هرمان هسه؛ نویسنده‌ای غربی تحت تاثیر عرفان شرقی

هرمان هسه؛ نویسنده‌ای غربی تحت تاثیر عرفان شرقی

هرمان هسه برنده‌ی جایزه‌ی نوبل، یکی از بهترین و تاثیرگذارترین نویسندگان آلمانی است که عمیقا تحت تاثیر عرفان اندیشه‌ی شرقی بود و به فرهنگ و تمدن چین و هند علاقه‌ی بسیار زیادی داشت. هسه علاقه‌ی بسیار زیادش به آزادی فکر و عمل جهان و جهانیان دارد و این علاقه از بین سطرهای آثارش چه نظم و چه نثر مشاهده می‌شود.

زندگی‌نامه‌ی هرمان هسه

هرمان هسه رمان‌نویس و شاعر آلمانی، متولد ۲ ژوئیه سال ۱۸۷۷ در کالوی آلمان است. هسه در طول زندگی‌اش رمان‌ها، داستان‌ها و مقالات درخشان بسیاری نوشت. پدر و مادرش از مبلغین پروتستان بودند. پدرش در انتشاراتی که توسط پدربزرگ هرمان اداره می‌شد، کار می‌کرد؛ این انتشارات کتاب‌های درسی و مذهبی منتشر می‌کرد.

هسه در دوران کودکی تحت ‌تاثیر دیدگاه‌های محدودتر پروتستانی (یکی از سه شاخه‌ی اصلی مسیحیت) و ​​گستره‌ی وسیع ادیان و فلسفه‌های شرقی قرار گرفت و هر دو دیدگاه بخشی جدایی‌ناپذیر از اندیشه‌ی او شدند.

برادر هسه «تئو» باوجود اعتراض‌ها و مخالفت‌های خانواده‌اش وارد هنرستان موسیقی شد و تلاش او برای دنبال کردن اهداف و حرفه‌ی موردعلاقه‌اش، تاثیر زیاد و عمیقی روی هرمان هسه‌ در دوران جوانی‌اش گذاشت.

هسه به دستور پدرش، به مدت کوتاهی در گپینگن آلمان به مدرسه رفت و سال ۱۸۹۱ رشته‌ی الهیات پروتستانی را در مدرسه کلیسائی ماول‌برون خواند؛ اگرچه او دانش‌آموز نمونه‌ای بود اما نتوانست خود را با محیط آنجا تطبیق دهد و کمتر از یک سال بعد آنجا را ترک کرد.

هسه پس از ترک مدرسه در مشاغل مختلفی ازجمله کارآموزی مکانیک و کارخانه‌ی ساعت‌سازی در کالو چند کتاب‌فروشی و عتیقه‌فروشی در توبینگن و بازل مشغول به کار شد.

او سال ۱۹۲۳ شهروند سوئیس شد و در دهکده‌ی مونتاگنولا استقرار پیدا کرد، بلافاصله پس از اقامتش جنگ جهانی اول سر گرفت و به‌مرور بیشتر و بیشتر با ناسیونالیسم آلمانی درگیر می‌شد.

هسه در طول جنگ جهانی اول درباره‌ی نظامی‌گرایی و ناسیونالیسم می‌نوشت و مجله‌ای برای اسرای جنگی آلمان و بازداشت‌شدگان ویرایش کرد. او به دلیل احساسات ضد جنگ، رفتارهای ضد تبلیغاتی و نگرش صلح‌طلبانه به‌عنوان یک خیانت‌کار شناخته ‌می‌شد ولی پس از جنگ جهانی دوم، محبوبیت هسه در بین خوانندگان آلمانی بسیار افزایش یافت.

او سال ۱۹۰۴ با ماریا برنولی ازدواج کرد و از این زوج صاحب سه فرزند شدند و در گاینهوفن آلمان اقامت گزیدند. تلاش‌های هسه برای مقابله با افسردگی و سرخوردگی ناشی از جنگ و جدایی‌ از همسرش ماریا موضوع بعضی از رمان‌های او شد. فراخوان او برای خودشناسی و فلسفه‌ی شرقی او را به شخصیتی فرقه‌ای برای جوانان انگلیسی زبان در دهه‌ی ۱۹۶۰ و ۷۰ تبدیل کرد.

