نگرشی انتقادی به آرای ادبی رولان بارت؛ از اتاق روشن تا مرگ مولٔف

نگرشی انتقادی به آرای ادبی رولان بارت؛ از اتاق روشن تا مرگ مولٔف

رولان ژرار بارت؛ (۱۲ نوامبر ۱۹۱۵ – ۲۶ مارس ۱۹۸۰) نظریه‌پرداز ادبی، مقاله‌نویس، فیلسوف، منتقد و نشانه‌شناس فرانسوی بود. او در آثارش عمدتاً به تجزیه و تحلیل انواع نظام‌های نشانه‌شناختی می‌پردازد که غالباً از فرهنگ عامه‌ی غربی مشتق شده‌اند. از جمله مؤلفه‌های مهم آثار او ساختارگرایی و پساساختارگرایی و همچنین تحلیل نشانه شناسانه‌ی متون ادبی و پدیده‌های فرهنگی‌اند.

رولان بارت، که از او می‌توان به عنوان روح نقد جدید یاد کرد، یکی از نشانه شناسان برجسته فرانسوی و نظریه پردازی بارز درباب ادبیات می‌باشد که درکولژ دو فرانس کرسی نشانه شناسی ادبی را به خود اختصاص داده بود. رولان بارت، زبان شناس و نظریه پرداز ادبی فرانسه، به عنوان بنیان گذار نقد نو نیز شناخته می‌شود.

«نشانه شناسی» که نخستین بار توسط فردینان دو سوسور بنا نهاده شد به بررسی حیات نشانه‌ها در بطن جامعه می‌پردازد ولی رولان بارت با تکیه بر نظریه سوسور، نشانه شناسی را به عنوان یک علم پایه ریزی نمود. در واقع اگر سوسور نشانه شناسی را در زبانشناسی ارائه داد، بارت این علم را به تمامی جوانب زندگی و در تمامی برنامه‌های غیر زبانشناسی تعمیم داده است.

از دیدگاه بارت که آغازگر این پروژه عظیم است و همچنان پیشتاز، علم نشانه شناسی، وظایف جدید و کاملاً متمایز از نشانه شناسی ارائه شده توسط سوسور را بر عهده دارد. از جمله این که وظیفه این علم بررسی عملیات خارق‌العاده‌ای است که توسط آن یک پیغام، حاوی معنایی ثانوی می‌شود.

تحلیل‌های ظریف و دقیق فرآیند معنایی که در نزد بارت یافت می‌شود، فرهنگ تاریخی طبقات جامعه را به طبیعتی جهانی تبدیل می‌کند. نزد بارت، علم نشانه شناسی، روش اساسی و بنیادین نقد عقیدتی را تشکیل می‌دهد.

وی به عنوان یک اسطوره شناس همواره خواهان جستجو و آشکارسازی «معانی پنهان» در پس ظواهر عادی و حتی پیش پا افتاده است، جنبشی که بارت ایجاد کرد همانا رمزگشایی و انتقال معنا، هم در حوزه ادبیات و هم در دیگر حوزه‌های غیر از زبانشناسی بود. به همین دلیل است که آثار بارت گواهی بر عالی‌ترین پژوهش‌ها در زمینه دانش نشانه شناسی و حامل واقعی‌ترین نظریه در زمینه ادبیات می‌باشند. به بیان دیگر هر آنچه در یک نوشته یافت می‌شود نشانه‌های رمزگذاری شده هستند.

او با انتشار کتاب «درجه‌ی صفر نویسندگی» در آغاز نیمه‌ی دوم قرن بیستم به شهرت رسید. با انتشار این کتاب، بنای نقد سنتی فرانسه فرو ریخت و مکتب «نقد تفسیری» جای آن را گرفت. رولان بارت نه تنها بنیان گذار نقد نو، بلکه منتقد نقد نیز محسوب می‌شود.

او می‌گوید: «نقد که ادبیات درجه دو است، به سنجش ادبیات می‌پردازد، ولی تاکنون گفته نشده که چه کسی سنجش خود نقد را به عهده دارد. نقد یک ترازوست، اما چگونه می‌توان از صحت کار این ترازو مطمئن شد؛ معیارهای این سنجش کدم‌اند؟»

مقالات او در این باره، باب تازه‌ای در نقدشناسی، «کریتیکولوژی» نیز گشوده است. برای مثال او برای شناختن منتقدان آثار برشت در فرانسه، استفاده از این دانش‌ها را ضروری می‌شمارد: ۱-جامعه شناسی، ۲-مرام شناسی، ۳-نشانه شناسی و ۴-اخلاق.

بارت نه تنها در شناساندن برشت در فرانسه کوشید، بلکه به قصه نویسان تازه کار هم یاری‌ها رساند. با مطالعه در رویکردهای مختلف نقد ادبی، روشن می‌شود که هر رویکرد به یک بخش از فرآیند شکل‌گیری ادبیات، بیش از بخش‌های دیگر اهمیت دارد. او در عین حال سعی کرده است با توجه به مسائل رویکردهای دیگر، رویکرد خود را کامل نشان دهد. نویسنده، اثر، خواننده، پیام، متن، موضوع، بافت، زبان، واقعیت، جامعه و برخی عناصر دیگر، مورد بحث و بررسی قرار گرفته و هر رویکرد، یک بخش یا دو بخش را نسبت به بقیه عمده نشان داده و بیشتر، از آن زاویه به مسأله نگاه کرده است.

بارت شاید بیشتر به خاطر مجموعه مقالاتش در سال ۱۹۵۷ تحت عنوان «اسطوره‌ها»، که حاوی تأملاتی درباره فرهنگ عامه بود، و مقاله جنجالی‌اش در سال ۱۹۶۷ تحت عنوان «مرگ نویسنده» که رویکردهای سنتی در نقد ادبی را نقد می‌کرد، شناخته شده است.

بیوگرافی

سال‌های کودکی و نوجوانی رولان بارت

رولان بارت در ۱۲ نوامبر ۱۹۱۵ در شهر شربورگ در نرماندی به دنیا آمد. پدرش، لوئیس بارت که افسر نیروی دریایی بود، در طی نبردی در طول جنگ جهانی اول در دریای شمال قبل از اولین سالگرد تولد رولان بارت کشته شد. مادرش، هنریت بارت، و خاله و مادربزرگش او را در روستای اورت و شهر بایون بزرگ کردند. هنگامی که بارت یازده ساله بود، خانواده‌اش به پاریس نقل مکان کردند، اگرچه وابستگی او به ریشه‌های روستایی‌اش در طول زندگی‌اش همچنان قوی باقی ماند.

سنوات دانشجویی

بارت در دوران دانشجویی بسیار کوشا و ساعی بود و فاصله سال‌های ۱۹۳۵ تا ۱۹۳۹ را در سوربن گذراند و در آنجا لیسانس ادبیات کلاسیک خود را دریافت کرد. او در تمام این مدت به بیماری سل مبتلا بود، که اغلب باید در انزوا در آسایشگاه‌های پزشکی درمان می‌شد. مشکلات جسمی مزمن و مکرر او باعث اختلال در مسیر تحصیلی او شد و بر مطالعات و توانایی او برای شرکت در امتحانات تأثیر گذاشت. در جنگ جهانی دوم نیز او را به همین دلیل از خدمت سربازی معاف کردند.

زندگی او از سال ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۸ عمدتاً صرف دریافت مدرک فوق‌لیسانس در رشته‌ی دستور زبان و زبان شناسی، انتشار اولین مقالات خود، شرکت در یک مطالعه پزشکی و ادامه مبارزه برای سلامتی خود شد. او در سال ۱۹۴۱ برای کارش روی آثار تراژدی یونانی موفق به دریافت مدرک نامه کارشناسی ارشد افتخاری از دانشگاه پاریس شد.

