به تازگی پخش سریال «میلیاردرها» از شبکهی شوتایم آغاز شده. میدونی در این مطلب نگاهی به افتتاحیهی این سریال انداخته تا ببیند آیا تماشای آن ارزش دارد؟ همراه میدونی باشید.
بالاخره پس از امتحان بسیاری از سریالهای جدید تلویزیون و ناامیدشدن، یکی موفق شد من را برای دیدن ادامهی ماجراهای کاراکترها و دنیایش هیجانزده کند. «میلیاردرها»، سریال جدید شبکهی خوشنام شوتایم که دربارهی نبرد برجنشینانِ مایهدارِ والاستریت با مقامات دولتیِ آبزیرکاه و سیاستبازیهای کثیف و پیچیدهشان است، شاید در ظاهر و سوژه چیز درگیرکنندهای به نظر نرسد (راستش، من هم اپیزود اول را با بیرقبتی و تاخیرهای فراوان تماشا کردم)، اما کافی است چند دقیقهای بهش فرصت بدهید تا بهتان نشان دهد چه پتانسیل فوقالعادهای برای تبدیل شدن به سریالی سرگرمکننده و هوشمند دارد و شاید بعد از پایان اپیزود اول مثل من از یافتن یک سریالِ جذاب و لذتبخش خوشحال شوید.
اینکه تماشاگران را از همان اپیزود اول شکار کنید، کار سختی است. چون معمولا معرفی و پردازش اولیهی شخصیتهای اصلی، ترسیم رابطههایشان و نمایش افق بلندی که سریال در اپیزودهای بعدی سراغش میرود، واقعا کار مشکلی است. از همین رو، بسیاری از سریالها در اپیزود اولشان خیلی شتابزده احساس میشوند. چون میخواهد در زمان اندکی که دارند تمام این کارها را بکنند. و در مقابل افتتاحیههایی هم هستند که در تیک زدن تمام ماموریتهایش شکست میخورند و باعث میشوند تا تماشاگران برای دیدن قابلیتهای دنیای سریال، به آن فرصت دوباره بدهند. اما خوشبختانه «میلیاردرها» جایی در این میان و در محدودهی تعادل قرار میگیرد که من خیلی دوستش دارم. سریال در همان ساعت اول نه تنها خصوصیات ابتدایی دو کاراکتر اصلیاش را معرفی میکند و چیزهایی که آنها را بههم متصل میکند و به جان هم میاندازد را نشانمان میدهد، بلکه بخشی از هوش و تواناییهای مخفیشان را رو میکند و البته بدون اینکه شتابزده احساس شود، ما را به نقطهای میرساند که با خودمان میگوییم: «آهان، پس ادامهی فصل شامل چنین چیزایی میشه». قسمت اول همینقدر در انجام وظایفش دقیق است و اگر این روند در اپیزودهای بعدی هم ادامه پیدا کند، عالی میشود.
اما «میلیاردرها» دقیقا چه کسانی را دنبال میکند؟ بابی اَکسراد، سرمایهگذار ثروتمندی است که مدیریت شرکتی را برعهده دارد که تمام اعضایش در جریان حملات یازده سپتامبر کشته شدهاند و از او به عنوان تنها بازمانده یاد میشود. شرکتی که با استفاده از پول مشتریانش در کارهای مختلفی که شامل ریسکهای بالا میشوند، سرمایهگذاری میکند. اما معمولا اینجور شرکتها تکنیکهای حرفهای و منحصربهفرد محاسباتی خودشان را برای سود بردن از سرمایهگذاریهای خطرناک دارند و بابی اکسراد در چند صحنه نشان میدهد که استاد این کار است. بابی دستی هم در کارهای خیر دارد و همین مسئله او را به فرد محبوبی در شهر تبدیل کرده است.
بزرگترین رقیب او، چاک رودیس است. اگرچه در بابی نیز رگههای کمرنگی از تاریکی دیده میشود، اما چاک آدم خیلی عصبانیتر و سرسختتری است که به عنوان دادستان امریکا بدجوری برای رو کردن دست سرمایهدارانِ آبزیرکاه که در صدرشان بابی اکسراد قرار دارد، مصمم است. اما این بدین معنا نیست که او آدم اخلاقمداری است و انجام وظیفه میکند. بلکه در حقیقت، او بیشتر این کار را از سر حفظ جایگاه خودش و قوی کردن جای پایش از لحاظ سیاسی انجام میدهد. تنها عنصری که در این دو مرد یکسان است، تلاش هردو برای رو کم کردن رقیب و تنفر از باختن است.
