در این یادداشت، به مرور و معرفی سریال هم گناه ساخته محسن کیایی پرداختهایم و در باب کیفیت این سریال نیز مسائلی مطرح کردهایم. با میدونی همراه باشید.
مطلب حاضر، مرور و معرفی سریال همگناه ساخته مصطفی کیایی است که اخیرا در شبکه نمایش خانگی پخش شده و وظیفه نگارش آن، برعهده محسن کیایی و علی کوچکی بوده است. در این سریال که با سرمایهگذاری فیلیمو ساخته شده، بازیگرانی چون ساقی حاجی پور، رویا تیموریان، فرانک کلانتر، محسن کیایی، مهدی پاکدل، حبیب رضایی، احسان کرمی، هدیه تهرانی، پدرام شریفی، افسانه ناصری، پرویز پرستویی، شاهرخ فروتنیان، مسعود رایگان، مرتضی آقاحسینی، روشنک گرامی، محمد موحدنیا، محمد رسول صفری، افسانه چهره آزاد، هنگامه قاضیانی، مارال بنی آدم، شیرین اسماعیلی، علی باقری، سوگل خلیق، فروغ قجابگلی، حسین امیدی و آیتک جاوید نژاد ایفای نقش کردهاند. سریال مذکور هر هفته، دوشنبه در شبکه نمایش خانگی منتشر میشود. مطلبی که در ادامه میخوانید، براساس ۶ قسمت اول همگناه نوشته شده است و پس از پایان فصل اول سریال، در یادداشتی مفصل، تحلیلی از فصل اول آن هم خواهیم داشت.
سریال «همگناه» روایتی از زندگی فریبرز صبوری (پرویز پرستویی)، یک افسر آگاهی را تعریف میکند که ۲۷ سال پیش توسط زن و فرزندش ترک شده است. فریبرز در این سالها همواره پیگیر یافتن آنها بوده تا اینکه بهیکباره، طی اتفاقی پسر خود، یعنی پیمان (پدرام شریفی) را مییابد. فریبرز، عضوی از خانواده ثروتمند صبوری است. دیگر شخصیتهای اصلی سریال علاوهبر زن اول فریبرز (لیلا با بازی هنگامه قاضیانی)، برادرش (پرویز) و پیمان، اعضای خانواده صبوری هستند. شخصیتهای فرعی دیگری نیز در سریال حضور دارند. محور اصلی داستان و اتفاقات اما بر خانواده صبوری خصوصا فریبرز، روابط و چالشهای آنها تمرکز دارد. درواقع، آن شخصیتهای فرعی دیگر نیز مستقیما با یکی از اعضای خانواده صبوری ارتباط دارند. نتیجه اینکه خانواده صبوری محور اصلی سریال «همگناه» است. شخصیت اصلی سریال نیز به وضوح فریبرز با بازی پرویز پرستویی است. افسر پلیسی که باید نظر پیمان و لیلا را به خود جلب کند.
حالا که آشناییای کلی از سریال «همگناه» ارائه شد، میتوان به جنبه کیفی این سریال شبکه نمایش خانگی پرداخت. یکی از اصول داستانگویی، نشان دادن بهجای گفتن است؛ اصطلاحا «نگو، نشان بده.» این اصل به این معنی است که نویسنده، فیلمساز یا مولف همواره باید در متن، مسائل مختلف را با تمهیدات هنری نشان بدهد، نه اینکه مستقیما آن را را از زبان شخصیتها جاری کند. بگذارید در اینباره مثال بیاوریم. برای نمونه، در فیلم سینمایی «جدایی نادر از سیمین» فیلمساز با نشان دادن، یعنی قرار دادن شخصیتها در تنگناهای اخلاقی و نمایش تصمیمات آنها، این پیام را متبادر میکند که افراد، با هر عقیدهای و از هر طبقهای، با قرار گرفتن در موقعیتهای مختلف ممکن است دست به رذالتهای اخلاقی مانند دروغ بزنند. فیلمساز غالبا این پیام را بهدور از دیالوگهای شعاری و سطحی به ذهن مخاطب میرساند. بله، ممکن است شخصیت حجت (شهاب حسینی) را به یاد بیاورید که مدام دست به داد و فریاد کردن و پرخاشگری و دزد و دروغگو قرار دادن دیگران میزند. رفتار و کردار شخصیت مذکور، بخشهای مهمی از شخصیتپردازی او بهعنوان شخصی دمدمی مزاج، رنجدیده و عصبانی هستند که همواره نگاهی منفی به طبقه متوسط دارد. بیان صحبتهای احساسی و تنشزا، ویژگیهای شخصیتی وی هستند. توضیح آنکه در فیلم «جدایی نادر از سیمین»، عنصر اصلی در دیالوگها، نشان دادن است، چرا که در این فیلم ایرانی نیز میتوان شواهدی از مستقیم گویی پیدا کرد. مسئله اما این است که میزان نشان دادن در فیلم، بیش از مستقیمگوییهای جزئی آن است. یکی از معروفترین مثالهای نشان دادن در متون ادبی، به داستان «تپههایی چون فیلهای سفید» نوشته ارنست همینگوی مربوط است. داستانی درباره سقط جنین. نکتهی طلایی این داستان آنجا است که در متن داستان، که کلا متشکل از دیالوگهای رد و بدل شده بین یک زوج است، یکبار هم بهصورت مستقیم از سقط جنین صحبتی نشده است، اما تمام اجزای داستان به این موضوع مربوط هستند.
