نگاهی به ۲۷ ایستراگ قسمت چهارم فصل هشت سریال Game of Thrones

نگاهی به ۲۷ ایستراگ قسمت چهارم فصل هشت سریال Game of Thrones

اپیزودِ The Last of the Starks از آخرین فصل Game of Thrones که همه را برای جنگ پایانی آماده کرد، ایستراگ‌های جذابی داشت که این مقاله، تمامی‌شان را زیر ذره‌بین می‌برد.

(این مقاله، بخش‌های زیادی از داستان سریال Game of Thrones، از ابتدا تا انتهای قسمت چهارم فصل هشتم آن را اسپویل می‌کند)

قسمت‌های پایانی سریال‌های محبوب و اقتباسی، همیشه می‌توانند پرشده از ادای دین‌هایی به گذشته، اشاره به برخی موارد حاضر درون کتاب‌های منبع، نکاتی لایق شرح داده شدن و جزئیاتی جالب باشند که بعضی‌های‌شان را کمتر تماشاگری در اولین نگاه نمی‌یابد و برخی از آن‌ها فقط توسط طرفداران پر و پا قرص اثر، کشف می‌شوند. به همین خاطر و باتوجه‌به آن که اکنون تنها دو قسمت از سریال هفتاد و سه قسمتی «بازی تاج و تخت» باقی مانده است، بدون شک تلاش برای یافتن تک‌تک موارد پنهان‌شده (ایستراگها) در قسمت چهارم اثر مورد بحث، خالی از لطف نیست و می‌تواند توجه‌مان را به خود جلب کند. مرگ‌ها، افشا شدن رازها، رویارویی دنریس با فاجعه‌بارترین بلاهای نازل‌شده بر سر او و کاهش شانسش برای تصاحب تخت آهنین و شکل‌گیری برخی توطئه‌های داخلی، قسمت‌های گوناگونی از داستان The Last of the Starks را سر و شکل بخشیدند. اما فعلا برای مدتی نه‌چندان طولانی تمام نکات مثبت‌ومنفی قسمت پخش‌شده را کنار بگذارید و بیایید صرفا درکنار یکدیگر، به مرور کوچک‌ترین و بزرگ‌ترین بخش‌های لایق اشاره از آن بپردازیم. راستی اگر در پایان، نکته، ایستراگ یا جزئیات داستانی لایق ذکری باقی مانده بود که این مقاله به آن اشاره نمی‌کرد، فراموش نکنید که یقینا میدونی و کاربران محترم این وب‌سایت نیز از صحبت درباره‌اش توسط شما استقبال می‌کند.

۱- توقفِ تسخیر نقشه توسط وایت‌واکرها

تیتراژ آغازین قسمت چهارم که به دربرداشتن برخی تغییرات نسبت به تیتراژهای پیش‌تر دیده‌شده در فصل هشت ادامه می‌دهد، برخلاف همه‌ی آن‌ها، دیگر تصویری از پیشرفت حرکت وایت‌واکرها روی نقشه را به نمایش نمی‌گذارد. طوری که حالا به‌جای متحرک بودن کاشی‌های آبی‌رنگ، شاهد توقف ابدی آن‌ها در مقابل قلعه‌ی وینترفل هستیم و تصویری را می‌بینیم که شکست شاه شب در قسمت سوم را به یاد می‌آورد. هرچند که شاید برخی از افراد بپرسند در صورت نابودی مطلق نایت‌کینگ و لشکر شب طولانی، آیا منطقا سازندگان نباید تمام کاشی‌های آبی‌رنگ حاضر در نقشه را از بین می‌بردند؟

۲- به افتخار لرد استورمزاِند!

  • نگاهی به 15 منطقه برتر و دیده‌نشده‌ی سریال Game of Thrones

قلعه‌ی استورمزاِند که ما هرگز در در تصویرسازی‌های سریال موفق به دیدن خودِ آن نشده‌ایم، محل حکم‌رانی خاندان براتیون است. قلعه‌ای که با نشستن رابرت روی تخت آهنین و داده شدنِ دراگون‌استون به استنیس براتیون، رنلی برای مدت‌ها در جایگاه ارباب اولش به چشم می‌خورد. اما این قلعه مدت‌ها است که با مرگ تمام اعضای رسمی خاندان براتیون در سریال، لردی را به رسمیت نمی‌شناسد و به همین خاطر، تبدیل شدنِ گندری به یک براتیون واقعی و ارباب این قلعه توسط دنریس، برای تکمیل داستانکِ مرتبط با آن، از اهمیت بالایی برخوردار می‌شود. در یکی از معدود فصل‌های منتشرشده از ششمین کتابِ مجموعه‌ی «نغمه‌ای از یخ و آتش» (A Song of Ice and Fire)، فردی به نامِ جان از خاندان کانینگتون، استورمزاِند را به تسخیر خودش درمی‌آورد و همین سبب شده است تا طرفداران درک کنند که حتی اگر قرار باشد در رمان‌های جرج آر. آر. مارتین هم گندری تبدیل به لرد دژ اصلی براتیون‌ها شود، این اتفاق یقینا قرار نیست به این آسانی برای وی رخ دهد.

