کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان شرح حال یک روزنامهنگار کرد ایرانی است که قصد پناهندگی به استرالیا را دارد. داستان از حضور او در کشور اندونزی آغاز میشود و سفر پر فراز و نشیبش را به زیبایی به تصویر میکشد. بیش از نیمی از کتاب در توصیف شرایط زندگی در زندان جزیره مانوس است.
جزیره مانوس متعلق به پاپوآ گینه نو است اما استرالیا از سال ٢٠١٣ از آن به عنوان بازداشتگاه پناهجویانی استفاده میکند که سعی میکنند به استرالیا بروند. در سطر به سطر کتاب نویسنده روزهای سخت و مشقت بار مانوس را شرح میدهد و معتقد است که سیستم حاکم بر زندان تمام تلاش خود را کرده تا با نا امیدی زندانیان را شکنجه دهد، اما او همواره با رویای آزادی، روزها را سپری کرده است.
ویژگیهای نثر کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان
نثر کتاب بسیار روان و ساده است، حجم کتاب با ۲۴۸ صفحه نسبتا کم است و فصل بندیهای صحیح آن و انتخاب عناوین زیبا و کلیدی برای هر فصل بر جذابیت کتاب میافزاید. نویسنده در چند فصل اول، فصول را کوتاهتر نوشته تا بتواند خواننده را با داستان همراه کند و در فصول آخر حجم آنها بیشتر شده ولی همچنان داستان گیراست و خارج از حوصلهی خواننده نیست.
وجه تسمیهی نام کتاب
جالب است بدانید که نام کتاب ریشه در یک ضرب المثل فولکلور کردی دارد. بین کردها مرسوم است که برای بیان اغراقآمیز بیکسی و تنهایی افراد، از این ضرب المثل استفاده کنند و گویند او رفیقی جز کوهستان ندارد.
جایزه ادبی ویکتورین پرمیر، برای نویسنده کرد ایرانی
بوچانی بیش از ۶ سال در اردوگاه پناهجویان جزیره مانوس زندگی کرد. ناشر آقای بوچانی عنوان کرده که او از طریق واتساپ کتاب خود را تکه تکه به خارج از جزیرهی مانوس فرستاده است. کتاب را امید توفیقیان به زبان انگلیسی ترجمه و منتشر کرده است. کتاب «هیچ دوستی به جز کوهستان» سروصدای زیادی را در سراسر جهان برانگیخت و توانست جوایز زیادی را برای نویسندهاش به ارمغان بیاورد. جایزهی ادبی ویکتوریا برای آثار غیرداستانی و بهترین کتاب ۲۰۱۸ از جمله جوایزی است که این کتاب به دست آورده است.
پس از انتشار این کتاب سازمان ملل سیاستهای مهاجرتی استرالیا را غیرانسانی توصیف کرده است و دولت استرالیا تا کنون بیش از ۸۵% افراد این جزایر را به آمریکا و یا استرالیا فرستاده است. خود او نیز تا نوامبر ۲۰۱۹ در جزیره مانوس ماند تا به بهانه حضور در یک جشنواره توانست به نیوزلند سفر کند.
بهروز توفیقیان، مترجم کتاب هیچ دوستی به جز کوهستان
توفیقیان در مقدمه کتاب این چنین مینویسد: ««هیچ دوستی به جز کوهستان» کتابی است که میتواند به درستی در کنار آثار متنوعی مانند از اعماق اثر اسکار وایلد، دفتر زندان اثر آنتونیو گرامشی، مردان میمیرند اثر وله سوینکا و نامهای از زندان بیرمنگام اثر مارتین لوتر کینگ جونیور در گونه ادبیات زندان یا حبسیه جای بگیرد.»
بوچانی از کجا آمده؟
بهروز بوچانی در کتاب به گذشتهی خودش هم اشاره میکند:
و در جایی دیگر میخوانیم:
علت مهاجرت بهروز بوچانی
نویسنده در کتاب «هیچ دوستی به جز کوهستان»، که با عنوان رفیقی نه مگر کوهستان (No Friend But The Mountains) هم ترجمه شده است، چندان به علل مهاجرت و چگونگی زندگی شخصی خود در ایران نمیپردازد، این در حالی است که خواننده در طی خوانش کتاب حس کنجکاوی اش بسیار برانگیخته میشود تا بیشتر از گذشته بوچانی بداند و شاید تمایل داشت که داستان از زندگی او در ایران آغاز شود ولی او از حضورش در اندونزی شروع میکند و در تمام کتاب تنها به همین چند جمله در مورد خود بسنده میکند:
«در فرودگاه تهران هر چه فکر میکردم نمیدانستم چه با خود از ایران ببرم. واقعا هم چیز باارزشی نداشتم. سهم من از سی سال زندگی و دوندگی در ایران هیچ بود. چه میتوانستم بیاورم جز یک کتاب شعر.»