حال در سمت دیگر، برای «گفتن» یا مستقیم گویی، میتوان یکی از فیلمهای مشهور سینمای ایران در سالهای اخیر یعنی «متری شیش و نیم» را بهعنوان مثال ذکر کرد. سکانس دادگاه «متری شیش و نیم»، پس از قطعی شدن محکومیت ناصر خاکزاد (نوید محمدزاده)، آنجا که قاضی (فرهاد اصلانی) وی را برای تکمیل برخی مراحل احضار کرده است را بیاد بیاورید. شخصیت ناصر در این سکانس متوجه میشود که طبق قانون باید تمام اموال خود را به دست قانون بسپارد. در همین سکانس، شخصیت مذکور با حالتی از عصبانیت برای قاضی از سرگذشت تلخ خود «حرف میزند» و بیانیههایی اجتماعی صادر میکند. ناصر در آنجا از مسائلی صحبت میکند که در دیگر نقاط فیلم، اثری از آن پیدا نمیشود. البته به غیر از سکانس پایانی ورود اعضای خانواده به خانه. موضوع این است که مستقیمگویی احساسات کاذب مخاطب را برمیانگیزد، احساساتی که اما رنگ و بویی منطقی ندارند و صرفا سانتیمانتال هستند. به زبان سادهتر اینگونه حرف زدنهای شعاری فیلمساز، (در فقره متری شیش و نیم) اشک مخاطب را درمیآورد. ناراحتی و بغضی که البته ماندگاری و تاثیر چندانی ندارد. نسخه نازلتر این نشان دادنها، در فیلمهای سینمای هند مشهود هستند. البته، لازم به ذکر است که پسامدرنیستها، در متون خود عامدانه و هجوآمیز دست به مستقیمگویی میزنند.
حال وقت آن است که به سریال «همگناه» برگردیم. پیش از این اشاره کردیم که این مطلب، براساس شش قسمت اول از سریال «همگناه» نوشته شده است. «همگناه» در این شش قسمت مملو از مستقیمگویی بوده است و در یادداشت حاضر، کیفیت سریال را از همین دریچه بررسی میکنیم. به زبان ساده، در این یادداشت با ارائه شواهدی از متن، مستقیمگویی پیدرپی فیلمساز بهجای نشان دادن هنرمندانه را در سریال «همگناه» ثابت خواهیم کرد. طبعا این یادداشت به شش قسمت ابتدایی سریال محدود است و کلیتی از آن را به دست خواهد داد. تخطی از اصل نشان دادن بهجای گفتن، از سکانسهای ابتدایی سریال «همگناه» آغاز میشود. به سکانس جمع شدن خانواده صبوری پس از اتمام کنسرت امین (احسان کرمی) نگاه کنید. در این بین از شخص غایبی به نام آرمان (محسن کیایی) صحبت میشود. یکی از افراد، رذالتهای اخلاقی را ویژگی شخصیت آرمان خطاب میکند، شخص دیگری نیز اعلام میکند آرمان این رذالتها را از دایی خود (فرید با بازی مسعود رایگان) به ارث برده است. حالآنکه سریال در ابتداییترین لحظات خود است. فیلمساز در شخصیت پردازی شخصیت آرمان و فرید، بهجای نشان دادن تمایل ایشان به رذالت و هرزگی اخلاقی، این ویژگیها را مستقیما بیان میکند. فیلمساز هم از استفاده از تکنیکهای هنری برای شخصیتپردازی سر باز میزند و هم دست مخاطب را بهنوعی میبندد. به زبان سادهتر، فیلمساز لقمه را آماده کرده در دهان مخاطب قرار میدهد. حسن «نشان دادن» در این است که هم فیلمساز دست به خلاقیت میزند و هم مخاطب برای پی بردن به مسائل نهفته در متن، به فکر کردن وادار میشود. بدتر آنکه سریالها عموما بهدلیل طولانیتر بودن، پتانسیل بیشتری برای وفاداری به اصل نشان دادن دارند.
دقیقا پس از اتمام سکانس مذکور، به سکانس ماشین امین کات میخوریم. آنجا که نیکی (روشنک گرامی) مستقیما، از علاقه خود به شخصیت فریبرز میگوید. این صحبت کردن مستقیم مثلا قرار است در خدمت شخصیتپردازی فریبرز باشد. نکته اما آن است که فیلمساز باز هم نمایش هنرمندانهی در خدمت شخصیتپردازی را فدای دیالوگهای کلیشهای و سطحی همچون «وای خیلی دوسش دارم» کرده است. نتیجه، تقدیم کردن لقمهای آماده به مخاطب، آنهم با دیالوگهایی کلیشهای است. در ادامه، طی سکانسِ کافی شاپ، شاهد حضور شخصیت آرمان در یک قرار ملاقات هستیم. وی برای امتناع از فاش شدن رفتارهای نازل خود، از خواندن یک پیام خودداری میکند تا مبادا لو برود. این همان نشان دادن است، اما حیف که خود فیلمساز پیش از این، لقمه آمادهی «شخصیت رذل آرمان» را به مخاطب تقدیم کرده است و این نشان دادن، آن تاثیری که باید را نمیگذارد. به زبان سادهتر، فیلمساز بهجای نمایش هنزمندانهی شخصیت پردازی آرمان، قبلا پشت تریبون رفته و اعلام کرده که آرمان شخصیتی بیاخلاق است.