۳- یک نامِ خانوادگی ناآشنا برای تماشاگران

در همان سکانسِ مرتبط با پاراگرافِ قبلی، ما بالاخره گندری را با نام کامل‌ترش در قد و قامت یک حرام‌زاده یعنی گندری ریورز می‌شناسیم. این مسئله از آن جهت جالب به نظر می‌رسد که باتوجه‌به تولد گندری در سرزمین‌های پادشاهی و کوچه‌های باریک بارانداز پادشاه (King's Landing)، او اصولا باید گندری واترز خطاب شود، نه گندری ریورز. حتی باتوجه‌به ذاتِ او به‌عنوان یکی از اعضای خاندان براتیون که به سرزمین‌های طوفان تعلق دارند، گندری باید گندری استورم صدا زده می‌شد و همین کاری می‌کند که خطاب شدنش با نام کامل گندری ریورز (نام خانوادگی خاصی که به حرام‌زاده‌های متولدشده در ریورلندز یا حرام‌زاده‌های خاندان‌هایی متعلق به آن‌جا داده می‌شود)، عملا هیچ توجیهی نداشته باشد.

اما فارغ از اشتباهِ سازندگان در تعیین نام خانوادگی پیشین گندری بر پایه‌ی قوانین کتاب‌های مارتین، صدا شدن گندری با نام گندری ریورز، خودش خبر از تایید شدنِ او به‌عنوان یکی از فرزندان متعلق به خاندان‌های اشرافی می‌دهد. چرا که در وستروس، همه‌ی فرزندان حرام‌زاده نام‌های خانوادگی این‌گونه ندارند. بلکه فقط حرام‌زاده‌هایی که توسط خاندان اشرافی‌شان به رسمیت شناخته شوند، چنین نام‌های خانوادگی همگانی و شناخته‌شده‌ای را دریافت می‌کنند.

۴- پایان همیشگیِ کار خدای نور با دنیا؟

داووس سی‌ورث در اپیزود چهارم کار خاصی برای انجام دادن نداشت. ولی یک سؤال مهم از دهان او بیرون آمد که عملا می‌پرسید بعد از نابودی نایت‌کینگ، اکنون دیگر خدای نور، چه نقشی در دنیا دارد؟ چرا که همه‌ی ما می‌دانیم خدای سرخ، طی مدتی طولانی، مشغول قرار دادن تکه‌های گوناگون یک پازل کنار یکدیگر بود که شکل‌گیری صحیح آن در انتها، منجر به کشته شدن شاه شب توسط آریا استارک شد. اما اکنون وی چه نقشی در جهان دارد؟ آیا سریال پاسخ این پرسش را در دو قسمت پایانی‌اش خواهد داد یا سؤال مطرح‌شده تا ابد، در نگاه خیلی‌های‌مان بی‌پاسخ باقی خواهد ماند؟

۵- آن‌ها بر علیه ما

جمله‌ی «ما آن‌ها را شکست دادیم. اما هنوز خودمان را برای جنگیدن با هم داریم»، برای بسیاری از بینندگانی که پیش از پخش فصل هشت، ماجرای پایانی آن را مرتبط با دعوای خود شخصیت‌های مثبت‌ومنفی اثر با یکدیگر و نه نبرد این انسان‌ها با وایت‌واکرها می‌دانستند، شبیه به مهر تاییدی روی تمام نظرات‌شان به نظر می‌آید. پیروزی زندگان بر مرده‌ها در دل ثانیه‌های همان یک نبردِ پیش‌آمده در وینترفل، از خیلی جهات و برای بسیاری از مخاطبان، شوکه‌کننده بود. اما حالا که وایت‌واکرها به پایان رسیده‌اند، آدم‌ها فرصت دوباره رفتن به سراغ یکدیگر، نشان دادن روی واقعی‌شان به هم و جنگیدن را دارند. موضوعی که برای برخی از تماشاگران ناامیدکننده و برای برخی دیگر از آن‌ها، جذب‌کننده به نظر می‌رسد.

۶- درود بر پادشاه جان اسنو!

