سریال «اش علیه مردگان شرور» که براساس سهگانهی معروف «کلبهی وحشت» ساخته شده پخش خود را آغاز کرده است. میدونی در این مطلب، نگاهی به عملکرد قسمت اول این سریال موردانتظار انداخته است.
اپیزود افتتاحیهی سریال »اش علیه مردگان شرور» با قطعه آهنگ متناسبی شروع میشود که از همان ثانیههای ابتدایی تمام احساسات و خاطرات هیجانانگیز، خونآلود، عجیب و دیوانهواری که از سهگانهی کمدی/ترسناک سم ریمی داریم را مثل انفجاری در زمان به درون ذهنمان سرازیر میکند. این قطعهی راک اند رول خفن که «سفر فضایی» نام دارد از «خوششانسی در ونوس» و «دیدار با آدمهای لذتبخش» میگوید و شاید در مرتبطترین بخشاش با سهگانهی ریمی فریاد میزند: «ما کهکشان راه شیری رو ترکوندیم»! همانطور که این آهنگ کماکان بعد از عرضه در سال ۱۹۷۲ احمقانه و در آن واحد هیجانانگیز احساس میشود، سهگانهی بیموویِ جریانسازِ «مردگان شرور» سم ریمی هم کماکان در عین مسخرهبودن، بیرقیب است؛ فیلمهایی که آنقدر به دل ما ایرانیها نشست که برایش اسم بینظیر «کلبهی وحشت» را انتخاب کردیم؛ اسمی که به توصیفکنندهی یکی از عناصر مشهور فیلمهای اسلشرِ بعد از «مردگان شرور» تبدیل شد: گیر افتادن یک سری بچه دبیرستانی در کلبهای تسخیرشده! سال ۱۹۸۱ سم ریمی کارگردان و رابرت تاپرتِ تهیهکننده با یک بودجهی ۳۵ هزار دلاری پروژهای را استارت زدند که با یک داستان یک خطی، به موفقیتی عظیم و نهایتا ترکاندن کهکشان راه شیری انجامید! هیولاهای بامزه و جانسخت و جلوههای بصری عالی فیلمها در نمایش تهوعآور دل و رودهی مردگان هنوز بینظیر هستند. اما در ردیف اول نمادهای بهجا مانده از این مجموعه، اشلی ویلیامز بیچاره با بازی کاریزماتیکِ بروس کمپل قرار گرفته که دست ارهبرقی و لباس آبیاش بیشتر از خودش شخصیتپردازی شدهاند؛ کسی که خیلی زود به یکی از قهرمانان دوران کودکی بسیاری تبدیل شد. خب، خبر خوب این است که دیگر لازم نیست شب و روز دعا دعا کنیم که باری دیگر این مرد را در برابر مردگان ماورا ببینیم، بلکه با توجه به اپیزود اول سریال، به نظر میرسد این اتفاق بهطرز ایدهآلی افتاده است.
شاید یکی از ریسکیترین کارهای حوزهی سرگرمیسازی این است که اثری که برای تماشاگران حکم نوستالژی مطلق دارد را بردارید و بعد از سالها ادامهای بر آن بسازید. سابقه نشان داد چنین کاری معمولا به شکست و نارضایتی ختم میشود. این خطر «اش علیه مردگان شرور» را نیز احاطه کرده بود، اما وقتی معلوم شد خود سم ریمی هدایت پروژه را برعهده دارد، خیالمان خیلی راحتتر شد. بالاخره اگر یک نفر هم پیدا شود که فوت و فن موفقیت این مجموعه را بلد باشد و دلش برای آن بسوزد، خودِ ریمی است. در طول اپیزود اول میتوان دید که سریال نه تنها به بهانهی تغییر و تحول به نوستالژی تماشاگران بیاحترامی نمیکند، بلکه کاملا براساس آنها ساخته شده است. خطر بعدی خودش را در رابطه با خود اشلی ویلیامز نشان میدهد. ما همه اش را دوست داریم، اما راستش به جز کشته شدن نامزدش لیندا به دست شیاطین، چیز دیگری دربارهی او نمیدانیم. (البته فارق از تواناییاش در تحمل ضربات روحی و فیزیکی شیاطین). این مسئله شاید در فیلمها توی ذوق نمیزد. اما مدیوم تلویزیون جایی است که بدون داستان نمیتوان جلو رفت. این یعنی حالا میتوانیم واقعا کمی بهتر اش را بشناسیم. ما قبل از این سریال، اش را فقط در حال مبارزه با شیاطین و چک و چانه زدن با مردمان قرون وسطایی دیده بودیم، حالا وقت این است که ببینیم او چگونه با همکاران و همسایههایش رفتار میکند. بله، این شاید بهطور معمول اتفاق پیشپا افتادهای باشد. اما در دنیای بیشخصیتِ «مردگان شرور» به عنوان یک پیشرفت قابلتوجه محسوب میشود. اصلا همین که اش را بعد از این همه سال برای اولینبار حداقل برای مدتی بیرون از کشت و کشتار میبینیم، خود یکی از نکات جالب این اپیزود بود. اما به محض اینکه سریال بالاخره بعد از خواندن آن کتاب لعنتی وارد اتفاقات اصلیاش میشود، شاهد همان حالوهوای آشنای مجموعه هستیم، با این تفاوت که مثل سنت این مجموعه، لحن سریال هم دچار کمی تغییر شده. اگر قسمت اول «مردگان شرور» بیشتر ترسناک بود، قسمت دوم قصابیهای بیشتر و کمدی را به فیلم تزریق کرد و «ارتش تاریکی» به یک کمدی/فانتزی تبدیل شد. در سریال با ترکیبی از اتمسفر کمدی/ترسناک قسمت دوم و دیوانهبازیهای بیپروای قسمت سوم مواجه هستیم.