به سکانس مکالمه فریبرز و ایرج (شاهرخ فروتنیان) در قسمت دوم توجه کنید. فریبرز در این سکانس مستقیما میگوید حال روحی متفاوتی دارد، «ناامن» است. ایرج نیز در ادامه با جمله کاملا مستقیم «اگه امشب فرید اینجا بود میگفتم دهنشو باز کنه ها کنه، ولی اینو مطمئنم که تو اهل این چیزا نیستی»، مثلا قرار است وظیفه شخصیتپردازی فرید و فریبرز را برعهده داشته باشد. حال آنکه برای چنین شخصیتپردازیهای نسبتا سادهای، راههای هنرمندانهای وجود دارند، اما فیلمساز باز هم همان ارائه لقمه حاضر و آماده را موجه دانسته است. پیشتر اشاره شد که نمایش هنرمندانه، موجب برانگیختن خلاقیت در فیلمساز و تفکر در مخاطب میشود. در ادامه به سکانس خلوت کردن فریبرز در دفتر کارش میرسیم. آنجا که او با نوشتن عباراتی روی تختهی وایتبورد، خود را برای دیدار با پیمان آماده میکند. این سکانس قرار است حکم تکنیکی هنرمندانه برای نمایش دادن را داشته باشد، اما در همین سکانس، به واسطه نوشته شدن جملاتی شعاری و سانتیمانتال روی تخته وایتبورد، نهتنها از نمایش دادن خبری نیست، که گفتن در کار است. شخصیت پردازی پیمان نیز با همین گفتنهای مستقیم آغاز میشود. آنجا که پرویز (حبیب رضایی) مستقیما به فریبرز میگوید «پیمان نمیخواد ببینتت، راضی کردنش سخته»، در همین نقطه شخصیت پردازی پیمان نیز به واسطه حرف زدن مستقیم فیلمساز رخ میدهد. حال مخاطب پیش از روبهرویی فریبرز و پیمان در جریان است که چه خواهد دید و مجالی برای درگیر شدن با رابطه بینافردی ایشان وجود نخواهد داشت.
نمونه دیگری از این صحبت کردنهای فیلمساز به قسمت سوم بازمیگردد، آنجا که پیمان برای مادر خود دیدار خود با فریبرز را شرح میدهد. پیمان بهدلیل دیدار با پدر، از وضعیت روحی بدی رنج میبرد. فیلمساز اما برای نشان دادن این رنج، از جمله کاملا مستقیم «اصلا حالم خوب نیست» استفاده میکند. فیلمساز با این گفتنهای مداوم، نهتنها مجال تفکر را از بیننده میگیرد، که متن را تا حد متنی درجه چندم و سطحی پایین میآورد. به سکانس دورهمی خانواده صبوری به مناسبت بازگشت فرهاد دقت کنید. آنجا که فرید دلیل ترک زودهنگام جمع را «خالهزنکی شدن حرفها» اعلام میکند. این هم تا حدود زیادی همان مستقیم گویی است و هدف چنین مستقیم گوییای، نمایش جنبهای از شخصیت فرید است. فیلمساز مجددا برای پرداخت کردن به شخصیت، رویکرد دیالوگهای سطحی را پیش گرفته است. فیلمساز درواقع برای پرداخت به شخصیت فرید، سادهفهمترین راه ممکن را اتخاذ کرده است و همانطور که پیشتر اشاره شد، این رویکرد راه فکر کردن را بر مخاطب میبنند، و دلیل این امر در این است که خود فیلمساز همهچیز را مستقیما گفته است.
در یادداشت حاضر، علاوهبر ارائه اطلاعاتی کلی از سریال شبکه نمایش خانگی «همگناه»، با ارائه دلایل و نشانههایی نشان دادیم که فیلمساز در سریال «همگناه»، نه با رویکرد هنرمندانهی نشان دادن که با گفتن و مستقیمگوییهای مداوم دست به پیشبرد سریال زده است. رویکردی که خیال فیلمساز را از بابت عدم استفاده از خلاقیت راحت کرده و به مخاطب نیز مجالی برای فکر کردن نمیدهد. نتیجه مواجه شدن با محتوایی سطحی و دسته چندم است.
منابع:
- پاینده، حسین. داستان کوتاه در ایران: داستانهای رئالیستی و ناتورالیستی. تهران: انتشارات نیلوفر، ۱۳۹۱.
- پاینده، حسین. داستان کوتاه در ایران: داستانهای پسامدرن. تهران: انتشارات نیلوفر، ۱۳۹۳.