این‌روزها دیگر احتمال شکل‌گیری نزاعی بین جان اسنو و دنریس به غایت خود رسیده است. اما یکی از مهم‌ترین عناصر در شکل‌گیریِ این ایده درون ذهن مخاطبان، لابه‌لای ثانیه‌های خود قسمت چهارم به چشم می‌خورد. در جایی که تورموند به ستایش جان در قد و قامت رهبری عظیم می‌پردازد و نگاه‌های دنریس نشان می‌دهند که او بیشتر از اعتماد به وفاداریِ جان، از قرار گرفتن او در مقابل خودش می‌هراسد. اما آیا این نشانه‌ها برای اثبات قطعیت به وجود آمدن جنگی داخلی بین ایگان تارگرین ششم و سانسا و آریا با دختر شاه دیوانه، کافی هستند؟

۷- نوشیدنی داغ امیلیا کلارک

در دل ثانیه‌های گفت‌وگوی تورموند با جان اسنو، همان‌طور که احتمالا خودتان هم تا به امروز متوجه شده‌اید، یک لیوان نوشیدنی داغ روی میز به چشم می‌خورد که برخی از تماشاگران آن را متعلق به برند StarBox می‌دانند و حتی معتقد به عمدی بودن قرارگیری‌اش (با هدف تبلیغاتی یا مرتبط با تلاش برای Trend کردن بیشتر سریال در شبکه‌های اجتماعی) در سکانس مورد بحث هستند. یک اشتباه خنده‌آور که HBO هم به آن واکنش نشان داد و حتی برای رفعش، سریعا نوشیدنی مورد بحث را در نسخه‌های جدید قسمت چهارم، از روی میز حذف کرد. هرچند که چنین کاری یقینا باعث نخواهد شد که تماشاگران به این زودی‌ها، اتفاقِ پیش‌آمده و مورد اشاره را از یاد ببرند.

۸- بازی قدیمی تیریون با همراهانش

تیریون لنیستر همیشه به وقت‌گذرانی با همراهانش و صحبت با آن‌ها، علاقه داشته است. به همین خاطر در قسمت چهارم فصل هشت هم دقیقا به سانِ روزهای حضورش درون چادر جنگی همراه‌با بِران و شِی در فصل اول، در اولین فرصت پادریک، برین و جیمی را کنار خودش می‌نشاند و آن‌ها را به تجربه‌ی یکی از بازی‌های محبوبش دعوت می‌کند. بازی گفت‌وگومحوری که بر پایه‌ی تلاش آدم‌ها برای اشاره به حقیقتی از زندگی طرف مقابل در گذشته‌ها، پیش می‌رود. به این صورت که اگر فرد گوینده درست حدس زده باشد، شنونده جریمه می‌شود و در صورتی که او اشتباه کند، خودش باید جریمه را بپذیرد. جریمه‌ای که سبب می‌شود هوش و حواس هر بازیکن، مدام بیشتر از ثانیه‌ی قبلی از کار بیافتد. تیریون در موقعیت‌هایی متعدد و همراه‌با افرادی گوناگون، این بازی را که البته آن‌چنان شیوه‌ی پیروزی کامل در آن مشخص نیست (!)، برگزار می‌کند. برای به وجود آوردن تجربه‌هایی سرگرم‌کننده که البته گاهی هم فرمی ناراحت‌کننده به خود می‌گیرند.

۹- ادا شدن حق دختری فراموش‌شده

در طول تجربه‌ی همین بازی، برین اشاره‌ای به اولین ازدواج تیریون می‌کند. ازدواجی که کوتوله‌ی محبوبِ دنیای Game of Thrones، در همان فصل اول راجع به جزئیاتش توضیح داد و به فریب خوردن تیریون از پدرش و دختری استخدام‌شده، ارتباط داشت. یک داستان تلخ که اصولا تیریون باید با هر بار به یاد آوردنش، نهایت غم را در دهانش مزه‌مزه کند. این‌بار هم اشاره به موضوع گفته‌شده و خراب شدن حال تیریون، سبب شد که او نقطه‌ی ضعف بِرین را به خاطرش بیاورد. البته برخی طرفداران هم به خاطر این سکانس، از دست سازندگان سریال ناراحت شدند. چرا که آن‌ها همزمان با مطرح شدنِ دوباره‌ی موضوع، فرصت پرداختن به حقیقت دردناک‌تر مرتبط با این داستان را داشتند. حقیقتی که به پاکی و بی‌گناهی مطلق دختر جوان قصه ارتباط دارد و آگاهی از آن، سبب می‌شد تماشاگران به ابعاد تازه‌ای از هیولاصفتیِ تایوین، ایمان بیاورند. در کتاب‌ها این حقیقت، دقیقا پیش از کشته شدنِ تایوین توسط تیریون، فاش می‌شود. اما از آن‌جایی که سریال جزئیات مورد بحث را پیش‌تر برای‌مان شرح نداده بود، می‌توانست از فرصت به وجودآمده در این قسمت، برای جبران مافات بهره ببرد.