هرمان هسه بقیه‌ی عمرش را در خلوت و تنهایی در سوئیس گذراند و درنهایت ۹ اوت ۱۹۶۲ در مونتانیولای سوئیس درگذشت.

درون‌مایه‌ی آثار هرمان هسه

هرمان هسه در طول زندگی‌اش، فردی بسیار جستجوگر بود و این نه‌تنها در آثار ادبی برجسته‌ی او بلکه در رزومه‌ی او نیز منعکس شده است.

هسه علاقه‌ی بسیار زیادی به مفاهیم یونگی در مورد درون‌گرایی و برون‌گرایی، ناخودآگاهی همگانی، آرمان‌گرایی و نمادها دارد و کارهایش بر جستجوی خودآگاهی و معنویت اصیل فردی متمرکز است. اکثر نوشته‌هایش حاکی از اشتیاقش برای دوران گذشته‌ی رمانتیسم است که عمیقا ریشه در آسیب‌شناسی عصر مدرن داشت و آشفتگی روحی او را بیان می‌کند؛ با این‌وجود، او مفهوم جهان ایده‌آل و اتوپیا را ارائه کرد که می‌توان آن را بازمانده‌ی مکتب فکری رمانتیک دانست.

او در بین فیلسوفان غربی بیشتر تحت تاثیر افلاطون، اسپینوزا، شوپنهاور، نیچه و مورخ یاکوب بورکهارت قرار گرفته بود اما آن‌ها به‌اندازه‌ی فلسفه‌ی هندی و چینی بر او تاثیر نگذاشتند. او دائما با تعارض ذهن و بدن و بعد معنوی و نفسانی می‌جنگید. او در طول زندگی خود با مسائلی مثل ناسیونالیسم و ​​صلح‌طلبی دست‌وپنجه نرم کرد و دو جنگ جهانی را پشت سر گذاشت که تقریبا کشور مادری او را ویران کرد.

کتاب‌های هرمان هسه

بیشتر آثار هسه ادبیات داستانی است و مسیر زندگی‌اش را نشان می‌دهند و قهرمانان داستان‌هایش همان مشکلاتی را تجربه می‌کنند که او در طول زندگی‌اش با آن‌ها دست‌وپنجه نرم می‌کرد. هسه با رومن رولان رمان نویس، نویسنده‌ی مبارز، متفکر و صلح‌طلب در ارتباط بود و مقالات متعددی را علیه ناسیونالیسم آلمان ‌نوشت.

هرمان هسه سال ۱۹۴۶ جایزه‌ی گوته فرانکفورت و سال ۱۹۵۵ جایزه‌ی صلح کتاب‌فروشان آلمانی را دریافت کرد. او سال ۱۹۰۴ پس از نوشتن چند اثر جزئی با انتشار پیتر کامنزیند، کتابی بسیار محبوب که برای جنبش رمانتیسیسم‌های آلمانی نوشته شده بود، به موفقیت ادبی بسیار زیادی دست یافت.

هسه اولین مجموعه‌ شعرش به نام «اشعار رومانتیک» را سال ۱۸۹۹ و اولین رمانش به نام «پیتر کامنزیند» را سال ۱۹۰۴ درباره‌ی نویسنده‌ای شکست‌خورده منتشر کرد. دومین رمان موفق هسه «زیر چرخ» سال ۱۹۰۶ منتشر شد و پس از آن «گرترود» سال ۱۹۱۰ و «روزالده» سال ۱۹۱۴ منتشر شد. رمان درخشان روزالده تنش‌های زناشویی زندگی شخصی خود هسه را منعکس می‌کند.

