پخش فصل دوم سریال تحسینشدهی «بازماندگان» با اتفاقات غافلگیرانهای شروع شد. میدونی در این مطلب نگاهی به روند این سریال در شروع فصل جدیدش انداخته است. همراه میدونی باشید.
طبق معمول فرمول «بازماندگان»، این اپیزود سهم خودش را از لحظات استرسزا و بیقرارکننده داشت. یکی از قابلیتهای عالی «بازماندگان» این است که وقتی لازم باشد، بهطرز قدرتمندی ترسناک و روانپریشانه میشود. این قسمت هم پُر از لحظاتی بود که کاری میکردند احساس کنیم در حال تجربهی یک کابوس عجیب هستیم. از زمانی که جان در هنگام فرو کردن دستش به درون سینک ظرفشویی بهخاطر هشدار دوست پیشگویش، تردید و هراس داشت گرفته تا کیک بینام و نشان روی پلهها، آن جیرجیرک لعنتی که برای این خانوادهی خوشحال آرام و قرار نگذاشته بود، جعبهی مدفونِ اریکا با یک گنجشکِ زنده درونش، دویدنِ برهنهی ایوی و دوستانش در جنگل، پیرمردی که در مرکز شهر بالای برج زندگی میکرد. یا از همه مشکوکتر، به محض اینکه مت جیمسون در کلیسا برای صحبت دربارهی همسرش اراده کرد، حرفش را قطع کردند.
در ابتدا کمی از انتقال لوکیشن سریال برای فصل دوم مطمئن نبودم، اما حالا میبینیم چقدر این مسئله به دنیاسازی فضای آخرالزمانی سریال کمک کرده است. همین جزییات و عناصر کوچک هستند که با دقتی فوقالعاده در یک دیگر ذوب میشوند و تکهی دیگری از دنیای نــو و شگفتانگیز «بازماندگان» را میسازند، رنگآمیزی میکنند و به وسعت و تاثیرش میافزایند.
و البته مگر میشود، «بازماندگان» بدون تراژدی تمام شود. همان اول حدس زدم ممکن است هشدار دوست پیشگوی جان فقط به او مربوط نشود، بلکه تمام اعضای خانوادهاش را در بربگیرد. و از آنجایی که ایوی در همین مدت کوتاه حضورش، تاثیر قابللمسی را از خود برجای گذاشته بود، داستان ضربهی وارد شده به جان را خوب منتقل کرد. حالا به نظر میرسد، بر اثر زلزله کف دریاچه سوراخ شده و همهچیز به درون زمین کشیده شده. شاید درست به همان شکلی که همین زمینلرزه باعث بسته شدن در غار و زندانیشدن خانوادهی زن غارنشین شد. آیا در ادامهی سریال سرنوشت بچهی زن غارنشین را دنبال میکنیم؟
و آیا اتفاقات غیرقابلتوضیحی مثل این، جایگزین «عزیمت» میشوند و این جامعهی آرام را به درون هرج و مرج میکشند؟ این روزها دو سریال درحال پخش داریم که هر دو دلیلی برای اثبات این حقیقت هستند که در دوران طلایی تلویزیون به سر میبریم. همین چند روز پیش «رابطه» این حس را در من جوشاند و حالا «بازماندگان». اگرچه طبیعتا از زیر و رو شدن مکان و بازیگران سریال نگران بودم، اما افتتاحیهی «بازماندگان» ثابت کرد که این به نفع گسترش افقهای دنیای بیکران سریال بوده است.
با اینکه دنبالهای بر کتاب منبع نبوده تا فصل دوم براساس آن ساخته شود، اما شروع داستان فصل دوم خیلی طبیعی، روان و همگام با دنیایی که در فصل اول خلقشده بود، احساس میشود؛ دنیایی ریشه دوانده در معمـا که با سناریویی پُرجزییات و بازیگرانِ خارقالعادهاش، کمنظیر است و انگار میخواهد تا تهِ ته ایدهاش برود.