تازه ممکن بود فاش شدن این حقیقت، رفتن جیمی از قلعه‌ی استارک‌ها به سمت سرسی را هم منطقی‌تر جلوه دهد. چرا که مجددا فاصله‌ی بین تیریون و او را باتوجه‌به آگاهیِ وی از این حقیقت در طول سال‌ها افزایش می‌داد و کاری می‌کرد که همه بفهمیم که چرا جیمی لنیستر در این‌طرف نقشه، جایی برای ماندن ندارد. در عین آن که برخی بینندگان فکر می‌کنند رفتن جیمی به سمت بارانداز پادشاه، ابدا مرتبط با تلاش او برای پیوستن مجدد به سرسی نیست و هدف اصلی او، کشتن ملکه‌ی دیوانه یا در بیان واضح‌تر، زن مورد علاقه‌اش است.

۱۰- آغاز آخرین پروژه‌ی سگ شکاری

سندور کلیگین هنگام ترک وینترفل به سمت جنوب، صرفا در حال تلاش برای رفتن به سراغ جنگی که همه با آن درگیر شده‌اند، نیست. او ماموریتی دارد که بینندگان سریال بدون نیاز به شنیدن جزئیاتش از دهان خود او، آن را می‌شناسند. سگ شکاری، می‌خواهد برادرش را به مرگ نهایی برساند و بالاخره نبردی را که طرفداران از آن با عنوان Cleganebowl یاد می‌کنند، تحویل‌مان دهد. همان جنگی که پیروزی در آن، از نگاه او تنها چیزی است که می‌تواند وی را واقعا به خوشحالی برساند و سطح انتظارات طرفداران از دقایقی که احتمالا جزئیاتش را به تصویر خواهند کشید، شدیدا بالا رفته است.

۱۱- سندور و بی‌احساسی‌هایش

کلیگین هرگز شخصی احساسی نبوده است که بخواهد رابطه‌ای صمیمانه با آدم‌های پیرامون خود داشته باشد. او حتی موقع اشاره به بلای آمده بر سر سانسا توسط رمزی، به خشکی، آن اتفاق را با جمله‌ی «شنیدم که تو به سختی شکسته شدی» به یاد مخاطبان می‌آورد تا نشان دهد که تمام اتفاقات پیش‌آمده، تغییری در ذات درونی‌اش به وجود نیاورده‌اند. فارغ از اشاره به گذشته، یکی از اشکلات این سکانس در نگاه برخی بینندگان، به واکنشِ سانسا نسبت به این جمله برمی‌گشت. چون سانسا دقیقا به سبک برندون، پس از شنیدن صحبت تلخ سندور، به اتفاق افتادن هر رخداد با دلیلی مشخص اشاره داشت و انگار اهمیت خاصی به آن نمی‌داد. درحالی‌که همه‌ی ما می‌دانیم آن اتفاق به قدری تلخ و بیمارگونه بود که تا ابد، نمی‌توان نسبت به آن واکنشی نداشت.

۱۲- خداحافظ پرنده‌ی کوچک

در سکانس گفت‌وگوی آریا با سانسا، سگ شکاری یک بار دیگر به یاد اولین فصول سریال، وی را «پرنده‌ی کوچک» (Little Bird) صدا می‌زند. پرنده‌ای که یک روز وی قصد نجاتش از بارانداز پادشاه را داشت و اکنون، تبدیل به سیاست‌مدار و زنی دردکشیده اما مقاوم شده است.

۱۳- این من نیستم.

گندری پس از به رسمیت شناخته شدن توسط دنریس به‌عنوان یک براتیون واقعی و لرد جدید قلعه‌ی استورمزاِند، سریع خودش را به آریا می‌رساند و از او می‌خواهد که با وی ازدواج کند. اما آریا هرگز تبدیل به بانوی یک قلعه نخواهد شد. او با آرامش به گندری همان دیالوگی را می‌گوید که در فصل اول خطاب به پدرش ادارد استارک که داشت راجع به ازدواج وی با لردی بلندمرتبه صحبت می‌کرد، گفته بود: این من نیستم. همان گفت‌وگویی را می‌گویم که منجر به استخدام سیریو فورل توسط ند استارک برای آموزش دادن مبارزه به آریا شد و این دختر را به طی کردن مسیری واداشت که نقطه‌ی پایانی‌اش، تبدیل شدن به یکی از توانمندترین آدم‌کش‌های حاضر در سرتاسر وستروس بود.

