در این مطلب نگاهی به نقش زنان در سینمای امروز ایران خواهیم انداخت و این مساله را بررسی خواهیم کرد.
تولستوی در مقاله معروف خود «هنر چیست؟» درباره رسالت هنر میگوید: «هنر میبایست از دل جامعه بیرون آید و اثربخشیاش به جامعه مشهود باشد.» تا مدتها در سینمای ایران شخصیت اصلی فیلمها (پروتاگونیست یا قهرمان) مرد بودند. البته بازیگران زن هم از عوامل فروش یا توجه به حساب میآمدند اما معمولا در نقش مکمل ظاهر میشدند و شخصیت محوری همیشه بر عهده مردها بود. شاید این باور از آنجا شکل گرفته بود که در جامعه نیز کارهای مهم به عهده مردان بود و زنان نقشهای حاشیهای را پذیرا بودند. این روند فقط مختص ایران نبود بلکه در سینمای استودیویی هالیوود نیز تا مدتها قانون اجازه نمیداد که زنی نقش محوری فیلم باشد. در سینمای ایران نمونههای انگشت شماری بودند که یک زن شخصیت محوری داستان شود برای مثال شخصیت نیکی کریمی در فیلم پری ساخته داریوش مهرجویی، شخصیت لیلا حاتمی در لیلا (مهرجویی) یا حکم (مسعود کیمیایی). در این فیلمها هم هر چند زن نقش محوری و تعیین کنندهای در جریان درام داشت اما هنوز مردانی حضور داشتند که کنار زن باشند یا به دادش برسند یا اینکه بخشی از فیلم به ماجرای نامرتبط دیگری پرداخته میشد. زنِ تنها و مستقل تا مدتها تابوی سینمای ایران بود. تابویی که در جامعه در حال تغییر بود و میبایست اثرش در سینما هم دیده میشد.
نهال زنی نسبتاً جوان است که متوجه میشود جنین در شکمش مرده است. او در مواجه با این درد به جنون نزدیک میشود. در ابتدا سعی دارد با نزدیکاناش (شوهر و مادر و دوستان) از مشکلش سخن بگوید اما ناموفق است. او تصمیم میگیرد تا بدیها و تلخیهای زندگی روزمره نزدیکان و حتی غریبههایی را که در ارتباط با او هستند به رخشان بکشد تا به این شکل درد خود را تسکین دهد. در نهایت همسرش متوجه مرگ جنین شده و او را به بیمارستان میبرد.
هنر میبایست از دل جامعه بیرون آید و اثربخشیاش به جامعه مشهود باشد.
این خلاصه داستان فیلم پریدن از ارتفاع کم اولین ساخته حامد رجبی است. رجبی پیش از این در فیلمهای «فصل بارانهای موسمی» و «پرویز» به عنوان نویسنده مشترک در کنار مجید برزگر بوده است. این فیلم هم ساختاری مشابه با پرویز دارد و در تمام مدت فیلم سعی میکند که همراه با شخصیت نهال بماند و از زاویه دید او به ماجرا نگاه کند. استفاده از دوربین متحرک و برداشتهای بلند و باز کردن دیافراگم دوربین موجب محو شدن اطرافیان و تمرکز بیشتر بر شخصیت نهال شده است.
یک زن بر خلاف عرف جامعه سنتی زندگیاش، تصمیم میگیرد تا همه قواعد را بر هم زند. قواعدی که در طول سالها شکل گرفته و سبک زندگی فعلی مردم طبقه متوسط در کلانشهر تهران را تشکیل داده است. انتخاب فیلمساز در همراهی شخصیت زن در تمام مدت فیلم نشان از تغییر قواعد در سینمای امروز میدهد. حال یک زن میتواند دست به اقدام بزند. میتواند مقابل خانواده، همسر و اطرافیانش بیاستد و طغیان کند. دیگر زمان مصالحه برای نسل امروز گذشته است. این خبری است که میتوان از فیلم رجبی برداشت کرد.
ناهید برای حق خود میجنگد، داد میزند، میگرید، ضربه میخورد و خرد میشود. این بهایی است که باید بابت آزادیاش بدهد.
