. جف افشا می‌کند که هویتِ واقعی جین را کشف کرده است. جف خودش را طرفدارِ ساول گودمن معرفی می‌کند و از جین می‌خواهد که شعارِ تبلیغاتی «بهتره با ساول تماس بگیری» را تکرار کند. جین از این اتفاق وحشت‌ می‌کند. او در ابتدا با اِد تماس می‌گیرد تا او را مجددا ناپدید کند، اما در پایان نظرش را عوض می‌کند و تصمیم می‌گیرد خودش شخصا به مسئله‌ی راننده تاکسی رسیدگی کند.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
9 + 1 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.