البته در فصل هفتم سریال و در دل یکی از سکانس‌های مرتبط با تلاش آریا برای بازگشتن به وینترفل هم سازندگان ادای دین دیگری به این دیالوگ معروف، کرده بودند. در قسمتی از داستان که او درون جنگل، توسط دسته‌ای از گرگ‌ها به فرماندهیِ دایرولف خودش یعنی نایمریا محاصره شد. آن‌جا آریا که این دایرولف را در فصل اول و برای نجات جانش از دست لنیسترها فراری داد، سعی به بازگرداندن دوباره‌ی او به وینترفل را داشت. اما کمی بعد، دختر ادارد استارک تشخیص داد که نایمریا هم مثل خود او، نیاز به آزادی دارد. برای همین هم پیش از بازگشتن دایرولف به جنگل، در چشمانش نگاه کرد و به او گفت: این تو نیستی.

۱۴- دوتراکی‌ها تمام نشده‌اند

پس از حمله‌ی دوتراکی‌ها به لشکر شاه شب و کشته شدن تمامی آن‌ها در جنگ، بسیاری از بینندگان تعداد انسان‌های متعلق به این قوم در لشکر دنریس را مطابق با عدد صفر در نظر گرفتند. ولی قسمت چهارم نشان داد که همه‌ی دوتراکی‌ها هم در دل ثانیه‌های The Long Night از بین نرفته‌اند و دنریس هنوز نیمی از لشکر دوتراکی‌اش را برای به خاک و خون کشیدن سرسی دارد.

۱۵- دورن هم شاهزاده‌ی جدیدی دارد

بعد از کشته شدن اوبرین مارتل، پرنس دوران، اِلاریا سند و مارهای شنی (سه دختر مبارز اوبرین)، Game of Thrones از قبل هم در اشاره نکردن به دورن، جدی‌تر شد و کار به جایی رسید که دیگر حتی امید به شنیدن نام این منطقه‌ی مهم در دنیای مارتین لابه‌لای ثانیه‌های فصل هشتم سریال، شدیدا کاهش پیدا کرده بود. اما براساس دیالوگ شنیده‌شده در قسمت چهارم فصل هشت، دورن هم‌اکنون ارباب جدیدی دارد که از قضا قسم وفاداری به دنریس خورده است. ما از هویت این فرد و حاکم جدید، اطلاعی نداریم. اما مطابق کتاب‌ها می‌توانیم بگوییم که بعد از مارتل‌های کشته‌شده، فقط یک نفر شانس تبدیل شدن به فرمانروای جدید دورن را دارد که او هم شخصی جز کوئنتین مارتل نیست. دومین فرزند و بزرگ‌ترین پسرِ پرنس دوران که البته ما تا به امروز هیچ نشانه‌ای مبنی بر حضورش در دنیای سریال ندیده‌ایم. البته بگذارید واقع‌بین باشیم. باتوجه‌به باقی ماندن تنها دو قسمت از «بازی تاج و تخت»، تقریبا خوش‌بین‌ترین بینندگان هم نمی‌توانند معتقد باشند که ما در ساعات باقی‌مانده تا پایان یافتن همیشگی Game of Thrones، قرار است کوچک‌ترین اطلاعاتی درباره‌ی مناطق به حاشیه رفته‌ای همچون دورن را ببینیم و بشنویم.

۱۶- ایمپ

مابینِ سکانس‌های گوناگون The Last of the Starks، پس از مدت‌ها می‌توان دوباره خطاب شدن تیریون با استفاده از لغت «ایمپ» (Imp) را که او از آن تنفر دارد، دید. البته این‌بار، به طرزی جالب، تیریون خودش را برای توهین به خود، با این لفظ صدا می‌زند تا جیمی را راضی کند که جزئیات مسئله‌ای جذاب برای او را به‌صورت کامل، شرح دهد.

۱۷- دقیقا چند سال؟

تیریون تا پیش از دست‌وپا زدن درون ماجرای تلخش با شِی، مردی به مراتب عیاش‌تر از انسان فعلی بود. اما عشق ورزیدنش به آن دختر و تلاشش برای حفاظت از او تا آخرین لحظات، وقتی وی را نابود کردند که شِی در دادگاه برگزارشده برای محاکمه‌ی او، بر علیهش شهادت داد و مرتکب خیانت شد. مدتی بعد هم وقتی تیریون به عیاشی‌های شِی همراه‌با پدرش پی برد و هر دوی آن‌ها را کشت، دیگر همه‌چیز به پایان رسید. چون مواجهه با این حجم از تلخی‌ها، ترومایی را در وجود تیریون سر و شکل داد که کاری می‌کرد او هرگز دیگر خواب تکرار آن وقت‌گذرانی‌های خاصش را هم نبیند. تا جایی که وی وقتی در همراهی با لرد وریس پا به مکانی مناسب برای انجام این کار در اِسوس گذاشت، تماشاگران فهمیدند که دیگر تیریون حتی اگر بخواهد، قدرت غرق شدن در آن خوش‌گذرانی‌ها را ندارد. ما نمی‌دانیم که از آخرین همراهی تیریون با یک زن چه‌قدر می‌گذرد. اما مشخصا سریال با اشاره به این موضوع در قسمت چهارم فصل هشتم خود، می‌خواهد بگوید که هنوز وضعیت ذهنی و روحی کاراکتر مورد بحث،‌ از این نظر بهبود پیدا نکرده است.