ورود به حرفه‌ی آکادمیک

در سال ۱۹۴۸، او حرفه‌ی آکادمیک خود را آغاز کرد و دوره‌های آموزشی کوتاه مدت متعددی را در مؤسسات آموزش عالی فرانسه، رومانی و مصر برگزار کرد. در طول این مدت، او با روزنامه چپ پاریسی به نام «مبارزه» نیز همکاری داشت، که از مجموع این همکاری‌ها کتاب مشهور او با نام «درجه‌ی صفر نگارش» در سال ۱۹۵۳ به چاپ رسید.

در سال ۱۹۵۲، بارت در انستیتو «دِ لا رِشرش علمی» مشغول به کار شد و در آنجا به مطالعه واژه‌شناسی و جامعه شناسی پرداخت. در طول دوره هفت ساله‌ای اشتغالش در آنجا، او شروع به نوشتن مجموعه‌ای از مقالات محبوب برای مجله دو ماهنامه‌ی Les Lettres Nouvelles کرد که در آن اسطوره‌های فرهنگ عامه را با نگاهی انتقادی بررسی می‌کرد (این مقالات در مجموعه اسطوره‌ها که در سال ۱۹۵۷ منتشر شد جمع‌آوری شده است). متشکل از پنجاه و چهار مقاله کوتاه، که عمدتاً بین سال‌های ۱۹۵۴ و ۱۹۵۶ نوشته شده‌اند.

به شهرت رسیدن رولان بارت

بارت اوایل دهه ۱۹۶۰ را صرف کاوش در زمینه‌های نشانه‌شناسی و ساختارگرایی کرد و در عین حال پست‌های مختلفی را در جایگاه هیئت علمی در دانشگاه‌های مطرح سراسر فرانسه به عهده داشت. نتیجه‌ی این دوره از زندگی بارت تولیدات علمی پربارتر و بیشتری نسبت قبل بود. بسیاری از آثار او دیدگاه‌های آکادمیک سنتی درباره نقد ادبی و چهره‌های مشهور ادبیات را به چالش می‌کشید. تفکر غیرمتعارف او منجر به درگیری با استاد مشهور ادبیات سوربن، ریموند پیکار شد، که به نقد نو فرانسوی (برچسبی که به اشتباه به بارت زد) به دلیل مبهم بودن و عدم احترام به ریشه‌های ادبی فرانسه حمله کرد. بارت در کتاب «نقد و حقیقت (۱۹۶۶)» نقد قدیمی و بورژوایی را به عدم توجه به نکات ظریف زبان و ناآگاهی گزینشی نسبت به نظریه‌های چالش برانگیز مانند مارکسیسم متهم کرد.

در اواخر دهه ۱۹۶۰، بارت برای خود شهرت پیدا کرد. او به ایالات متحده و ژاپن سفر کرد و در دانشگاه جان هاپکینز سخنرانی کرد. در طول این مدت، او شناخته‌شده‌ترین آثار خود را نوشت؛ مقاله «به گفته چه کسی؟»، در سال ۱۹۶۷ و کتاب «مرگ نویسنده»، که با توجه به تأثیر فزاینده ساختارشکنی ژاک دریدا، ثابت می‌کند که یک قطعه انتقالی در بررسی غایات منطقی تفکر ساختارگرایانه است.

سایر آثار انتقادی

بارت به همکاری خود با فیلیپ سولرز در مجله ادبی آوانگارد «Tel Quel» ادامه داد. این نشریه در آن دوره انواع تحقیقات نظری مشابه با آنچه در نوشته‌های بارت دنبال می‌شد را منتشر می‌کرد. در سال ۱۹۷۰، بارت آنچه را که بسیاری به‌عنوان شگفت‌انگیزترین اثر او می‌دانند، یعنی خوانش فشرده و انتقادی از ساراسین بالزاک با عنوان S/Z را ارائه کرد. در طول دهه ۱۹۷۰، بارت به توسعه نظری نقد ادبی خود ادامه داد. او آرمان‌های جدیدی از متن و بی طرفی رمان نویسی را توسعه داد. بارت همچنین در سال ۱۹۷۱ به عنوان استاد مدعو در دانشگاه ژنو خدمت کرد. در همان سال‌ها، او همکاری‌اش با مدرسه عالی علوم اجتماعی (EHESS) را نیز شروع کرد.

در سال ۱۹۷۵ او زندگی نامه‌ای با عنوان رولان بارت نوشت و در سال ۱۹۷۷ موفق به کسب کرسی تدریس نشانه‌شناسی ادبی در کالج دو فرانس شد. در همان سال، مادرش، هنریت بارت، که نسبت به او به او خیلی فداکار بود، در سن ۸۵ سالگی درگذشت. آنها ۶۰ سال با هم زندگی کردند. از دست دادن زنی که او را بزرگ کرده بود و از او مراقبت کرده بود ضربه‌ای جدی برای بارت بود. آخرین اثر اصلی او، «دوربین لوسیدا»، تا حدی مقاله‌ای در مورد ماهیت عکاسی و تا حدی مراقبه‌ای در مورد عکس‌های مادرش است. این کتاب شامل بازتولید بسیاری از عکس‌ها است، اگرچه هیچ‌کدام از آنها مربوط به هنریت نیست.

مرگ

در ۲۵ فوریه ۱۹۸۰، رولان بارت در حالی که در خیابان‌های پاریس به خانه‌اش باز می‌گشت، با یک ون لباسشویی تصادف کرد و ماشینش سرنگون شد. یک ماه بعد در ۲۶ مارس همان سال بر اثر جراحات وارده به قفسه سینه‌اش در این حادثه جان باخت.

 اندیشه‌های رولان بارت

شالوده ادبیات

زبان – سبک – نوشته، سه مقوله بنیادی هستند که بارت در آغاز هر فعالیت دیگری به ارائه تعریفی از آن‌ها می‌پردازد: زبان از هر نوع که باشد (فارسی، انگلیسی، چینی، فرانسه، عربی، …)، عنصری است که نویسنده در دنیای آن متولد می‌شود و زندگی می‌کند. لذا به همه انسان‌ها تعلق داشته و یک مقوله اجتماعی است. نویسنده در این باب حق انتخاب ندارد و این امر باعث ایجاد محدودیتهایی در حوزه فعالیتش می‌شود.

نویسنده نه قادر است منکر وجود دلالت‌ها و مفاهیم مختلف در دنیای زبان شود و نه حق انتخاب آزادانه این مفاهیم را دارد. بنابراین می‌توان گفت نویسنده به نوعی محکوم به زندگی در دنیای زبان است. سبک نگارش نیز انتخابی نیست بلکه ماهیت و وجود نویسنده و درونمایه اوست. سبک، حاصل یک هجوم آنی است، یک نیت در لحظه است.

لذا سبک نگارش، از دیدگاه منشأ زیست شناسی، خارج از حوزه هنر است. مقوله‌ای است که از درون نویسنده به جوش می‌آید. زبان وسبک، طبیعت نویسنده را تعیین می‌کنند حال آنکه یک نوشته، حاصل آزادی عمل نویسنده است. نویسنده، نوشته را انتخاب می‌کند. نوشته، اراده‌ی نویسنده است. رابطه ایست که نویسنده بین جامعه و اثر مخلوقش برقرار می‌سازد. بنابراین زبان و سبک مختصات فضای ادبی هستند که در آن نویسنده هیئت نوشته‌ی خود را به اهتزاز در می‌آورد. لذا یک نوشته ذووجهین بوده و معرف یک آزادی دو پهلو است. نوشته، اگرچه از یک طرف، عملی تعمدی و کاملاً آزادانه نسبت به جامعه است، از طرف دیگر وقوفی است به گذشته‌ی وزین تمامی نوشته‌ها در طول تاریخ که آن نوشته را در خود احاطه کرده‌اند.