ناهید (با بازی ساره بیات) زنی میانسال است که همراه پسر کوچکاش در شمال ایران زندگی میکند. او مدتی است از همسرش (با بازی نوید محمدزاده) جدا شده و زندگی مستقل خود را تشکیل داده است هر چند که هنوز تشعشعات زندگی قبلیاش او را گرفتار کرده است. ناهید دوست دارد وارد زندگی تازهای با مرد دیگری (با بازی پژمان بازغی) شود. این علاقه و خطراتی که از زندگی پیشین ناهید را تهدید میکند دستمایه اولین فیلم آیدا پناهنده شده است. دوباره زنی تنها و عاصی که دوست دارد طغیان کند و خودش برای خود تصمیم بگیرد اما هنوز میترسد. جامعه سنتی در شهرستان شمالی نفس او را بند آورده و ناهید علیرغم آنکه طلاق گرفته مجبور است از ترس حرف مردم قرارهای پنهانی با معشوقه تازه خود بگذارد. در این فیلم شخصیت اصلی و زاویه دید در بخش قابل توجهی از فیلم ناهید است. ناهید برای حق خود میجنگد، داد میزند، میگرید، ضربه میخورد و خرد میشود. این بهایی است که باید بابت آزادیاش بدهد و در نهایت دست از تلاشش برنمیدارد. ناهید فیلم تلخ و در عین حال امیدوارکنندهای است.
نیلوفر (با بازی سحر دولتشاهی) فرزند کوچک خانواده با مادرش زندگی میکند. او که حدوداً سی سال دارد به تازگی رابطهای با همکلاسی قدیمیاش شروع کرده است. در این بین مادرش به خاطر بیماری تنفسی باید به شمال کشور برود و آنجا زندگی کند. خواهر و بردار نیلوفر به جای او تصمیم میگیرند که او را همراه مادر بفرستند. حال نیلوفر در موقعیتی قرار گرفته که رابطهی عاشقانه و شغلش در معرض خطر است و مهمتر از همه دیگران به جای او تصمیم گرفتهاند. وارونگی تلاش مدام زنی خستگیناپذیر است که برای اثبات خود و به دست آوردن غرور خود در محیط خانواده تلاش میکند و در انتها به دستش میآورد.
ناهید و نیلوفر دوست ندارند به خاطر جنسیتشان از تصمیمگیری محروم شوند و به دنبال حق انسانی خود دست به هر کاری خواهند زد.
شاید در بین سه فیلم ذکر شده وارونگی نزدیکترین فیلم به مبحث عنوان شده باشد. موقعیت یک زن میانسال که به هر دلیلی هنوز مجرد مانده و همین موضوع باعث میشود او را نادیده بگیرند. فکر کنند که قدرت تصمیمگیری ندارد. نیلوفر نماد زن امروز ایرانی است که میخواهد در جامعهای که سالها مردسالارانه سپری شده برای خود استقلال داشته باشد. میخواهد بدون وابستگی به دیگری در جامعه نفس بکشد و خودش برای خودش تصمیم بگیرد. چرخش قدرت در فیلم وارونگی جایی که نیلوفر به دیگران میگوید که چهکار باید بکنند و سهم خود را از ارث میخواهد یک پیام واضح برای جامعه ایران دارد: دیگر زمان مصالحه برای نسل سرکش امروز گذشته است. نهال، ناهید و نیلوفر دوست ندارند به خاطر جنسیتشان از تصمیمگیری محروم شوند و به دنبال حق انسانی خود دست به هر کاری خواهند زد. دیگر زمان تغییر طرف دوم مصالحه فرا رسیده است. به جمله تولستوی بازگردیم. اثربخشی جامعه بر اثر هنری وجودی ارزشمند به اثر خواهد داد اما پاره دوم ماجرا که رسالت هنر است اثربخشی دوباره آن بر بطن جامعه و ایجاد جرقه برای تغییر در فضای جامعه است. نسل تازه ایران نفسی تازه میخواهد و سینما وظیفه دارد که این نفس تازه را در جامعه بدمد.