محبوب‌ترین اثر هسه «سیدارتا»، نشان‌دهنده‌ی علاقه‌ی دیرینه‌ی هسه به فلسفه‌های هند است، که او در جوانی چند بار از آنجا دیدن کرده بود؛ این رمان که درباره‌ی سفر معنوی مردی به نام سیدارتا است، شهرت هسه را به اوج رساند و به یک موفقیت بین‌المللی تبدیل شد. آثار او در طول دوران زندگی‌اش به ۳۴ زبان زنده‌ی دنیا ترجمه شد.

آخرین رمان هسه به‌نام «بازی مهره‌های شیشه‌ای» که داستانی جذاب از پیچیدگی زندگی مدرن است، برنده‌ی جایزه نوبل ادبیات شد.

در ادامه‌ی مطلب به تعدادی از آثار معروف هرمان هسه نگاهی انداخته‌ایم.

سیدارتا

کتاب «سیدارتا» اثر هرمان هسه اولین بار سال ۱۹۲۲ منتشر شد. این رمان ابتدا به زبان آلمانی نوشته شده بود اما سپس سال ۱۹۵۱ با ترجمه‌ی انگلیسی به انتشار رسید. این کتاب از زمان انتشار با استقبال منتقدان بسیار زیادی روبه‌رو شد و دو فیلم متفاوت از آن اقتباس شده است.

هسه کتاب «سیدارتا» را پس از سفر به هند و مجذوب شدنش به عرفان شرقی نوشت. یک داستان کوتاه از رابطه‌ی پدر و پسر بر اساس زندگی اولیه گوتاما بودا است. این رمان درباره‌ی جستجوی مادام‌العمر روشنگری توسط فردی به نام سیدارتا است.

داستان کتاب «سیدارتا»، شش قرن قبل از تولد مسیح در هند آغاز می‌شود. سیدارتا یک برهمن جوان است؛ بر همین طبقه‌ای از هندوئیسم که متشکل از کشیشان و معلمان می‌شود.

پدر سیدارتا یک برهمین و یکی از اعضای مهم جامعه‌ی آن‌ها است و همه انتظار دارند که سیدارتا راه او را دنبال کند ولی سیدارتا چندان از این موضوع مطمئن نیست. او معتقد است که پدرش و همسالانش حکمت دین را به‌طور گسترده‌ای مطالعه کرده‌اند اما احساس نمی‌کند که آن‌ها واقعا به روشنگری رسیده باشند. سیدارتا از خود می‌پرسد که آیا مانتراها و آیین‌های دین بیشتر به سنت و رسم معمول تبدیل شده یا یک عبادت واقعی و راهی برای روشنگری است؟

این کتاب از نظر حجم کمی دارد و با این حال، دیدگاهی مهم در مورد زندگی را به مخاطب ارائه می‌دهد. سبک نوشتار این اثر بسیار ساده و دارای پیشینه‌ی هندی است. هنگام خواندن این کتاب، محیط هند باستان را احساس خواهید کرد. سادگی در شیوه‌ی نگارش محتوا و آموزه‌های این کتاب از ارزش‌های اصلی این کتاب است.

در قسمتی از کتاب «سیدارتا» می‌خوانیم:

«سیدارتا آنجا نشسته و بدو می‌نگریست و به خاطر آورد که چگونه در زمان ریاضت نسبت بدین مرد در خود احساس محبت کرد. دعوت و اسوودا را پذیرفت و چون بدان سوی رود رسیدند وی را در بستن قایق کمک کرد. واسوودا او را به داخل کلبه هدایت کرد و بدو نان و آب و میوه انبه داد و سیدارتا آن را با کمال میل صرف کرد. اندکی دیرتر، آنگاه‌که خورشید در شرف غروب بود . این دو مرد بر تنه درختی در کنار رودخانه نشستند و سیدارتا او را از اصل و نسب و ماجرای زندگی خود و این‌که چگونه لحظات ناامیدی را گذرانیده بود باخبر گردانید.»

داستان دوست من: کنولپ

کتاب «داستان دوست من: کنولپ» که در اصل سال ۱۹۱۵ در آلمان منتشر شد، محبوب‌ترین کتاب هرمان هسه در سال‌های قبل از انتشار کتاب دمیان بود. این کتاب در دهه‌ی ۱۹۵۰ بر جک کرواک، نویسنده‌ی کتاب‌های «در جاده» و «ولگردهای دارما» و نویسندگان دیگر بسیار تاثیرگذار بود.