در پی ابراز این دیدگاه، بارت با بیان مسئله تعهد اجتماعی نویسنده حتی از سارتر نیز فراتر رفته است. بارت وجوب تنوع زیبایی شناختی که در درون ادبیات یافت می‌شود را به دیدگاه عقیدتی آن می‌افزاید. هر نوشته‌ای عقیده‌ای در بردارد. فن بلاغت و طرز تفکر، ادبیات و اسطوره، همگی مفاهیمی هستند که بارت از دیدگاه علم نشانه شناسی در اثر خود اسطوره شناسی تجزیه و تحلیل نموده. در اثر دیگر خود به نام درجه صفر نگارش، بارت نشان می‌دهد که در پس کلام ظاهری، گفتاری ثانوی نهفته است: آنچه که او بعدها نوعی «دلالت ضمنی» می‌نامد.

اما این بخش ثانوی گفتار همواره قابل سازماندهی است و در نتیجه نوعی مطالعه را می‌طلبد. بارت در جستجوی سیستمی در ورای نوشته است. وی در مورد اثرش میشله به نقل از خودش، خود را چنین توجیه می‌کند: «بر روی برگه‌های کوچک، جملاتی را که خوشم می‌آمد، عیناً می‌نوشتم، تحت هر عنوانی که بودند و یا حتی اگر تکراری بودند. سپس با دسته بندی کردن این برگه‌ها، همانند ورق بازی، به یک مضمون کلی می‌رسیدم.»

بارت در جایی دیگر، در مقدمه رسائل انتقادی، چنین تأکید می‌کند که: «معنای یک اثر بـه تنهایی شکل نمی‌گیرد، نویسنده تنها مولد فرضیه‌های معنایی و صور مختلف معنـا اسـت. و این جهان است که از درون آن‌ها را آکنده می‌سازد.» از نظر بارت، الگوی یک تعهد صحیح و یک گفتار دقیق، نوشته‌ای است که به جای تنها نام بـردن از جهان، پرسش‌هایی در مورد آن مطرح نماید. ادبیات آنجایی با فلسفه به رقابت می‌پردازد کـه در تلاش است تا سؤالاتی واقعی و کلی مطرح نماید که پاسخشان پیشاپیش از صورت ظاهـری سؤال قابل پیش بینی نباشد. به عنوان مثال تئاتر برشت، بهترین نمونه بـر ایـن مـدعـاسـت.

نمایشنامه‌های برشت، دنیا را به عنوان یک شیء واقعی و قابل رمزگشایی مطرح می‌کنند، اما در عین حال معنا در آن‌ها معلق و بلاتکلیف مانده و نمایشنامه در صحنه، جز پیامی از اشیاء (یعنـی رابطه دال و مدلول، یعنی فرآیندی که مولد معناست و نه خود معنا) ارائه نمی‌دهد. چیزی که در این میان وجود دارد یک بن بست نوشتاری است که بن بست جامعه نیز اسـت. مادام که یک جامعه واحد وجود ندارد، یک زبان واحد جهانی نـیـز وجود نخواهد داشت.

به عقیده بارت، چنانکه در رسائل انتقادی می‌خوانیم، «ادبیات نهادینه کردن یک ذهنیت است»، «دنیا وجود دارد و نویسنده حرف می زند» ادبیات یک اسطوره است، سیستمی ثانوی متشکل از معانی شکل گرفتـه از کلمات است که در برگیرنده یک معنای اولیه می‌باشد. ماده خام و اولیه ادبیات، زبان اسـت.

آثـار واقعاً رئالیست، آثاری هستند که وارد مقوله مسائل زبانی شده و لذا همواره به غیر واقعی بـودن خودشان واقف‌اند. تنها مسئله‌ای که باقی می‌ماند تقابل نویسنده با جامعه است. البـتـه از زاویـه درونی، یعنی از نقطه نظر خلق اثر و نه از زاویه بیرونی که همان مطالعه اثر است و به خوانـنـده مربوط می‌شود. چنین است که شاهد یک مواجهه بین دنیای درون و ذهنیت هـنـرمـنـد و قراردادهای زبانی می‌شویم و این رویارویی به یک بن بست و یک شکست اجتناب ناپذیر منـجـر می‌شود که جستجوی یک «ادبیات غیرممکن» را در پی دارد.

بنابراین، ادبیات مسئله‌ای در باب زبان است. حال آنکه، زبان متشکل از نشانه هایی است که مفهوم آن‌ها به رابطه بین دال و مدلول وابسته است. نویسنده «تنها می‌تواند نشانه‌هایی بدون مدلول ارائه دهد. درهای جهان همواره رو به دنیای معانی باز است، دنیایی که درعین حال به اغفال او می‌پردازد.» بارت با تکیه بر نظریه سوسور در مورد «نشانه»، اسطوره را تحلیل می‌کند. اسطوره در عین حال یک کلام، یک پیغام و یک سیستم ارتباطی است.

اسطوره همانند نشانه از دو عنصر دال (صورت معنا) و مدلول (مفهوم) تشکیل شده. کلمه، صورت نشانه و مدلول، همان مفهوم است و ارتباط بین این دو است که دلالت را می‌رساند.

چنانکه ملاحظه می‌کنیم از آنجایی که اسطوره بر روی نشانه‌ها بنا نهاده شده، خود یک نشانه ثانوی است. بارت دو سیستم نشانه شناختی را که با هم در ارتباط هستند ارائه می‌کند. سیستم روئین، سیستم زبانشناسی و سیستم دوم، اسطوره‌ای است. بنابراین اسطوره یک کلام غیر وابسته به زمان است. یک تغییر شکل معنای اولیه، تاریخی و تحت الفظی و زبانشناسی است. نشانه‌ی سیستم زبانشناسی در سیستم اسطوره‌ای بارت، صورت معنا است.

ادبیات را می‌توان از دو جنبه بررسی کرد: یکی به عنوان ماهیت، دیگری به عنوان ارزش. آیا موجودی ماورای تاریخ که وابسته به زمان و عصر خاصی نباشد وجود دارد یا این که باید پذیرفت که ویژگی ادبیات با قرون مختلف، تغییر می‌کند؟ از اینروست که ارائه تعریف مشخصی از دبیات، کاری بس سخت و طاقت فرساست. بارت در اولین یادداشتهایش، به وجود تاریخی ادبیات اهمیت می‌دهد.

یعنی هنری برای تمام زمان‌ها نشانه‌های موجود در ادبیات از یک طرف دریافت اثر، و چگونگی دریافت و پذیرش اثر بوده، از طرف دیگر، در ارتباط مستقیم با تاریخ می‌باشند. نویسنده در این میان هرگز حق انتخاب ندارد: او مجبور به ابلاغ هنر از طریق روش نگارش خود است. شکل و فرم ادبی که همواره موظف به تبعیت از ذوق مردم است، همواره به عنوان یک مقوله اجتماعی ابراز شده.

اگر از این دیدگاه بنگریم، ادبیات هرگز خارج از حوزه ارتباطی نویسنده با جامعه وجود ندارد و علت این که زبان ادبی مدام در حال تغییر و تحول است به خاطر همین ارتباطش با اجتماع است که در حال تحول است. چنین است که بارت مفهوم «نگارش» را پایه ریزی نهاد: “ نوشته که جایگاهش همواره در قلب دغدغه‌های ادبی است و جز با این دغدغه‌ها آغاز نمی‌شود، ذاتاً اخلاقیات موجود در صورت ادبی را تشکیل می‌دهد. نوشته انتخاب حوزه اجتماعی است که در دل آن نویسنده تصمیم می‌گیرد تا «طبیعت» زبان ارتباطیش را بگنجاند.

تاریخ گرایی ادبیات به خواننده نیز مربوط می‌شود. یک اثر تنها به خاطر شکل ظاهری نوشته‌اش نیست که فرهنگی است بلکه به خاطر تأثیری است که بر روی گیرنده اثر باقی می‌گذارد. این امر برای هر هنری صادق است و ارزشمند. منطق این اندیشه، البته از نوع جامعه شناختی آن، مستقیماً ما را به نتیجه‌ای که از اثر بارت به نام در باب راسین گرفته شده هدایت می‌کند: “ وجود ادبیاتی که در تاریخ دوباره برجای خود قرار گیرد دیگر ممکن نیست.