۱۸- از چند کیسه پول تا هایگاردن

بِران دقیقا بعد از نابودی وایت‌واکرها و بدونِ به مشکل خوردن با این حجم از سرباز حاضر در قلعه، به‌سادگی جیمی و تیریون را می‌یابد و در مذاکره‌ای کوتاه با آن‌ها بر سر جان‌شان، از فردی که به چند کیسه پول راضی می‌شد، به مقام لرد اصلی قلعه‌ی هایگاردن می‌رسد. اما فارغ از بی‌منطقی‌ها و اشکالات این سکانس که هیچ روش خلاصه‌ای برای صحبت کردن درباره‌شان وجود ندارد، لحظه‌ی مواجهه‌ی او با برادران لنیستر، بِران را عملا در فهرست آدم‌های لایق مرگ سرسی نیز قرار می‌دهد. این سکانس، دو اشاره به فصول آغازین سریال هم دارد. اولین نکته، مربوط‌به خود کمانِ قرارگرفته در دستان بِران است که تیریون دقیقا با استفاده از همان، تایوین را از پا درآورد. دومین نکته هم به تکرارِ کلیِ جمله‌ی بیان‌شده توسط تیریون در فصل اول خطاب به بِران برمی‌گردد: هروقت کسی قصد خریداری وفاداری تو نسبت به من را داشت، فراموش نکن که من دو برابر او، می‌پردازم.

۱۹- قلعه‌های خالی و بدون لرد

بِران که در قسمت چهارم برای داشتنِ شانسِ تبدیل شدن به ارباب قلعه‌ای بسیار بزرگ با نام هایگاردن، جانش را رسما در خطر قرار می‌دهد، موقع زیر سؤال رفتن توسط جیمی لنیستر، به تاریخچه‌ی خانوادگی وی اشاره می‌کند. موسس خاندان لنیستر، فردی افسانه‌ای و زندگی‌کرده در عصر قهرمانان (Age of Heroes) با نام لَن زیرک بود که مطابق شنیده‌ها، بدون هیچ‌گونه جنگ و خون‌ریزی و تنها با تکیه بر هوش و ذکاوتش اعضای خاندانی بزرگ را فریب داد، آن‌ها را از قلعه‌شان بیرون کرد و به مالکیت این مکان درآمد. بِران هم با درنظرگرفتن همین تاریخچه، به یاد جیمی و تیریون می‌آورد که او هم مثل آن‌ها و اجدادشان، صرفا در حال برنامه‌ریزی برای بهره بردن از آشوب ایجادشده در سرتاسر کشور به نفع خودش است و حداقل آن‌ها که خودشان به خاندانی ایجادشده به شکلی مشابه تعلق دارند، نمی‌توانند اعمال وی را زیر سؤال ببرند.

۲۰- شمالی‌ها در جنوب

در گفت‌وگوی جذاب تیریون با سانسا، دیالوگی وجود دارد که به وضعیت‌های بد پیش‌آمده برای استارک‌های وینترفل در جنوب کشور در طول تاریخ، اشاره می‌کند. این دیالوک، به‌تنهایی یادآور زنده‌زنده سوختن پدر و برادر ادارد استارک در پایتخت توسط شاه دیوانه و گردن‌زده شدن خود او در مقابل سپت بیلور، توسط لنیسترها است. آیا جان به‌عنوان یک نیمه‌استارک و آریا به‌عنوان یک استارک واقعی هم قرار است به‌زودی جان‌شان را در بارانداز پادشاه از دست بدهند؟ تنها گذر زمان، پاسخ پرسش مطرح‌شده را خواهد داد.

۲۱- خداحافظ گوست

گوست که حضورش در چهارمین قسمت فصل هشت «بازی تاج و تخت» سبب شد که بینندگان متوجه زخم‌های کوچک و بزرگ واردشده بر بدن او پس از چندین و چند مبارزه‌ی گوناگون بشوند، خداحافظیِ نامناسبی با جان داشت. این دو آن‌قدر به یکدیگر نزدیک هستند که قبل از رفتن گوست به شمال و خداحافظی‌اش به‌صورت کامل با سریال، لحظه‌ای احساس‌تر و مفصل‌تر با یکدیگر داشته باشند و پایان یافتن مسیری که درکنار یکدیگر طی کرده‌اند، با سکانسی خاص‌تر از نگاه انداختن‌شان به یکدیگر از فاصله‌ای نه‌چندان کوتاه، رقم بخورد. در هر حالت، شاید بعضی‌ها متوجه نشده باشند که این خداحافظیِ پایانی ما با گوست بود. او به احتمال ۹۹.۹۹ درصد، دیگر قرار نیست حتی برای یک ثانیه، جایی در این سریال داشته باشد.