و در جایی دیگر میخوانیم:
«با نگاه کردن به گذشتهام احساس ناامیدی عمیقی میکردم. گویی گذشتهام جهنمی بود و من از آن فرار کرده بودم و حتی حاضر نبودم برای یک ثانیه به آن فکر کنم. فکر بازگشتن به ایران و یا زندگی پر از آوارگی و گرسنگی در اندونزی به من شجاعت پیشروی میداد.»
تحلیلهای رفتاری نویسنده از نقاط قوت کتاب
مشخص است که نویسنده کتاب، قدرت و هوش تحلیلی بالایی داشته و با ریزبینی عجیبی رفتارهای خود، همسفران، زندانیان و حتی پاپوهای محلی را تحلیل میکند و برداشتهای شخصی جذابی به مخاطب هدیه میدهد، برداشتهایی که ضمن زیبایی ادبی، رگههایی از انسانشناسی دارد:
«دیگران با دیدن پنگوئن ضعیف و ترسو احساس قدرتی کاذب میکردند و این خصوصیت انسانهای ضعیف است. در فروپاشی و نابودی و سقوط دیگران، همیشه رگههایی نیرومند و آشکار برای شادی وجود دارد.»
یا در جایی دیگر مینویسد:
«درک خطر خودش عامل بزرگی است برای خطر نکردن و من مجبور بودم به حماقتم میدان بدهم تا به خطر فکر نکنم. این را هم میدانم که شجاعت پیوند عمیقتری با ناامیدی دارد. انسان هر چقدر ناامیدتر باشد، بیشتر قدرت انجام دادن کارهای خطرناک را دارد.»
یافتن زیباییها در دل سیاه زندان مانوس
در این کتاب بهروز بوچانی با دقت بسیاری به جزئیات پرداخته و توانسته به گونهای جزیره مانوس و زندان در آن را توصیف کند، گویی خواننده روزها در آن وقت گذرانیده و با تک تک زندانیهای آنجا ملاقات داشته است. نویسنده تلاش کرده تا با توجه به ظریفترین زیباییها، ظلم، ستم و زشتیهای زندان مانوس را به گونهای تاب آورد. از درخت انبهی کنار حصارها گرفته تا آواز جیرجیرکها در سیاهی شب و گلهای سفید بلندی شبیه گلهای بابونه که دورتادور کنده با ظرافت خاصی روییده بودند:
این کتاب تصویر دارد!
توصیفات نویسنده چنان قوی است که تمام صحنهها در ذهن خواننده مجسم میشوند. بوچانی همواره با تشبیههای زیبایی صحنهها را در ذهن به تصویر میکشاند و این از قلم رسای نویسنده نشات میگیرد. ذهن تحلیلگر او ارتباطهای پیچیدهای را خلق میکند و با هنر ادبی خود آنها را بر کاغذ مینشاند:
«به مرور یاد گرفتم که نوعی تنهایی، شبیه نارگیلهای داخل زندان، خلق کنم. روزهای نخست همیشه آدم-هایی پیدا میشدند که مانند خرمگسی مزاحم از یک گوشم وارد شوند، چرخی در مغز سفیدم بزنند و از گوش دیگر بیرون روند و این گونه مانند تیغ تیزی همه رویاهایم را پاره کنند، اما هر چه زمان جلوتر میرفت دیگران با خلق و خوی منزویام کنار میآمدند.»
در جایی دیگر از کتاب «رفیقی نه مگر کوهستان»، با توصیفات زیبایی از موقعیتی هراسانگیز تصویرها پیش چشممان جان میگیرند:
«وحشت مانند یک زن شرقی گیسوانش را بر فضای زندان پهن میکرد و هر کدام از ما سایه تاریکی بودیم که به دنبال تکههای نور میگشتیم. من بیشتر از هر کسی آزادی را در دود سیگارم ترسیم میکردم. گاهی اوقات در نیمههای تاریک شب مسیر صد متری را تا حصارها میپیمودم، پاهایم را به حصارها میچسباندم و در رویای آزادی دود سیگارم را به روی شب پشت حصارها پرتاب میکردم.»