این مدعا که بارت همواره تا اول سالهای ۶۰ مدافع آن بود، برگرفته از تأثیر همزمان سارتر و برشت بر او می‌باشد: آنچه که بارت از این دو نویسنده بر می‌گزیند، نه تنها عقاید یک واقعیت فکری در مورد اثر است بلکه و بالأخص تکریمی است از یک «غوطه‌وری ادبی در تاریخ». آیا اثر، به عنوان امری اجتماعی، نمی‌تواند بر پایه بنیادهای اجتماعی عمل کند؟

بارت همواره سارتر را مورد مطالعه قرار می‌دهد: نویسنده چه خواسته چه ناخواسته، در معرض خطر است، وی هرگز بدون موضع گیری در دنیایی که در آن زندگی می‌کند نمی‌تواند قلم به‌دست بگیرد. با این وجود، آنگاه که سارتر به اخلاقیات پیام اهمیت می‌دهد، این صورت ظاهری اثر است که توجه بارت را به خود جلب می‌نماید.

ادبیات و معنا

همان‌گونه که گفته شد ماهیت وجودی ادبیات در کار با صورت معنا است، لذا بنا بر تعریف، ادبیات صوری است. ادبیات در ظرف نوشتار ساخته می‌شود، در یک «علم تولید متن» که هیچ قرائتی نمی‌تواند آن را به پایان برساند. مسئله این است که بدانیم چنین عمل غیروابسته و مستقل که هیچ غایتی جز خودش ندارد، مستعد چه ارتباطاتی با معنا است.

اولین نطفه پاسخ به این سؤال را در مقدمه‌ای که بارت در سال ۱۹۶۳ برای اثر خصلت‌ها از لابرویر نوشته بود می‌یابیم. برای لابرویر، نویسندگی یعنی باور داشتن بر این امر که با کار بر روی ساختارهای صورت و تغییر دادن آن‌ها، به تولید یک درک ویژه از اشیاء، یک برش اولیه از واقعیت و خلاصه به یک معنای جدید می‌رسیم: زبان ارتباطی خود به تنهایی یک نوع عق یده است.

همانا اصل اولیه هر ادبیاتی این است: کشف مجدد یک معنا در نتیجه کار بر روی زبان. دقیقاً به خاطر این که ادبیات دغدغه شکل ظاهر را دارد است که پرسش داغ دلالت و معنا را مجدداً بازگشایی می‌کند. بنابراین ادبیات هرگز ویرانگر ارتباط با معنا نیست، گذرگاهی است از تفکری فعال، زنده، به وجود آمده از بازی صور معانی.

در چنین سطحی، هوشیاری ادبی و منطق ریاضی به هم ملحق می‌شوند: در ریاضیات، قدرت تخیل غنی و عظیمی وجود دارد. مدل‌های تفکر منطقی بزرگ، تفکری که به طرز زنده شکل می‌گیرد و منحصراً بر روی صور و بدون توجه به محتوا می‌باشد. تمام اینها در منتها درجه خود مورد توجه و علاقه ادبیات است.

نابراین بارت هرگونه اعتبار به تقابل سنتی ما بین عمق و ظاهر را منکر می‌شود: یک اثر همواره در جدایی لاینقطع از معنا شکل می‌گیرد. هر سطحی از دلالت، تنها صورت معنایی برای سطح بالاتر است. به قول دیگر، «مفاهیم همواره صور هستند.» تحلیل رابطه بین ادبیات و معنی، حاکی از تأثیرات نظریه ژاکوبسون بر افکار بارت است: به نظر بارت، «هنر، از هر نوع که باشد، از شعر گرفته تا داستانهای تصویری یا عشقی، از لحظه‌ای که نگاه هدفی جز صورت معنا ندارد، هستی می‌یابد. مسلماً، در تولید هنر، متداولا مفهومی (مدلولی) وجود دارد (…) اما این مفهوم در نهایت، به طور غیر مستقیم منتقل می‌شود.»

برای بارت، همانند ژاکوبسون و به دلیل آنکه دال همواره به ضرر مدلول نمایان می‌شود زیرا همواره در سطح رویین مدلول بوده و مدلول تحت آن قرار گرفته، ادبیات همواره معنایی مبهم و نامعلوم دارد: کلمات، دیگر به محتوا (مضمون) متصل نبوده و در نتیجه فضایی تفریحی ایجاد می‌کنند. فضایی که در آن بازی با نشانه‌ها و کثرت انواع قرائت‌ها میسر می‌شود. معنای یک اثر، به دلالت ظاهری آن خلاصه نمی‌شود و عملکرد ارتباطی اثر، دلالت ادبی را از بین نمی‌برد.

معنای یک اثر هرگز بدون وابستگی به یک مکانیسم صوری که از آن منتج می‌شود درک نمی‌گردد. به عنوان زبان غیروابسته، هدف ادبیات تقلید کردن واقعیت نیست بلکه ترجمه آن است. ادبیات همان گفتار غوطه‌ور در خود است، با مفهومی مشوش و گریزان. یک اثر ادبی، مشخصاً به خاطر این که یک فرآیند متنی است هرگز قادر به رمز گشایی نیست.

اینجاست که باید به روش دقیق‌تر طبیعت خاص دلالت و معنای ادبی را مورد بررسی قرار داد. این معنای گریزان و نا متصل به اثر که ناشی از کاربرد غیر وابسته و مستقل زبان ارتباطی است، چیزی نیست جز «نماد و سمبل»: ادبیات در واقع، از حوزه کاملاً نمادین فعالیتهای انسانی ناشی می‌شود.

این همان عقیده‌ای است که بارت در اثرش درجه صفر نگارش می‌نویسد: «آنچه که نوشته را در تقابل با کلام قرار می‌دهد، این است که نوشته به نظر نمادین و درون‌گرا می‌آید که آشکارا و به طرز چشمگیری به سمت دامنه پنهان زبان روی آورده.» (اگر معنای نمادین تا این حد لازمه‌ی اثر ادبی است، ب ه این دلیل است که پا از دنیای دلالتهای ظاهری فراتر گذاشته.

لذا به این نتیجه می‌رسیم: یک اثر تنها وقتی واقعاً ادبی است که نشانی از سمبل‌ها داشته باشد. از اینروست که یک مفهوم ادبی (مدلول) مفهومی ثانوی است، یعنی مفهومی نمادین. مسئله این است که بدانیم با چه مکانیسمی یک اثر می‌تواند معنایی اینچنین ویژه و خاص ارائه دهد.

برای پاسخ به این سؤال باید به مفهوم اولیه از دیدگاه تحلیلی بارت مراجعه نمود یعنی به مفهوم «دلالت ضمنی» رولان بارت برگرفته ازنظریات خلمس لو که مبنای فرضیه‌اش در این مورد را پایه ریزی می‌کند.

از دیدگاه زبان‌شناس دانمارکی، فرآیند دلالت ضمنی را می‌توان با این فرمول نمایش داد: [C R E]، که در آن منظور از E عبارت، منظور از C محتوا و منظور از R، رابطه بین آن دو است. بنابراین دلالت ضمنی از یک سیستم اولیه، که خود رابطه بین یک صورت و محتواست، عبارتی برای یک سیستم ثانویه می‌سازد. لذا دلالت ضمنی خود یک زبان ارتباطی است که عبارت موجود در آن یک زبان است.