این دقیقا همان چیزی است که این دو را در اپیزود اول شاخ به شاخ میکند. اکسراد، برخلاف توصیهی همکارانش میخواهد یک ویلای گرانقیمتِ کنار دریا را معامله کند که باعث جلبتوجهی بیدلیل دادستانی و کمیسیون امنیت بورس میشود. از طرفی چاک دوست دارد اکسراد این خانه را بخرد تا به این ترتیب، او بهانهی لازم برای آغاز پروندهسازی را بهدست بیاورد و از طرفی دیگر، اکسراد هم از آن آدمهای اهل بازی و طمعکاری است که نمیخواهد توسط رقیبش به کنار رانده شود. به همین دلیل او با اینکه میداند خرید خانه ممکن است به ضررش تمام شود، اما به آن فکر میکند. این درگیری همان آجری اولی است که قرار است ماجراهای ادامهی فصل را پیریزی کند؛ سیاستبازیها هردو طرف برای نابود کردن زندگی عالی دیگری و ماندن در صدر قدرت است!
ذکر این نکته مهم است که یکی از خالقان سریال، اندرو راس سورکیس، روزنامهنگار اقتصادی و نویسندهی کتابِ پرفروشی دربارهی بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ است. از همین رو، سریال در بررسی و صحبت دربارهی پیچیدگیهای اقتصادی و مالی، دارای احساس واقعگرایانهی جذابی است. اما لازم نیست بترسید. در «میلیاردرها» خبری از اصطلاحات سخت اقتصادی نیست و سریال زبان کسلآوری ندارد. چرا، در شروع اپیزود اگر چیزی از حرف کاراکترها متوجه نشدید، تقصیر شما نیست. اما اگر کمی دندان روی جگر بگذارید، خوشبختانه متوجه میشوید که سریال حواساش هست تا با تخصصیشدن، مخاطبانش را فراری ندهد و با توضیح بیش از اندازهی زبان اقتصادیاش، خشک و خستهکننده نشود. تمامیاش هم به خاطر این است که سریال سعی میکند پردازش کاراکترهایش را به ماموریت اصلیاش تبدیل کند. اپیزود اول در این زمینه موفق است و در واقع هنوز یک ساعت اول به پایان نرسیده، در آن واحد هم قشنگ میدانید با چه جور آدمهایی طرف هستید و هم میتوانید حدس بزنید که چیزهای ناگفتهای دربارهشان وجود دارد.
مثلا ما متوجه میشویم که تمامی معاملههای مالی اکسراد غیرقانونی نیست و رفتارش نیز او را به عنوان آدمی رنگآمیزی میکند که شرور و شیاد نیست. در عوض، با آدم خوبی طرف هستیم که در رابطه با ثروتش دستودلباز هم است. حالا باید دید آیا در اپیزودهای بعد از زاویههای دیگری از شخصیتش پردهبرداری میشود یا نه. اکسراد آنقدر خوب معرفی میشود که به راحتی او را به عنوان آدم باهوشی که یک شرکت درحال مرگ را به یک امپراطوری چندمیلیارد دلاری تبدیل کرده، باور میکنید. از سویی دیگر، چاک رودیس اما آدم سفتوسخت اما شرافتمندی به نظر میرسد. اما نباید فراموش کرد که اینجا با شخصیتهایی طرفیم که هرکدام شرافتشان کمی لنگ میزند (سکانس توطئهی چاک با پدرش را به یاد بیاورد) و پتانسیل این را دارند تا در صورت نزدیک شدن به لبهی پرتگاه، به هرکاری برای سقوط نکردن دست بزنند. سریال برخورد چشمانداز این دو کاراکتر است و تماشاگر باید به طرفداری از یکی از آنها بلند شود. خوشبختانه، هر دو کاراکتر آنقدر در بلند شدن روی دست یکدیگر خوب هستند که ترازو به یک سمت سنگینی نمیکند. اینجا باید اشارهی ویژهای به بازی دمین لوییس و پاول جیاماتی کرد که واقعا در بالا بردن کیفیت متن متوسط سریال و افزایش کوبندگیاش نقش مهمی را ایفا میکنند.
اپیزود افتتاحیهی «میلیاردرها» به خاطر برخی استعارهسازیهای تویذوقزننده و غیرنامحسوساش (مثل جایی که بچههای بابی اطلاعاتشان را به رخ هم میکشند یا وقتی بابی با دیدن سگِ بیحالش برای مبارزه مصمم میشود) و عدم عمق پیدا کردن و تبدیل شدن به چیزی فراتر از یک داستان سرگرمکننده، بینقص نیست. اما سریال برای شروع به خوبی از پس معرفی مواد اصلیاش بر میآید و هنوز یکعالمه وقت برای عمقبخشی به همهچیز هست. «میلیاردرها» با توجه به اپیزود آغازینش درام شخصیتمحورِ سرگرمکنندهای برای تماشا است که ارزش وقتتان را دارد.