۲۲- سم جونیور بعدی

سم و گیلی برای سال‌های سال، وانمود کرده‌اند که فرزند گیلی از کرسترِ آلوده و تنفرآور، در حقیقت بچه‌ی سموئل تارلی است. حتی گیلی با علاقه‌اش به سم، او را سم جونیور نامید تا دیگر در نگاه ساکنان وستروس، کوچک‌ترین شکی نسبت به صحت این ادعا، وجود نداشته باشد. اما سم و گیلی در سکانسی که احتمالا آخرین تصویر از آن‌ها در کل سریال را به ما نشان می‌دهد، عملا خبر از بارداریِ دوباره‌ی گیلی می‌دهند. دختری دوست‌داشتنی که اکنون واقعا فرزند سموئل را در وجود خود حمل می‌کند و این احتمالا با زمان‌بندی فشرده‌ی سریال، جمع‌بندی مناسبی برای داستان کم‌وبیش عاشقانه‌ی او در Game of Thrones، به شمار می‌آید.

۲۳- وریس هم از برخی همه‌چیز مطلع نیست!

یکی از بزرگ‌ترین سوالات طرفداران Game of Thrones در سال‌های اخیر، این بود که آیا وریس که در تمام طول سریال تقریبا از تک‌تک اخبار مهم کوچکو بزرگ مطلع بوده است، والدین حقیقی جان اسنو را نیز می‌شناسد یا نه. او در کتاب‌ها فردی است که هر روز بیشتر از روز قبل، به نظر می‌رسد که زیر تمام لایه‌های پیچیده‌ی شخصیتی‌اش، می‌توان خدمتکاری وفادار به شاهان تارگرینی را یافت که می‌خواهد دوباره یکی از آن‌ها را روی تخت پادشاهی قرار دهد. طوری که بسیاری از دنبال‌کنندگان رمان‌های مارتین، تقریبا شکی در مثبت بودن پاسخِ پرسش مورد اشاره ندارند. ولی واکنش متعجب او در قسمت چهارم فصل هشت پس از شنیدن این خبر از زبان تیریون، اثبات می‌کند که او هرگز در طول سریال، از این موضوع مطلع نبوده است. وی که پیش‌تر فکر می‌کرد مابین آدم‌هایی که ادعای مناسب را برای تخت آهنین دارند، هیچ شخصی بهتر از دنریس تارگرین را نمی‌توان یافت، اکنون متوجه شده است که می‌تواند حاکمی مناسب‌تر با نام ایگان تارگرین ششم (جان اسنو) را روی آن صندلی بنشاند و همین هم کاری می‌کند که احتمال خیانت وی به دنریس در دو اپیزود بعدی، شدیدا بالا به نظر برسد.

۲۴- آخرین جوک تیریون

از آن‌جایی که تیریون علاقه‌ی فوق‌العاده زیادی به جوک گفتن دارد و در صحبت‌هایش با وریس هم هرگز از بیان شوخی‌هایی با محوریت به سخره گرفتنِ خواجه‌ها ابا نمی‌کند، در گفت‌وگوی جدی‌شان با یکدیگر درون دقایق پایانی قسمت چهارم فصل آخر نیز می‌توان به لطیفه‌ای این‌چنین (که بهتر است خودتان با بازبینی آن سکانس متوجهش بشوید)، گوش کرد. از آن‌جایی که دیگر بعید است که در دو اپیزود پایانی، تیریون فرصتی برای شوخی کردن با آدم‌های دور و بر خود را پیدا کند، فقط باید امیدوار باشیم که وریس از این جوک‌ها خسته نشده باشد و همزمان با طراحی نقشه‌ای برای به زیر کشاندنِ دنریس، تیریون را هم به قتل نرساند!

۲۵- یورون؛ چرا انقدر احمق؟

سرسی در قسمت چهارم فصل هشت، یک مرد دیگر را هم با استفاده از اشاره به حامله بودنش به بازی می‌گیرد. اکنون تیریون و جیمی اعتقاد دارند که سرسی فرزندی از جیمی را در وجودش پرورش می‌دهد و یورون هم فکر می‌کند که سرسی، فرزند او را حامله شده است. سرسی یا در حال دروغ گفتن به همگان به سر می‌برد، یا دارد به یورون دروغ می‌گوید یا به جیمی دروغ گفته است. اما اگر یورون احمق نیست، باید هنگام اشاره شدن به بچه توسط تیریون موقع مذاکره با سرسی، بفهمد که او منطقا نباید از قرار گرفتن فرزند وی در شکم سرسی مطلع باشد! پس اگر تیریون خبر از حاملگی سرسی دارد، سرسی مدت‌ها قبل از پذیرش یورون، باردار شده است و نمی‌تواند مادر فرزند او باشد. آیا این موضوع تاثیری روی رفتار یورون در قبال سرسی خواهد داشت یا سریال فرض می‌کند که وی متوجه چیزی نشده است و مثلا فکر می‌کند تیریون با استفاده از جاسوس‌هایش یا موردی این‌چنین، از بارداری خواهرش اطلاع دارد؟