در کتاب خود «عناصر نشانه شناختی»، بارت، ارجاعاتی به تحلیلهای خلمسلو با صراحت کامل انجام داده، اگر چه قبلاً نیز به الفاظ این زبان‌شناس دانمارکی در فصل»اسطوره امروزی از کتاب اسطوره‌شناسی‌اش اشاره کرده بود. دلالت ضمنی ارائه تعریفی از هر دو سیستم اسطوره‌ای و ادبی را میسر می‌سازد. آنچه که اینجا مهم است بدانیم این است که ادبیات، بیانگر مکانیسمی از بار معنایی است تا حدی که به عنوان یک نظام ثانوی ارائه می‌شود، نظامی که صورت معنا در آن، خود یک سیستم کامل است.

زبان ادبی، در کتاب بارت با عنوان زمزمه زبان چنین تعریف شده: ادبیات مانند زبان ارتباطی، قطعاً یک علم نشانه شناسی دارای دلالت ضمنی است که بار معنایی دارد. در یک متن ادبی، یک » سیستم اولیه معنایی «، که همان زبان است (مثلاً زبان فرانسه)، برای یک پیام ثانوی، نقش صورت معنا را ایفا می‌کند. مفهوم (مدلول) این سیستم ثانوی که همان ادبیات است با مفهوم زبان (سیستم اول) متفاوت است. چنین است که تنها زمانی که اثر»مکملی «برای سردی و خشکی دلالت ظاهری زبان می‌یابد، ادبیات آغاز می‌شود. چنین است مشخصه بارز معنا در ادبیات: «توسط کلمات، نوشته، معنایی خلق می‌کند که کلمات در آغاز نداشتند.»

دقیقاً به خاطر همین درجه بندی تأثیرات معناست که زبان به کار گرفته شده توسط شاتو بریان از چنین قدرت ادبی برخوردار است. نگارش یادداشتهایی از ماورای قبر که الگویی از میانه روی و توازن کلام است، به زندگی راوی درخشش یک سرنوشت را می‌دهد: «این همان زبان است که به او اجازه تغییر شاعرانه اشیاء نازیبا و ناخوشایند را می‌دهد، همانند ملال و ناخوشی که از آن خیلی خوب صحبت می‌کند، ملالی که به چیز دیگری تغییر شکل می‌دهد.»

 آثار رولان بارت

رولان بارت بی‌تردید یکی از مهم‌ترین منتقدان ادبی سده بیستم است که در زمینه نشانه‌شناسی پیشگام بود. «وی در اصل منتقد ادبی و فیلسوف بود، اما آثار متعدد او که با نثری هوشمندانه نوعی جامع‌نگری را نسبت به پدیده اجتماعی نشان می‌دهند، چهره وی را به عنوان جامعه‌شناس نیز مطرح کرده‌اند.

بارت در جوانی به محافل چپ و مارکسیست نزدیک بود، اما به زودی از آنها فاصله گرفت و پس از مدتی تدریس در موسسه مطالعات عالی اجتماعی فرانسه از سال ۱۹۷۶ کرسی معناشناسی ادبی را در کلژ دوفرانس بر عهده گرفت.

بارت با انتشار نخستین کتاب خود به نام «درجه‌ی صفر نوشتار» در ۱۹۵۳ به صف مطرح‌ترین متفکران قرن بیستم پیوست. وی در آثاری چون درجه صفر نوشتار (۱۹۵۳)، میشله (۱۹۵۴)، اسطوره‌شناسی‌ها (۱۹۵۷)، درباره راسین (۱۹۶۳)، مقاله‌های نقادی (۱۹۶۴) و کتاب «امپراتوری نشانه‌ها» (۱۹۷۰) ساخت‌گرایی است که به زبان‌شناسی و نشانه‌شناسی توجه بسیار دارد و با نقد نشانه‌های موجود در جوامع انسانی از فرهنگ روزمره گرفته تا ورزش و تبلیغات به تحلیل انسان‌شناختی نزدیک می‌شود.

وی در مراحل پایانی زندگی خود با نگاشتن کتاب‌هایی چون «مرگ مؤلف» (۱۹۶۹)، از «اثر به متن» (۱۹۷۱)، «لذت متن» (۱۹۷۳)، «نقد و حقیقت» (۱۹۶۶) و S/Z» (۱۹۷۰)» به پسا ساختارگرایی روی آورد که دارای زبان و بیانی پر ابهام، شعر گونه و در قالب قطعه‌نویسی است.

بارت در زندگی خود با دستگاه‌های فکری بسیاری تعامل داشت. ردپای سارتر، برشت، لوی‌استروس، مارکس، نیچه، دوسوسور، هوسرل، ژاک لاکان، فرمالیست‌های روسی، رمانتیک‌های آلمانی را در آثار او می‌توان دید. هر چند وی در برخی آثارش مانند «اسطوره‌شناسی‌ها» گرایش به چپ دارد، در «درجه صفر نوشتار» تحلیلی تاریخی و طبقاتی را بکار می‌بندد و در «نقد و حقیقت» از ساختارگرایی فاصله می‌گیرد و به هرمنوتیک نزدیک می‌شود.

اما در مجموع بارت را نمی‌توان به هر یک از اینها محدود نمود و بنا به گفته خودش هرگاه می‌خواست می‌توانست در یک لحظه از اگزیستانسیالیسم، مارکسیسم، فرویدیسم و ساختارگرایی استفاده بکند.

بارت در زندگینامه خود با عنوان «رولان بارت به قلم رولان بارت» که آن را گونه‌ای رمان نو می‌دانست به بخش‌هایی از زندگی، کودکی، یادهای نوجوانی و دیدگاه‌های خود می‌پردازد. وی در سال ۱۹۱۵ به دنیا آمد. پدر او ۱۹۱۸ در جنگ کشته شد. وی با مادرش در شهر بایون زندگی می‌کرد.

وی بیشتر اوقات دچار افسردگی می‌شد. «رولان بارت چونان کودکی زیست، همچون کودکی، پس از مرگ مادرش، دنیایش به پایان رسید. نوشت که دیگر اشتیاقی به زندگی ندارد و به فاصله‌ای کوتاه در گذشت. مرگ او خود مرگ یک کودک بود. بیست و پنجم فوریه ۱۹۸۰ کامیونی رولان بارت را که از خیابان می‌گذشت، زیر گرفت.

کتاب «اسطوره‌ها» یکی از آثار اولیه رولان بارت است که در تعبیر فرهنگ توده‌ای مردم فرانسه نوشته شده است. موضوع این کتاب نقد مظاهر فرهنگی مختلف از جمله ورزش، سرگرمی‌ها، انواع غذاها، نگرش‌های عامه نسبت به مسائل مختلف است.

بارت در تحلیل این پدیده‌ها و مظاهر فرهنگی متأثر از الگوی ساختارگرایی در زبان‌شناسی (سوسور) و انسان‌شناسی (لوی‌استروس) است تا به ورای پدیده‌های فرهنگی یعنی به ساختار نهایی دست یابد.

«وی در پی کشف معانی نبوده، بل می‌خواست قاعده‌های معنایی را کشف بکند، یعنی امکاناتی که زبان برای معنا فراهم می‌کند، همان‌طور که زبان‌شناسی به معنای جمله کار ندارد، بل می‌خواهد ساختار صوری آن را بشناسد، ساختاری که به این معنا امکان وجود می‌دهد.»

بارت پس از انتشار مجموعه اسطوره‌شناسی‌ها، در مقاله تئوریک بسیار مهم «اسطوره، امروزه» مبانی و اسلوب‌های نظری خود را در اسطوره‌شناسی تدوین و ارائه کرد که شاید بتوان آن را چکیده‌ای از کلیه دستاوردهای بارت در زمینه‌های نقد، نظریه ادبی، نشانه‌شناسی و اسطوره‌شناسی دانست. این کتاب در سال ۱۳۷۵ توسط خانم شیرین دخت دقیقیان به زبان فارسی ترجمه شد.