این اثر یک کتاب کوتاه در حدود ۱۲۰ صفحه است که به‌راحتی در چند ساعت قابل‌خواندن است. این رمان به سه بخش جداگانه تقسیم می‌شود که بر اساس زندگی شخصیت اصلی داستان، «کنولپ» متمرکز شده است.

کنولپ که در میان مردم شهرش به ولگرد معروف است، در روستاهای آلمان در حال گردش است و بسته به مهربانی مردم برای غذا خوردن و گاهی خواب در خانه‌هایشان می‌ماند. او در طول سفرهای خود دوستان زیادی پیدا می‌کند و به خاطر ادب و رفتار زیبایش بیشتر مردم او را دوست دارند. کنولپ با اینکه درگیر بیماری است اما دست از کارهایش نمی‌کشد و همچنان به صحراگردی و سفر ادامه می‌دهد.

او فردی با روحیه‌ی بسیار خوب و شاد است و همیشه در لحظه زندگی می‌کند اما پس از گذر از دوران جوانی به خاطر انتخاب‌هایش در زندگی پشیمان است.

در قسمتی از کتاب «داستان دوست من: کنولپ» می‌خوانیم:

«من خیلی وقت‌ها فکر می‌کنم زیباترین و ظریف‌ترین آفریده‌ی خدا یک دختر باریک‌اندام زرینه‌موست. بعد می‌بینم این‌طور نیست، چون بسیار پیش می‌آید یک دختر سیاه‌چشم مشکین‌مو زیباتر باشد. ولی باز بعضی وقت‌ها فکر می‌کنم زیبا‌ترین و بهترین مخلوقات مرغ زیبایی است که انسان در بلندی‌های آسمان آزادانه در پرواز می‌بیند و زمانی دیگر هیچ‌چیز برایم زیباتر از یک پروانه نیست.»

زیر دنده‌های چرخ

کتاب «زیر دنده‌های چرخ» اثر هرمان هسه اولین بار سال ۱۹۰۶ منتشر شد. این داستان، نثر درخشان هسه را با افکار او در مورد زندگی، پیری و عشق ترکیب می‌کند.

داستان کتاب درباره‌ی پسری بسیار باهوش و بااستعداد به نام «هانس گیبنرات» است. هانس در شهری کوچک در آلمان به همراه پدرش زندگی می‌کند. وقتی معلوم می‌شود که او یک دانش‌آموز بااستعداد استثنایی است، تمام جامعه او را در مسیر تحصیل بسیار تحت‌فشار قرار می‌دهند. در آن زمان، رشد تحصیلی بیشتر از رشد شخصی و احساسی ارزش داشت.

او تلاش زیادی برای تحصیل و موفقیت در امتحانات می‌کند تا در یک مدرسه شبانه‌روزی معتبر پذیرفته شود. او هرگز در فعالیت‌های دوران کودکی مشارکت نمی‌کند وقتی‌که پسران هم‌سنش مشغول تفریح، ماهیگیری یا شنا هستند، او سخت درگیر مطالعه و درس خواندن است.

هانس در امتحاناتش نمرات بسیار خوبی می‌گیرد و در مدرسه‌ی شبانه‌روزی هم پذیرفته می‌شود. او در مدرسه با یک دوست سرکش ملاقات می‌کند که دیدگاه او نسبت به زندگی را تغییر می‌دهد. او به هانس نشان می‌دهد که در کنار موفقیت در مدرسه و ترس از طرد شدن اجتماعی در صورت عدم موفقیت در تحصیل، جنبه‌ی دیگری از زندگی نیز وجود دارد.