۲۶- روی بد جیمی

جیمی شاید اکنون با تکمیل قوس شخصیتی‌اش به‌عنوان آنتاگونیستی کاملا منفی که به پروتاگونیستی تقریبا مثبت و شدیدا پرطرفدار تبدیل شد، شبیه به کاراکتری رستگارشده به نظر برسد. ولی گویا سریال می‌خواهد وضعیت او به‌عنوان یکی از پرداخت‌شده‌ترین کاراکترهایش را پیچیده‌تر از قبل هم بکند و با اشاره‌ی جدی و تلخ به گذشته‌ی سیاه او و استفاده از قطع رابطه‌اش با برین، کینگ‌اِسلِیِر را به سمت بارانداز پادشاه بفرستد. او در این قسمت میان سخنانش خطاب به بِرین، به انداختن برندون از پنجره‌ی برج، تهدید به قتل تمام ساکنان ریورران و کشتن یکی از اعضای خانواده‌اش (سِر آلتون لنیستر که وظیفه‌ی بردن پیام‌های راب استارک و تایوین لنیستر برای یکدیگر را داشت) در سلول زندان، اعتراف می‌کند. سه‌گانه‌ای که مورد آخرش همان اتفاقی بود که به کشته شدنِ یکی از فرزندان لرد کاراستارک توسط جیمی و فرار ناموفق وی از دست راب استارک، ایجاد شدن درگیری لفظی بین استارک‌ها و کاراستارک‌ها، نافرمانی لرد کاراستارک از دستور راب، گردن زده شدن او توسط راب، از دست رفتن نیمی از سربازهای ارتش راب، وادار شدن گرگ جوان به کمک خواستنِ مجدد از فِرِی‌ها و عروسی خونین ختم شد. پس اگر هدف جیمی با یادآوری این سه کار آن بود که تماشاگران مجددا وی را در شکل خاکستری و حقیقی و پرشده از کارهای منفی و مثبتش ببینند، باید پذیرفت که او در رسیدن به این هدف، به در بسته نخورد.

۲۷- کایبرن و علاقه‌اش به قتل عام

رویارویی مشاوران اصلی سرسی و دنریس، آن‌جایی جالب می‌شود که تیریون می‌خواهد وجدانِ نداشته‌ی کایبرن را بیدار کند. تیریون به وی می‌گوید که جنگ دنریس و سرسی، آسیب فوق‌العاده زیادی به مردم خواهد زد و صدای جان دادن خیلی‌ها را بلند می‌کند. درحالی‌که او اگر کایبرن را می‌شناخت، می‌دانست وی به مواجهه با مرگ و داشتن تعداد بی‌شماری از جسدها، عشق می‌ورزد. او اصلا به خاطر آزمایش‌های غیرانسانی و به دور از وجدانش روی آدم‌ها و جنازه‌های‌شان از سیتادل بیرون افتاد و به همین خاطر، انگار مطابق گفته‌های خودش، آشنایی زیادی با صدای کودکانِ در حال مرگ دارد. اما فارغ از این اشاره‌ی قابل‌توجه سریال به پیشینه‌ی کایبرن، یک نکته را هم خودم به یادتان می‌آورم تا تنفرتان از وی مجددا به اوج خودش برسد. او اولین‌بار وقتی در سریال دیده شد که داشت آخرین ثانیه‌های عمرش را سپری می‌کرد و راب استارک، دستور داد که جانش را نجات بدهند.

پنجمین اپیزود از هشتمین و آخرین فصلِ Game of Thrones یا همان هفتاد و دومین قسمتِ آن تا به امروز، راس ساعت ۰۵:۳۰ بامداد روز دوشنبه، ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۸ به وقت ایران، پخش خواهد شد.


افزودن دیدگاه جدید

محتوای این فیلد خصوصی است و به صورت عمومی نشان داده نخواهد شد.

HTML محدود

  • You can align images (data-align="center"), but also videos, blockquotes, and so on.
  • You can caption images (data-caption="Text"), but also videos, blockquotes, and so on.
5 + 5 =
Solve this simple math problem and enter the result. E.g. for 1+3, enter 4.