کتاب‌های ترجمه‌شده به فارسی

  • «لذت متن»، ترجمهٔ پیام یزدانجو، نشر مرکز
  • «رولان بارت»، ترجمهٔ پیام یزدانجو، نشر مرکز
  • «سخن عاشق»، ترجمهٔ پیام یزدانجو، نشر مرکز
  • «درجه صفر نوشتار»، ترجمهٔ شیرین‌دخت دقیقیان، نشر هرمس
  • «پروست و من»، ترجمهٔ احمد اخوت
  • «امپراتوری نشانه‌ها»، ترجمهٔ ناصر فکوهی، نشر نی
  • «اتاق روشن»، اندیشه‌هایی دربارهٔ عکاسی، ترجمهٔ فرشید آذرنگ
  • «نقد و حقیقت»، ترجمهٔ شیرین‌دخت دقیقیان، نشر مرکز
  • «اسطوره، امروز»، ترجمهٔ شیرین‌دخت دقیقیان، نشر مرکز
  • «درآمدی بر تحلیل ساختاری روایت‌ها»، ترجمهٔ محمد راغب، نشر رخدادنو
  • «خاطرات سوگواری»، ترجمهٔ محمدحسین واقف، نشر حرفه هنرمند
  • «مبانی نشانه‌شناسی»، رولان بارت، فرزانه دوستی و دیگران، علمی و فرهنگی
  • «درس، رولان بارت»، حسام نقره‌چی، نیلوفر
  • «درآمدی بر روایت‌شناسی»، به همراه تزوتان تودورف و جرالد پریتس، هوشنگ رهنما، هرمس
  • «اس زد، رولان بارت»، سپیده شکری پوری، افراز
  • «نشانه‌شناسی ادبی»، رولان بارت، ناصر فکوهی، فرهنگ جاوید
  • «پیام عکس، رولان بارت»، راز گلستانی فرد، مرکز
  • «نقدها و نوشته‌ها دربارهٔ تئاتر»، رولان بارت، مازیار مهیمنی، قطره
  • «بارت و سینم»ا، مازیار اسلامی، گام نو
  • «دومینیچی، یا پیروزی ادبیات» در کتاب مطالعات فرهنگی [رولان بارت و دیگران]، ترجمه شهریار وقفی پور، نشر تلخون.
  • «نشانه شناسی و شهر» در کتاب بازاندیشی معماری [رولان بارت و دیگران]، ترجمه سپیده برزگر، نشر فکرنو.

از زبان‌شناسی ساختاری تا نشانه‌شناسی

با وجود اینکه نشانه‌ها در سنت فلسفی غرب جایگاه پژوهشی بالایی داشته است. اما استخوان‌بندی نشانه‌شناسی مدرن با تکیه بر مطالعات و تفکرات فردینان دو سوسور پدید آمد.

سوسور بر آن بود تا رشته زبان‌شناسی ساختارگرا را به عنوان یک رشته مستقل تثبیت کند و گسترش دهد. بر این اساس او معتقد بود که بنیان‌گذاری علم علائم نیز امکان‌پذیر است. در این خصوص، نظرات او در ظهور ساختارگرایی و نشانه‌شناسی نقشی اساسی ایفا کرده و مقاصد و تلاش‌های آنها را بسیار روشن‌تر کرده و در عین حال ارتباط آنها را با مطالعه اشکال معاصر فرهنگ توده‌ای نمایان ساخته است.

سوسور زبان را به دو قسمت تقسیم می‌کرد. یکی زبان (langue) به عنوان مجموعه نشانه‌های مرتبطی که تابع مجموعه‌ای از قواعد است و دیگر سخن (parole) که همان رابطه و ارتباط کلامی میان افراد انسان یا کاربرد فردی زبان است. زبان به عنوان موضوع زبان شناسی به معنای مرسوم کلمه است که با قواعد و صرف و نحو و دستور زبان سر و کار دارد و ساختار زیربنایی و اساسی سخن یا گفتار است.

اساس زبان‌شناسی سوسور بر تفکیک دال و مدلول یا واژه و معنا قرار دارد. به عنوان مثال از نظر سوسور کلمه «کتاب» دال و مفهوم یا صورت ذهنی کتاب مدلول آن است. دال و مدلول روی هم رفته نشانه زبانی را تشکیل می‌دهند که رابطه‌ای دلبخواهانه و قراردادی است.

اگر زبان را به این ترتیب درک بکنیم، آنگاه نظام‌های دیگر فرهنگی نیز به همین ترتیب درک خواهند شد و آن وقت درمی‌یابیم که این مفهوم در تلاش بارت برای تثبیت نشانه‌شناسی به عنوان مطالعه علمی نظام‌های نشانه‌ها نقش مهمی را ایفا کرده است. تاکید بر این نکته برای درک اهمیت تمایزی که سوسور بین دال و مدلول قائل شده است، ضروری است.

نشانه زبان‌شناسی از هر دو این عناصر تشکیل شده است و معنی آن به یک مصداق خارجی بستگی ندارد، و رابطه بین دال و مدلول یک رابطه اختیاری است. هیچ دلیل خاصی وجود ندارد که نشان دهد علامت «book» باید به این «کتاب» اشاره کند. هیچ دلیل ذاتی و یا طبیعی یا اساسی وجود ندارد که نشان دهد یک مفهوم خاص باید به یک تصویر آوایی خاص پیوند داشته باشد.

این مجموعه نظرات به نحوه توسعه نشانه‌شناسی به عنوان ابزاری که در مطالعه فرهنگ بکار می‌رود، کمک کرد، اما باید خاطر نشان کرد که در فرهنگ رابطه بین دال و مدلول مانند زبان اختیاری نیست. علت این امر این است که بر اساس نظریه‌های نشانه‌شناسی رولان بارت عوامل مشخصی وجود دارند که به شرایط و رموز و ایدئولوژی‌ها مربوط هستند که رابطه دال‌ها و مدلول‌های خاص را تعیین می‌کنند.

دیدگاه‌های سوسور بر این محور استوار است که زبان تقریباً مانند فرهنگ به عنوان نظام تنها از طریق اصطلاحات رابطه‌ایی قابل درک و مطالعه هستند و معنی را فقط می‌توان از ساختار عمومی و عینی قواعد که در آن اجزاء و عناصر ماهیت معنی‌داری خود را از جایگاه خود در ساختار کلی به‌دست می‌آورند، دریافت، این ساختار چه در زبان و چه در نظام‌های نشانه‌ایی دیگر از نظر تجربی ثابت نیست، بلکه باید برحسب ارتباط واحدها کشف و مشخص شود.

سوسور برای اثبات نظریه خود پایه و اساس تلاش‌های آینده در جهت گسترش توانایی تحلیلی ساختارگرایی و نشانه‌شناسی به سایر نظام‌ها مانند فرهنگ مردمی را بنیان نهاد، که بعدها افرادی چون رولان بارت، نظرات سوسور را پایه و اساس دیدگاه‌های نشانه‌شناسی و اسطوره شناختی خود قرار دادند که در ذیل به آنها می‌پردازیم.

نشانه‌شناسی رولان بارت

نشانه‌شناسی به تعبیری مطالعه درباره هر چیزی است که به عنوان نشانه قابل بررسی است. نشانه هر چیزی است که بتوان آن را جانشین معناداری برای چیز دیگر گرفت. آن چیز دیگر لازم نیست حتماً وجود داشته باشد و یا در لحظه‌ای که نشانه‌ای از آن خبر می‌دهد در جایی موجود باشد. «بنابراین نشانه‌شناسی اصولاً رشته‌ایی است که هر چیزی را که بتوان برای دروغ گفتن بکار گرفت، مطالعه کند»

موضوع نشانه‌شناسی بارت بررسی شیوه تولید نظام نشانه‌های معنابخش است. از نظر بارت واقعیت همواره در چارچوب‌های خاص فرهنگی که مقید به علائق و منافع خاصی هستند، ساخته و فهم می‌شود.