در قسمتی از کتاب «زیر دنده‌های چرخ» می‌خوانیم:

«هانس نخش را از روی شاخه‌ی وبلو به داخل آب انداخت، روی سبزه‌ها نشست و به آب سبز خیره شد. ماهی به‌آرامی بلند شد، چندین پشت تیره و سیاه یکی بعد از دیگری در سطح آب نمایان گردید، بی‌صدا و آرام در دسته‌های جادوئی شنا می‌کردند و گرما آن‌ها را به نحوی مقاومت‌ناپذیر به سمت بالای رود می‌کشید. هانس کفش‌هایش را کند، پاهایش را داخل آبی که در سطح آن کاملا نیم گرم بود گذاشت و شکارش را بازرسی کرد . ماهی‌ها دور حلقه‌ای بزرگ شنا می‌کردند و گاهی حرکات نرمی انجام می‌دادند، چقدر آن‌ها زیبا بودند، سفید، قهوه‌ای، سبز نقره‌ای، طلائی تیره، آبی و رنگ‌های دیگر که در هر حرکت و بال زدنشان می‌درخشیدند.»

بازی مهره‌‌ی شیشه‌ای

کتاب «بازی مهره‌ی شیشه‌ای» آخرین اثر مهم هسه، سال ۱۹۴۳ به آلمانی منتشر شد و سال ۱۹۴۹ به انگلیسی ترجمه شد. در ابتدا برای چاپ در آلمان به دلیل دیدگاه‌های ضد فاشیستی نویسنده رد شد، اما درنهایت در کشور بی‌طرف سوئیس منتشر شد. تنها سه سال بعد از انتشار، هسه برای کتاب «بازی مهرهی شیشه‌ای» برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات شد.

داستان کتاب «بازی مهره‌ی شیشه‌ای» حول محور پسری جوان به نام یوزف کنخت است که در آینده‌ای دور در شهری خیالی به نام کاستالی زندگی می‌کند؛ جایی که فقط هنرمندان و روشنفکران مجاز به زندگی هستند. دولت تصمیم گرفته است افراد شهر را تقسیم‌بندی کند؛ افرادی از قبیل مربیان، هنرمندان، نویسندگان تاریخ و دانشمندان را که قادر به انجام کارهای فکری هستند، از دیگران جدا کرده و دور آن‌ها را در کاستالیا دیوار می‌کشد تا به بازی مهره‌ی شیشه‌ای مشغول باشند.

قوانین بازی هرگز به افراد خارج از بازی گفته نمی‌شود، اما گاهی اوقات به آن‌ها اشاره می‌شود. به نظر می‌رسد قوانین آن‌قدر پیچیده هستند که تصور آن‌هم تقریبا غیرممکن است. افراد برای انجام این بازی، باید سال‌ها را صرف مطالعه موسیقی، ریاضیات و تاریخ کنند. سپس رمان بر داستان‌های کوتاهی که یوزف نوشته، متمرکز است و حول زندگی او می‌گذرد.

کتاب «بازی مهره‌ی شیشه‌ای» نمونه‌ای از شیوه داستان‌گویی دو جانبه است که در آن داستان، بر شخصیت اصلی از کودکی تا بزرگ‌سالی و به‌ویژه بر رشد شخصی شخصیت‌ها متمرکز می‌شود. این رمان جذاب و خواندنی از شهری حرف می‌زند که نمایشی از تلفیق فلسفه غرب با عرفان شرق است و برشی از رویکرد خود هسه در مورد زندگی است.

در قسمتی از کتاب «بازی مهره‌ی شیشه‌ای» می‌خوانیم:

«درست در خلال همین سالیان بود که یوزف کنشت جوان اشعاری را سرود که در نسخه فرو مونته به ثبت رسیده و به یادگار مانده‌اند. کاملا امکان دارد که شمار اشعار وی بیش از این بوده است که اکنون به دست ما رسیده است و حتی می‌توان چنین پنداشت که اشعار وی، یعنی مقداری از اشعار نخستین‌اش که به زمان پیش از آشنا شدن کنشت با بازی مهره‌ی شیشه‌ای مربوط می‌شود، به او کمک کرده‌اند تا بتواند نقش خود را بازی کند و در برابر آزمایش‌های سالیان بحرانی پایداری به خرج بدهد.»

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
19 + 0 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.