نشانه‌شناسی بارت مبتنی بر این نیست که یک ساختار جهانی زیرین در نظام علائم وجود دارد. با توجه به اینکه نشانه‌شناسی بهتر می‌تواند تغییرات اجتماعی و فرهنگی را تجزیه و تحلیل کند. علائم و رمزهایی که به آنها اشاره می‌کنند، از نظر تاریخی و فرهنگی مشخص هستند. با این حال نشانه‌شناسی بر این نکته تاکید دارد که این علائم و رمزها معنی را به وجود می‌آورند و برای انسان‌ها تفسیر و درک آنچه در اطرافشان می‌گذرد را فراهم می‌سازند.

بنابراین از نظر بارت نشانه‌شناسی نه تنها در بردارنده‌ی مفهوم ایدئولوژی است که حقیقت علوم در مقابل آن مورد ارزیابی و سنجش قرار می‌گیرد، بلکه حاوی نوید به وجود آمدن یک روش علمی در درک فرهنگ توده‌ای است. علم نشانه‌شناسی معتقد است که واقعیت مادی را هرگز نمی‌توان بدیهی و مسلم فرض کرد و معنی آنها را بر انسان‌ها تحمیل کرد.

واقعیت همیشه از طریق یک نظام معنایی خاص ساخته و برای انسان قابل درک می‌شود. این معنی هرگز بی‌گناه نیست بلکه هدف خاصی را دنبال می‌کند که نشانه‌شناسی می‌تواند آن را روشن کند. تجربه ما از دنیا هرگز خالص یا بی‌طرفانه نیست و نظام‌های معنا آنها را قابل درک می‌کنند. چیزی به نام تجربه خالص و عریان و عینی درباره دنیای واقعی و عینی وجود ندارد. دنیای عینی وجود دارد اما قابلیت درک آن به رمزهای معنی یا نظام‌های علائم مانند زبان بستگی دارد.»

از نظر بارت رمزها و علائم در جهان ثابت نیستند و از نظر تاریخی و اجتماعی به علائق و اهداف خاصی که از آنها ناشی شده‌اند، محدود می‌شوند. از این نظر است که آنها هرگز بی‌طرف نیستند. معنی چیزی نیست که ثابت باشد و غیرقابل تغییر تلقی شود، نشانه‌شناسی با ایجاد معنی یا با آنچه بارت آن را فرآیند معنی‌دار شدن نامیده است، سر و کار دارد.

وقتی به تحلیل او از اسطوره بپردازیم، این نکته و فرضیات کلی او روشن‌تر خواهد شد. «اسطوره از دیدگاه بارت نوعی زبان یا نظام نشانه‌هاست که اگر چه مقید به تاریخ و جامعه است ولیکن خود را عام و کلی نشان می‌دهد. بنابراین کار ویژه اسطوره تبدیل تاریخ به طبیعت است.» «مانند آنچه در مورد تبدیل فرهنگ طبقاتی بورژوایی به طبیعت و سرشت انسانی گفته شد. در واقع منظور بارت از اسطوره همان ایدئولوژی در بیان مارکسیستی است که به عنوان مجموعه‌ای از اندیشه‌ها و کردارها حامی وضع موجود و مروج ارزش‌های مقبول طبقه حاکم است.»

بارت سبک کلاسیک نویسندگی را در فرانسه نمونه‌ای از اسطوره می‌داند که بنا به ادعای نویسندگان آن سبک در نهایت دقت و صراحت، عین واقعیت را منعکس می‌سازد. این سبک که در قرن هیجدهم در جامعه حقوقی ظهور کرد، به وضوح و دقت در بیان شهرت داشت و به‌صورت یک الگوی جهانی یا استاندارد برای انواع نوشته‌ها درآمده بود.

سبک کلاسیک فرانسه در نگارش تا قرن نوزدهم به صورت تنها سبک درست و منطقی در نگارش درآمد، یک سبک اجتناب ناپذیر و طبیعی در نگارش که به‌صورت خیلی ساده واقعیت را منعکس می‌کرد. بارت این شیوه نویسندگی و نگارش را با نگارش «درجه صفر نوشتار» به چالش طلبید و علت آن از نظر بارت حضور نیروهای گسترده‌تر اجتماعی و منافع طبقاتی بر شکل‌گیری و تغییرات سبک‌های نگارش است.

از نظر بارت کلاسیسم فرانسوی صرف نظر از ظاهر فریبنده‌اش، نه خنثی و جهانی است و نه طبیعی و غیرقابل اجتناب است، برعکس فقط در بستر تاریخی و اجتماعی خود یافت می‌شود. در حالی که از دیدگاه نشانه‌شناسی آن سبک به عنوان اسطوره یا چارچوبی از نشانه‌ها عین واقعیت را نمی‌تواند منعکس کند، بلکه در حقیقت واقعیت را تولید می‌کند و سعی در شکل دادن به درک مردم از واقعیت دارد.

از نظر بارت هر اسطوره به عنوان نظامی از نشانه‌ها ظاهر و باطن جداگانه‌ای دارد. نشانه‌ها ماهیتاً و به‌طور بالقوه چند معنایی هستند و می‌توانند برحسب نوع متنی که در آن مندرج می‌شود و نیز شرایط تاریخی و گرایش فرهنگی خواننده یا بیننده معانی مختلفی پیدا بکنند. می‌توان تصویر واحدی را که مجموعه‌ای از نشانه‌ها است؛ از چشم‌اندازهای مختلف تعبیر کرد. اما این نکته را نباید فراموش کرد که معنا ذاتی نیست، بلکه محصول نظام نشانه‌هاست و نشانه‌شناسی با معنای عمیق‌تر سر و کار دارد.

به‌طور کلی از نظر بارت فرهنگ مدرن مجموعه‌ای از اسطوره‌هاست که در آن امر تاریخی به امر ذاتی و طبیعی تبدیل شده است و مردم این فرهنگ را نه به عنوان امور تاریخی بلکه به عنوان امور عینی و طبیعی تلقی و مصرف می‌کنند. از دید بارت اگر چه از پدیده‌ی فرهنگی برحسب علائق مختلف می‌توان معانی مختلفی را استنباط کرد، اما در کنار آن نشانه‌شناسی به فهمی ساختاری از فرهنگ می‌پردازد و ایدئولوژی نهفته در آن را آشکار می‌سازد، زیرا اسطوره‌های فرهنگ مدرن در خدمت تأمین منافع بورژوازی هستند و با مکانیسم نام‌زدایی وجود خودشان را توجیه یا انکار می‌کنند. «به عنوان مثال اسطوره ملیت تضمین کننده بی‌نام و نشانی بورژوازی به عنوان طبقه مسلط است. ایدئولوژی بورژوازی خود باید وجود طبقه بورژوا به عنوان طبقه مسلط را انکار بکند.»

 تلقی بارت و لوی استروس از اسطوره

بارت و لوی استروس هر دو از الگوی دوگانه سوسور و تمایز میان دال و مدلول و زبان و گفتار استفاده کرده‌اند. لوی استروس به جای تاکید بر زبان، متوجه جلوه‌های دیگری از فرهنگ مثل خویشاوندی و اسطوره‌ها شده است.

ساختارگرایی و نشانه شناسی استروس به دنبال ساختارهای زیرینی است که تبیین کننده تمامی پراکندگی‌های ظاهری در قلمرو فرهنگ انسانی است. این مدل از ساختارهای زیرین، غیرقابل رویت، زایا، رابطه‌ای و ناآگاه اما واقعی و جهان‌شمول، مبتنی بر شبکه‌ای منطقی از تقابل‌های دوتایی است. این الگو تاکید دارد که تمام اشکال فرهنگی، معرف ترکیب‌های تجربی متفاوت تقابل‌های دوتایی است.

ساختارگرایی استروس زمینه‌ساز مطالعات بسیاری در فرهنگ عامه شده است که در ذیل به تأثیر اندیشه‌های لوی استروس بر رولان بارت و به تلقی آنها از اسطوره می‌پردازیم. لوی استروس اسطوره را زبان می‌داند که برای شناخت آن باید آن را باز گفت. از نظر وی اسطوره بخشی از گفتار آدمی است، برای حفظ ویژگی آن باید نشان دهیم که اسطوره هم از مقوله زبان است و هم چیزی جزء آن.

«لوی استروس با در نظر داشتن تمایز میان گفتار و زبان معتقد است که اسطوره از مرجع سومی برخوردار است که مختصات دو مرجع زبانی و گفتاری را در می‌آمیزد»

در حالی که اسطوره از نظر بارت نوعی گفتار (speech) است، البته هرگونه گفتاری نیست و زبان شرایط ویژه‌ای را می‌طلبد تا تبدیل به یک اسطوره شود. بدین ترتیب اسطوره نظام ارتباطی و یک پیام است که به کمک شیوه بیان آن پیام مشخص می‌شود.

از نظر وی هر چیزی می‌تواند تبدیل به اسطوره بشود و هیچ اسطوره‌ای جاویدان نیست، زیرا تاریخ انسانی واقعیت‌ها را به‌صورت گفتار و غالباً به شکل اسطوره در می‌آورد. بنابراین قلمرو اسطوره غیر از گفتار می‌تواند نوشتار یا اشکال ارتباطی دیگر که حاوی پیام هستند باشد. همانند عکاسی، سینما، گزارش‌نویسی، ورزش و غیره در خدمت گفتار اسطوره‌ای باشند.

تفاوت دیگر لوی استروس با بارت در مفهوم اسطوره است. از نظر لوی استروس اسطوره همواره به حوادثی اشاره می‌کند که گفته می‌شود «پیش از آفرینش کیهان» یا «در دوره آغازین تکوین آنها» یا حتی بسی بیشتر از آن روی داده است. اما آنچه به اسطوره ارزش کاربردی می‌بخشد آن است که الگوی ویژه توصیف آن بی‌زمان و ازلی است. این الگو حال، گذشته و آینده را توصیف می‌کند.

از نظر وی هر چیزی ممکن است در یک اسطوره رخ دهد، گویی زنجیره رویدادها در آن پیرو هیچ قاعده منطقی یا توالی نیست، اما با وجود این، همین اسطوره‌ها که ظاهراً دلبخواهی و قراردادی هستند، با ویژگی‌هایی یکسان و اغلب همراه جزئیات همانند در قسمت‌های مختلف دنیا پدید می‌آیند که دلیل شباهت آنها را باید یکسان بودن کارکرد ذهن انسانی در همه جا دانست و بدوی و پیشرفته بودن جوامع در آن تأثیری ندارد بلکه اندیشه ابتدایی فقط نظام دیگری را در نشانه‌گذاری بکار می‌برد که فهم این نظام از طریق تحلیل ساختاری است و می‌توان با گردآوری و تلفیق همه روایات یک اسطوره نظم را در ورای بی‌نظمی یافت.

اما از نظر بارت اسطوره به نظام نشانه‌شناسی در سطح مرتبه دوم اطلاق می‌شود که هدفش مخدوش کردن واقعیات و طبیعی جلوه دادن بسیاری از امور و سلطه و قدرت است. بنابراین اسطوره فقط تداعی‌گر فرهنگ‌های ابتدایی نیست، بلکه در جوامع مدرن اسطوره‌های معلقی با دوام‌های گوناگون و حتی نیمه عمرهای بسیار ناچیز دائماً ساخته و پرداخته می‌شوند.

ذهنیت جوامع امروزی توانایی ساختن اسطوره از رویدادهای روزمره سیاسی، اجتماعی، هنری و غیره دارد، در حالی که ماهیت اسطوره‌ای فرآورده این روند تولدی پنهان می‌ماند. بنابراین در نظر رولان بارت برخلاف لوی استروس نشانه‌ها قراردادی نیستند، بلکه نیتمند و دارای انگیزش هستند، اما انگیزه داری خودشان را دائماً کتمان می‌کنند.

«در اصطلاح لوی استروس اسطوره در زمان مسلسل جائی ندارد [یعنی تاریخی برای آن نمی‌توان معین کرد] لیکن پاره‌ای از خصوصیات آن باور و یا افسانه مشترک است و مخصوصاً فرق میان طبیعت و فرهنگ که حاکم بر تجارب عادی انسانی است، در آن ناپدید شده است.»

اما از نظر رولان بارت اسطوره دقیقاً موقعی شکل می‌گیرد که تاریخ تبدیل به طبیعت می‌شود. در واقع از نظر بارت در اسطوره فرهنگ ناپدید می‌شود و به اشکال طبیعی نمایش داده می‌شود. انگار که اصلاً تاریخ و فرهنگ که بر آمده زمان است وجود نداشته و همه چیز از همان ابتدا به‌صورت طبیعی به وجود آمده و باید هم، هم این‌طوری ادامه پیدا بکند و عملاً گریزی از آن نیست.

اما تأثیر اندیشه ساختارگرای لوی استروس بر رولان بارت را باید در شیوه تحلیل ساختاری اسطوره جستجو کرد. اسلوب تحلیل ساختاری لوی استروس از اسطوره، پایه کار بارت در تحلیل ساختاری متون ادبی شد. از نظر لوی استروس اگر در اسطوره معنایی یافت شود، این معنا در عناصر منفردی که در ترکیب اسطوره دخیل‌اند وجود ندارد، بلکه این معنا را باید در شیوه ترکیب این عناصر بازجست. از طرف دیگر اگر چه اسطوره از مقوله زبان است و به سخن درست

فقط جزئی از آن محسوب می‌شود، زبان در اسطوره نمایانگر مختصات ویژه‌ای است و این مختصات فقط در سطح زبان‌شناسی برتر از سطح معمول زبان یافت می‌شوند. بارت نیز متن را به واحدهای خواندنی (lexis) تقسیم می‌کند و مناسبات آنها را با یکدیگر بررسی می‌کند. با این تفاوت بارت برخلاف ساخت‌گرایان که به دنبال پیدا کردن همه معناها و جنبه‌های اثر نیست بلکه یک نماد آن را گزینش می‌کند و سخن خود را درباره آن ارائه می‌دهد.

بارت کار دانش ادبیات را در قلمرو شرایط درون‌مایه‌ها یعنی صورت می‌داند و موضوع آن را شکل‌های گوناگون معناهای پدید آمده می‌داند. از دید بارت این دانش تفسیری قطعی برای نمادها نخواهد داد؛ بلکه به جستجوی انواع تأویل‌های ممکن برای آن نمادها خواهد پرداخت.

نکته‌ی پایانی

یکی از ریشه‌های مطالعات فرهنگی را باید در کتاب بسیار کوچک و کم حجم «اسطوره‌شناسی‌های» رولان بارت سراغ بگیریم. کتاب حاضر در واقع نوعی نشانه‌شناسی از زندگی روزمره است.

توجه وی به پدیده‌های فرهنگی و اجتماعی و نگاه ظریف و نکته بین ایشان به پدیده‌های پیش افتاده در دنیای مدرن باعث پیوند وی با علوم اجتماعی شده است. رولان بارت با تأکیدش بر پدیده‌های فرهنگی به عنوان نماد و تفسیر چند معنایی این نمادها می‌تواند به ما در انسان‌شناسی تفسیری کمک بکند.

بارت در اسطوره‌شناسی خود متأثر از رویکردهای صاحب‌نظران مختلف در علوم اجتماعی مانند مارکس، لوی استروس و سوسور است. وی با اینکه برداشت متفاوتی از اسطوره داشت و تعریف منحصر به فردی از اسطوره در چارچوب نظام نشانه شناسی ارائه می‌داد ولی الگوی روش شناسی خود را متکی بر آراء اندیشمندانی چون سوسور و لوی استروس قرار داده است.

افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
16 + 0 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.